نخع

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نخع قبیله‌ای قحطانی از شاخه‌های قبیله‌ بزرگ مذحج است که در چند مرحله مخصوصا در سریه امام علی (ع) اسلام آوردند. این قبیله که از شریف‌ترین قبایل یمنی به شمار می‌آمدند، با وجود عناصر بسیار تأثیرگذار خود همچون مالک اشتر و کمیل بن زیاد و... نقشی به سزا در وقایع و حوادث قرن نخست اسلامی به خصوص وقایعی که به نوعی مرتبط با اهل بیت پیامبر (ص) بودند، ایفا نمودند، حوادثی همانند فتوحات اسلامی، وقایع دوران امامت علی (ع)، قیام امام حسین (ع)، حضور در قیام مختار و... .

نسب

مذحج
مرادبنی‌الحارث بن کعبنخعصداء
جنبسعدالعشیرهرهاءعنس
زبیدجعفیانس الله

نَخَع از شاخه‌های قبیله مذحج و قبیله‌اى است قحطانی از اولاد جَسر بن عمرو بن عُلَة بن جَلد بن مالک بن أُدد[۱]. جسر بن عمرو را از آن جهت که از قوم خود دور شد، نخع خواندند؛ چراکه عرب به کسی که از قوم خود دور می شود، "انتخع من قومه" می‌گویند[۲]. علی‌رغم آنکه برخی نخع را در اصل از قبایل نزاری برشمرده که از آنها جدا شده و به یمن رفته و خود را به مذحج منتسب کرده،[۳] ولی حقیقت این است که این قبیله در اصل از قبایل یمانی بوده است[۴].[۵]

سرزمین سکونت

سکونت‌گاه نخستین این قبیله را منطقه بین نجران تا صنعا گفته‌اند[۶]. به تدریج سکونت‌گاه بنی‌نخع تا جنوب شرقی بیضاء توسعه یافت و طوایف آن در دره‌های ‌"مران"، "کَبران"، "نزعه"، "حَجُومه"، "مَلاحه"، "التیبب" و "صَحب"[۷] و اطراف منطق نجران در یمن ساکن شدند[۸].[۹]

نخعیان در عصر جاهلیت

دین نخعیان در ایام جاهلی

اخبار دقیقی از گرایش‌های دینی نخع پیش از اسلام در دست نیست، اما آنچه مسلم است این است که آنان نیز چونان بسیاری دیگر از مردمان عرب در جاهلیت بت می‌پرستیدند. ابن‌کلبی از پرستش بتی به نام "یغوث" توسط قوم نخع خبر داده است[۱۰]. علاوه بر بت‌پرستی، گزارشاتی در دست است که از آشنایی برخی از مردم نخع با ادیان الهی پیش از اسلام خبر می‌دهند[۱۱].

تعاملات سیاسی ـ اجتماعی نخعیان با دیگر قبایل در عصر جاهلی

این قبیله به واسطه برخورداری از نیروهای بسیار قبیله‌ای و قرار گرفتن در مناطق مهم و متعدد یمن، روابط سیاسی، پیمان‌ها و درگیری‌های فراوانی را با دیگر قبایل یمنی و دولت‌های خارجی تجربه کردند[۱۲]. این قبیله بواسطه گستردگی تعاملات و مناسبات خود با حکومت‌های جنوب و دیگر قبایل و اقوام، مقامی به نام "رائد" کسب کرده بودند. این مقام به آنها امکان معرفی قبیله خود به دیگران را می‌داد و بهره‌مندی آنان را از توانمندی‌های این قبیله را فراهم می‌آورد. همچنین در مواقع اختلاف‌، آنان را به میانجیگرانی کاردان بین اقوام و طوایف دیگر بدل می‌کرد[۱۳].[۱۴]

اسلام قبیله نخع

پیشنه اسلام برخی از اعراب یمنی به پیش از حضور نمایندگان قبایل عرب در مدینه (عام الوفود) بر می‌گردد؛ چراکه پیامبر اکرم (ص) در آن زمان، با اعزام مبلغان، کارگزاران و فرماندهان خویش به یمن، زمینه‌ی پذیرش عمومی اسلام را در این منطقه فراهم آورده بود. بر این اساس، اسلام‌پذیری نخع طی مراحل و گونه‌های مختلفی انجام گرفت.

