طولونیان
امرای طولونی
- احمد بن طولون (۲۵۴ - ۲۷۰ ق/ ۸۶۸- ۸۸۴م)
- خمارویه بن احمد (۲۷۰ - ۲۸۲ ق/ ۸۸۴ - ۸۹۵م)
- جیش بن خمارویه (۲۸۲ - ۸۸۳ ق / ۸۹۵ - ۸۹۶م)
- هارون بن خمارویه (۲۸۳ - ۲۹۲ ق/ ۸۹۶- ۹۰۴م)
- شیبان بن احمد (۲۹۲ ق/۹۰۵م) تا چند ماه بعد.
دولت طولونی به دست محمد بن سلیمان، سردار خلیفه عباسی، برافتاد.[۱].
تأسیس حکومت طولونیان
احمد بن طولون حکومت طولونیان را بنیان نهاد. وی که از ممالیک ترک بود، در سال ۲۱۴ ق. / ۸۲۹م. متولد شد. پدرش، طولون، در سال ۲۰۰ ق. / ۸۱۶ م. از سوی حاکم بخارا، نوح بن اسد سامانی، به خلیفه مأمون هدیه شد. طولون در سال ۲۳۰ ق. / ۸۴۵ م. درگذشت. احمد تربیت دینی یافت و ترکانی را که مرتکب منکرات میشدند، سرزنش میکرد؛ بسیار صدقه میداد و با مردم زیردست خود کریم و عادل بود. بخش نخست زندگی سیاسی - نظامی او در ثغر طَرَطوس، مهمترین ثغور اسلامی، سپری شد که در نزدیکی سرزمین شام قرار داشت. چه بسا این دوره از زندگی وی موجب چشمداشتهای آتی و اهداف سیاسی او شد. وی از همان ابتدا از احترام ترکان در پایتخت خلافت بهرهمند شد، مورد تأیید سپاه و فرماندهان آن - که از دوستان پدرش بودند- قرار گرفت و اعتماد خلیفه متوکل را به دست آورد. خلیفه اختیارات طولون را پس از مرگش به او واگذار کرد. وی همچنین مورد اعتماد خلیفه مستعین شد[۲].
پس از مرگ پدرش، مادر او با امیر بایکباک ترک ازدواج کرد. خلیفه معتز در سال ۲۵۴ ق. / ۸۶۸ م. بایکباک را استاندار مصر کرد و او هم احمد را به نیابت از خود به مصر فرستاد، ولی از اختیارات کامل برخوردار نبود[۳]. او وظیفه داشت با مردم نماز بخواند و فسطاط، پایتخت مصر، در اختیار وی بود؛ اما او با چشمداشتهای سیاسی توسعهطلبانه وارد مصر شد[۴].
اوضاع سیاسی و نابسامان اقتصادی، برای تثبیت اقدامات وی در مصر، به او کمک کرد. بایکباک در سال ۲۵۶ ق. / ۸۷۰ م. کشته و یا رجوخ استاندار مصر شد. او داماد ابنطولون بود و با وی روابطی خوب داشت؛ از این رو اختیارات وی را به رسمیت شناخت، قدرتش را افزایش داد و او را جانشین خود بر همه مصر[۵] کرد. تنها خراج از حوزه اختیارات وی بیرون بود و در دست رقیبش احمد بن مدبر که به بد رفتاری شهره بود، باقی ماند. این مسأله ابنطولون را واداشت که از خلیفه مهتدی بخواهد او را از سمت خراج مصر برکنار کرده، آن مقام را به وی بسپارد. خلیفه درخواست او پذیرفت و افزون بر آن وی را به علت نا آرامی اوضاع ثغور شام، امیر آنجا کرد[۶].
هنگامی که یارجوخ در سال ۲۵۹ ق/۸۷۳ م. درگذشت، احمد بن طولون از سوی خلافت مستقیماً حاکم قانونی مصر شد[۷] و همه امور را عهدهدار گردید. اسکندریه و بَرْقَه تسلیم او شدند و امیران مناطق از او فرمان بردند[۸].
