بیت المال در معارف و سیره معصوم
منابع عمومی بیتالمال
استفاده از عنوان «بیتالمال» بدان جهت است که این اموال از منبعی مشترک با تفاوتهایی سرچشمه گرفتهاند؛ به تعبیر دیگر وضع آنها بر اساس اختلاف بین مسلمانان و دیگر ملل بوده است و بهطورکلی جنگ و درگیری با کافران و دشمنان اسلام باعث وضع اینگونه قوانین مالی شده، گرچه بعداً عنوان مستقلی یافتهاند. به آنچه از کافران با واسطه جنگ یا بدون درگیری و با صلح گرفته میشود، غنایم میگویند. این اموال دارای عناوین مختلفی است؛ مانند انفال، غنیمت، خمس و فیء، جزیه و خراج. در قرآن پنج عنوان اول آمده است. کلمه خراج فقط در روایات آمده است. اینها بر اموال بهدستآمده از دشمن، اعم از کافران و مسلمانان باغی، با تفاوتهایی اطلاق میشود. اینها با هم پیوند دارند و باید با معنای آنها آشنا شد. عنوان جزیه در قرآن آمده و اساس آن را اختلاف مسیحیان نجران با رسول خدا(ص) و جریان مباهله دانستهاند که خود مسیحیان پیشنهاد پرداخت جزیه دادند[۱]. اولین بار در اسلام از مسیحیان نجران جزیه دریافت شد[۲]؛ بنابراین جزیه هم برخاسته از نوعی اختلاف است که از اقلیتهای دینی شناختهشده، نه کافران و مشرکان، با شرایطی خاص دریافت میشده و موارد مصرف خاص دارد. تنها تعبیر خراج است که میتوان گفت در قرآن نیامده است؛ ولی این منبع درآمد بیتالمال نیز ناشی از فتوحات صدر اسلام در زمان خلفاست. بعداً هر یک از این عناوین تبدیل به عناوینی مستقل با مواردی متعدد و مصارف گسترده شده است که در مواردی سرمنشأ آغازین آن از یاد رفته است.
در هر حال میتوان این شش عنوان را از منابع اموال عمومی دانست و درباره هر یک بهایجاز سخن گفت و موارد دیگر را چون اندک است، به این عناوین ملحق کرد. توجه به این نکته هم مناسب است که برخی زکات را جزو اموال عمومی ندانستهاند؛ زیرا مصرف آن مشخص است که صاحب مال نیز با اجازه حاکم اسلامی میتواند آن را به مصرف برساند و حاکم اختیار چندانی در مصرف آن ندارد و باید در موارد تعیینشده به مصرف برسد. این عناوین در کتب اربعه مطرح شدهاند و درک درست روایات مرتبط با آنها در این کتب و بیان سیره معصومان نیاز به فهم صحیح این مفاهیم دارد. اولین سورهای که در اسلام درباره غنایم جنگی نازل شده سوره انفال است. در این سوره حکم سه مورد از موارد فوق که به عنوان بخشی از اموال عمومی مطرحاند، مشخص شده است: حکم انفال، غنیمت و خمس. در اول این سوره بعد از ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ آمده: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۳].
افراد حاضر در جنگ بدر درباره اموال گردآوری شده اختلاف داشتند و به سه دسته تقسیم شدند: گروه اول مجاهدانی بودند که با دشمن جنگیدند و باعث شکست وی شدند و جمعی از کافران را اسیر کردند. گروه دوم کسانی بودند که به گردآوری غنایم پرداختند. آنان مدعی بودند این اموال و اسیران جمعشده حق آنان است. گروه سوم هم کسانی بودند مانند سعد بن معاذ که به حفاظت از رسول خدا(ص) مشغول بودند. آنان نگران این بودند که سهمی به آنان داده نشود. میان این سه گروه اختلاف پیش آمد؛ به همین جهت پرسیدند این غنایم از آن کیست؟ خداوند در مرحله اول این اموال را که انفال نامیده، حق خدا و رسول(ص) دانست؛ جمعیت متفرق شدند و امیدی به دریافت غنایم نداشتند؛ بعد از آن آیه خمس نازل شد و یکپنجم غنایم را در اختیار پیامبر(ص) قرار داد و بقیه بین مجاهدان و حاضران در صحنه نبرد تقسیم شد[۴]. برخی بر این نظرند که عمل به آیه خمس که ناسخ آیه انفال است، در غزوه بنیقینقاع رخ داد که در سال دوم هجری بود[۵]. اکنون به توضیح درباره هر یک از این سه واژه و دیگر موارد منابع بیتالمال میپردازیم.[۶].
غنیمت
غنیمت یکی از منابع درآمد مسلمانان و حاکم اسلامی بوده است. غنیمت معمولاً از جنگی که رخ میداده به دست میآمد. غنیمت جنگی جزو درآمدهای بیرون از محدوده جامعه اسلامی است؛ بنابراین وقتی به دست میآید که جنگی رخ بدهد و با پیروزی همراه باشد. چون غنایم جنگی دارای اقسام مختلفی بوده است که بعد منبع درآمد مستمر شده مانند خراج، از اهمیت زیادی برخوردار است. در آغاز به تعریف غنیمت میپردازیم، سپس اقسام غنایم بهدستآمده در جنگهای صدر اسلام را بیان میکنیم. شیخ طوسی در کتب متعدد خود، به تعریف غنیمت پرداخته است. ایشان در کتاب خلاف مینویسد: كلّ ما يُؤخَذُ بِالسَّيف قهراً مِن المُشركين يُسمَّى غنيمةٌ بلا خلافٍ[۷]: «هر چیزی که با شمشیر بهزور و با پیروزی از مشرکان گرفته شود، بدون اختلاف (بین فقها) غنیمت نامیده میشود». البته این تعریف معنای غالب غنیمت را مورد توجه قرار داده و با قید مشرکان، مسلمانان باغی را خارج کرده است؛ درحالیکه آنچه در اردوگاه باغیان و سرکشان داخلی باشد، با اینکه مسلمان هستند، غنیمت شمرده میشود و حکم غنیمت نیز بر آن جاری است؛ بنابراین میتوان قید مشرکان را قید غالب دانست یا آن را برداشت یا به جای آن از تعبیر محاربان استفاده کرد؛ پس غنیمت چیزی است که در جنگ از محاربان و جنگجویان، با پیروزی و زور به دست میآید[۸].
همانگونه که شیخ بیان کرده، این تعریف مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است. شیخ طوسی در ادامه مینویسد: و نزد ما شیعیان غنیمت تعریف دیگری دارد: و عندنا أن ما يستفيده الإنسان من أرباح التجارات و المكاسب و الصنائع يدخل أيضاً فيه و خالفَ جميعُ الفقهاء فِي ذلك[۹]: «و نزد ما شیعیان آنچه از سود تجارت و کسبها و صنایع به دست میآید، داخل در غنیمت است و با این نظر، تمام فقهای عامه مخالف هستند». شیخ طوسی با بیان این مطلب بر این عقیده است که موارد مالی که شیعه قایل به خمس در آن است، مانند ارباح مکاسب و مانند آن، غنیمت نامیده میشود و در نتیجه برابر آیه قرآن[۱۰]خمس دارد.