در سال دهم هجرت، معاذ بن جبل از جانب رسول خدا (ص) مأموریت یافت تا زمینه نشر اسلام و عمل به آموزه‌های دینی را در یمن فراهم کند[۱۵]، وی پس از ورود و استقرار در صنعاء، اقدامات متعددی انجام داد که ساخت مسجد[۱۶] و دعوت به اسلام و تعلیم احکام و قرآن از آن جمله است[۱۷]. او هیأتی از رجال یمنی از جمله دو نفر از افراد قبیله نخع به نام‌های ارقم بن یزید و ارطاة بن کعب (جهیش) را به مدینه فرستاد. در این حضور که با انگیزه اعلان اسلام‌پذیری خود و اطاعت از حکومت اسلامی و تفحص در مورد دین اسلام صورت گرفت، ارقم بن یزید و ارطاة بن کعب در کسوت مسلمانی درآمدند[۱۸].[۱۹]

سریه امام علی بن ابیطالب (ع) در یمن در رمضان سال دهم هجری[۲۰] هم مرحله دیگر از اسلام نخعیان را رقم زد. به موجب این سریه ـ که آن را از جمله عوامل تأثیرگذار بر پذیرش اسلام مذحجیان گفته‌اند ـ، نخستین گروه از سپاهیان اسلام وارد بلاد مذحج شدند. در این مأموریت نظامی، علی (ع) مردم را به اسلام دعوت کرد و احکام دین و قرآن به آنها آموخت و صدقات‌شان را جمع‌آوری نمود[۲۱]. در پی این سریه، بسیاری از مردم نخع از جمله مالک بن حارث نخعی اسلام آوردند و با آن حضرت همکاری کردند[۲۲]. از سوی دیگر حضور امام علی (ع) در یمن و همراهی برخی بزرگان قبایل مانند نخع با آن حضرت نقش مهمی در گرایش‌های سیاسی – مذهبی نخعیان به آن حضرت داشت. رفتار رسول خدا (ص) با مردم قبیله نخع نیز سهم بسزایی در گرایش آنان به اسلام و همراهی با آن داشت. [۲۳].[۲۴]

نقش نخع در جریان رده

جریان ادعای نبوت توسط اسود عنسی از مهمترین حوادث اواخر حیات پیامبر اکرم (ص) و نخستین رده در اسلام[۲۵] به شمار رفته است. وی که کاهنی از قبیله «عنس» از تیره‌های قبیله مذحج بود، در ذی‌الحجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونت‌گاه قبیله نخع) را تصرف نمود[۲۶]. با همراهی مردمانی از قبیله مذحج و همدان و دیگر قبایل ساکن صنعا با اسود عنسی[۲۷] کار او بالا گرفت و رفته رفته برای جامعه نوپای اسلامی مشکل‌ساز شد.

نخعیان جهت دفع جریان ارتداد، همراه با دو هزار تن از سپاهیان خود در کنار دیگر قبایل عرب به مانند کنده و بجلیه، در دفع آن دسته از مرتدانی که در نواحی مرکزی و شرقی جزیرة العرب شورش کرده بودند، مشارکت جستند[۲۸]. مالک بن حارث نخعی از جمله مشاهیر نخعیان بود که در دفع این فتنه نقشی فعال ایفا نمود چندان که نبرد با یکی از مرتدان به نام ابومسیکه أیادی و به هلاکت رساندن او نمونه‌ای از حضور فعال مالک و یارانش در عرصه نبرد با اهل رده است[۲۹].[۳۰]

نقش نخعیان در فتوحات اسلامی

قبیلۀ نخع از نخستین تحرکات نظامی برون مرزی مدینه در دوران خلافت ابوبکر و عمر، مشارکت داشته‌اند. نخعی‌ها در کنار ابوعبیده ثقفی، در سال سیزدهم هجری در جنگ "جسر"[۳۱] و در سال چهاردهم هجری در نبرد "قادسیه" با ارتش ساسانی جنگیدند[۳۲].

