بحث:مکه در تاریخ اسلامی
مقدمه
شهر کعبه و شهر مسجد الحرام است. شهری است کوهستانی و بسیار خشک و سوزان و مهمترین شهر کشور عربستان و جزو استان حجاز میباشد که در بخش غربی شبه جزیره عربستان قرار دارد. منطقه مکه از قدیم الایام در مسیر کاروانیان راه یمن و شام بود ولی تاریخ جغرافیایی و آبادانیاش با اسکان حضرت هاجر و حضرت اسماعیل در آن شروع میشود. آن زمان که حضرت ابراهیم پیامبر عظیم الشأن زن و فرزند خود را به امر الهی در بیابان غیر ذیذرع و بیآب ساکن ساخت، به اراده الهی چشمه آبی زیر پای کودک حضرت هاجر جوشید و با پیدایش آب (زمزم) قوم جرهم (از قبایل یمنی) که در حدود مکه به سر میبردند در این نقطه اقامت گزیدند و آنگاه که کعبه به دست توانای پیامبر گرانقدر حضرت ابراهیم و با کمک فرزندش حضرت اسماعیل بنا گردید، مکه از جهت تشریفات مذهبی و از جهت امور بازرگانی ارزش و اعتبار یافت. و اما مکه شهری که پایگاه توحید قرار داده شده اهمیت حیاتی و جهانیاش را با ظهور پیامبر اسلام آغاز نمود. با تولد اسلام مکه جایگاه توحید ابراهیمی خود را که در سیر زمان فراموش شده بود دوباره به دست آورد. در ابتدا کفار و مشرکین با آزار و قصد قتل پیامبر اسلام سبب شدند که حضرت بعد از سیزدهمین سال بعثت در شب ربیع الاول به امر الهی مکه را ترک گوید و به مدینه مهاجرت فرماید. تا این که حضرت در دهم رمضان سال هشتم هجری با سپاهی متشکل از ده هزار مسلمان از مدینه عازم مکه گردیدند و بعد از ده روز به مکه رسیدند و در ناحیه ذیطوی سپاه را چهار قسمت کردند که هر کدام از جهتی روانه شهر گشتند. مکیان تاب مقاومت در خود ندیدند و به پیشتاز شتافتند. مکه بدون خونریزی فتح گردید و حضرت بر مکیان رحمت آورد و آزادشان ساخت. مکه از قید کفر آزاد گردید و پایگاه توحید گشت.
فضایل مکه: راه رفتن در آن ثواب عبادت دارد خواب کننده در آن مثل شب زندهدار شهرهای دیگر است. طعام خوردن در آن فضیلت روزه گرفتن در دیگر جاها را دارد. سجده کننده در آن مثل به خون خود غلتیده در راه خداست. بهترین زمین نزد خداست و هیچ خاکی محبوبتر از خاک مکه نزد خداوند نیست. هیچ سنگی و درختی و کوهی و آبی از مکه محبوبتر نزد پروردگار عالم نمیباشد. محبوبترین زمین خداوند نزد رسول الله است که اگر ناچار نمیشدند هرگز از آن خارج نمیگردیدند. هر که در حرم (مکه و مدینه) بمیرد به حساب عرضه نشود و در سلک مهاجران به خدا در میآید و در قیامت با اصحاب بدر محشور میگردد.
