سعدالعشیره در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نام و نسب

قبیله سعد العشیره از بزرگترین قبائل مذحج و در شمار قبایل قحطانی است.[۱] مردم این قبیله نسب از سعد العشیرة بن مالک (مذحج) بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زَید بن کهلان بن سبأ می‌‌برند.[۲] در وجه تسمیه او به سعد العشیره گفته شده که وی عمری طولانی کرد و روزی سوار بر مرکب، همراه با سیصد تن از فرزندان و فرزندزادگان خود در راهی می‌‌رفت. از او پرسیدند: اینان کیانند؟ سعد از ترس چشم زخم گفت: عشیره ام هستند. از این رو، او را از آن پس "سعد العشیره" خواندند.[۳] علمای علم نسب، برای «سعد العشیرة بن مذحج» فرزندان بسیاری بر شمرده‌اند که از جمله آنها می‌‌توان به اسامی: جعفی، جنب، حکم، عائذالله، عبدالله، اللّبوء، خارجه، اسد، عمرو الله، جمل، صعب[۴] حارثه، انس الله، سبأ الله، زید الله، مره، مجمّع، مازن، عبدشمس،[۵]اوس الله، حرّ،[۶] جزء و نمره[۷] اشاره کرد. از این فرزندان، سرشاخه‌ها و فروعات بسیاری متفرع شده‌اند که بنی زُبید،[۸] بنی جُعفی،[۹] بنی أنس الله،[۱۰] بنی الحکم،[۱۱] بنی اود بن صعب،[۱۲]بنی زیدالله، بنی جزء، بنی عائذالله،[۱۳] بنی اسلم،[۱۴] بنی ألوذ بن کعب، بنی صریم، بنی جدیه،[۱۵] بنی رمان بن کعب،[۱۶]بنی مالک بن مشوف[۱۷] و... از آن جمله‌اند. ضمن این که زنانی هم از این قوم ظهور یافتند که به جهت جایگاه بلند اجتماعی شان، برخی از قبایل به جای انتساب به قبیله پدری، نسبت خود را از ایشان گرفته‌اند که از آن جمله می‌‌توان از باهلة بنت صعب العشیره همسر مالک بن اعصر بن سعد بن قیس بن عیلان[۱۸] و بجیله بنت صعب بن سعد العشیره همسر انمار بن اراش[۱۹] یاد کرد که به ترتیب قبایل باهله و بجیله بدانها منسوب گشته‌اند.[۲۰]

مساکن سعد العشیره

از برجسته‌ترین سکونتگاه‌های آنان می‌‌توان به "تِهامة" سکونتگاه بنی حَکَم بن سعد العشیره در اطراف ابوعریش و در مجاورت قبایل حاشد و خولان که مسافت ابتدا تا انتهای این سرزمین پنج روز راه فاصله بود،[۲۱] اشاره کرد. منازل السعید، الشقیفتان، الحصوف، العادیه و الحجر به مرکزیت الحصوف از دیگر مساکن این قوم و از دره‌های معروف آنان هم می‌‌توان از حرض، حیران، جدلان، جحفان، ضامد، جزان، الحد، تعشر، لیه و صبیا یاد کرد.[۲۲] ضمن این که الساعد،[۲۳] مخلاف حکم بن سعد العشیره[۲۴] و وادی جُلب در تهامه[۲۵] هم از دیگر منازل اختصاصی بنی حکم بن سعد العشیره یاد شده است. "مخلاف جُعْفِیّ" و «جُرْدان» دره بزرگی با روستاهای فراوان که تا صنعا چهل و دو فرسخ فاصله داشت و تا نزدیک حضرموت امتداد یافته بود هم، از مساکن بنی جعفی به شمار می‌‌آمد.[۲۶] در "السَّرْو" معروف به سَرْو مَذْحِج نیز، برخی از بطون قبیله مذحج مانند جُعْفِیّ و صُداء با غیر مذحجیان زندگی می‌‌کردند.[۲۷] ضمن این که "جبّ" هم دیار اود بن صعب بن سعد العشیره،[۲۸] و "ذو العیبه" از سکونتگاههای انس الله[۲۹] به شمار آمده‌اند.

همچنین"صَعْدة"، سکونت گاه برخی از مردمان بنی زُبید بود[۳۰] و در "أراکه[۳۱] "بلاع" هم، قبایل الأغلوق، بنو مازن و بنو عصم ساکن بودند.[۳۲] "الخصاصه" - واقع در بین حجاز و تهامه - از سرزمین‌های مشترک بنی زبید و بنی حارث بن کعب،[۳۳] و "الحُصَیب" از روستاهای زبید و اشعری‌ها بود که با گروهی از بنو وافد از قبیله ثقیف مشترکاَ زندگی می‌‌کردند.[۳۴] "دیمات"،[۳۵] "ذو کزَّان" و "هلیل" و "صید" را هم از سرزمین‌های بنی حبیش بن زبید،[۳۶] یاد کرده‌اند. ضمن این که "أنسب" - از قلعه‌های بنی زبید در یمن - [۳۷] "حماک" - از قلعه‌های بنی زبید در یمن-[۳۸] "هیوه"،[۳۹] "العصم"[۴۰] و "مشوه" - از قلاع بنی زبید در یمن - [۴۱] را هم در شمار منازل معروف زبید در یمن ذکر کرده‌اند.[۴۲].[۴۳]

مهاجرت به سرزمین‌های دیگر

علاوه بر منزلگاه‌های که از بنی سعد العشیره ذکر شد آنان پیش و پس از اسلام مهاجرت‌های گسترده‌ای به برخی از سرزمین‌ها داشتند از جمله عراق و شام داشتند. بنی زبید از معروفترین قبایل سعد العشیره بود که در ایام سیل عرم و درهم شکستن سد مأرب - در قرن پنجم میلادی - از قبایل ساکن و مشهور در یمن بود.[۴۴] پس از شکستن سد مأرب، بسیاری از زبیدی‌ها همراه با دیگر قبایل مهاجر یمنی در اواخر قرن سوم میلادی - یعنی سه قرن پیش از ظهور اسلام- و در ایام حکومت سبأ و ذوریدان به مناطق جدید در اراضی شمالی‌تر مهاجرت کردند.[۴۵] دلیل این مدعا، خبر وقوع جنگ بین یوناتان مکابی - یکی از سردمداران یهودی مکابیین که در شام حکومت داشت - با دیمیتریوس دوم - از پادشاهان روم- در سال ۱۴۴ قبل از میلاد مسیح است که در آن آمده یوناتان بواسطه کمک زبیدی‌ها در این جنگ به پیروزی رسید و غنائم بسیاری از گروه متخاصم به چنگ آورد. بر اساس نقل بعضی از علمای یهود نیز، این قبیله سالها پیش از ظهور اسلام در موضع شمال غربی دمشق منزل گرفتند که برخی احتمال داده‌اند که این مکان همان "زبدانی" باشد که در بیست میلی شام در مسیر دمشق - بعلبک قرار دارد.[۴۶] از دیگر دلایلی که دلالت بر مهاجرت بنی زبید به عراق - سالیانی طولانی پیش از فتوحات اسلامی - دارد، سخن یاقوت حموی در معجم البلدان در ذیل ماده "سنجار" است. در این قول آمده که خالد زبیدی و جمعی از زبیدیان از جمله دو پسرش صابی و عوید به سنجار وارد شدند و در آن پس از نوشیدن شراب سنجار اشعاری سرود.[۴۷] حموی سپس ذیل ماده "جدال" تعلقه‌ای بر این شعر ذکر کرده و از هجو خالد توسط مردی از بنی حیی از قبیله نمر بن قاسط معروف به دثار در قالب یک شعر خبر داده است.[۴۸] از آنجا که شعر نمری در السنه اهل ادب به قدمت و دیرینگی وصف شده و نمری در این شعر تصریح کرده که هجرت زبید به طلب رزق و روزی بوده است نه جنگ و خونریزی و از سویی در شعر خالد زبیدی هم، قرینه یا مطلبی دال بر این که آمدنشان به عراق به انگیزه جنگ بوده، وجود نداشته، از این رو می‌‌توان این مطلب را نیز دلیل دیگر بر مهاجرت دیرباز زبید به عراق و دیگر عرصه‌های شمالی‌تر جزیرة العرب عنوان کرد.[۴۹] همچنین نقل است که اندکی پیش از اسلام و در زمان حکمرانی حمیریان بر یمن، گروهی از مردم جعفی، مشهور به" اعراب ضاحیه"، از سرزمین آباء و اجدادی خود هجرت کرده، در حیره و مناطق فرات و انبار ساکن شدند.[۵۰]