در مبسوط شیخ طوسی به عکس عمل کرده است؛ اول تعریف شیعه را از غنایم بعد از معنای فیء بیان کرده و بعد تعریف عام آن را. ایشان مینویسد: غنیمت از غنم مشتق است و آن مالی است که انسان با دیگر وجوه استفاده (غیر جنگ)، به دست میآورد، چه با داشتن سرمایه باشد یا بدون سرمایه و نزد فقها غنیمت عبارت است از آنچه بدون سرمایه به دست میآید؛ در نتیجه غنیمت بر دو قسم است: یکی آنچه از دارالحرب با شمشیر و زور و غلبه گرفته میشود؛ دیگری آنچه از غیر آن حاصل میشود، از گنجها، معدنها، غواصی در دریا و سود کسب و غیر آن[۱۱]. در اینجا شیخ طوسی موارد خمس را مشمول غنیمت و آیۀ خمس میداند.[۱۲].
انواع غنایم
غنیمتهای گرفتهشده از مشرکان سه نوع بود:
۱. اموال منقول: منظور ابزار و وسایلی است که جنگجویان با خود دارند؛ مانند شمشیر، نیزه، اسب و وسایل دیگری که در جنگ به کار میرود و اموال و وسایلی که برای تدارکات به جبهه بردهاند؛ مانند خوراکی برای جنگجویان، اعم از گندم، روغن، خرما و دیگر خوراکیها. حیوانات و مرکبهایی که با خود همراه دارند یا در منطقۀ تحت اشغال آنان میباشد نیز جزو این نوع غنایم است. در غزوه حنین که نبرد سخت آن در وادی اوطاس رخ داد، قبایلی که در صدد نبرد با رسول خدا(ص) بودند، تمام حیوانات خود را، اعم از شتر، گاو، گوسفند و الاغها به همراه داشتند؛ آنان زن و بچههای خود را نیز آورده بودند تا بیشتر در برابر مسلمانان مقاومت کنند. مالک بن عوف نضری فرمانده آنان در برابر این پرسش درید بن صمه که چرا اینها را آوردهای، گفت: همراه مردان، اموال، زنان و فرزندان آنان را آوردم تا هر شخصی مال و خانواده خود را پشت سر خود ببیند و بیشتر مقاومت کند[۱۳] و رسول خدا(ص) را شکست دهند. اتفاقاً آنان شکست خوردند و تمام اینها، اعم از شتر و دیگر حیوانات و زن و بچههایشان، به عنوان غنیمت به دست مسلمانان افتاد. چون به مسلمانان زنان اسیر زیادی میرسید، برابر نقل امام صادق(ع)، منادی رسول خدا(ص) این پیام را روز جنگ اوطاس برای مردم فریاد زد که زنان اسیرتان را با یک بار عادت زنانه بیازمایید که حامله نباشند[۱۴]. تمام غنایم در جعرانه جمع شد و در آنجا تقسیم شد و بعد رسول خدا(ص) از جعرانه عمره انجام داد[۱۵]. زمانی که رسول خدا(ص) در جعرانه بود، گروه اعزامی قبیله هوازن خدمت حضرت رسیدند و درخواست بازپسگیری اموال و زنان و فرزندان خود را کردند. رسول خدا(ص) تصمیم گرفت درخواست آنان را بهطورکلی رد نکند و فرمود: از حیوانات و سبی، یعنی زن و بچههای خود، یکی را انتخاب کنید. آنان آزادی زنان و فرزندان خود را درخواست کردند و رسول خدا(ص) همه آنان را آزاد کرد[۱۶] و اموال آنان به عنوان غنایم جنگی در اختیار پیامبر(ص) باقی ماند. غنایم این نبرد را که زیاد بود، رسول خدا(ص) برای تألیف قلوب تازهمسلمانهای مکه به آنان داد. مقداری به ابوسفیان، عیینة بن حصن فزاری و مانند آنان[۱۷] بخشید؛ افرادی مثل عکرمة بن ابیجهل، صفوان بن یحیی، سهیل بن عمرو، معاویة بن ابیسفیان و دیگران[۱۸] نیز از این جمع بودند. این تقسیم مورد اعتراض انصار واقع شد[۱۹] و حضرت آنان را راضی کرد[۲۰].
۲. اسیر: اسیران دو دسته هستند: دسته اول مردان جنجگو هستند که اگر کشته نمیشدند، اسیر میشوند و برای آنان احکامی خاص است. آنان با دادن فدیه[۲۱] آزاد[۲۲] میشدند یا به عنوان برده، بین مجاهدان تقسیم میشدند. البته زمانی که اسیر است، باید از او پذیرایی شود، گرچه قرار بر مرگ وی باشد[۲۳]. در اخباری ذکر شده که تأمین غذای وی بر عهده اسیرکننده اوست[۲۴]. دسته دوم سَبی نامیده میشوند و منظور از سبی زنان، بچهها و غلامانی است که در جنگ بودهاند و اسیر میشوند. واژه اسیر معمولاً برای مردان و سبی برای زنان و بچهها به کار میرود. در کتب لغت آمده: سبی بر زنان بهتنهایی اطلاق میشود یا به آن جهت که قلبهای مردان را صید میکنند یا ازآنروی که اسیر شده و مملوک قرار میگیرند و برای مردان از واژه سبی استفاده نمیشود[۲۵]. گاهی ممکن است مشرکان، زنان، بچهها و بردگان مسلمانان را اسیر بگیرند که به هر سه گروه، سبی اطلاق میشود[۲۶]؛ به اسیرانی که از شهری به شهری حمل میشوند نیز سبی گفته میشود[۲۷]؛ چون بیشتر آنان زنان و بچهها هستند.
در خبری آمده سبی را از یمن میآوردند. وقتی به جحفه رسیدند، آذوقه آنان تمام شد. دختری از اسیران را که مادرش با آنها بود، فروختند. وقتی نزد پیامبر(ص) رسیدند، حضرت صدای گریه آنان را شنید. پرسید علت گریه چیست، گفتند: ای رسول خدا(ص) ما به آذوقه نیاز داشتیم؛ برای همین دختر این زن را فروختیم. رسول خدا(ص) بهای آن را برای خریداران فرستاد و فرمود: یا هر دو را بفروشید یا هر دو را نگه دارید[۲۸]. در این خبر درباره اسیران زن از واژه سبی استفاده شده است و رسول خدا(ص) تلاش کرده مشکل زن اسیر را که از دخترش جدا افتاده، حل کند. جمع سبی سبایاست. وقتی از قافله اسرای کربلا که بدون حجاب وارد شام شدند، پرسیده شد شما چه کسانی هستید، سکینه پاسخ داد: «نَحْنُ سَبَايَا آلِ مُحَمَّدٍ»[۲۹]: «ما اسیران آل محمد هستیم».
۳. زمین: زمین بخشی دیگر از غنایم است که جزو اموال غیرمنقول است. منظور از زمین سرزمینهای آباد در هنگام فتح است. زمین شامل خانه و ساختمان نیز میشود که بخشی از غنایم است و بین افراد تقسیم نمیشد و در اختیار پیامبر(ص) و امام قرار میگرفت. شیخ طوسی به مناسبتی در تهذیب به این موضوع اشاره میکند؛ زیرا زمین یا جزو انفال است یا جزو زمینهای خراج که در اختیار امام میباشد[۳۰] یا زمین جزیه و صلح است؛ در نتیجه سه نوع زمین داریم: زمین انفال، خراج و زمین جزیه که هر یک حکم خاصی دارد که به آنها اشاره میکنیم:
- زمین انفال از آن امام است[۳۱].
