اثبات عصمت امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
حال میتوان گفت که اگر امام [[مرتکب گناه]] و اشتباه در دین شود، به امامی دیگر نیاز دارد، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز به امامی دیگر نیاز دارد و... [[تسلسل]]، لازم میآید، یا آنکه به امامی برسیم که مرتکب گناه و اشتباه در دین نشود. | حال میتوان گفت که اگر امام [[مرتکب گناه]] و اشتباه در دین شود، به امامی دیگر نیاز دارد، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز به امامی دیگر نیاز دارد و... [[تسلسل]]، لازم میآید، یا آنکه به امامی برسیم که مرتکب گناه و اشتباه در دین نشود. | ||
با این توضیحات روشن میشود که به [[اعتقاد]] مرحوم سید، این [[برهان]]، افزون بر [[اثبات عصمت امام]] از اشتباه در [[معارف دین]]، [[عصمت امام]] از [[گناه]] را نیز ثابت میکند. | با این توضیحات روشن میشود که به [[اعتقاد]] مرحوم سید، این [[برهان]]، افزون بر [[اثبات عصمت امام]] از اشتباه در [[معارف دین]]، [[عصمت امام]] از [[گناه]] را نیز ثابت میکند. | ||
====[[حفظ شریعت]]==== | ====[[حفظ شریعت]]==== | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۳: | ||
مرحوم [[سید]] با [[انکار]] [[حفظ شریعت]] به وسیله این گزینهها، بر حفظ شریعت به [[دست امام]] تأکید میکند و [[عصمت]] او را نیز لازم میداند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام{{ع}} منحصر و آن را ثابت کردهاند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).</ref>. | مرحوم [[سید]] با [[انکار]] [[حفظ شریعت]] به وسیله این گزینهها، بر حفظ شریعت به [[دست امام]] تأکید میکند و [[عصمت]] او را نیز لازم میداند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام{{ع}} منحصر و آن را ثابت کردهاند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).</ref>. | ||
[[برهان حفظ شریعت]] را میتوان از جمله [[براهین]] بسیار معروف [[متکلمان]] دانست، که غالب [[متکلمان امامیه]]<ref>حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.</ref> و حتی [[اسماعیلیه]]<ref>احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.</ref> به آن [[استدلال]] کردهاند و حتی برخی از [[اهل سنت]] نیز آنجا که در صدد معرفی [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[عصمت امام]] بودهاند، همین دلیل را بیان کردهاند<ref>احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.</ref>. | [[برهان حفظ شریعت]] را میتوان از جمله [[براهین]] بسیار معروف [[متکلمان]] دانست، که غالب [[متکلمان امامیه]]<ref>حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.</ref> و حتی [[اسماعیلیه]]<ref>احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.</ref> به آن [[استدلال]] کردهاند و حتی برخی از [[اهل سنت]] نیز آنجا که در صدد معرفی [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[عصمت امام]] بودهاند، همین دلیل را بیان کردهاند<ref>احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.</ref>. | ||
====[[پیشوایی]] [[امام]]==== | ====[[پیشوایی]] [[امام]]==== | ||
خط ۱۹۴: | خط ۱۸۲: | ||
وی پس از تبیین این مقدمه، [[برهان]] را این گونه تقریر میکند: اگر امامی که [[اقتدا]] به او در [[افعال]] و گفتارش بر ما لازم است، [[معصوم]] نباشد، صدور [[اشتباه]] در [[دین]] از او ممکن است، و اگر ما [[مأمور]] به [[پیروی]] از او باشیم، لازم میشود که مأمور به انجام دادن [[گناهان]] باشیم؛ حال آنکه مأمور بودن ما به انجام دادن گناهان، اشتباه و ناپذیرفتنی است. بنابراین لازم است [[امام]] معصوم باشد<ref>{{عربی|لأنه لو لم يكن معصوما و هو إمام فيما قام به من الدين الذي من جملته إقامة الحدود و غيرها و واجب علينا الاقتداء به من حيث قال و فعل لجاز وقوع الخطأ منه في الدين، و لكنا إذا وقع منه ذلك مأمورين باتباعه فيه، والاقتداء به في فعله، و هذا يؤدي إلى أن نكون مأمورين بالقبيح على وجه من الوجوه، و إذا فسد أن تكون مأمورين بالقبيح وجب عصمة من أمرنا باتباعه، و الاقتداء به في الدين}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۰۵، ۲۹۴، ۳۰۵). برهان سوم مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر امام معصوم نباشد، لازم میشود مردم مأمور به انجام دادن قبیح باشند؛ اما مأمور بودن مردم به انجام دادن قبیح، محال است؛ پس لازم است امام معصوم باشد.</ref>. | وی پس از تبیین این مقدمه، [[برهان]] را این گونه تقریر میکند: اگر امامی که [[اقتدا]] به او در [[افعال]] و گفتارش بر ما لازم است، [[معصوم]] نباشد، صدور [[اشتباه]] در [[دین]] از او ممکن است، و اگر ما [[مأمور]] به [[پیروی]] از او باشیم، لازم میشود که مأمور به انجام دادن [[گناهان]] باشیم؛ حال آنکه مأمور بودن ما به انجام دادن گناهان، اشتباه و ناپذیرفتنی است. بنابراین لازم است [[امام]] معصوم باشد<ref>{{عربی|لأنه لو لم يكن معصوما و هو إمام فيما قام به من الدين الذي من جملته إقامة الحدود و غيرها و واجب علينا الاقتداء به من حيث قال و فعل لجاز وقوع الخطأ منه في الدين، و لكنا إذا وقع منه ذلك مأمورين باتباعه فيه، والاقتداء به في فعله، و هذا يؤدي إلى أن نكون مأمورين بالقبيح على وجه من الوجوه، و إذا فسد أن تكون مأمورين بالقبيح وجب عصمة من أمرنا باتباعه، و الاقتداء به في الدين}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۰۵، ۲۹۴، ۳۰۵). برهان سوم مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر امام معصوم نباشد، لازم میشود مردم مأمور به انجام دادن قبیح باشند؛ اما مأمور بودن مردم به انجام دادن قبیح، محال است؛ پس لازم است امام معصوم باشد.</ref>. | ||
با توجه به این [[استدلال]]، روشن میشود که از نظر مرحوم [[سید]]، این استدلال برای [[اثبات عصمت امام]] از [[گناه]] عمدی و نیز اشتباه در [[تبیین دین]] مفید است. | با توجه به این [[استدلال]]، روشن میشود که از نظر مرحوم [[سید]]، این استدلال برای [[اثبات عصمت امام]] از [[گناه]] عمدی و نیز اشتباه در [[تبیین دین]] مفید است. | ||
====[[امتناع]] [[تصدیق]] [[کذاب]] از جانب [[خداوند]]==== | ====[[امتناع]] [[تصدیق]] [[کذاب]] از جانب [[خداوند]]==== | ||
خط ۲۰۵: | خط ۱۸۷: | ||
مرحوم [[سید]] این برهان را این گونه تبیین میکند: [[پیامبری]] که [[مدعی رسالت]] است، هر سخنی میگوید، [[خداوند]] نیز همراه با [[سخن پیامبر]] و در [[تأیید]] او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن میگویی، [[تصدیق]] میکنم»؛ حال اگر [[پیامبر]] دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این [[کذاب]] را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب [[قبیح]] است، و قبیح بر خداوند جایز نیست<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة{{عم}}، ص۱۷.</ref>. | مرحوم [[سید]] این برهان را این گونه تبیین میکند: [[پیامبری]] که [[مدعی رسالت]] است، هر سخنی میگوید، [[خداوند]] نیز همراه با [[سخن پیامبر]] و در [[تأیید]] او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن میگویی، [[تصدیق]] میکنم»؛ حال اگر [[پیامبر]] دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این [[کذاب]] را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب [[قبیح]] است، و قبیح بر خداوند جایز نیست<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة{{عم}}، ص۱۷.</ref>. | ||
همانگونه که مرحوم سید خود [[اذعان]] کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در [[تبلیغ دین]] [[معصوم]] میشمرد. | همانگونه که مرحوم سید خود [[اذعان]] کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در [[تبلیغ دین]] [[معصوم]] میشمرد. | ||
====[[رویگردانی]] [[مردم]] از [[گناهکار]]==== | ====[[رویگردانی]] [[مردم]] از [[گناهکار]]==== | ||
خط ۲۱۸: | خط ۱۹۵: | ||
مرحوم سید در دیگر کتاب گرانسنگ و ماندگار خود، یعنی [[تنزیه الانبیاء]] نیز با طرح همین [[پرسش و پاسخ]]، دلیل اینکه بهتر است پیامبران گناه نکنند را این گونه بیان میکند: «سکون و [[اطمینان]] نفس از قول کسی که گناه نمیکند، بیشتر از سکون و اطمینان نفس از کسی است که گناه میکند»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة{{عم}}، ص۱۸.</ref>. | مرحوم سید در دیگر کتاب گرانسنگ و ماندگار خود، یعنی [[تنزیه الانبیاء]] نیز با طرح همین [[پرسش و پاسخ]]، دلیل اینکه بهتر است پیامبران گناه نکنند را این گونه بیان میکند: «سکون و [[اطمینان]] نفس از قول کسی که گناه نمیکند، بیشتر از سکون و اطمینان نفس از کسی است که گناه میکند»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة{{عم}}، ص۱۸.</ref>. | ||