پس از فتوحات اسلامی نیز سرزمین‌های فتح شده، شاهد موجی دیگر از مهاجرت‌های گسترده فرزندان سعد العشیره بود. مردم زبید در ابتدای فتوح اسلامی همراه با رییس خود عمرو بن معدی کرب[۵۱] به عراق وارد شدند و سپس مهاجرت‌های پی در پی و لاینقطعی را به سرزمین‌های دیگر نظیر شام و مصر و نجد و... انجام دادند.[۵۲] زبیدی‌ها خطه‌ای را در سرزمین مصر که میان خطط خولان و تجیب قرار داشت، به خود اختصاص داده بودند[۵۳] و بعدها با فتح اندلس به این سرزمین وارد شدند. چندان که نام برخی از رجال این قبیله همچون محمد بن محمد بن حسن زبیدی[۵۴] و محمد بن حسن بن عبدالله مازنی زبیدی[۵۵] در شمار ساکنان اندلس به ثبت رسیده است. ضمن آنکه گروهی از آنان نیز، همچنان در مواطن اصلی خود یا سرزمین‌هایی در نزدیک آن به سر می‌‌بردند. بنی جعفی هم به عنوان یکی دیگر از قبایل بزرگ سعدالعشیره، پس از انجام فتوحات اسلامی به مناطق مفتوحه کوچ کردند و در آن منتشر شدند. بیشترین تمرکز جغرافیای انسانی قبیله جعفی در شهر کوفه بود[۵۶] و آنان به واسطه سکونت چهار تن از اصحاب رسول خدا(ص) - که از مشاهیر این قبیله بودند - بیش از پیش مورد توجه قرار گرفتند.[۵۷] به استناد خبر بلاذری، سعد بن ابی وقاص، قبیله جعفی را ذیل مذحج و همراه با دو قبیله أشعر و طی، در بخش‌های مهم کوفه اسکان داد.[۵۸] علاوه بر کوفه، از جزیره[۵۹] خراسان و سیستان[۶۰] سند و مرزهای غربی شبه قاره هند،[۶۱] اصفهان[۶۲] و مصر[۶۳] به عنوان مهم‌ترین مساکن و منازلگاه‌های قبیله جعفی در صدر دوران اسلامی یاد شده است. مهاجرت مردم این قبیله به دیگر بلاد اسلامی در قرون بعد نیز تداوم یافت؛ چندان که برخی منابع هجرت برخی از رجال و مشاهیر جعفی را به مناطق دیگر به واسطه کسب موقعیت برتر اجتماعی، یا حشر و نشر با اهل علم و ادب، به ثبت و ضبط رسانده‌اند.[۶۴] مهاجرت‌های پی در پی جعفی‌ها در دوران امویان هم ادامه یافت. نخستین مرحله از مهاجرت‌ها و اسکان رسمی قبیله جعفی در ایران، در روزگار امارت زیاد بن ابیه بر عراق بود. به دستور وی پنجاه هزار خانوار عرب ساکن عراق به خراسان منتقل شدند.[۶۵] اخباری نیز درباره پراکندگی جغرافیایی قبیله جعفی، در منابع تاریخی، تواریخ محلی، متون رجالی و روایی موجود است که حضور آنان را در شهرهای مهمی چون نیشابور،[۶۶] بخارا[۶۷] و مرو[۶۸] به اثبات می‌‌رساند.[۶۹]-[۷۰]

از طایفه انس الله هم، جمعی از مردم بنی عبدالعزیز بن ثابت، در شهر ری ساکن شدند.[۷۱] ضمن این که جماعتی از مردم اود بن صعب بن سعد العشیره در خطه‌ای از محله‌های کوفه موسوم به أود[۷۲]منزل داشتند. شام،[۷۳] کوفه،[۷۴] قزوین[۷۵] و... هم از دیگر اماکنی بودند که اخباری از سکونت برخی از مردم شاخه‌های مختلف بنی سعد بن عشیره در آن به ثبت رسیده است.

هم اکنون، بازماندگان برخی از طوایف سعد العشیره از جمله عشایر زبید در برخی نقاط و سرزمین‌های اسلامی و مشخصاً در عراق و ایران ساکنند. امروزه عشایر زبید به دو شاخه زبید الاکبر و زبید الاصغر تقسیم شده‌اند و افخاذ و فروع بسیار از آنان متفرع گردیده است. در حال حاضر عشایر بزرگی در عراق خود را منتسب به این قبیله از هر دو شاخه زبید الاکبر و زبید الاصغر می‌‌دانند که از مهمترین آنها از قبیله زبید الاکبر می‌‌توان به اسامی: "آلبو سلطان[۷۶] "السعید"،[۷۷] "بنی عجیل"،[۷۸] "المعامره"،[۷۹] "العمار"،[۸۰] "آلبو محمد"[۸۱] و "السواعد"[۸۲] اشاره کرد. ضمن این که از دیگر قبایل بزرگ این شاخه "الجحیش" است که غالب مردمانشان در حله ساکنند و برخی هم ساکن موصل.[۸۳] طوایفی از آنان هم در خوزستان ایران و در شهرهای خرمشهر، آبادان، رام هرمز، اهواز و هندیجان ساکنند.[۸۴] از معروفترین قبایل زبیدی عراق از سرشاخه زبید الاصغر هم می‌‌توان از "الجبور"،[۸۵] "الجنابیون"،[۸۶] "الدلیم[۸۷] "العقیدات"[۸۸] و "العزه" که مردمانش در استان دیالی بسیارند و برخی از آنان نیز در استانهای دیگر مانند حله، کوت، العماره، الأنبار و.... متفرقند،[۸۹] یاد کرد. هر یک از طوایف این قبیله از هر دو شاخه‌اش -زبید الاکبر و زبید الاصغر- خود به فروعات و طوایف بسیار تقسیم می‌‌شوند و در اقصی نقاط عراق منتشرند.[۹۰].[۹۱]

