ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مراحل [[ازدواج]] [[حضرت فاطمه]]==
==مقدمه==
[[پیامبر خدا]]، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه [[ابلاغ]] [[رسالت]] و [[تحمل]] دشواری‌ها، شکنجه‌ها و آزارها به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[حکومت اسلامی]] را بنیاد نهاد. [[علی]]{{ع}} از آغازین روزهای [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، همگام و همراه [[پیامبر خدا]] بود و در سال اول [[هجرت]]، ۲۴ سال داشت. او باید [[ازدواج]] می‌کرد و زندگانی مشترک را آغاز می‌کرد. [[فاطمه]]{{س}} نُه ساله است. او [[دختر پیامبر]] خداست و در جایگاهی بلند از [[فضایل]] [[انسانی]] و ویژگی‌های والای ملکوتی، که [[پیامبر خدا]] بارها او را ستوده و "پاره [[قلب]]" خود نامیده است.
موقعیت [[پیامبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] [[زعامت]] [[امت]] از یک‌سوی، و [[شخصیت]] والای [[فاطمه]]{{س}} از سوی دیگر، زمینه‌ای بود تا کسانِ بسیاری ـ به‌ویژه آنان‌که از این‌گونه پیوندها بیشتر در [[فکر]] رقم زدن [[آینده]] خود هستند ـ، به خواستگاری بروند<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸.</ref>.
 
==مراحل [[ازدواج]] [[امام علی]] با [[حضرت فاطمه]]==
===[[امر الهی]]===
===[[امر الهی]]===
*این مرحله را می‌توان مرحله آغازین [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} به شمار آورد که در آن، [[پروردگار]] [[متعال]] آنگاه که رسولش{{صل}} در [[معراج]]، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و [[قرآن]] از آن چنین تعبیر می‌کند: {{متن قرآن|ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى}}<ref>«سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.</ref>. در این هنگام میان‌شان فاصله‌ای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن [[حضرت]] گفته شد: ای [[محمد]]! آیا این تصویر را می‌شناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر [[علی بن ابی‌طالب]] است". و [[خداوند]] به او [[وحی]] کرد که [[فاطمه]] را زیر درخت طوبای<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.</ref> [[بهشت]] به همسری او درآورد<ref>مضمون روایتی است که حمران از امام باقر{{ع}} درباره آیه می‌پرسد و امام{{ع}} جواب می‌دهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰. و نیز مشابه آن را می‌توان در این منابع دید: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۸۷. درباره فرمان پروردگار عالمیان بودن این ازدواج در منابع اهل سنت، تعابیر مختلفی به چشم میخورد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: ۱- رسول خدا{{صل}} به عبدالله بن مسعود فرمود: "خداوند به من امر فرمود تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم و من نیز این کار را کردم و جبرئیل گفت: خداوند باغ (و یا بهشتی) از جنس لولوء و... بنا کرد به جبرئیل گفتم: خداوند این باغ را برای چه کسی بنا نمود؟ گفت: برای دخترت فاطمه و علی بن ابی طالب و غیر از این باغ‌ها هدیه‌ای است که به او خواهد داد و چشمانت را روشن خواهد کرد" (المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۹)؛ ۲- رسول خدا{{صل}} به امیرمؤمنان{{ع}} فرمود: "در امر ازدواج تو از آسمان مأمور شده‌ام" (جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۴۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۵ و ۱۳۱)؛ ۳- انس روایت می‌کند که نزد رسول خدا{{صل}} نشسته بودم که حالت نزول وحی به آن حضرت دست داد و وقتی از آن حال خارج شد، رو به من کرد و فرمود: "ای انس! آیا می‌دانی جبرئیل{{ع}} چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش -عزوجل- آورده بود؟" گفتم: پدر و مادرم به فدای شما. جبرئیل چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش -عزوجل- آورده بود؟ فرمود: "خداوند عزوجل به من امر کرده که فاطمه را به ازدواج علی درآورم" (الشریعه، آجری، ج۵، ص۲۱۲۹؛ نثر الدر فی المحاضرات، آبی، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۷، ص۱۳).</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۲.</ref>
این مرحله را می‌توان مرحله آغازین [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} به شمار آورد که در آن، [[پروردگار]] [[متعال]] زمانی که رسول خدا{{صل}} در [[معراج]]، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و [[قرآن]] از آن به {{متن قرآن|ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى}}<ref>«سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.</ref> تعبیر می‌کند، در این هنگام میان‌شان فاصله‌ای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن [[حضرت]] گفته شد: ای [[محمد]]! آیا این تصویر را می‌شناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر [[علی بن ابی‌طالب]] است". [[خداوند]] به او [[وحی]] کرد [[فاطمه]] را زیر درخت طوبای<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.</ref> [[بهشت]] به همسری او درآورد<ref>مضمون روایتی است که حمران از امام باقر{{ع}} درباره آیه می‌پرسد و امام{{ع}} جواب می‌دهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰ و نیز مشابه آنرا می‌توان در این منابع دید: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۸۷. درباره فرمان پروردگار عالمیان بودن این ازدواج در منابع اهل سنت، تعابیر مختلفی به چشم می‌خورد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: ۱. رسول خدا{{صل}} به عبدالله بن مسعود فرمود: "خداوند به من امر فرمود تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم و من نیز این کار را کردم و جبرئیل گفت: خداوند باغ (و یا بهشتی) از جنس لولوء و... بنا کرد به جبرئیل گفتم: خداوند این باغ را برای چه کسی بنا نمود؟ گفت: برای دخترت فاطمه و علی بن ابی طالب و غیر از این باغ‌ها هدیه‌ای است که به او خواهد داد و چشمانت را روشن خواهد کرد" (المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۹)؛ ۲. رسول خدا{{صل}} به امیرمؤمنان{{ع}} فرمود: "در امر ازدواج تو از آسمان مأمور شده‌ام" (جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۴۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۵ و ۱۳۱)؛ ۳. انس روایت می‌کند نزد رسول خدا{{صل}} نشسته بودم که حالت نزول وحی به آن حضرت دست داد و وقتی از آن حال خارج شد، رو به من کرد و فرمود: "ای انس! آیا می‌دانی جبرئیل{{ع}} چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟" گفتم: پدر و مادرم به فدای شما. جبرئیل چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟ فرمود: "خداوند عزوجل به من امر کرده فاطمه را به ازدواج علی درآورم" (الشریعه، آجری، ج۵، ص۲۱۲۹؛ نثر الدر فی المحاضرات، آبی، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۷، ص۱۳).</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
 
===[[ازدواج]] در [[بهشت]]===
===[[ازدواج]] در [[بهشت]]===
*پس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور الهی]] در زیر درخت طوبای [[بهشت]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref>، [[فاطمه]]{{س}} را با مهریه یک پنجم [[دنیا]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref> به [[عقد]] [[علی]]{{ع}} درآورد<ref>عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.</ref>. و [[خداوند]] به درخت سدره [[وحی]] کرد که دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این [[عقد]] آسمانی [[رسول خدا]]{{صل}} به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن [[مباهات]] کرده و می‌گفتند: این به [[برکت]] [[ازدواج]] [[فاطمه]] است<ref>من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳.</ref>
[[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور الهی]] در زیر درخت طوبای [[بهشت]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref>، [[فاطمه]]{{س}} را با مهریه یک پنجم [[دنیا]]<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.</ref> به [[عقد]] [[علی]]{{ع}} درآورد<ref>عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.</ref> و [[خداوند]] به درخت سدره [[وحی]] کرد دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این [[عقد]] آسمانی [[رسول خدا]]{{صل}} به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن [[مباهات]] کرده و می‌گفتند: این به [[برکت]] [[ازدواج]] [[فاطمه]] است<ref>من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸.</ref>
 
===خواستگاران متعدد===
===خواستگاران متعدد===
*در همان ماه‌های اول اقامت در [[مدینه]]<ref>این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱- صحبت رسول خدا{{صل}} با امیرالمؤمنان{{ع}} درباره این وصلت بعد از خواستگاری قریشیان مهاجر بوده؛ ۲- بین قطعی شدن ازدواج آن دو معصوم{{عم}} و انتقال فاطمه{{س}} به منزل امیرمؤمنان{{ع}} چند ماهی فاصله بوده؛ ۳- این انتقال، در سال دوم صورت پذیرفته است، فهمیده می‌شود. </ref> خواستگاران متعددی از [[مهاجران]] [[قریشی]]، برای [[ازدواج]] با [[فاطمه]] به خواستگاری ایشان آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امر الهی]] همه را رد کرد تا آنکه [[جبرئیل امین]] فرود آمد و به [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیام]] داد که [[فاطمه]]{{س}} را به همسری [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درآورد<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳.</ref>
در همان ماه‌های اول اقامت در [[مدینه]]<ref>این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱. صحبت رسول خدا{{صل}} با امیرالمؤمنان{{ع}} درباره این وصلت بعد از خواستگاری قریشیان مهاجر بوده؛ ۲. بین قطعی شدن ازدواج آن دو معصوم{{عم}} و انتقال فاطمه{{س}} به منزل امیرمؤمنان{{ع}} چند ماهی فاصله بوده؛ ۳. این انتقال، در سال دوم صورت پذیرفته است، فهمیده می‌شود.</ref> خواستگاران متعددی از [[مهاجران]] [[قریشی]]، برای [[ازدواج]] با [[فاطمه]] به خواستگاری ایشان آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امر الهی]] همه را رد کرد تا آنکه [[جبرئیل امین]] فرود آمد و به [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیام]] داد [[فاطمه]]{{س}} را به همسری [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درآورد<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۳؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
 
===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}===
===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}===
*حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، می‌گذشت، و خواستگاران مختلف، جواب رد می‌شنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر می‌برد اما [[حیا]] مانع می‌شد که آن را با [[رسول خدا]]{{صل}} در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا قصد [[ازدواج]] داری؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} بهتر می‌داند". [[علی]]{{ع}} با خود گفت: شاید آن [[حضرت]]، زنی از [[قریش]] را برای وی در نظر دارد و می‌خواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه [[فاطمه]] را از [[دست]] دهد نگران شد تا آنکه روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[دعوت]] کرد. وقتی [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] وارد شد و نگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به او افتاد، چهره مبارکش از [[شادی]] درخشید و تبسمی کرد به طوری که [[علی]]{{ع}} سفیدی دندان‌های مبارکش را که برق میزد، دید. [[رسول خدا]]{{صل}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[بشارت]] ده که [[خداوند]] - تبارک و تعالی - [[غم]] مرا درباره [[ازدواج]] تو برطرف کرد".
حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، می‌گذشت و خواستگاران مختلف، جواب رد می‌شنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر می‌برد اما [[حیا]] مانع می‌شد آنرا با [[رسول خدا]]{{صل}} در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا قصد [[ازدواج]] داری؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} بهتر می‌داند". [[علی]]{{ع}} با خود گفت: شاید آن [[حضرت]]، زنی از [[قریش]] را برای وی در نظر دارد و می‌خواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه [[فاطمه]] را از [[دست]] دهد نگران شد تا آنکه روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[دعوت]] کرد. وقتی [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] وارد شد و نگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به او افتاد، چهره مبارکش از [[شادی]] درخشید و تبسمی کرد به طوری که [[علی]]{{ع}} سفیدی دندان‌های مبارکش را که برق میزد، دید. [[رسول خدا]]{{صل}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[بشارت]] ده که [[خداوند]] - تبارک و تعالی - [[غم]] مرا درباره [[ازدواج]] تو برطرف کرد". [[علی]]{{ع}} پرسید: چگونه ای [[رسول خدا]]{{صل}}؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[جبرئیل]]{{ع}} نزد من آمد در حالی که سنبل و قرنفلی<ref>گیاه خوشبوی هندی که در کشورهای عربی نمی‌روید (لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۵۵۶).</ref> بهشتی همراه او بود. پس آن دو را به من داد و من آنها را بوییدم و گفتم: این سنبل و قرنفل برای چیست؟ پاسخ داد: "[[خداوند]] ـ تبارک و تعالی ـ [[فرشتگان]] و غیر فرشتگانی را که در [[بهشت]] ساکن‌اند [[مأمور]] ساخت تا تمام [[بهشت]] را با شاخه‌ها و نهرها و میوه‌ها و قصرهای بهشتی بیارایند و به گل‌های آن [[فرمان]] داده که انواع بوی خوش را از خود بپراکنند و نیز به حوریان [[دستور]] داده تا [[سوره طه]] و طس و حم عسق را در [[بهشت]] بخوانند. سپس منادی را [[مأمور]] کرده که چنین ندا دهد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشتم! [[شاهد]] باشید من [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} را به همسری [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} درآوردم. سپس [[حضرت حق]] به خوش‌سخن‌ترین [[فرشته]] خود که راحیل نام دارد، [[فرمان]] داد تا در آنجا [[سخنرانی]] کند و او چنان [[سخنرانی]] کرد که در [[آسمان]] و [[زمین]] نظیر نداشت. و بعد منادی [[الهی]] ندا داد: ای فرشتگانم و ای [[ساکنان بهشت]] من! به [[علی بن أبی‌طالب]]{{ع}} [[حبیب]] [[محمد]]{{صل}} و [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} تبریک گویید که من آن دو را [[مبارک]] گردانیدم؛ راحیل پرسید: پروردگارا! افزون بر آنچه به چشم خود در [[بهشت]] می‌بینم [[برکت]] شما بر آنها چیست؟ [[خداوند]] ـ عزوجل ـ فرمود: "[[برکت]] ویژه من به آنان این است که [[مجتبی]] و [[حسین]]{{ع}} را به آنان داده و آن دو را [[حجت]] خود بر مخلوقاتم قرار می‌دهم به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]]، نسلی از آن دو به وجود خواهم آورد که پایگاه [[علم]] من در [[زمین]] و معادن حکمتم خواهند بود و در [[قیامت]] آنان، پس از [[پیامبران]] و [[رسولان]]، بر مخلوقاتم [[احتجاج]] خواهم کرد". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حال گوش دادن به [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} بود که ناگاه [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[بشارت]] بده ای [[علی]]! زیرا که من تو را به همسری دخترم [[فاطمه]] درآوردم همان‌گونه که [[خداوند]] چنین کرد و [[جبرئیل]] به من خبر داده و [[بهشت]] و اهالی آن [[مشتاق]] تو و فاطمه‌اند".
*[[علی]]{{ع}} پرسید: چگونه ای [[رسول خدا]]{{صل}}؟
 
*[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[جبرئیل]]{{ع}} نزد من آمد در حالی که سنبل و قرنفلی<ref>گیاه خوشبوی هندی که در کشورهای عربی نمی‌روید (لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۵۵۶).</ref> بهشتی همراه او بود. پس آن دو را به من داد و من آنها را بوییدم و گفتم: این سنبل و قرنفل برای چیست؟ پاسخ داد: "[[خداوند]] -تبارک و تعالی- [[فرشتگان]] و غیر فرشتگانی را که در [[بهشت]] ساکن‌اند [[مأمور]] ساخت تا تمام [[بهشت]] را با شاخه‌ها و نهرها و میوه‌ها و قصرهای بهشتی بیارایند و به گل‌های آن [[فرمان]] داده که انواع بوی خوش را از خود بپراکنند و نیز به حوریان [[دستور]] داده تا [[سوره طه]] و طس و حم عسق را در [[بهشت]] بخوانند. سپس منادی را [[مأمور]] کرده که چنین ندا دهد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشتم! [[شاهد]] باشید که من [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} را به همسری [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} درآوردم. سپس [[حضرت حق]] به خوش‌سخن‌ترین [[فرشته]] خود که راحیل نام دارد، [[فرمان]] داد تا در آنجا [[سخنرانی]] کند؛ و او چنان [[سخنرانی]] کرد که در [[آسمان]] و [[زمین]] نظیر نداشت. و بعد منادی [[الهی]] ندا داد: ای فرشتگانم و ای [[ساکنان بهشت]] من! به [[علی بن أبی‌طالب]]{{ع}} [[حبیب]] [[محمد]]{{صل}} و [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} تبریک گویید که من آن دو را [[مبارک]] گردانیدم؛ راحیل پرسید: پروردگارا! افزون بر آنچه به چشم خود در [[بهشت]] می‌بینم [[برکت]] شما بر آنها چیست؟ [[خداوند]] -عزوجل- فرمود: "[[برکت]] ویژه من به آنان این است که [[مجتبی]] و [[حسین]]{{ع}} را به آنان داده و آن دو را [[حجت]] خود بر مخلوقاتم قرار می‌دهم به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]]، نسلی از آن دو به وجود خواهم آورد که پایگاه [[علم]] من در [[زمین]] و معادن حکمتم خواهند بود و در [[قیامت]] آنان، پس از [[پیامبران]] و [[رسولان]]، بر مخلوقاتم [[احتجاج]] خواهم کرد". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حال گوش دادن به [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} بود که ناگاه [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[بشارت]] بده ای [[علی]]! زیرا که من تو را به همسری دخترم [[فاطمه]] درآوردم همان‌گونه که [[خداوند]] چنین کرد و [[جبرئیل]] به من خبر داده و [[بهشت]] و اهالی آن [[مشتاق]] تو و فاطمه‌اند".
[[علی]]{{ع}} که از [[شادی]] وصلت با [[سرور]] [[زنان]] عالم بسیار شادمان بود، لب به [[شکر الهی]] گشود و دعایی را که [[خداوند]] از زبان [[حضرت سلیمان]] [[نقل]] فرموده، به زبان آورد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.</ref>. و [[رسول خدا]]{{صل}} آمین گفت<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.</ref>. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند از جمله [[نقل]] شده، روزی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} حاضر بود [[ابوبکر]] و [[عمر]] به خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! [[فاطمه]] از آن توست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: {{عربی|خطب أبوبكر و عمر فاطمة{{س}} فقال النبيّ{{صل}}: "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات}}.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
*[[علی]]{{ع}} که از [[شادی]] وصلت با [[سرور]] [[زنان]] عالم بسیار شادمان بود، لب به [[شکر الهی]] گشود و دعایی را که [[خداوند]] از زبان [[حضرت سلیمان]] [[نقل]] فرموده، به زبان آورد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.</ref>. و [[رسول خدا]]{{صل}} آمین گفت<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.</ref>. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند از جمله [[نقل]] شده، روزی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} حاضر بود [[ابوبکر]] و [[عمر]] به خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! [[فاطمه]] از آن توست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: {{عربی|خطب أبوبكر و عمر فاطمة{{س}} فقال النبيّ{{صل}}: "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات}}.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶.</ref>
 