حرم مکه: مکه حرم است و حرم بودن مکه از آنجاست که بیاحترامی بدان حرام است و این شهر و اهل آن در حمایت پروردگار متعال هستند و انجام چیزهایی که در سایر نقاط نیست در اینجا حرام است و اما حرم مکه محدوده خاصی است که اطراف آن را احاطه کرده است. این محدوده را حضرت جبرئیل(ع) برای حضرت ابراهیم مشخص نمود و آن حضرت علایمی را برای شناسایی در آن حدود نصب نمود (و به نقلی نیز حضرت اسماعیل پس از پدر علایم را نصب فرمود) این علایم در اطراف مکه در پی هر تخریبی در اعصار مختلف تجدید بنا میشد تا این که در زمان رسول خدا آن علایم بار دیگر تثبیت گردید و تا به حال با ترمیم و تجدید بنا محفوظ نگاه داشته شده است که پارهای از آنها جدید است و با سیمان و سنگ رخام ساخته شده و بعضی دیگر قدیمی است و با سنگ و آهک بنا گشته و بعضی دیگر سنگ چین میباشند و آن را انصاب حرم گویند محدوده حرم در مکه در تمام جهات یکسان نیست و دایرهای دارد به نام دایره حرم که حد و مرز مکه را مشخص مینماید و نقاطی که شعاع حرم را به لحاظ جغرافیایی مشخص میکند طبق نوشتهها عبارتند از:
- شمال، در طریق مدینه، تنعیم است با فاصله حدود ۶ کیلو متری مسجد الحرام
- جنوب، در طریق عرفه نمره است با فاصله حدود ۱۲ کیلومتری مسجد الحرام
- شرق، در طریق نجد، جعرانه است با فاصله حدود ۲۶ کیلومتری مسجدالحرام
- غرب، در طریق جده حدیبیه (علمین) است با فاصله حدود ۲۰ کیلومتری مسجد الحرام
مستحبات مکه: باغسل وارد شدن. از بالای مکه (از راه مدینه) وارد شدن. کفش به دست و پابرهنه و آرام و فروتن وارد شدن با خواندن دعای «اللهم البلد بلدك و البيت بيتك...» وارد شدن. در مکه انفاق نمودن و روزه گرفتن و ذکر خدا نمودن و قرآن خواندن وختم قرآن کردن و آب زمزم خوردن به زیارت غار حرا رفتن و در مولد النبی دعا و نماز به جای آوردن و بستگان رسول الله را در قبرستان معلی زیارت نمودن و آداب کعبه را انجام دادن و نمازهای فریضه را در مسجد الحرام به جای آوردن در خروج از مکه صدقه دادن و از پایین مکه بیرون رفتن.
تسمیه مکه: به تفاوت نقل:
- از «مک» است به معنای از بین بردن، و مکه نخوت مستبدین را از بین میبرد.
- از «مک» است به معنای بسط و مکه جایی است که خداوند کره زمین را از آن گسترش داده است.
- از «مک» است به معنای ازدحام، و مکه جایی است که مردم از هر جا به آن میآیند و در آن ازدحام میکنند.
- از «مک» است به معنای جذب و مکه جایی است که (به دعای حضرت ابراهیم) مردم از هر دیاری به آن جذب میشوند.
- از «مک» است به معنای کمآبی، و مکه کم آب است (گویی آب آن را زمین مکیده است) یا علاقه مردم به آخرین قطره آب نشان میدهد.
- از «مک» است به معنای مکیدن و کاستن، و مکه گناهان را مکیده و نابود میکند یا گناه شخص در مکه کاسته میشود. حالت تقوایی در شخص پیدا میشود که عامل پرهیز از گناه است).
- از «مک» است به معنای نابودی و مکه جایی است که هر کس به آن قصد سویی داشته باشد نابود خواهد شد (یا در ابتدا در جاهلیت چنان بود که هر کس در مکه ظلم میکرد او را نابود میکردند و یا از مکه بیرون میراندند).
- از «تمککت العظم» است به معنای درون مغز استخوان، و مکه گویی وسط زمین است همانگونه که مغز استخوان در وسط آن قرار دارد.
- از «مکّوک» است به معنای ظرفی که بالای آن تنگ و وسط آن فراخ باشد و مکه در میان دو کوه مرتفع و در میان دره مثل ظرفی است که بالای آن تنگ و وسط آن فراخ باشد.
- از «مکا» است به معنای خانه (که لغتی بابلی است) و چون حضرت ابراهیم اهل بابل بود، نام خانه را که ساخت مکه نهاد، این نام اول شهر باقی ماند.
- از «مُکا» است به معنای صدای نوعی پرنده و در مکه صدای مردم که خدای را میخوانند بلند است و زمزمه ملکوتی حاجیان در اطراف کعبه همواره به گوش میرسد. یا در جاهلی هنگام حج میگفتند حج ما به اتمام نخواهد رسید مگر آنکه به کنار کعبه رویم و در آنجا سوت بکشیم.
