قریش: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
در ذکر نسب قریش، بین علمای [[علم نسب]]، [[اختلاف]] است؛ عدهای از آنان، قریش را [[فرزندان]] [[مالک بن نضر]] بنکنانه گفتهاند<ref>سمعانی، الانساب، ج۱، ص۴۳۴.</ref> و عدهای دیگر قائلند که آنها فرزندان فهر بنمالکاند؛<ref>زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۶۶.</ref> اما بیشتر [[نسبشناسان]] بر این اعتقادند که پدر قریش، نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان است؛<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref> با این حال عدهای هم، به [[قصی بن کلاب]]، "قریش" گفتهاند و معتقدند قبل از او، به کسی دیگر، قریش گفته نشده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹.</ref> اما در اینکه چرا به قریش، "قریش" گفتهاند نیز در بین علمای فن، اختلاف است؛ آن سان که تا بیست قول در باب چرایی نامیدن قریش به این نام، شمارش شده است.<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۵.</ref> عدهای قریش را از کلمه «القرش» به معنای «کسب و جمع» دانستهاند؛<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲.</ref> بعضی دیگر از نسبشناسان نیز، قریش را برگرفته از کلمه «تقرّش» گفتهاند و بر این اعتقادند که [[نضر بن کنانه]] چون بازرگان بود و [[بازرگانی]] را [[عرب]] «تقًرش» میگفته است، از این رو به وی قریش اطلاق شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>-<ref>دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم، مقاله «قریش»، سید علی اکبر حسینی.</ref> برخی نیز گفتهاند که قریش را به جهت قریش بن بدر بن یخلد بن حارث بن نضر بن کنانه، قریش نامیدهاند. وی در [[جاهلیت]]، راهنمای کاروانهای [[تجاری]] بنی نضر بود از این رو چون کاروان بنی نضر میآمد، [[عربها]] میگفتند: «[[قدمت]] عیر قریش؛ کاروان قریش آمد» و این نام رفته رفته عنوان برای همه [[قبایل]] بنی نضر گردید.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۶۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸.</ref> قریش در آثار بعض دیگر از [[اندیشمندان]]، نه نام یک شخص، بلکه به مفهوم "جامع [[نسب]] افراد" آمده است.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.</ref> برخی هم معتقدند که قریش، نام نوعی موجود دریایی(قرش: کوسه ماهی) است که بقیه جانوران دریایی را شکار میکرده است و بقیه موجودات از او [[وحشت]] داشتند؛ زیرا قدرتمندترین [[حیوان]] آبی به شمار میرفت. [[فرزندان]] [[نضر بن کنانه]] را به جهت [[تشبیه]] به این موجود قریش نامیدهاند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳. در برخی منابع هم در باب علت نامگذاری ایشان به قریش آمده: «جمعی از اعراب در کشتی بودند. پس ماهی بزرگی به نام قریش (کوسه) به آنان حمله ور شد و موجب ترس اهل کشتی شد. پس نضر بن کنانه، تیری به سوی او افکند و آن را کشت. از این رو آنان، وی را "قریش" نام نهادند. (ابن کثیر، السیرة النبویه، ص۸۷).</ref> و سرانجام عدهای دیگر، معتقدند که قریش را بخاطر اجتماعشان، قریش گفتهاند همانطورکه گفته میشود «یتقرش [[مال]] فلان» یعنی بر مال فلانی افزوده شد.<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref> نقل است بنی نضر بن کنانه تا پیش از [[قصی بن کلاب]]، بنی نضر خوانده میشدند و چون قصی، آنان را گردهم آورد<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.</ref> از آن پس قریش نامیده شدند؛ زیرا "تقرش" به معنای "جمع و گردهمائی" است و یا گفته شده که به این علت قریش نامیده شدند؛ زیرا آنان در نتیجه یورشها گرد هم آمدند<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۱۰۷؛ کحاله، معجم قبایل العرب،ج۳، ص۹۴۷.</ref> [[ابن سعد]] هم بر این [[اعتقاد]] است زمانی قریش، قریش نامیده شدند که پیرامون [[حرم]] آمده و پراکندگی خود را به گرد هم بودن (تفریش) [[تغییر]] دادند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref>-<ref>این مورد و موارد بیشتر در: مقاله «بررسی جایگاه قریش در دوران جاهلیت در جزیره العرب»، دکتر سید اصغر محمودآبادی، سید مسعود شاهمرادی، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | در ذکر نسب قریش، بین علمای [[علم نسب]]، [[اختلاف]] است؛ عدهای از آنان، قریش را [[فرزندان]] [[مالک بن نضر]] بنکنانه گفتهاند<ref>سمعانی، الانساب، ج۱، ص۴۳۴.</ref> و عدهای دیگر قائلند که آنها فرزندان فهر بنمالکاند؛<ref>زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۶۶.</ref> اما بیشتر [[نسبشناسان]] بر این اعتقادند که پدر قریش، نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان است؛<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref> با این حال عدهای هم، به [[قصی بن کلاب]]، "قریش" گفتهاند و معتقدند قبل از او، به کسی دیگر، قریش گفته نشده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹.</ref> اما در اینکه چرا به قریش، "قریش" گفتهاند نیز در بین علمای فن، اختلاف است؛ آن سان که تا بیست قول در باب چرایی نامیدن قریش به این نام، شمارش شده است.<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۵.</ref> عدهای قریش را از کلمه «القرش» به معنای «کسب و جمع» دانستهاند؛<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲.</ref> بعضی دیگر از نسبشناسان نیز، قریش را برگرفته از کلمه «تقرّش» گفتهاند و بر این اعتقادند که [[نضر بن کنانه]] چون بازرگان بود و [[بازرگانی]] را [[عرب]] «تقًرش» میگفته است، از این رو به وی قریش اطلاق شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>-<ref>دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم، مقاله «قریش»، سید علی اکبر حسینی.</ref> برخی نیز گفتهاند که قریش را به جهت قریش بن بدر بن یخلد بن حارث بن نضر بن کنانه، قریش نامیدهاند. وی در [[جاهلیت]]، راهنمای کاروانهای [[تجاری]] بنی نضر بود از این رو چون کاروان بنی نضر میآمد، [[عربها]] میگفتند: «[[قدمت]] عیر قریش؛ کاروان قریش آمد» و این نام رفته رفته عنوان برای همه [[قبایل]] بنی نضر گردید.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۶۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸.</ref> قریش در آثار بعض دیگر از [[اندیشمندان]]، نه نام یک شخص، بلکه به مفهوم "جامع [[نسب]] افراد" آمده است.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.</ref> برخی هم معتقدند که قریش، نام نوعی موجود دریایی(قرش: کوسه ماهی) است که بقیه جانوران دریایی را شکار میکرده است و بقیه موجودات از او [[وحشت]] داشتند؛ زیرا قدرتمندترین [[حیوان]] آبی به شمار میرفت. [[فرزندان]] [[نضر بن کنانه]] را به جهت [[تشبیه]] به این موجود قریش نامیدهاند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳. در برخی منابع هم در باب علت نامگذاری ایشان به قریش آمده: «جمعی از اعراب در کشتی بودند. پس ماهی بزرگی به نام قریش (کوسه) به آنان حمله ور شد و موجب ترس اهل کشتی شد. پس نضر بن کنانه، تیری به سوی او افکند و آن را کشت. از این رو آنان، وی را "قریش" نام نهادند. (ابن کثیر، السیرة النبویه، ص۸۷).</ref> و سرانجام عدهای دیگر، معتقدند که قریش را بخاطر اجتماعشان، قریش گفتهاند همانطورکه گفته میشود «یتقرش [[مال]] فلان» یعنی بر مال فلانی افزوده شد.<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref> نقل است بنی نضر بن کنانه تا پیش از [[قصی بن کلاب]]، بنی نضر خوانده میشدند و چون قصی، آنان را گردهم آورد<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.</ref> از آن پس قریش نامیده شدند؛ زیرا "تقرش" به معنای "جمع و گردهمائی" است و یا گفته شده که به این علت قریش نامیده شدند؛ زیرا آنان در نتیجه یورشها گرد هم آمدند<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۱۰۷؛ کحاله، معجم قبایل العرب،ج۳، ص۹۴۷.</ref> [[ابن سعد]] هم بر این [[اعتقاد]] است زمانی قریش، قریش نامیده شدند که پیرامون [[حرم]] آمده و پراکندگی خود را به گرد هم بودن (تفریش) [[تغییر]] دادند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref>-<ref>این مورد و موارد بیشتر در: مقاله «بررسی جایگاه قریش در دوران جاهلیت در جزیره العرب»، دکتر سید اصغر محمودآبادی، سید مسعود شاهمرادی، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | ||
== وجه تسمیه قریش == | === وجه تسمیه قریش === | ||
برخی قریش را برگرفته از کلمه "القرش" به معنای کسب و جمع دانسته<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ خلیل بن احمد فراهیدی کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.</ref> و بعضی قائلند از کلمه "تقرّش" به معنای بازرگان گرفته شده؛ چون نضر بن [[کنانه]] بازرگان بوده<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲.</ref> و عدهای هم گفتهاند قریش را به علت اجتماعشان، قریش نامیدند<ref>سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶ ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[قریش (مقاله)|قریش]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref> | برخی قریش را برگرفته از کلمه "القرش" به معنای کسب و جمع دانسته<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ خلیل بن احمد فراهیدی کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.</ref> و بعضی قائلند از کلمه "تقرّش" به معنای بازرگان گرفته شده؛ چون نضر بن [[کنانه]] بازرگان بوده<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲.</ref> و عدهای هم گفتهاند قریش را به علت اجتماعشان، قریش نامیدند<ref>سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶ ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[قریش (مقاله)|قریش]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref> | ||
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۰
قریش یکی از قبایل معروف مکه است که بنی هاشم، پدران رسول خدا (ص)، یکی از شاخههای آن است. بیشتر نسبشناسان قریش را فرزندان نضر بن کنانة میدانند. کار اصلی آنان تجارت بود. مردم مکه، همواره بر آیین اسماعیل (ع) بودند تا اینکه عمرو بن لحی خزاعی، بتپرستی را در آنجا رواج داد. میان قریش پیمانهای معروفی وجود داشت که برخی از آنها عبارتاند از: پیمان مطیبین و حلف الفضول.
مقدمه
قریش از قبایل معروف مکه، به فرزندان نضر بن کنانه گفته میشود که بنی هاشم، پدران رسول خدا (ص)، یکی از شاخههای آن است و در سال هشتم هجری که مکه به دست مسلمانان فتح شد، همۀ قریش اسلام آوردند[۱].
نسب قریش
درباره نسب قریش اختلاف نظر وجود دارد و عدهای قریش را فرزندان فهر بن مالک دانستهاند، اما بیشتر نسبشناسان قریش را فرزندان نضر بن کنانة میدانند[۲]. با این حال، برخی معتقدند پیش از قصی بن کلاب به کسی قریش گفته نشده است[۳].