جنگ قادسیه، مهم‌ترین واقعه در نخستین فتوح اسلامی در شرق و نقطه آغازین نبرد جدی با امپراتوری ساسانی و فروپاشی دفاعی آن دولت در مرزها به شمار می‌آمد. در این جنگ، زنان و مردان نخعی تحت فرماندهی سعد بن ابی‌وقاص زهری بودند[۳۳]. نخعی‌ها پرچمدار مسلمانان بودند و زنان نخعی نیز در کار تجهیز نیروها و آب‌رسانی، به مردان یاری می‌رساندند[۳۴].

قبیلۀ نخع در فتوحات شهرهای داخلی ایران از جمله اصفهان[۳۵] و قزوین[۳۶] نیز شرکت داشتند. همچنین گروهی از نخعیان به فرماندهی مالک بن حارث نخعی عازم شام شدند. مالک در فتح یرموک و برخی دیگر از فتوح شام مانند حلب که تحت فرماندهی ابوعبیده بود، علاوه بر ریاست نخع، فرماندهی بخشی از سپاه را نیز عهده‌دار بود[۳۷]. او در این نبرد از ناحیه چشم زخم برداشت و از آن پس «اشتر» لقب گرفت[۳۸].[۳۹]

نخع و اسکان در مناطق جدید اسلامی

در طی فتوحات اسلامی، برخی از آنان در شام و عراق به ویژه شهر کوفه سکنی گزیدند[۴۰]. علاوه بر کوفه، از حضور نخع در بصره هم اخباری در دست است[۴۱]. با گسترش قلمرو اسلامی و تداوم سیاست فتوح توسط امویان، بسیاری از اعراب به جاهای مختلف مهاجرت کردند یا در مناطق مهم مرزی اسکان یافتند. از جمله گروهی از نخعیان همراه با مالک اشتر به اصفهان رفتند[۴۲]. گروهی از آنان در قم[۴۳] قزوین[۴۴] و ری[۴۵] و خراسان و بلاد دیگر[۴۶] سکونت یافتند[۴۷]

نقش نخعی‌ها در اعتراضات مردمی علیه عثمان

در ایام حکومت عثمان، بسیاری از مبانی اسلامی در حوزه های مختلف اجتماعی کمرنگ و یا حتی حذف گردید. والیان و کارگزاران خلیفه که در اداره مناطق تحت اختیارشان صلاحیت و اقتدار لازم را نداشتند، به اجحاف و ستم بر مردم روی آوردند. به علاوه بی‌حرمتی دستگاه خلافت نسبت به صحابه رسول خدا (ص) برای گروه‌های مختلف قابل تحمل نبود؛ بر همین اساس نارضایتی و اعلام انزجار عمومی از رفتار و سلوک کارگزاران خلیفه در شهرهای مصر، کوفه و بصره شدت گرفت و دستگاه خلافت که نتوانسته بود معترضان را راضی و مجاب نماید، با هجوم گروه‌های مختلف مردم به سوی مدینه، محاصره شد و خلیفه به قتل رسید. نخستین کسی که در کوفه والی عثمان را خلع کرد، عمرو بن زراره نخعی بود[۴۸] علت این امر، لاابالی‌گری و اعمال ضد اسلام ولید بن عقبه، والی کوفه بود.

از دید مردم، تنها کسی که می‌توانست جلوی چنین کارهایی را بگیرد، خلیفه بود. اعتراض کوفیان به خلیفه بی‌نتیجه بود؛ با انتصاب سعید بن عاص به امارت کوفه، مالک اشتر و دیگر بزرگان کوفه بدین امر اعتراض کرده،[۴۹] به والی عثمان حمله کردند و او را زخمی کردند[۵۰]. امیر کوفه به عثمان نامه نوشت و از اقدام گروهی از کوفیان علیه او خبر داد.