- از «مکوربا» است (و به تلفظ یونانی «مقو روبا») است و به زعم برخی از محققین جدید یونانیان از آن نام، شهری را به معنی مکان تقرب به خدا مراد کردهاند که همان مکه است.
- از «مهگه» است به معنی جایگاه ما و ریشهای ایرانی دارد[۱].
شهر مقدس مکه، در بخش غربی «جزیرة العرب و نجد» قرار داشته و آن را جزو «تهامه» دانستهاند. این شهر از شمال به مدینه، از شرق به نجد و ریاض، از جنوب به یمن و از مغرب به جدّه محدود میشود. فاصله آن با جده به واسطه بزرگراهی که احداث شده، ۶۰ کیلومتر و با مدینه ۴۲۵ کیلومتر است. شهر مکه میان دو رشته کوه محصور شده و از این رو، بنای آن از دور دیده نمیشود. این دو رشته کوه عبارتند از:
- کوه فلق یا فلح که در شمال مکه واقع است که به سمت غرب ادامه مییابد،
- کوه قُعَیقُعان که کوههای «هندی، لُعلُع، کَدّی» از جمله ارتفاعاتی هستند که در این رشته کوه قرار دارند[۲]. شهر را چندین تنگه و دره تشکیل میدهد، انتهای درهای را که کعبه در آن است، «بطحا» میگویند.
این شهر از نظر مساحت از هر طرف گسترش یافته هر روز با تراشیدن کوهها، ساختمانهایی عظیم بنا میکنند. ارتفاع تقریبی مکه از سطح دریا ۳۳۰ متر است و با توجه به کوهها و کمگیاه بودن آن، هوای آن بسیار گرم و سوزان است. باران بسیار کم میبارد. ولی هرگاه که ببارد به طور رگبار و به فاصله چند لحظه سیلابهای سهمگین پدید میآید. از این رو برای نگهداری کعبه و مسجدالحرام، سیلبُرهای عظیم ساخته شده است. هوای مکه متغیر است و ممکن است در یک ساعت چند حالت به خود بگیرد مکّیها میگویند خدا هفتاد هوا آفریده که ۶۹ هوای آن در مکه و یکی دیگر در تمام دنیا است. در گذشته بسیار دور، سرزمین مکه فاقد آب بوده است. بعدها اولین آب آن، چشمه زمزم شد. بزرگترین قنات مکه را جمال الدین اصفهانی در قرن ششم هجری حفر کرد و پس از وی مقتدر و القائم آن را تعمیر و بر آب قنات افزوده شد. علاوه بر این قنات و چاه زمزم که آبهای تاریخی این شهر مقدس است، قنات «زاهر» و «عسقلانی» و «جعرانه» و «قنات زبیده» میباشد. سطح زندگی و وضعیت اقتصادی مردم مکه بسیار خوب است. کالاهای متنوع از تمام کشورها در بازارهای مکه وجود دارد. این شهر پیش از اسلام و بعد از آن، از نظر تجاری بینهایت مورد توجه بازرگانان بینالمللی بوده است.
در مکه بازارهای مختلف، ادارات گوناگون مانند شؤون «الحاج»، «امن العام» و «الصحة العامه» وجود دارد. چند مدرسه علوم شرعیه، چند تکیه بزرگ و چندین کتابخانه و مؤسسات خیریهای از قبیل «دارالایتام» و «مستشفی» در آن وجود دارد. بازاریان مکه میتوانند به زبانهای فارسی، ترکی، هندی و انگلیسی صحبت کنند. به نظر بسیاری، اهل مکه از نظر مذهبی زیاد متعصب نیستند و از مردم مدینه بهترند. از نظر نظافت و اخلاق هم با مردم مدینه فرق دارند. حتی شرطههای مکه و آمرین بالمعروف آن خوشقیافهتر و بااخلاقتر از شرطههای مدینهاند[۳]. چهره عمرانی و ساختمانی مکه دیدنی است. عمارتها، آسمانخراشها و ساختمانهای چندین طبقه (بعضاً بیش از ۲۰ طبقه) چهره شهر را دگرگون کرده است. به جهت کوهستانی بودن این شهر، پلها و تونلهای فراوان در آن وجود دارد و خانهها و ساختمانها بر سینه کوهها بالا رفته است. بهترین ساختمانهای مکه در محله شیشه است که عشرتکده و محل سکونت سرمایهداران این شهر میباشد.
