احیاگری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = [[احیاگری در قرآن]] | | مداخل مرتبط = [[احیاگری در قرآن]] - [[احیاگری در معارف و سیره حسینی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} |
نسخهٔ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۴
مقدمه
احیا و اصلاح در لغت به معنی زندهکردن و بازسازی است و در اینجا مقصود جانبخشی و بازسازی تفکر دینی در جامعه میباشد. احیاگری و اصلاح، منشأ دگرگونی اساسی در همه یا برخی از حوزههای معارف دینی و منشأ تحول در درون جامعه است. احیاگری، منصب پیامبران و اولیای الهی است. از همان سدۀ نخستین هجری، داعیۀ بسیاری از مسلمانان (شیعه و سنی)، دفاع از سنت در برابر بدعت بود و این تلاش در سدههای بعد، هدف بازگشت به اصول و ارزشهای اصیل اسلامی را پی گرفت. بازسازی اندیشه دینی در ایران که از زمان نهضت مشروطه آغاز شد، در دو شاخه روشنفکری و علمای دین ادامه یافت و سهمی از این احیاگری را نهضت امام خمینی بر عهده گرفت. امام خمینی احیای فکر دینی را با تحریفزدایی از اسلام ناب، و اصلاح جامعۀ اسلامی را با تشکیل حکومت اسلامی، سالمسازی نهادهای دینی و گسترش آموزههای دین پی میگرفت.
معنای لغوی و اصطلاحی
اِحیا (احیاء) از ریشه «حیی»، به معنای جانبخشی، تجدید حیات، زندگی دوباره، رونق تازه، زندهشدن و زندهکردن و رهایی از رنج و سختی آمدهاست.[۱]دین نیز که خود مایه حیات انسان و جامعه است، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[۲] [۳] ممکن است بر اثر تحریف و برداشت نادرست دینداران، از محتوا و مفهوم اصیل خود خارج شود که احیای دوباره آن با تصحیح برداشتهای نادرست از آن و فعالکردن آن در قلمرو حیات انسانی، اعم از فرد و اجتماع، ممکن میشود. کار احیاگر دینی در واقع زنده کردن جنبههای فراموش شده دین در جامعه است.[۴]
«اصلاح» واژهای عربی از ریشه «صلح» است که به معنای بهسازی، بازسازی، مرمت، تجدید بنا، برطرفکردن عیب و نقص و ویرایش و درستکردن آمدهاست. اصلاح که واژهگانی چون اصلاحطلب، اصلاحپذیر، اصلاحطلبانه، اصلاحطلبی، اصلاحی و اصلاحیه از آن گرفته شدهاند،[۵] در امور مختلفی ازجمله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کاربرد دارد و به معنای بهسامانآوردن و ایجاد تغییرات مطلوب است.[۶] واژه اصلاح و رفرمیسم (reformism) که در متون اسلامی نیز با بار ارزشی بالا بهکار رفتهاست،[۷] در عرف متداول سیاسی و اجتماعی، به معنای بهبودخواهی در اوضاع اجتماعی اقتصادی و سیاسی و ساماندادنهای آرام و تدریجی آمدهاست.[۸] بهطور کلی «اصلاح» در فرهنگ اسلامی، سالمسازی جامعه از هر بدی و ناهنجاری است و شاخهای از «امر به معروف و نهی از منکر» است که در اسلام دایره بسیار گستردهای دارد.[۹]
دو واژه احیا و اصلاح، هرچند در معنای لغوی و اصطلاحی از جهاتی کاملاً متمایزند، اما در جهت یاری رساندن به بازسازی تفکر دینی در جامعه، بار معنایی مشترک دارند و همراه یکدیگرند.[۱۰] رابطه این دو واژه اینگونه است که ممکن است پارهای برداشتها و نوآوریها در فهم دین، به اصلاحات و تغییرات اجتماعی نیز منجر شود یا در همان محدوده مباحث معارف دینی باقی بماند. از سوی دیگر، برخی تغییرات اجتماعی ناشی از تحول در فکر و استنباط دینیاند و در مورد برخی دیگر، لزوماً احیای تفکر دینی مطرح نیست.[۱۱] تحول در تفکر نیز از تغییرات اجتماعی تأثیر میپذیرد؛ چنانکه اندیشه احیاگرانه امام خمینی تا حد زیادی مدیون تغییرات اجتماعی پس از مشروطیت، در حوزه دین و سیاست بود.[۱۲]