به اینگونه ابنطولون تمام کارهای اداری، قضایی، نظامی و مالی مصر را به دست گرفت و آزادی عمل کامل یافت، سپس کارهای عمرانی را آغاز کرد که بیانگر توجه شدید او به این سرزمین است. او از خلال این کارها به ایجاد حکومتی مخصوص به خود و مستقل از خلافت چشم دوخت. وی برای ارتقای شهر فسطاط فداکاری کرد تا با بغداد، مرکز خلافت، مقایسه شود[۹]. او ناحیهای جدید را در سال ۲۵۷ ق. / ۸۷۱ م. در دورترین نقطه شمال شرقی، شامل منازل، بازارها، حمامها و دیوانهای حکومتی ایجاد کرد و آن را به سپاهش اقطاع داد که از این رو قطائع نامیده شد. وی مسجدش را در آنجا ساخت که به نام او مشهور و تا امروز پابرجا است. وی در کنار آن، دارالامارهای ساخت[۱۰]؛ بیمارستانی برای معالجه بیماران بنا کرد و داروخانهای به آن ضمیمه نمود.
ابنطولون از طریق رشد منابع ثروت و افزایش درآمد در عرصه تولیدات کشاورزی، صنعتی و تجاری، جبهه داخلی را استوار کرد. او قناتهای آبیاری را اصلاح، چاههایی جدید حفر و سدهای مخروبه را تعمیر کرد؛ مالیات بگیران را از فشار بر کشاورزان بازداشت و برای کارمندان پذیرش هدیه و کمک مالی را ممنوع کرد؛ از این رو اوضاع کشاورزی مصر بهبود یافت؛ تجارت رونق گرفت؛ حرکت صنعتی شتاب پیدا کرد؛ از مردم رفع ستم شد؛ آسایش در کشور حاکم گردید و ابنطولون محبوب مصریان شد.
در نتیجه این اصلاحات، اموالی فراوان به دست ابنطولون افتاد که آن را در ساختن سپاهی نیرومند و طرفدار خود به کار گرفت تا او را در انجام دادن طرحهایش یاری و از او دفاع کند.
بدینگونه فرصت ایجاد حکومتی مستقل در مصر برای ابنطولون به وجود آمد، این حکومت در برخی مظاهر با خلافت پیوند داشت، از جمله:
روابط احمد بن طولون با خلافت عباسی
شاید رابطه احمد بن طولون با ابواحمد موفق مشکلی بزرگ بود که ابنطولون با آن روبهرو شد و نزدیک بود دستآوردها و آرزوهایش را به باد دهد؛ زیرا موفق بر همه کارهای دارالخلافه تسلط داشت و حرکت اصلاحی را با هدف تقویت قدرت مرکزی و به دست گرفتن استانها و از جمله، مصر رهبری کرد. موفق بسیار کوشید تا بر حکومت طولونیان - که از اداره مرکزی جدا و در حکومت مصر مستقل شده بود و به سرزمین شام چشم دوخته بود- چیره شود. این مسأله موجب شکاف و ناسازگاری آشکاری میان دو طرف شد. موفق برای رسیدن به مقاصدش در دو محور فعالیت میکرد: اول - او به وسیله اماجور، حاکم سرزمین شام، تلاش کرد ابنطولون را از استانداری مصر برکنار کند. اما جور از چشمداشتهای ابنطولون و به تعبیر او «از تمایل توسعهطلبانه وی» بیم داشت. با وجود اینکه خلیفه معتمد با ابنطولون همدردی میکرد و صمیمیتها و منافع مشترک، آنان را به هم پیوند میداد، اما او ناگزیر با فراخوانی ابنطولون به بغداد و دور کردن او از مصر و زیر نظر گرفتن وی[۱۳] موافقت کرد و ابن مدبر به مقام دیوان خراج مصر بازگردانده شد[۱۴].
