عثمان بن عفان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط =  [[عثمان بن عفان در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط =  [[عثمان بن عفان در نهج البلاغه]] - [[عثمان بن عفان در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}


'''عثمان بن عفان''' از طایفۀ [[بنی امیه]] و نوادۀ [[حکم بن عاص]] بود. در سال‌های اولیۀ [[دعوت]] [[اسلام]]، [[مسلمان]] شد. با یکی از دختران [[پیامبر]] [[ازدواج]] کرد. [[خصلت]] اشرافی‌گری او همواره با او بود. پس از [[عمر بن خطاب]] از طریق [[شورای شش‌ نفره]] به [[خلافت]] رسید و حدود ۱۲ سال [[خلیفه]] بود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۲.</ref>.
'''عثمان بن عفان''' از طایفۀ [[بنی امیه]] و نوادۀ [[حکم بن عاص]] بود. در سال‌های اولیۀ [[دعوت]] [[اسلام]]، [[مسلمان]] شد. با یکی از دختران [[پیامبر]] [[ازدواج]] کرد. [[خصلت]] اشرافی‌گری او همواره با او بود. پس از [[عمر بن خطاب]] از طریق [[شورای شش‌ نفره]] به [[خلافت]] رسید و حدود ۱۲ سال [[خلیفه]] بود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۲.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۳

عثمان بن عفان از طایفۀ بنی امیه و نوادۀ حکم بن عاص بود. در سال‌های اولیۀ دعوت اسلام، مسلمان شد. با یکی از دختران پیامبر ازدواج کرد. خصلت اشرافی‌گری او همواره با او بود. پس از عمر بن خطاب از طریق شورای شش‌ نفره به خلافت رسید و حدود ۱۲ سال خلیفه بود[۱].

مقدمه

عثمان بن عفان از قبیله قریش، تیره اموی، جزو اولین گروندگان به دین اسلام و در زمره مهاجرین به سرزمین حبشه است. عثمان با رقیه، فرزند پیامبر اکرم(ص) و پس از وفات او در سال دوم هجرت با ام‌کلثوم، فرزند دیگر پیامبر اکرم(ص) ازدواج کرد. از این‌رو لقب "ذوالنورین" به او دادند. کنیه او "ابوعبدالله" است. عثمان فردی متمول بود که از مال خود در راه پیش‌برد اسلام مایه می‌گذاشت، اما از وی مجاهدت خاصی در میدان نبرد گزارش نشده است. نقطه عطف اقدام‌های او در زمان پیامبر(ص) مربوط به سال ششم هجری در جریان صلح حدیبیه است. پیامبر در آن سال آهنگ حج کرده بود. از این‌رو در نزدیکی مکه از حرکت بازایستاد و عثمان را، به‌دلیل اعتباری که در شهر مکه داشت، همراه خانواده‌اش به‌عنوان پیام‌رسان پیامبر مبنی بر اینکه ایشان قصد جنگ ندارند، نزد مکیان فرستاد. مشرکان از بازگشت آنها برای چند روز جلوگیری کردند و در نتیجه این گمان قوت گرفت که او کشته شده است. در آن حال پیامبر برای جنگ با مشرکان پیمان بست و در آن پیمان یک دست خود را از جانب عثمان روی دست دیگر گذاشت. این امر را از افتخارات او می‌شمرند.

عثمان در زمان خلیفه اول بیشتر به پیشه اصلی خود، تجارت، مشغول بود. اما در عین حال در شمار کاتبان خلیفه نیز به‌شمار می‌آمد، به‌گونه‌ای که متن تعیین جانشین خلیفه اول با دست‌خط او و امضای خلیفه به تثبیت رسید. او به‌عنوان یکی از اعضای شورای شش نفره برای تعیین جانشین خلیفه دوم انتخاب شد. در این شورا حق مسلم امام علی(ع) زیر پا گذاشته شد و در نهایت خلافت به عثمان رسید. امام(ع) ضمن تأکید بر حق و صلاحیت خود بر حکومت و ستمی که بر ایشان رفت، بیان داشت تا زمانی‌که امنیت مسلمانان برقرار باشد، صبر خواهد کرد[۲].

خلافت عثمان در محرم سال ۲۴ هجری آغاز شد. در اوایل خلافت عثمان، برخی شورش‌ها در سرزمین‌های تازه‌مسلمان شکل گرفته بود، اما در نهایت مسلمانان موفق به کنترل اوضاع و ادامه فتوحات شدند و دامنه دولت اسلامی را گسترش دادند. در زمان عثمان و زیر نظر او، در رأس هیئتی، قرآن کریم جمع و تدوین شد و او از صحابه و حافظان قرآن در مورد صحیح بودن مصحف شهادت گرفت. این مصحف را "مصحف امام" می‌نامند، زیرا چند نسخه از روی آن تهیه و به‌عنوان الگوی قرائت صحیح به شهرهای مهم اسلامی ارسال شد.