مالک پس از بازگشت از شام همراه با پانصد تن از جمله برخی رجال شیعه عراق، در بیرون کوفه اردو زدند و کوفه را به محاصره در آوردند و خواسته خود را برکناری سعید بن عاص اعلام کردند. این امر سرانجام خلیفه را بر آن داشت تا سعید بن عاص را عزل و ابوموسی اشعری را به عنوان والی، رهسپار کوفه نماید[۵۱]، اما انتصاب اشعری و تغییر والیان سایر ولایات از خشم مردم نکاست. نخع در این حوادث سهم مهمی ایفا می‌کرد[۵۲].

پس از قتل عثمان، شمار کثیری از مهاجران و انصار و دیگر مردمان مدینه از جمله تنی چند از بزرگان نخعی که در جمع مردم حضور داشتند، با علی (ع) بیعت کردند[۵۳]. مالک اشتر در بین حاضران به ذکر فضایل علی (ع) و مراتب علم و تقوای آن حضرت و جایگاه ایشان نزد رسول خدا (ص) پرداخت[۵۴].

نقش نخعی‌ها در حمایت از حکومت علوی (ع)

بسیاری از نخعیان اسلام خود را از علی (ع) گرفته بودند. پس از سریه علی (ع) در سال دهم بعثت بسیاری از نخعیان با اسلام آشنا شدند و گروهی از رجال نخع اسلام آوردند و با آن حضرت همکاری کردند[۵۵].

افراد و قبایلی که با حضور امام علی (ع) در یمن مسلمان شدند، عمدتاً دارای گرایش‌های شیعی بودند و در حوادث مرتبط با تاریخ تشیع موضع همگرایی و همراهی داشتند؛ چراکه سریه علی (ع) به یمن ابعاد مختلفی داشت و از مهمترین ویژگی‌های آن نشر صحیح آموزه‌های وحیانی و عمل منطبق بر سنت رسول خدا (ص) و آشنایی یمنی‌ها با اسلام ناب بود. در نتیجه تازه مسلمانان یمنی اسلام را همراه با محبت اهل بیت (ع) درک کرده، با منزلت و مرتبه اهل بیت (ع) آشنا شدند و همواره بر این محبت پایدار ماندند[۵۶].

آنان با انحاء و شیوه‌های مختلف یاری‌رسان حکومت نوپای حضرت گردیدند که در دو محور اصلی حضور نظامی و کارگزاری نظام علوی (ع) قابل بحث است:

حضور نظامی

  1. جنگ جمل: از جمله قبایل کوفی که در جنگ جمل به یاری امام علی (ع) شتافتند، قبیله مذحج و طوایف آن بود[۵۷]. در این جنگ، مالک اشتر عهده‌دار ریاست نخع و فرماندهی میمنه سپاه امام (ع) بود[۵۸]. علاوه بر آن، گروهی از نخعیان به همراه جمعی از همدانیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه مأموریت یافتند. آنان با حمله به این شتر و پی کردن آن، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند[۵۹].
  2. جنگ صفین: پس از آنکه علی (ع) به خلافت رسید، گروهی چون معاویه قتل عثمان را بهانه کردند و در سال ۳۷ هجری نبرد صفین را با شعار خونخواهی عثمان به راه انداختند. با آغاز جنگ، علی (ع) بر اساس تقسیم‌بندی قبایل کوفه، آنها را در هفت لشکر جای داد و برای هر کدام فرماندهی تعیین نمود و فرماندهی قبیله مذحج و اشعر را به نضر بن زیاد حارثی سپرد[۶۰] و مالک بن حارث نخعی را به عنوان فرمانده میمنه و پرچمدار مذحجیان سپاه تعیین کرد[۶۱]. قبیله نخع در «لیلة الهریر» سرسختانه همراه علی (ع) جنگیدند[۶۲]و شجاعت‌های بی‌مانندی از خود نشان دادند. در این زمان مالک در مقدمه[۶۳] و به قولی میمنه سپاه بود و یارانش را به شهادت در راه خدا و مبارزه دعوت می‌کرد[۶۴] ابراهیم بن مالک اشتر نیز که نوجوانی بیش نبود در این جنگ حضور داشت[۶۵]، او در این جنگ لواء به دست گرفته بود و رجز می‌خواند[۶۶].
  3. جنگ نهروان: این جنگ در سال ۳۸ هجری، آخرین برخورد نظامی امیرالمؤمنین (ع) در دوران خلافتشان است که با گروه خوارج صورت گرفت. در این جنگ، در ترکیب قبیله‌ای سپاه خوارج نامی از قبیله نخع به ثبت نرسیده است[۶۷]، لکن به حضور گروهی از نخعیان در سپاه علی (ع) پرداخته شده است[۶۸].[۶۹]