با وجود این، [[سید مرتضی]] در ادامه کلام خود با همین [[استدلال]]، پیامبران را از [[گناهان کبیره]] پیش از نبوت و صغیره پس از آن نیز [[معصوم]] میداند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.</ref>. | با وجود این، [[سید مرتضی]] در ادامه کلام خود با همین [[استدلال]]، پیامبران را از [[گناهان کبیره]] پیش از نبوت و صغیره پس از آن نیز [[معصوم]] میداند<ref>سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.</ref>. | ||
===برهانهای [[نقلی]] دال بر [[عصمت امام]]=== | ===برهانهای [[نقلی]] دال بر [[عصمت امام]]=== | ||
خط ۲۴۲: | خط ۲۱۲: | ||
سوم آنکه «[[ظالمین]]» در این [[آیه]]، عام است، و بر اساس آن، کسی که در هر زمانی هرگونه گناهی را اعم از [[باطنی]] و ظاهری، مخفیانه و علنی مرتکب شود، [[ظالم]] به شمار میآید؛ | سوم آنکه «[[ظالمین]]» در این [[آیه]]، عام است، و بر اساس آن، کسی که در هر زمانی هرگونه گناهی را اعم از [[باطنی]] و ظاهری، مخفیانه و علنی مرتکب شود، [[ظالم]] به شمار میآید؛ | ||
بنا بر این مقدمات، میتوان گفت که [[امام]]، کسی است که در طول [[زندگی]] مرتکب هیچگونه گناهی نشده باشد<ref>{{عربی|لأنها إذا اقتضت نفي الإمامة عمن كان ظالما على كل حال، سواء كان مسر الظلم أو مظهرا له، و كان من ليس بمعصوم و إن كان ظاهره جميلا يجوز أن يكون مبطنا للظلم و القبيح، و لا أحد ممن ليس بمعصوم يؤمن ذلك منه، و لا يجوز فيه، فيجب بحكم الآية أن يكون من يناله العهد الذي هو الإمامة معصوما حتى يؤمن استمراره بالظلم، و حتى يوافق ظاهره باطنه}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹).</ref>. | بنا بر این مقدمات، میتوان گفت که [[امام]]، کسی است که در طول [[زندگی]] مرتکب هیچگونه گناهی نشده باشد<ref>{{عربی|لأنها إذا اقتضت نفي الإمامة عمن كان ظالما على كل حال، سواء كان مسر الظلم أو مظهرا له، و كان من ليس بمعصوم و إن كان ظاهره جميلا يجوز أن يكون مبطنا للظلم و القبيح، و لا أحد ممن ليس بمعصوم يؤمن ذلك منه، و لا يجوز فيه، فيجب بحكم الآية أن يكون من يناله العهد الذي هو الإمامة معصوما حتى يؤمن استمراره بالظلم، و حتى يوافق ظاهره باطنه}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹).</ref>. | ||
====[[آیه تطهیر]]==== | ====[[آیه تطهیر]]==== | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۲۳: | ||
با این توضیحات روشن میشود که اولاً، مقصود از اهل بیت در این آیه [[پنج تن آل عبا]] هستند؛ | با این توضیحات روشن میشود که اولاً، مقصود از اهل بیت در این آیه [[پنج تن آل عبا]] هستند؛ | ||
ثانیاً، این آیه از [[اراده خدا]] به [[اذهاب رجس]] از اهل بیت خبر داده است؛ ثالثاً، خداوند در این آیه افزون بر ارادة اذهاب رجس، تحقق این فعل را نیز در نظر داشته است؛ رابعاً، اذهاب رجس از اهل بیت، به معنای [[عصمت]] آنهاست. | ثانیاً، این آیه از [[اراده خدا]] به [[اذهاب رجس]] از اهل بیت خبر داده است؛ ثالثاً، خداوند در این آیه افزون بر ارادة اذهاب رجس، تحقق این فعل را نیز در نظر داشته است؛ رابعاً، اذهاب رجس از اهل بیت، به معنای [[عصمت]] آنهاست. | ||
====[[حدیث ثقلین]]==== | ====[[حدیث ثقلین]]==== |
نسخهٔ ۶ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۹
مقدمه
همان منطق و فلسفهای که عصمت انبیا را به گونه ضرورت و حتمیت واجب میشمارد، میطلبد اوصیا و وارثان انبیا نیز معصوم و مصون از هرگونه گناه و لغزش باشند. ادله لزوم عصمت در نبوت با همان قوّت وشدّت و با همان بنیادهای نظری و عملی، در حوزه امامت نیز استناد و استدلال میشود. برخی از مستندات عقلی عصمت درامامشناسی:
- از برترین کارکردهای امام، حفاظت از شریعت و دستاوردهای وحی در حوزه نظر و عمل است. پیشنیاز قطعی حفاظت از دین، عصمت نظری و عملی است. اگر معرفت امام به دین یا رفتار وی مصون از خطا نباشد، نمیتواند از دین حراست بورزد؛ زیرا جاهل و غیرعامل خواهد بود و بیگانه از شرع به شمار میرود. اگر امام عصمت نداشته باشد و شریعت را مخالفت و معصیت کند خود ناقض شریعت خواهد بود، نه حافظ. همانگونه که دستاورد نبوت، «ایجاد» شریعت است و بیعصمت سامان نمییابد، رهآورد امامت نیز که «ابقا» ی شریعت است، بدون عصمت به سرانجام نمیرسد[۱].
- اگر امام، معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید؛ چون اگر امام خطا کند، برای رفع خطا باید به امامی دیگر مراجعه کرد که از خطا در امان است. و اگر او هم معصوم نباشد، رجوع به امامی دیگر لازم میآید و هیچگاه خطا و اشتباه رفع نمیشود. از آنجا که تسلسل باطل است، وجود امام معصوم، ضروری خواهد بود تا این زنجیره بیحاصل و سرگردان را با علم یقینی و عمل معصومانه خود بگسلد و یک یک حلقههای انسانی را دست بگیرد و به مقصد برساند[۲].
- اگر امام، مرتکب گناه و لغزش شود، یا باید از او اطاعت کرد که این، باطل است و نه عقل اجازه پیروی از گمراه و گناهکار را میدهد و نه شرع، و یا نباید از او پیروی کرد که در این صورت، فایده امام منتفی و فلسفه وجودیاش لغو خواهد بود و واجبالاطاعة نخواهد شد؛ در حالی که قرآن دستور به اطاعت بیقید و شرط از اولیالامر داده است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳]. پس امام بیعصمت، عَبَث و ابتر است و غرض از نصب وی باطل میشود[۴].
- «امام امین خداست بر دین و دنیای مردم. پس هرگاه خود در احکام الهی خیانت کند، کی قابل امامت خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول خدا که فرموده است: "آیا مردم را به نیکی میخوانید و خود را فراموش میکنید با آنکه کتاب خدا را میخوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه مؤمنان! چرا میگویید چیزی را که خود عمل نمیکنید؟" حق تعالی بسیار دشمن میدارد که بگویید چیزی را که نمیکنید و کسی که مستحق این ملامتها باشد، قابل خلافت و امامت نیست»[۵].
- رتبه و منزلت امام خطاکار، پایینتر خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر قوم باید برتر وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد[۶][۷]
هشام بن حکم و ادله عصمت امام
احادیث و استدلالاتی که از هشام درباره عصمت مطرح شده است از این قرار است:
- حسین اشقر میگوید: به هشام بن حکم گفتم: اینکه میگویید امام باید معصوم باشد به چه معناست؟ هشام گفت: همین مطلب را من از امام صادق(ع) پرسیدم و ایشان فرمودند: معصوم کسی است که از جانب خداوند از همه محارم الهی منع میشود و خداوند فرموده است: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۸][۹]. کلمه جمیع که در این عبارت به کار رفته نشانه عصمت مطلق و عمومی میباشد، و نشان میدهد عصمت ابتکار هشام نیست بلکه آن را از امام شنیده بوده که از معنای آن سؤال میکند.
- هشام معتقد بود: «امام معصوم از گناهان صغیره و کبیره است و مردم به عالمی معین شده از سوی پیامبر نیاز دارند که سهو و اشتباه و ظلم نکند و معصوم از گناه و منزه از خطا باشد. مردم به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد»[۱۰]. همچنین وی در مناظره با یک مسیحی درباره صفات امام میگوید: «امام معصوم است و پیرامون گناه و نافرمانی نمیگردد، بخشنده است و بخل در او راه ندارد، شجاع است سست است و نمیترسد، آنچه از علم به او داده شده بدان جهل نمیورزد»[۱۱].
- هشام و برهان اقامه حدود: اگر امام به گناه آلوده شود نیازمند به کسی است که بر او حد جاری کند، چنانکه او بر دیگران حد جاری میسازد و اگر احتمال گناه در آن شخص نیز برود مستلزم تسلسل است[۱۲].
- هشام و برهان تنافی گناه با شئون امامت: اگر امام معصوم نباشد از آلودهشدن به گناه ایمن نیست و چهبسا به دیگران ستم کند یا حقی را به نفع نزدیکانش کتمان نماید و این با شأن أمام سازگار نیست[۱۳].
- هشام و برهان اضطرار: بعد از پیامبر سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر تکلیف برداشته شده و انسانها مانند بهائم باشند، که این احتمال باطل است. ب) همه مردم در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچکس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) این که مردم به شخصی نیازمند باشند که سهو و غلط و انحراف نداشته باشد و معصوم از گناهان و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد[۱۴]. این احتمال صحیح است.