تاریخ و مناسبات جاهلی قبیله سعد العشیره

تاریخ جاهلی قبیله سعد العشیره و طوایف و قبایل تابعه آن بسان غالب قبایل دیگر عرب، به زد و خوردهای جاهلی و حوادث و وقایع پیرامون آن گره خورده است. جنگ‌هایی که علاوه بر قبایل بیگانه، ستیزه‌های درون قبیلگی را نیز شامل می‌‌شده است. قبیله زبید یکی از بزرگترین قبایل سعد العشیره، در جاهلیت، در شمار قبایل جنگ ستیز عرب قرار داشت و چه بسا کثرت قلعه‌هایی که در بلادشان وجود داشت، شاهدی بر این مدعا بوده باشد. از معروفترین ایام جاهلی آنان - که در اشعار عرب نیز نمود یافته است - می‌‌توان به "یوم الأرنب" اشاره کرد. در این جنگ، زبید با پسر عموهایشان بنی الحارث بن کعب بن مرة بن سعد العشیره در موضعی به نام "أرنب" که گویا مکانی در سلسله جبال سراة بود، درگیر شدند. در این منازعه که دلیل وقوعش، کثرت یافتن بطون جرم و نهد در جبال سراة عنوان شده است، بنو نهد بن زید بن لیث - از بطون قبیله قضاعه - همپیمانش بنی الحارث بن کعب را به یاری‌طلبید و در آن سوی میدان هم، قبیله جرم بن ربان - بطن دیگر قضاعه - که با بنی زبید همپیمان بود، آنان را با خود همراه کرد. پس، هر قبیله‌ای با حلفای خود همراه گردید و با هم درگیر شدند. گفته شده در ابتدای این جنگ، شکست با بنی زبید بود اما در ادامه این نبرد، آنان نیز به پیروزی‌هایی دست یافتند.[۹۲] "یوم بوار" هم از دیگر ایام بنی زبید است که در شعر معدی کرب زبیدی ذکری از آن به میان آمده است.[۹۳] از "یوم تثلیث" که بین بنی‌سلیم و مراد درگرفت و عمرو بن معدی کرب زبیدی در حمایت از بنی‌سلیم علیه بنی مراد به میدان رفت[۹۴] و "یوم شجوه" - وادی ای در تهامه- که در آن زبید و بنی مراد با هم به کارزار پرداختند[۹۵] و نیز "یوم أمول" موضعی چسبیده به "حلیه" که نبردی بین بنی صاهله از بطون هذیل و بین زبید در گرفت و به برتری بنی صاهله انجامید،[۹۶] هم، از دیگر ایام جاهلی زبید نام برده شده است. به علاوه این که همراهی با دیگر قبایل و طوایف مذحج و سعد العشیره در "یوم فیف الریح" و نبرد با بنی عامر بن صعصعه،[۹۷]جنگ با کنانه،[۹۸] "یوم صنعاء" و نبرد با ربیعه در ایام مقارن با بعثت نبی خاتم(ص)،[۹۹] نبرد با خثعم و حِمیر[۱۰۰]و نیز نبرد داخلی با قوم و خویشان مازنی خود،[۱۰۱] از دیگر ایام جاهلی زبید برشمرده شده‌اند.[۱۰۲]

بنی جعفی - دیگر شاخه بزرگ سعد العشیره - هم، به واسطه وجود جنگاوران، چابک سواران و شاعران متعدد، از اعتبار بسیاری در میان اعراب برخوردار بود و به «بیت الاشعر» عرب شهرت داشت.[۱۰۳] غلبه عصبیت قبیله‌ای و پافشاری اشراف و رجال قبیله جعفی بر سنت‌های جاهلی و برخورداری از رویه‌ای ناهمگون با سایر اعراب، از ویژگی‌های بنو جعفی بود.[۱۰۴] از ایام این قوم در جاهلیت می‌‌توان به "فیف الریح" اشاره کرد که در آن جعفی‌ها همراه با قبایل بنی حارث بن کعب و زبید و قبایل سعد العشیره به ناگاه بر بنی عامر بن صعصعه تاختند. این جنگ پس از سه روز درگیری شدید، به سود بنی عامر خاتمه یافت.[۱۰۵] جعفی‌ها پیش از اسلام با بنی عدی - از شاخه‌های قریش - هم‌پیمان (حلیف) بودند و مناسبات گسترده‌ای با آنان داشتند.[۱۰۶] این مناسبات پس از پذیرش اسلام هم کما کان با قوت ادامه یافت چندان که برخی اخبار از ارتباط فراوان قبیله جعفی با عمر بن خطاب - در دوران خلافتش - خبر داده و از برقراری حمایت قبیله‌ای و پیوندهای ازدواج میان آنها گزارشاتی را به ثبت رسانده‌اند.[۱۰۷]-[۱۰۸] همچنین آنان پیش از پذیرش اسلام همپمان بنی اعمام خود بنی زبید بودند برای همین پس از پذیرش اسلام و سپس ارتداد و شبیخون عمرو بن معدیکرب زبیدی به قوم ابی بن عثعث و غارت آنها، رسول خدا(ص) امام علی(ع) را با لشکری به سوی یمن فرستاد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و رودررو با سپاه اسلام به فرماندهی علی(ع) شدند.[۱۰۹]

نبرد اود بن صعب بن سعد العشیره با قبیله ازد در "جبّ"[۱۱۰] و نیز پیکار بنی حکم بن سعد العشیره با ازدیان هم از دیگر ایام جاهلی است که در برخی منابع بدان پرداخته شده است. بر اساس برخی گزارشات، مردم ازد در راه هجرت خود به سرزمین‌های شمالی، به سرزمین حکم بن سعد العشیره رسیدند و با ایشان به ستیز برخاستند و بر آنها غالب شدند.[۱۱۱] علاوه بر ایام جاهلی حضور در برخی پیمان‌های جاهلی هم از دیگر اخبار واصله از ایام جاهلی بنی سعد العشیره به شمار می‌روند. همپیمانی بنی سعد العشیره با جنب از جمله احلاف جاهلی این قبیله است.[۱۱۲] ضمن آنکه همکاری با دستگاه حکومتی برخی از پادشاهان حمیری موسوم به "تبابعه" نیز، از دیگر اخباری جاهلی فرزندان سعد العشیره است، که به دست ما رسیده است. بر پایه برخی اخبار، عدل بن جزء بن سعد العشیره منصب رییس پلیسی (شرطه) تبع را بر عهده داشته[۱۱۳] و در برخورد با مخالفان به حدی شدت عمل داشته که عرب آن را مثل قرار داده، می‌گفتند: «هو علی یدی عدل».[۱۱۴] از دیگر وقایع معروف عهد جاهلی که نام برخی از طوایف قبیله سعد العشیره را در خود جای داده، واقعه موسوم به "حلف الفضول" در مکه است که عامل پیدایش آن را مورخان و سیره‌نگاران، ظلم عاص بن وائل سهمی به مردی از بنی ابی زبید - از فرزندان صعب بن سعد العشیره - و نپرداختن پول کالای او دانستند.[۱۱۵].[۱۱۶]