کارگزاران نخعی امام علی (ع)

مشارکت نخع در حکومت علی (ع) محدود به عرصه‌های نظامی نبود و تنی چند از مشاهیر این خاندان در زمره کارگزاران آن حضرت به شمار آمده‌اند.

  1. مالک اشتر: مالک بن حارث بن عبد یغوث سلمی نخعی حارثی، یکی از بزرگان تاریخ اسلام و تشیع و از فرماندهان و دلاوران سپاه علی (ع) در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان بود[۷۰]. مالک والی امام (ع) در سرزمین جزیره گردید[۷۱] و پس از جنگ صفین به اصفهان رفت[۷۲] و سپس در سال ۳۸ قمری به دستور امام (ع) به امارت مصر منصوب گردید. اما در میانه راه بر اثر دسیسه معاویه در نزدیکی «قلزم» به شهادت رسید[۷۳].[۷۴]
  2. هانی بن هوذه نخعی: او در جنگ نهروان، جانشین امام (ع) در کوفه بود[۷۵].
  3. کمیل بن زیاد نخعی: کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی مکنی به «ابن عبدالله» را از مشاهیر نخعی، و از تابعین[۷۶] و از عبّاد شهر کوفه گفته‌اند[۷۷]. کمیل از شرکت کنندگان در جنگ صفین و والی امام علی (ع) بر هیت بود. کمیل از رؤسای شیعی‌ای بود که در واقعه «دیر جماجم» شرکت داشت و پس از جنگ، به دستور حجاج ثقفی در سال ۸۳ هجری در سن هفتاد سالگی به شهادت رسید[۷۸].[۷۹]

نقش قبیله نخع در قیام امام حسین (ع)

مواضع فردی و قبیله‌ای نخع نسبت به قیام کربلا در پرده‌ای از ابهام قرار دارد و منابع از نقش مستقل قبیله نخع در قیام امام حسین (ع) خبر چندانی نقل نکرده‌اند. این منابع تنها به حضور مذحجیان در واقعه برخورد نظامی مسلم با عمال اموی کوفه و فرماندهی مسلم بن عوسجه اسدی بر دو قبیله أسد و مذحج در این واقعه خبر داده‌[۸۰]، از دستگیری هانی بن عروه مرادی، رئیس مذحجیان کوفه، به سبب همکاری با مسلم و کشته شدنش پس از شهادت مسلم سخن گفته‌اند[۸۱]. در سپاه مقابل هم جز یک نام مشهور، خبری از حضور مردان این قبیله گزارش نشده است. شاید بتوان تنها چهره شاخص این قبیله در کربلا را "سنان بن انس نخعی" دانست که به عنوان یکی از قاتلان امام حسین (ع)، بارها نام او در مواقع مختلف تکرار شده است و حتی از او به عنوان یکی از افرادی که سر مبارک اباعبدالله الحسین (ع) را از بدن جدا نمود، یاد کرده‌اند[۸۲].[۸۳]