- شیخ صدوق با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم از پدرش نقل میکند که ابن ابیعمیر گفت: در طول همنشینی ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف عصمت امام نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: عصمت چیست و چگونه فهمیده میشود؟ هشام گفت: همه ما گناهان از چهار صفت ناشی میشود: حرص، حسد، غضب و شهوت و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام دنیا در تحت قدرت امام است و او خزانهدار مسلمین است پس چرا حریص باشد. امام حسود نیست زیرا مقام امام از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایینتر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در راه خدا زیرا خداوند به او اختیار اجرای حدود را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند آخرت را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی نعمت دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمیکند[۱۵]. تذکر این نکته لازم است این که ابن أبیعمیر گفت: «بهترین چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله عصمت بود» به خاطر نحوه استدلال بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع تفکرات ابن ابیعمیر معلوم میشود وی دیدگاه بالاتری را درباره امام نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابیعمیر را درباره اینکه «دنیا سراسر از آن امام است و امام از مردم بر آنچه در دستشان قرار دارد اولاتر است» تأیید نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت[۱۶]. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام(ع) گرفته است.
- روزی هشام در یک مباحثه علمی در قصر هارونالرشید گفت: در هر زمان باید یک امام معصوم وجود داشته باشد که ترسو هم نباشد، از او پرسیدند: در این زمان آن شخص کیست؟ گفت: امیرالمؤمنین صاحب این قصر. اطرافیان هارون گفتند: مراد وی موسی بن جعفر(ع) است چون شیعیان او را مالک حکومت میدانند. هارون با ناراحتی گفت: امثال هشام زندهاند و حکومت ما باقی است! وجود یکی مثل او از صدهزار شمشیر کاریتر است. در این هنگام که هشام متوجه خطر جانی شد به بهانه تجدید وضو بیرون رفت و به کوفه گریخت و در اثر بیماری در آنجا درگذشت. روحش شاد[۱۷].[۱۸]
دیدگاه میرزای نائینی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام
در اصول فقه این بحث مطرح است که آیا لفظ مشتق فقط در «متلبس به مبدأ» حقیقت است و مصداق دارد، یا اگر از تلبّس خارج شد باز هم صدق میکند؟ به عبارت دیگر، اگر عنوانی موضوع یک حکم واقع شود، لازم است همواره آن موضوع برای ترتّب حکم محفوظ باشد یا نه؟ برخی از عناوین به صرف تحقّق، برای ترتّب حکم کافی هستند و برخی نه. به عنوان مثال در آیه شریف: ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[۱۹]. به محض اینکه عنوان سارق بر کسی صدق کند، حکم (قطع دست) بر او بار میشود؛ هر چند که این عنوان در زمانهای بعد بر او صدق نکند. مرحوم نائینی در همین مبحث میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قضیه حقیقی است و از بدو خلقت تا قیامت مصداق دارد. به مقتضای قاعده، در قضیّه حقیقی، صرف تلبس به مبدأ کفایت نمیکند و بقای بر تلبس نیز شرط است؛ مگر در مواردی که قرینه وجود داشته باشد. در آیه مورد بحث قرینه وجود دارد و آن عظمت مقام و جلالت شأن امامت است، به طوری که میان امامت و عبادت اوثان تناسبی نیست. پس هرکس - اگر چه برای یک لحظه - بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد، شایستگی تصدی مقام امامت را نخواهد داشت[۲۰].[۲۱]
دیدگاه آخوند خراسانی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام
امام صادق(ع) در روایتی پس از ذکر طبقات پیامبران و رسولان[۲۲]، درباره مصداق ظالم - در آیه عهد - میفرماید: «مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ هر کس بت یا تندیسی را عبادت کرده باشد، هرگز امام نمیشود.
مرحوم آخوند خراسانی در بحث مشتق، به مناسبت این روایت را مطرح کرده و به بررسی کیفیت استدلال امام پرداخته است[۲۳]. مرحوم آخوند معتقد است که اگر عنوانی موضوع حکم قرار گرفت، آن حکم بر آن موضوع بار میشود، هر چند موضوع باقی نباشد؛ زیرا حکم وابسته به عنوان است. ایشان به همین موضوع اشاره کرده و در مورد آیه شریف ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ میفرماید: «از استدلال امام به دست میآید که اگر شخصی متلبس به عبادت اوثان شد - اگر چه برای یک لحظه - لیاقت و اهلیت امامت را نخواهد داشت»[۲۴].[۲۵]
دیدگاه علامه طباطبائی بر دلالت آیه عهد بر لزوم عصمت امام
ایشان در تفسیر المیزان مینویسد: إن المراد بالظالمين في قوله تعالى: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۲۶] مطلق من صدر عنه ظلم ما، من شرك أو معصية، و إن كان منه في برهة من عمره، ثم تاب و صلح. و قد سئل بعض أساتيذنا عن تقريب دلالة الآية على عصمة الإمام. فأجاب: أن الناس بحسب القسمة العقلية على أربعة أقسام: من كان ظالماً في جميع عمره، و من لم يكن ظالماً في جميع عمره، و من هو ظالم في أول عمره دون آخره، و من هو بالعكس. هذا و إبراهيم(ع) أجل شأناً من أن يسئل الإمامة للقسم الأول و الرابع من ذريته، فبقي قسمان، و قد نفى الله أحدهما، و هو الذي يكون ظالماً في أول عمره دون آخره، فبقي الآخر، و هو الذي يكون غير ظالم في جميع عمره[۲۷]؛ مراد از ظالمان در آیه شریف ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾، مطلق کسانی است که ظلمی از آنان صادر شده باشد؛ مثل شرک یا گناه، هر چند آن ظلم در قسمتی از عمرش بوده و پس از آن توبه کرده و صالح شده باشد. از یکی از اساتید ما در مورد کیفیت دلالت آیه بر عصمت امام سؤال شد. ایشان پاسخ داد: مردم بر طبق تقسیم عقلی چهار دستهاند: یا در تمام عمر ظالم بودهاند و یا در تمام عمر ظالم نبودهاند. یا در ابتدای عمر ظالم بودهاند، نه در آخر عمر، و دسته چهارم اینکه بر عکس آن باشد [یعنی در ابتدای عمر ظلمی از وی سر نزده و در آخر عمر ظالم شده است]. شأن حضرت ابراهیم(ع) بالاتر از آن است که امامت را برای دسته نخست و چهارم از ذریه خود درخواست کند. پس دو قسم باقی میماند که خداوند امامت یکی از آن دو را نفی کرده است. این نفی مربوط به دستهای است که در ابتدای عمر ظالم بوده و در آخر عمر از ظلم دست برداشتهاند. در نتیجه دسته دیگری باقی میماند و آن دستهای است که در تمام عمر ظلمی از آنان سر نزده باشد. حاصل آنکه آیه عهد، به روشنی بر عصمت امام - از ابتدای عمر تا آخر آن - دلالت دارد و خداوند کسی را که در طول عمر خود، حتی برای یک لحظه مرتکب ظلم شده باشد را شایسته امامت ندانسته و به این مقام نایل نمیکند.[۲۸]
اثبات عصمت امام در کلام اسلامی
هشام بن حکم دستکم سه برهان عقلی بر عصمت امام اقامه کرده است:
برهان امتناع تسلسل[۲۹]
این برهان یک پیشفرض دارد. از جمله وظایف امام، اجرای حد بر گنهکار است. با توجه به این پیشفرض، هشام برهان خود را اینگونه تقریر میکند: اگر امام، معصوم نباشد، ممکن است مانند دیگران مرتکب گناه شود. آنگاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند[۳۰].