نسب و نامگذاری
در ذکر نسب قریش، بین علمای علم نسب، اختلاف است؛ عدهای از آنان، قریش را فرزندان مالک بن نضر بنکنانه گفتهاند[۴] و عدهای دیگر قائلند که آنها فرزندان فهر بنمالکاند؛[۵] اما بیشتر نسبشناسان بر این اعتقادند که پدر قریش، نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان است؛[۶] با این حال عدهای هم، به قصی بن کلاب، "قریش" گفتهاند و معتقدند قبل از او، به کسی دیگر، قریش گفته نشده است.[۷] اما در اینکه چرا به قریش، "قریش" گفتهاند نیز در بین علمای فن، اختلاف است؛ آن سان که تا بیست قول در باب چرایی نامیدن قریش به این نام، شمارش شده است.[۸] عدهای قریش را از کلمه «القرش» به معنای «کسب و جمع» دانستهاند؛[۹] بعضی دیگر از نسبشناسان نیز، قریش را برگرفته از کلمه «تقرّش» گفتهاند و بر این اعتقادند که نضر بن کنانه چون بازرگان بود و بازرگانی را عرب «تقًرش» میگفته است، از این رو به وی قریش اطلاق شده است.[۱۰]-[۱۱] برخی نیز گفتهاند که قریش را به جهت قریش بن بدر بن یخلد بن حارث بن نضر بن کنانه، قریش نامیدهاند. وی در جاهلیت، راهنمای کاروانهای تجاری بنی نضر بود از این رو چون کاروان بنی نضر میآمد، عربها میگفتند: «قدمت عیر قریش؛ کاروان قریش آمد» و این نام رفته رفته عنوان برای همه قبایل بنی نضر گردید.[۱۲] قریش در آثار بعض دیگر از اندیشمندان، نه نام یک شخص، بلکه به مفهوم "جامع نسب افراد" آمده است.[۱۳] برخی هم معتقدند که قریش، نام نوعی موجود دریایی(قرش: کوسه ماهی) است که بقیه جانوران دریایی را شکار میکرده است و بقیه موجودات از او وحشت داشتند؛ زیرا قدرتمندترین حیوان آبی به شمار میرفت. فرزندان نضر بن کنانه را به جهت تشبیه به این موجود قریش نامیدهاند.[۱۴] و سرانجام عدهای دیگر، معتقدند که قریش را بخاطر اجتماعشان، قریش گفتهاند همانطورکه گفته میشود «یتقرش مال فلان» یعنی بر مال فلانی افزوده شد.[۱۵] نقل است بنی نضر بن کنانه تا پیش از قصی بن کلاب، بنی نضر خوانده میشدند و چون قصی، آنان را گردهم آورد[۱۶] از آن پس قریش نامیده شدند؛ زیرا "تقرش" به معنای "جمع و گردهمائی" است و یا گفته شده که به این علت قریش نامیده شدند؛ زیرا آنان در نتیجه یورشها گرد هم آمدند[۱۷] ابن سعد هم بر این اعتقاد است زمانی قریش، قریش نامیده شدند که پیرامون حرم آمده و پراکندگی خود را به گرد هم بودن (تفریش) تغییر دادند.[۱۸]-[۱۹].[۲۰]
وجه تسمیه قریش
برخی قریش را برگرفته از کلمه "القرش" به معنای کسب و جمع دانسته[۲۱] و بعضی قائلند از کلمه "تقرّش" به معنای بازرگان گرفته شده؛ چون نضر بن کنانه بازرگان بوده[۲۲] و عدهای هم گفتهاند قریش را به علت اجتماعشان، قریش نامیدند[۲۳].[۲۴]
بطون قریش
بطون قریش مقارن با ظهور اسلام، ۲۵ طایفه: بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنیامیة بن عبد شمس، بنینوفل بن عبدمناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مره، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظه بن مره، بنیمرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر، بنینزار بن عامر، بنیسامة بن لؤی، بنیأدرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنی نباته، بنیعائذه را شامل میشده است.[۲۵]-[۲۶] این بطون به حسب محل زندگی خود به دو گروه قریش بطاح و قریش ظواهر تقسیم میشدند. قریش بطاح آن دسته از طوایف قریش بودند که در کنار بیت الله الحرام زندگی میکردند و شامل بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنیامیة بن عبد شمس، بنینوفل بن عبدمناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظه بن مره، بنیمرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو میشدند و بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر، بنینزار بن عامر، بنیسامة بن لؤی، بنیأدرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنی نباته، بنیعائذه هم، که در حومه مکه زندگی میکردند، در شمار قریش ظواهر بر شمرده شدهاند.[۲۷]-[۲۸].[۲۹]
منازل و مساکن قریش