امام خمینی با هدف بازگرداندن سربلندی و بزرگی گذشته اسلام و مسلمانان[۱۳] و با اعتقاد به برتری و زندهبودن دین اسلام و توانایی آن در هدایت و حل مشکلات دنیای امروز،[۱۴] از یک سو، به احیای اصولی پرداخت که در حوزههای مختلف سیاست و اجتماع از آنها غفلت شده بود و از سوی دیگر، به اصلاح جامعه اسلامی بر اساس همان اصول و تلاش برای بهسامانآوردن امت اسلامی توجه کرد
پیشینه
قرآن کریم، رسول خدا(ص) را احیاگر دین و اجرای دستورهای ایشان را مایه حیات مسلمانان معرفی کردهاست[۱۵]؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) احیاگری را منصب پیامبران الهی(ع) دانسته و با اشاره به همین فلسفه بعثت، آنان را مأمور یادآوریپیمان فطری انسان و استخراج گنجینههای خرد در وجود آدمی بیان کردهاست.[۱۶]
واژه اصلاح در قرآن، در مقابل افساد﴿وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۷]؛ ﴿فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۸] و اضلال﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۱۹]، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾[۲۰] بهکار رفته و گاه به خدا﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾[۲۱]؛ ﴿فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۲۲] و گاهی به بندگان﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۲۳]، ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۴] نسبت داده شدهاست. هدف همه پیامبران الهی(ع)، اصلاح عقیده، اخلاق، عمل و روابط اجتماعی انسان بوده ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۲۵]؛ [۲۶] و اصولاً یکی از علتهای تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریف و تبدیلهایی است که در آموزهها و کتابهای مقدس پیامبران(ع) رخ میدادهاست. بیشتر پیامبران الهی(ع) احیاکننده سنتهای فراموش شده و اصلاحکننده آموزههای تحریف یافته پیشینیان خود بودهاند و نه آوردنده شرع جدید.[۲۷] به تصریح حضرت فاطمه(س) در خطبه فدک، خداوند در زمانی که هر گروهی آیینی را پذیرا شده و بر گرد بتی به طواف و نماز ایستاده بودند، رسول خدا(ص) را برای هدایت و اصلاح مردم برانگیخت تا با دلیل و برهان، مردم را به راه خداوند رهنمون شود و از ذلت و خواری رهایی بخشد.[۲۸]امیرالمؤمنین علی(ع) نیز نقش خود را مصلح اجتماعی و در تلاش برای احیای نشانههای دین خدا و اصلاح شهرها شمرده، تا بندگان ستمدیده در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموششده و معطلمانده دوباره اجرا شوند.[۲۹]
گذشته از سیره و روش امامان معصوم(ع)، در تاریخ اسلام حرکتها و نهضتهای اصلاحی فراوانی میتوان یافت.[۳۰] از سده نخست هجری قمری، شیعیان همواره با موضعگیری در برابر بدعتها و تحریفها، خواهان بازگشت به اصول و ارزشهای اصیل اسلام بودند. در میان اهل سنت نیز نخستین تجلیات اصلاحطلبانه در دفاع از سنت علیه بدعت بروز کرد که مدافعان سختگیر آن، مدعی دفاع از قرآن و سنت شدند و علیه گرایشهای عقیدتی آزاداندیش، عقلگرا و حتی شیعی و نیز علیه عبادتها و آیینهای فرقهای، موضع گرفتند.[۳۱] در سدههای بعد، کسانی احیاگر دین و سنت شناخته شدند که فراتر از قالبهای فرقهای و با نفی عقاید و سنتهای جاری مسلمانان، خواهان احیای اسلام و سنت و بازگشت به اصول نخستین بودند.[۳۲] این جنبشها همواره پیشرو نبودهاند، بلکه در میان آنها نهضتهای ارتجاعی همچون نهضت اشعری (قرن چهارم)، اخباریگری (قرن دهم) و وهابیت (قرن دوازدهم) نیز وجود داشت.[۳۳]