برهان هشام چیزی غیر از آنچه نقل کردیم، نیست؛ اما به نظر میرسد اندیشه او این بوده است که اگر امام خود مرتکب گناه شود، باید فرد دیگری باشد تا حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز نیاز به فرد دیگری است که این کار را انجام دهد و در این صورت تسلسل لازم میآید. از این رو، امام که باید حد را بر گنهکار جاری کند لازم است، خود معصوم باشد. ظاهر استدلال، گویای این مطلب است که هشام با این برهان در پی اثبات عصمت امام از گناه است. بازگشتی دوباره به روایات صادر شده از امام صادق(ع) روشن میسازد که ریشههای استدلال هشام، پیشتر به وسیله امام صادق(ع) ارائه شده بود: «کسی که حدی بر گردن اوست، خود نمیتواند اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»[۳۱].[۳۲]
نفی احتجاج به غیر معصوم
این برهان نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: امام کسی است که خداوند بتواند با او برای مردم احتجاج کند. هشام در پاسخ ضرار بن عمرو که از دلیل لزوم عصمت امام از گناهان پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر میکند: اگر امام از گناه معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از دین را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمیتواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...»[۳۳]. کیفیت استدلال هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی اثبات عصمت امام از همه گناهان - پس از تصدی منصب امامت - است.[۳۴]
فلسفه وجودی امام
هشام بن حکم در مناظره خود با ضرار که منکر ضرورت وجود امام در جامعه بود، برای ضرورت وجود امام پس از رسول خدا(ص) دلیلی میآورد که ضمن آن، ضرورت عصمت امام نیز ثابت میشود. دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا(ص)، از نظر هشام بن حکم بدین تقریر است: وضعیت مردم پس از رسول خدا(ص) از سه حال خارج نیست: یا اینکه خداوند، آنها را بدون تکلیف رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا(ص) تبدیل به علما و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا(ص) - در شناخت احکام دین - شده باشند؛ به گونهای که همگی در راه حق باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا(ص) فردی را که عاری از هرگونه اشتباه و گناه است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد. از آنجا که فرضهای اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی میماند که همان مطلوب است: «فبقي الوجه الثالث: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد»[۳۵]. در واقع، این برهان، ضرورت وجود امام معصوم را ثابت میکند؛ به گونهای که اگر امام معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت. ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی اثبات عصمت امام از گناه و اشتباه در تبیین دین است[۳۶]. چنان که پیشتر نیز اشاره شد، هشام واژه عصمت را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در اندیشه هشام بن حکم، این دو به یک معنا به کار رفتهاند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از گناه یا اشتباه» که امروزه آن را با عنوان «عصمت» مطرح میکنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «مصونیت از اشتباه» یا عیوب، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است.[۳۷]
برهانهای نقلی
هشام بن حکم افزون بر اثبات عصمت امام از راه برهانهای عقلی، دستکم در یک مورد با استفاده از یک دلیل نقلی نیز عصمت امام را ثابت کرده است که همان آیه ابتلاست: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۸]. هشام بن حکم در مناظره خود با ضرار اباضی مسلک، پس از آنکه شرط امامت را عصمت از گناه دانست، چند برهان عقلی و یک برهان نقلی برای ادعای خود اقامه کرد، که برهان نقلی او، همان آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) است. هشام بن حکم توضیح چندانی درباره این استدلال ارائه نمیکند و تنها پس از بیان برهانهای عقلی میگوید: «تصديق ذلك قول الله تعالى: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۹]»[۴۰]. استدلال هشام به این آیه را میتوان این گونه تبیین کرد:
- مقصود از امامت، همان امام مصطلح و مورد نظر بحث است؛
- مقصود از عهد، امامت است؛
- گناهکار ظالم است؛
- بر اساس این آیه، خداوند، عهد امامت را به ظالمان که همان گناهکاراناند، عطا نمیکند. بنابراین امام، کسی است که گناه نمیکند. پس باید معصوم باشد.[۴۱]
ادله ابن قبه برای اثبات عصمت امام
با توجه به معدود عبارات به جای مانده از مرحوم ابن قبیه رازی، یک برهان برای عصمت امام(ع) به دست میآید که همان حدیث ثقلین است. ابن قبه مدلول حدیث ثقلین را وجود یک حجت معصوم و عالم به قرآن و سنت میداند. کیفیت استدلال وی را میتوان این گونه تقریر کرد: اولاً، بر اساس حدیث ثقلین، حجت از عترت و اهل بیت رسول خداست؛
ثانیاً، بر اساس این حدیث، عترت رسول خدا(ص) از قرآن جدا نمیشوند، و بر ما لازم است که به عترت رسول خدا(ص) متمسک شویم[۴۲]؛ ثالثاً، چنین حجتی باید عالم به قرآن باشد و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و... را بداند؛ وگرنه نمیتوان به او متمسک شد؛ زیرا ناسخ را به جای منسوخ، محکم را به جای متشابه و... میگذارد، و دیگر فرقی میان او و دیگران نخواهد بود؛ در حالی که رسول خدا(ص) عترتش را حجت و دیگران را مراجعه کننده به آنها دانسته است[۴۳]؛
بنابراین حجت (از عترت رسول خدا(ص)) باید از اشتباه در قرآن معصوم باشد؛ ضمن آنکه از عبارتی که مرحوم ابن قبه بلافاصله پس از استدلال خود میآورد، روشن میشود که مقصود وی از حجت، همان امام است[۴۴]. همچنین از کیفیت استدلال مرحوم ابن قبه روشن میشود که وی با این برهان، در صدد اثبات در قلمرو از عصمت است:
- عصمت از دروغ در تبیین دین؛
- عصمت از اشتباه در تبیین دین.[۴۵]
دیدگاه محمد بن جریر بن رستم طبری کبیر درباره اثبات عصمت امام
در معدود آثار به جای مانده از مرحوم ابن جریر، تنها یک برهان بر لزوم عصمت امام یافتیم. بر اساس این برهان میتوان گفت: اگر امام معصوم نباشد، نیازمند دیگران خواهد بود؛ ولی امام کسی است که نیازمند دیگران نیست؛ پس امام، معصوم است. طبری ملازمه میان مقدم و تالی در صغرای قیاس را اینگونه تبیین میکند که اگر امام معصوم نباشد، باید کسی باشد که او را به راه راست هدایت کند، و این نشان نیازمندی او به غیرخود است؛ در حالی که امام کسی است که مردم به او نیازمندند؛ نه آنکه به مردم نیازمند باشد: فإن الامام لا يجوز أن يكون غير معصوم، إذ يكون محتاجا إلى غيره والى حاكم يقيم أوده[۴۶][۴۷]. به بیان دیگر که البته قول مرحوم ابن جریر نیست، عصمت نداشتن امام، موجب تسلسل است؛ زیرا اگر او معصوم نباشد، نیازمند امام دیگری است، و او نیز اگر معصوم نباشد، نیازمند امام دیگر و...؛ پس تسلسل لازم میآید.
در واقع میتوان این برهان را همان برهان امتناع تسلسل دانست که بسیاری از متکلمان متأخر شیعه نیز با استفاده از آن، امام را معصوم دانستهاند[۴۸]. این برهان به گونهای میان متکلمان امامیه رایج شده است که برخی از اهل سنت وقتی در صدد بیان دلیل شیعه بر وجوب عصمت اماماند، همان را بیان میکنند[۴۹].
کیفیت برهان مرحوم طبری به گونهای است که میتوان با استفاده از آن، امام را از گناهان معصوم دانست؛ ولی در اثبات دیگر مراتب عصمت ساکت است. با نگاهی کوتاه به مدعاهای مرحوم طبری در بحث قلمرو عصمت روشن میشود که خلاصه نظریات وی در آنجا به این شرح بود:
- امام(ع)، از ارتکاب گناهان معصوم است؛
- امام(ع)، از اشتباه در تبیین دین معصوم است؛
- امام(ع)، از اشتباه در نظریات غیردینی معصوم است.
حال با توجه به برهان وی بر عصمت امام، روشن میشود که با برهان او تنها مدعای نخست وی ثابت میشود، و دو مدعای دیگر وی در آثارش (آثاری که در دست ماست) مبرهن نشدهاند. البته با ضمیمه کردن علم ویژه امام - به گونهای که ابن جریر به آن باور داشت - به برهان امتناع تسلسل، میتوان عصمت امام در محدوده علوم بشری را نیز ثابت کرد.[۵۰]
برهانهای عقلی دال بر عصمت امام
مرحوم شیخ مفید اصل را در برهانهای خود بر براهین عقلی گذاشته و معتقد است که اگر روایتی نیز در تأیید عصمت امامان به دست ما رسید، در واقع تأکید همان حکم عقل است[۵۱].
فلسفه وجودی امام[۵۲]
مرحوم شیخ مفید در این برهان، با تأکید بر دلیل نیاز به امام در جامعه، در صدد اثبات عصمت اوست بر اساس این استدلال، از آنجا که مردم معصوم نیستند و دچار اشتباه میشوند، باید کسی باشد تا این اشتباه را به آنها گوشزد کند و راه راست را نشان دهد و در مواردی که مرتکب جنایت میشوند، بر آنان حد جاری کند. او، همان امام است. حال اگر امام معصوم نباشد، تفاوتی میان او و مردم نخواهد بود، و خود به امامان دیگری نیازمند میشود؛ در حالی که امام نباید نیازمند دیگران شود[۵۳].[۵۴]
تلازم امامت و عصمت
مرحوم شیخ در این برهان در صدد اثبات این مطلب است که اساساً خود امام بودن، مقتضی عصمت است؛ بدین معنا که امام بودن، بدون عصمت قابل تصور نیست: و الامامة تدل على عصمة صاحبها...[۵۵]؛ مرحوم شیخ مفید در اینجا توضیحی درباره کلام خود نمیدهد و تنها میگوید معنای امامت را پیش از این توضیح داده است. شاید بتوان از عبارت زیر که چند صفحه پیش از عبارت فوق آمده است، مقصود مرحوم شیخ از امامت را دریافت و برهان وی را تقریر کرد: «امامان اسوههای دیناند و معنای ائتمام، همان اقتداست و ثابت شده است که حقیقت اقتدا، پیروی از مقتدی در رفتار و گفتار اوست، از آن جهت که او حجت است»...[۵۶]. بنا بر این عبارت، امام اسوه ما در دین است و باید از رفتار و گفتارش در دین پیروی شود. از این رو، امام، لزوماً باید در آنچه میگوید و انجام میدهد، معصوم باشد. به دیگر بیان، کسی شأنیت اسوه بودن را دارد که خود مرتکب عصیان و خطا نشود.[۵۷]
تلازم عصمت نداشتن با گمراهی مردم
مرحوم شیخ مفید برهان خود را اینگونه تقریر میکند: «امام، از عصیان معصوم است؛ از سهو و نسیان در امان است؛ زیرا مردم با رهبری کسی که مرتکب گناهان شده است و در حقیقت احکام، اشتباه میکند و از حق گمراه میشود، به بیراهه خواهند رفت»[۵۸]. مرحوم شیخ در این برهان نیز با استفاده از یکی دیگر از لوازم فاسد قول به عدم عصمت، در صدد اثبات لزوم عصمت امام است؛ بدین بیان که اگر امام(ع) از گناه و سهو و نسیان معصوم نباشد، مردم نیز به پیروی از او مبتلا به فساد و گمراهی از حق خواهند شد[۵۹].[۶۰]
برهان بر عدم وقوع و عدم امکان سهوالنبی(ص)
همانگونه که پیشتر در بحث قلمرو عصمت بیان شد. مرحوم شیخ مفید از کسانی است که سهوالنبی(ص) و به تبع آن، سهو و اشتباه امام(ع) در مرحله عمل به دین را ثبوتاً و اثباتاً رد میکند. حال نوبت به این رسیده است که برهان وی بر چنین ادعایی را بیان کنیم. بیانات مرحوم شیخ بر ادعای خود را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
- خدشه در روایاتی که بیانگر وقوع سهوالنبی(ص) است؛
- اقامه دلیل بر اینکه چون سهوالنبی(ص) لوازم فاسدی دارد، از پیامبر صادر نمیشود.