قریش تا پیش از ریاست یافتن قصی بن کلاب بر مکه، به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوهها و شعاب اطراف آن به سر میبردند.[۳۰] پس از پیروزی قصی بر خزاعه و به دست گرفتن امور مکه، بسیاری از مردم قریش به داخل شهر منتقل شدند و بخشی از آنها که بعدها به قریش ظواهر معروف شدند، همچنان در اطراف و اکناف مکه باقی ماندند.[۳۱] پس از اسلام و با آغاز فتوحات اسلامی، مردم این قبیله نیز چونان بسیاری از قبایل دیگر عرب در بلاد مفتوحه متفرق شدند و در آن توطن یافتند. بسیاری از ایشان – بخصوص پس از تشکیل حکومت امویان - به شام عزیمت کرده در شهرهای مختلف آن سکنی گزیدند.[۳۲] عراق هم از دیگر مواطن قریش در دوران اسلامی بود. شهرهای نوبنیاد عراق - به ویژه کوفه - شاهد حضور بسیاری از مردم قریش بود، چندان که در کوفه آنان در کنار کنانه، اسد، تمیم، ضبه و رباب یکی از اسباع کوفه را تشکیل میدادند.[۳۳] بسیاری از آنان هم به سرزمینهای شمال افریقا رفته در نقاط مختلف این سرزمین از جمله مصر توطّن اختیار کردند.[۳۴] نقل است که گروهی از مردم قریش به فرماندهی عمرو بن عاص در فتوحات مصر شرکت کردند. لیکن چون جمع آنها به حدی زیاد نبود که خود مستقلا پرچمی داشته باشند، از این رو ذیل "اصحاب الرایه" قرار گرفتند. "اصحاب الرایه" گروهی از مردم قبایل پراکنده از جمله قریش، انصار، اسلم، غفار، جهینه، ثقیف، عبس بن بغیض و أشجع بودند که چون جمع آنان برای داشتن پرچمی مستقل کفایت نمیکرد، همگی ذیل پرچمی واحد قرار میگرفتند و در نبرها شرکت میکردند. پس از فتوحات و در پی منطقه بندی "فسطاط" برای سکونت اعراب، خطهای به ایشان تخصیص داده شد.[۳۵] همچنین بنابر نقل قضاعی (ابوعبداللّه محمّد بن سلامة بن جعفر بن علی بن حکمون (متوفای ۴۵۴ق)، معروف به قاضی قضاعی، قاضی و فقیه شافعی مصر) در "خطط مصر"، بیوتی از بنی ضمره -که غفار بخشی از آنها بوده اند- همراه با قریش در سرزمین او، اشمونیین زندگی میکردند.[۳۶] پس از فتح اندلس، این سرزمین هم به مرور موطن دیگر برخی از طوایف قریش گردید. چندان که حضور تعداد زیادی از آنان -بخصوص از شاخه بنی فهر- در اندلس و سکونت در آن از سوی برخی منابع گزارش شده[۳۷] و حتی برخی نیز مانند عبدالملک بن قطن بن نهشل در این سرزمین به امارت رسیدند.[۳۸].[۳۹]
آغاز ریاست قریش بر مکه
قریش در دوران ریاست "خزاعه" بر امور کعبه، به صورت پراکنده در اطراف مکه زندگی میکردند و در سرپرستی مکه و بیتالله الحرام هیچگونه دخالتی نداشتند تا اینکه قصی بن کلاب به مکه آمد و با دختر رئیس قبیله خزاعه، ازدواج کرد و با کمک قریش بر دامنه نفوذ خود افزود تا اینکه ریاست کامل کعبه را به دست گرفت[۴۰]. قصی، مکه را به صورت کوچه و محله در آورد و قبایلی از قریش را در آنجا ساکن نمود که "قریش بطاح" نامیده شدند و به قریشیهایی که در پشت شهر ساکن شدند، "قریش ظواهر" گفتند[۴۱].
تجارت قریش
کار اصلی قریش تجارت بود و تجارت قریش محدود در مکه بود تا اینکه هاشم بن عبدمناف، تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد و برادرانش تجارت به حبشه و عراق را راه انداختند[۴۲]. قریشیها نیز بازارگاههایی در مکه برپا کردند که قبایل برای تجارت در آن جمع میشدند[۴۳].
ادیان قریش
مردم مکه، همواره بر آیین اسماعیل (ع) بودند تا اینکه عمرو بن لحی خزاعی، بتپرستی را در آنجا رواج داد. عزی، هبل، أساف، نائله و مناة، از بتهای معروف قریش بودند و "عزی"، بزرگترین بتشان بود؛ از این رو، قریش را عزی هم میگفتند. آنان عزی را زیارت و برایش قربانی میکردند[۴۴]. به خاطر سختگیری قریش در امر دین، به آنان "حمس" یعنی سخت گیر اطلاق میشد[۴۵]. اما قریش به تدریج شروع به بدعتگذاری کردند و وقوف در عرفه را که از مشاعر دین ابراهیم (ع) بود ترک کردند. این بدعتگذاریها، بعد از تار و مار شدن لشکر ابرهه، شدت بیشتری گرفت و آنان ساکنان خارج از حرم را وادار کردند فقط از غذای اهل حرم استفاده کنند و موقع طواف از لباسهای ملی و قومی مردم مکه بپوشند و...[۴۶]. با این حال، عدهای از قریش از پرستش بتها دست برداشته و نصرانی یا پیرو دین حنیف ابراهیم (ع) شدند[۴۷].
پیمانهای قریش
در بین قریش پیمانهای معروفی وجود داشت که برخی از آنها عبارتاند از:
- پیمان مطیبین: پس از مرگ عبدمناف و عبدالدار، بین فرزندانشان در به دست گرفتن امور مکه اختلاف افتاد. دستهای قائل به ریاست عبدمناف عبدالشمس بن عبدمناف و دسته دیگر قائل به ریاست عبدالدار عامر بن هاشم بن عبد مناف شدند. طرفداران عبدمناف، دست خود را در قدحی از طیب فرو بردند و به کعبه مالیدند و بر استواریشان تأکید کردند و حامیان عبدالدار نیز دستان خود را در قدحی از خون فرو برده بر دیوار کعبه مالیدند و قسم خوردند که تسلیم نشوند[۴۸]. البته سرانجام دو طرف به صلح رضایت دادند و مناصب مکه را بین خود تقسیم کردند[۴۹].