نخع و تعامل با دستگاه خلافت اموی

در باب تعاملات نخعیان با خلافت اموی، می‌توان مواضع قبیله‌ای نخع در جهت عدم همراهی با ساختار حکومتی و اندیشه سیاسی امویان ارزیابی کرد؛ چراکه امویان نسبت به قبایل قحطانی دچار عصبیت قبیله‌ای و تفاخر بودند و خاصه در مقابل قبایل عرب ساکن در شهرهای عراق که دارای سوابق رویارویی با امویان یا همراهی با رقبای آنها مانند شیعیان و جریانات اجتماعی و عقیدتی مخالف بودند، موضع علنی خصمانه داشتند و آنان را از حقوق اولیه مانند حیات و امنیت محروم می‌کردند. امویان با به خدمت گرفتن برخی از رجال نخعی از توانمندی‌های آنها در عرصه‌های مختلف برخوردار می‌شدند و از اوضاع برخی ایالات مانند عراق اخبار دقیق‌تری به دست می‌آوردند و از نفوذ این افراد در شهرها و قبایل به عنوان عاملی برای ایجاد نظم یا همراهی با دستگاه خلافت بهره می‌بردند. همکاری و تعامل رجال نخعی با امویان دو سویه و به شیوه‌های مختلفی از جمله: هواداری از امویان و بیعت با آنان، طرف مشورت امویان و جاسوسی برای آنها در عراق، امور دیوانی و درباری، اداره ولایات، نبرد با رومیان، سرکوب خوارج، دفع مخالفان و سرپرستی شرطه بوده است[۸۴].