===اجرای مراسم [[ازدواج]]===
===اجرای مراسم [[ازدواج]]===
*بالاخره زمان [[ازدواج علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}}، در حالی که [[فاطمه]] نُه ساله بود، فرا رسید<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۳۰؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در این باره چنین فرموده است: روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در منزل نشسته بود که فرشته‌ای با بیست و چهار چهره به نزد ایشان وارد شد. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[حبیب]] من [[جبرئیل]]! تاکنون تو را به این شکل ندیده بودم". آن [[فرشته]] جواب داد: "من [[جبرئیل]] نیستم و محمودم که [[خداوند متعال]] مرا فرستاده تا [[نور]] را به [[ازدواج]] [[نور]] در آوردم". [[حضرت]] پرسید: چه کسی را با چه کسی؟ آن [[فرشته]] گفت: "[[فاطمه]] را به [[علی]]". و آن‌گاه که [[فرشته]] برگشت [[رسول خدا]]{{صل}} دید که میان دو کتف او چنین نوشته است: [[محمد]] [[رسول]] خداست و [[علی]] [[وصی]] اوست. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: از چه زمانی این دو جمله بین دو کتف تو نوشته شده است؟ محمود پاسخ داد: "بیست و دو هزار سال قبل از آنکه [[خداوند]] -عزوجل- [[آدم]] را بیافریند"<ref>مسائل علی بن جعفر، ابن جعفر صادق{{ع}}، ص۳۲۵؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۰؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۶۸۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶.</ref>.  
بالاخره زمان [[ازدواج علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}}، در حالی که [[فاطمه]] نُه ساله بود، فرا رسید<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۳۰؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در این باره چنین فرموده است: روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در منزل نشسته بود که فرشته‌ای با بیست و چهار چهره به نزد ایشان وارد شد. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[حبیب]] من [[جبرئیل]]! تاکنون تو را به این شکل ندیده بودم". آن [[فرشته]] جواب داد: "من [[جبرئیل]] نیستم و محمودم که [[خداوند متعال]] مرا فرستاده تا [[نور]] را به [[ازدواج]] [[نور]] در آوردم". [[حضرت]] پرسید: چه کسی را با چه کسی؟ آن [[فرشته]] گفت: "[[فاطمه]] را به [[علی]]". و آن‌گاه که [[فرشته]] برگشت [[رسول خدا]]{{صل}} دید که میان دو کتف او چنین نوشته است: [[محمد]] [[رسول]] خداست و [[علی]] [[وصی]] اوست. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: از چه زمانی این دو جمله بین دو کتف تو نوشته شده است؟ محمود پاسخ داد: "بیست و دو هزار سال قبل از آنکه [[خداوند]] ـ عزوجل ـ [[آدم]] را بیافریند"<ref>مسائل علی بن جعفر، ابن جعفر صادق{{ع}}، ص۳۲۵؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۰؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۶۸۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶.</ref>.  
*در اواخر ماه صفر<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.</ref> [[سال اول هجرت]]<ref>با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا{{صل}} است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب می‌آید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.</ref>، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت [[هجرت]] و سپری شدن دوازدهمین ماه [[هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که قبلاً [[عقد]] آسمانی این دو [[معصوم]] را در زیر درخت طوبای [[بهشت]] خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در [[زمین]] نیز بین این دو [[نور]] عرشی، [[پیمان]] [[ازدواج]] منعقد شد<ref>الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.</ref>.
 
*شاید همین‌جا بود که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[ام ایمن]]، [[خادم]] خود پرسید: چه همراه داری؟ [[ام ایمن]] جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس می‌باشند و دیگران آن را جمع می‌کنند) است که من جمع کرده‌ام. پس [[ام ایمن]] به [[گریه]] افتاد و [[گریه]] کنان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "[[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآوردی اما چیزی بر او نثار نکردی". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[دروغ]] نگو، زیرا آنگاه که [[خداوند متعال]] [[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد، به درختان [[بهشت]] [[فرمان]] داد تا زیورها و یاقوت و دُر و زمرد و إستبرق بر [[فاطمه]] نثار کنند و اهالی [[بهشت]] فراوان از آن گرفتند و [[خداوند]]، [[طوبی]] را مهر [[فاطمه]]{{س}} و در منزل [[علی]]{{ع}} قرار داد<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۸.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۷.</ref>
در اواخر ماه صفر<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.</ref> [[سال اول هجرت]]<ref>با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا{{صل}} است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب می‌آید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.</ref>، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت [[هجرت]] و سپری شدن دوازدهمین ماه [[هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که قبلاً [[عقد]] آسمانی این دو [[معصوم]] را در زیر درخت طوبای [[بهشت]] خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در [[زمین]] نیز بین این دو [[نور]] عرشی، [[پیمان]] [[ازدواج]] منعقد شد<ref>الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.</ref>.
 
شاید همین‌جا بود که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[ام ایمن]]، [[خادم]] خود پرسید: چه همراه داری؟ [[ام ایمن]] جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس هستند و دیگران آنرا جمع می‌کنند) است که من جمع کرده‌ام. پس [[ام ایمن]] به [[گریه]] افتاد و [[گریه]] کنان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "[[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآوردی اما چیزی بر او نثار نکردی". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[دروغ]] نگو، زیرا آنگاه که [[خداوند متعال]] [[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد، به درختان [[بهشت]] [[فرمان]] داد تا زیورها و یاقوت و دُر و زمرد و إستبرق بر [[فاطمه]] نثار کنند و اهالی [[بهشت]] فراوان از آن گرفتند و [[خداوند]]، [[طوبی]] را مهر [[فاطمه]]{{س}} و در منزل [[علی]]{{ع}} قرار داد<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۸.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
 
===مهریه [[فاطمه]]{{س}}===
===مهریه [[فاطمه]]{{س}}===
*درباره مهر [[حضرت فاطمه]]{{س}} باید گفت: در نگاه کلی، هر مهری که اصل آن در [[عقد]] دائم معین شود لااقل دو جنبه دارد: یکی [[تعیین]] مقدار آن و دیگری پرداخت آن. اما جنبه اول، توافقی است و در صورت معین نشدن مقدار آن، باید مهر المثل<ref>منهاج الصالحین، خوئی، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛ یعنی مهر زن‌هایی که در سطح [[اجتماعی]] و ویژگی‌های فردی زوجه هستند، به [[همسر]] پرداخت شود<ref>منهاج الصالحین، سیستانی، ج۳، ص۹۲، مسئله ۲۹۵.</ref> و درباره جنبه دوم که [[پرداخت مهریه]] است، اگر زمان پرداخت در [[عقد]] مشخص شده باشد، به همان عمل می‌شود و الا به عنوان بدهی بر عهده مرد باقی می‌ماند. اما درباره جنبه اول مهر [[حضرت فاطمه]]{{س}} یعنی [[تعیین]] مقدار، [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "مهری که [[رسول خدا]]{{صل}} برای همه [[دختران]] و [[همسران]] خود معین می‌کرد از [[دوازده]] اوقیه و یک نَش (هر اوقیه [[چهل]] [[درهم]] و هر نش، نصف آن یعنی بیست [[درهم]] است که در مجموع پانصد [[درهم]] می‌شود) بیشتر نبود"<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۱۷؛ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۶.</ref>. از این [[حدیث]] فهمیده می‌شود که مهریه آن [[حضرت]]{{س}} از پانصد [[درهم]] بیشتر نبوده است.
درباره مهر [[حضرت فاطمه]]{{س}} باید گفت: در نگاه کلی، هر مهری که اصل آن در [[عقد]] دائم معین شود لااقل دو جنبه دارد: یکی [[تعیین]] مقدار آن و دیگری پرداخت آن. اما جنبه اول، توافقی است و در صورت معین نشدن مقدار آن، باید مهر المثل<ref>منهاج الصالحین، خوئی، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛ یعنی مهر زن‌هایی که در سطح [[اجتماعی]] و ویژگی‌های فردی زوجه هستند، به [[همسر]] پرداخت شود<ref>منهاج الصالحین، سیستانی، ج۳، ص۹۲، مسئله ۲۹۵.</ref> و درباره جنبه دوم که [[پرداخت مهریه]] است، اگر زمان پرداخت در [[عقد]] مشخص شده باشد، به همان عمل می‌شود و الا به عنوان بدهی بر عهده مرد باقی می‌ماند. اما درباره جنبه اول مهر [[حضرت فاطمه]]{{س}} یعنی [[تعیین]] مقدار، [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "مهری که [[رسول خدا]]{{صل}} برای همه [[دختران]] و [[همسران]] خود معین می‌کرد از [[دوازده]] اوقیه و یک نَش (هر اوقیه [[چهل]] [[درهم]] و هر نش، نصف آن یعنی بیست [[درهم]] است که در مجموع پانصد [[درهم]] می‌شود) بیشتر نبود"<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۱۷؛ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۶.</ref>. از این [[حدیث]] فهمیده می‌شود مهریه آن [[حضرت]]{{س}} از پانصد [[درهم]] بیشتر نبوده است.
*طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از [[قریش]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده و گفتند: [[فاطمه]] را به مهر ناچیزی به همسری [[علی]] درآوردی! و [[رسول خدا]]{{صل}} به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد <ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. {{عربی|فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ...}}.</ref>.
 
*اما درباره جنبه دوم؛ یعنی [[پرداخت مهریه]]، آنچه مسلم است آنکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به همین جهت در هنگام بردن [[فاطمه]]{{س}} به منزل خود<ref>المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.</ref>، [[زره]] حُطمی<ref>چون زره‌سازانی که از نسل حطمة بن محارب بود آن را ساخته بودند، به آن حطمی گفته میشد؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> خود را که [[رسول خدا]]{{صل}} به او بخشیده بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۲۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> به [[دستور]] آن [[حضرت]]{{صل}} به [[فاطمه]] بخشید<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۴، ص۲۸۳.</ref> و نیز طبق [[حدیث]] [[امام صادق]]{{ع}} مسلم است که این [[زره]] سی [[درهم]] قیمت داشته است <ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۴۳. عکرمه قیمت آن را چهار درهم گفته (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۰)، و یا چهارصد و هشتاد درهم نقل شده است (مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۲؛ جزء فضائل فاطمة، ابن شاهین، ج۱، ص۳۹).</ref>. لذا به نظر می‌رسد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[زره]] خود را به عنوان مقداری از مهر به [[همسر]] خویش داده باشند<ref>نظر برخی علمای شیعه استحباب پرداخت مقداری از مهر قبل از ورود است، از جمله: الوسیله، ابن حمزه طوسی، ص۲۹۸. عبارت ایشان چنین است: {{عربی|یستحب أن لا یدخل الرجل بامرأته زفاف إلا بعد تقدیم شیء من المهر إلیها}}؛ و نیز ر.ک: الینابیع الفقهیه، مروارید، ج۱۸، ص۹۲. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۸-۲۳۹.</ref>
طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از [[قریش]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده و گفتند: [[فاطمه]] را به مهر ناچیزی به همسری [[علی]] درآوردی! و [[رسول خدا]]{{صل}} به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. {{عربی|فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ...}}.</ref>.
 
اما درباره جنبه دوم؛ یعنی [[پرداخت مهریه]]، آنچه مسلم است آنکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به همین جهت در هنگام بردن [[فاطمه]]{{س}} به منزل خود<ref>المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.</ref>، [[زره]] حُطمی<ref>چون زره‌سازانی که از نسل حطمة بن محارب بود آنرا ساخته بودند، به آن حطمی گفته میشد؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> خود را که [[رسول خدا]]{{صل}} به او بخشیده بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۲۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> به [[دستور]] آن [[حضرت]]{{صل}} به [[فاطمه]] بخشید<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۴، ص۲۸۳.</ref> و نیز طبق [[حدیث]] [[امام صادق]]{{ع}} مسلم است که این [[زره]] سی [[درهم]] قیمت داشته است <ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۴۳. عکرمه قیمت آن را چهار درهم گفته (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۰)، و یا چهارصد و هشتاد درهم نقل شده است (مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۲؛ جزء فضائل فاطمة، ابن شاهین، ج۱، ص۳۹).</ref>. لذا به نظر می‌رسد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[زره]] خود را به عنوان مقداری از مهر به [[همسر]] خویش داده باشند<ref>نظر برخی علمای شیعه استحباب پرداخت مقداری از مهر قبل از ورود است، از جمله: الوسیله، ابن حمزه طوسی، ص۲۹۸. عبارت ایشان چنین است: {{عربی|یستحب أن لا یدخل الرجل بامرأته زفاف إلا بعد تقدیم شیء من المهر إلیها}}؛ و نیز ر.ک: الینابیع الفقهیه، مروارید، ج۱۸، ص۹۲. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۸-۲۳۹؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
 
===[[اعتراض]] و [[سرزنش]] [[قریش]]===
===[[اعتراض]] و [[سرزنش]] [[قریش]]===
*پس از سرگرفتن این [[ازدواج]]، [[قریش]] با شدت بیشتری به [[رسول خدا]]{{صل}} [[اعتراض]] کرده، گفتند: ما از [[فاطمه]] خواستگاری کردیم و ما را رد کرد و او را به همسری [[علی]] درآوردی؟ و حتی از درد [[دل]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فهمیده می‌شود که آنان تنها به این کار، [[اعتراض]] نکردند بلکه [[رسول خدا]]{{صل}} را [[سرزنش]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، من نه با نظر خود، شما را رد کردم و نه با نظر خود، او را به همسری [[علی]] درآوردم بلکه [[خدا]] شما را رد کرده و او را به همسری [[علی]] درآورد". و [[جبرئیل]] فرود آمد و به [[پیام]]{{صل}} گفت: ای [[محمد]]! [[خداوند]] -جل جلاله- می‌فرماید: "اگر [[علی]] را نمی‌آفریدم، کسی در عالم هم کفو دخترت [[فاطمه]] نبود"<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۹.</ref>
پس از سرگرفتن این [[ازدواج]]، [[قریش]] با شدت بیشتری به [[رسول خدا]]{{صل}} [[اعتراض]] کرده، گفتند: ما از [[فاطمه]] خواستگاری کردیم و ما را رد کرده و او را به همسری [[علی]] درآوردی؟ حتی از درد [[دل]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فهمیده می‌شود آنان تنها به این کار، [[اعتراض]] نکردند بلکه [[رسول خدا]]{{صل}} را [[سرزنش]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، من نه با نظر خود، شما را رد کردم و نه با نظر خود، او را به همسری [[علی]] درآوردم بلکه [[خدا]] شما را رد کرده و او را به همسری [[علی]] درآورد" و [[جبرئیل]] فرود آمد و به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: ای [[محمد]]! [[خداوند]] ـ جل جلاله ـ می‌فرماید: "اگر [[علی]] را نمی‌آفریدم، کسی در عالم هم کفو دخترت [[فاطمه]] نبود"<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۹.</ref>
 
===تهیه لوازم اولیه [[زندگی]]===
===تهیه لوازم اولیه [[زندگی]]===
*در این باره دو [[نقل]] زیر آمده است:
در این باره دو [[نقل]] آمده است:
#[[امیرمؤمنان]]{{ع}} شتری داشت که آن را به چهارصد و هشتاد [[درهم]] فروخت و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "دو سوم [[پول]] را برای [[عطر]] و یک سوم را برای [[لباس]] قرار دهید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ در روایت سیوطی این گونه آمده که امیرمؤمنان{{ع}} سپر و برخی دیگر از لوازم خود را به چهارصد و هشتاد در هم فروخت و... (جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، ج۱۸، ص۲۲۴).</ref>. و به زن‌های حاضر امر فرمود تا منزل [[فاطمه]]{{س}} را با زیراندازی که از لیف خرما پر گشته و بالش و روپوش خیبری و طشت و چند ظرف سفالی و ظرفی برای [[نظافت]] و دو پرده نازک، آماده سازند. و [[سلمان]] و [[بلال]] را برای خرید تمام این وسایل فرستاد <ref>کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷.</ref>.
#[[امیرمؤمنان]]{{ع}} شتری داشت که آنرا به چهارصد و هشتاد [[درهم]] فروخت و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "دو سوم [[پول]] را برای [[عطر]] و یک سوم را برای [[لباس]] قرار دهید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ در روایت سیوطی این گونه آمده که امیرمؤمنان{{ع}} سپر و برخی دیگر از لوازم خود را به چهارصد و هشتاد در هم فروخت و... (جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، ج۱۸، ص۲۲۴).</ref> و به زن‌های حاضر امر فرمود تا منزل [[فاطمه]]{{س}} را با زیراندازی که از لیف خرما پر گشته و بالش و روپوش خیبری و طشت و چند ظرف سفالی و ظرفی برای [[نظافت]] و دو پرده نازک، آماده سازند و [[سلمان]] و [[بلال]] را برای خرید تمام این وسایل فرستاد<ref>کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷.</ref>.
#[[رسول خدا]]{{صل}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[مأمور]] کرد تا همان زرهای را که به امر [[رسول خدا]]{{صل}} به [[فاطمه]]{{س}} بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه [[زندگی]] بفروشد و [[علی]]{{ع}} نیز چنین کرد و [[پول]] آن را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} می‌آورد. [[حضرت]] دو سوم آن را برداشت و [[دستور]] داد تا با آن برای [[فاطمه]] [[عطر]] بخرند، و یک سوم باقی مانده را به [[بلال]] و [[ابوبکر]] داد تا وسایل [[زندگی]] بخرند و آن دو به بازار رفتند و این وسایل را تهیه کردند. یک عدد پیراهن به هفت [[درهم]]؛ یک عدد روسری به چهار [[درهم]]؛ یک عدد عبای خیبری سیاه؛ دو زیرانداز از جنس کتان؛ دو عدد لحاف که لایه یکی از آنها پشم و دیگری لیف خرما بود؛ چهار عدد پشتی که از پوست‌های دباغی شده [[شهر]] طایف درست شده و از گیاه خشک شده بود؛ پرده نازک پشمی؛ یک عدد [[حصیر]] که از بافته‌های [[شهر]] هجرِ [[بحرین]] بود؛ دستاسی برای آرد کردن گندم و جو؛ طشت مسی؛ لیوانی چوبی برای شیر؛ مشک آب؛ ظرف دماغه دار سفالی؛ برای [[تطهیر]] که بیرون آن رنگ شده بود؛ ظرف آب سفالی؛ چند کوزه سفالی سبز رنگ؛ زیرپایی پوستین؛ عبای سفید [[قطوانی]] <ref>(قطوان، منطقه‌ای در [[کوفه]]) و ظرف آب‌خوری (پارچ)؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الغمه، ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.
#[[رسول خدا]]{{صل}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[مأمور]] کرد تا همان زره‌ای را که به امر [[رسول خدا]]{{صل}} به [[فاطمه]]{{س}} بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه [[زندگی]] بفروشد و [[علی]]{{ع}} نیز چنین کرد و [[پول]] آنرا نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] دو سوم آنرا برداشت و [[دستور]] داد تا با آن برای [[فاطمه]] [[عطر]] بخرند و یک سوم باقی مانده را به [[بلال]] و [[ابوبکر]] داد تا وسایل [[زندگی]] بخرند و آن دو به بازار رفتند و این وسایل را تهیه کردند. یک عدد پیراهن به هفت [[درهم]]؛ یک عدد روسری به چهار [[درهم]]؛ یک عدد عبای خیبری سیاه؛ دو زیرانداز از جنس کتان؛ دو عدد لحاف که لایه یکی از آنها پشم و دیگری لیف خرما بود؛ چهار عدد پشتی که از پوست‌های دباغی شده [[شهر]] طایف درست شده و از گیاه خشک شده بود؛ پرده نازک پشمی؛ یک عدد [[حصیر]] که از بافته‌های [[شهر]] هجرِ [[بحرین]] بود؛ دستاسی برای آرد کردن گندم و جو؛ طشت مسی؛ لیوانی چوبی برای شیر؛ مشک آب؛ ظرف دماغه دار سفالی؛ برای [[تطهیر]] که بیرون آن رنگ شده بود؛ ظرف آب سفالی؛ چند کوزه سفالی سبز رنگ؛ زیرپایی پوستین؛ عبای سفید [[قطوانی]]<ref>(قطوان، منطقه‌ای در [[کوفه]]) و ظرف آب‌خوری (پارچ)؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الغمه، ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.
*[[نقل]] شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند، در حالی که [[اشک]] از چشمان مبارکش جاری بود، سر به [[آسمان]] بلند کرد و فرمود: "خدایا! [[زندگی]] کسانی را که بیشتر ظروف‌شان سفال است، [[مبارک]] فرما"<ref>المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.</ref>
 