رفتارهای خلیفه به‌خصوص در سال‌های ۳۱ و ۳۲ هجری به‌گونه‌ای بود که موجب نارضایتی و در نهایت شورش مردم علیه وی شد. به‌کارگیری خویشان و نزدیکان که اغلب از بنی‌امیه بودند، در امور حساس حکومتی و بدون در نظر گرفتن صلاحیت‌های فردی، بیت‌المال را ملک شخصی دانستن و سوءاستفاده از بیت المال و نیز تبعیض در مصرف بیت المال و اعطای آن به خویشاوندان با عنوان صله‌رحم، از جمله علل و عواملی بودند که باعث خشم و شورش مسلمانان شدند، به‌گونه‌ای که در منابع نقل است او ۴ میلیون و ۳۱۰ هزار دینا و ۱۲۶ میلیون و ۷۷۰ هزار درهم از بیت‌المال را به خود و تعداد اندکی از نزدیکانش اختصاص داد. امام(ع) در این مورد می‌فرماید: تا سومین به خلافت برخاست، در حالی‌که باد نخوت به غبغب افکنده و هدفی جز کام‌جویی از خلافت در سر نپرورده بود و همراه او فامیلش به غارت بیت المال پرداختند و چون شتری که به گیاه بهاران درآمده، مال خدا را بر بد دادند. تا آن روز که رشته‌هایش گسیخت و کردار ناشایستش گریبانش گرفت و غوطه‌وری در نعمت و طغیان در بهره‌وری و سوءاستفاده از بیت المال هلاکش ساخت[۳]. هم‌چنین آزار و شکنجه برخی خواص منتقد چون ابوذر غفاری، عماریاسر، عبدالله بن مسعود، چشم‌پوشی از اجرای حدود الهی به تشخیص خود و بدون در نظر گرفتن احکام فقهی از عوامل اصلی شورش و نارضایتی عمومی از دستگاه خلافت شد و سرانجام به شورش و انقلاب علیه خلیفه انجامید. امام علی(ع) در این‌باره می‌فرماید: او (عثمان) از آن هنگام که حکومت یافت، بدعت‌ها آورد و زمینه بدگویی و اعتراض مردم را فراهم کرد. مردم نیز زبان به بدگویی گشودند. سپس به سبب بدرفتاری بسیار او بر وی شوریدند و کار را دگرگون ساختند[۴].

در میان مخالفان، غیر از برخی صحابه مجاهد و متعهد به آیین الهی و سنت پیامبر اکرم(ص) که انتقادی اصلاح‌گرایانه بر عملکرد خلیفه داشتند، چهره‌هایی چون عمرو بن عاص، طلحة بن عبیدالله و زبیر بن عوام نیز نقشی برجسته دارند، به‌گونه که در برخی منابع تاریخی به رابطه طلحه با محاصره‌کنندگان و قاتلان خلیفه اشاره شده است. امام(ع) می‌فرماید: آهسته‌ترین حرکت طلحه و زبیر درباره عثمان، ترساندن و مهربان‌ترین کردارشان، تندی و خشونت بود[۵]. از دیگر سو، نقش عایشه، همسر پیامبر اکرم(ص) نیز در مخالفت و تحریک شورشیان نقشی برجسته است. امام(ع) در مورد او فرمود: عایشه نیز در مورد عثمان گرفتار خشم نابهنگام شد و در نتیجه زمینه قتل او را به دست مردم خشمگین فراهم آمد[۶].

خلیفه آن‌گاه که با شورش عمومی علیه خود مواجه شد، در نامه‌هایی به برخی از کارگزاران خود، از جمله معاویه، تقاضای کمک کرد. اما آنها با تقدیم مصالح و منافع خویش بر یرای خلیفه از کمک به وی دریغ ورزیدند و وارد عمل نشدند. معاویه که خود در اندیشه خلافت بود، با کشته‌شدن خلیفه مانعی جدی را از پیش روی خود برای رسیدن به هدف خلافت کنار می‌زد. از این‌رو امام خطاب به معاویه فرمود:(ای معاویه!) تو آنجا که به سودت بود از او حمایت کردی و آنجا که به سود او بود خوارش ساختی[۷]. مخالفان از خلیفه تقاضای کناره‌گیری داشتند، اما خلیفه مدعی بود که پیراهنی که خدا بر تن او پوشانده است، هرگز از تن بیرون نمی‌آورد. سرانجام حلقه محاصره تنگ‌تر شد و مهاجمان به خانه خلیفه هجوم آوردند. امام علی(ع) در این میان به دفاع از وی پرداخت و حتی فرزندان خویش را برای حمایت از وی گسیل داشت. امام خود در این‌باره می‌فرماید: مردم در ابتدا از او انتقاد کردند و عیوبش برشمردند و من از میان مهاجران، کسی بودم که بیشتر سعیم نرنجاندن و کمتر سرزنش کرن او بود[۸].