نقش نخع در جنبش‌های سیاسی ـ اجتماعی

  1. نخعیان و قیام حجر بن عدی: حجر از اصحاب رسول خدا (ص) و از یاران مخلص امیرالؤمنین (ع) بود[۸۵]. در سال ۴۹ ه. ق، وقتى مغیره والى کوفه شد، ناسزاگویی‌های او از امیرالمؤمنین (ع) را تاب نیاورد و پس از مرگ مغیره و به امارت رسیدن زیاد بن ابیه در کوفه، حجر آشكارا با یاران خود، معاویه را در مسجد لعن مى‌کرد. زیاد بن ابیه با حجر به مقابله برخاسته در پی دستگیری وی برآمد[۸۶]. حجر به ناچار از قبیله‌ای به قبیله دیگر می‌رفت تا اینکه به ناچار به قبیله نخع پناه برد[۸۷] و در منزل عبدالله بن حارث برادر مالک اشتر مخفی شد.[۸۸] عبدالله با خوشرویی او را پذیرفت[۸۹]، اما وقتی عمال اموی درباره محل اختفای او به جستجو برخاستند، کنیزی از نخع، حجر را لو داد و عبدالله مجبور به بدرقه او تا محل ازد شد[۹۰]. در این زمان صاحب شرطه زیاد، شداد بن هیثم هلالی نخعی بود. شداد، رؤسا و جنگجویان قبایل را برای نبرد با حجر و یاران اندکش بسیج کرد و سرانجام توانست با دستگیری حجر و یارانش آنان را روانه زندان سازد[۹۱].
  2. نقش نخعیان در قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی: مختار پس از آغاز قیام خود، ابراهیم بن اشتر را با نامه‌ای که ادعا می‌کرد از جانب محمد بن حنفیه آمده، با خود همراه ساخت. ابراهیم در طی نبردهای مکرر، والی عراق را مغلوب ساخت[۹۲] و زمینه تشکیل دولتی کوچک را برای مختار در کوفه و نواحی اطراف آن فراهم آورد. مختار بر اساس کتاب خدا، سنت، حمایت از اهل بیت (ع) و بیان وعده‌هایی، از مردم بیعت گرفت[۹۳]. در این جنگ، ابراهیم بن اشتر در جنگی موسوم به "خازر" همراه با عبدالرحمن بن عبدالله نخعی فرمانده خیل (سواران) و طفیل بن لقیط نخعی فرمانده پیادگان سپاه مختار، ضمن شکست سپاه شام، موفق شد عبیدالله بن زیاد را به هلاکت برساند. پس از کشته شدن مختار، ابراهیم به زبیریون پیوست تا این که در جنگ "مسکن" در کنار زبیریان و در مقابله با امویان کشته شد. در این جنگ، مصعب توسط ورقاء نخعی به قتل رسید[۹۴].[۹۵].
  3. نخعیان و حضور در شورش ابن اشعث (۸۶ق): واقعه موسوم به «دیر جماجم»، واپسین باری است که منابع و متون تاریخی از نقش نخع در تحولات قرن نخست هجری سخن به میان آورده‌اند. عبدالرحمن بن اشعث بن قیس کندی که پیشتر از سردار دولت اموی بود، امیر عراق و خلیفه اموی را خلع نمود و برای مدتی امور قسمت‌هایی از ایران و عراق به دست گرفت. این امر، مورد توجه برخی از بزرگان و مشاهیر علمی و مذهبی عراق قرار گرفت از این رو به او پیوستند و با او همراه شدند. تا اینکه سرانجام، ابن اشعث و سپاهیانش در مقابل حجاج بن یوسف ثقفی در نبرد دیر جماجم شکست خوردند و ابن اشعث در این واقعه کشته شد[۹۶]. به دستور حجاج، بسیاری از بازماندگان این واقعه که کمیل بن زیاد نخعی نیز یکی از آنان بود، تحت تعقیب قرار گرفته، کشته شدند[۹۷].[۹۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن‌کلبی، هشام بن محمد (م ۲۰۴)، نسب معد و الیمن الکبیر، تحقیق ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۲۵، ج۱، ص۲۸۹.
  2. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییزالصحابه، تحقیق عادل احمد و عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۷۸.
  3. بکری، عبدالله، معجم مااستعجم، مصطفی السقا، الطبعه الثالثه، بیروت:عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۳-۶۷.
  4. ابن منظور، لسان العرب، قم:نشر الادب الحوزه، ۱۴۰۵ق، ج۸، ص۳۴۹
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت؛ منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۴-۷۵.
  6. همدانی، حسین، صفه جزیره العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع، بغداد: دارالثقافه العامه، ۱۹۸۹م، ص۱۷۶-۱۷۸؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران:علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱، ج۱، ص۲۰۲.
  7. همدانی، حسین، صفه جزیره العرب، ص۱۷۶-۱۷۸و۱۸۹.
  8. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۴.
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  10. شیخ طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر العاملی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامیه، ۱۴۰۹ق، ج۱۰، ص۱۴۱.
  11. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۳۴-۳۵.
  12. ابو الفرج اصفهانی؛ الأغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۴۵۶-۴۵۷؛ عسکری، حسن بن عبدالله؛ دیوان المعانی، تحقیق احمد سلیم غانم، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۲۴ق. ، ج۱، ص۳۶۴-۳۶۵.
  13. قالی، ابوعلی اسماعیل بن قاسم؛ امالی، تحقیق صلاج بن فتحی و سید بن عباس، بیروت، دار الکتب الثقافیه، بی‌تا، ص۱۷۶-۱۷۷.
  14. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۳۴-۳۵؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  15. ابن حبیب، المحبر، ص۱۲۶.
  16. علی عماره یمنی، تاریخ یمن، ص۷۲-۷۴.
  17. ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۲۲.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۰.
  19. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری.
  20. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۴۸.
  21. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۶.
  22. واقدی، فتوح الشام، ص۶۲.
  23. ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۳۴۹.
  24. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۴۹؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.
  26. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲.
  27. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.
  28. احمد بن عبدالله رازی، تاریخ المدینة الصنعاء، ص۳۳-۱۳۲.
  29. اسامه بن منقذ، کتاب الاعتبار، ص۳۷.
  30. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۵۳-۵۶؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  31. ابن ابی‌الدنیا، عبدالله بن محمد بن سفیان، الهواتف، [بی تا]، ص۶۶.
  32. ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۷۶ و ۵۸۱.