بازسازی اندیشه دینی در ایران که از زمان نهضت مشروطه آغاز شده بود، بعدها دو شاخه شد: یکی شاخه روشنفکری (علی شریعتی) و دیگری علمای دین (مرتضی مطهری).[۳۴] برجستهترین متفکران مذهبی ایران که عبارتاند از: امام خمینی، سید محمد حسین طباطبایی، سید محمود طالقانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، علی شریعتی، متعلق به هر دو جریان بودند و با وجود تفاوت بسیار در اندیشه و نظر، در دو چیز اشتراک داشتند: اول اینکه اسلام را یک نظام جامع دربرگیرنده تمام راهحلها برای مشکلات انسان و جامعه میدانستند و دوم معتقد بودند اسلام با تمام زوایای زندگی بشر عجین است.[۳۵] گفتمان غالب اندیشمندان دهه ۴۰ و ۵۰ در ایران، تفسیری از اسلام بود که آن را به مثابه برنامه و مجموعه سرمایههای معنوی و مادی ارائه میکرد و رمز رهایی جوامع اسلامی را به بازیافت ماهوی آن میدانست. در این مقطع متفکران دینی تلاش میکردند نشان دهند دین بهترین برنامه را برای اداره جامعه دارد.[۳۶]
نهضت امام خمینی به عنوان حرکتی احیاگرانه، سهم شایستهای در احیای فکر دینی و نیز اصلاح جامعه دینی داشت. امام خمینی در احیای فکر دینی، به تحریفزدایی از دین و بازفهمی اسلام ناب از اسلام خرافی و ارتجاعی پرداخت و در بُعد اصلاح جامعه دینی، با برقراری جمهوری اسلامی و اقدامات اساسی در سالمسازی نهادهای دینی و اجرا و گسترش آموزههای دین که سبب شادابی، پویایی و رونق جامعه اسلامی است، به تقویت حیات دینی همت گماشت.[۳۷] این انقلاب در تولد یا تحرک بسیاری از جنبشهای اسلامی در دهههای اخیر تأثیر روشنی داشته و ارزشهای اصیلی مانند جهاد، شهادت و ایثار و مردمیبودن را مطرح کردهاست.[۳۸]
ابعاد احیاگری
احیاگری و اصلاح، منشأ دگرگونی اساسی در همه معارف یا حوزهای از حوزههای معارف دینی و منشأ تحول در درون اجتماع و بافت جامعه است. امام خمینی که رهبر یکی از بزرگترین تحولات تاریخ ایران بود، به عنوان احیاگری بزرگ، با افکار و آرای جدید بهخصوص نظریهاش در باب حکومت اسلامی و ولایت فقیه، هم در بینش و هم در جامعه، منشأ تحول گردید.[۳۹] ایشان که در احیای اندیشه دینی، خود را پیرو پیامبران الهی(ع) میدید،[۴۰] اصلاح بشر و جامعه بشری را بدون اتکا به مبدأ معنوی امکانپذیر نمیدانست.[۴۱] از نظر ایشان اصلاح نفس بر دیگر اصلاحات مقدم است[۴۲] و اصلاح افراد جامعه نیز تنها بهدنبال اصلاح حاکمان آن جامعه میسر خواهد بود[۴۳]؛ بر این اساس ایشان از سویی با طرح و تبیین نظریه «ولایت فقیه و مدیریت اسلامی»[۴۴] و از سوی دیگر، با تبیین فقه پویا و اهمیت نقش زمان و مکان در اجتهاد،[۴۵] تفسیر خاصی از نظام ولایی، فلسفه اجتماعی، مفهوم جامعه و نوع تعامل آن با دین ارائه کرد.[۴۶]