- زمین خراج از آن تمام مسلمانان است که تصرفکنننده باید خراج آن را بدهد[۳۲]. در روایات بیشتر با تعبیر «ارض الخراج» آمده است[۳۳]. این همان زمینهای آباد در هنگام فتح است که اصطلاحاً به آن مفتوحةالعنوه گفته میشود[۳۴] یا به تعبیر روایات، «أُخِذَتْ عَنْوَةً»[۳۵]: «بهزور گرفته شده است».
- زمین جزیه (ارض الجزیه)[۳۶] که در اختیار صاحب زمین است که برابر قرارداد صلح، مالیات بپردازد.
سرزمینهای خراجی مناطقی هستند که در هنگام فتح آباد بودهاند و با لشکرکشی آنان را تصرف کردهاند. حاکم اسلامی از آنها خراج دریافت میکند. ارض جزیه به زمینهایی اطلاق میشود که با ساکنان آنجا صلح شده و آنان خود را موظف به پرداخت مالیات برابر قرارداد صلح میدانند. این نوع زمینها از آنِ خود آنهاست[۳۷]. حکم اینها در بحث از خراج و جزیه میآید.[۳۸].
تقسیم غنائم
تمام مجاهدان موظف هستند غنایم بهدستآمده از دشمن را جمع کنند و در مکانی خاص قرار دهند که به آن مَغنَم یا مکان غنیمتها گفته میشود و کسی حق ندارد قبل از تقسیم، چیزی از غنایم بردارد، جز آنچه بیان خواهد شد. اگر کسی پنهان از دیگران چیزی از این اموال بردارد، حرام است و غلول نامیده میشود؛ پس غلول عنوانی است که در هنگام گردآوری غنایم رخ میدهد. غلول به مالی گفته میشود که فرد یا افرادی از غنایم برگرفته و بدون اجازه حاکم و فرمانده، برای خود نگه داشته است. البته بعدها به هر مالی که از اموال عمومی بدون مجوز برداشت و در آن خیانت شود، غلول اطلاق گردیده است[۳۹]. بسیاری از لغویان غلول را به معنای مال سرقتشده از مغنم و غنایم میدانند[۴۰]. ابناثیر در معنای غلول مینویسد: «غلول خیانت در غنایم و دزدی از غنیمت پیش از تقسیم است»[۴۱]. ابنجنید در تعریف غلول چنین گفته: غلول این است که از لشکر از اموال مشرکان چیزی را بردارد و آن را پنهان کند تا برای خود باشد، نه برای مسلمانان؛ لذا آن را در جمع غنایم قرار ندهد، کم باشد یا زیاد؛ اما اگر مشخص شد که یکی از جنگجویان چیزی برداشته، دزد نیست (که دستش قطع شود)؛ زیرا مالی را به سرقت برده که خود در آن حقی دارد و اگر در وسایل او پیدا شد، مجازاتش در اختیار امام است[۴۲]. در قرآن رسول خدا(ص) از برداشت پنهانی از غنائم تبرئه شده است. در جنگ بدر فردی مدعی شد که رسول خدا(ص) قطیفهای از غنایم برداشته است[۴۳]، در برابر این اتهام، آیه قرآن نازل شد: ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[۴۴].
خداوند پیامبر(ص) را از این اتهام تبرئه کرد[۴۵]. بعد مشخص شد مردی آن قطیفه را در جایی پنهان کرده است[۴۶]. در گفتگوی امام صادق(ع) با عمرو بن عبید، آن حضرت با توجه به این آیه، عمل غلول را از گناهان کبیره میشمرد[۴۷]. در کتب اربعه دو مورد مرتبط با غلول دیده میشود که مربوط به سیره امیرالمؤمنین(ع) است: یکی داستان زره طلحه که شخصی آن را دزدیده بود و چون جزو غنایم جنگ جمل بوده، از این دزدی به غلول تعبیر شده است[۴۸]؛ دوم درباره کلاهخود آهنی است که شخصی از جمع غنایم دزدید و امیرالمؤمنین(ع) دست وی را به اتهام دزدی قطع کرد[۴۹]. این خبر با قید «مغنم» فقط در تهذیب آمده است و در اخبار دیگر سخن از قطع دست دزدی است که کلاهخود آهنی را دزدیده و نقل شده چون ارزش آن به ربع دینار میرسیده، دست وی قطع شده است، ولی مقیّد به دزدی از مغنم نیست[۵۰]. در نقل صدوق ذکر شده که برای سپر دزدیدهشده هم حضرت دستی را قطع کرد[۵۱]. شاید چون برابر روایتی از حضرت علی(ع)[۵۲] و حکم فقهی که اشاره شد، در چنین مواردی دست خائن و دزد قطع نمیشود، شیخ طوسی در توجیه آن بیان کرده که به نظر میرسد او حق و سهمی از غنایم نداشته است که حضرت دستش را قطع کرده است[۵۳]، به تعبیر دیگر او از جنگجویان میدان نبرد نبوده؛ بلکه پس از جنگ برای کسب مال وارد اردوگاه جنگی شده است. علاوه بر این چند مورد، روایات متعدد دیگری در کتب اربعه درباره غلول نقل شده که خوانندگان را به مطالعه آنها ارجاع میدهیم[۵۴].[۵۵].
موارد استثا از تقسیم
قبل از تقسیم غنایم بخشی از هزینههایی که برای گردآوری و نگهداری و حفظ غنایم شده، از کل غنایم کسر میشد؛ مثلاً اگر شتر و گوسفند جزو غنایم بوده، قبل از تقسیم نیاز به چوپان و علوفه داشته است. اینگونه مخارج مربوط به اصل غنیمت است؛ همچنین مواردی هست که قبل از تقسیم از اصل غنایم برداشت میشود یا به افرادی خاص تعلق میگیرد. لازم است به اینگونه موارد هم، اشاره کنیم:
۱. سَلَب: از وسایل شخصی فردی که در نبرد کشته میشود، تعبیر به سلَب میشود. در کتب لغت سلب اینگونه معنا شده است: چیزی است که یکی از دو مبارز در جنگ از هماورد خود بگیرد، از آنچه همراه اوست، از لباس، سلاح و مرکب[۵۶]؛ زره، کلاهخود، انگشتر یا وسایل زینتی او نیز جزو سلب است. گاهی فرمانده جنگ اعلام میکرد هر کس شخصی را بکشد، سلب یعنی وسایل شخصی او برای کشنده وی است. رسول خدا(ص) این فرمان را در جنگ بدر صادر کردند و فرمودند: «مَنْ قَتَلَ قَتِيلًا فَلَهُ سَلَبُهُ»[۵۷]: «هر کس شخصی را بکشد، سلب وی برای اوست» و در جنگ حنین دریافت سلب کشتهها را با آوردن گواه و شاهد معتبر دانست[۵۸]. بدیهی است که این غنیمت جدای از سهم هر یک از مجاهدان است و برای تشویق افراد به نبرد با دشمن یا تشویق فردی خاص میباشد.
اسیری را در جنگ صفین برای امیرالمؤمنین(ع) آوردند. او اظهار وفاداری و بیعت با حضرت کرد. امام از قتلش درگذشت، اما سلبش را به کسی داد که او را اسیر کرده و آورده بود[۵۹]؛ ولی امیرالمؤمنین(ع) خود سلب افراد را برنمیداشت. حضرت وقتی عمرو بن عبدود را کشت، از لباسها و زرهش که قیمتی بود، صرف نظر کرد. رسول خدا(ص) پرسید: چرا سلب وی را برنداشتی؟ گفت: نگران بودم که عورتش دیده شود[۶۰]. عمر خطاب به علی(ع) گفت: چرا زره عمرو را که سههزار درهم ارزش دارد و در میان عرب مانند آن نیست، برنداشتی؟ علی(ع) پاسخ داد: نگران بودم که عریان شود[۶۱]. در جنگ خیبر هم امیرالمؤمنین(ع) وسایل شخصی مرحب را که با او درگیر شد، برنداشت[۶۲].