سعد العشیره و ادیان جاهلی

بنی سعد العشیره در جاهلیت، عموماً بت‌پرست بودند و بتی به نام "فراض" را می‌پرستیدند.[۱۱۷] این بت در بلاد سعد العشیره قرار داشت[۱۱۸] و تولیت و مسئولیت حفظ و نگهداری آن را مردی از طایفه انس الله به عهده داشت.[۱۱۹] پس از بعثت نبی خاتم(ص) و ظهور دین الهی اسلام، مردی از طایفه انس الله به نام ذباب بن حارث، بت فراض (فرّاص) را در هم شکست و سپس نزد پیامبر(ص) شتافت و اسلام پذیرفت. وی سپس در تمجید از عمل خود چنین سرود: تَبِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ إِذْ جَاءَ بِالْهُدَي وَخَلَّفْتُ فَرَّاضًا بِدَارِ هَوَانٍ* شَدَدْتُ عَلَيْهِ شِدَّةً فَتَرَكْتُهُ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ وَالدَّهْرُ ذُو حِدْثَانِ فَلَمَّا رَأَيْتُ اللَّهَ أَظْهَرَ دِينَهُ أَجَبْتُ رَسُولَ اللَّهِ حِينَ دَعَانِي فَأَصْبَحْتُ لِلإِسْلامِ مَا عِشْتُ نَاصِرًا وَأَلْقَيْتُ فِيهَا كُلْكُلِي وَجِرَانِي فَمَنْ مُبَلِّغٌ سَعْدَ الْعَشِيرَةِ أَنَّنِي شَرَيْتُ الَّذِي يَبْقَي بِآخَرَ فَانِ؟ چون رسول خدا(ص) برای راهنمایی آمد از او پیروی کردم و بت فرّاص را در خواری و پستی فرو نهادم. ضربت سختی بر او فرود آوردم و رهایش کردم، گویی هرگز نبوده است و روزگار چه حادثه آفرین است. چون دیدم خدا دین خود را آشکار ساخت و رسول خدا(ص) مرا می‌‌خواند، اجابتش کردم. تا زمانی که زنده ام اسلام را یاری خواهم داد و سراپای وجودم را در این راه می‌‌نهم. چه کسی پیغام مرا به سعد العشیره می‌برد که من چیز ماندگاری را در ازای فروش چیز فانی خریده‌ام.[۱۲۰] علاوه بر بت پرستی که دین غالب مردم سعد العشیره را به خود اختصاص داده بود، برخی از اخبار، از مسیحی شدن بخشی از مردم جعفی که در عراق سکنی یافته بودند حکایت دارند.[۱۲۱]

بنی سعد العشیره و تعامل با نبی خاتم(ص)

در پی بعثت نبی مکرم اسلام(ع)، محیمة بن جزء بن عبدی غوث زبیدی، حلیف بنی سهم[۱۲۲] و به نقلی بنی جمح،[۱۲۳] از نخستین مردمان بنی سعد العشیره بودند که در مکه به آیین اسلام گرویدند.[۱۲۴] وی را همچنین از مهاجران به حبشه[۱۲۵] و از حاضران در جنگ بدر[۱۲۶] نیز گفته‌اند. اما پذیرش اسلام عمومی طوایف بنی سعد العشیره بعد از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه و از سالهای بین نهم تا یازدهم هجری و در پی ارسال سرایا از سوی نبی اکرم(ص) و وفود قبایل مذحجی به مدینه محقق گردید. مناسبات دیرینه فرهنگی و تجاری یمن با یثرب به‌ویژه پس از استقرار رسول خدا(ص) در مدینه و نیز رفت و آمدهای نمایندگان قبیله سعد العشیره به این شهر، زمینه آشنایی آنها را با اسلام و دعوت رسول خدا(ص) و نیز امکان پرسشگری و گرایش به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. گفته شده که پس از رسیدن اخبار مربوط به بعثت رسول خدا(ص) به طوایف بنی زبید و بنی مراد در سرزمین یمن، عمرو بن معدی کرب - که از بزرگان و شجاعان و شاعران زُبید بود - به نزد قیس بن مکشوح مرادی رفت و کوشید تا وی را برای رفتن نزد پیامبر(ص) و ایمان به ایشان در صورت صدق در گفتار، متقاعد سازد. اما قیس، نظر عمرو بن معدی کرب را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدی کرب همراه عده‌ای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که لشکر اسلام تازه از تبوک (سال نهم هجری) بازگشته بود، به نزد پیامبر(ص) رسیدند و با شنیدن سخنان رسول خدا(ص) درباره قیامت، اسلام آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدی کرب، قاتل پدرش أبی بن عثعث خثعمی را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا(ص) آورد و به ایشان گفت: "شکایت مرا درباره این قاتل فراری قبول کن که پدرم را کشته است". آن حضرت(ص) به او فرمود: "ای عمرو بن معدی کرب، اسلام خون‌هایی را که در زمان جاهلیت ریخته شده، هدر دانسته است". عمرو بن معدی کرب برگشت، اما مرتد شد و در مسیر به قوم ابی بن عثعث شبیخون زد و آن را غارت کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.[۱۲۷] رسول خدا(ص) پس از دریافت خبر ارتداد و شبیخون عمرو بن معدی کرب، به امام علی(ع) دستور داد که همراه عده‌ای از مهاجران، که خالد بن سعید بن عاص اموی هم جزء آنها بود، به سوی قبیله بنی زبید حرکت کند. این قبیله با قبیله بنی جعفی هم‌پیمان بودند، به همین دلیل، رسول اکرم(ص) خالد بن ولید را همراه عده‌ای از اعراب به سوی آنها فرستاد. رسول خدا(ص) به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی(ع) برخوردند، فرماندهی دو لشکر را علی بن ابی طالب(ع) بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عده‌ای دیگر به منطقه تخوم در یمن رفتند. علی(ع) احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامه‌ای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی(ع) به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در وادی کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو سپاه با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدی کرب در حالی که شمشیر معروف خود، - صمصام - را در دست داشت، از سپاهش خارج شد و مبارز‌طلبید. در همراهی با او، برادر و برادرزاده‌اش نیز از لشکر خارج شدند. علی(ع) به مبارزه آنها رفت و در یک لحظه، برادر و برادرزاده عمرو بن معدی کرب را به هلاکت رساند. به دنبال آن، عمرو بن معدی کرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله زن عمرو بن معدی کرب، رکانه دختر سلامه و فرزندش، اسیر شدند. علی(ع)، خالد بن سعید را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که مسلمان می‌شوند، امان دهد و زکات را گرد آورد. عمرو بن معدی کرب بازگشت و از خالد بن سعید اجازه ملاقات خواست. در پی اذن خالد بن سعید، او نزد خالد بن سعید رفت و دوباره اسلام آورد.[۱۲۸]-[۱۲۹]