نامهای بسیاری برای مکه آوردهاند. چندین اسم برای یک مسمی، غالباً دلیل بر شرافت و اهمیت مسمی است. در قرآن و روایات حدود ۲۰ اسم برای مکه ذکر شده که هر کدام دلالت بر فضیلت و معنایی جداگانه است. از جمله این نامها: صلاح، العرش، المقدسة، النساستة، البیت العتیق، ام رحم، ام القری، الحاطمه، القادس، الباسته، الرأس، کوثی. و اما نامهایی که برای این سرزمین در قرآن آمده چنین است: مکه، بکّه، ام القری، البلد، بلد الامین، مسجد الحرام، حرم[۴].[۵].
مکه از ظهور اسلام تا هجرت
محمد رسول الله(ص) در عام الفیل از مادر زاده شد و با تولد او نور خداوندی بر کره خاکی تابیدن گرفت. طاق کسری فرو ریخت، دریاچه ساوه خشکید و آتش آتشکده فارس به خاموشیگرایید. او پدر بزرگوارش را ندید و مادرش در ششمین سال تولد فرزندش، زندگی را بدرود گفت. پس از آن، تا دو سال جدّش عبدالمطلب شخصیت برجسته مکه، سرپرستی او را بر عهده داشت و آنگاه که او درگذشت، ابوطالب عموی بزرگوارش سرپرستیاش را پذیرفت. در بیستوپنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد و پس از گذشت پانزده سال از این پیوند، در چهل سالگی به پیامبری برانگیخته شد. او فردی مورد اعتماد، امین و صادق بود که هر سال، یک ماه را به عبادت در «غار حرا» میپرداخت و هرگز کسی از وی خاطرهای بد در ذهن نداشت و از او دروغی نشنیده بود. تا سه سال، دعوت آشکار و رسمی نداشت، به همین دلیل توانست جمعی از مردمان پاک فطرت را به دین مبین اسلام در آورد. نخستین مسلمان علی(ع) و دومین آن حضرت خدیجه کبری(س) بود.
با آشکار شدن و رسمیت یافتن دعوت، دشمنی قریش نیز با اسلام و مسلمانان آغاز شد. و کسانی مانند ابوجهل، عتبة بن ربیعه و ابوسفیان و حتی عمویش ابولهب، بدترین آزارها را به وی و پیروانش رساندند؛ اما آنان سرسختانه مقاومت کردند. در سال پنجم بعثت، گروهی از مسلمانان به رهبری جعفر فرزند ابوطالب مخفیانه از مکه هجرت کردند و با عبور از دریای سرخ، به حبشه رفتند تا از فشار مشرکان در امان باشند. سالهای پس از آن، پیامبر با حمایت ابوطالب و دیگر افراد بنی هاشم (جز ابولهب) در مکه زندگی میکرد. حمایت ابوطالب نقش بسیار مهمی در محافظت از رسول خدا(ص) داشت. زمانی که قریش نتوانستند ابوطالب را به ترک حمایت از رسول خدا(ص) وادار کنند، پیمان اتحادی را بر ضد بنیهاشم امضا کردند. این پیمان که در سال هفتم بعثت امضا شد، بنیهاشم را محصور در شِعب ابیطالب؛ یعنی محله بنیهاشم در مکه کرد و قریش از داشتن روابط اقتصادی و خانوادگی با آنان سر باز زد. شکستن این پیمان از دید قریش، تنها زمانی ممکن بود که بنیهاشم دست از حمایت رسول خدا(ص) بردارند و او را به قریش تحویل دهند. پس از سه سال سختی و مرارت، قریش با سرافکندگی، پیمان خود را لغو کرد و بنیهاشم با سرافرازی زندگی جدید خود را آغاز کردند. دیری نپایید که دو یار دیرین رسول خدا(ص)، ابوطالب و خدیجه، یکی پس از دیگری دنیا را وداع گفتند. سال دهم بعثت، به مناسبت درگذشت این دو یار، «عام الحزن»؛ یعنی سال اندوه نامگذاری شد.