اماجور در پایداری در برابر طولونیان ناکام شد و به سرزمین شام بازگشت. موفق بعد از شکست اماجور، موسی بن بغا را برای سرکوب ایشان فرستاد که او نیز شکست خورد[۱۵]. خلیفه بیش از آن با موفق همصدایی نکرد، به ویژه که رخدادهای سیاسی و نظامی، شکست این فرماندهان را - که میخواستند به جای ابنطولون در مصر بر اوضاع مسلط شوند -ثابت کرد. این مسأله خلیفه را واداشت تا ابنطولون را در سال ۲۶۲ ق. / ۸۷۶ م. به حکومت مصر بازگرداند[۱۶].
دوم - موفق کوشید ابنطولون را از منطقه ثغور شام دور کند؛ از این رو طولونیان را متهم کرد که در حفاظت از منطقه در برابر تهاجم دشمنان کوتاهی میکنند. کار به تعیین والیانی خارج از خاندان طولونی منجر شد[۱۷]؛ اما این کار به علت تسلط ترکان و ناتوانی آنان از آرام کردن اوضاع میسر نشد. ساکنان منطقه تغور به این خلأ نظامی و ناآرامی سیاسی پی بردند؛ از این رو ساکنان منطقه لؤلؤه آن قلعه را به رومیها تسلیم کردند[۱۸]. خلیفه از آن مسأله رنجید و به این نتیجه رسید که بار دیگر منطقه را به ابنطولون بسپارد[۱۹].
بدینگونه تلاشهای موفق برای غلبه بر طولونیان از بین رفت و ابنطولون از مهمترین کارگزاران در ترسیم سیاست سرزمین شام شد و به علت روابط نیکویش با خلیفه و در بحبوحه درگیری با موفق، امور سرزمین شام و ثغور آن را عهدهدار شد[۲۰]. ابنطولون از سال ۲۶۴ ق. / ۸۷۷ م. سفرش را به منطقه برای به دست گرفتن آنجا آغاز کرد و بر فِلَسطین، دِمَشق، حِمْص، حَماة، حَلَب، انطاکیه، مَصِّیْصَه، ادنه، طرسوس و رقَّه مسلط شد و رقَّه را مرکز حکومت خود کرد تا به بغداد نزدیک باشد و مناطق تحت نفوذ او کاملاً هممرز با عراق گردد[۲۱].
اما موفق به این آرامش راضی نبود و همچنان با ابنطولون دشمنی میکرد و او را در تنگنا میانداخت. وی این بار از شیوهای جدید پیروی کرد که بر ایجاد آشوب در داخل دستگاه طولونیان متمرکز بود و در این زمینه گامی بزرگ برداشت که ابنطولون را نگران کرد. نتیجه این اقدام آن بود که در سال ۲۶۵ ق. / ۸۷۸ م. فرزند ابنطولون، عباس، از او نافرمانی کرد[۲۲]، همانگونه که در سال ۲۶۸ ق. / ۸۸۱ م. غلامش، لؤلؤ - که بر حمص، حلب، قِنَّسرین، دیار مصر و ثغور شام حاکم بود - بر او شورید[۲۳].
در بحبوحه این درگیریها، ابنطولون برای مقابله با توطئههای موفق، به شیوههای سیاسی روی آورد و از روابط غیرحسنه میان موفق و خلیفه معتمد بهره برد و در سال ۲۶۹ ق. / ۸۸۲ م. از خلیفه برای آمدن به مصر، اقامت در آنجا و رهایی از چنگ برادرش، دعوت کرد و به او وعده حمایت و همیاری داد و همزمان نام موفق را به عنوان ولیعهد از خطبه انداخت و از دیوان طُراز محو کرد؛ به این علت که او بر قدرتهای واگذار شده به وی شوریده و از شأن و منزلت خود تجاوز کرده است[۲۴].