- حلف الفضول: مردی از یمن به مکه آمده بود و کالایی را به عاص بن وائل فروخته بود؛ اما عاص در پرداخت پول آن تعلل میورزید. مرد ناچار به کوه ابوقبیس رفت و شکایت خود را ضمن اشعاری اعلام کرد. عدهای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده، به فکر چاره افتادند. زبیر بن عبدالمطلب، طوایف قریش را جمع کرد و پیمان بستند که اجازه ندهند در مکه به احدی ستم شود. قریش، این پیمان را "حلف الفضول" نامید[۵۰].[۵۱]
مشهورترین ایام قریش
مشهورترین ایام قریش، چهار جنگ عمده است. این جنگها بین قریش و قیس بن عیلان رخ داد و به سبب وقوع در ماههای حرام به فجار معروف شدهاند. این جنگها عبارتاند از: فجار القرد، فجار الرجل، فجار المرأة و فجار براض. فجار براض، خود دربردارنده پنج فجره است: یومالنخله، یومالشمطه، یومالعبلاء، یومالشرب و یومالحریره[۵۲].[۵۳].
طوایف قریش
قریش هنگام ظهور اسلام، ۲۵ طایفه بودند که عبارتاند از: بنیهاشم بن عبدمناف، بنیمطلب بن عبدمناف، بنیحارث بن عبدالمطلب، بنیامیة بن عبدشمس، بنینوفل بن عبد مناف، بنیحارث بن فهر، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیعبدالدار بن قصی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، بنیمخزوم بن یقظه، بنییقظه بن مره، بنیمرة بن کعب، بنیعدی بن کعب، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، بنیمالک بن حنبل، بنیمعیط بن عامر، بنینزار بن عامر، بنیسامة بن لؤی، بنیأدرم تیم بن غالب بن فهر، بنیمحارب بن فهر، بنیحارث بن عبدالله بن کنانه، بنینباته و بنیعائذه[۵۴].
از بنیهاشم تا بنیجمح، بطون قریش بطاح، و از بنیمالک تا آخر، جزء بطون قریش ظواهرند[۵۵].
قریش در زمان ظهور اسلام
رسول خدا (ص) بیشترین آزارها را در دوران پیامبری خود، از قریش متحمل شد و قریشیها پیوسته به مخالفت و جنگ با ایشان پرداختند تا زمانی که لشکر اسلام مکه را فتح کرد و آنان مجبور به اطاعت از پیامبر (ص) شدند. قریش پس از رسول اکرم (ص) مخالفتش را با خانواده پیامبر (ص) شروع کرد. حضرت زهرا (س) اولین قربانی این کینۀ قدیمی بود و تمام ائمه (ع) بر اثر این مخالفتها به شهادت رسیدند. بنی امیه و بنی العباس که از خویشاوندان قریشی رسول خدا (ص) بودند جنایاتی را درباره بنی هاشم مرتکب شدند که گوش از شنیدن آن همه شقاوت عاجز است. شهادت امام حسین (ع) اوج این جنایات بود که در همیشه تاریخ جاودانه ماند[۵۶].
قریش و همسویی و همگرایی با دولتهای "قریشی"
دادههای منابع حکایت از آن میکند که قریشیان نسبت به قبیله قریش تعصب ویژهای داشتهاند. در روزگار چیرگی گفتمان «امامت قریش»، قریش خصوصاً بیشتر چهرههای برجسته بنی محارب با خلیفگان نخستین و بنی امیه[۵۷] ارتباط نزدیکی داشتند و برخی از آنان در رخدادهای سیاسی آن روزگار ایفای نقش کردند، چنان که ابو عبیده جراح از کسانی بود که در ماجرای سقیفه و دیگر وقایع سیاسی ایام خلفا ایفای نقش کرد.[۵۸] حتی نقل شده که اصحاب شورایی که عمر برای تعیین جانشین خود انتخاب نموده بود، پس از کشته شدن عمر، در منزل یکی از همین فهریان یعنی فاطمه خواهر ضحاک بن قیس - که از مهاجران نخستین و زنی زیبا و خردمند بود،[۵۹] - گرد آمده بودند.[۶۰] علاوه بر آن، رجال بسیاری از این قبیله در شمار عوامل حکومتی خلفای ثلاث و نیز معاویه بن ابی سفیان و دیگر حکام اموی قرار گرفتند که از جمله آنان میتوان به نام عیاض بن غنم اشاره کرد. عیاض مدتی از سوی عمر بن خطاب، عهده دار امارت قنسرین و جزیره بود[۶۱] و پس از برکناری او، عمر، حبیب بن مسلمه فهری را مدتی کارگزار خود بر این مناطق قرار داد.[۶۲] حبیب پس از انتصاب عثمان به خلافت نیز، به دستور خلیفه و توسط معاویة بن ابوسفیان - فرماندار عمر و عثمان بر شام و جزیره- جهت تصدی گری امر کارگزاری خلیفه به ارمنستان فرستاده شد.[۶۳] - [۶۴] در هنگام شورش مردمی علیه عثمان و در پی استمداد خلیفه از معاویه، وی، حبیب بن مسلمه را با لشکری، جهت یاری خلیفه به مدینه فرستاد.