در سال یازدهم بعثت، بارقه امیدی از سوی «یثرب» درخشید و تنی چند از مردم آن سرزمین با اسلام آشنا شده به آن گرویدند. سپس در سالهای دوازدهم و سیزدهم بر شمار آنان افزوده شد. بدین ترتیب، اسلام که در مکه و در کنار خانه خدا در حصار مشرکان بدطینت زندانی بود، در بیرون مکه و در شهر یثرب، خود را آزاد یافت. مکه خاطره سیزده سالِ نخست بعثت را به همراه دارد که در یک سو دشمنان مشرک رسول خدا(ص) قرار داشتند و در سوی دیگر آن حضرت با یارانی انگشتشمار اما مقاوم که در زیر شکنجههای سهمگین مشرکان فریاد احدٌ احد آنان فضای شهر مکه را پر کرده بود، حیات اسلام را در بستر تاریخ تداوم میبخشید. آن زمان قبله مسلمانان بیت المقدس بود، اما مسجد الحرام و کعبه مقامی بس والا و ارجمند داشت. رسول خدا(ص) در سال سیزدهم بعثت، به دعوت مردم یثرب به آن شهر رفت و مکه را برای مدتی کوتاه در اختیار مشرکان قرار داد. هفت سال بعد توانست برای مدت سه روز به قصد انجام عمره به مکه آید و سرانجام، در سال هشتم هجرت، این شهر را که مرکز توحید ابراهیمی بود از وجود مشرکان نجس و بتها پاک سازد. در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر کرد و این نشان داد که مکه و کعبه پایگاه اصلی اسلام بوده و خواهد بود. این اقدام علاوه بر پیروزی فرهنگی بر یهود، پیروزی بر قریش نیز بود که کعبه را در انحصار خود و عقاید شرک آلودشان قرار داده بودند. در واقع با این حرکت دین ابراهیم که اساس آیینهای توحیدی بود به معنای واقعی احیا گردید.
رسول خدا(ص) با پیروزی بر قریش، مکه را با همه عظمتی که داشت، مرکز دولت خویش قرار نداد. دلیلش آن بود که به انصار، این یاران دیرین خود، قول داده بود تا در کنار آنها بماند و ماند[۶]. پس از استقرار دولت اسلامی در مدینة النبی، مکه از جهت دینی، موقعیت ممتازی یافت و آن این بود که به سال دوم هجرت، کعبه قبله مسلمانان شد و هر مسلمانی مکلف بود در هر نقطهای از جهان که زندگی میکند برای نماز به سوی مسجد الحرام بایستد. خداوند در قرآن فرمود: ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾[۷].
اما از نظر سیاسی، به دلیل مرکزیت مدینه، شهر مکه در درجه دوم از اهمیت قرار گرفت. این زمان، شخصیتهای برجسته شهر مکه به مدینه رفتند تا در دولت جدید بهره و نصیبی داشته باشند. بسیاری از این افراد، کسانی بودند که در سال هشتم هجرت، به زور مسلمان شده بودند. برای نمونه، از آن پس، طایفه بنیامیه در مدینه دیده شدند، نه در مکه. در دوره پیامبر(ص) مدتی مُعاذ بن جَبل و زمانی هم حارث بن نَوفَل بن حارث بن عبدالمطلب و زمانی عتاب بن اسید بر مکه حکومت کردند. در زمان خلفا، برخی از مهمترین والیان مکه عبارت بودند از: نافع بن عبدالحارث، عبدالله بن ابزی، خالد بن عاص مخزومی و عبدالله بن خالد اسید اموی. و در زمان امام علی(ع)، نخستین حاکم مکه، ابوقتاده انصاری و دومین آنها قثم بن عباس و سپس معبد بن عباس بود. آخرین حاکم این شهر از سوی امام علی و امام حسن(ع)، جاریة بن قدامه بود. با رفتن امام علی از حجاز به عراق، در سال ۳۶ هجری، مرکز خلافت از مدینه به عراق انتقال یافت و مدینه و مکه در عین حفظ اهمیت دینی خود به عنوان «حرمین»، از نظر سیاسی موقعیت چندانی نداشتند؛ گر چه چهرههای شاخص دینی و سیاسی از صحابه و فرزندان آنان، هنوز در این دو شهر فراوان بودند. امام حسن(ع) بعد از صلح با معاویه به مدینه بازگشت. برادرش امام حسین(ع) نیز در این شهر زندگی میکرد. به علاوه شمار زیادی از فرزندان صحابه مانند عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر در این شهر میزیستند.