۲. صَفو مال (غنایم ویژه): بخشی از غنایم ویژه و خاص است و دادن آنان به مجاهدان ممکن است باعث اختلاف یا شبهۀ تفاوت شود و مشکلاتی ایجاد کند یا حاکم اسلامی به آن نیاز داشته باشد. برابر روایات انفال، اموال برجسته از آن رسول خدا(ص) بوده است، حتی کنیزان خاص؛ به تعبیر دیگر سهم ویژه پیامبر(ص) را صفی میگفتند[۶۳] که جمع آن صفایاست. فرمانده میتواند قبل از تقسیم غنایم، اینگونه اموال را برای خود بردارد. این حق رسول خدا(ص) به اهل بیت(ع) وی و امامان منتقل شده است؛ به همین جهت در روایات آمده: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ»[۶۴]: «ما قومی هستیم که خداوند اطاعت از ما را واجب کرده و برای ما انفال و برای ما صفو و برگزیده اموال است».
موسی بن جعفر(ع) درباره صفو مال میفرماید: «و حق امام است که کنیزان برجسته و مرکبهای برجسته را برای خود بردارد و جامه و متاع را از آنچه میخواهد و اراده میکند. این انتخاب قبل از قسمت و قبل از برداشتن خمس است»[۶۵]؛ یعنی از اصل غنایم میتواند چنین مواردی را برای خود برگزیند. شیخ مفید بعد از نقل خبری که بیان شد «برای ما صفو مال است»، در تبیین معنای صفو مال مینویسد: صفو اموال یعنی آنچه امام دوست دارد از غنایم برمیدارد و قبل از قسمت، ویژۀ خود میسازد؛ مانند کنیز نیکو، اسب برجسته، جامه خوب و مانند آن از غلام و متاع، بر اساس آنچه در روایات آمده است[۶۶].
بنا به نقلی، شمشیر ذوالفقار از اموال برگزیده جنگ بدر بوده است[۶۷]. حتی صفیه دختر حی بن اخطب را رسول خدا(ص) در فتح خیبر برای خود برگزید[۶۸]، بعد آزاد کرد و آنگاه با او ازدواج کرد[۶۹]. به همین جهت عایشه میگفت: صفیه از صفی و اموال انتخابی پیامبر(ص) بوده است[۷۰]. گویا عایشه در صدد تحقیر صفیه بوده که کنیز بوده است. علی(ع) در یمن کنیزی از غنایم و سبی را به نام خوله برای خود برگزید که مورد اعتراض همراهان او قرار گرفت. خالد بن ولید نامهای به پیامبر(ص) نوشت و آن را به بریده اسلمی داد و از او خواست از علی(ع) به پیامبر(ص) شکایت کند. رسول خدا(ص) بعد از شنیدن سخنان بریده اسلمی، به تجلیل از علی(ع) پرداخت و حق وی را بیشتر از این دانست[۷۱].
۳. رَضخ: یعنی بخشش مقدار اندکی از مال[۷۲] یا مقدار اندک نامشخص از مال[۷۳] که به اختیار فرمانده از غنایم به افرادی خاص داده میشود. شیخ طوسی مینویسد: رضخ این است که امام به هر یک از اهل رضخ طبق مصلحتی که در آن حال تشخیص میدهد، بپردازد[۷۴]. کسانی که از رضخ بهره میبرند، کسانی هستند که جهاد وظیفه آنان نیست، ولی در جنگ شرکت میکند و کار مفید انجام میدهند؛ مانند زنان که به مداوای مجروحان میپردازند. شیخ طوسی معتقد است که رضخ از اصل غنیمت به افراد داده میشود نه از خمس غنایم. ایشان در کتاب مبسوط بیان میکند که رضخ به سه گروه داده میشود: بردگان، کافرانی که به مسلمانان در جنگ کمک میکنند و زنان[۷۵]. او برای بچهها مانند مردان قایل به سهم است[۷۶]. این نکته از خبری استفاده میشود که امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: وقتی در سرزمین دشمن بچهای متولد شد، از آنچه خدا داده است قسمتی به او داده میشود[۷۷] و به نقلی، سهمی برای او قرار داده میشود[۷۸].
در کتب فقهی عامه آمده که اگر کافر یا اهل کتاب در جنگ برای کمک همراه با مسلمانان باشد، به مقدار سختی و تلاشی که کرده، از غنایم به او میدهند. از این پرداخت به رضخ تعبیر شده است[۷۹] یا در صورتی که شخصی بدون اجازه امام به جهاد رفته باشد، طبق نظر آنان چیزی به او داده میشود[۸۰]. در اخبار شیعه آمده اگر گروهی بدون اجازه امام به جهاد بروند، تمام غنایم از آنِ امام است و دیگران در آن حقی ندارند[۸۱]. در خبری دیگر بیان شده اگر گروه اعزامی همراه با امیر و فرماندهی باشند که امام تعیین کرده، خمس غنایم بهدستآمده را، امام دریافت میکند و بقیه بین مجاهدان تقسیم میشود؛ اما اگر امام فرماندهی تعیین نکرده باشد، تمام غنایم از آن امام است و دیگران حقی در آن ندارند[۸۲].
از ابنعباس نقل شده همراه جنگهای رسول خدا(ص) زنانی بودند که به مداوای مریضان میپرداختند و از غنیمت بهرهمند میشدند، ولی برای آنان سهمی در نظر گرفته نمیشد[۸۳]. در روایتی آمده رسول خدا(ص) برای زنان حاضر در جبهه نَفَل قرار میداد؛ یعنی سهمی کمتر از سهم مجاهدان میداد. علامه مجلسی نفَل را در اینجا به بخش اندک معنا کرده است[۸۴]. درواقع نفل همان معنای رضخ را دارد. از صادقین(ع) نقل است که رسول خدا(ص) زنان را برای مداوای مجروحان به جبهه میبرد، ولی سهمی از فیء و غنایم به آنان نمیداد؛ بلکه به آنان نَفَل یا مقدار اندکی مال میداد[۸۵]. ظاهر این است رضخ که در این خبر از آن به نفل تعبیر شده، از اصل غنیمت بوده است. شیخ طوسی نیز تصریح دارد که رضخ از اصل غنیمت است[۸۶]؛ البته برخی گفتهاند رضخ از سهم مجاهدان و برخی گفتهاند از خمس خمس بوده است؛ یعنی از سهم رسول خدا(ص)[۸۷]. تردیدی نیست که سلب و صفو مال، از اصل غنیمت و قبل از تقسیم آن به پنج قسمت برداشت میشود. در خبر موسی بن جعفر(ع) آمده که صفو مال برای امام است قبل از قسمت و اخراج خمس[۸۸].