  33. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۶۵.
  34. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۵۸۱-۵۸۲.
  35. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، ج۶، صص ۳۲۲-۳۲۳و۳۳۲.
  36. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۸۷.
  37. ابن‌اعثم، ترجمه الفتوح، ص۱۴۹-۱۵۲.
  38. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، عبدالمنعم عامر، بی‌جا، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۰م، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۰۱.
  39. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۶۴-۷۱؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  40. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت:دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۱۰۰؛ ابن‌خلدون، محمد، تاریخ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۲-۳.
  41. ابن‌عبدربه، العقد الفرید، ج۷، ص۲۲۸.
  42. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۴۷۶.
  43. یعقوبی، البلدان، ص۴۰
  44. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۸۷.
  45. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۳۵.
  46. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰
  47. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۷۲-۷۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. ابن ابی‌شیبه، المصنف، ج۳، ص۱۱۴۵-۱۱۴۶.
  49. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۲-۳۳.
  50. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۷۴.
  51. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۳؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ترجمه محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۴ق، ج۵، ج۵، ص۵۳۴-۵۳۵.
  52. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق، صص ۲۴۷-۲۴۹.
  53. مفید، محمد، الجمل، قم: مکتبه الداوری، [بی تا]، ص۱۰۸.
  54. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  55. واقدی، فتوح الشام، ص۶۲.
  56. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۶۶-۶۷.
  57. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۱۳.
  58. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ۲۳۵-۲۳۷.
  59. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بی‌جا، دارالاحیاء الکتب العربیه، بی‌تا، ج ۱، ص۲۶۵. نیز ر. ک. کورانی عاملی، علی؛ سلسلة القبائل العربیه فی العراق(۱۰)، چاپ اول، ۱۴۳۱، ص۲۷-۲۸.
  60. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۶۶.
  61. ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۴.
  62. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۲۵.
  63. منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۸۹-۴۹۰.
  64. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۴.
  65. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۴۹۴.
  66. منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص۴۴۱.
  67. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۱.
  68. منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۸۶-۲۸۷؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۶۴.
  69. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  70. ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن: مؤسسه الکتب الثقافه، ۱۳۹۳ق، ج۵، ص۳۸۹.
  71. ابن خیاط، [بی تا]، «الف»، ص۱۵۱.
  72. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۴۷۶.
  73. ابن حبان، محمد، الثقات، ج۵، ص۳۸۹؛ ابن خیاط، [بی تا]، «ب»، ص۲۴۸؛ اصبهانی، ابونعیم، ذکر اخبار اصبهان، مطبعه لیدن، ۱۹۳۴م، ج۲، ص۳۱۸.
  74. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری.
  75. ابن خیاط، [بی تا]، «الف»، ص۱۵۲.
  76. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج۸، ص۴۰۲.
  77. مزی، یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق بشار عواد، الطبعه الرابعه، بی‌جا، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۶ق، ج۲۴، ص۲۱۸.
  78. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۵۰.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  80. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۷۵.
  81. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۸۴.
  82. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳؛ شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ص۱۴۱۳؛ ج۲، ص۱۱۲.
  83. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  84. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، قبیله نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری، ص۸۷-۱۰۵؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  85. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۱۹۰ و ج۶، ص۲۰۵و۲۱۸.
  86. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۸؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۳-۲۶۱.
  87. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷.
  88. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹-۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷.
  89. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۴۹.
  90. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۵۹-۲۶۶.
  91. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۵-۲۶۶.
  92. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۶۰.
  93. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۶۱.
  94. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۶۶.
  95. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری.
  96. ابن‌اعثم، احمد (م ۳۱۴)، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، ۱۴۱۱، ج۷، ص۹۱-۹۳.
  97. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۹.
  98. سعیدیان جزی، مریم، منتظرالقائم، اصغر، نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.