مرحوم شیخ، حدیث ذوالشمالین را که مرحوم شیخ صدوق بر اساس آن، سهوالنبی(ص) را پذیرفته است، قویاً رد میکند و معتقد است که این روایت را ناصبیان و مقلدان –و نه محققان - از شیعه نقل کردهاند، و این خبر از جمله خبرهای واحدی است که هرگز موجب علم نمیشود، ضمن آنکه تعابیر متفاوت این حدیث، دلیل دیگری بر وهن آن است[۶۱].
مرحوم شیخ مفید درباره اصل امکان سهوالنبی(ص) با ارائه برهانی در صدد اثبات عصمت پیامبر اکرم(ص) از اشتباه در نماز و به طور کلی در عمل به دین است: اگر جایز باشد پیامبر(ص) در حضور مردم در نمازش سهو کند، باید جایز باشد در ماه رمضان نیز بخورد و بیاشامد؛ با زنان مجامعت کند؛ با محرمات خود به خیال آنکه از زنان او هستند، نزدیکی کند؛ در پرداخت زکات مرتکب اشتباه شود و آن را عقب اندازد و به غیر مستحق دهد؛ در موسم حج سهواً در حال احرام، جماع کند؛ پیش از طواف، سعی انجام دهد و خلاصه اینکه جایز است در همه اعمال مرتکب سهو شود؛ زیرا همه این موارد بین او و امتش مشترک است، و میتواند حجتی علیه غلاتی باشد که او را خدا میخوانند، و نیز میتواند به جهت تعلیم احکام سهو به زعم مدعی سهوالنبی - باشد؛ حال آنکه احدی به این مسئله اعتقاد ندارد[۶۲]. مرحوم شیخ در این استدلال نیز همانند برخی دیگر از استدلالهای گذشته، با برشمردن لوازم اعتقاد به عصمت نداشتن در این مرحله، قول به عصمت را نتیجه گرفته است. برهان مرحوم شیخ مفید، به درستی پیامبر و امام را از اشتباه در عمل به دین معصوم میکند؛ ولی باید توجه داشت که - با توجه به توضیحی که ضمن همین بحث، هنگام تبیین نظریه مرحوم شیخ صدوق داشتیم- اگرچه کلام مرحوم شیخ صدوق مبنی بر امکان سهوالنبی(ص) بر پایه این نظریه به طور عام بود که پیامبر، تنها در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است، با توجه به تمرکز ایشان بر بحث عبادات و همچنین معرفی کردن خداوند به منزله عامل وقوع سهو از پیامبر با توجه به حکمتی ویژه، میتوان گفت که استدلال مرحوم مفید نمیتواند عقلاً نظریه اسهاء را دفع کند؛ زیرا مرحوم شیخ صدوق نیز در مقام دفاع از سهوالنبی(ص) به طور عام و در همه موارد نبوده است.[۶۳]
ادله سید مرتضی علم الهدی برای اثبات عصمت امام
مرحوم سید در آثار گوناگون خود برهانهای متعددی برای اثبات عصمت امام(ع) اقامه کرده است که برخی از آنها عقلی و برخی دیگر نقلیاند.
برهانهای عقلی دال بر عصمت امام
اغلب برهانهای مرحوم سید مرتضی که برخاسته از مکتب عقلگرای بغداد است، براهینی عقلیاند. دستکم پنج برهان عقلی را میتوان در آثار مرحوم سید مشاهده کرد که عبارتاند از:
برهان امتناع تسلسل
مرحوم سید، برهان امتناع تسلسل را از مهمترین برهانهای عقلی اثبات عصمت امام دانسته است که دستکم هشت بار در آثار خود به آن تمسک کرده و درباره آن میگوید: هذا الدليل من آكد ما اعتمد عليه في عصمة الإمام من طريق العقول[۶۴]. ایشان این برهان را این گونه تقریر میکند: «اگر امام معصوم نباشد، دلیل نیاز به او در او نیز وجود دارد، و این امر به اثبات شماری نامتناهی از امامان یا یک معصوم میانجامد که همین مطلوب است»[۶۵]. دلیل نیاز به امام در جامعه، از دیدگاه مرحوم سید دو گونه تبیین میشود:
الف) دلیل نیاز به امام در جامعه، امکان بروز اشتباه از اعضای جامعه است، و لطف اقتضا میکند که چنین اشتباهاتی از آنها مرتفع شود، و در اینجا محتاج کسی میشویم که امکان اشتباه در او نباشد[۶۶]. اگرچه مرحوم سید، در اینجا مقصود خود را از امکان بروز اشتباه از مردم روشن نکرده است، که آیا مقصود، اشتباه در امور مربوط به دین است یا امور مربوط به غیردین را نیز در برمیگیرد، با مراجعه به دیگر عبارتهای وی روشن میشود آنجا که از لطف سخن میگوید، مقصودش لطف در از میان برداشتن قبیح و انجام دادن واجبات است؛ مانند آنجا که مینویسد: الطريق إلى وجوب الحاجة إلى الإمام... هو كونه لطفا في ارتفاع القبيح و فعل الواجب[۶۷]. بنابراین میتوان گفت مقصود ایشان از اشتباهی که به نیاز به امام میانجامد، اشتباه در امور مربوط به دین است؛
ب) دلیل نیاز به امام این است که مردم از گناه معصوم نیستند و با وجود امام، از اعمال قبیح دورتر و به ادای واجبات نزدیکتر میشوند. بنابراین به امام نیازمندیم که ما را در انجام دادن واجبات و ترک محرمات یاری کند[۶۸]. حال میتوان گفت که اگر امام مرتکب گناه و اشتباه در دین شود، به امامی دیگر نیاز دارد، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز به امامی دیگر نیاز دارد و... تسلسل، لازم میآید، یا آنکه به امامی برسیم که مرتکب گناه و اشتباه در دین نشود. با این توضیحات روشن میشود که به اعتقاد مرحوم سید، این برهان، افزون بر اثبات عصمت امام از اشتباه در معارف دین، عصمت امام از گناه را نیز ثابت میکند.
حفظ شریعت
از جمله برهانهایی که سید مرتضی برای اثبات عصمت امام اقامه میکند، برهان معروف حفظ شریعت است. بر اساس تقریر مرحوم سید، این برهان را میتوان در سه مرحله ارائه کرد: نخست آنکه شریعت، به حافظ نیاز دارد. سید مینویسد: «همانا شریعت پیامبر ما ابدی و غیر قابل نسخ است... و لازم است حافظی داشته باشد؛ زیرا رها کردن آن بدون حافظ، اهمال درباره آن و نیز تکلیف کردن پیروانش به چیزی خارج از طاقت آنهاست»[۶۹]، مرحله دوم آنکه حافظ شریعت باید معصوم باشد؛ زیرا اگر نباشد، شریعت حفظ نخواهد شد. مرحوم سید مرتضی در تبیین ملازمه میان ارکان استدلال خود چنین توضیح میدهد که اگر حافظ شریعت معصوم نباشد، ممکن است در شریعت تغییر و تبدیل ایجاد کند، و این امر، در واقع سبب محفوظ نماندن شریعت خواهد شد؛ زیرا در این صورت، تفاوتی میان بود و نبود حافظ شریعت نخواهد بود[۷۰].
مرحله سوم استدلال سید، تأکید بر این است که حافظ شریعت، لزوماً امام است: «هنگامی که ثابت شد حافظ باید معصوم باشد، محال است شریعت به دست امت حفظ شود؛ در حالی که امت معصوم نیست، و همانگونه که ممکن است تک تک آنها اشتباه کنند، در جمع آنان نیز همین امکان هست، و هنگامی که حافظ شریعت بودن امت، باطل شد، لازم است امام حافظ آن باشد»[۷۱]. مرحوم سید مرتضی در کتاب گرانسنگ الشافی فی الامامة، با بررسی همه مواردی که ممکن است تصور شود به جای امام میتوانند شریعت را حفظ کنند، امام را تنها گزینه صحیح برای این امر میداند. از نظر سید، برخی از گزینههایی که برخی از اندیشمندان اهل سنت برای حفظ شریعت معرفی میکنند، عبارتاند از:
- تواتر: وقتی شریعت و احکام آن از راه تواتر به ما رسیده باشند، دیگر نیازی به امام نیست و در واقع همان موجب حفظ شریعت خواهد شد.
سید مرتضی در پاسخ به این شبهه، بر این باور است که بسیاری از احکام شریعت یا دستکم برخی از آنها، متواتر نیستند. از اینرو، بازهم نیاز به امام برای حفظ شریعت ثابت میشود[۷۲]؛
سید مرتضی این شبهه را اینگونه پاسخ میدهد که وقتی فرد معصوم، میان اجماع کنندگان حضور نداشته باشد، آن اجماع حجت نخواهد بود، و اساساً همانگونه که ممکن است افراد امت اشتباه کنند، امکان دارد اجماع آنان نیز اشتباه کنند. از اینرو، اجماع امت نیز نمیتواند موجب حفظ شریعت شود[۷۳]؛
- قرآن: مرحوم سید در پاسخ به اینکه خود قرآن برای حفظ شریعت کافی است، میگوید: اولاً، بیشتر احکام دین به صراحت و به طور تفصیل و مشخص در قرآن نیامدهاند؛
ثانیاً، قرآن از معنا، تفصیل و تأویل خود خبر نداده است، و لازم است مترجم و مبینی داشته باشد.