با استقرار حکومت معاویه در دمشق، نظارت بر مدینه بیشتر شد و برخی از مهمترین چهرههای اموی، حکومت مدینه را به عهده گرفتند. عُتبه بن ابیسفیان، عنبسه ابن ابیسفیان، مروان بن حکم، سعید بن عاص اموی و فرزندش عمرو، از جمله حاکمان شهرهای مدینه و مکه در روزگار معاویه بودند. در دوران معاویه، مدینه چندان اطاعت از امویان نداشتند و مخالفان فراوانی از فرزندان صحابه در مدینه زندگی میکردند. زمانی که یزید سر کار آمد، در اولین قدم کوشید تا مخالفان خود در میان فرزندان صحابه را از میان بردارد. امام حسین(ع) از مدینه به مکه رفت و پس از آن مکه را به قصد عراق ترک کرد و در محرم سال ۶۱، در کربلا به شهادت رسید. عبدالله بن زبیر نیز همزمان با امام حسین(ع) از مدینه به مکه آمد، اما در همین شهر ماند. آن زمان حاکم مکه، ولید بن عتبه بن ابیسفیان بود. پس از سرکوبی نهضت امام حسین(ع) در محرم سال ۶۱، مردم مدینه از نسل فرزندان صحابه در سال ۶۲ شورش کردند. عامل پشت پرده این شورش عبدالله بن زبیر بود که در مکه به سر میبرد و آن شهر را در تصرف خود گرفت. سپاه اعزامی شام ابتدا عازم مدینه شد و ضمن قتل عام مردم شهر در واقعه حرّه به مکه حمله کرد. طی این حمله ناموفق، مسجد الحرام و کعبه آسیب فراوان دید.
با رسیدن خبر مرگ یزید، سپاه شام برگشت و عبدالله بن زبیر بر حجاز و سپس عراق تسلط یافت. وی تا سال ۷۳ هجری در این شهر حکومت کرد. در این سال، حَجّاج به فرمان عبدالملک بن مروان به مکه حمله کرد و ضمن آتش زدن کعبه و دار زدن عبدالله بن زبیر، بار دیگر حجاز و جزیرة العرب را به زیر سلطه امویان در آورد. در دولت زبیری نیز، بنیهاشم تحت فشار خاندان زبیری قرار داشتند. این خاندان، نماینده جناح میانی قریش در برابر دو خط علوی و اموی بود. ابن زبیر طی حکومت خود بر مکه، کعبه را مجدداً از پایه بنا کرد و بخشی از حجر اسماعیل را داخل کعبه کرد؛ به علاوه درِ دیگری هم روبروی درِ فعلی در کنار رکن یمانی باز کرد. با آمدن حَجّاج، بار دیگر کعبه تخریب و به مانند همان که پیش از زمان ابن زبیر بود، ساخته شد. دولت اموی، امیرانی از خاندان خود و یا چهرهای کاملاً وابسته را به حکومت شهرهای مهم میگمارد. خالد بن عبدالله قسری، عبدالله بن سفیان مخزومی و یحیی بن حکم بن ابیالعاص، از جمله والیان امویان در مکه بودند. مدتی هم عمر بن عبدالعزیز و مسلمه بن عبدالملک در این شهر حکومت کردند. یکی از کثیفترین حکام اموی در مکه، یوسف بن عمر ثقفی پسر برادر حجاج بود که جنایات فراوانی را در این شهر مرتکب گردید. مکه در سال ۱۲۹ و ۱۳۰ هجری به دست خوارج افتاد و پس از آن باز امویان بر آن مسلط شدند؛ گر چه این بار، عمر دولتشان به پایان رسیده و در سال ۱۳۲ هجری برای همیشه در شرق اسلامی سقوط کردند[۸].[۹].