[۶۵] حبیب در وادی القری خبر کشته شدن عثمان را دریافت کرد و از این رو به شام بازگشت. او پس از کشته شدن عثمان، پیوسته با معاویه همراه بود و وی را در جنگها از جمله نبرد صفین همراهی نمود.[۶۶] یک بار معاویه او را همراه با گروهی نزد امام علی(ع) فرستاد. او در حضور امام از عثمان به نیکی یاد کرد و یاران حضرت را به قتل او متهم کرد که با پاسخ قاطع و محکم امام مواجه شد.[۶۷] حکایتهای حبیب بن مسلمه در باره معاویة بن ابوسفیان نشان میدهد که وی رابطه استواری با معاویه داشته است.[۶۸] وی همچنین در سال ۴۲ هجری، بار دیگر از سوی معاویه، والی ارمنستان گردید و گویا همان سال[۶۹] و ظاهراً در همان جا در گذشت.[۷۰] زیاد بن نعیم فهری هم از دیگر چهرههای قبیله قریش است که در جریان محاصره اشغال خانه عثمان کشته شد.[۷۱] ابن کثیر او را از یاران برجسته عثمان دانسته است.[۷۲] - [۷۳] ضحاک بن قیس فهری هم از رجال معروف بنی فهر قریش است. وی رئیس شرطه معاویه بود و پس از زیاد بن ابیه، از سال ۵۳ تا ۵۷ والی کوفه بود.[۷۴] او در یکی از غاراتی که علیه ولایات تابعه حکومت امام علی(ع) صورت گرفت، فرماندهی جمعی از شامیان را بر عهده داشت.[۷۵] همچنین، معاویه به هنگام حرکت به سوی عراق جهت رویارویی با سپاه امام حسن(ع)، ضحاک بن قیس را جانشین خود در شام قرار داد.[۷۶] ضحاک، معاویه را ستون خیمه عرب میدانست.[۷۷] وی در آستانه مرگ معاویه، به همراه مسلم بن عقبه مری از سوی او مأموریت یافتند تا با طرح موضوع جانشینی یزید، وی را جهت پذیرش منصب خلافت آماده کنند. ضحاک بن قیس در جهت بیعت ستاندن از بزرگان برای یزید سعی بسیار کرد.[۷۸] - [۷۹] ضحاک تا مرگ یزید با او بود و پس ازوی با پسرش معاویه دوم همراهی نمود. ضرار بن خطاب هم از مریدان و ارادتمندان خاندان اموی بود چندان که بمانند بسیاری دیگر از هواداران آل امیه رهسپار شام شد و تا پایان عمر در آنجا به سر برد.[۸۰] ضمن این که حارث بن خالد مخزومی - عامل یزید بن معاویه بر مدینه - [۸۱] و هشام بن اسماعیل و دو پسرش ابراهیم و محمد - عاملان عبدالملک بن مروان و هشام بن عبدالملک در مدینه - [۸۲] هم از دیگر چهرههای مطرح قریشی و از سرسپردگان و حامیان دولت اموی بودند.[۸۳]
اعلام و رجال قریش
شخصیتهای بارز و تأثیرگذار قریش لاتعد و لاتحصی است. از رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) و اهل بیت پاک و مطهرشان گرفته تا خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و نیز امرای زیدی و فاطمی همگی از این قبیلهاند. با این وصف، من باب نمونه به ذکر نام تنی چند از شخصیتهای بنام و معروف سیاسی، علمی و اجتماعی این قبیله اکتفا میشود. افرادی چون حمزة بن عبدالمطلب ملقب به حمزه سید الشهداء عموی پیامبر(ص)،[۸۴] جعفر بن ابوطالب(س) معروف به جعفر طیار،[۸۵] مصعب بن عمیر از مسلمانان نخستین و شهید احد،[۸۶] ابوحذیفة بن عتبه از بدریون،[۸۷] عبدالله بن جحش،[۸۸] ابوسلمة بن عبدالاسد،[۸۹] عثمان بن مظعون،[۹۰] زبیر بن عوام[۹۱] و... در شمار اصحاب بزرگ و نامی رسول خدا(ص) ذکر گردیدهاند. از امرا و اشراف و فرماندهان شهیر این قوم در جاهلیت و اسلام هم از خالد بن ولید،[۹۲] سعد بن ابی وقاص،[۹۳] ابولهب عموی پیامبر(ص)،[۹۴] ابوجهل،[۹۵] ضرار بن مرداس - از شعرا، شجاعان و فرماندهان قریش در جاهلیت و اسلام - [۹۶] عاص بن وائل سهمی و ولید بن مغیره مخزومی از اشراف قریش و از مستهزئین پیامبر(ص)،[۹۷] عبدالله بن جعفر یکی از بخشندگان بنام قریش،[۹۸] عمرو بن عاص،[۹۹] عبدالله بن جدعان از اشراف بنام قریش،[۱۰۰] شقیق بن عمرو بن سلامان - از شجاعان قریش در جاهلیت و از شعرای آنان - [۱۰۱] عبدالملک بن قطن بن نهشل از والیان اندلس،[۱۰۲] عیاض بن غنم فهری از سرداران فاتح شام،[۱۰۳]محمد بن وهب قرشی از داعیان مشهور فاطمی ملقب به "الوزیر الثالث"، "الجناح الربانی" و...