همچنین در ماه رمضان سال دهم هجری، رسول خدا(ص) برای علی(ع) پرچم بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به یمن گسیل داشت. پیامبر(ص) به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به نبرد برنخیزد. پس علی(ع) با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد مذحج وارد می‌‌شد. علی(ع) پس از ورود به سرزمین یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به اسلام دعوت کرد، ولی مذحجیان نپذیرفتند و به جنگ با ایشان پرداختند. حضرت نیز سپاه خود را آراست و به آنان حمله برد. بیست نفر از مردم قبیله مذحج کشته شدند و بقیه گریختند. علی(ع) از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بی‌درنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای مَذحِج نیز با علی(ع) بیعت کردند.[۱۳۰]-[۱۳۱] رسول خدا(ص) بعد از پذیرش اسلام توسط زبید و مراد و مذحج، فروة بن مُسیک مرادی را عامل خود بر ایشان قرار داد و خالد بن سعید بن عاص را با او همراه نمود.[۱۳۲]

پس از این سرایا، هیئات متعددی از بنی سعد العشیره خود را به مدینه رساندند و به رسول خدا(ص) اظهار وفاداری کردند. این وفود که از سال نهم هجری آغاز و تا سال دهم هجری ادامه یافت، پس از وفد مردم صداء، نخستین وفود قبایل مذحجی دانسته شده‌اند که به مدینه انجام گرفته است.[۱۳۳]در یکی از این وفدها، ابوسَبَره یزید بن مالک جُعفی به همراه پسرانش - عزیز و سَبَره - به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدند و به آن حضرت ایمان آوردند. علاوه بر این، در گزارشی دیگر چنین نقل شده که گروهی از جعفی‌ها به ریاست دو نفر از بزرگان شان به نام‌های «قیس بن سَلَمة بن شراحیل» و «سلمة بن یزید» به مدینه رفتند و به حضور رسول خدا(ص) رسیدند. حضرت، آنان را به یکتاپرستی فراخواند و تکالیف ایمانی را بر ایشان ابلاغ کرد. رسول خدا(ص) در این دیدار دستور دادند تا برای قیس نامه ای نوشتند و او را بر قبایل «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان امیر کردند.[۱۳۴] اگرچه به نظر می‌‌رسد هدف رسول خدا(ص) نفی ضلالت و عصبیت جاهلی و جایگزین کردن آن با ایمان و عمل صالح بود؛ اما این گروه همچنان بر تأیید رفتارشان از سوی پیامبر(ص) اصرار می‌‌ورزیدند. در نتیجه، دعوت رسول خدا(ص) را نپذیرفتند و فردی از مسلمانان را که با خود شتری از شتران زکات همراه داشت حمله برده، او را دست بستند و شتر را به غارت بردند. از همین رو، مورد لعن رسول خدا(ص) قرار گرفتند.[۱۳۵] علاوه بر آن، برخی اخبار هم از ارسال نامه‌ای از سوی پیامبر(ص) برای سران قبیله جعفی حکایت دارد. بر اساس این گزارش، سفیر رسول خدا(ص) با نامه‌ای به نزد آنها رفت که در بخشی از آن نوشته شده بود: «اَ يُجْمَعُ بَيْنَ مُتَفَرِّقٍ وَ لاَ يُفَرَّقُ بَيْنَ مُجْتَمِعٍ» به واسطه این دعوت، عموم جعفی‌ها اسلام آوردند.[۱۳۶] -[۱۳۷] عبدالجد بن ربیعة بن حجر حکمی - بزرگ بنی الحکم - نیز، از دیگر بزرگان سعد العشیره بود که همراه با قومش بر نبی اکرم(ص) وارد شد و اسلام آورد.[۱۳۸] همچنین برخی از اخبار، از وفد مردی از طایفه انس الله به نام ذباب بن حارث، پس از در هم شکستن بت قبیله سعد العشیره به نام فراض (فرّاص)، نزد پیامبر(ص) و مسلمانی او حکایت دارد.[۱۳۹]بدین ترتیب از سال دهم هجرت، رفته رفته اسلام در قبیله سعد العشیره و طوایف آن آشکار گردید.[۱۴۰]

سعد العشیره و واقعه ارتداد قبایل

از حضور مردم سعد العشیره در جریان موسوم به ارتداد قبایل جز اندک گزارشاتی که از ارتداد برخی از مردم بنی زبید، در دست است، اطلاع دقیقی در دست نیست. طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیمی است. در این هفت روایت، سیف ادعا می‌‌کند طوایف مذحج به جز نخع با اسود بودند.[۱۴۱] در صورت پذیرش این هفت روایت، قبیله سعد العشیره نیز در شمار قبایل مخالف و عصیانگر دولت مدینه قرار خواهند گرفت. اما با توجه به موقعیت ضعیف و غیر ثقه بودن سیف در نزد علمای رجالی، و غیر واقعی بودن و عدم تطابق گزارش‌های او با سایر متون و ناسازگاری با واقعیات طبیعی، نمی‌توان به روایت سیف اعتماد کرد، به علاوه، طبری خود در گزارشی دیگر نقل می‌‌کند: تنها قبایل عنس و بنوالحارث و بنوولیعه (بنو ولیعه از مذحج نیست) به اسود پیوستند و رسول خدا(ص) برای این فتنه از کمک‌های قبایل مراد (مذحج) و همدان بهره برد.[۱۴۲]-[۱۴۳] آنچه مسلم است و اخبار و گزارشات متعدد نیز آن را تأیید می‌‌کند، ارتداد مجدد عمرو بن معدی کرب زبیدی و پیوستن او به اسود عنسی است. وی در ایام مقارن با حضور نبی خاتم(ص) در مدینه، همراه با بنی زبید و حلیفانش، به دلایل نامعلومی از قوم خود سعد العشیره بریده بود و به قبیله مراد پیوسته بود و با آنها بود تا این که مسلمان شد. با ارتداد اسود عنسی در اواخر ایام حیات رسول خدا(ص) و پیوستن مذحجیان به او، عمرو با کسان خود، مرتد شد و به اسود عنسی پیوست. اسود، او را به مقابله با فروة بن مسیک مرادی و یارانش که بر اسلام ثابت قدم مانده بودند، فرستاد. آنها یکدیگر را تحت نظر داشتند و گاه همدیگر را با اشعاری هجو می‌‌کردند.[۱۴۴] تا این که ابوبکر، سپاهی را به فرماندهی مهاجر بن أبی أمیّۀ سوی یمن گسیل داشت. مهاجر، عمرو را به اسارت گرفت و نزد ابوبکر فرستاد. وی، در مدینه، بار دیگر به اسلام بازگشت.[۱۴۵] البته، لازم به ذکر است که واقعه ارتداد زبیدیان با توجه به برخی اخبار، در تمام طوایف این قبیله شیوع نداشت به گونه‌ای که در برخی گزارشات آمده که به هنگام واقعه ارتداد قبایل، زبیدیان یمن به توصیه عمرو بن حجاج زُبیدی، در خواست عمرو بن معدی کرب جهت پیوستن زبیدیان به مخالفان حکومت مدینه را رد کردند و بر پایبندی خود به اسلام تأکید ورزیدند.[۱۴۶].[۱۴۷]