۴. نَفَل و تنفیل: نفل در لغت به معنای غنیمت است که جمع آن انفال است؛ اما معنای دیگر آنکه اصطلاح است، این است که امیر و فرمانده برای افرادی که کار خاصی انجام میدهند، از قبل پاداشی مشخص میکند؛ مثلاً میگوید: هر کس برود از موضع دشمن خبر بیاورد، اینقدر پاداش دارد یا هر کس بتواند از همه زودتر به منطقه دشمن نفوذ کند، اینقدر پاداش دارد. این پاداش را در اصطلاح نفَل میگویند. شیخ طوسی در مبسوط نفل را اینگونه معنا کرده است: نفل آن است که امام بر گروهی از مجاهدان بخشی از غنیمت را برابر شرطی خاص قرار دهد؛ مثل اینکه بگوید هر کس مرا برای رسیدن به فلان قلعه راهنمایی کند، اینقدر پاداش دارد. این نفل از معنای زیادی است[۸۹]؛ چون افزون بر غنیمت است. نفل را امام میتواند از سهم خود از انفال و فیء قرار دهد و میتواند از اصل غنیمت قرار دهد و بهتر است از اصل غنیمت قرار دهد[۹۰]. علامه حلی در تحریر بهتفصیل به موضوع نفل پرداخته است[۹۱].
راغب اصفهانی در تعریف نفل و تفاوت آن با غنیمت گوید: النَّفَلُ: ما يَحْصُلُ للإنسانِ قبْلَ القِسْمَةِ من جُمْلَةِ الغَنِيمَةِ: «نفل چیزی است که برای انسان از اصل غنایم به دست میآید قبل از تقسیم». برابر این تعریف، نفل از اصل غنیمت داده میشود و جدای از سهمی است که یک فرد حاضر در صحنه نبرد دریافت میکند. در روایتی که درباره زنان حاضر در جنگ نقل شد، آمده بود که رسول خدا(ص) به زنان از فیء سهمی نمیداد؛ بلکه «نَفَّلَهُنَّ»[۹۲]: «به آنان پاداش میداد». شاید بشود گفت اینکه سهمی نمیداده، یعنی سهم مشخصی از اصل غنیمت برای آنان در نظر نمیگرفته؛ بلکه کمکی به عنوان پاداش برای آنان در نظر میگرفته است، در صورتی که نفل را در آن روایت به این معنای مصطلح بگیریم.
شیخ طوسی در استبصار بیان میکند چون زنان وظیفه ندارند در جنگ حاضر شوند، سهمی از غنایم ندارند. او مینویسد: زنان بر جهاد ملزم نمیشوند؛ زیرا آنان اساساً اهل جهاد نیستند، به همین جهت بهرهای از غنیمت ندارند؛ پس اگر در جنگ حاضر شوند، برای آنان نفل است، برابر آنچه امام در نظر میگیرد[۹۳]. طبق استدلال شیخ طوسی که افراد غیرموظف اگر در جبهه حاضر شوند، فقط نفل دریافت میکنند میتوان گفت اعراب (مسلمانان بیاباننشین) نیز چنین سهمی داشتند. زراره نقل میکند که فرمود: امام مسئول است و پاداش میدهد و میبخشد آنچه بخواهد، قبل از آنکه سهام مشخص شود و بهتحقیق که رسول خدا(ص) با قومی جنگید و از فیء و غنایم بهرهای برای آنان قرار نداد و اگر خواست میتواند بین آنان غنایم و فیء را تقسیم نماید[۹۴].
برابر آنچه در اخبار آمده، اعراب بادیهنشین اگر بجنگند، سهمی مشخص مانند دیگر مجاهدان از غنایم ندارند و این تصمیمی بوده که رسول خدا(ص) گرفته است. کلینی از موسی بن جعفر(ع) نقل میکند: «و برای اعراب چیزی از غنایم نیست، گرچه همراه امام جهاد کنند؛ زیرا رسول خدا(ص) با اعراب مصالحه کرد که آنان را در مناطق خود رها کند و هجرت نکنند با این شرط که اگر رسول خدا(ص) از سوی دشمن مورد هجوم قرار گرفت، آنها را حرکت دهد و با کمک آنها بجنگد و برای آنان سهمی از غنیمت نباشد. این سنتی است که در میان آنان و دیگران جریان دارد»[۹۵]. در این صورت امام و فرمانده میتواند برای آنان چیزی قرار دهد که تعیین مقدار آن بر عهده امام است. شیخ طوسی در مبسوط بیان کرده: اعراب سهمی از غنایم ندارند و برای امام جایز است که چیزی (رضخ) برای آنان در نظر بگیرد یا از سهم ابنسبیل از صدقه (زکات) به آنان بدهد؛ زیرا این عنوان آنان را در بر میگیرد؛ چون از محل سکونت خود که بادیه است، خارج شدهاند و نیازمند هستند؛ البته بنا بر این استدلال، از سهم سبیلالله نیز میتوانند دریافت کنند.
اعراب از بیتالمال و اراضی خراجیه و جزیه که سهم مجاهدان است[۹۶]، سهمی ندارند[۹۷]. برابر روایتی که در منابع عامه آمده، اعراب اگر به جهاد بپردازند سهم میبرند[۹۸]؛ اما اخبار اهل بیت(ع) این نظر را رد میکند. امام صادق(ع) در دیدار با عمرو بن عبید این نظر را رد میکند. حضرت خطاب به وی میگوید: آیا نظرت این است که چهارپنجم غنایم بین تمام جنگجویان تقسیم میشود؟ پاسخ میدهد: آری. امام صادق(ع) میفرماید: بهتحقیق که مخالفت کردی با سیره رسول خدا(ص). بین من و تو در این موضوع، فقهای مدینه و بزرگان آنان داوری کنند؛ از آن بپرس؛ زیرا آنان اختلاف ندارند و درگیری نمیکنند در اینکه رسول خدا(ص) با اعراب مصالحه کرد که آنان را در منطقهشان رها کند و به سوی مدینه هجرت نکنند مبنی بر اینکه اگر به پیامبر(ص) حمله شد، آنان را برای جهاد بخواند و همراه آنان بجنگد، درحالیکه برای آنان از غنیمت بهرهای نباشد. درحالیکه توی مدعی میگویی به همه شرکتکنندگان از غنایم داده میشود. بهتحقیق که مخالفت کردی با سیره پیامبر(ص) در آنچه درباره سیره ایشان با مشرکان گفتی[۹۹]. پس از اینکه غنایم جمع شد و مخارج حفاظت، نگهداری و نقل آن و چهار موردی که ذکر کردیم، از آن کسر شد، غنایم به پنج قسمت تقسیم میشد؛ یکپنجم از آن رسول خدا(ص) و امام مسلمانان بوده و بقیه بین مجاهدان بهطور مساوی تقسیم میشد. برابر اخبار برای سواره دو سهم و برای پیاده یک سهم داده میشد[۱۰۰]. نقلی است از امیرالمؤمنین(ع) که برای سواره سه سهم در نظر میگرفت[۱۰۱]. این تقسیم درباره اسیران زن، بچهها، غلامان و مردان هم اعمال میشد. البته این احکام دربارۀ جنگهای امروز ممکن است متفاوت باشد؛ زیرا تأمین بسیاری از تجهیزات و امکانات گسترده و وسیع آن در ابعاد مختلف هوایی و زمینی و الکترونیکی بر عهده حکومتهاست.[۱۰۲].