مکه تا ظهور اسلام
«قُصَیّ بن کلاب» جدّ اعلای رسول خدا(ص) بود که پسرانی به نام عبدمناف، عبدالدار، عبدالعُزّی و عبد قُصَیّ داشت. کنیه او «ابوالمُغیره» و نامش «زید» و لقب دوم وی «مُجَمَّع» [به علت در دست داشتن بسیاری از مناصب کعبه] بود. مادر قُصَیّ یعنی فاطمه پس از وفات شوهرش کلاب، به ازدواج ربیعه بن حرام عذری در آمد و ربیعه وی را به سرزمین خود برد. چون زید از سرزمین پدرانش دور گشت او را «قُصَیّ» نامیدند. چون او در خانه ربیعه به جوانی رسید، هنگام ماه حرام با حاجیان قُضاعه به مکه آمد تا آنکه بزرگ و بزرگوار شد و فرزندانی که گفته شد از وی پدید آمدند. در این زمان دربانی و کلیدداری خانه کعبه با قبیله خُزاعه بود که پس از بیرون راندن جرهمیان بر مکه غالب شده بودند و اجازه حج نیز با صُوفه[۱۰] بود. قُصَیّ زیر بار صوفه نرفت و پس از جنگی سخت بر آنان پیروز شد و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت. خزاعه و بنو بکر که خطر قصی را جدی دیدند از او کناره گرفتند و پس از یک جنگ سخت پیشنهاد صلح دادند. آنگاه یعمر بن عوف بن کعب کنانی را به داوری برگزیدند و او نیز به نفع قصی رأی داد؛ لذا او را شدّاخ نامیدند. قصی امور کعبه و مکه را به دست گرفت و دست خزاعه را از آن کوتاه کرد و قوم خود را در مکه به قدرت رسانید. او نخستین فرد از اولاد کعب بن لُوی بود که بر قوم خویش حکومت و سلطنت یافت و حجابت، رفادت، سقایت، ندوه و لواء را با هم به دست آورد. از این رو قریش وی را «مُجَمَّع» نامیدند. قریش، کارهای او را حتی پس از مرگ وی چون حکم دینی واجب الاطاعه میدانستند. قُصَی نخستین کسی است که قریش را به عزت و شرف و بزرگواری رسانید. او پذیرایی حاجیان را بر قریش واجب ساخت و به آنان میگفت: «ای گروه قریش! شما همسایگان خدا و اهل حرم و بیت او هستید و حجاج، میهمان خدا و نزدیکان او و زیارتکنندگان خانه او هستند که از هر میهمان به پذیرایی و احترام شایستهترند. پس در ایام حج خوراکی و آشامیدنی برای ایشان فراهم سازید تا زمانی که از نزد شما برگردند. قُصَیّ بن کِلاب، مناصب را، میان فرزندان خود به اینگونه تقسیم کرد: سقایت را عبد مناف، رفادت (پذیرایی حاجیان) را به عبدالعزی، دارالندوه را به عبدالدار و دو کنار وادی را به عبد قصیّ واگذاشت. قصی را از جمله حُنَفا میدانند که در اشعار منسوب به او، مردم به ترک بتها و پرستش خدای یکتا دعوت شدهاند. هنگامی که وی از دنیا رفت او را در «حجون» دفن کردند.