،[۱۰۴] ابو عبدالرحمن حبیب بن مسلمه فهری مشهور به "حبیب الروم" از بر جستهترین مردان جنگی روزگار خلفای راشدین و سفیانیان[۱۰۵] و... نام برده شده است. همچنین از شخصیتهای برجسته علمی و روایی قریش که نام خود را در تاریخ به ثبت و ضبط رساندهاند هم میتوان به نام بزرگانی چون محمد بن ادریس بن عباس شافعی - فقیه مشهور و یکی از ائمه اهل سنت - [۱۰۶] ابوسلیمان بن محمد بن جبیر - از فقهای اهل سنت - [۱۰۷] ابوبکر محمد بن مسلم بن عبیدالله بن شهاب بن زهره قرشی معروف به زهری از تابعین و فقهاء،[۱۰۸] مصعب بن عبدالله بن مصعب از علمای اهل سنت و مؤلف کتاب نسب قریش، محمد بن عبدالرحمن بن یزید بن محمد مخزومی قاضی بغداد،[۱۰۹] ابوعبدالله محمد بن سلام جمحی از ادبا و مؤلف کتابی در باب طبقات الشعراء،[۱۱۰][[محمد بن عبدالله]بن ابی ساره قریشی]] از روات مکه،[۱۱۱] قاسم بن محمد بن ابوبکر فقیه،[۱۱۲] ابن رشید فهری عالم به ادب و تفسیر و تاریخ،[۱۱۳] سعد بن ابراهیم بن عبدالرحمن قاضی مدینه،[۱۱۴] محمد المهدی بن احمد بن علی فاسی فهری از مورخین و محدثین اهل سنت،[۱۱۵] مالک بن علی بن مالک از فقهای مالکی مذهب اندلس[۱۱۶] و زنانی همچون فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب(س) و مادر حضرت علی(ع)،[۱۱۷] عاتکه بنت عوف بن عبدعوف،[۱۱۸] ام سلمه بنت ابی امیة بن مغیره از مهاجران به حبشه و از همسران رسول خدا(ص)،[۱۱۹] اسماء بنت عمیس از مهاجران و صحابیات و روات حدیث،[۱۲۰] صفیه بنت عبدالمطلب،[۱۲۱] حزمه بنت قیس فهریه از صحابیات و روات حدیث،[۱۲۲] فاطمه بنت محمد بن عبدالله فهریه مؤسس مسجد جامع قرویین در فاس[۱۲۳] و.... اشاره کرد. ضمن این که از شعرای ایشان نیز میتوان از ابومطرّف عبدالرحمن بن حکم،[۱۲۴] عبدالله بن عمر بن عمرو بن عثمان العرجی،[۱۲۵] عمرو بن امیة بن عمرو بن سعید،[۱۲۶]
عثمان بن حویرث بن اسد[۱۲۷] و.... یاد کرد. همچنین رجال بسیاری از این قبیله در شمار اصحاب و روات ائمه اطهار(ع) ذکر گردیدهاند که من باب نمونه میتوان به اسامی افرادی چون حصین بن حارث بن عبدالمطلب،[۱۲۸] عبدالله بن عباس،[۱۲۹] عبدالرحمن بن حنبل جمحی - از شهدای صفین - [۱۳۰]محمد بن حاطب بن حارث[۱۳۱] و... از اصحاب و یاران امام علی(ع)، ثابت بن عبدالله بن زبیر،[۱۳۲] ثابت بن اسلم البنانی القرشی،[۱۳۳] ربیعة بن عثمان تیمی قرشی،[۱۳۴] عبدالله بن ابی ملیکه مخزومی مکی[۱۳۵] و عبدالله بن عطاء هاشمی[۱۳۶] از اصحاب امام سجاد(ع) اشاره کرد. ضمن این که از اصحاب و راویان معروف امام محمد باقر(ع) میتوان از ابومحمد اسماعیل بن عبدالرحمن بن ابی کریمه السدی قریشی کوفی از اصحاب امام سجاد(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق،[۱۳۷] اسحاق بن فضل بن یعقوب،[۱۳۸] ابوعبدالله بن سنان،[۱۳۹] عیسی بن ابی منصور قرشی،[۱۴۰] میمون القداح[۱۴۱] و از اصحاب و راویان پرشمار امام جعفر صادق(ع) هم باید از ابراهیم بن حبیب قرشی،[۱۴۲] اسماعیل بن عبدالعزیز اموی کوفی،[۱۴۳] اسرائیل بن عائذ المدنی المخزومی،[۱۴۴] ابوادریس ثلید بن سلیمان محاربی،[۱۴۵] قاسم بن ولید قرشی عماری،[۱۴۶] سعید بن عبدالرحمن جمحی مکی،[۱۴۷] سعید بن مسلمة بن هشام بن عبدالملک،[۱۴۸] شعیب بن نافع اموی،[۱۴۹] مطلب بن زیاد زهری قرشی،[۱۵۰] هشام بن عروة بن زبیر بن عوام قرشی مدنی[۱۵۱] و... یاد کرد. ابراهیم بن ابی الکرام جعفری،[۱۵۲] محمد بن علی قرشی از اصحاب امام رضا(ع)،[۱۵۳] داوود بن قاسم جعفری از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع)،[۱۵۴] اسماعیل بن محمد بن علی بن اسماعیل هاشمی عباسی از اصحاب امام حسن عسگری(ع)[۱۵۵] هم، از دیگر شخصیتهای مطرح شیعی قریش در عرصه نقل احادیث و روایات معرفی شدهاند.[۱۵۶]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۲-۲۲۴؛ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۴۹۷.