قبیله سعد العشیره و فتوحات اسلامی

با آغاز فتوحات اسلامی، طوایف سعد العشیره از جمله زبید جزء نخستین قبایلی بودند که پا در عرصه فتوحات اسلامی گذاشتند و در فتوحات صدر اسلام از جمله فتوحات شام و مصر و عراق تحت زعامت فرمانده شان - عمرو بن معد یکرب زبیدی - شرکت کردند. در فتوحات شام، قبیله زبید در کنار قبیله مادری خود مذحج حضوری چشمگیر داشت که اوج این حضور، در نبرد یرموک (در سال ۱۳ هجری) نمود یافته است. زبیدیان در این جنگ، در مواجهه با رومیان رشادت‌های بی‌نظیر از خود نشان دادند. نقل است که پس از فتح دمشق به‌دست مسلمین، هرقل جمع کثیری از جنگجویان روم و اهل شام و مردم جزیره و ارمنستان را در قالب سپاهی دویست هزار نفره گرد آورد و یکی از نزدیکان خود را به فرماندهی این سپاه عظیم گماشت. لشکر بیست و چهار هزار نفره اسلام در کنار نهری به نام یرموک در برابر آنان صف کشیدند و با آنان وارد کارزار سخت شدند.[۱۴۸] روز اول جنگ را رومیان با حمله بر میمنه سپاه اسلام متشکل از أزد و مذحج و حضرموت و خولان آغاز کردند و تا سه بار این حمله را تکرار کرد تا این که مقاومت سپاهیان اسلام در این جناح در هم شکسته شد و آنان عقب نشینی کردند. در این هنگام عمرو بن معد یکرب زبیدی پیشوا و امیر زبیدیان - که بواسطه شجاعتش در جاهلیت او را بزرگش می‌‌شمردند و در یرموک عمرش از صد و بیست سال گذشته بود - قومش را ندا داد و با سخنان خود، آنان را از فرار در برابر دشمن و تن در دادن به ذلت و ننگ بر حذر داشت. سخنان مهیج او باعث بازگشت رزمندگان زبیدی شد و آنان بار دیگر حول عمرو جمع شدند و با کمک رزمندگان حمیر و حضرموت و خولان به یکباره حمله سختی را علیه سپاه روم ترتیب دادند و آنان را عقب راندند.[۱۴۹]-[۱۵۰] علاوه بر زبیدی‌ها، مردان جنگی قبیله جعفی نیز از دیگر طوایف قوم سعد العشیره بودند که به فرماندهی سوید بن غفله جعفی،[۱۵۱]در این نبرد، حضوری گسترده داشتند.[۱۵۲]

با متمرکز شدن فتوحات در عراق و ایران، و در اجابت از فرمان عمر بن خطاب - خلیفه وقت مسلمانان - در سال ۱۴ هجری، جمعی از مردم قبیله سعد العشیره همراه با قبیله مذحج و نیز مردمانی از یمن و سراة در مدینه حضور یافتند. سپاه مدینه به هنگام عزیمت از این شهر، - که به فرماندهی سعد بن وقاص و به قصد حمله به قادسیه، عازم عراق شده بود، - هزار و سیصد تن از مذحجیان را به فرماندهی سه تن از رؤسایشان: عمرو بن معد یکرب - فرمانده بنی منبه (زبید) - و أبو سبرة بن ذؤیب جعفی - امیر بنی جعفی و احلاف آنان مانند: جزء، زبید، انس الله و امثال آن - و یزید بن حارث صدائی - سردار ۳۰۰ تن از مردم صداء، جنب و مسلیه - را در خود جای داده بود.[۱۵۳] ابن اعثم، تعداد زبیدیانی که به فرماندهی عمرو بن معد یکرب زبیدی به سپاه سعد پیوستند را پانصد نفر اعلام کرده است.[۱۵۴] این گروه در عراق حضور یافتند و همراه با دیگر مسلمانان در نبرد قادسیه در سال چهارده هجری شرکت کردند. در فتوحات عراق و از جمله نبرد سرنوشت ساز قادسیه، ابوسبرة بن ذؤیب جعفی، ریاست قبیله و فرمانده جعفی‌ها را بر عهده داشت.[۱۵۵] بنی جعفی را در این نبرد، در شمار نخستین گروه اعراب دانسته‌اند که به ارتش ساسانی حمله برد.[۱۵۶] عمرو بن معدی کرب زبیدی نیز در این جنگ، فرماندهی سواران سپاه سعد بن ابی وقاص را در جناح راست بر عهده داشت[۱۵۷] و در آن رشادت‌های بسیار از خود نشان داد.[۱۵۸] او همچنین، پیش از آغاز جنگ، همراه با جمعی از مسلمین، نزد رستم - فرمانده سپاه ایران - رفته بود تا او و دیگر ایرانیان را به اسلام دعوت کنند.[۱۵۹] علاوه بر طوایف بزرگ زبید و بنی جعفی، مردان دیگری از دیگر طوایف سعد العشیره حضور داشتند که از جمله آنان می‌‌توان به نام ابوالمعزی عمر بن عبدالحارث بن عبدالله بن کعب اودی رییس مذحج در قادسیه[۱۶۰] اشاره کرد.

مردم سعد العشیره در فتح مصر هم همراه با پسرعموهای خود از مذحج مشارکت داشتند. از جمله افراد حاضر در فتوح مصر که نام او در جریده تاریخ به ثبت و ضبط رسیده است، "حومل" مکنی به "ابومذحج" است که طی در‌گیری ای که با بطریق رومی داشت موفق به هلاکت او شد.[۱۶۱] زیاد بن جزء[۱۶۲] و عبد الله بن حارث بن جزء[۱۶۳] هم از دیگر افراد قبیله سعد العشیره‌اند که نام آنان به عنوان فاتحین مصر به ثبت و ضبط رسیده است.[۱۶۴] رزمندگان قبیله سعد العشیره پس از فتح این سرزمین، چونان بسیاری دیگر از جنگجویان اسلامی به تدریج در آن سکونت اختیار کردند. گفته‌اند که خطه اختصاصی زبیدی‌ها میان خطط خولان و تجیب قرار داشت. زبیدی‌ها به تشیع مایل بودند و نقشی مؤثر در ادوار تاریخ سیاسی مصر ایفا نمودند.[۱۶۵]-[۱۶۶] با این حال، بیشترین و مهم‌ترین اخبار درباره حضور قبیله جعفی در فتوحات، متعلق به مشارکت آنان در لشکرکشی به گرگان و طبرستان است که به واسطه توجه ویژه یزید بن مهلب به اعراب یمنی و واگذاری امور لشکری به برخی از سران جعفی مانند زحر بن قیس و محمد بن ابو سبره جعفی و حضور فعال این قبیله در تصرف مکرر گرگان فراهم گردید.[۱۶۷] همچنین، مردان جعفی در سال ۹۳ هجری همراه با قتیبة بن مسلم باهلی در فتح سند حضور پررنگی یافتند.[۱۶۸] به گزارش بلاذری، حجاج بن یوسف، جهم بن زحر جعفی را به عنوان فرمانده مقدمه سپاه محمد بن قاسم ثقفی عازم دیبل و سند کرد. جهم که خود از سرداران نظامی دوران اموی بود؛ از اصفهان به شیراز و از آنجا از طریق کرمان و سیستان، عازم سند شد.[۱۶۹] وی همچنین وظیفه نظارت بر اسکان قبایل و ساخت مسجدی در سند را بر عهده داشت.[۱۷۰]-[۱۷۱] نقش قبائل مذحج در فتح أندلس نیز نقشی تأثیرگذار بود. در پی فتح این سرزمین، قبایلی از مذحج در اندلس سکونت اختیار کردند که از جمله این قبایل می‌توان به نام حکمی، مازنی، عنسی، قشیری، مذحجی و زبیدی اشاره کرد.[۱۷۲]