[[نقل]] شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند در حالی که [[اشک]] از چشمان مبارکش جاری بود، سر به [[آسمان]] بلند کرد و فرمود: "خدایا! [[زندگی]] کسانی را که بیشتر ظروف‌شان سفال است، [[مبارک]] فرما"<ref>المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.</ref>
 
===فاصله میان [[عقد]] تا رفتن به منزل [[امام علی]]{{ع}}===
===فاصله میان [[عقد]] تا رفتن به منزل [[امام علی]]{{ع}}===
*میان [[عقد]] [[فاطمه]]{{س}} و رفتن به [[خانه]] [[همسر]] معصومش{{ع}} مدتی فاصله شد<ref>درباره این مدت در [[نقل]] وجود دارد: الف: یک ماه فاصله شده است (الامالی، [[شیخ طوسی]]، ص۴۱؛ [[کشف]] الغمه، أبی الفتح [[اربلی]]، ج۱، ص۳۶۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۵). ب: ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت می‌شود؛ نکته اول: زمان اجرای [[عقد]] که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دو ماه بعد از [[جنگ بدر]] در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} (منابع [[نقل]] اول: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر [[تاریخ]] [[دمشق]]، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع [[نقل]] دوم: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، [[دولابی]]، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، [[طبری]]، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به [[تاریخ]] [[ازدواج]] که ماه صفر است و [[تاریخ]] انتقال که ماه ذی [[الحجة]] است، فاصله ده ماهه‌ای در میان خواهد بود.
میان [[عقد]] [[فاطمه]]{{س}} و رفتن به [[خانه]] [[همسر]] معصومش{{ع}} مدتی فاصله شد<ref>درباره این مدت دو [[نقل]] وجود دارد: الف) یک ماه فاصله شده است (الامالی، [[شیخ طوسی]]، ص۴۱؛ [[کشف]] الغمه، أبی الفتح [[اربلی]]، ج۱، ص۳۶۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۵). ب) ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت می‌شود؛ نکته اول: زمان اجرای [[عقد]] که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دو ماه بعد از [[جنگ بدر]] در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} (منابع [[نقل]] اول: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر [[تاریخ]] [[دمشق]]، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع [[نقل]] دوم: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، [[دولابی]]، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، [[طبری]]، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به [[تاریخ]] [[ازدواج]] که ماه صفر است و [[تاریخ]] انتقال که ماه ذی [[الحجة]] است، فاصله ده ماهه‌ای در میان خواهد بود. استاد [[یوسفی غروی]] در این باره می‌نویسد: آنچه را که در مورد [[تاریخ]] [[ازدواج]] ترجیح می‌دهیم، همان است که [[طبری]] آنرا گفته است، یعنی: چند [[شب]] باقی مانده از ماه صفر و در مورد [[تاریخ]] زفاف، [[سخن]] [[دولابی]] را با اضافه کردن [[تعیین]] روز به کمک مصباح المتهجد ترجیح می‌دهیم که گفته است: در اول ذی الحجه [[سال دوم هجری]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را به [[خانه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرستاد ([[تاریخ]] تحقیقی [[اسلام]]، (ترجمه: [[حسین علی]] [[عربی]])، ج۲، ص۲۵۰؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۲).</ref>. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره این مدت فرموده است: "با [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز]] می‌گذاردم و به منزلم باز می‌گشتم و درباره [[فاطمه]] سخنی نمی‌گفتم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. علت این تأخیر آن بود که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[اختیار]] این کار را نیز به [[رسول خدا]]{{صل}} واگذار کرده بود و از پیش قدم شدن بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] می‌کرد و [[منتظر]] بود تا هر وقت آن [[حضرت]] [[صلاح]] بداند، [[فاطمه]]{{س}} را به منزل او فرستد یا آنکه کسی واسطه شود<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. تا آنکه [[ام ایمن]] [[خادم]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که به فرموده [[رسول خدا]]{{صل}} از [[زنان]] بهشتی است<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>، پس از اجازه گرفتن از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در حضور ایشان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "ای [[رسول خدا]]؟ اگر [[خدیجه]] زنده بود چشمانش به رفتن [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[علی]]{{ع}} روشن می‌شد؛ از سویی، [[علی]]{{ع}} هم خواهان او است، پس چشم [[فاطمه]] را به دیدن همسرش و چشمان ما را نیز به این پیوند روشن فرمایید". آن [[حضرت]] در جواب فرمود: "چرا [[علی]] خود این مسئله را از من نخواست؟ همیشه در [[انتظار]] درخواست او بودم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] مانعم می‌شد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۱-۲۴۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
استاد [[یوسفی غروی]] در این باره می‌نویسد: آن چه را که در مورد [[تاریخ]] [[ازدواج]] ترجیح میدهیم، همان است که [[طبری]] آن را گفته است، یعنی: چند [[شب]] باقی مانده از ماه صفر و در مورد [[تاریخ]] زفاف، [[سخن]] [[دولابی]] را با اضافه کردن [[تعیین]] روز به کمک مصباح المتهجد ترجیح میدهیم که گفته است: در اول ذی الحجه [[سال دوم هجری]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را به [[خانه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرستاد ([[تاریخ]] تحقیقی [[اسلام]]، (ترجمه: [[حسین علی]] [[عربی]])، ج۲، ص۲۵۰؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۲).</ref>. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره این مدت فرموده است: "با [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز]] می‌گذاردم و به منزلم باز می‌گشتم و درباره [[فاطمه]] سخنی نمی‌گفتم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. علت این تأخیر آن بود که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[اختیار]] این کار را نیز به [[رسول خدا]]{{صل}} واگذار کرده بود و از پیش قدم شدن بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] می‌کرد و [[منتظر]] بود تا هر وقت آن [[حضرت]] [[صلاح]] بداند، [[فاطمه]]{{س}} را به منزل او فرستد یا آنکه کسی واسطه شود<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. تا آنکه [[ام ایمن]] [[خادم]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که به فرموده [[رسول خدا]]{{صل}} از [[زنان]] بهشتی است<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>، پس از اجازه گرفتن از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در حضور ایشان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "ای [[رسول خدا]]؟ اگر [[خدیجه]] زنده بود چشمانش به رفتن [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[علی]]{{ع}} روشن می‌شد؛ از سویی، [[علی]]{{ع}} هم خواهان او است، پس چشم [[فاطمه]] را به دیدن همسرش و چشمان ما را نیز به این پیوند روشن فرمایید".
 
*آن [[حضرت]] در جواب فرمود: "چرا [[علی]] خود این مسئله را از من نخواست؟ همیشه در [[انتظار]] درخواست او بودم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] مانعم می‌شد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۱-۲۴۲.</ref>
===انتقال به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}}===
===انتقال به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}}===
*با وساطت [[ام ایمن]]، [[دوران انتظار]] به سر آمد و [[رسول خدا]]{{صل}} در همان زمان رو به زن‌های حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی این جا حاضرند؟" [[أم سلمه]] گفت: "من ام سلمه‌ام و این [[زینب]] است" و یک‌ یک [[زنان]] حاضر را معرفی کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از پایان یافتن سخن [[ام سلمه]] فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". [[ام سلمه]] پرسید: در کدام منزل شما ای [[رسول خدا]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در منزل تو" [[ام سلمه]] گوید: به [[فاطمه]]{{س}} گفتم: آیا عطری داری که برای خود [[ذخیره]] کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ و رفت و شیشه‌ای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی [[جبرئیل]] به شکل دحیه به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} می‌آمد<ref>در میان مردم مردی خوشرو به نام [[دحیه کلبی]] بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا{{صل}} متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت می‌کند که روزی ابوذر با رسول خدا{{صل}} کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت که شاید او با رسول خدا{{صل}} کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر{{صل}} نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا{{صل}} به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} به من می‌فرمود: " [[فاطمه]]! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من می‌آوردم و او بر آن می‌نشست و وقتی برمی‌خاست از میان لباس‌هایش چیزی می‌ریخت که [[رسول خدا]]{{صل}} به من امر می‌فرمود که آنها را جمع کنم". آنگاه که [[علی]]{{ع}} درباره آنها از آن [[حضرت]] پرسید، فرمود: "آن، [[عنبری]] است که از بال‌های [[جبرئیل]]{{ع}} می‌ریزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>.
با وساطت [[ام ایمن]]، [[دوران انتظار]] به سر آمد و [[رسول خدا]]{{صل}} در همان زمان رو به زن‌های حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی اینجا حاضرند؟" [[أم سلمه]] گفت: "من ام سلمه‌ام و این [[زینب]] است" و یک‌ یک [[زنان]] حاضر را معرفی کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از پایان یافتن سخن [[ام سلمه]] فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". [[ام سلمه]] پرسید: در کدام منزل شما ای [[رسول خدا]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در منزل تو" [[ام سلمه]] گوید: به [[فاطمه]]{{س}} گفتم: آیا عطری داری که برای خود [[ذخیره]] کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ رفت و شیشه‌ای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی [[جبرئیل]] به شکل دحیه به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} می‌آمد<ref>در میان مردم مردی خوشرو به نام [[دحیه کلبی]] بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا{{صل}} متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت می‌کند که روزی ابوذر با رسول خدا{{صل}} کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت شاید او با رسول خدا{{صل}} کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر{{صل}} نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا{{صل}} به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} به من می‌فرمود: " [[فاطمه]]! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من می‌آوردم و او بر آن می‌نشست و وقتی برمی‌خاست از میان لباس‌هایش چیزی می‌ریخت که [[رسول خدا]]{{صل}} به من امر می‌فرمود آنها را جمع کنم". آنگاه که [[علی]]{{ع}} درباره آنها از آن [[حضرت]] پرسید، فرمود: "آن، [[عنبری]] است که از بال‌های [[جبرئیل]]{{ع}} می‌ریزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>.
*اما درباره دادن [[ولیمه]] که در هر ازدواجی [[نیکو]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.</ref>، [[نقل]] شده در روز [[ولیمه]] این [[عروسی]]، [[منادی آسمانی]] در زیر [[عرش الهی]] به اهالی آن ندا داد: که [[آگاه]] باشید امروز روز [[ولیمه]] [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} است<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! غذای خوبی برای خانواده‌ات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خرما و روغن را خرید و نزد آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} آستین [[مبارک]] را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه آن را به صورت حلوا در آورد و با دستان [[مبارک]] خود نان زیادی نیز پخت و همچنین قوچ چاقی برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرستاد و آن را [[قربانی]] کرد و در پایان به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "هر که را [[دوست]] داری [[دعوت]] کن". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌گوید: "من به [[مسجد]] آمدم و دیدم [[مسجد]] پر از [[صحابه]] است؛ [[حیا]] کردم که گروهی را [[دعوت]] کرده و گروهی را [[دعوت]] نکنم، پس بر مکان بلندی که آنجا بود رفتم و آنان را به [[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} [[دعوت]] کردم. همه به [[راه]] افتادند و من از زیادی میهمانان و کمی [[غذا]] [[ترس]] داشتم. [[رسول خدا]]{{صل}} متوجه شد و فرمود: " [[یا علی]]! از [[خداوند]] [[برکت]] خواسته‌ام. " [[مردم]] همه خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را خوردند و برایم از [[خداوند]] [[برکت]] خواستند و با اینکه مردان حاضر، بیش از چهار هزار نفر بودند، [[غذا]] کم نیامد. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} کنار ظرف‌های بزرگ [[غذا]] [[دعا]] فرمود و دوباره آنها از [[غذا]] پر شد که مقداری از آن را به منازل همسرانش فرستاد و ظرفی برداشت و در آن غذایی قرار داد و فرمود: " این برای [[فاطمه]] و همسرش"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>.
 
*[[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمان‌ها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمی‌داشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانی‌اش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>. و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به [[راه]] افتاد تا آنکه در میان [[راه]]، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمده‌ایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشت‌سر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] میگفتند، به [[راه]] ادامه میدادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسی‌ها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد.
اما درباره دادن [[ولیمه]] که در هر ازدواجی [[نیکو]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.</ref>، [[نقل]] شده در روز [[ولیمه]] این [[عروسی]]، [[منادی آسمانی]] در زیر [[عرش الهی]] به اهالی آن ندا داد: [[آگاه]] باشید امروز روز [[ولیمه]] [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} است<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! غذای خوبی برای خانواده‌ات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خرما و روغن را خرید و نزد آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} آستین [[مبارک]] را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه آنرا به صورت حلوا در آورد و با دستان [[مبارک]] خود نان زیادی نیز پخت و همچنین قوچ چاقی برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرستاد و آنرا [[قربانی]] کرد و در پایان به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "هر که را [[دوست]] داری [[دعوت]] کن". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌گوید: "من به [[مسجد]] آمدم و دیدم [[مسجد]] پر از [[صحابه]] است؛ [[حیا]] کردم که گروهی را [[دعوت]] کرده و گروهی را [[دعوت]] نکنم، پس بر مکان بلندی که آنجا بود رفتم و آنان را به [[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} [[دعوت]] کردم. همه به [[راه]] افتادند و من از زیادی میهمانان و کمی [[غذا]] [[ترس]] داشتم. [[رسول خدا]]{{صل}} متوجه شد و فرمود: " [[یا علی]]! از [[خداوند]] [[برکت]] خواسته‌ام. " [[مردم]] همه خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را خوردند و برایم از [[خداوند]] [[برکت]] خواستند و با اینکه مردان حاضر، بیش از چهار هزار نفر بودند، [[غذا]] کم نیامد. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} کنار ظرف‌های بزرگ [[غذا]] [[دعا]] فرمود و دوباره آنها از [[غذا]] پر شد که مقداری از آنرا به منازل همسرانش فرستاد و ظرفی برداشت و در آن غذایی قرار داد و فرمود: " این برای [[فاطمه]] و همسرش"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>.
*[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشه‌ای کنار هم نشستند و نگاه‌شان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شونده‌اید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعه‌ای از آن را در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر [[فاطمه]] ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی [[فاطمه]]{{س}} نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت [[قلب]] [[فاطمه]]{{س}} پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و همین کار را درباره [[علی]]{{ع}} نیز تکرار فرمود<ref>شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.</ref>. سپس چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوب‌ترین [[آفریده]] در نزد من است؛ خدایا! این ([[علی]]) [[برادر]] من و محبوب‌ترین [[آفریده]] در نزد من است. خدایا! تو بر ما [[مهربان]] باش و [[اهل]] [[علی]] را بر او [[مبارک]] گردان"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابن‌سعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).</ref>.
 
*[[رسول خدا]]{{صل}} از زن‌های حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کرده‌اند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کرده‌اند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست که از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بسته‌ام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] می‌کرد: "[[خداوند]] شما و نسل‌تان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما می‌خوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.</ref>.
[[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمان‌ها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمی‌داشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانی‌اش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به [[راه]] افتاد تا آنکه در میان [[راه]]، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمده‌ایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشت‌سر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] می‌گفتند، به [[راه]] ادامه می‌دادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسی‌ها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد.
*و نیز [[نقل]] شده، آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را گرفت فرمود: "[[فاطمه]]! از [[غضب]] [[علی]] برحذر باش، زیرا که [[خداوند]] با غضبش، [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] می‌شود". سپس به سوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد و [[دست]] او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از [[غضب فاطمه]] برحذر باش، زیرا که [[فرشتگان]]، با [[غضب]] او [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] می‌شوند"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۱۴؛ در برخی منابع اهل سنت آمده که روزی رسول خدا{{صل}} به فاطمه{{س}} فرمود: "علی را غضبناک مساز زیرا که خداوند با غضب او، غضب می‌کند" (ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۴۱). اما به این مطلب که "خداوند با غضب فاطمه، غضب می‌کند" نیز در منابع اهل سنت، اشاره شده که نقل خواهد شد.</ref>.
 
*بدین‌سان [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[همسر]] خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا [[طلوع صبح]] در [[مدینه]]، [[خداوند متعال]] را [[تسبیح]] می‌گفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} درباره [[شب]] اول [[زندگی]] مشترکش با [[امیرمؤمنان]] به اسماء چنین فرمود: "[[شب]] اولی که به [[خانه علی]]{{ع}} وارد شدم، شنیدم که [[زمین]] با او سخن گفته و او نیز با [[زمین]] سخن می‌گفت"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابی‌الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷.</ref>
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشه‌ای کنار هم نشستند و نگاه‌شان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شونده‌اید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعه‌ای از آنرا در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر [[فاطمه]] ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی [[فاطمه]]{{س}} نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت [[قلب]] [[فاطمه]]{{س}} پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و همین کار را درباره [[علی]]{{ع}} نیز تکرار فرمود<ref>شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.</ref>. سپس چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوب‌ترین [[آفریده]] در نزد من است؛ خدایا! این ([[علی]]) [[برادر]] من و محبوب‌ترین [[آفریده]] در نزد من است. خدایا! تو بر ما [[مهربان]] باش و [[اهل]] [[علی]] را بر او [[مبارک]] گردان"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابن‌سعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).</ref>.
 