پس از قصی، «عبدمناف» سروری یافت که سیادت، پس از وی در میان فرزندان او یعنی هاشم، عبد شمس و مطّلب از یک طرف و فرزندان عبدالدار از طرف دیگر منجر به نزاع و تنشهای شدیدی شد. بنی اسد بن عبدالعزی، بنی زهرة بن کلاب، بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر با بنی عبد مناف متحد شده و میان آنان پیمان «حلف المطیبین»[۱۱] بسته شد. بنی مخزوم، بنی سَهم، بنی جُمَح و بنی عدی نیز با بنی عبدالدار همپیمان شده و «احلاف» نامیده شدند؛ به این صورت میان قبایل قریش، مقدمات نزاع خونینی فراهم گشت، ولی پس از مصالحه دو طرف، منصب سقایت و رفادت به بنی عبد مناف واگذار شد و حجابت و لِواء و دارالنَّدوه به بنی عبدالدار سپرده شد. در میان بنی عبدمناف «هاشم» متصدی رِفادت (پذیرایی) و سقایت گردید. او حاجیان را در مکه و منی، عرفات و مشعر اطعام کرده و برای ایشان خوراکیهای دیگری فراهم میکرد؛ به علت اینکه برای آنان نان تریت مینمود، به هاشم معروف شد.
هاشم نخستین کسی بود که دو سفر بازرگانی زمستانی و تابستانی یعنی «شتاء و صیف» که در قرآن از آن یاد شده را برای قریش برقرار ساخت[۱۲]. آنان در تابستان به «شام»، «عراق» و در زمستان به سوی مناطق گرم یعنی «یمن» و نیز «حبشه» مسافرت میکردند. هاشم در یکی از سفرهای خود به شام در غزّه فوت کرد. پس از او نیز عبد شمس، برادر بزرگتر وی که جد بنیامیه باشد درگذشت. پس از هاشم و مُطَّلب، «عبدالمطّلب» به سروری قریش رسید. کنیه وی «ابوالحارث» و نامش «شیبة الحَمد» و «عامر» بود. معروفترین فرزندان او ابوطالب، عبدالله، عباس، حمزه، ابولهب، و حارث بودند. عبدالمطلب در میان قریش، با شوکت و اعتبار و عظمت بود به گونهای که هیچ کس از این لحاظ تا آن زمان به پایه وی نرسیده بود. او از کسانی بود که دین حنیف داشته و مردم را به ترک بتها و پرستش خدای یکتا دعوت میکرد، سنتهای نیکو و حسنهای به جا گذاشت، قوانین اخلاقی وضع کرد که پس از ظهور اسلام نیز، همچنان پابرجا و مورد احترام پیامبر(ص) و مسلمانان بود. این سنتها عبارت بودند از: «وفای به نذر و عهد، پرداخت خمس، حرمت ازدواج با محارم، قطع دست دزد، نهی از زنده به گور کردن دختران، حد زدن زناکاران»... از پیامبر(ص) نقل شده است که خدای عزوجل جدّ من، عبدالمطلب را در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور میکند[۱۳].[۱۴].
منابع
- ↑ فرهنگ اصطلاحات حج، حریری،ص۱۸۸.
- ↑ تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان مشعر، ص۵۳.
- ↑ راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، اسوه، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، اسوه، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۹۷۷.
- ↑ آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، مشعر، ص۵۰.
- ↑ «گرداندن رؤیت را به آسمان، میبینیم پس رؤیت را به قبلهای که میپسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بیگمان میدانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام میدهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
- ↑ آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، مشعر، ص۵۳.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۹۸۲.
- ↑ «صوفه» به فرزندان غوث بن مر گفته میشد.
- ↑ این پیمان را از اینرو «حلف المطیبین» نامیدند که زنان عبد مناف، ظرف بزرگی پر از عطر و ماده خوشبو کنار کعبه آورده و همه همپیمانان دستان خویش را در آن ظرف شستند.
- ↑ ﴿لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ * إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ﴾ «برای پیوستگی قریش * پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی * پس باید پروردگار این خانه را بپرستند» سوره قریش، آیه ۱-۳.
- ↑ تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، مشعر، ص۵۸.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۹۸۵.