از مهمترین ابعاد احیاگری در اسلام، زدودن خرافات و بدعت از اندیشه مسلمانان، بازگشت به اصول نخستین اسلام اصیل، وحدت و همبستگی مسلمانان در برابر خطر سلطه فرهنگی و سیاسی غرب و هماهنگکردن تعالیم و رهنمودهای دینی با عقل و مقتضیات زمان است.[۴۷] امام خمینی با توجه به سخن پیامبر اکرم(ص) که جلوگیری از بدعت را وظیفه عالمان شمردهاست،[۴۸] معتقد بود هنگام ظهور بدعت در دین، عالمان دینی باید دانش خود را برای جلوگیری از فریب مردم و انحراف در دین آشکار کنند.[۴۹] ایشان برای احیای دین در دو محور داخلی و خارجی تلاش کرد. در محور خارجی با توجه به سیر تحول غرب پس از رنسانس که به انسانگرایی صرف و نفی خدا انجامید، با طرح اصالت توحید و انسانگرایی به معنای اصلی آن، نقشی برجسته در تحولات معرفتی، اجتماعی و تاریخی غرب و احیای معنویت در ساحت روابط انسانی و اجتماعی ایفا کرد.[۵۰] در بُعد داخلی نیز ضمن توجه به ابعاد سیاسی اندیشه ایشان در زمینه حکومت اسلامی، نباید از مبانی هستیشناختی، فلسفی و عرفانی ایشان در پیدایش انقلاب اسلامی غفلت کرد.[۵۱]
امام خمینی نه تنها یک چهره سیاسی و مبارز و مرجع تقلید، بلکه فیلسوف و عارف نیز بود[۵۲] و در آثار و نوشتههای خود به عارفانی چون محیالدین ابنعربی، صدرالدین قونوی، جلالالدین مولوی و حافظ توجه ویژه داشت، اما از لحاظ دیدگاه اجتماعی-سیاسی با عارفان همسو نبود؛ زیرا اغلب عارفان از حرکتهای اجتماعی دوری میجستند، اما ایشان عارف بودن را مساوی عزلتنشینی نمیدانست و معتقد بود با حفظ ارزشهای عرفانی باید در کالبد روشها، روح تازه دمید و عارف عصر بود.[۵۳] به همین دلیل ایشان باور داشت که اسلام غریب است و حتی اسلامشناسی عارفان تنها به جهات عرفانی و غیبی میپردازد.[۵۴]
امام خمینی جایگاه ویژهای برای انسان قائل بود و از انسان با تعابیری مانند عصاره هستی و هدف نهایی همه مخلوقات عالم یاد میکرد که با قدم اختیار میتواند به منزل سعادت یا شقاوت برسد.[۵۵] این جایگاه که با تکریم انسان و پرهیز از نگاههای ارباب-رعیتی همراه است، جلوههایی از احیاگری در اندیشه ایشان را که هدایت انسان را از بزرگترین مظاهر احیا میدانست،[۵۶] روشن میکند.[۵۷] ایشان همچنین فرهنگ را منشأ و شالوده هر گونه تحولی در جامعه میشمرد[۵۸] و با تأکید بر اهمیت و قدرت فرهنگ در اصلاح امور،[۵۹] اصلاح فرهنگ عمومی را با نفی ضد ارزشها آغاز کرد و در این مسیر از ترویج «فرهنگ توسعه» و «مبارزه با استبداد و مظاهر آن» و «تفسیر عقلانی از سنت و دین» کمک گرفت[۶۰] و در عین حال، شرط موفقیت را خودسازی و شروع از خود میدانست.[۶۱]
در مجموع احیاگری دینی امام خمینی در قلمرو و ابعاد مختلف آن و اصلاح جامعه از نظر ایشان را باید در احیای معنویت، بازگشت روح حقیقی اسلام، احیای همراه با نوآوری وجوه سیاسی-دینی در قالب تشکیل نظام جمهوری اسلامی و مفاهیم مرتبط با فلسفه سیاسی جدید، امام خمینی، ولایت فقیه، توجه به زمان و مکان و تأثیر شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جستجو کرد[۶۲]؛ چنانکه بیتوجهی به ابعاد سیاسی اسلام (شعار جدایی دین از سیاست)، خودباختگی ملتها در برابر بیگانگان، اختلاف در میان مسلمانان، تحجر، اخباریگری و تفکرات اشعریمسلکی و ضد فلسفه و عرفان در بیان برخی از روحانیان، از آسیبهای موجود در راه احیای دین است که امام خمینی به بخش عمدهای از آنها و مقابله با آنها پرداختهاست.[۶۳]
احیاگران