[[رسول خدا]]{{صل}} از زن‌های حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کرده‌اند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کرده‌اند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بسته‌ام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] می‌کرد: "[[خداوند]] شما و نسل‌تان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما می‌خوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.</ref>.
 
و نیز [[نقل]] شده، آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را گرفته و فرمود: "[[فاطمه]]! از [[غضب]] [[علی]] برحذر باش، زیرا که [[خداوند]] با غضبش، [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] می‌شود". سپس به سوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمد و [[دست]] او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از [[غضب فاطمه]] برحذر باش، زیرا که [[فرشتگان]]، با [[غضب]] او [[غضب]] کرده و با رضایتش [[راضی]] می‌شوند"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۱۴؛ در برخی منابع اهل سنت آمده روزی رسول خدا{{صل}} به فاطمه{{س}} فرمود: "علی را غضبناک مساز زیرا که خداوند با غضب او، غضب می‌کند" (ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۴۱). اما به این مطلب که "خداوند با غضب فاطمه، غضب می‌کند" نیز در منابع اهل سنت، اشاره شده که نقل خواهد شد.</ref>.
 
بدین‌سان [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[همسر]] خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا [[طلوع صبح]] در [[مدینه]]، [[خداوند متعال]] را [[تسبیح]] می‌گفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[فاطمه]]{{س}} درباره [[شب]] اول [[زندگی]] مشترکش با [[امیرمؤمنان]] به اسماء چنین فرمود: "[[شب]] اولی که به [[خانه علی]]{{ع}} وارد شدم، شنیدم که [[زمین]] با او سخن گفته و او نیز با [[زمین]] سخن می‌گفت"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابی‌الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
 
===روز اول سکونت در [[خانه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}===
===روز اول سکونت در [[خانه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}===
*در اولین [[صبح]] [[زندگی]] مشترک [[فاطمه]]{{س}} [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] دختر آمد و هنگام ورود به [[خانه]] آنها فرمود: "[[درود]] بر شما! آیا به [[خانه]] وارد شوم؟ [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند. اسماء در را باز کرد<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱.</ref> و [[رسول خدا]]{{صل}} در حالی‌که ظرف شیری در [[دست]] داشت به [[خانه]] وارد شد و به [[فاطمه]] فرمود: "بنوش! پدرت به فدایت". و به [[امیرمؤمنان]] نیز فرمود: "بنوش! پسر عمویت به فدایت"<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. و از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ [[علی]]{{ع}} فرمود: "خوب کمک کاری است برای [[اطاعت خداوند]]". و از [[فاطمه]]{{س}} نیز همین سؤال را پرسید و [[فاطمه]] جواب داد: "[[بهترین]] شوهر". و سپس [[رسول خدا]]{{صل}} برایشان چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! بین قلب‌هایشان [[الفت]] و اینان و فرزندانشان را از [[وارثان]] [[بهشت]] پرنعمت قرار ده و نسلی [[پاک]] و [[مبارک]] روزیشان فرما و [[برکت]] را در این [[نسل]] قرار ده و آنان را امامانی [[هدایتگر]] به [[اطاعت]] خود و آنچه [[رضایت]] تو در آن است، قرار ده".
در اولین [[صبح]] [[زندگی]] مشترک [[فاطمه]]{{س}}، [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] دختر آمد و هنگام ورود به [[خانه]] آنها فرمود: "[[درود]] بر شما! آیا به [[خانه]] وارد شوم؟ [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند. اسماء در را باز کرد<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱.</ref> و [[رسول خدا]]{{صل}} در حالی‌که ظرف شیری در [[دست]] داشت به [[خانه]] وارد شد و به [[فاطمه]] فرمود: "بنوش! پدرت به فدایت" و به [[امیرمؤمنان]] نیز فرمود: "بنوش! پسر عمویت به فدایت"<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۲.</ref> و از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ [[علی]]{{ع}} فرمود: "خوب کمک کاری است برای [[اطاعت خداوند]]" و از [[فاطمه]]{{س}} نیز همین سؤال را پرسید و [[فاطمه]] جواب داد: "[[بهترین]] شوهر". و سپس [[رسول خدا]]{{صل}} برایشان چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! بین قلب‌هایشان [[الفت]] و اینان و فرزندانشان را از [[وارثان]] [[بهشت]] پرنعمت قرار ده و نسلی [[پاک]] و [[مبارک]] روزیشان فرما و [[برکت]] را در این [[نسل]] قرار ده و آنان را امامانی هدایت‌گر به [[اطاعت]] خود و آنچه [[رضایت]] تو در آن است، قرار ده".
*[[فاطمه]]{{س}} نیز آنچه را که [[شب]] گذشته درباره گفتگوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[زمین]] شنیده بود برای [[پدر]] [[نقل]] کرد و آن [[حضرت]] بلافاصله سجده‌ای طولانی به جا آورد. سپس سر از [[سجده]] برداشت و فرمود: "[[فاطمه]]! [[بشارت]] باد بر تو به نسلی [[پاک]]، زیرا که [[خداوند]]، همسرت را بر سایر مخلوقاتش [[برتری]] بخشیده و [[زمین]] را [[مأمور]] کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در [[شرق]] و [[غرب]] آن اتفاق می‌افتد، باخبر کند"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.
 
*[[نقل]] شده، پس از [[ازدواج]] آن دو، روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آمد و دید [[امیرالمؤمنان]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} در حال خنده‌اند و تا آن [[حضرت]] را دیدند ساکت شدند، [[رسول خدا]]{{صل}} از ایشان علت [[خنده]] را پرسیدند. [[فاطمه]]{{س}} پاسخ داد: "جانم به فدای شما؛ [[علی]] می‌گوید: من در نزد [[رسول خدا]] از تو محبوب‌ترم و من گفتم: من محبوب‌تر از تو هستم". [[رسول خدا]]{{صل}} تبسمی کرد و فرمود: "دخترم! تو [[فرزند]] [[منی]] و [[علی]] از تو در نزد من عزیزتر است"<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۶۶؛ مجمع الزوائد، هیشمی، ج۹، ص۲۰۲؛ سیدة نساء اهل الجنة فاطمة الزهراء، مناوی، ج۱، ص۱۶.</ref>. و وقتی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در همین باره از [[رسول خدا]] پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "[[فاطمه]]، محبوب‌تر از تو و تو عزیزتر از او برای من هستی"<ref>الآحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۵، ص۳۶۰؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، نسائی، ج۱، ص۱۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۲.</ref>. این پاسخ‌ها نشانگر آن است که در نزد آن [[حضرت]]، در میان مردان، محبوب‌تر از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در میان [[زنان]]، محبوب‌تر از [[فاطمه]]{{س}} کسی نبود<ref>تاریج جرجان، جرجانی، ج۱، ص۲۱۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۴۲۹.</ref>.
[[فاطمه]]{{س}} نیز آنچه را که [[شب]] گذشته درباره گفتگوی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[زمین]] شنیده بود برای [[پدر]] [[نقل]] کرد و آن [[حضرت]] بلافاصله سجده‌ای طولانی به جا آورد. سپس سر از [[سجده]] برداشت و فرمود: "[[فاطمه]]! [[بشارت]] باد بر تو به نسلی [[پاک]]، زیرا که [[خداوند]]، همسرت را بر سایر مخلوقاتش [[برتری]] بخشیده و [[زمین]] را [[مأمور]] کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در [[شرق]] و [[غرب]] آن اتفاق می‌افتد، باخبر کند"<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.</ref>.
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره [[زندگی]] چند ساله خود با [[فاطمه]]{{س}} می‌فرماید: "به [[خدا]] قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه [[خداوند عزوجل]] او را به سوی خود برد و او نیز مرا [[خشمگین]] نساخت و از من [[نافرمانی]] نکرد و هرگاه بدو نگاه می‌کردم [[غم]] و غصه‌هایم برطرف می‌شد"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.</ref>.
 
*اولین ثمره این پیوند [[الهی]]، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبی‌داود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.</ref>. او در نیمه اولین [[ماه رمضان]] [[زندگی]] مشترک آنان، به [[دنیا]] آمد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>.
[[نقل]] شده، پس از [[ازدواج]] آن دو، روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}} آمد و دید [[امیرالمؤمنان]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} در حال خنده‌اند و تا آن [[حضرت]] را دیدند ساکت شدند، [[رسول خدا]]{{صل}} از ایشان علت [[خنده]] را پرسیدند. [[فاطمه]]{{س}} پاسخ داد: "جانم به فدای شما؛ [[علی]] می‌گوید: من در نزد [[رسول خدا]] از تو محبوب‌ترم و من گفتم: من محبوب‌تر از تو هستم". [[رسول خدا]]{{صل}} تبسمی کرد و فرمود: "دخترم! تو [[فرزند]] [[منی]] و [[علی]] از تو در نزد من عزیزتر است"<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۶۶؛ مجمع الزوائد، هیشمی، ج۹، ص۲۰۲؛ سیدة نساء اهل الجنة فاطمة الزهراء، مناوی، ج۱، ص۱۶.</ref>. وقتی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در همین باره از [[رسول خدا]] پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "[[فاطمه]]، محبوب‌تر از تو و تو عزیزتر از او برای من هستی"<ref>الآحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۵، ص۳۶۰؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، نسائی، ج۱، ص۱۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۲.</ref>. این پاسخ‌ها نشانگر آن است که در نزد آن [[حضرت]]، در میان مردان، محبوب‌تر از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در میان [[زنان]]، محبوب‌تر از [[فاطمه]]{{س}} کسی نبود<ref>تاریج جرجان، جرجانی، ج۱، ص۲۱۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۴۲۹.</ref>.
*[[اسماء بنت عمیس]]<ref>همانطور که نقل شد اسماء در این زمان در حبشه بوده است و شاید این اسماء، اسماء بنت یزید انصاریه بوده است. ر.ک: کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>؛ همان کسی که در آخرین لحظات [[زندگی]] [[خدیجه]]{{س}} با او [[پیمان]] بسته بود تا در هنگام [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} برای او [[مادری]] کند، اکنون قابله [[فاطمه]] بود و [[رسول خدا]]{{صل}} به او چنین فرموده بود: "وقتی نوزاد به [[دنیا]] آمد، هیچ کاری نکن تا بیایم". و او نیز چنین کرد<ref>المنصف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.</ref>. [[اسماء بنت عمیس]] خود می‌گوید: من قابله [[فاطمه]]{{س}} بودم که [[امام حسن]]{{ع}} به [[دنیا]] آمد. پس [[رسول خدا]]{{صل}} نزد ما آمد و فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای زرد رنگ پیچیدم و نزد آن [[حضرت]] بردم. [[رسول خدا]]{{صل}} پارچه را از [[بدن]] نوزاد درآورد و فرمود: "آیا به تو نگفته بودم که نوزاد را در پارچه زرد نپیچ؟" من هم نوزاد [[فاطمه]]{{س}} را در پارچه‌ای سفید پیچیدم و نزد آن [[حضرت]] آوردم و به ایشان دادم <ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۳.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} در کام نوزاد آسمانی‌اش مقداری از آب دهان [[مبارک]] خود را ریخت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.</ref> و در گوش راست او [[اذان]] و در گوش چپ او اقامه خواند و سپس رو به [[امیرمؤمنان]] کرده و پرسید: "برای پسرم چه اسمی گذاشته‌ای؟" [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] گذارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "من بر [[پروردگار]] عزوجل مقدم نمی‌شوم". در این حال [[جبرئیل]] فرود آمد و گفت: "[[سلام]] بر تو ای [[محمد]]! [[خداوند]] [[علی]] اعلی بر شما [[سلام]] رسانده و می‌فرماید: " [[جایگاه علی]] نسبت به تو همان [[جایگاه]] [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است و [[پیامبری]] پس از تو نخواهد آمد؛ نام فرزندت را نام [[فرزند]] [[هارون]] بگذار".
 
*[[رسول خدا]]{{صل}} از [[جبرئیل]] پرسید: نام [[فرزند]] [[هارون]] چه بوده؟ او پاسخ داد: "شبر"؛ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است و این نام غیر [[عربی]] است". [[جبرئیل]] گفت: "او را [[حسن]]، بنام". و [[رسول خدا]] او را [[حسن]] نامید<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱۵۳. با توجه به روایت مرحوم کلینی در کافی روز هفتم ولادت امام مجتبی{{ع}} روز نامگذاری آن حضرت بوده است (فروع کافی، ج۶، ص۳۳)؛ شاید علت تأخیر نامگذاری تا روز هفتم، استحباب نامگذاری پسران به نام رسول خدا{{صل}}؛ یعنی محمد{{صل}} تا هفت روز باشد.</ref> و خود برای او [[عقیقه]]<ref>عقیقه، قربانی کردن در روز هفتم ولادت نوزاد که مستحب است و شرایطی دارد.</ref> کرد و به قابله یک ران و یک [[دینار]] داد و از گوشت آن برای [[همسایگان]] فرستاد. [[فاطمه]]{{س}} نیز موهای اولین نوزادش را که همچون [[پدر]] و مادرش، [[معصوم]] بود تراشید و به وزن آن، نقره [[صدقه]] داد<ref>المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.</ref>.
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره [[زندگی]] چند ساله خود با [[فاطمه]]{{س}} می‌فرماید: "به [[خدا]] قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه [[خداوند عزوجل]] او را به سوی خود برد و او نیز مرا [[خشمگین]] نساخت و از من [[نافرمانی]] نکرد و هرگاه به او نگاه می‌کردم [[غم]] و غصه‌هایم برطرف می‌شد"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.</ref>.
*سال دوم [[ازدواج]]، با ولادت [[امام حسین]]{{ع}} همراه بود؛ نوزادی که از گلو تا برآمدگی روی پا از همه بیشتر به [[رسول خدا]]{{صل}} شبیه بود<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶. البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت پایین تنه نیز در این منابع آمده است: مسند ابی‌داود الطیالسی، ابو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴.</ref> و چهره‌اش نیز بعد<ref>در مرتبه بعد بودن، با توجه به جمع میان ادله قبل و بعد است.</ref> از [[برادر]] از همه به آن [[حضرت]] شبیه‌تر بود<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰.</ref>.
 
*[[اسماء بنت عمیس]] همچنان کمک کار [[فاطمه]]{{س}} بود. این ماجرا از زبان [[اسماء بنت عمیس]] چنین نیز [[نقل]] شده است: پس از [[تولد امام حسین]]{{ع}} [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای سفید پیچیده و به آن [[حضرت]] تحویل دادم. آن [[حضرت]] در گوش راست او [[اذان]] و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن خود نشاند و گریست. گفتم: [[پدر]] و مادرم به فدایت؛ بر که می‌گریید؟ فرمود: "بر این پسرم". گفتم: او تازه متولد شده! فرمود: "اسماء! پس از من گروهی [[طغیانگر]] او را خواهند کشت و [[خداوند]] [[شفاعت]] مرا برای آنان قرار نخواهد داد". سپس فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]، در این باره به [[فاطمه]] چیزی نگو، چون تازه فارغ شده است". سپس رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} کرد و فرمود: "چه اسمی برای پسرم گذاشته‌ای؟" [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] گذارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "من بر [[پروردگار]] -عزوجل- مقدم نمی‌شوم". پس [[جبرئیل]] فرود آمد و گفت: "[[سلام]] بر تو ای [[محمد]]! [[خداوند]] [[علی]] اعلی به شما [[سلام]] رساند و...." جریان [[نامگذاری]] [[امام مجتبی]]{{ع}} برای نوزاد دوم [[فاطمه]]{{س}} به نام [[حسین]]، که معادل نام [[عربی]] [[فرزند]] دوم [[هارون]]؛ یعنی [[شبیر]] است، تکرار شد و [[پیامبر]] روز هفتم [[عقیقه]] کرده و رانی از آن را به قابله بخشید و [[حضرت علی]] و [[فاطمه]]{{س}} سر نوزاد را تراشیده و هم وزن آن، [[درهم]] [[صدقه]] دادند<ref>عیون أخبار [[الرضا]]{{ع}}، [[شیخ صدوق]]، ج۱، ص۲۸؛ [[روضة الواعظین]]، [[فتال نیشابوری]]، ص۱۵۴. [[سید]] [[مهدی]] خرسان نجفی در این باره می‌نویسد: در این زمان [[اسماء بنت عمیس]] در [[مدینه]] نبوده است تا قابله [[فاطمه]] باشد، زیرا او همراه همسرش [[جعفر بن ابی‌طالب]] در [[حبشه]] بوده است و [[جعفر]] بعد از [[فتح خیبر]] در [[سال هفتم هجری]] به [[مدینه]] بازگشت و ولادت [[امام حسن]]{{ع}} در سال سوم و ولادت [[امام حسین]]{{ع}} در سال چهارم بوده است. پس ولادت [[حسنین]] بیش از سه سال قبل از بازگشت [[جعفر]] بوده است (المحسن السبط مولود ام سقط، ص۲۳).
اولین ثمره این پیوند [[الهی]]، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبی‌داود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.</ref>. او در نیمه اولین [[ماه رمضان]] [[زندگی]] مشترک آنان، به [[دنیا]] آمد<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>.
درباره اینکه [[حضرت فاطمه]]{{س}} برابر وزن موهای [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} [[صدقه]] داد: در [[منابع اهل سنت]] میتوان به این منابع مراجعه کرد: المصنف، [[صنعانی]]، ج۴، ص۳۳۳؛ المصنف، ابن ابی‌شیبة [[کوفی]]، ج۵، ص۱۱۵؛ المعجم الکبیر، [[طبرانی]]، ج۱، ص۳۱۰؛ و نیز درباره [[نامگذاری امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} که [[رسول خدا]]{{صل}} انجام داد، میتوان در [[منابع اهل سنت]]، به این منابع مراجعه کرد: المعجم الکبیر، [[طبرانی]]، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ [[تاریخ]] مدینة [[دمشق]]، [[ابن عساکر]]، ج۱۳، ص۱۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷-۲۵۲.</ref>
 
[[اسماء بنت عمیس]]<ref>همانطور که نقل شد اسماء در این زمان در حبشه بوده است و شاید این اسماء، اسماء بنت یزید انصاریه بوده است. ر.ک: کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۸۳.</ref>؛ همان کسی که در آخرین لحظات [[زندگی]] [[خدیجه]]{{س}} با او [[پیمان]] بسته بود تا در هنگام [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} برای او [[مادری]] کند، اکنون قابله [[فاطمه]] بود و [[رسول خدا]]{{صل}} به او چنین فرموده بود: "وقتی نوزاد به [[دنیا]] آمد، هیچ کاری نکن تا بیایم". و او نیز چنین کرد<ref>المنصف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.</ref>. [[اسماء بنت عمیس]] خود می‌گوید: من قابله [[فاطمه]]{{س}} بودم که [[امام حسن]]{{ع}} به [[دنیا]] آمد. پس [[رسول خدا]]{{صل}} نزد ما آمد و فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای زرد رنگ پیچیدم و نزد آن [[حضرت]] بردم. [[رسول خدا]]{{صل}} پارچه را از [[بدن]] نوزاد درآورد و فرمود: "آیا به تو نگفته بودم نوزاد را در پارچه زرد نپیچ؟" من هم نوزاد [[فاطمه]]{{س}} را در پارچه‌ای سفید پیچیدم و نزد آن [[حضرت]] آوردم و به ایشان دادم<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۳.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} در کام نوزاد آسمانی‌اش مقداری از آب دهان [[مبارک]] خود را ریخت<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.</ref> و در گوش راست او [[اذان]] و در گوش چپ او اقامه خواند و سپس رو به [[امیرمؤمنان]] کرده و پرسید: "برای پسرم چه اسمی گذاشته‌ای؟" [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] گذارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "من بر [[پروردگار]] عزوجل مقدم نمی‌شوم". در این حال [[جبرئیل]] فرود آمد و گفت: "[[سلام]] بر تو ای [[محمد]]! [[خداوند]] [[علی]] اعلی بر شما [[سلام]] رسانده و می‌فرماید: " [[جایگاه علی]] نسبت به تو همان [[جایگاه]] [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است و [[پیامبری]] پس از تو نخواهد آمد؛ نام فرزندت را نام [[فرزند]] [[هارون]] بگذار".
 