خلیفه به درخواستهای دلربای ابنطولون جواب مثبت داد و کوشید برای رفتن به مصر خارج شود؛ اما موفق توطئه وی را کشف کرد و خلیفه را به سامرا بازگرداند[۲۵]. در این هنگام - که موفق به جنگ با زنگیان مشغول بود – ابنطولون به اقدام نظامی روی آورد و قدرتش را در شام و منطقه ثغور تثبیت کرد، سپس به سوی حجاز پیشروی و در مکه با نیروهای موفق برخورد کرد[۲۶]. موفق به این کار دشمنش پاسخ داد: از دعا به او جلوگیری و او را بر منابر لعنت کرد؛ وی را از جمله مفسدان به حساب آورده، از مصر و شام برکنار کرد و اسحاق بن کنداج را بر شهرهای او حاکم کرد[۲۷].
بدینگونه ابنطولون به قدرتهایی گسترده دست یافت که در آن دوران نمایان شد و بیانگر میزان تسلط ترکان بود که با نیروی نظامی آنان سازگاری داشت. ورود دو طرف به نزاع و ادامه آن، به تضعیف عراق و مصر منجر شد و ناتوانی آنان را در برابر دیگر نیروهایی که در عرصه داخلی و خارجی ظهور کردند، نمایان ساخت. نیروی ابنطولون عقبنشینی کرد؛ قوای او در مکه شکست خورد، در مسجدالحرام لعنت شد[۲۸] و در منطقه ثغور بر اثر فشار حرکتهای سرکشانه عقبنشینی کرد. از آن سو موفق به علت نابودی نیروهایش، خود را از ادامه درگیری ناتوان دید. همزمان پی برد که کار او به نفع نیروی اسلامی و به مصلحت دو طرف درگیری نیست؛ از اینرو دو طرف به تفاهم رغبت نشان دادند. گفتگو میان آن دو با هدف رسیدن به صلح آغاز شد، اما مرگ به ابنطولون مهلت نداد و در اوایل ذیقعده ۲۷۰ ق. / ۸۴۰ م. درگذشت[۲۹].[۳۰]
رابطه خُمارویه با خلافت عباسی
بعد از مرگ احمد بن طولون، سپاه با پسرش، خُمارویه بیعت کرد[۳۱]. وی وارث دفاع از حکومتی شد که پدرش آن را در مصر بنیان گذاشت، به ویژه مسئول پاسداری از سرزمین شام، استمرار دشمنی خلافت با طولونیان و چشمداشت امیران رقیب ترک به حکومت مصر و شام شد.
اهمیت سرزمین شام در پشتیبانی از حکومت مصر موجب شد نخستین کار خُمارویه، سامان بخشیدن به کارهای این سرزمین باشد. وی فرماندهی مهمترین شهرها و مناطق آن را به زبدهترین فرماندهانش سپرد، بیشترین افراد سپاهش را در منطقه حلب مستقر کرد و نیرویی نظامی را برای استقرار در شیزر [از توابع حلب] گسیل داشت[۳۲]. همزمان وی برای خلافت عباسی نامه نوشت تا مناطقی را که در اختیار دارد، در مقابل دعا [به خلیفه] و اطاعت از او به رسمیت بشناسد؛ اما موفق درخواست او را نپذیرفت و این کار باعث ادامه درگیری میان دو طرف شد[۳۳].
موفق نیروهایی گرد آورد و آنان را با پیمانی متحد کرده دشمنان طولونیان و برخی از فرماندهانی را که بر آنان شوریده بودند، به آنان پیوند داد. او سپس این پیمان را با سپاه عباسی به فرماندهی پسرش، ابوالعباس پشتیبانی کرد و همگی را به سوی شام فرستاد. نیروهای متحد در برابر عقبنشینی طولونیان در رقَّه و عواصم به پیروزیهایی سریع دست یافتند؛ وارد اَنطاکیه و حلب شدند؛ دِمشق را تصرف کردند؛ فِلسطین را درنوردیدند و به حدود مصر رسیدند؛ بهگونهای که بر مصر اشراف یافتند.