امام خمینی در معرفی احیاگران بزرگ تاریخ نیز در وهله نخست بر مبنای سخن امام حسین(ع) که قیام و نهضت خود را اصلاحگری در امت پیامبر(ص) و امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده،[۶۴] آن حضرت را احیاگر دین اسلام تا آخرالزمان و امام زمان(ع) را احیاگر دین برای همیشه دانسته است.[۶۵] از نظر ایشان (در مرتبه بعد)، علما و روحانیان که ضامن بقای اسلاماند، احیاگران اسلام بهشمار میروند.[۶۶] علما به هنگام احساس خطر برای اسلام، نخست به گفتگو و نصیحت میپردازند و در صورت اثر نکردن، به قیام بر اساس وظیفه اقدام میکنند[۶۷]؛ چنانکه در صد سال گذشته بهخصوص حکم میرزا محمد حسن شیرازی در قضیه تحریم تنباکو و تلاشهای شیخ فضلالله نوری و دیگر عالمان ایران و نجف در جنبش مشروطیت، روحانیت در راس مبارزه با استبداد قرار داشتهاست.[۶۸] از نگاه ایشان در دوره پهلوی که ترویج بیدینی در برنامههای حکومت قرار گرفت،[۶۹] علمای اسلام در مناطق مختلف کشور علیه رژیم پهلوی قیام و اظهار مخالفت کردند.[۷۰] سید حسن مدرس از علمای پیشتاز در مقابله با استکبار بود که به اعتقاد ایشان اگر حمایتهای جناحهای دیگر را داشت، میتوانست رژیم پهلوی را از میان بردارد.[۷۱]
نگاه و بازگشت به گذشته
یکی از اصول مهم احیاگری که در حرکت و اندیشه امام خمینی نیز به صورت ممتاز وجود داشت، اصل بازگشت به خویشتن است. این بازگشت به معنای فرار از امروز و حسرتخوردن بر گذشته نیست، بلکه مقصود یافتن ریشه هویت امروز در گذشته و بازتعریف این هویت برای روبهروشدن با واقعیتهای امروزی و حرکتکردن از امروز به فردای بهتر است:[۷۲]
امام خمینی با توجه به تاریخ اسلام، سربلندی و بزرگی نخستین مسلمانان را در ایمان و اعتقاد به اسلام، شهادتطلبی، تنندادن به زندگی ذلتآمیز، دلبسته نبودن به زندگی مادی[۷۳] و وحدت کلمه مسلمانان[۷۴] میدانست. عوامل افول تمدن اسلامی از نگاه ایشان، در دو دسته فرهنگی و سیاسی اجتماعی قابل پیگیری است.[۷۵] در بعد فرهنگی، بیشتر مشکلات مسلمانان به دلیل فاصلهگرفتن آنان از قرآن ایجاد شدهاست[۷۶] که نتیجه آن از یک سو، ازدست دادن روح سختکوشی، ایمان، برادری و علم دوستی و سیطره سستی و تنپروری و رفاهزدگی است[۷۷] و از سوی دیگر، رسوخ اعتقادات خرافی و ظهور فرقههای گوناگون و توجه به بعدی از ابعاد اسلام، ازدست دادن جامعیت اسلام و گرایش به رهبانیت و ریاضت و عرفان فاقد سیاست و اجتماع و اقتصاد است.[۷۸] امام خمینی در معرفی عوامل سیاسی نیز به انحراف خلفا از ارزشها و معیارهای اسلام و سنت پیامبر(ص)، بهویژه از دوران حاکمیت بنیامیه به بعد اشاره کرده و بزرگترین بدبختی مسلمانان از تاریخ گذشته تا عصر حاضر را حاکمان فاسد و ستمگر دانسته است.[۷۹]
عوامل نابسامانی مسلمانان
امام خمینی با آگاهی از اوضاع مسلمانان در عصر حاضر، به تبیین اوضاع نابسامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنان پرداخته و در دو بخش عوامل داخلی و خارجی به بازگویی آنها و راه رهایی از آنها پرداختهاست:[۸۰]
- عوامل داخلی: امام خمینی تنها راه زندهکردن بزرگی و سربلندی مسلمانان را که با ایجاد اختلاف دشمنان از میان رفتهاست،[۸۱] زدودن غبار خرافات از چهره اسلام حقیقی و معرفی اسلام ناب محمدی میدانست.[۸۲] ایشان تأکید میکرد که اسلام، دینی کامل و دارای برنامه برای همه ابعاد زندگی بشر است و به مسائل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی و تدبیر جامعه توجه دارد.[۸۳] بر همین اساس چنانکه در صدر اسلام، تمدنی مافوق همه تمدنها به دست مسلمانان شکل گرفت،[۸۴] خودباوری و بازگشت به اسلام و مبارزه با غرب و غربزدگی در میان مسلمانان این زمان نیز میتواند به زندهکردن آن تمدن بزرگ کمک کند.