[[رسول خدا]]{{صل}} از [[جبرئیل]] پرسید: نام [[فرزند]] [[هارون]] چه بوده؟ او پاسخ داد: "شبر"؛ [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است و این نام غیر [[عربی]] است". [[جبرئیل]] گفت: "او را [[حسن]]، بنام". و [[رسول خدا]] او را [[حسن]] نامید<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱۵۳. با توجه به روایت مرحوم کلینی در کافی روز هفتم ولادت امام مجتبی{{ع}} روز نامگذاری آن حضرت بوده است (فروع کافی، ج۶، ص۳۳)؛ شاید علت تأخیر نامگذاری تا روز هفتم، استحباب نامگذاری پسران به نام رسول خدا{{صل}}؛ یعنی محمد{{صل}} تا هفت روز باشد.</ref> و خود برای او [[عقیقه]]<ref>عقیقه، قربانی کردن در روز هفتم ولادت نوزاد که مستحب است و شرایطی دارد.</ref> کرد و به قابله یک ران و یک [[دینار]] داد و از گوشت آن برای [[همسایگان]] فرستاد. [[فاطمه]]{{س}} نیز موهای اولین نوزادش را که همچون [[پدر]] و مادرش، [[معصوم]] بود تراشید و به وزن آن، نقره [[صدقه]] داد<ref>المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.</ref>.
 
سال دوم [[ازدواج]]، با ولادت [[امام حسین]]{{ع}} همراه بود؛ نوزادی که از گلو تا برآمدگی روی پا از همه بیشتر به [[رسول خدا]]{{صل}} شبیه بود<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶. البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت پایین تنه نیز در این منابع آمده است: مسند ابی‌داود الطیالسی، ابو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴.</ref> و چهره‌اش نیز بعد<ref>در مرتبه بعد بودن، با توجه به جمع میان ادله قبل و بعد است.</ref> از [[برادر]] از همه به آن [[حضرت]] شبیه‌تر بود<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰.</ref>.
 
[[اسماء بنت عمیس]] همچنان کمک کار [[فاطمه]]{{س}} بود. این ماجرا از زبان [[اسماء بنت عمیس]] چنین نیز [[نقل]] شده است: پس از [[تولد امام حسین]]{{ع}} [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای سفید پیچیده و به آن [[حضرت]] تحویل دادم. آن [[حضرت]] در گوش راست او [[اذان]] و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن خود نشاند و گریست. گفتم: [[پدر]] و مادرم به فدایت؛ بر که می‌گریید؟ فرمود: "بر این پسرم". گفتم: او تازه متولد شده! فرمود: "اسماء! پس از من گروهی [[طغیانگر]] او را خواهند کشت و [[خداوند]] [[شفاعت]] مرا برای آنان قرار نخواهد داد". سپس فرمود: "[[اسماء بنت عمیس]]، در این باره به [[فاطمه]] چیزی نگو، چون تازه فارغ شده است". سپس رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} کرد و فرمود: "چه اسمی برای پسرم گذاشته‌ای؟" [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و [[دوست]] داشتم نام او را [[حرب]] گذارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "من بر [[پروردگار]] -عزوجل- مقدم نمی‌شوم". پس [[جبرئیل]] فرود آمد و گفت: "[[سلام]] بر تو ای [[محمد]]! [[خداوند]] [[علی]] اعلی به شما [[سلام]] رساند و...." جریان [[نامگذاری]] [[امام مجتبی]]{{ع}} برای نوزاد دوم [[فاطمه]]{{س}} به نام [[حسین]]، که معادل نام [[عربی]] [[فرزند]] دوم [[هارون]]؛ یعنی [[شبیر]] است، تکرار شد و [[پیامبر]] روز هفتم [[عقیقه]] کرده و رانی از آن را به قابله بخشید و [[حضرت علی]] و [[فاطمه]]{{س}} سر نوزاد را تراشیده و هم وزن آن، [[درهم]] [[صدقه]] دادند<ref>عیون أخبار [[الرضا]]{{ع}}، [[شیخ صدوق]]، ج۱، ص۲۸؛ [[روضة الواعظین]]، [[فتال نیشابوری]]، ص۱۵۴. [[سید]] [[مهدی]] خرسان نجفی در این باره می‌نویسد: در این زمان [[اسماء بنت عمیس]] در [[مدینه]] نبوده است تا قابله [[فاطمه]] باشد، زیرا او همراه همسرش [[جعفر بن ابی‌طالب]] در [[حبشه]] بوده است و [[جعفر]] بعد از [[فتح خیبر]] در [[سال هفتم هجری]] به [[مدینه]] بازگشت و ولادت [[امام حسن]]{{ع}} در سال سوم و ولادت [[امام حسین]]{{ع}} در سال چهارم بوده است. پس ولادت [[حسنین]] بیش از سه سال قبل از بازگشت [[جعفر]] بوده است (المحسن السبط مولود ام سقط، ص۲۳). درباره اینکه [[حضرت فاطمه]]{{س}} برابر وزن موهای [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} [[صدقه]] داد: در [[منابع اهل سنت]] می‌توان به این منابع مراجعه کرد: المصنف، [[صنعانی]]، ج۴، ص۳۳۳؛ المصنف، ابن ابی‌شیبة [[کوفی]]، ج۵، ص۱۱۵؛ المعجم الکبیر، [[طبرانی]]، ج۱، ص۳۱۰؛ و نیز درباره [[نامگذاری امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} که [[رسول خدا]]{{صل}} انجام داد، میتوان در [[منابع اهل سنت]]، به این منابع مراجعه کرد: المعجم الکبیر، [[طبرانی]]، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ [[تاریخ]] مدینة [[دمشق]]، [[ابن عساکر]]، ج۱۳، ص۱۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷-۲۵۲.</ref>


===[[لوح]] سبز در دستان [[فاطمه]]{{س}}===
===[[لوح]] سبز در دستان [[فاطمه]]{{س}}===
*[[امام صادق]]{{ع}} درباره این [[لوح]] فرموده است: "روزی پدرم، [[امام باقر]]{{ع}} به [[دیدار]] [[جابر بن عبدالله]] رفت و به او فرمود: " می‌خواهم از لوحی که در دستان مادرم [[فاطمه]] دیده‌ای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی ". [[جابر]] گفت: " در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} برای عرض تبریک ولادت [[امام حسین]]{{ع}} به نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و [[گمان]] بردم که از جنس زمرد است و نوشته‌های سفیدی را که همچون [[نور]] [[خورشید]] بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: [[پدر]] و مادرم به فدای شما ای دختر [[رسول خدا]]؛ این [[لوح]] چیست؟ " [[فاطمه]]{{س}} فرمود: " لوحی است که [[خداوند]] به پدرم [[رسول خدا]] هدیه کرده و در آن، نام‌های پدرم، همسرم و دو پسرانم، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و اوصیای [[نسل]] من نگاشته شده است. پدرم آن را برای شاد کردنم به من بخشیده است. " سپس مادرتان [[فاطمه]] [[لوح]] را به من داد و من نیز آن را خوانده و از آن نسخه‌ای برداشتم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۳۰۸؛ الاختصاص، همو، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵۲-۲۵۳.</ref>
[[امام صادق]]{{ع}} درباره این [[لوح]] فرموده است: "روزی پدرم، [[امام باقر]]{{ع}} به [[دیدار]] [[جابر بن عبدالله]] رفت و به او فرمود: " می‌خواهم از لوحی که در دستان مادرم [[فاطمه]] دیده‌ای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی". [[جابر]] گفت: " در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} برای عرض تبریک ولادت [[امام حسین]]{{ع}} به نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و [[گمان]] بردم از جنس زمرد است و نوشته‌های سفیدی را که همچون [[نور]] [[خورشید]] بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: [[پدر]] و مادرم به فدای شما ای دختر [[رسول خدا]]؛ این [[لوح]] چیست؟ " [[فاطمه]]{{س}} فرمود: " لوحی است که [[خداوند]] به پدرم [[رسول خدا]] هدیه کرده و در آن، نام‌های پدرم، همسرم و دو پسرانم، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و اوصیای [[نسل]] من نگاشته شده است. پدرم آنرا برای شاد کردنم به من بخشیده است." سپس مادرتان [[فاطمه]] [[لوح]] را به من داد و من نیز آنرا خوانده و از آن نسخه‌ای برداشتم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۳۰۸؛ الاختصاص، همو، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵۲-۲۵۳.</ref>


===[[فاطمه]]{{س}} و شستن زخم [[پدر]] در [[جنگ احد]]===
*حضور در [[مدینه]] با [[مشکلات]] گوناگونی همراه بود که از جمله آنها جنگ‌هایی بود که بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[تحمیل]] می‌شد؛ در دومین [[جنگ]]؛ یعنی [[جنگ احد]] دندان‌های [[رسول خدا]]{{صل}} و کلاه خُود آن [[حضرت]]، شکسته شد<ref>سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور، ج۲، ص۳۵۴؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۱۴۹۶.</ref>، و صورت مبارکشان زخمی و خون‌آلود شد. پس از پایان [[جنگ]]، [[فاطمه]]{{س}} شتابان به سوی [[پدر]] آمد تا به حال ایشان رسیدگی کند. در این حال [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با سپر خود آب می‌آورد<ref>مسند الحمیدی، حمیدی، ج۲، ص۴۱۵؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۱، ص۹۶.</ref> و آرام بر روی صورت زخمی [[رسول خدا]]{{صل}} می‌ریخت و [[فاطمه]]{{س}} نیز خون‌های صورت ایشان را [[پاک]] می‌کرد و آنگاه که زخم عمیق صورت آن [[حضرت]] را دید، تکه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را روی زخم قرار داد تا آنکه [[خون]]، بند آمد<ref>سنن سعید بن منصور، سعید بن منصور، ج۲، ص۳۵۴؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۱۴۹۶.</ref>.
*گاهی این [[جنگ‌ها]] فشار [[اقتصادی]] شدیدی را بر [[مسلمانان]] [[تحمیل]] می‌کرد؛ مانند [[جنگ خندق]] که گاهی روزها میگذشت و [[رسول خدا]]{{صل}} حتی لقمه‌ای برای رفع [[گرسنگی]] نمی‌یافت. روزی [[فاطمه]]{{س}} با تکه نانی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و آن را به ایشان تقدیم کرد. ایشان از دخترش پرسید: این چیست؟ [[فاطمه]] پاسخ داد: "تکه‌ای از نانی است که برای [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} پخته‌ام". آن [[حضرت]] فرمود: "[[فاطمه]]! این اولین غذایی است که پس از سه روز گذشته بر دهان گذاشته‌ام"<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۳، ۱۲۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۲۴۵.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵۳-۲۵۴.</ref>
===[[فاطمه]]{{س}} و [[زیارت]] [[قبر]] [[حمزه]]===
*در این [[جنگ]]، [[حمزه]] به [[شهادت]] رسید و [[فاطمه]]{{س}} هر [[جمعه]] بر سر [[قبر]] او در [[بقیع]] حاضر می‌شد<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۵۷۲.</ref> و در صورت نیاز، به آن رسیدگی می‌کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۳۲؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۶۸.</ref> و سالیانه یک بار به همراه زن‌ها بر سر [[قبور]] [[شهدا]] آمده و برایشان [[دعا]] و [[استغفار]] می‌کرد<ref>دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۳۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۹، ص۱۶۹. پس از رحلت رسول خدا{{صل}} هفته‌ای دو بار (دوشنبه و پنجشنبه) به زیارت قبور شهدا میآمد (فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۲۸) و در آنجا گریه میکرد (کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۹۸).</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵۴.</ref>
===[[فاطمه]]{{س}} و کار در منزل===
===[[فاطمه]]{{س}} و کار در منزل===
*[[فاطمه]]{{س}} در ابتدا تمام کارهای درون منزل را بدون [[خادم]] انجام می‌داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ الزهد، کوفی، ج۲، ص۳۸۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۵.</ref> و پس از آنکه [[فضه]]، [[خادم]] منزل [[فاطمه]]{{س}} شد، به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[کارها]] به صورت روزانه بین او و خادمش تقسیم شد. [[سلمان فارسی]] در این باره می‌گوید: روزی به [[دیدار]] [[فاطمه]]{{س}} رفتم. [[فاطمه]]{{س}} در منزل نشسته بود و در مقابل او آسیابی بود که با آن دانه‌های جو را آسیاب می‌کرد و از دستگیره آن، [[خون]] تازه جاری بود و [[امام حسین]]{{ع}} در قسمتی از [[خانه]] در حال [[گریه]] بود. گفتم: ای دختر [[رسول خدا]]! [[فضه]] [[خادم]] شما اینجاست! فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به من سفارش کرده که یک روز او کارهای [[خانه]] را انجام دهد و یک روز من و دیروز روز [[خدمت]] [[فضه]] بود". گفتم: من [[خادم]] شما هستم؛ بفرمایید جو را آرد کنم یا [[حسین]] را آرام کنم؟ فرمود: "من [[حسین]] را بهتر آرام می‌کنم تو جو را آرد کن". و من به آرد کردن دانه‌های جو پرداختم و پس از اتمام کار به [[مسجد]] رفتم و با [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز]] گزاردم. پس از [[نماز]]، آنچه را دیده بودم برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[نقل]] کردم. [[اشک]] در چشمان ایشان حلقه زد و از [[مسجد]] خارج شد و پس از مدتی لبخند‌زنان‌ بازگشت. [[رسول خدا]]{{صل}} از او ماجرا را پرسید. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "وقتی به [[خانه]] رسیدم، دیدم که [[فاطمه]] (از شدت خستگی) به پشت خوابیده و [[حسین]] روی سینه‌اش به [[خواب]] رفته و آسیاب در برابرش می‌گردد بدون اینکه دستی او را به حرکت درآورد!" [[رسول خدا]]{{صل}} تبسمی کرد و فرمود: "آیا نمی‌دانی [[خداوند]] فرشتگانی در [[زمین]] دارد که همیشه در گردش‌اند و تا [[روز قیامت]] به [[محمد]] و [[آل محمد]] [[خدمت]] می‌کنند؟"<ref>الخرائج و الجرائح، راوندی، ج۲، ص۵۳۱. این ماجرا را ابوذر نیز دیده است.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۵-۲۵۵.</ref>
[[فاطمه]]{{س}} در ابتدا تمام کارهای درون منزل را بدون [[خادم]] انجام می‌داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ الزهد، کوفی، ج۲، ص۳۸۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۵.</ref> و پس از آنکه [[فضه]]، [[خادم]] منزل [[فاطمه]]{{س}} شد، به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[کارها]] به صورت روزانه بین او و خادمش تقسیم شد. [[سلمان فارسی]] در این باره می‌گوید: روزی به [[دیدار]] [[فاطمه]]{{س}} رفتم. [[فاطمه]]{{س}} در منزل نشسته بود و در مقابل او آسیابی بود که با آن دانه‌های جو را آسیاب می‌کرد و از دستگیره آن، [[خون]] تازه جاری بود و [[امام حسین]]{{ع}} در قسمتی از [[خانه]] در حال [[گریه]] بود. گفتم: ای دختر [[رسول خدا]]! [[فضه]] [[خادم]] شما اینجاست! فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به من سفارش کرده یک روز او کارهای [[خانه]] را انجام دهد و یک روز من و دیروز روز [[خدمت]] [[فضه]] بود". گفتم: من [[خادم]] شما هستم؛ بفرمایید جو را آرد کنم یا [[حسین]] را آرام کنم؟ فرمود: "من [[حسین]] را بهتر آرام می‌کنم تو جو را آرد کن". و من به آرد کردن دانه‌های جو پرداختم و پس از اتمام کار به [[مسجد]] رفتم و با [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز]] گزاردم. پس از [[نماز]]، آنچه را دیده بودم برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[نقل]] کردم. [[اشک]] در چشمان ایشان حلقه زد و از [[مسجد]] خارج شد و پس از مدتی لبخند‌زنان‌ بازگشت. [[رسول خدا]]{{صل}} از او ماجرا را پرسید. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "وقتی به [[خانه]] رسیدم، دیدم [[فاطمه]] (از شدت خستگی) به پشت خوابیده و [[حسین]] روی سینه‌اش به [[خواب]] رفته و آسیاب در برابرش می‌گردد بدون اینکه دستی او را به حرکت درآورد!" [[رسول خدا]]{{صل}} تبسمی کرد و فرمود: "آیا نمی‌دانی [[خداوند]] فرشتگانی در [[زمین]] دارد که همیشه در گردش‌اند و تا [[روز قیامت]] به [[محمد]] و [[آل محمد]] [[خدمت]] می‌کنند؟"<ref>الخرائج و الجرائح، راوندی، ج۲، ص۵۳۱. این ماجرا را ابوذر نیز دیده است.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۵-۲۵۵.</ref>
 