مرحوم سید با انکار حفظ شریعت به وسیله این گزینهها، بر حفظ شریعت به دست امام تأکید میکند و عصمت او را نیز لازم میداند[۷۴]. برهان حفظ شریعت را میتوان از جمله براهین بسیار معروف متکلمان دانست، که غالب متکلمان امامیه[۷۵] و حتی اسماعیلیه[۷۶] به آن استدلال کردهاند و حتی برخی از اهل سنت نیز آنجا که در صدد معرفی دلایل شیعه بر عصمت امام بودهاند، همین دلیل را بیان کردهاند[۷۷].
پیشوایی امام
مرحوم سید بر این باور است که بسیاری از اصحاب امامیه از این برهان برای اثبات عصمت امام استفاده کردهاند و قویترین تقریر از این برهان را تقریر خود میداند. این برهان، بر پایه اعتقاد به پیشوایی امام(ع) در دین استوار است که مرحوم سید این مقدمه را با دو دلیل ثابت میکند:
- واژه امامت از معنای اقتدا و پیروی کردن مشتق شده است؛
- درباره اینکه باید از امام پیروی شود، اجماع وجود دارد[۷۸].
وی پس از تبیین این مقدمه، برهان را این گونه تقریر میکند: اگر امامی که اقتدا به او در افعال و گفتارش بر ما لازم است، معصوم نباشد، صدور اشتباه در دین از او ممکن است، و اگر ما مأمور به پیروی از او باشیم، لازم میشود که مأمور به انجام دادن گناهان باشیم؛ حال آنکه مأمور بودن ما به انجام دادن گناهان، اشتباه و ناپذیرفتنی است. بنابراین لازم است امام معصوم باشد[۷۹]. با توجه به این استدلال، روشن میشود که از نظر مرحوم سید، این استدلال برای اثبات عصمت امام از گناه عمدی و نیز اشتباه در تبیین دین مفید است.
امتناع تصدیق کذاب از جانب خداوند
پیش از تقریر این برهان، توجه به این نکته لازم است که مرحوم سید آن را برای اثبات عصمت پیامبر از دروغ در تبلیغ دین آورده است، و با توجه به اندیشه ایشان در همانندی پیامبر و امام در عصمت، میتوان این برهان را درباره عصمت امام از دروغ در تبیین دین نیز جاری دانست. مرحوم سید این برهان را این گونه تبیین میکند: پیامبری که مدعی رسالت است، هر سخنی میگوید، خداوند نیز همراه با سخن پیامبر و در تأیید او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن میگویی، تصدیق میکنم»؛ حال اگر پیامبر دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این کذاب را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب قبیح است، و قبیح بر خداوند جایز نیست[۸۰]. همانگونه که مرحوم سید خود اذعان کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در تبلیغ دین معصوم میشمرد.
رویگردانی مردم از گناهکار
برهان پنجم مرحوم سید، در حقیقت برهانی است که وی برای عصمت پیامبران آورده است؛ اما با تصریح او به جاری بودن چنین برهانی در حق امامان پاک(ع)، روشن میشود که این برهان برای عصمت امام نیز مفید است. ایشان در این زمینه چنین استدلال میکند که صدور گناهان کبیره و صغیره از پیامبران و امامان - پیش از تصدی منصب نبوت و امامت باشد یا پس از آن - موجب نفرت مردم از پذیرش سخن آنان میشود، و در مقابل، مبرا بودن آنها از گناهان، موجب آرامش نفس درباره سخنان پیامبران خواهد شد[۸۱].
مرحوم سید پس از اثبات عصمت پیامبر از گناه، پا را فراتر گذاشته و حتی مواردی همچون خشونت و بسیاری از امراضی که موجب تنفر مردم از انسان میشود را از پیامبر دور دانسته است[۸۲]. چنان که پیشتر نیز گذشت، اگرچه مرحوم سید چنین برهانی را برای لزوم عصمت پیامبر از گناه کبیره و صغیره، پیش و پس از نبوت اقامه میکند، زمانی که با این اشکال مواجه میشود که چگونه است شما ادعا میکنید تجویز گناه بر پیامبران، موجب تنفر مردم از آنها میشود؛ حال آنکه عدهای، صدور گناه از پیامبران را جایز میدانند و در عین حال، از آنان متنفر نیز نمیشوند، از برهانی بودن کلام پیشین خود دست میکشد و تنها به این کلام بسنده میکند که بهتر است پیامبران مرتکب گناه نشوند[۸۳]. مرحوم سید در دیگر کتاب گرانسنگ و ماندگار خود، یعنی تنزیه الانبیاء نیز با طرح همین پرسش و پاسخ، دلیل اینکه بهتر است پیامبران گناه نکنند را این گونه بیان میکند: «سکون و اطمینان نفس از قول کسی که گناه نمیکند، بیشتر از سکون و اطمینان نفس از کسی است که گناه میکند»[۸۴]. با وجود این، سید مرتضی در ادامه کلام خود با همین استدلال، پیامبران را از گناهان کبیره پیش از نبوت و صغیره پس از آن نیز معصوم میداند[۸۵].
برهانهای نقلی دال بر عصمت امام
مرحوم سید مرتضی افزون بر اقامه برهانهای عقلی، دستکم سه برهان نقلی را نیز برای اثبات عصمت امام اقامه میکند.
آیه ابتلا
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۸۶]. از جمله برهانهایی که مرحوم سید برای عصمت امام اقامه میکند، آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) یا همان آیه ابتلاست. مرحوم سید با این استدلال در پی اثبات عصمت امام از گناه در همه مراحل زندگی و نیز گناهان باطنی و ظاهری و علنی و مخفیانه است.
مراحل استدلال مرحوم سید را میتوان اینگونه تبیین کرد: نخست آنکه مقصود از امام در این آیه، همان امام معهود نزد شیعیان، و مقصود از عهد نیز امامت است. مرحوم سید مرتضی درباره این مدعا و در پاسخ به اینکه چگونه واژه «عهدی» را به معنای امامت دانستهاید، با دو وجه به بیان پاسخ میپردازد: اولاً، مفهوم آیه، خود به این پرسش پاسخ میدهد؛ زیرا خداوند در این آیه منصب امامت را به حضرت ابراهیم(ع) میدهد، و آن حضرت بلافاصله چنین منصبی را برای فرزندانش درخواست میکند. آنگاه خداوند میفرماید: «عهد من به ظالمین نمیرسد». خداوند با این جمله در مقام پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم(ع) بود، و درخواست آن حضرت نیز چیزی جز منصب امامت برای فرزندانش نبود. پس مقصود از عهد نیز همان امامت است؛ وگرنه کلام بیربط خواهد شد[۸۷]؛ ثانیاً، واژة عهد، لفظ مشترک است و باید بر آنچه صلاحیت اخلاق آن را دارد، حمل شود. پس هرچه را بتوان عهد نامید، به ظالم نمیرسد، و یکی از اموری که میتوان آن را عهد خداوند نامید، امامت است[۸۸]؛
مرحله دوم آنکه بر اساس این آیه، خداوند عهد خود، یعنی امامت را به ظالمان نمیدهد؛ سوم آنکه «ظالمین» در این آیه، عام است، و بر اساس آن، کسی که در هر زمانی هرگونه گناهی را اعم از باطنی و ظاهری، مخفیانه و علنی مرتکب شود، ظالم به شمار میآید؛ بنا بر این مقدمات، میتوان گفت که امام، کسی است که در طول زندگی مرتکب هیچگونه گناهی نشده باشد[۸۹].
آیه تطهیر
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۹۰]. پیش از تقریر برهان مرحوم سید، توجه به این نکته لازم است که این استدلال در پاسخ ایراد قاضی عبدالجبار معتزلی است که معتقد است شیعه با تمسک به این آیه در پی اثبات آن است که امامت، تنها در اهل بیت رسول خداست که معصوماند. به نظر قاضی عبدالجبار، این آیه بر عصمت آنان دلالت نمیکند.
مرحوم سید با اثبات عصمت اهل بیت با استفاده از این آیه، امامت امام علی، امام حسن و امام حسین(ع) را با توجه به شأن نزول آن نتیجه میگیرد. وی در بیان چگونگی دلالت این آیه بر عصمت میگوید: خداوند در این آیه یا فقط اراده تنها - بدون تحقق فعل، یعنی اذهاب رجس - کرده و یا اراده همراه با تحقق فعل، یعنی همان اذهاب رجس را در نظر داشته است؛ اراده تنها و بدون تحقق فعل، باطل است؛ پس خداوند در این آیه تحقق فعل را همراه با اراده در نظر داشته است: إن قوله تعالى: إنما يريد الله لا يخلو من أن يكون معناه الإرادة المحضة التي لم يتبعها الفعل و إذهاب الرجس أو أن يكون أراد ذلك و فعله[۹۱]. مرحوم سید دیدگاه خود مبنی بر اینکه اراده تنها و بدون فعل، باطل است را با دلایلی ثابت میکند:
- از ظاهر آیه برمیآید که خداوند در صدد دادن امری اختصاصی به اهل بیت است، و اگر مراد از آیه تنها اراده محض باشد، اختصاص معنا نخواهد داشت[۹۲].