[۸۵] ایشان با یادآوری این نکته که گمکردن مفاخر و آثار نیک فرهنگی، از علتهای توجه مسلمانان به غرب است،[۸۶] از دانشمندان و نویسندگان و گویندگان خواست که مسلمانان را به داراییهای فرهنگی خویش که آثار آن، دستمایه بیگانگان برای تمدنسازی گردید، هوشیار کنند تا با آگاهی و گرایش به اسلام و وحدت کلمه، به اهداف خود دست یابند.[۸۷] علت مهم دیگر ضعف مسلمانان از نظر امام خمینی، فساد در حکومتها و وابستگی آنها به بیگانگان[۸۸] و جدایی دولتهای اسلامی از یکدیگر بود[۸۹] و ایشان تنها راه رسیدن به مجد و شکوه صدر اسلام را برادری و وحدت و تجهیز به ایمان[۹۰] و اصلاح دولتمردان و حاکمان[۹۱] میدید و در این راه ضمن تأکید بر لزوم همراهی و همگامی مردم با دولت،[۹۲] به نقش تعیینکننده اصلاح رسانهها در اصلاح جامعه توجه داشت.[۹۳] ایشان همچنین معتقد بود برپایی اسلام واقعی، چنانکه از آغاز ظهور اسلام نیز چنین بودهاست، بدون فداشدن و قربانیدادن امکانپذیر نیست.[۹۴]
- عوامل خارجی: امام خمینی مهمترین علت خارجی انحطاط مسلمانان را ورود استعمارگران به سرزمینهای اسلامی، بر اثر غفلت مسلمانان از مسائل سیاسی و اجتماعی خود[۹۵] و در نتیجه سلطه بیگانگان شرقی و غربی بر آنان[۹۶] میدانست و معتقد بود استعمارگران با مطرحکردن مسئله جدایی دین از سیاست[۹۷] و ملیگرایی، مانع وحدت مسلمانان شدند[۹۸] و با منزوی کردن اسلام و خارج کردن جوانان از صحنههای سیاسی-اجتماعی،[۹۹] بستر تجزیه سرزمینهای اسلامی، تفرقه میان مسلمانان و تاراج ذخیرههای سرزمینهای اسلامی را فراهم کردند.[۱۰۰] تنها راه مقابله با این گرفتاری از نگاه ایشان نیز بهرهگیری از فرهنگ غنی اسلام است.[۱۰۱]
آینده مسلمانان
امام خمینی انسان امروز را تشنه ایمان و معنویت میدید و بر آن بود که تنها اسلام میتواند این عطش را فرونشاند و اگر علما و روشنفکران جهان اسلام، احساس مسئولیت کنند، میتوانند با وحدت و انسجام، قرآن را در جهان حاکم سازند و به همه فسادها، استثمارها و حقارت مسلمانان پایان دهند.[۱۰۲] ایشان بیداری مسلمانان را وابسته به شناخت اسلام واقعی میدانست و مسلمانان را به دوری از اسلامهای ساختگی اموی و عباسی دعوت میکرد[۱۰۳] و ضمن آگاهیبخشی به مردم دربارهٔ قدرت اسلام، آن را تنها عامل برکناری طاغوت معرفی میکرد.[۱۰۴] ایشان حاکمیت جهانی اسلام را از اهداف بزرگ انقلاب اسلامی میدانست که تنها از طریق مبارزه با نظام سلطه ممکن و شدنی است[۱۰۵] و بر اساس حتمیبودن وعده الهی که پیروزی مستضعفان بر مستکبران است، مسلمانان و مستضعفان جهان را به برپاخاستن و بیداری دعوت میکرد.[۱۰۶]
امام خمینی همچنین با سفارش به ایجاد «حزب جهانی مستضعفین»[۱۰۷] و «تشکیلات بزرگ اسلامی»[۱۰۸] تلاش کرد زمینه سیاسی برای رسیدن به این جهان مطلوب را فراهم کند[۱۰۹] و برای اثبات بیرون آمدن اسلام از سیطره ابرقدرتها، «روز جهانی قدس» را روز احیای اسلام و اجرای قوانین اسلام در کشورهای اسلامی معرفی کرد.[۱۱۰] ایشان عامل مهم موفقیت مسلمانان را تحول در امت اسلامی، روحیه شهادتطلبی و اهل عمل بودن میدانست [۱۱۱] و معتقد بود سکوت و تقیه در زمان به خطرافتادن دین خدا، حرام است[۱۱۲].[۱۱۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۱۵۰–۱۵۱؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۲۷۷.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۷/۱۶۳.