==جستارهای وابسته==
== پرسش‌های وابسته ==
{{فهرست اثر}}
* [[همسران امام علی چه کسانی بودند؟ (پرسش)]]
{{ستون-شروع|4}}
* [[نام حضرت فاطمه زهرا]] ([[نام‌های حضرت فاطمه زهرا]])
* [[کنیه‌های حضرت فاطمه زهرا]]
* [[کنیه حضرت فاطمه زهرا]]
* [[القاب حضرت فاطمه زهرا]] ([[لقب‌های حضرت فاطمه زهرا]])
* [[تبار حضرت فاطمه زهرا]] ([[نسب حضرت فاطمه زهرا]])
* [[خاندان حضرت فاطمه زهرا]]
* [[پدر حضرت فاطمه زهرا]] ([[پیامبر خاتم]])
* [[مادر حضرت فاطمه زهرا]] ([[حضرت خدیجه]])
* [[برادران حضرت فاطمه زهرا]]
* [[خواهران حضرت فاطمه زهرا]]
* [[ازدواج حضرت فاطمه زهرا]]
* [[همسر حضرت فاطمه زهرا]]
* [[کنیزان حضرت فاطمه زهرا]]
* [[فرزندان حضرت فاطمه زهرا]]
* [[همسران فرزندان حضرت فاطمه زهرا]]
* [[سرگذشت تاریخی حضرت فاطمه زهرا]] ([[سرگذشت زندگی حضرت فاطمه زهرا]]):
** [[حضرت فاطمه زهرا از تولد تا هجرت]] ([[پرورش حضرت فاطمه زهرا]]):
*** [[ولادت حضرت فاطمه زهرا]]
** [[حضرت فاطمه زهرا از هجرت تا رحلت پیامبر]]:
*** [[وفات پیامبر خاتم]]
** [[حضرت فاطمه زهرا از رحلت پیامبر تا شهادت]]:
** [[سقیفه بنی ساعده]]
** [[روزگار ابوبکر]]
* [[عصر حضرت فاطمه زهرا]]
* [[شرایط سیاسی و اجتماعی عصر حضرت فاطمه زهرا]]
* [[شرایط دینی و فرهنگی عصر حضرت فاطمه زهرا]]
* [[شمایل حضرت فاطمه زهرا]]
* [[صفات ظاهری حضرت فاطمه زهرا]] ([[سیمای حضرت فاطمه زهرا]])
* [[ولایت حضرت فاطمه زهرا]]
** [[ولایت حضرت فاطمه زهرا در قرآن]]:
** [[ولایت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]:
*** [[حدیث ثقلین]]
*** [[حدیث سفینه نوح]]
** [[ولایت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
** [[امارت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
** [[وراثت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
** [[هدایت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
* [[نصب الهی حضرت فاطمه زهرا به ولایت]]
* [[صفات حضرت فاطمه زهرا]] ([[ویژگی‌های حضرت فاطمه زهرا]]):
** [[محبوبیت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[صفات ولایت در حضرت فاطمه زهرا]]
* [[علم لدنی حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[علم حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
** [[جایگاه علمی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[انواع دانش‌های حضرت فاطمه زهرا]]
** [[علم غیب حضرت فاطمه زهرا]] ([[پیشگویی حضرت فاطمه زهرا]])
* [[عصمت حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[عصمت حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
* [[افضلیت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[فضایل حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[حضرت فاطمه زهرا از زبان پیامبر]]
** [[دعاهای پیامبر خاتم برای حضرت فاطمه زهرا]]
** [[پذیرفته شدن دعاهای حضرت فاطمه زهرا]]
* [[مناقب حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[حضرت فاطمه زهرا در قرآن]]
** [[حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]
* [[کرامت‌های حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[بازگشت خورشید برای حضرت فاطمه زهرا]]
* [[رخدادهای خارق‌العاده زندگی حضرت فاطمه زهرا]]
* [[دیدگاه‌هایی درباره شخصیت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[سیره حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[ویژگی‌های عملی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره عرفانی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره اخلاقی حضرت فاطمه زهرا]]:
*** [[ویژگی‌های اخلاقی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره اعتقادی حضرت فاطمه زهرا]]:
*** [[ویژگی‌های اعتقادی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره علمی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره تبلیغی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره تربیتی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره خانوادگی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره اجتماعی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره سیاسی حضرت فاطمه زهرا]]:
*** [[ویژگی‌های سیاسی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره اقتصادی حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره قضایی حضرت فاطمه زهرا]]:
*** [[داوری‌های حضرت فاطمه زهرا]]
** [[سیره نظامی و جنگی حضرت فاطمه زهرا]]:
*** [[ویژگی‌های جنگی حضرت فاطمه زهرا]]
* [[مأموریت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[نقش‌های ویژه حضرت فاطمه زهرا]]
* [[کارگزاران حضرت فاطمه زهرا]]
* [[شاگردان حضرت فاطمه زهرا]]
* [[مخالفان حضرت فاطمه زهرا|مخالفان]] یا [[دشمنان حضرت فاطمه زهرا]]:
* [[دشمنی با حضرت فاطمه زهرا]]
** [[ویژگی‌های دشمنان حضرت فاطمه زهرا]]
** [[نیرنگ‌های دشمنان حضرت فاطمه زهرا]]
** [[زیان‌های دشمنی با حضرت فاطمه زهرا]]
** [[انگیزه‌های دشمنی با حضرت فاطمه زهرا]]
* [[وظایف امت نسبت به حضرت فاطمه زهرا]]:
** [[شناخت شخصیت و جایگاه حضرت فاطمه زهرا]]
** [[شناخت حقوق حضرت فاطمه زهرا]]
** [[شناخت سیره و معارف حضرت فاطمه زهرا]]
** [[ایمان به حضرت فاطمه زهرا]] ([[کفر به دشمنان او|کفر به دشمنان حضرت فاطمه زهرا]])
** [[پذیرش ولایت حضرت فاطمه زهرا]] ([[بیزاری از دشمنان حضرت فاطمه زهرا|بیزاری از دشمنان او]])
** [[محبت به حضرت فاطمه زهرا]] ([[بغض به دشمنان حضرت فاطمه زهرا|بغض به دشمنان او]]):
*** [[دوست داشتن حضرت فاطمه زهرا]]
*** [[برکات دوست داشتن حضرت فاطمه زهرا]]
*** [[ویژگی‌های دوستداران حضرت فاطمه زهرا]]
*** [[غلو در دوست داشتن حضرت فاطمه زهرا]]
** [[مودت حضرت فاطمه زهرا]] ([[عداوت با دشمنان حضرت فاطمه زهرا|عداوت با دشمنان او]])
** [[تمسک به حضرت فاطمه زهرا]]
** [[اعتصام به حضرت فاطمه زهرا]]
** [[تبعیت از حضرت فاطمه زهرا]]
** [[اطاعت از حضرت فاطمه زهرا]]
** [[معیت با حضرت فاطمه زهرا]]
** [[وفاداری در بیعت با حضرت فاطمه زهرا]]
** [[اجابت دعوت حضرت فاطمه زهرا]]
** [[تسلیم امر حضرت فاطمه زهرا]] ([[جنگ با دشمنان حضرت فاطمه زهرا|جنگ با دشمنان او]])
* [[مظلومیت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[شهادت حضرت فاطمه زهرا]] ([[ترور حضرت فاطمه زهرا]]):
** [[خبر دادن پیامبر از شهادت حضرت فاطمه زهرا]]
** [[پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا]]
* [[پرسش و پاسخ دوران حضرت فاطمه زهرا]]
{{پایان}}
{{پایان}}


==منابع==
==منابع==
خط ۲۲۱: خط ۱۲۸:
[[رده:امام علی]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:حضرت فاطمه زهرا]]
[[رده:حضرت فاطمه زهرا]]
[[رده:مدخل گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]

نسخهٔ ‏۱۸ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۴


متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امام علی و فاطمه زهرا است. "ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

پیامبر خدا، پس از سیزده سال سختکوشی، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمل دشواری‌ها، شکنجه‌ها و آزارها به مدینه هجرت کرد و حکومت اسلامی را بنیاد نهاد. علی(ع) از آغازین روزهای رسالت پیامبر(ص)، همگام و همراه پیامبر خدا بود و در سال اول هجرت، ۲۴ سال داشت. او باید ازدواج می‌کرد و زندگانی مشترک را آغاز می‌کرد. فاطمه(س) نُه ساله است. او دختر پیامبر خداست و در جایگاهی بلند از فضایل انسانی و ویژگی‌های والای ملکوتی، که پیامبر خدا بارها او را ستوده و "پاره قلب" خود نامیده است. موقعیت پیامبر(ص) در جایگاه زعامت امت از یک‌سوی، و شخصیت والای فاطمه(س) از سوی دیگر، زمینه‌ای بود تا کسانِ بسیاری ـ به‌ویژه آنان‌که از این‌گونه پیوندها بیشتر در فکر رقم زدن آینده خود هستند ـ، به خواستگاری بروند[۱].

مراحل ازدواج امام علی با حضرت فاطمه

امر الهی

این مرحله را می‌توان مرحله آغازین ازدواج فاطمه(س) به شمار آورد که در آن، پروردگار متعال زمانی که رسول خدا(ص) در معراج، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و قرآن از آن به ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۲] تعبیر می‌کند، در این هنگام میان‌شان فاصله‌ای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن حضرت گفته شد: ای محمد! آیا این تصویر را می‌شناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر علی بن ابی‌طالب است". خداوند به او وحی کرد فاطمه را زیر درخت طوبای[۳] بهشت به همسری او درآورد[۴].[۵]

ازدواج در بهشت

رسول خدا(ص) به دستور الهی در زیر درخت طوبای بهشت[۶]، فاطمه(س) را با مهریه یک پنجم دنیا[۷] به عقد علی(ع) درآورد[۸] و خداوند به درخت سدره وحی کرد دُرّ و جواهر برای ایشان بریزد تا به میمنت این عقد آسمانی رسول خدا(ص) به حوریان بهشتی هدیه کند و حوریان نیز آن هدیه را گرفته و به آن مباهات کرده و می‌گفتند: این به برکت ازدواج فاطمه است[۹].[۱۰]

خواستگاران متعدد

در همان ماه‌های اول اقامت در مدینه[۱۱] خواستگاران متعددی از مهاجران قریشی، برای ازدواج با فاطمه به خواستگاری ایشان آمدند و رسول خدا(ص) به امر الهی همه را رد کرد تا آنکه جبرئیل امین فرود آمد و به رسول خدا(ص) پیام داد فاطمه(س) را به همسری امیرمؤمنان(ع) درآورد[۱۲].[۱۳]

پیشنهاد رسول خدا(ص)

حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در آسمان منعقد شد، می‌گذشت و خواستگاران مختلف، جواب رد می‌شنیدند و امیرمؤمنان(ع) بسیار مشتاق این ازدواج بود و شب و روز در این فکر به سر می‌برد اما حیا مانع می‌شد آنرا با رسول خدا(ص) در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور رسول خدا(ص) رسید. رسول خدا(ص) از او پرسید: آیا قصد ازدواج داری؟ امیرمؤمنان(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) بهتر می‌داند". علی(ع) با خود گفت: شاید آن حضرت، زنی از قریش را برای وی در نظر دارد و می‌خواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه فاطمه را از دست دهد نگران شد تا آنکه روزی رسول خدا(ص) علی(ع) را به خانه ام سلمه دعوت کرد. وقتی علی(ع) به خانه وارد شد و نگاه رسول خدا(ص) به او افتاد، چهره مبارکش از شادی درخشید و تبسمی کرد به طوری که علی(ع) سفیدی دندان‌های مبارکش را که برق میزد، دید. رسول خدا(ص) لب به سخن گشود و فرمود: "بشارت ده که خداوند - تبارک و تعالی - غم مرا درباره ازدواج تو برطرف کرد". علی(ع) پرسید: چگونه ای رسول خدا(ص)؟ پیامبر(ص) فرمود: "جبرئیل(ع) نزد من آمد در حالی که سنبل و قرنفلی[۱۴] بهشتی همراه او بود. پس آن دو را به من داد و من آنها را بوییدم و گفتم: این سنبل و قرنفل برای چیست؟ پاسخ داد: "خداوند ـ تبارک و تعالی ـ فرشتگان و غیر فرشتگانی را که در بهشت ساکن‌اند مأمور ساخت تا تمام بهشت را با شاخه‌ها و نهرها و میوه‌ها و قصرهای بهشتی بیارایند و به گل‌های آن فرمان داده که انواع بوی خوش را از خود بپراکنند و نیز به حوریان دستور داده تا سوره طه و طس و حم عسق را در بهشت بخوانند. سپس منادی را مأمور کرده که چنین ندا دهد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشتم! شاهد باشید من فاطمه بنت محمد(ص) را به همسری علی بن أبی طالب(ع) درآوردم. سپس حضرت حق به خوش‌سخن‌ترین فرشته خود که راحیل نام دارد، فرمان داد تا در آنجا سخنرانی کند و او چنان سخنرانی کرد که در آسمان و زمین نظیر نداشت. و بعد منادی الهی ندا داد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشت من! به علی بن أبی‌طالب(ع) حبیب محمد(ص) و فاطمه بنت محمد(ص) تبریک گویید که من آن دو را مبارک گردانیدم؛ راحیل پرسید: پروردگارا! افزون بر آنچه به چشم خود در بهشت می‌بینم برکت شما بر آنها چیست؟ خداوند ـ عزوجل ـ فرمود: "برکت ویژه من به آنان این است که مجتبی و حسین(ع) را به آنان داده و آن دو را حجت خود بر مخلوقاتم قرار می‌دهم به عزت و جلالم سوگند، نسلی از آن دو به وجود خواهم آورد که پایگاه علم من در زمین و معادن حکمتم خواهند بود و در قیامت آنان، پس از پیامبران و رسولان، بر مخلوقاتم احتجاج خواهم کرد". امیرمؤمنان(ع) در حال گوش دادن به سخنان رسول خدا(ص) بود که ناگاه پیامبر(ص) فرمود: "بشارت بده ای علی! زیرا که من تو را به همسری دخترم فاطمه درآوردم همان‌گونه که خداوند چنین کرد و جبرئیل به من خبر داده و بهشت و اهالی آن مشتاق تو و فاطمه‌اند".

علی(ع) که از شادی وصلت با سرور زنان عالم بسیار شادمان بود، لب به شکر الهی گشود و دعایی را که خداوند از زبان حضرت سلیمان نقل فرموده، به زبان آورد: ﴿قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ[۱۵]. و رسول خدا(ص) آمین گفت[۱۶]. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری فاطمه(س) به نزد رسول خدا(ص) آمدند از جمله نقل شده، روزی امیرمؤمنان(ع) در نزد رسول خدا(ص) حاضر بود ابوبکر و عمر به خواستگاری فاطمه(س) آمدند و رسول خدا(ص) رو به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "ای علی! فاطمه از آن توست"[۱۷].[۱۸]

اجرای مراسم ازدواج

بالاخره زمان ازدواج علی(ع) و فاطمه(س)، در حالی که فاطمه نُه ساله بود، فرا رسید[۱۹]. امام کاظم(ع) در این باره چنین فرموده است: روزی رسول خدا(ص) در منزل نشسته بود که فرشته‌ای با بیست و چهار چهره به نزد ایشان وارد شد. رسول خدا(ص) به او فرمود: "حبیب من جبرئیل! تاکنون تو را به این شکل ندیده بودم". آن فرشته جواب داد: "من جبرئیل نیستم و محمودم که خداوند متعال مرا فرستاده تا نور را به ازدواج نور در آوردم". حضرت پرسید: چه کسی را با چه کسی؟ آن فرشته گفت: "فاطمه را به علی". و آن‌گاه که فرشته برگشت رسول خدا(ص) دید که میان دو کتف او چنین نوشته است: محمد رسول خداست و علی وصی اوست. رسول خدا(ص) از او پرسید: از چه زمانی این دو جمله بین دو کتف تو نوشته شده است؟ محمود پاسخ داد: "بیست و دو هزار سال قبل از آنکه خداوند ـ عزوجل ـ آدم را بیافریند"[۲۰].

در اواخر ماه صفر[۲۱] سال اول هجرت[۲۲]، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت هجرت و سپری شدن دوازدهمین ماه هجرت، رسول خدا(ص) که قبلاً عقد آسمانی این دو معصوم را در زیر درخت طوبای بهشت خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در زمین نیز بین این دو نور عرشی، پیمان ازدواج منعقد شد[۲۳].

شاید همین‌جا بود که رسول خدا(ص) از ام ایمن، خادم خود پرسید: چه همراه داری؟ ام ایمن جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس هستند و دیگران آنرا جمع می‌کنند) است که من جمع کرده‌ام. پس ام ایمن به گریه افتاد و گریه کنان به رسول خدا(ص) گفت: "فاطمه را به همسری علی(ع) درآوردی اما چیزی بر او نثار نکردی". رسول خدا(ص) فرمود: "دروغ نگو، زیرا آنگاه که خداوند متعال فاطمه را به همسری علی(ع) درآورد، به درختان بهشت فرمان داد تا زیورها و یاقوت و دُر و زمرد و إستبرق بر فاطمه نثار کنند و اهالی بهشت فراوان از آن گرفتند و خداوند، طوبی را مهر فاطمه(س) و در منزل علی(ع) قرار داد[۲۴].[۲۵]

مهریه فاطمه(س)

درباره مهر حضرت فاطمه(س) باید گفت: در نگاه کلی، هر مهری که اصل آن در عقد دائم معین شود لااقل دو جنبه دارد: یکی تعیین مقدار آن و دیگری پرداخت آن. اما جنبه اول، توافقی است و در صورت معین نشدن مقدار آن، باید مهر المثل[۲۶]؛ یعنی مهر زن‌هایی که در سطح اجتماعی و ویژگی‌های فردی زوجه هستند، به همسر پرداخت شود[۲۷] و درباره جنبه دوم که پرداخت مهریه است، اگر زمان پرداخت در عقد مشخص شده باشد، به همان عمل می‌شود و الا به عنوان بدهی بر عهده مرد باقی می‌ماند. اما درباره جنبه اول مهر حضرت فاطمه(س) یعنی تعیین مقدار، امام صادق(ع) فرمود: "مهری که رسول خدا(ص) برای همه دختران و همسران خود معین می‌کرد از دوازده اوقیه و یک نَش (هر اوقیه چهل درهم و هر نش، نصف آن یعنی بیست درهم است که در مجموع پانصد درهم می‌شود) بیشتر نبود"[۲۸]. از این حدیث فهمیده می‌شود مهریه آن حضرت(س) از پانصد درهم بیشتر نبوده است.

طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از قریش نزد رسول خدا(ص) آمده و گفتند: فاطمه را به مهر ناچیزی به همسری علی درآوردی! و رسول خدا(ص) به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد[۲۹].

اما درباره جنبه دوم؛ یعنی پرداخت مهریه، آنچه مسلم است آنکه امیرمؤمنان(ع) به همین جهت در هنگام بردن فاطمه(س) به منزل خود[۳۰]، زره حُطمی[۳۱] خود را که رسول خدا(ص) به او بخشیده بود[۳۲] به دستور آن حضرت(ص) به فاطمه بخشید[۳۳] و نیز طبق حدیث امام صادق(ع) مسلم است که این زره سی درهم قیمت داشته است [۳۴]. لذا به نظر می‌رسد امیرمؤمنان(ع) زره خود را به عنوان مقداری از مهر به همسر خویش داده باشند[۳۵].[۳۶]

اعتراض و سرزنش قریش

پس از سرگرفتن این ازدواج، قریش با شدت بیشتری به رسول خدا(ص) اعتراض کرده، گفتند: ما از فاطمه خواستگاری کردیم و ما را رد کرده و او را به همسری علی درآوردی؟ حتی از درد دل رسول خدا(ص) با امیرمؤمنان(ع) فهمیده می‌شود آنان تنها به این کار، اعتراض نکردند بلکه رسول خدا(ص) را سرزنش کردند. رسول خدا(ص) به آنها فرمود: "به خدا سوگند، من نه با نظر خود، شما را رد کردم و نه با نظر خود، او را به همسری علی درآوردم بلکه خدا شما را رد کرده و او را به همسری علی درآورد" و جبرئیل فرود آمد و به پیامبر(ص) گفت: ای محمد! خداوند ـ جل جلاله ـ می‌فرماید: "اگر علی را نمی‌آفریدم، کسی در عالم هم کفو دخترت فاطمه نبود"[۳۷].[۳۸]

تهیه لوازم اولیه زندگی

در این باره دو نقل آمده است:

  1. امیرمؤمنان(ع) شتری داشت که آنرا به چهارصد و هشتاد درهم فروخت و رسول خدا(ص) فرمود: "دو سوم پول را برای عطر و یک سوم را برای لباس قرار دهید"[۳۹] و به زن‌های حاضر امر فرمود تا منزل فاطمه(س) را با زیراندازی که از لیف خرما پر گشته و بالش و روپوش خیبری و طشت و چند ظرف سفالی و ظرفی برای نظافت و دو پرده نازک، آماده سازند و سلمان و بلال را برای خرید تمام این وسایل فرستاد[۴۰].
  2. رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را مأمور کرد تا همان زره‌ای را که به امر رسول خدا(ص) به فاطمه(س) بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه زندگی بفروشد و علی(ع) نیز چنین کرد و پول آنرا نزد رسول خدا(ص) آورد. حضرت دو سوم آنرا برداشت و دستور داد تا با آن برای فاطمه عطر بخرند و یک سوم باقی مانده را به بلال و ابوبکر داد تا وسایل زندگی بخرند و آن دو به بازار رفتند و این وسایل را تهیه کردند. یک عدد پیراهن به هفت درهم؛ یک عدد روسری به چهار درهم؛ یک عدد عبای خیبری سیاه؛ دو زیرانداز از جنس کتان؛ دو عدد لحاف که لایه یکی از آنها پشم و دیگری لیف خرما بود؛ چهار عدد پشتی که از پوست‌های دباغی شده شهر طایف درست شده و از گیاه خشک شده بود؛ پرده نازک پشمی؛ یک عدد حصیر که از بافته‌های شهر هجرِ بحرین بود؛ دستاسی برای آرد کردن گندم و جو؛ طشت مسی؛ لیوانی چوبی برای شیر؛ مشک آب؛ ظرف دماغه دار سفالی؛ برای تطهیر که بیرون آن رنگ شده بود؛ ظرف آب سفالی؛ چند کوزه سفالی سبز رنگ؛ زیرپایی پوستین؛ عبای سفید قطوانی[۴۱].

نقل شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر رسول خدا(ص) آوردند در حالی که اشک از چشمان مبارکش جاری بود، سر به آسمان بلند کرد و فرمود: "خدایا! زندگی کسانی را که بیشتر ظروف‌شان سفال است، مبارک فرما"[۴۲].[۴۳]

فاصله میان عقد تا رفتن به منزل امام علی(ع)

میان عقد فاطمه(س) و رفتن به خانه همسر معصومش(ع) مدتی فاصله شد[۴۴]. امیرمؤمنان(ع) درباره این مدت فرموده است: "با رسول خدا(ص) نماز می‌گذاردم و به منزلم باز می‌گشتم و درباره فاطمه سخنی نمی‌گفتم"[۴۵]. علت این تأخیر آن بود که امیرمؤمنان(ع) اختیار این کار را نیز به رسول خدا(ص) واگذار کرده بود و از پیش قدم شدن بر رسول خدا(ص) حیا می‌کرد و منتظر بود تا هر وقت آن حضرت صلاح بداند، فاطمه(س) را به منزل او فرستد یا آنکه کسی واسطه شود[۴۶]. تا آنکه ام ایمن خادم، رسول خدا(ص) که به فرموده رسول خدا(ص) از زنان بهشتی است[۴۷]، پس از اجازه گرفتن از امیرمؤمنان(ع) و در حضور ایشان به رسول خدا(ص) گفت: "ای رسول خدا؟ اگر خدیجه زنده بود چشمانش به رفتن فاطمه(س) به منزل علی(ع) روشن می‌شد؛ از سویی، علی(ع) هم خواهان او است، پس چشم فاطمه را به دیدن همسرش و چشمان ما را نیز به این پیوند روشن فرمایید". آن حضرت در جواب فرمود: "چرا علی خود این مسئله را از من نخواست؟ همیشه در انتظار درخواست او بودم". امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "ای رسول خدا(ص) حیا مانعم می‌شد"[۴۸].[۴۹]

انتقال به منزل امیرمؤمنان(ع)

با وساطت ام ایمن، دوران انتظار به سر آمد و رسول خدا(ص) در همان زمان رو به زن‌های حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی اینجا حاضرند؟" أم سلمه گفت: "من ام سلمه‌ام و این زینب است" و یک‌ یک زنان حاضر را معرفی کرد. رسول خدا(ص) پس از پایان یافتن سخن ام سلمه فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". ام سلمه پرسید: در کدام منزل شما ای رسول خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: "در منزل تو" ام سلمه گوید: به فاطمه(س) گفتم: آیا عطری داری که برای خود ذخیره کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ رفت و شیشه‌ای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی جبرئیل به شکل دحیه به نزد رسول خدا(ص) می‌آمد[۵۰]، رسول خدا(ص) به من می‌فرمود: " فاطمه! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من می‌آوردم و او بر آن می‌نشست و وقتی برمی‌خاست از میان لباس‌هایش چیزی می‌ریخت که رسول خدا(ص) به من امر می‌فرمود آنها را جمع کنم". آنگاه که علی(ع) درباره آنها از آن حضرت پرسید، فرمود: "آن، عنبری است که از بال‌های جبرئیل(ع) می‌ریزد"[۵۱].

اما درباره دادن ولیمه که در هر ازدواجی نیکو است[۵۲]، نقل شده در روز ولیمه این عروسی، منادی آسمانی در زیر عرش الهی به اهالی آن ندا داد: آگاه باشید امروز روز ولیمه علی بن أبی طالب(ع) است[۵۳]. رسول خدا(ص) نیز به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "یا علی! غذای خوبی برای خانواده‌ات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". امیرمؤمنان(ع) خرما و روغن را خرید و نزد آن حضرت آورد. رسول خدا(ص) آستین مبارک را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه آنرا به صورت حلوا در آورد و با دستان مبارک خود نان زیادی نیز پخت و همچنین قوچ چاقی برای امیرمؤمنان(ع) فرستاد و آنرا قربانی کرد و در پایان به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "هر که را دوست داری دعوت کن". امیرمؤمنان(ع) می‌گوید: "من به مسجد آمدم و دیدم مسجد پر از صحابه است؛ حیا کردم که گروهی را دعوت کرده و گروهی را دعوت نکنم، پس بر مکان بلندی که آنجا بود رفتم و آنان را به ولیمه فاطمه(س) دعوت کردم. همه به راه افتادند و من از زیادی میهمانان و کمی غذا ترس داشتم. رسول خدا(ص) متوجه شد و فرمود: " یا علی! از خداوند برکت خواسته‌ام. " مردم همه خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را خوردند و برایم از خداوند برکت خواستند و با اینکه مردان حاضر، بیش از چهار هزار نفر بودند، غذا کم نیامد. سپس رسول خدا(ص) کنار ظرف‌های بزرگ غذا دعا فرمود و دوباره آنها از غذا پر شد که مقداری از آنرا به منازل همسرانش فرستاد و ظرفی برداشت و در آن غذایی قرار داد و فرمود: " این برای فاطمه و همسرش"[۵۴].

ولیمه فاطمه(س) تمام شد و مهمان‌ها رفتند. خورشید در حال غروب بود که فاطمه(س) با رسول خدا(ص) حرکت کردند در حالی که چهره فاطمه پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمی‌داشت و از ملاقات با پدر عرق حیا بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. رسول خدا(ص) به او فرمود: "خداوند تو را از لغزش در دنیا و آخرت حفظ کند". وقتی فاطمه(س) در مقابل پدر قرار گرفت رسول خدا(ص) پوشش صورت فاطمه(س) را برداشت تا امیرمؤمنان(ع) همسر آسمانی‌اش را ببیند. آنگاه دست او را گرفت و در دست علی(ع) قرار داد و به علی(ع) فرمود: "خداوند همسری دختر رسول خدا را بر تو مبارک گرداند. یا علی! فاطمه چه خوب همسری است و یا فاطمه! علی چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و منتظر بمانید تا بیایم"[۵۵] و بدین ترتیب کاروان عروسی فاطمه در شهر مدینه به راه افتاد تا آنکه در میان راه، صدایی به گوش مبارک رسول خدا(ص) رسید و به دنبال آن ناگهان جبرئیل با هفتاد هزار فرشته و نیز میکائیل با همان تعداد فرشته خود را به این کاروان نورانی رساندند. رسول خدا(ص) از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمده‌ایم تا فاطمه(س) را به منزل همسرش برسانیم[۵۶]. جبرئیل سمت راست قرار گرفت و میکائیل سمت چپ و سایر فرشتگان پشت‌سر مرکب قرار گرفتند[۵۷]؛ در حالی که جبرئیل و میکائیل و فرشتگان و رسول خدا(ص) الله اکبر می‌گفتند، به راه ادامه می‌دادند و از همین شب، گفتن الله اکبر در عروسی‌ها در عرش به ثبت رسید[۵۸]. و این چنین فاطمه(س) به سوی منزل خود بدرقه شد.

امیرمؤمنان علی(ع)، فاطمه(س) را به داخل خانه برد و هر دو در گوشه‌ای کنار هم نشستند و نگاه‌شان از حیا به زمین دوخته شده بود تا آنکه رسول خدا(ص) آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ فاطمه و امیرمؤمنان جواب دادند: بفرمایید ای رسول خدا!، خوش آمدید که بهترین وارد شونده‌اید. رسول خدا(ص) وارد شد و فاطمه(س) و علی(ع) را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به فاطمه(س) کرد و فرمود: "فاطمه! مقداری آب برایم بیاور!" فاطمه(س) برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن حضرت آورد. رسول خدا جرعه‌ای از آنرا در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر فاطمه ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی فاطمه(س) نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت قلب فاطمه(س) پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید[۵۹] و همین کار را درباره علی(ع) نیز تکرار فرمود[۶۰]. سپس چنین دعا فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوب‌ترین آفریده در نزد من است؛ خدایا! این (علی) برادر من و محبوب‌ترین آفریده در نزد من است. خدایا! تو بر ما مهربان باش و اهل علی را بر او مبارک گردان"[۶۱].

رسول خدا(ص) از زن‌های حاضر خواست تا از خانه خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها اسماء بنت عُمیس[۶۲] ماند. وقتی رسول خدا(ص) خواست از خانه خارج شود، وجود زنی را حس کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، رسول خدا(ص) فرمود: "آیا نگفتم از خانه خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای رسول خدا؛ پدر و مادرم به فدای شما، قصد نافرمانی نداشتم اما پیمانی با خدیجه بسته‌ام" و پیمان خود را با خدیجه برای آن حضرت نقل کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان رسول خدا(ص) پر از اشک شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به خدا قسم"[۶۳]. پس آن حضرت دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) چنین دعا می‌کرد: "خداوند شما و نسل‌تان را پاک قرار داده است. با هر کس که با شما در صلح باشد، در صلح و با هر کس که با شما در جنگ باشد، در جنگ هستم. شما را به خدا سپرده و او را به حمایت از شما می‌خوانم"[۶۴].

و نیز نقل شده، آن حضرت دست فاطمه(س) را گرفته و فرمود: "فاطمه! از غضب علی برحذر باش، زیرا که خداوند با غضبش، غضب کرده و با رضایتش راضی می‌شود". سپس به سوی امیرمؤمنان(ع) آمد و دست او را نیز گرفت و فرمود: "ای اباالحسن! از غضب فاطمه برحذر باش، زیرا که فرشتگان، با غضب او غضب کرده و با رضایتش راضی می‌شوند"[۶۵].

بدین‌سان فاطمه(س) به منزل همسر خود رفت و فرشتگانی که برای بدرقه او، فرود آمده بودند تا طلوع صبح در مدینه، خداوند متعال را تسبیح می‌گفتند[۶۶]. فاطمه(س) درباره شب اول زندگی مشترکش با امیرمؤمنان به اسماء چنین فرمود: "شب اولی که به خانه علی(ع) وارد شدم، شنیدم که زمین با او سخن گفته و او نیز با زمین سخن می‌گفت"[۶۷].[۶۸]

روز اول سکونت در خانه امیرمؤمنان(ع)

در اولین صبح زندگی مشترک فاطمه(س)، رسول خدا(ص) به دیدار دختر آمد و هنگام ورود به خانه آنها فرمود: "درود بر شما! آیا به خانه وارد شوم؟ خدا شما را رحمت کند. اسماء در را باز کرد[۶۹] و رسول خدا(ص) در حالی‌که ظرف شیری در دست داشت به خانه وارد شد و به فاطمه فرمود: "بنوش! پدرت به فدایت" و به امیرمؤمنان نیز فرمود: "بنوش! پسر عمویت به فدایت"[۷۰] و از امیرمؤمنان(ع) پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ علی(ع) فرمود: "خوب کمک کاری است برای اطاعت خداوند" و از فاطمه(س) نیز همین سؤال را پرسید و فاطمه جواب داد: "بهترین شوهر". و سپس رسول خدا(ص) برایشان چنین دعا فرمود: "خدایا! بین قلب‌هایشان الفت و اینان و فرزندانشان را از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده و نسلی پاک و مبارک روزیشان فرما و برکت را در این نسل قرار ده و آنان را امامانی هدایت‌گر به اطاعت خود و آنچه رضایت تو در آن است، قرار ده".

فاطمه(س) نیز آنچه را که شب گذشته درباره گفتگوی امیرمؤمنان(ع) با زمین شنیده بود برای پدر نقل کرد و آن حضرت بلافاصله سجده‌ای طولانی به جا آورد. سپس سر از سجده برداشت و فرمود: "فاطمه! بشارت باد بر تو به نسلی پاک، زیرا که خداوند، همسرت را بر سایر مخلوقاتش برتری بخشیده و زمین را مأمور کرده تا او را از خبرهایش و آنچه بر روی آن در شرق و غرب آن اتفاق می‌افتد، باخبر کند"[۷۱].

نقل شده، پس از ازدواج آن دو، روزی رسول خدا(ص) به خانه فاطمه(س) آمد و دید امیرالمؤمنان(ع) و فاطمه(س) در حال خنده‌اند و تا آن حضرت را دیدند ساکت شدند، رسول خدا(ص) از ایشان علت خنده را پرسیدند. فاطمه(س) پاسخ داد: "جانم به فدای شما؛ علی می‌گوید: من در نزد رسول خدا از تو محبوب‌ترم و من گفتم: من محبوب‌تر از تو هستم". رسول خدا(ص) تبسمی کرد و فرمود: "دخترم! تو فرزند منی و علی از تو در نزد من عزیزتر است"[۷۲]. وقتی امیرمؤمنان(ع) در همین باره از رسول خدا پرسید، آن حضرت فرمود: "فاطمه، محبوب‌تر از تو و تو عزیزتر از او برای من هستی"[۷۳]. این پاسخ‌ها نشانگر آن است که در نزد آن حضرت، در میان مردان، محبوب‌تر از امیرمؤمنان(ع) و در میان زنان، محبوب‌تر از فاطمه(س) کسی نبود[۷۴].

امیرمؤمنان(ع) درباره زندگی چند ساله خود با فاطمه(س) می‌فرماید: "به خدا قسم، او را خشمناک نکرده و بر کاری مجبورش نساختم تا آنکه خداوند عزوجل او را به سوی خود برد و او نیز مرا خشمگین نساخت و از من نافرمانی نکرد و هرگاه به او نگاه می‌کردم غم و غصه‌هایم برطرف می‌شد"[۷۵].

اولین ثمره این پیوند الهی، نوزادی آسمانی بود که بیشترین شباهت را از گلو به بالا یعنی در شکل و رنگ صورت و موها به رسول خدا(ص) داشت[۷۶]. او در نیمه اولین ماه رمضان زندگی مشترک آنان، به دنیا آمد[۷۷].