- ↑ خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۶۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم اندسی، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۲؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹ به بعد؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۵.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۴۳۴.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۶۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۷؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۱۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم، مقاله «قریش»، سید علی اکبر حسینی.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۶۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳. در برخی منابع هم در باب علت نامگذاری ایشان به قریش آمده: «جمعی از اعراب در کشتی بودند. پس ماهی بزرگی به نام قریش (کوسه) به آنان حمله ور شد و موجب ترس اهل کشتی شد. پس نضر بن کنانه، تیری به سوی او افکند و آن را کشت. از این رو آنان، وی را "قریش" نام نهادند. (ابن کثیر، السیرة النبویه، ص۸۷).
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۲۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۲۲؛ العلی، عرب کهن در آستانه بعثت، ص۱۰۷؛ کحاله، معجم قبایل العرب،ج۳، ص۹۴۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
- ↑ این مورد و موارد بیشتر در: مقاله «بررسی جایگاه قریش در دوران جاهلیت در جزیره العرب»، دکتر سید اصغر محمودآبادی، سید مسعود شاهمرادی، ص۱۵۵-۱۵۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۳۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۰؛ خلیل بن احمد فراهیدی کتاب العین، ج۵، ص۳۹؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۳۹۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶ ص۳۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ مسعودی]]، مروج الذهب و معادن الجوهر]]، ج۲]]، ص۲۶۹.
- ↑ دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم]]، مقاله «قریش»]]، سید علی اکبر حسینی.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم، مقاله «قریش»، سید علی اکبر حسینی.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری،ج۱، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ من باب نمونه ر. ک. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۲۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۲.
- ↑ ماسینیون، خطط الکوفة، ص۳۳.
- ↑ ر. ک. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
- ↑ ابن عبدالحکم، الفتوح، ص۹۸، ۱۱۵-۱۱۶؛ نیز ر. ک. مقریزی، الخطط، ج۲، ص۶۰-۶۱؛ الحدیثی، أهل الیمن، ص۱۶۷؛ الجبوری، الجوار، ص۱۲۲.
- ↑ النسابون العرب...،"قبیلة الغفار فی التاریخ و النسب"، م ایمن زغروت.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۶.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟ ؟، ص۲۴۲؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۴۵-۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۱.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج؟؟ ، ص۲۵۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۸۹-۱۹۰؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۳۰.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۵۲-۵۳؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، اصفهانی ص۲۷۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۲۸۸-۲۹۰.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۳۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۸-۵۸۹؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار القریش، ص۱۶۰.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۳۱-۲۳۲.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قریش، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۳۲.
- ↑ ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۴۹۷.
- ↑ آنان با بنی امیه ارتباطی بسیار وثیق و محکم داشتند چندان که در ایام حکومت خلفای اموی از مهمترین یاران این حکومت بودند و افراد بسیاری از آنان امارت شهرها و مناطق مختلف خصوصاً در شمال افریقا را عهده دار بودند. آنان حتی پس از انقراض حکومت بنی امیه در خاور اسلامی، با بقایای امویان در اندلس همکاری صمیمانهای داشتند. (جهت مطالعه ر. ک. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۸ - ۱۸۰)
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۴۹، ۵۱، ۶۱، ۶۳، ۶۴، ۶۶، ۹۳، ۱۶۴.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۷۶
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۰ - ۱۹۱۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۷۴
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ،ص۱۵۵، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۹۶.
- ↑ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسهای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر عملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۲۰.
- ↑ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴،ص۱۲۸۹،ضبی، الفتنة و وقعة الجمل، ص۶۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۲۱.
- ↑ نک: صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ نک: ابن فضل الله عمری، مسالک الابصار، ج۲۴، ص۳۵۴.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ،ص۲۰۵.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۸۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱،ص۳۲۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲،ص۵۳۴؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۶۷۱ و ج۴،ص۳۸۳.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷،ص۱۸۸.
- ↑ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسهای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر عملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۲۰.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۱، ص۴۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۱۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱،ص۲۰۷، بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶.
- ↑ صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۲۷۹.
- ↑ صقوت، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۲۳۶ - ۲۳۸.
- ↑ تاریخ و تمدن اسلامی، مقاله «بررسی مقایسهای نقش دو تیره بنی فهر در تحولات صدر اسلام (با تکیه بر عملکرد صحابیان آنها)»، رضا کردی، ص۲۰ - ۲۱.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ مصعب زبیری، نسب قریش، ج۹، ص۳۱۳.
- ↑ مصعب زبیری، نسب قریش، ج۹، ص۳۲۸ - ۳۲۹؛ زبیر بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۷۳۹ - ۷۴۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۶۹ - ۳۷۰.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۴۱.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۶۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۵۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۹۰.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۵۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ۱۰۵۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۱۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ۶۰۶ - ۶۰۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰ - ۱۳۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۱۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشرف، ج۱، ص۱۳۸، ۱۳۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۰ - ۸۸۱.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۷۴۱.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۸۲.
- ↑ زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و اخبارها، ج۲، ص۹۸۵؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۷.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۷۹.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۳۴.
- ↑ نک: جاحظ، البیان و التبیین، ج۱،ص۲۹۷.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۶۱.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۶۲.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۳۵۰.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۱۳۶.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۳۲۷.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۴۰۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۸۰.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۳۱۴.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۷۸.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۱۲.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۸۰.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۹۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۸۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۷۳.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۶۴.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۳۲.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۴۱.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۴۳.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۴۷.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۷۵.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۶۱.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۷۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۷۳.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۹۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۱.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۳.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۷.
- ↑ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۴۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۲۵.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۳۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۵.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۵.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۱۱۵.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۳۱۳.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۲.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۲۱۲.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۲۲۴.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۴۲۳.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۳۱۸.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۲۱.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۳۶۴.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۳۷۵، ۳۸۶، ۳۹۹.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۳۹۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.