- آیه در صدد مدح اهل بیت است، و اگر مراد، تنها اراده محض باشد، دیگر فضیلتی برای اهل بیت دربر نخواهد داشت، و همه مکلفان مشمول این اراده خواهند شد[۹۳].
با این توضیحات روشن میشود که اولاً، مقصود از اهل بیت در این آیه پنج تن آل عبا هستند؛ ثانیاً، این آیه از اراده خدا به اذهاب رجس از اهل بیت خبر داده است؛ ثالثاً، خداوند در این آیه افزون بر ارادة اذهاب رجس، تحقق این فعل را نیز در نظر داشته است؛ رابعاً، اذهاب رجس از اهل بیت، به معنای عصمت آنهاست.
حدیث ثقلین
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ». پیش از بیان استدلال مرحوم سید، توجه به این نکته لازم است که او این حدیث را دلیلی بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) دانسته است[۹۴]. ایشان به صراحت برای اثبات عصمت امام به این روایت تمسک نکرده است؛ ولی اگر در کلام سید، حجت را مساوق با امام دانستیم، از دیدگاه وی، میتوانیم این حدیث را برای اثبات عصمت امام، مفید بدانیم.
با مراجعه به دیگر آثار مرحوم سید، به راحتی میتوان گفت که مراد از حجت در این برهان، همان امامان معصوم(ع) هستند: أن قولهم [ائمة] قد ثبت أنه حجة في الشرع كقول الأنبياء(ع). مرحوم سید مرتضی استدلال خود بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت رسول خدا(ص) را در هر عصر و زمان اینگونه بیان میکند: «رسول خدا(ص) با کلام خود در روایت ثقلین در پی ارشاد به چیزی است که موجب نجات از هرگونه شک و تردید است و نیز از بین رفتن عذر مکلفان در عمل به دین و صحت احتجاج در دین بر آنان را در پی خواهد داشت[۹۵]. چنین کسی باید به همه شریعت آگاه و سخن او اطمینان بخش باشد؛ وگرنه خداوند نمیتواند در امر شریعت بر ما احتجاج کند»[۹۶].
مرحوم سید پس از آنکه ثابت کرد که بر اساس این حدیث، وجود حجتی معصوم در هر دوره زمانی لازم است، راه شناختن آن حجج را مراجعه به دلیلهای ویژه میداند[۹۷]. با این توضیحات روشن شد که این حدیث، وجود یک حجت - امام - را در هر دوره ثابت میکند که ویژگی ممتازش عصمت اوست. در پایان برای بررسی برهانهای مرحوم سید مرتضی، لازم است بار دیگر نظریات وی در بحث قلمرو عصمت را یادآوری کنیم و آنگاه ببینیم او کدام یک از آنها را اثبات کرده است، و کدام یک در حد ادعا باقی ماندهاند. مرحوم سید در بحث قلمرو عصمت به طور ایجابی این نظریات را مطرح کرد:
- امام(ع) ضرورتاً از گناهان کبیره و صغیره پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
- امام(ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در شمار رکعات نماز و نیز گناه سهویای که به تنفر مردم از او بینجامد، معصوم است؛
- امام(ع)، ضرورتاً از هرگونه اشتباه در بیان احکام شریعت معصوم است.
حال با نگاهی کوتاه به برهانهای مرحوم سید، میتوان گفت که اولاً، وی مدعای نخست خود را با آیه امامت ابراهیم(ع) ثابت میکند؛ ضمن اینکه بخشی از این مدعا، یعنی عصمت از گناه، پس از تصدی منصب امامت با برهان امتناع تسلسل و نیز برهان پیشوایی دین نیز ثابت میشود؛ ثانیاً، مرحوم سید میتواند مدعای دوم خود را با برهان پیشوایی دین - سومین برهان عقلی -ثابت کند؛ ثالثاً، مرحوم سید مدعای سوم خود را با برهانهای امتناع تسلسل، حفظ شریعت، پیشوایی مردم و حدیث ثقلین ثابت میکند.
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ اسرار الحکم، ص۵۱۳.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ امامتپژوهی، ص۱۵۸؛ زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص۲۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۰؛ إمامتپژوهی، ص۱۵۸.
- ↑ حق الیقین، ص۴۰.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
- ↑ «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ .معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ».
- ↑ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۴۹.
- ↑ توحید صدوق، ص۲۷۳.
- ↑ علل الشرایع، ص۲۰۴.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸
- ↑ خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹، ص۱۵۹.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۹۲.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ ر.ک: أجود التقریرات، ج۱، ص۸۱ - ۸۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۱.
- ↑ امام صادق(ع) میفرماید: «الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلَى أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِيٌّ مُنَبَّأٌ فِي نَفْسِهِ لَا يَعْدُو غَيْرَهَا وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي النَّوْمِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يُعَايِنُهُ فِي الْيَقَظَةِ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ عَلَى لُوطٍ(ع) وَ نَبِيٌّ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَى طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ كَثُرُوا كَيُونُسَ قَالَ اللَّهُ لِيُونُسَ- ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ﴾ قَالَ يَزِيدُونَ ثَلَاثِينَ أَلْفاً وَ عَلَيْهِ إِمَامٌ وَ الَّذِي يَرَى فِي نَوْمِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يُعَايِنُ فِي الْيَقَظَةِ وَ هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِي الْعَزْمِ وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(ع) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ- ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فَقَالَ اللَّهُ ﴿قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ الکافی، ۱، ص۱۷۴-۱۷۵، ح۱.
- ↑ این مطلب در ضمن بحث مشتق در زمره مباحث اصولی مطرح میشود. برای نمونه ر.ک: محاضرات فی أصول الفقه، ج۱، ص۲۸۶؛ نهایة الأفکار، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ ر.ک: کفایه الأصول، ج۱۱، ص۴۹. نگارنده در کتاب تحقیق الأصول، جلد ۱، صفحه ۳۹۷ به بعد، به تفصیل این موضوع را بررسی کرده است.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۳.
- ↑ «(ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۴.
- ↑ توجه به این نکته لازم است که نامگذاری این برهانها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.
- ↑ «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کردهاند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).
- ↑ «وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰). اگرچه در مقام نقد و بررسی برهانهای هشام نیستیم، نباید از این نکته غافل ماند که این برهان - در صورت پذیرش- حداکثر، امام را از گناهانی که نیاز به اجرای حد دارند، معصوم میکند؛ ولی اگر گناهی نیاز به حد نداشت یا اصلاً در خفا انجام شد، این برهان در اثبات عصمت امام از این گناه توانا نیست، پس دلیل، اخص از مدعاست، و نمیتوان به وسیله این برهان امام را از همه گناهان معصوم دانست. با وجود این، میتوان این نقصان را چنین توجیه کرد که امام(ع) و به تبع ایشان هشام بن حکم، این برهان را برای فردی خاص و با توجه به درک و فهم او ارائه کرده است.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۷.
- ↑ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۸.
- ↑ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.
- ↑ پیشتر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۹۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۰۰.
- ↑ «أنّ الحجّة من عترته لا يفارق الكتاب، وإنّا متى تمسکنا بمن لا يفارق الكتاب لن نضلّ و ان من لا يفارق الكتاب فهو ممّن فرض على الامّة أن يتمسّكوا به»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴-۹۵).
- ↑ يجب أن يكون جامعا لعلم الدين كله ليمكن التمسك به و الأخذ بقوله فيما اختلفت فيه الأمة و تنازعته من تأويل الكتاب و السنة و لأنه إن بقي منه شيء لا يعلمه لم يمكن التمسك به ثم متى كان بهذا المحل أيضا لم يكن مأمونا على الكتاب و لم يؤمن أن يغلط فيضع الناسخ منه مكان المنسوخ و المحكم مكان المتشابه و الندب مكان الحتم إلى غير ذلك مما يكثر تعداده و إذا كان هذا هكذا صار الحجة و المحجوج سواء؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴).
- ↑ ... صحّ ما قالت الإماميّة من أنّ الحجّة من العترة لا يكون إلّاجامعاً لعلم الدين، معصوماً مؤتمناً على الكتاب. فإن وجدت الزيديّة في أئمّتها مَن هذه صفته فنحن أوّل من ينقاد له، وإن يكن الاخرى فالحقّ أولى ما اتّبع؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۹.
- ↑ «الاود» به معنای اعوجاج و کجی است (ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۹۵).
- ↑ محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
- ↑ به جز متکلمان پنج قرن نخست که در این نوشتار به برهانهای آنها اشاره میشود، میتوان به متکلمان دیگری نیز اشاره کرد که از چنین برهانی استفاده کرده اند: محمد حمصی رازی، المنتقد من التقلید، ج۲، ص۲۷۸-۲۷۹؛ حسن بن یوسف علامه حلی، نهج الحق، تعلیق عین الله حسینی ارموی، ص۱۶۴؛ همو، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، الرسالة، السعدیه، ص۸۲؛ همو، منهاج الکرامة، ص۱۱۳؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۷؛ همو، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ فاضل مقداد سیوری، النافع یوم الحشر، ص۹۳-۹۵؛ همو، اللوامع الالهیة، ص۳۲۶؛ همو، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸۹؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، البراهین فی علم الکلام، تحقیق محمدباقر سبزواری، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۳.
- ↑ فاذا جاء الخبر بوفاق العصمة كان موكدا لما في العقول...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریة، ص۱۱۷).