- ↑ رشاد، دینپژوهی معاصر، ۱۶۸–۱۶۹.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۳.
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی-فارسی، ۳۷۰؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۴۴۲–۴۴۳.
- ↑ ذوعلم، نظریه تحول در اسلام، ۶۴.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۷۲.
- ↑ مزینانی، اصلاح و احیا در فرهنگ اسلامی، ۳۱۱.
- ↑ رضاییمهر، امام خمینی و احیای تفکر دینی، ۱۰۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۸۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۶۴، ۱۷۷، ۳۴۷؛ ۳/۱ و۱۰/۳۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۰۵؛ ۱۰/۵۱ و ۱۴/۶۵.
- ↑ انفال، ۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱، ۱۵.
- ↑ «و در زمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید و او را با بیم و امید بخوانید که بخشایش خداوند به نیکوکاران نزدیک است» سوره اعراف، آیه ۵۶.
- ↑ «چون افکندند موسی گفت: آنچه آوردهاید جادوست، بیگمان خداوند آن را به زودی تباه خواهد کرد، همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمیآورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
- ↑ «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
- ↑ «و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
- ↑ «و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
- ↑ «چون افکندند موسی گفت: آنچه آوردهاید جادوست، بیگمان خداوند آن را به زودی تباه خواهد کرد، همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمیآورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
- ↑ «جز کسانی که توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند و (پوشیدهها را) روشن بیان داشتند، که آنان را میآمرزم و من توبهپذیر بخشایندهام» سوره بقره، آیه ۱۶۰.
- ↑ «مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۸۹.
- ↑ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز میدارم نمیخواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۹/۲۵۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۵۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲۹/۲۲۱–۲۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۳۱، ۱۸۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۷.
- ↑ الگار، نهضت بیدارگری، ۳۶–۳۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۹.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۹۳.
- ↑ جهانبخش، از بازرگان تا سروش، ۷۹ و ۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ دهقانی، روشنفکران دینی و دینداران روشنفکر، ۱۸۹–۱۹۰.
- ↑ محمدی، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، ۲۸۳؛ گودرزی، مبانی قرآنی اندیشههای، ۴۸.
- ↑ شیرودی، جنبشها و نهضتهای، ۱۸۴–۱۸۶.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۸۷–۱۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۵۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۸۵.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۳۲.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۰؛ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۱.
- ↑ موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، ۱۱۴، ۱۱۷ و ۱۲۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۸۹–۳۹۰.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۱۹–۲۱.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۱–۲۲.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۳.
- ↑ سروش، قصه ارباب معرفت، ۳۴۵–۳۵۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۲ و ۲۶۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۱۵۸.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۵–۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۹۰.
- ↑ عابدی اردکانی، امام خمینی و اصلاح فرهنگ عمومی، ۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۸۳.
- ↑ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۳–۲۹۳؛ افروغ، احیاگری و مردمسالاری دینی، ۲۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۴۴/۳۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۷۲ و ۱۳/۳۵۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۳۲ و ۶/۵۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۶۹.
- ↑ خاتمی، احیاگر حقیقت دین، ۱۵۱–۱۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۳۸–۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۷۴.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۳۸ و ۹/۱۲۹.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۵؛ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۲–۲۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴–۳۷۵.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۹۰–۱۹۱؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۲۰–۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۴۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۲۰–۳۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۸۴ و ۱۴/۳۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۳۳–۲۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۹۵؛ ۱۲/۴۴۰ و ۱۶/۱۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۸۸–۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۳۷–۴۳۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۳۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۳۹۲–۳۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۱۹–۳۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۳۶–۳۳۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۴۸۶–۴۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۵۳۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۳۲۷–۳۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۶۲، ۱۷۱ و ۱۷/۴۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۸۰–۲۸۱، ۳۳۱ و ۳۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷.
- ↑ رشیدی، امام خمینی و نهضت احیای تمدن اسلامی، ۲۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۳۸–۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۱۱.
- ↑ تام و قوامی، مقاله «احیاگری و اصلاح»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص505-512.