فیء
فیء در اصل به معنای رجوع و بازگشت است. از آن جهت به این بخش از بیتالمال فیء گفته میشود که اموال کافران به صورت اضافی و بدون جنگ به مسلمانان بازگشته است[۱۰۳]. شیخ طوسی در تعریف فیء در مبسوط مینویسد: واژه فیء از فَاءَ يَفِيءُ گرفته شده که به معنای بازگشت است و مراد در شرع آن چیزی است که در آیه قرآن آمده است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾[۱۰۴]. یعنی آنچه حاصل شده و به پیامبر(ص) بازگشته، بدون جنگ و اعزام سپاه و نیرو، پس هرچه اینگونه باشد، ویژه پیامبر(ص) است و به کسی متعلّق است که جانشین پیامبر است از ائمه(ع) و برای دیگران در آن نصیبی نیست[۱۰۵]. برابر ضوابط شرعی، اسیر در جنگ، جزو غنایم است که بین مجاهدان تقسیم میشود؛ اما اگر اسیری مسلمان شد، خونش حفظ میشود و جزو فیء و حق امام، قرار میگیرد[۱۰۶].[۱۰۷].
موارد کاربرد فیء در روایات
از مجموع اخبار و روایت استفاده میشود که فیء صرف نظر از معنای اولیه آنکه آیات قرآن دربارهاش نازل شده و در تعریف شیخ طوسی بیان شد، در چند معنا به کار رفته است:
۱. فیء به معنای مطلق غنیمت: به آنچه در جبهههای نبرد به دست میآید، فیء میگویند، اعم از اینکه با جنگ گرفته شده باشد یا بدون جنگ. البته معنای اولیه آن اموالی بوده است که از کافران و مشرکان گرفته میشده است؛ ولی بعد به کل اموالی که در جنگ غنیمت گرفتهاند اطلاق شده است؛ از جمله در هنگام جنگ جمل حاضران میگفتند: این فیء را بین ما تقسیم کن؛ یعنی غنایم را که شامل زنان، بچهها و مردان نیز، میشده است. مروان بن حکم گوید: وقتی که علی(ع) ما را در بصره شکست داد، اموال مردم را به آنان بازگرداند. هر کس بینه و گواه میآورد، مالش را به او میداد و کسی که مدعی بود و شاهد نداشت، سوگندش میداد. گویندهای از آن جمع گفت: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْسِمِ الْفَيْءَ بَيْنَنَا وَ السَّبْيَ: «ای امیرالمؤمنین، فیء و سبی (زن و بچههای اسیر) را بین ما تقسیم کن». وقتی این اعتراض زیاد شد، علی(ع) گفت: کدام یک از شما امالمؤمنین را جزو سهم خودش قرار میدهد؟ پس آنان دست از اعتراض بر داشتند[۱۰۸]. در این خبر از غنایم جنگی به فیء تعبیر شده است.
در خبری سماعة بن مهران از یکی از صادقین(ع) چنین نقل میکند: رسول خدا(ص) زنان را به جنگ میبرد تا مجروحان را مداوا کنند «وَ لَمْ يَقْسِمْ لَهُنَّ مِنَ الْفَيْءِ شَيْئاً وَ لَكِنْ نَفَّلَهُنَّ»[۱۰۹]: «و برای زنان سهمی از فیء و غنایم در نظر نمیگرفت ولی به آنان چیزی میداد». برابر برخی اخبار، غنایم برای پیامبران گذشته حلال نبوده است؛ ولی خداوند غنایم و فیء را بر پیامبر اسلام(ص) حلال کرد[۱۱۰]. در کتاب کافی در خبری امام صادق(ع) به بیان ویژگیهای پیامبر اسلام(ص) میپردازد و در ضمن آن بیان میکند: «وَ أَحَلَّ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ الْفَيْءَ»[۱۱۱]: «و برای او غنیمت و فیء را حلال کرد». در روایات متعددی از کنیزان اسیر در جنگ به فیء تعبیر شده است و حکم همبستر شدن با آنان قبل از تقسیم بیان گردیده است[۱۱۲]، بر همین اساس مصرف فیء و خمس در قرآن یکسان است؛ یعنی نام شش مورد سهمبر در آیه خمس و فیء هر دو بیان شده است.
۲. به غنایمی که بدون جنگ و درگیری نظامی به دست آمده باشد، فیء گویند. طبق آیه قرآن، اینگونه غنایم در اختیار رسول خدا(ص) و از آن اوست. راوندی در تعریف فیء مینویسد: الفيء كلّ ما أُخِذ من الكفار بغير قتالٍ أو انجلي أهلها[۱۱۳]؛ «فیء هر چیزی است که از کافران بدون جنگ گرفته شده یا صاحب آن آنجا را ترک کرده باشند». شیخ طوسی در کتاب قسمة الفیء و الغنایم مبسوط، همین معنا را در نظر گرفته است که نقل شد[۱۱۴]. آیۀ فیء هم همین مطلب را میرساند؛ زیرا آیات فیء دربارۀ غزوۀ بنینضیر نازل شد و آنان بدون درگیری تسلیم شدند و تمام اموال و باغهای آنان در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت[۱۱۵]. رسول خدا(ص) هم اموال بنینضیر را بین مهاجران نیازمند تقسیم کرد و فقط به دو نفر از انصار به نام ابودجانه و سهل بن حنیف که نیازمند بودند، از آن اموال بخشید[۱۱۶]. این معنا با انفال، همسان است. کلینی در باب فیء و انفال، همین دو معنا را برای فیء در نظر داشته است. ایشان از اموالی که قابل انتقال است به فیء راجع تعبیر میکند و از اموال غیر قابل انتقال، به غیرراجع تعبیر میکند که مساوی با انفال است. او در آغاز این باب در تعریف فیء مینویسد: وَ هُوَ أَنْ يَفِيءَ إِلَيْهِمْ بِغَلَبَةٍ وَ حَرْبٍ: «فیء این است که به آنان با پیروزی و جنگ برگردد». به این، فیء راجع میگوید؛ زیرا آنچه در دست دیگران بوده، با شمشیر از آنان گرفته شده است. حکم آن در آیه خمس آمده: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾[۱۱۷][۱۱۸].
برخی درباره تفاوت غنیمت و فیء به همین نکته اشاره کردهاند. در فروق اللغویه تفاوت غنیمت و فیء آمده: غنیمت نامی است برای آنچه از اموال مشرکان با جنگ گرفته میشود و فیء اطلاق میشود بر اموال آنان که با جنگ و بدون جنگ گرفته شده، در صورتی که علت گرفتن آن، کفر آنها باشد[۱۱۹]. در این جا فیء مطلق فرض شده و غنیمت شامل اموالی است که در درگیری به دست آمده است. درواقع دو نوع فیء که کلینی بیان کرده، در اینجا آمده است، بدون اینکه اشارهای به انفال شود.
۳. معنای سوم که با دو معنای اول تفاوت دارد و از سخن کلینی نیز قابل استفاده است، این است که فیء به مطلق اموال بیتالمال یا اموال عمومی اطلاق میشود، اعم از اینکه با جنگ، بدون جنگ یا با صلح به دست آمده باشد. این اموال شامل خراج و جزیه هم میشود؛ یعنی هر درآمدی که در بیتالمال وجود داد و اختیار آن در دست حاکم است، فیء نامیده میشود؛ مانند وقتی که امیرالمؤمنین(ع) در برابر شعار خوارج که منکر حکومت بودند، درباره تشکیل لزوم حکومت، از وظایف حاکم چنین سخن میگوید: «وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ»[۱۲۰]: «و توسط او فیء و اموال بیتالمال گردآوری میشود»؛ همچنین آن زمان که از شرع و اهل بیت(ع) سخن میگوید، بیان میکند ما شما را به خدا و رسول(ص) میخوانیم و «وَ تَوْفِيرِ الْفَيْءِ لِأَهْلِهِ»[۱۲۱]: «و عرضۀ فیء و بیتالمال برای اهل آن». ایشان وقتی درباره خوارج و حقوق آنان سخن میگوید، یکی از سه موردی را که بیان میکند این است که سهم آنان از بیتالمال قطع نمیشود و میفرماید: «وَ لَا نَمْنَعُكُمُ الْفَيْءَ مَا كَانَتْ أَيْدِيكُمْ مَعَ أَيْدِينَا»[۱۲۲]: «ما شما را از فیء و بیتالمال محروم نمیکنیم تا زمانی که دستهای شما همراه با دستهای ما باشد».