امام(ع) در زمان خلیفه نه‌تنها در مواقعی به یاری و حمایت از او برخاست، که در موارد بسیاری حکم او را در مورد خود اجرا کرد. خود ایشان در این‌باره به ابن عباس می‌فرماید: به‌سوی من کسی را فرستاد تا از شهر بیرون روم، سپس به سویم فرستاد تا بازگردم، اینک تو را نزد من می‌فرستد که از شهر بیرون روم. به خدا سوگند چندان از او دفاع کردم که ترسیدم گناه‌کار باشم[۹].

سرانجام عثمان بن عفان به‌دست جمعی از مصریان در یازدهم ذی‌الحجه سال ۳۵ هجری به قتل رسید. بنا بر قول مشهور، سن وی در پایان عمر ۸۲ سال گزارش شده است. مدت خلافت وی ۱۲ سال به طول انجامید[۱۰].

در دورۀ او همۀ عمّال و کارگزاران و والیان از بنی امیّه انتخاب شدند و او دست آنان را در هرخلاف و ظلم و سوءاستفاده از بیت‌المال باز گذاشت و نسبت به اعتراض‌های مکرّر مسلمانان اعتنایی نکرد و مغیره را که از دشمنان سرسخت پیامبر و رانده‌شدۀ او بود پناه داد و ابوذر را تبعید کرد و کسانی همچون عمار یاسر و ابن مسعود را مورد آزار و اهانت قرار داد. علی(ع) یکی از منتقدان جدّی حکومت او بود. شیوۀ غلط او در کشورداری و بدعت‌های او، تعطیل احکام الهی و ظلم‌های والیانش جوّی از اعتراض و شورش را پدید آورد و مسلمانان به‌ویژه انقلابیون مصری، تحریک شده او را در خانه‌اش محاصره کرده و در سال ۳۵ هجری در هشتاد و چند سالگی به قتل رساندند. وی در پدید آمدن رجعت در امّت محمّدی و حاکم ساختن نظام سلطنت و اشرافیگری و طرد مسلمانان دلسوز و بروز فتنه‌های بعدی و سلطه یافتن امویان بر مقدّرات اسلام و مسلمین نقش عمده داشت. حضرت علی(ع) در خطبه شقشقیه با تندترین عبارت از شیوۀ خلافت او در حیف و میل و غارت بیت‌المال انتقاد کرده است.[۱۱] عثمان نیز بدترین برخوردها را با امیر مؤمنان(ع) داشت و گاهی حضرت را به بیرون مدینه تبعید می‌کرد. یک‌بار که می‌خواست از زروسیم بیت‌المال به حضرت علی(ع) حق السکوت بدهد تا حضرت اعتراض نکند و امام نپذیرفت، عثمان عصبانی شد و با چوبی که در دستش بود علی(ع) را زد. تعبیر حضرت در گزارش این واقعه چنین است: « ثُمَّ قَامَ إِلَيَّ بِالْقَضِيبِ فَضَرَبَنِي، وَ اللَّهِ مَا أَرُدُّ يَدَهُ حَتَّى قَضَى حَاجَتَهُ، فَتَقَنَّعْتُ بِثَوْبِي وَ رَجَعْتُ إِلَى مَنْزِلِي وَ قُلْتُ: اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ إِنْ كُنْتُ أَمَرْتُكَ بِمَعْرُوفٍ وَ نَهَيْتُكَ عَنْ مُنْكَرٍ.»[۱۲]، مخالفان اهل بیت، عمدتا طرفداران بنی امیه و وابسته به حکومت عثمان بودند، و تا سال‌ها بعد وقتی گفته می‌شد فلانی "عثمانی" است نشان‌دهندۀ خط فکری و دشمنی او با آل علی بود. فتنه‌هایی همچون جنگ جمل و جنگ صفین اغلب با پوشش خونخواهی عثمان صورت می‌گرفت و جبهه‌ای متّحد بر ضدّ فرهنگ غدیر و حکومت علوی تشکیل می‌داد. صاحبان این تفکّر و گرایش را که در بصره و شام بیش از جاهای دیگر بودند "عثمانی مذهب" می‌گفتند و حکومت یافتن بنی امیّه در واقع غلبۀ عثمانی‌مذهبان بر خطّ پیروان ولایت علوی بود[۱۳]

خلافت عثمان

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۲.
  2. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي؛ وَ وَاللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً، الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ، وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ»؛ نک: نهج البلاغه، خطبه ۷۴
  3. «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
  4. «اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۰
  5. «وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱؛ نیز نک: نامه ۵۴
  6. «وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ‏] فَقَتَلُوهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱
  7. «فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ، وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ؛ وَ السَّلَامُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۷
  8. «إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱
  9. «بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً» نهج البلاغه، خطبه ۲۴۰
  10. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۲-۵۵۴.
  11. «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»؛ نهج البلاغه خطبه۳
  12. «سپس برخاست و به طرف من آمد و با چوبی که در دست داشت تا آنجا که دلش می‌خواست مرا زد، به خدا قسم من دستش را برنگرداندم، سپس جامه به روی خود کشیدم و به خانه‌ام برگشتم و قسم خوردم که دیگر او را امر به معروف و نهی از منکر نکنم». شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۹ ص۱۶
  13. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۲.