پس از این پیروزی، خُمارویه برای مقابله با متحدین، نیرویی به فرماندهی واسطی [پیشکار پدرش] به سوی آنان گسیل داشت. این نیرو به آنان پیوست، سپس وی شخصاً برای متوقف ساختن متحدین بیرون آمد. در سال ۲۷۱ ق. / ۸۸۴ م. در کنار رودخانه ابوفطرس در جنوب فِلسطین در مکانی معروف به «طواحین» با آنان برخورد کرد. در این جنگ خُمارویه شکست خورد و به مصر گریخت؛ اما پایداری فرماندهاش، سعد ایسر فرصتی دیگر برای پیروزی در اختیار او نهاد؛ به گونهای که او به نیروهای متحدین حمله کرد و بر آنان پیروز شد؛ ابوالعباس فرار کرد و فرماندهاش کشته شد[۳۴]. کار طولونیان در سرزمین شام مجدداً استحکام پیدا کرد. خُمارویه به توسعه حدودش در جزیره و موصل ادامه داد تا اینکه حدود قلمرو وی به اندازه دوران پدرش - از بَرقه تا فرات و از آسیای صغیر تا سرزمین نُوبه - رسید و قدرتش ارمنستان را شامل شد[۳۵]. حکومت طولونیان نیرویی شد که جایگاه خود را با شایستگی به دست آورد و با وجود پیروزیهایی که خُمارویه به دست آورد، به صلح علاقه نشان داد و درخواست صلح کرد[۳۶]. به این وسیله مرحلهای جدید در تاریخ روابط میان طولونیان و خلافت عباسی گشوده شد. از آن سو موفق به ضرورت استقرار صلح و آشتی میان طرفین پی برد. خلیفه حکومت مصر و سرزمین شام را به مدت سی سال، به طور وراثتی به مارویه و فرزندانش اعطا کرد، به این شرط که لعنت کردن موفق را بر منابر متوقف و او را نیز به همراه خلیفه دعا کنند[۳۷].
بعد از مرگ موفق در سال ۲۷۸ ق. /۸۹۱ م. و خلیفه معتمد در سال ۲۷۹ ق. / ۸۹۲ م. و به خلافت رسیدن معتضد[۳۸]، اوضاع به خُمارویه برای محکم کردن روابطش با دارالخلافه کمک کرد و این روابط را با خویشاوندی استوار نمود؛ به گونهای که خلیفه با قطرالندی[۳۹]، دختر خُمارویه، ازدواج کرد و به این وسیله خاندان طولونی صاحب نفوذ شد؛ همانگونه که خلافت همپیمانی نیرومند به دست آورد که در کنار او میایستاد و از او حمایت مالی و نظامی میکرد.[۴۰]
پایان حکومت طولونیان
خمارویه در سال ۲۸۲ ق. / ۸۹۶ م. به دست برخی از غلامانش در دمشق کشته شد[۴۱]. با مرگ او حکومت طولونیان نابسامان شد و در ده سال آخر دورانش به سراشیبی افتاد. این مسأله به علت دخالت سپاه و رقابت امیران طولانی با یکدیگر صورت گرفت. جانشین او پسرش ابوالعساکر جیش، تازه مسئولیت حکومت را به دوش گرفته بود و هنوز نه ماه از زمامداری وی نگذشته بود که برادرش، هارون، او را برکنار کرد. بعد از آن آشکار شد که هارون برای حکومت و زمامداری شایسته نبوده است[۴۲].