روشن است که بخش عمده درآمد بیتالمال در آن زمان از طریق خراج و جزیه تأمین میشده است. معنای سوم فیء اعم از اموالی است که با جنگ و بدون جنگ از کافران به دست آمده باشد و شامل خراج و جزیه میشود، آنگونه که در فروق اللغویه به آن اشاره شده است[۱۲۳]. به نظر میرسد در آن زمان کاربرد عنوان فیء برای کل اموال بیتالمال رایج بوده است. امام رضا(ع) در حدیثی مفصل که از اهمیت امامت و امام سخن میگوید، به بیان وظایف امام میپردازد و از عرضه درست اموال عمومی با تعبیر «توفیر فیء» یاد میکند: «امام زمام دین، نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امام ریشه بالنده اسلام و شاخه سربلند آن است. امام متمم و مکمل نماز، زکات، روزه، حج و جهاد است، مایه زیادی اموال عمومی، صدقات و اجرای حدود و احکام، استحکام مرزها و سرحدات است»[۱۲۴]. در این سخن که در منابع مختلف آمده است، زکات و فیء هر یک به صورت مستقل بیان شده و صدقات نیز جداگانه آمده است که ممکن است شامل صدقات مستحبی و کفارات هم بشود. «توفیر» هم به معنای فراوانی است[۱۲۵] مانند اینکه گفته میشود «وفور نعمت» و هم به معنای درست و عادلانه مصرفکردن[۱۲۶]. در اینجا به نظر میرسد معنای دوم منظور باشد؛ یعنی حاکم وظیفه دارد فیء را بهدرستی دریافت کند و عادلانه و بجا مصرف نماید. در سخنی که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شد، به این نکته اشاره شده است.[۱۲۷].
منابع
پانویس
- ↑ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۹.
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ ابوجعفرمحمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۸۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۲۰۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۰۴.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۱۷۹.
- ↑ لویس معلوف، المنجد، ذیل واژه غنم؛ میرزاعلی مشکینی، مصطلحات الفقه، ص۳۹۶: الغنيمة ما يؤخذ من المحاربين عنوة.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۱۷۹.
- ↑ ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۰۷.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج۱، ص۳۱۱. عبارت از: «قَالَ (مَالِكُ): سُقْتُ مَعَ النَّاسِ أَمْوَالَهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ أَبْنَاءَهُمْ لِيَجْعَلَ كُلُّ رَجُلٍ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ فَيَكُونَ أَشَدَّ».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۸، ص۱۷۶: «نَادَى مُنَادِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي النَّاسِ يَوْمَ أَوْطَاسٍ أَنِ اسْتَبْرِءُوا سَبَايَاكُمْ بِحَيْضَةٍ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۳۰۰.
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۹۰، شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۶۰۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۱.
- ↑ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۱.
- ↑ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ محمد: ۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۱۶.
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۸۷؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۵: «قَالَ عَلِيٌّ(ع): إِطْعَامُ الْأَسِيرِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَيْهِ حَقٌّ وَاجِبٌ، وَ إِنْ قَتَلْتَهُ مِنَ الْغَدِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۵.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۴، ص۳۶۸؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۹، ص۵۰۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۹.
- ↑ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۵، ص۲۹۵۰: السَّبيّ: الأسرى المحمولون من بلدٍ إِلى بلد.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۱۸: «أُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِسَبْيٍ مِنَ الْيَمَنِ فَلَمَّا بَلَغُوا الْجُحْفَةَ نَفِدَتْ نَفَقَاتُهُمْ فَبَاعُوا جَارِيَةً مِنَ السَّبْيِ كَانَتْ أُمُّهَا مَعَهُمْ فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِيِّ(ص) سَمِعَ بُكَاءَهَا فَقَالَ مَا هَذِهِ الْبُكَاءُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ احْتَجْنَا إِلَى نَفَقَةٍ فَبِعْنَا ابْنَتَهَا فَبَعَثَ بِثَمَنِهَا فَأُتِيَ بِهَا وَ قَالَ بِيعُوهُمَا جَمِيعاً أَوْ أَمْسِكُوهُمَا جَمِيعاً».
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۲۶؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۶۶.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۲.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۲، ص۶۲.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۲، ص۶۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، صص۲۶۸ و ۲۷۲؛ شیخ صدوق، المقنع، ص۳۹۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۴۸-۲۴۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، صص۱۰۹ و ۱۳۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۶ و ج۷، صص۱۴۸، ۱۵۰، ۱۵۴، ۱۵۶، ۱۹۸ و ۲۰۳.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، صص۴۴-۴۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۳۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۷-۵۶۸؛ ج۵، ص۲۸۲؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، صص۵۱ و ص۵۳؛ شیخ مفید، المقنعه، ص۲۷۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، صص۱۱۸، ۱۳۶ و ۱۴۷.
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۱۱۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۰۹.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۰۱: الإِغْلال: الخيانة في المَغانم و غيرها.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح العربیه، ج۵، ص۱۷۸۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۰۰؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۳۵؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۵۵۱: قال أبوعبيد: الغُلُولُ في المَغْنَمِ خاصَّةً.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۳، ص۳۸۰: و هو الخيانة في المغنم و السّرقة من الغنيمة قبل القسمة.
- ↑ شیخ علی پناه اشتهاردی، مجموعة فتاوی ابنجنید، ص۱۶۰.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۲۶؛ ابنابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۸۰۳.
- ↑ «هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد؛ و هر کس خیانت کند در رستخیز آنچه را خیانت ورزیده است، (با خود) خواهد آورد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۱.
- ↑ شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۰۳: «وَ بَرَّأَ نَبِيَّهُ(ص) مِنَ الْخِيَانَةِ».
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۲۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۸۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۴؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۳۹۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۸۵؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۰۹؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۳۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۷۳.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۰۵: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْبَيْضَةِ الَّتِي قَطَعَ فِيهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)؟ فَقَالَ: كَانَتْ بَيْضَةَ حَدِيدٍ سَرَقَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمَغْنَمِ فَقَطَعَهُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۲۱؛ علی بن جعفر عریضی، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، صص۱۳۲ و ۲۹۳؛ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۲۵۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۰۰.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۶۱: «قَطَعَ عَلِيٌّ(ع) فِي بَيْضَةِ حَدِيدٍ وَ فِي جُنَّةٍ وَزْنُهَا ثَمَانِيَةٌ وَ ثَلَاثُونَ رِطْلًا».