- ↑ البته شاید بتوان عنوان «امتناع تسلسل» را نیز برای این استدلال انتخاب کرد؛ اما از آنجا که مرحوم شیخ خود از این واژه استفاده نکرده است، ما نیز از عنوان «فلسفه وجودی امام» استفاده کردیم.
- ↑ و ان احد اسباب الحاجة الى الائمة هو جواز الغلط على الرعية و ارتفاع العصمة عنها لتكون من ورائها تسدد الغالط منها و تقومه عند الاعوجاج و تنبهه عند السهو منه و الاغفال و يتولي اقامته الحد عليه فيما جناه فلو لم تكن الائمة معصومون... لشاركت الرعية فيما له اليها و كانت تحتاج الى الائمة عليها... و ذلك باطل بالاجماع، على أن الائمة اغنياء عن امام؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۱).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۲.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۴.
- ↑ فمن ذلك أن الأئمة قدوة في الدين و أن معنى الائتمام هو الاقتداء و قد ثبت أن حقيقة الاقتداء هو الاتباع للمقتدى به فيما فعل و قال من حيث كان حجة فيه دون الاتباع لقيام الأدلة على صواب ما فعل و قال...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۴).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۲.
- ↑ ان الامام معصوم من العصيان مأمون عليه السهو و النسيان، لفساد الخلق بسياسة من يقارف الآثام و يسهو عن الحق في الاحكام و يضل عن الصواب؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵).
- ↑ بر خواننده گرامی پوشیده نیست که مقدمات این برهان، هر دو از برهان ضرورت امامت گرفته شده است.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۳.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، رسالة فی عدم سهو النبی(ص)، ص۲۰-۲۲. چنان که در فصول پیشین گذشت، روایات مربوط به مسئله سهو النبی(ص) به وفور در کتابهایی همچون کافی، آثار مرحوم شیخ صدوق و دیگر محدثانی که پیشتر از آنها یاد کردیم و نیز متکلمانی که در آینده با نظریات آنها آشنا خواهیم شد، به چشم میخورند.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، رسالة فی عدم سهو النبی(ص)، ص۳۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۳.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۲۴. نیز ر.ک: همان، ج۲، ص۲۹۴؛ ج۳، ص۲۰؛ همو، جمل العلم و العمل، ص۴۲؛ همو، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، ۲۹۶-۲۹۵، ۳۱۹-۳۲۰؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۶.
- ↑ فاما الذي يدل على وجوب العصمة له من طريق العقل فهو انا قد بينا وجوب حاجة الامة الى الامام و وجدنا هذه الحاجة تثبت عند جواز الغلط عليهم و انتفاء العصمة عنهم لما بيناه من لزومها لكل من كان بهذه الصفة و ينتفي بانتفاء جواز الغلط بدلالة انهم لو كانوا باجمعهم معصومين لا يجوز الخطاء عليهم لما احتاجوا الى امام يكون لطفا لهم في ارتفاع الخطاء وكذلك لما كان الانبياء معصومين لم يحتاجوا إلى الروساء و الائمة فثبت ان جهة الحاجة هي جواز الخطاء؛ (سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۳۰).
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ أن الإمام إنما احتيج إليه لجهة معلومة و هي أن يكون المكلفون عند وجوده أبعد من فعل القبيح و أقرب من فعل الواجب على ما دللنا عليه في غير موضع فلو جازت عليه الكبائر لكانت علة الحاجة إليه ثابتة فيه؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۲۲. نیز ر.ک: همو، جمال العلم و العمل، ص۴۱).
- ↑ عبارت مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر شریعت نیاز به حافظ نداشته باشد، موجب کوتاهی در امر آن و تکلیف مؤمنان به مالایطاق خواهد شد؛ کوتاهی در امر شریعت و تکلیف مؤمنان به مالایطاق جایز نیست؛ پس شریعت نیاز به حافظ دارد (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
- ↑ و ليس يخلو أن يكون الحافظ معصوما أو غير معصوم، فإن لم يكن معصوما لم يؤمن من تغييره و تبديله، و في جواز ذلك عليه – و هو الحافظ لها- رجوع إلى أنها غير محفوظة في الحقيقة، لأنه لا فرق بين أن تحفظ بمن جائز عليه التغيير والتبديل والزلل والخطأ وبين أن لا تحفظ جملة؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
- ↑ به دیگر بیان، میتوان گفت: حافظ شریعت یا امت است یا امام؛ اما امت حافظ شریعت نیست؛ زیرا امت معصوم نیست؛ پس حافظ شریعت امام است (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹).
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۷، ۲۸۳ و ۳۰۵.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۸۸. گفتنی است برخی از متکلمان امامیه با حصری عقلی، مصداق حافظ دین را به امام(ع) منحصر و آن را ثابت کردهاند؛ بدین بیان که حافظ شریعت قرآن است یا سنت نبوی یا اجماع امت و یا امام. سه فرض نخست باطل است؛ پس متعین در امام است (حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۳۹).
- ↑ حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، مناهج الیقین، ص۲۹۸؛ همو، نهج الحق، تعلیق عین الله حسین ارموی، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج۱، ص۱۷۸؛ فاضل مقداد سیوری حلی، الناضح یوم الحشر شرح باب حادی عشر، ص۱۸۳.
- ↑ احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.
- ↑ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷.
- ↑ قد استدل بهذا الوجه كثير من أصحابنا على عصمة الإمام، وأقوى ما ينصر به ان الإمام لابد أن يكون مقتدى به، لأن لفظ الإمامة مشتق من معنى الاقتداء والإتباع، والاجماع أيضاً حاصل على هذه الجملة يعني أن الإمام مقتدى به؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۳۰۹).
- ↑ لأنه لو لم يكن معصوما و هو إمام فيما قام به من الدين الذي من جملته إقامة الحدود و غيرها و واجب علينا الاقتداء به من حيث قال و فعل لجاز وقوع الخطأ منه في الدين، و لكنا إذا وقع منه ذلك مأمورين باتباعه فيه، والاقتداء به في فعله، و هذا يؤدي إلى أن نكون مأمورين بالقبيح على وجه من الوجوه، و إذا فسد أن تكون مأمورين بالقبيح وجب عصمة من أمرنا باتباعه، و الاقتداء به في الدين؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۰۵، ۲۹۴، ۳۰۵). برهان سوم مرحوم سید را میتوان در قالب یک قیاس استثنایی اینگونه تقریر کرد: اگر امام معصوم نباشد، لازم میشود مردم مأمور به انجام دادن قبیح باشند؛ اما مأمور بودن مردم به انجام دادن قبیح، محال است؛ پس لازم است امام معصوم باشد.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة(ع)، ص۱۷.
- ↑ قد بينا أن الكبائر و الصغائر لا يجوزان على الأنبياء(ع) قبل النبوة ولا بعدها، لما في ذلك من التنفير عن قبول أقوالهم، و لما في تنزيههم عن ذلك من السكون إليهم، فكذلك يجب أن يكون الأئمة(ع) منزهين عن الكبائر و الصغائر قبل الإمامة و بعدها، لأن الحال واحدة؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة(ع)، ص۲۲-۲۲. نیز ر.ک: همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۳۳۸).
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة(ع)، ص۱۸.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ لأنه تعالى لما قال لإبراهيم(ع): ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾. حكى عند قوله: و من ذريتي و معلوم أنه أراد جعل من ذريتي أئمة ثم قال عقيب ذلك لا ينال عهدي الظالمين فأشار بالعهد إلى ما تقدم من سؤال إبراهيم(ع) فيه ليتطابق الكلام؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
- ↑ و الوجه الآخر إن عهدي إذا كان لفظا مشتركا وجب أن يحمل على كل ما يصلح له، و يصح أن يكون عبارة عنه، فنقول: إن الظاهر يقتضي أن كل ما يتناوله اسم العهد لا ينال الظالم؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
- ↑ لأنها إذا اقتضت نفي الإمامة عمن كان ظالما على كل حال، سواء كان مسر الظلم أو مظهرا له، و كان من ليس بمعصوم و إن كان ظاهره جميلا يجوز أن يكون مبطنا للظلم و القبيح، و لا أحد ممن ليس بمعصوم يؤمن ذلك منه، و لا يجوز فيه، فيجب بحكم الآية أن يكون من يناله العهد الذي هو الإمامة معصوما حتى يؤمن استمراره بالظلم، و حتى يوافق ظاهره باطنه؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹).
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴.
- ↑ لفظ الآية يقتضي اختصاص أهل البيت بما ليس لغيرهم، ألا ترى أنه قال إنما يريد الله ليذهب و هذه اللفظة تقتضي ما ذكرنا من التخصيص؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴).
- ↑ و صورة الحال و سبب نزول الآية يقتضيان المدحة و التشريف، و لا مدحة و لا تشريف في الإرادة المحضة التي تعم سائر المكلفين من الكفار و غيرهم؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۴).
- ↑ و يمكن أيضاً أن يجعل حجة و دليلا على أنه لابد في كل عصر في جملة أهل البيت من حجة معصوم مأمون بقطع [يقطع] على صحة قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۲).
- ↑ أن الرسول(ص) إنما خاطبنا بهذا القول على طريق إزاحة العلة لنا، و الاحتجاج في الدين علينا، و الارشاد إلى ما يكون فيه نجاتنا من الشكوك و الريب؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
- ↑ فكيف يحتج علينا في الشريعة بمن لا نصيب عنده من حاجتنا إلا القليل من الكثير، و هذا يدل على أنه لا بد في كل عصر، من حجة في جملة أهل البيت مأمون مقطوع على قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
- ↑ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).