اسماء بنت عمیس[۷۸]؛ همان کسی که در آخرین لحظات زندگی خدیجه(س) با او پیمان بسته بود تا در هنگام ازدواج فاطمه(س) برای او مادری کند، اکنون قابله فاطمه بود و رسول خدا(ص) به او چنین فرموده بود: "وقتی نوزاد به دنیا آمد، هیچ کاری نکن تا بیایم". و او نیز چنین کرد[۷۹]. اسماء بنت عمیس خود می‌گوید: من قابله فاطمه(س) بودم که امام حسن(ع) به دنیا آمد. پس رسول خدا(ص) نزد ما آمد و فرمود: "اسماء بنت عمیس! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای زرد رنگ پیچیدم و نزد آن حضرت بردم. رسول خدا(ص) پارچه را از بدن نوزاد درآورد و فرمود: "آیا به تو نگفته بودم نوزاد را در پارچه زرد نپیچ؟" من هم نوزاد فاطمه(س) را در پارچه‌ای سفید پیچیدم و نزد آن حضرت آوردم و به ایشان دادم[۸۰]. رسول خدا(ص) در کام نوزاد آسمانی‌اش مقداری از آب دهان مبارک خود را ریخت[۸۱] و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و سپس رو به امیرمؤمنان کرده و پرسید: "برای پسرم چه اسمی گذاشته‌ای؟" امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و دوست داشتم نام او را حرب گذارم". رسول خدا(ص) فرمود: "من بر پروردگار عزوجل مقدم نمی‌شوم". در این حال جبرئیل فرود آمد و گفت: "سلام بر تو ای محمد! خداوند علی اعلی بر شما سلام رسانده و می‌فرماید: " جایگاه علی نسبت به تو همان جایگاه هارون نسبت به موسی است و پیامبری پس از تو نخواهد آمد؛ نام فرزندت را نام فرزند هارون بگذار".

رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: نام فرزند هارون چه بوده؟ او پاسخ داد: "شبر"؛ رسول خدا(ص) فرمود: "زبان من عربی است و این نام غیر عربی است". جبرئیل گفت: "او را حسن، بنام". و رسول خدا او را حسن نامید[۸۲] و خود برای او عقیقه[۸۳] کرد و به قابله یک ران و یک دینار داد و از گوشت آن برای همسایگان فرستاد. فاطمه(س) نیز موهای اولین نوزادش را که همچون پدر و مادرش، معصوم بود تراشید و به وزن آن، نقره صدقه داد[۸۴].

سال دوم ازدواج، با ولادت امام حسین(ع) همراه بود؛ نوزادی که از گلو تا برآمدگی روی پا از همه بیشتر به رسول خدا(ص) شبیه بود[۸۵] و چهره‌اش نیز بعد[۸۶] از برادر از همه به آن حضرت شبیه‌تر بود[۸۷].

اسماء بنت عمیس همچنان کمک کار فاطمه(س) بود. این ماجرا از زبان اسماء بنت عمیس چنین نیز نقل شده است: پس از تولد امام حسین(ع) رسول خدا(ص) آمد و فرمود: "اسماء بنت عمیس! پسرم را بیاور!" من نیز او را در پارچه‌ای سفید پیچیده و به آن حضرت تحویل دادم. آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و او را در دامن خود نشاند و گریست. گفتم: پدر و مادرم به فدایت؛ بر که می‌گریید؟ فرمود: "بر این پسرم". گفتم: او تازه متولد شده! فرمود: "اسماء! پس از من گروهی طغیانگر او را خواهند کشت و خداوند شفاعت مرا برای آنان قرار نخواهد داد". سپس فرمود: "اسماء بنت عمیس، در این باره به فاطمه چیزی نگو، چون تازه فارغ شده است". سپس رو به امیرمؤمنان(ع) کرد و فرمود: "چه اسمی برای پسرم گذاشته‌ای؟" امیرمؤمنان(ع) پاسخ داد: "من بر شما مقدم نمی‌شوم و دوست داشتم نام او را حرب گذارم". رسول خدا(ص) فرمود: "من بر پروردگار -عزوجل- مقدم نمی‌شوم". پس جبرئیل فرود آمد و گفت: "سلام بر تو ای محمد! خداوند علی اعلی به شما سلام رساند و...." جریان نامگذاری امام مجتبی(ع) برای نوزاد دوم فاطمه(س) به نام حسین، که معادل نام عربی فرزند دوم هارون؛ یعنی شبیر است، تکرار شد و پیامبر روز هفتم عقیقه کرده و رانی از آن را به قابله بخشید و حضرت علی و فاطمه(س) سر نوزاد را تراشیده و هم وزن آن، درهم صدقه دادند[۸۸].[۸۹]

لوح سبز در دستان فاطمه(س)

امام صادق(ع) درباره این لوح فرموده است: "روزی پدرم، امام باقر(ع) به دیدار جابر بن عبدالله رفت و به او فرمود: " می‌خواهم از لوحی که در دستان مادرم فاطمه دیده‌ای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی". جابر گفت: " در زمان حیات رسول خدا(ص) برای عرض تبریک ولادت امام حسین(ع) به نزد فاطمه(س) رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و گمان بردم از جنس زمرد است و نوشته‌های سفیدی را که همچون نور خورشید بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: پدر و مادرم به فدای شما ای دختر رسول خدا؛ این لوح چیست؟ " فاطمه(س) فرمود: " لوحی است که خداوند به پدرم رسول خدا هدیه کرده و در آن، نام‌های پدرم، همسرم و دو پسرانم، حسن و حسین و اوصیای نسل من نگاشته شده است. پدرم آنرا برای شاد کردنم به من بخشیده است." سپس مادرتان فاطمه لوح را به من داد و من نیز آنرا خوانده و از آن نسخه‌ای برداشتم"[۹۰].[۹۱]

فاطمه(س) و کار در منزل

فاطمه(س) در ابتدا تمام کارهای درون منزل را بدون خادم انجام می‌داد[۹۲] و پس از آنکه فضه، خادم منزل فاطمه(س) شد، به دستور رسول خدا(ص) کارها به صورت روزانه بین او و خادمش تقسیم شد. سلمان فارسی در این باره می‌گوید: روزی به دیدار فاطمه(س) رفتم. فاطمه(س) در منزل نشسته بود و در مقابل او آسیابی بود که با آن دانه‌های جو را آسیاب می‌کرد و از دستگیره آن، خون تازه جاری بود و امام حسین(ع) در قسمتی از خانه در حال گریه بود. گفتم: ای دختر رسول خدا! فضه خادم شما اینجاست! فرمود: "رسول خدا(ص) به من سفارش کرده یک روز او کارهای خانه را انجام دهد و یک روز من و دیروز روز خدمت فضه بود". گفتم: من خادم شما هستم؛ بفرمایید جو را آرد کنم یا حسین را آرام کنم؟ فرمود: "من حسین را بهتر آرام می‌کنم تو جو را آرد کن". و من به آرد کردن دانه‌های جو پرداختم و پس از اتمام کار به مسجد رفتم و با رسول خدا(ص) نماز گزاردم. پس از نماز، آنچه را دیده بودم برای امیرمؤمنان(ع) نقل کردم. اشک در چشمان ایشان حلقه زد و از مسجد خارج شد و پس از مدتی لبخند‌زنان‌ بازگشت. رسول خدا(ص) از او ماجرا را پرسید. امیرمؤمنان(ع) گفت: "وقتی به خانه رسیدم، دیدم فاطمه (از شدت خستگی) به پشت خوابیده و حسین روی سینه‌اش به خواب رفته و آسیاب در برابرش می‌گردد بدون اینکه دستی او را به حرکت درآورد!" رسول خدا(ص) تبسمی کرد و فرمود: "آیا نمی‌دانی خداوند فرشتگانی در زمین دارد که همیشه در گردش‌اند و تا روز قیامت به محمد و آل محمد خدمت می‌کنند؟"[۹۳].[۹۴]


پرسش‌های وابسته

منابع

  1. کرمانی کجور، محمد، مقاله « فاطمه زهرا دختر رسول خدا »، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌
  2. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

پانویس

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸.
  2. «سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
  3. عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.
  4. مضمون روایتی است که حمران از امام باقر(ع) درباره آیه می‌پرسد و امام(ع) جواب می‌دهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰ و نیز مشابه آنرا می‌توان در این منابع دید: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۸۷. درباره فرمان پروردگار عالمیان بودن این ازدواج در منابع اهل سنت، تعابیر مختلفی به چشم می‌خورد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: ۱. رسول خدا(ص) به عبدالله بن مسعود فرمود: "خداوند به من امر فرمود تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم و من نیز این کار را کردم و جبرئیل گفت: خداوند باغ (و یا بهشتی) از جنس لولوء و... بنا کرد به جبرئیل گفتم: خداوند این باغ را برای چه کسی بنا نمود؟ گفت: برای دخترت فاطمه و علی بن ابی طالب و غیر از این باغ‌ها هدیه‌ای است که به او خواهد داد و چشمانت را روشن خواهد کرد" (المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۹)؛ ۲. رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمود: "در امر ازدواج تو از آسمان مأمور شده‌ام" (جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۴۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۵ و ۱۳۱)؛ ۳. انس روایت می‌کند نزد رسول خدا(ص) نشسته بودم که حالت نزول وحی به آن حضرت دست داد و وقتی از آن حال خارج شد، رو به من کرد و فرمود: "ای انس! آیا می‌دانی جبرئیل(ع) چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟" گفتم: پدر و مادرم به فدای شما. جبرئیل چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟ فرمود: "خداوند عزوجل به من امر کرده فاطمه را به ازدواج علی درآورم" (الشریعه، آجری، ج۵، ص۲۱۲۹؛ نثر الدر فی المحاضرات، آبی، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۷، ص۱۳).
  5. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۲؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  6. فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.
  7. فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۸؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۴۰.
  8. عیون المعجزات، حسین به عبدالوهاب، ص۴۸.
  9. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم البحرانی، ج۱، ص۱۸۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۴؛ ج۱۰۰، ص۲۶۶.
  10. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۳؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸.
  11. این مطلب با توجه به آنچه نقل خواهد شد مبنی بر اینکه: ۱. صحبت رسول خدا(ص) با امیرالمؤمنان(ع) درباره این وصلت بعد از خواستگاری قریشیان مهاجر بوده؛ ۲. بین قطعی شدن ازدواج آن دو معصوم(ع) و انتقال فاطمه(س) به منزل امیرمؤمنان(ع) چند ماهی فاصله بوده؛ ۳. این انتقال، در سال دوم صورت پذیرفته است، فهمیده می‌شود.
  12. عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۲.
  13. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۳؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  14. گیاه خوشبوی هندی که در کشورهای عربی نمی‌روید (لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۵۵۶).
  15. «گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.
  16. عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.
  17. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: خطب أبوبكر و عمر فاطمة(س) فقال النبيّ(ص): "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات.
  18. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳-۳۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  19. روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۴۰؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۳۰؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۶۰.
  20. مسائل علی بن جعفر، ابن جعفر صادق(ع)، ص۳۲۵؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۰؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۶۸۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶.
  21. تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.
  22. با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا(ص) است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب می‌آید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.
  23. الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.
  24. الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۸.
  25. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۷؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  26. منهاج الصالحین، خوئی، ج۲، ص۲۸۰.
  27. منهاج الصالحین، سیستانی، ج۳، ص۹۲، مسئله ۲۹۵.
  28. قرب الاسناد، حمیری، ص۱۷؛ فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۶.
  29. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ....
  30. المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.
  31. چون زره‌سازانی که از نسل حطمة بن محارب بود آنرا ساخته بودند، به آن حطمی گفته میشد؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.
  32. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۲۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.
  33. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۴، ص۲۸۳.
  34. فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۴۳. عکرمه قیمت آن را چهار درهم گفته (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۰)، و یا چهارصد و هشتاد درهم نقل شده است (مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۲؛ جزء فضائل فاطمة، ابن شاهین، ج۱، ص۳۹).
  35. نظر برخی علمای شیعه استحباب پرداخت مقداری از مهر قبل از ورود است، از جمله: الوسیله، ابن حمزه طوسی، ص۲۹۸. عبارت ایشان چنین است: یستحب أن لا یدخل الرجل بامرأته زفاف إلا بعد تقدیم شیء من المهر إلیها؛ و نیز ر.ک: الینابیع الفقهیه، مروارید، ج۱۸، ص۹۲.
  36. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۸-۲۳۹؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  37. عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۳.
  38. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۳۹.
  39. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ در روایت سیوطی این گونه آمده که امیرمؤمنان(ع) سپر و برخی دیگر از لوازم خود را به چهارصد و هشتاد در هم فروخت و... (جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، ج۱۸، ص۲۲۴).
  40. کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷.
  41. (قطوان، منطقه‌ای در کوفه) و ظرف آب‌خوری (پارچ)؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الغمه، ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۱۲.
  42. المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.
  43. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.
  44. درباره این مدت دو نقل وجود دارد: الف) یک ماه فاصله شده است (الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ کشف الغمه، أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵). ب) ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت می‌شود؛ نکته اول: زمان اجرای عقد که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود فاطمه(س) به منزل امیرمؤمنان(ع) دو ماه بعد از جنگ بدر در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از هجرت رسول خدا(ص) (منابع نقل اول: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع نقل دوم: تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به تاریخ ازدواج که ماه صفر است و تاریخ انتقال که ماه ذی الحجة است، فاصله ده ماهه‌ای در میان خواهد بود. استاد یوسفی غروی در این باره می‌نویسد: آنچه را که در مورد تاریخ ازدواج ترجیح می‌دهیم، همان است که طبری آنرا گفته است، یعنی: چند شب باقی مانده از ماه صفر و در مورد تاریخ زفاف، سخن دولابی را با اضافه کردن تعیین روز به کمک مصباح المتهجد ترجیح می‌دهیم که گفته است: در اول ذی الحجه سال دوم هجری رسول خدا(ص) فاطمه(س) را به خانه امیرالمؤمنین(ع) فرستاد (تاریخ تحقیقی اسلام، (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۲۵۰؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۲).
  45. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
  46. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
  47. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۵۵.
  48. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
  49. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۱-۲۴۲؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  50. در میان مردم مردی خوشرو به نام دحیه کلبی بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا(ص) متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت می‌کند که روزی ابوذر با رسول خدا(ص) کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت شاید او با رسول خدا(ص) کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر(ص) نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))
  51. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.
  52. فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.
  53. الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.
  54. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
  55. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
  56. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.
  57. جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.
  58. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.
  59. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.
  60. شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.
  61. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابن‌سعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).
  62. اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کرده‌اند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کرده‌اند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).
  63. کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.
  64. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.
  65. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۱۴؛ در برخی منابع اهل سنت آمده روزی رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: "علی را غضبناک مساز زیرا که خداوند با غضب او، غضب می‌کند" (ربیع الابرار، زمخشری، ج۱، ص۱۴۱). اما به این مطلب که "خداوند با غضب فاطمه، غضب می‌کند" نیز در منابع اهل سنت، اشاره شده که نقل خواهد شد.
  66. جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.
  67. الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمة، ابن ابی‌الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.
  68. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۲-۲۴۷؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.
  69. مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱.
  70. مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۲.
  71. الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۱۱؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۸۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۷۱؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۱.
  72. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۶۶؛ مجمع الزوائد، هیشمی، ج۹، ص۲۰۲؛ سیدة نساء اهل الجنة فاطمة الزهراء، مناوی، ج۱، ص۱۶.
  73. الآحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۵، ص۳۶۰؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب، نسائی، ج۱، ص۱۵۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۲.
  74. تاریج جرجان، جرجانی، ج۱، ص۲۱۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۶، ص۳۱۸۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۱، ص۴۲۹.
  75. کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۴.
  76. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶؛ البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت بالاتنه، نیز در این منابع آمده است: مسند أبی‌داود الطیالسی، أبو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۴؛ سنن الترمذی، ترمذی، ج۵، ص۶۶۰.
  77. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱.
  78. همانطور که نقل شد اسماء در این زمان در حبشه بوده است و شاید این اسماء، اسماء بنت یزید انصاریه بوده است. ر.ک: کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۸۳.
  79. المنصف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.
  80. عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۳.
  81. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.
  82. عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱۵۳. با توجه به روایت مرحوم کلینی در کافی روز هفتم ولادت امام مجتبی(ع) روز نامگذاری آن حضرت بوده است (فروع کافی، ج۶، ص۳۳)؛ شاید علت تأخیر نامگذاری تا روز هفتم، استحباب نامگذاری پسران به نام رسول خدا(ص)؛ یعنی محمد(ص) تا هفت روز باشد.
  83. عقیقه، قربانی کردن در روز هفتم ولادت نوزاد که مستحب است و شرایطی دارد.
  84. المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳.
  85. المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۲۶. البته عبارت شبیه‌ترین مردم به آن حضرت در قسمت پایین تنه نیز در این منابع آمده است: مسند ابی‌داود الطیالسی، ابو داود، ج۱، ص۱۹؛ فضائل الصحابه، شیبانی، ج۲، ص۷۷۴.
  86. در مرتبه بعد بودن، با توجه به جمع میان ادله قبل و بعد است.
  87. صحیح البخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰.
  88. عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۸؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۴. سید مهدی خرسان نجفی در این باره می‌نویسد: در این زمان اسماء بنت عمیس در مدینه نبوده است تا قابله فاطمه باشد، زیرا او همراه همسرش جعفر بن ابی‌طالب در حبشه بوده است و جعفر بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجری به مدینه بازگشت و ولادت امام حسن(ع) در سال سوم و ولادت امام حسین(ع) در سال چهارم بوده است. پس ولادت حسنین بیش از سه سال قبل از بازگشت جعفر بوده است (المحسن السبط مولود ام سقط، ص۲۳). درباره اینکه حضرت فاطمه(س) برابر وزن موهای امام حسن(ع) و امام حسین(ع) صدقه داد: در منابع اهل سنت می‌توان به این منابع مراجعه کرد: المصنف، صنعانی، ج۴، ص۳۳۳؛ المصنف، ابن ابی‌شیبة کوفی، ج۵، ص۱۱۵؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۳۱۰؛ و نیز درباره نامگذاری امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که رسول خدا(ص) انجام داد، میتوان در منابع اهل سنت، به این منابع مراجعه کرد: المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۲۳؛ معرفة الصحابه، ابی نعیم اصفهانی، ج۲، ص۶۵۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۳، ص۱۶۹.
  89. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۷-۲۵۲.
  90. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۳۰۸؛ الاختصاص، همو، ص۲۰۹.
  91. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵۲-۲۵۳.
  92. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ الزهد، کوفی، ج۲، ص۳۸۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۵.
  93. الخرائج و الجرائح، راوندی، ج۲، ص۵۳۱. این ماجرا را ابوذر نیز دیده است.
  94. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۵-۲۵۵.