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۷۲: «وَ لَا قَطْعَ فِي الْغُلُولِ».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۰۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، صص۱۲۴، ۱۲۶ و ۲۲۶؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۱۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۱؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۴، ص۲۴۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، صص۳۵۲ و ۳۶۸ و ج۱۰، ص۱۱۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۱۴.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۳۸۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص۴۷۱؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۸۲: و هو ما يأْخُذُه أَحَدُ القِرْنَيْن في الحَرْب مِنْ قِرْنِه مِمَّا يَكُون عَلَيْهِ و مَعَهُ مِنْ ثِيَابٍ و سِلَاحٍ و دَابّةٍ.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۸؛ ابنحجر، الإصابه، ج۳، ص۴۱۵؛ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۹.
- ↑ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۵۸۴: من قتل قتيلا له عليه بيّنة فله سلبه.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۳: «أُتِيَ عَلِيٌّ(ع) بِأَسِيرٍ يَوْمَ صِفِّينَ فَبَايَعَهُ. فَقَالَ عَلِيٌّ(ع): لَا أَقْتُلُكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ فَخَلَّى سَبِيلَهُ وَ أَعْطَى سَلَبَهُ الَّذِي جَاءَ بِهِ».
- ↑ محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۹۸.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۲، ص۱۱۷.
- ↑ ابناشعث، الجعفریات، ص۲۱۷.
- ↑ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۵، ص۲۳۹: «کان سهم النبی(ص) یدعی الصفی».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، صص۱۸۶ و ۵۴۶ و ج۸، ص۱۴۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۳۲ و ج۴، ص۱۴۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۴: «وَ لِلْإِمَامِ صَفْوُ الْمَالِ أَنْ يَأْخُذَ الْجَارِيَةَ الْفَارِهَةَ وَ الدَّابَّةَ الْفَارِهَةَ وَ الثَّوْبَ وَ الْمَتَاعَ مِمَّا يُحِبُّ وَ يَشْتَهِي فَذَلِكَ لَهُ قَبْلَ قِسْمَةِ الْمَالِ وَ قَبْلَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ».
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۲۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۹۱.
- ↑ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۵، ص۲۳۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۹۱.
- ↑ ابنحبان، الصحیح، ج۱۱، ص۱۵۱؛ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، سنن أبیداود، ج۳، ص۱۵۲؛ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۴۰؛ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۶، ص۳۰۴؛ تقیالدین احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۲۸۰: كانت صفية من الصفي.
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری آملی، المسترشد فی إمامة علی بن أبیطالب(ع)، ص۴۱۴؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۱۶۰؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۲۵۰.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۲۲۸: الرضخ: العطيّة القليلة.
- ↑ سعدی ابوحبیب، قاموس الفقهی، ص۱۴۹: العطية القليلة غير المقدرة.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۷۰.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۷۰.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۷۰.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۸: «إِذَا وُلِدَ الْمَوْلُودُ فِي أَرْضِ الْحَرْبِ قُسِمَ لَهُ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ».
- ↑ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۳۸: «إِذَا وُلِدَ الْمَوْلُودُ فِي أَرْضِ الْحَرْبِ أُسْهِمَ لَهُ».
- ↑ ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص۱۵۹.
- ↑ ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الحاوی الکبیر، ج۱۴، ص۱۳۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۳۵: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِذَا غَزَا قَوْمٌ بِغَيْرِ إِذْنِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَتِ الْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۳.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج۲۲، ص۲۵۸ ذیل واژه رضخ.
- ↑ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۹، ص۳۹۴: و المراد هنا العطاء القليل أقل من السهم.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۸: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) خَرَجَ بِالنِّسَاءِ فِي الْحَرْبِ حَتَّى يُدَاوِينَ الْجَرْحَى وَ لَمْ يَقْسِمْ لَهُنَّ مِنَ الْفَيْءِ شَيْئاً وَ لَكِنَّهُ نَفَّلَهُنَّ».
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۷۰.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج۲۵، ص۱۷۶، ذیل واژه سلب.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۴.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۸.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۸.
- ↑ علامه حلی، تحریر الأحکام، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۸: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) خَرَجَ بِالنِّسَاءِ فِي الْحَرْبِ حَتَّى يُدَاوِينَ الْجَرْحَى وَ لَمْ يَقْسِمْ لَهُنَّ مِنَ الْفَيْءِ شَيْئاً وَ لَكِنَّهُ نَفَّلَهُنَّ».
- ↑ شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۴۴: «الْإِمَامُ يُجْرِي وَ يُنَفِّلُ وَ يُعْطِي مَا شَاءَ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ السِّهَامُ وَ قَدْ قَاتَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِقَوْمٍ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ فِي الْفَيْءِ نَصِيباً وَ إِنْ شَاءَ قَسَمَ ذَلِكَ بَيْنَهُمْ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۴۱ و ج۵، ص۴۴: «وَ لَيْسَ لِلْأَعْرَابِ مِنَ الْغَنِيمَةِ شَيْءٌ وَ إِنْ قَاتَلُوا مَعَ الْإِمَامِ، لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) صَالَحَ الْأَعْرَابَ أَنْ يَدَعَهُمْ فِي دِيَارِهِمْ وَ لَا يُهَاجِرُوا عَلَى أَنَّهُ إِنْ دَهِمَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مِنْ عَدُوِّهِ دَهْمٌ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ فَيُقَاتِلَ بِهِمْ وَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ نَصِيبٌ وَ سُنَّةٌ جَارِيَةٌ فِيهِمْ وَ فِي غَيْرِهِمْ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۳؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۸۰: «إِنَّمَا الْجِزْيَةُ عَطَاءُ الْمُجَاهِدِينَ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۵: «سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَعْرَابِ... فَلَهُمْ مِنَ الْجِزْيَةِ شَيْءٌ قَالَ: لَا».
- ↑ ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۱۶۲: «الأعراب ليس لهم في الْغَنِيمَةِ وَالْفَيْءِ شَيْءٌ إلاّ أَنْ يُجَاهِدُوا».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۰.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۶-۱۴۷: «أَنَّ لِلْفَارِسِ سَهْمَيْنِ وَ لِلرَّاجِلِ سَهْماً».
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۷: «أَنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ يَجْعَلُ لِلْفَارِسِ ثَلَاثَةَ أَسْهُمٍ وَ لِلرَّاجِلِ سَهْماً».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۱۷-۲۲۷.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۲۷: و أَصلُ الفَيْءِ: الرُّجُوعُ، سُمِّيَ هذا المالُ فَيْئاً لأَنه رَجَعَ إلى المسلمين من أَمْوالِ الكُفّار عَفْواً بلا قِتالٍ.
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۵؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۵۶۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۳: «الْأَسِيرُ إِذَا أَسْلَمَ فَقَدْ حُقِنَ دَمُهُ وَ صَارَ فَيْئاً».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۷.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۵۵؛ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص۱۳۲؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۸.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۵؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۸۴؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۰۱؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج۶، ص۳۰۳؛ احمد، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۰۴؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۷۰؛ صالحی شامی، سبل الهدی، ج۳، ص۹۲؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۰، ص۴۱۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۱۹۴ و ج۵، ص۵۷۱.
- ↑ قطبالدین راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ قطبالدین راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ «و بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۸.
- ↑ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، ص۸۲.
- ↑ شیخ مفید، الأمالی، ص۲۳۴؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۱۱.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۹۳؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۶۵.
- ↑ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۶۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۸؛ تحف العقول (ترجمه احمد جنتی)، ص۷۰۱؛ ابنابیزینب نعمانی، الغیبه، ص۲۱۸؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۶۷۶؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۸؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۶۷۷؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۹۷: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ».
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۵، ص۲۸۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۲، ص۳۸۳: و توفيره قسمته على قانون الشرع و العدل.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۲۸.