در آن زمان دو نیرو مصر را از شرق و غرب تهدید میکردند: یکی، قرامطه بود که سپاهیان آن در سرزمین شام فساد میکردند تا سرانجام به جنوب آن چیره شدند؛ دیگری، نیروی فاطمیان بود که در مغرب به وجود آمدند. هارون توان مقابله در برابر این دو نیرو را نداشت و برای پیروزی بر قرامطه از خود ناتوانی نشان داد. آشکار شد که طولونیان نیرویی را که احمد و فرزندش، خمارویه از آن برخوردار بودند، از دست داده و به بازیچهای در دست سپاهیان تبدیل شدهاند و هیچ علتی برای بقای آنان باقی نمانده است.
خلافت عباسی با آگاهی از ضعف طولونیان بر آن شد که تمایلش را به بازگشت سرزمین شام و مصر به زیر سلطه مستقیم خود تکرار کند. خلیفه معتضد منطقه ثغور و شام را از حکومت طولونی جدا کرد[۴۳]. و خلیفه مکتفی در سال ۲۹۲ق/ ۹۰۵م. به مصر حمله نمود. نیروهای طولونی نتوانستند در مقابل سپاه عباسی مقاومت کنند، در نتیجه سپاه خلیفه وارد شهر قطائع شد و به استثنای مسجد جامع، تمام آن را در هم کوبید. به اینگونه حکومت طولونی پایان پذیرفت و این سرزمین تحت حکومت مستقیم خلافت در آمد[۴۴].[۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۲۸.
- ↑ بلوی، سیرة ابنطولون، ص۴۰.
- ↑ مصحح: در این دوران رسم بر این بود که والی منصبهای مختلف را به چند نفر میداد تا در کارها مراقب یکدیگر بوده سرکشی نکنند.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۳۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۳۹.
- ↑ ابن سعید علی بن مغربی، المغرب فی حلی المغرب، والمشرق فی حلی الشرف، ج۱، بخش ویژه مصر، ص۷۹؛ کندی، ولاة مصر، ص۲۱۷؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۷.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۷.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۷.
- ↑ زیود، محمد احمد، العلاقات بین الشام و مصر فی العهدین الطولونی و الاخشیدی، ص۲۶.
- ↑ لین بول، سیرة القاهره، ص۸۲.
- ↑ عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الأندلسی، ص۱۲۹.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۴۷.
- ↑ بلوی، سیرة ابنطولون، ص۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۴ – ۴۷۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۳.
- ↑ بلوی، سیرة ابنطولون، ص۵۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۵۳۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۴ - ۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۵۳۲؛ ابن سعید علی بن مغربی، المغرب فی حلی المغرب، والمشرق فی حلی الشرف، ص۹۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۴.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۵۴۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۸؛ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۶۲۰ – ۶۲۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۹.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۲۲۵ - ۲۲۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۹.
- ↑ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۳، ص۶۹۵.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۲۲۹.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۲۲۹؛ بلوی، سیرة ابنطولون، ص۳۰۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۵ – ۵۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۵۰.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۶.
- ↑ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۳، ص۶۹۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۶؛ ابنعدیم، زبدة الحلب من تاریخ حلب، ج۱، ص۸۰.
- ↑ ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ص۶۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۸.
- ↑ محمود، حسن احمد، حضارة مصر فی العصر الطولونی، ص۱۱۵.
- ↑ کندی، ولاة مصر، ص۲۳۷؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۵۱.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۵۰-۵۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۲۰ - ۲۱ و ۲۹-۳۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۳۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۵۲.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۸۸ – ۸۹.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۸۸ – ۸۹.
- ↑ در خصوص رخدادهای منطقه ثغور و تأثیر آن بر حکومت طولونی، ر. ک: زیود، محمد احمد، العلاقات بین الشام و مصر فی العهدین الطولونی و الاخشیدی، ص۱۴۰-۱۴۶. در مورد رخدادهای سرزمین شام و تأثیر آن بر حکومت طولونی، ر. ک: همان، ص۱۴۶-۱۵۲.
- ↑ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج۳، ص۱۳۴-۱۴۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۵۴.