علاوه بر مردان بنی جعفی و انس الله و زبید، مردمان دیگری هم از دیگر طوایف سعد العشیره در فتوحات مختلف اسلامی حضور داشتند که از جمله آنان می‌‌توان به نام قدامة بن مالک بن خارجه از طایفه بنی الحکم بن سعد العشیره از شاهدان فتح مصر[۱۷۳] و در دوره‌های متأخرتر فتوحات، جراح بن عبدالله حکمی فرماندار امویان در بلاد ارمنیه و بلنجر در حدود سال ۱۰۵ هجری[۱۷۴] اشاره کرد.[۱۷۵]

قبیله سعد العشیره و حکومت امیرالمؤمنین(ع)

گزارشاتی در دست است که بیانگر همسویی مردمان طوایف بنی سعد العشیره با امام علی(ع) در صحنه‌های مختلف است. هر چند این گزارش‌ها دلیلی بر گرایش‌های شیعی آنها نیست. بر اساس این گزارشات، علی(ع) پس از انتصاب به خلافت و در پی ورود به کوفه، به زحر بن قیس جعفی مأموریت داد تا والی همدان و مردم آن را برای بیعت با آن حضرت ترغیب کند.[۱۷۶] زحر در این مأموریت، طی سخنانی از فضایل علی(ع) گفت و بیعت مردم با ایشان را سبب تقویت پایه‌های قدرت خلافت و اقتدار بیشتر آن حضرت عنوان کرد.[۱۷۷] وی همراه با دیگر مذحجی‌ها در نبرد جمل نیز حضور یافت و از جمله افرادی بود که باور داشتند، علی(ع) وصی رسول خدا(ص) است.[۱۷۸] حارث بن حیان بن ربیعه را هم از دیگر همراهان امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل گفته‌اند.[۱۷۹]-[۱۸۰] در صفین هم، مردم قبیله سعد العشیره در معیت مذحجی‌ها به ریاست زیاد بن نضر حارثی حضور یافتند.[۱۸۱] زحر بن قیس، حارث بن حیان بن ربیعه،[۱۸۲] عبدالله بن ذباب بن حارث انسی،[۱۸۳] حارث بن جمهان جعفی،[۱۸۴] شریح بن یزید بن مره،[۱۸۵] عمرو بن خلیفه[۱۸۶] و سوید بن غفله بن عوسجه[۱۸۷] از جمله نام آورانی بودند که نامشان در نبرد صفین، در همراهی با امام علی(ع) به ثبت تاریخ رسیده است. ضمن این که از ذکر شجاعت‌های کم نظیر جوانی از قبیله بنی جعفی به نام عبدالعزیز بن حارث جعفی در برهه‌ای از جنگ صفین که با دلاوری‌های کم نظیر خود باعث شکسته شدن محاصره فوجی از لشکر امیرالمؤمنین(ع) و نجات آنها از دست شامیان گردید و بدین جهت مورد ستایش و تمجید علی(ع) قرار گرفت، نیز نباید غفلت کرد.[۱۸۸] از معدود چهره‌های زبیدی که نام او در صفین مطرح شده، مرتفع بن وضاح زبیدی است. نقل است زمانی که کریب بن صباح از دلاوران سپاه شام در جنگ صفین به میدان آمد و مبارز‌طلبید، وی نخستین کسی بود که به میدان او رفت و در کارزار با وی به شهات رسید.[۱۸۹] منقری نیز در کتاب خود، در بیان اسامی شهدای برجسته این جنگ، علاوه بر نام مرتفع بن وضّاح زبیدی،[۱۹۰]از حارث بن جلاح حکمی، سلمان بن حارث جعفی، ابوایوب بن باکر حکمی، شرحبیل بن منصور حکمی[۱۹۱] و هند جملی[۱۹۲] یاد کرده است. در مقابل این دسته از سعد العشیره‌ای‌ها، در آن سوی میدان صفین و در سپاه شام هم برخی از مردم این قبیله حضور داشتند که بی‌شک چهره ممتاز و برجسته آنان در این رزم، عبیداللّه بن حر جعفی‌[۱۹۳] و مخارق بن حارث زبیدی است. مخارق در این جنگ، فرمانده مذحجیان اردن در سپاه معاویه بود[۱۹۴] و در ادامه این جنگ، از سوی وی به عنوان یکی از شهود سپاه شام در امر حکمیت انتخاب گردید.[۱۹۵]علاوه بر این دو گروه، جمع دیگری از مردم این قبیله بسان بسیاری دیگر از مردم کوفه، اعتزال پیشه کردند و از یاری حضرت در جنگ‌ها خودداری ورزیدند که از جمله آنها می‌‌توان از سلامة بن ثمامة بن شراحیل، مختل بن سماعة بن حصین و شمر بن حارث بن براء یاد کرد.[۱۹۶] بنی سعد العشیره در جنگ نهروان نیز مشارکت داشتند و شاهد آن ذکر نام عافیة بن شدّاد بن ثمامة بن سلمه، در شمار شهدای این جنگ است.[۱۹۷]

با آغاز غارات معاویه علیه سرزمین‌هایی حاکمیتی امیرالمؤمنین(ع)، برخی از مردان قبیله سعد العشیره به یاری امام(ع) شتافتند و ایشان را در دفع غارات معاویه یاری دادند.[۱۹۸] نقل است که زحر بن قیس جعفی در اواخر حیات امیرالمؤمنین(ع) از سوی ایشان همراه با گروهی، مأمور تأمین امنیت منطقه مدائن در مقابل حملات شامیان فرستاده شد.[۱۹۹] از این رو هنگام شهادت امام علی(ع)، زحر در مدائن بود.[۲۰۰].[۲۰۱]

سعد العشیره و تعامل با خلفای اموی

در دوره امویان، برخی از طوایف سعد العشیره بخصوص جعفی‌ها بیش از پیش درگیر مسائل سیاسی و نظامی شدند. عرب‌گرایی بنی امیه و برپاداشتن جنگ قبیله‌ای میان عرب و غیر عرب، تفاخرات قومی و جاه‌طلبی، موجب می‌‌شد که رؤسای قبایل و نام آوران و جنگاوران عرب برای کسب منافع مادی و اجتماعی بیشتر، جذب آنها شوند. برخی از برجسته‌ترین زمینه‌های همکاری اشراف و رؤسای سعد العشیره و در رأس آنان جعفی با بنی امیه به قرار زیر است:

تثبیت و تحکیم خلافت اموی

بنی امیه همواره از جایگاه و نام عثمان برای دست یابی به قدرت و از میان برداشتن مخالفان استفاده می‌‌کردند. عبیدالله بن حر جعفی یکی از اشراف عراق بود که ادعای خونخواهی عثمان داشت و به این سبب از نمایندگان و هواداران بنی امیه در عراق به شمار می‌‌رفت. وی در روزگار خلافت امام علی(ع) با همین دستاویز به معاویه پیوست.[۲۰۲] خوی تجاوزطلبی عبیدالله با جاه‌طلبی، عصبیت عربی و گرایش ضد شیعی او پیوند عمیقی داشت. به همین جهت زمانی که امویان، امیدی به بازگرداندن عراق و فرمانروایی آن نداشتند، عبیدالله زمینه را فراهم و خود را پیش مرگ آنها کرد. به نوشته طبری هنگامی که عبدالملک بن مروان بر زبیریان چیره شد؛ نخستین گروه‌های عربی که با وی همراهی کردند؛ اشراف جعفی در کوفه بودند.[۲۰۳] بزرگان جعفی در تحکیم پایه‌های قدرت بنی امیه در ولایات نیز نقش فعالی ایفا کردند. به نوشته کندی، مروان بن حکم برای دستیابی به مصر و اداره آن، طرح نزدیکی به اشراف و رؤسای قبیله‌ای را ریخت که زفر بن حارث جعفی از آن دسته بود.[۲۰۴] زفر، پس از این، نزد مروانیان اعتباری بلند یافت[۲۰۵] و با کارگزاران آنها همکاری کرد.[۲۰۶].[۲۰۷]

اداره ولایات و امور دیوانی

جهم بن زحر، سرشناترین دست پرورده امویان از میان بنی جعفی بود. جهم از کارگزاران آل مُهلَّب بود که هم زمان با امارت این خاندان در عراق و ایران وارد عرصه اداری و نظامی شد و مسئولیت‌های مهمی از جانب آل مهلب به وی واگذار شد[۲۰۸] که آخرین آن فرمانروایی گرگان بود. جهم چنان روش جبارانه و سختی را بر مردم تحمیل کرد که اهالی گرگان او را از ولایت خود بیرون راندند[۲۰۹] جهم پس از این، به خراسان رفت و در کنار قتیبه بود. ولی هنگامی که قتیبه مغضوب خلیفه و اعراب شد، در کشتن وی و ربودن دارایی هایش همکاری کرد.[۲۱۰] سرانجام در حالی که جهم دوباره بر مصدر فرمانروایی گرگان تکیه زده بود؛ به خاطر خودسری و سخت‌گیری بر مردم دستگیر و زندانی شد[۲۱۱] و بر اثر شکنجه در سال ۹۸ درگذشت.[۲۱۲] جهم بن بکر، زائدة بن خارجه و ولید بن عبدالله جعفی، هر سه والی گرگان[۲۱۳] عکرمة بن حمیر بن عبدالحارث حاکم نهر الملک و باروسما و نهر سیر[۲۱۴] و عبدالرحمن بن سبره جعفی، والی اصفهان در زمان حجاج[۲۱۵] از دیگر کارگزاران جعفی در دوره امویان بودند. افزون بر آن، بخشی از اخبار باارزش درباره اقسام منابع درآمد مالی امویان در ایالات شرقی، به واسطه بزرگان جعفی روایت شده است.[۲۱۶]-[۲۱۷] از میان رجال دیگر بنی سعد العشیره که در دستگاه حکومت بنی امیه شهرتی به هم رسانده بودند، می‌‌توان از جراح بن عبدالله بن جعاده حکمی یاد کرد. وی نیز بمانند جهم بن زحر جعفی، از کارگزاران آل مُهلَّب بود و از سوی یزید بن مهلب، عهده دار حکمرانی خراسان[۲۱۸] و نیز بصره[۲۱۹] گردید. عمرو بن عبیدالله بن عمرو بن جابر عائذی هم، از دیگر کارگزاران اموی بود که والی گری ربع کوفه را از سوی عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز عهده دار گردید.[۲۲۰].[۲۲۱]

منابع

پانویس

  1. ابوعبید قاسم بن سلّام، کتاب النسب، ص۳۱۴- ۳۲۵؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱ ص۲۴۸؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۶۲.
  2. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۷.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۶۷؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۸. برخی از منابع هم با اندکی اختلاف گفته‌اند: «او را سعد العشیره گفتند چون با ده تن از فرزندانش در موسم حج حاضر بود. بدو گفتند: اینان کیانند؟ گفت عشیره ام». (فسوی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۱۹-۱۲۰).
  4. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۰۶؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۸.
  5. عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۸.
  6. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۷.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.
  8. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹ و ۴۱۰.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹ و ۴۱۰.
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۷.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۹.
  12. سمعانی، الانساب، ج۱، ص۳۸۵؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۹.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۱.
  14. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۸.
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۳.
  16. سمعانی، الانساب، ج۶، ص۱۶۵.
  17. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.
  18. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۷۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۴۲.
  19. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۴۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۴.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  21. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۸۶.
  22. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۸۶.
  23. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۷۱.
  24. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۸۰.
  25. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۵۰.
  26. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۵۱ و ۱۸۸؛ محمد بن علی الاکوع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۳۹۰.
  27. الموسوعة العربیه، مقاله "مذحج"، عامر الاحمدی.
  28. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷
  29. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۵.
  30. الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۰.
  33. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۷۵.
  34. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۶۶؛ یعقوبی، البلدان، ص۱۰۶.
  35. البکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۴۱۱.
  36. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۶۶.
  37. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۶۵.
  38. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۹۸.
  39. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۲۲.
  40. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۸.
  41. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۵۵.
  42. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۳-۱۶.
  43. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  44. عبدالله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۱۴۸.
  45. محمد عبد القادر، تاریخ الیمن القدیم، ص۱۴۴
  46. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۶۵۱.
  47. حموی، معجم البلدان، ج۳ ص۲۶۲.
  48. حموی، معجم البلدان، ج۲ ص۱۱۲.
  49. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۰-۱۳.
  50. طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۴۳۹.
  51. ابن سعد، البقات الکبری، ج۶، ص۵۹.
  52. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۱، ص۲۱۳.
  53. عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  54. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۷۵.
  55. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۲.
  56. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۹۵-۲۹۶.
  57. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۲۶-۲۲۷.
  58. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵.
  59. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۷۶-۳۷۷.
  60. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۵۷۱.
  61. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۴۵.
  62. اصبهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۷۰.
  63. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۳۴؛ ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۱۱۱ و ج۲، ص۲۲۰.
  64. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۷۹؛ ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۲۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۸۳.
  65. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.
  66. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص۸۷ و ۸۹؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۱.
  67. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص۱۱۵؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص۶۲۹.
  68. مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۲۴، ۴۹۱، ۴۹۹.
  69. نیز نک: صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۲۰۹.
  70. فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۱۰-۱۱.
  71. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.
  72. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۲۷.
  73. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۲۲-۵۲۳؛ سمعانی، الانساب، ج۴، ص۲۰۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۷، ص۱۵۶.
  74. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۴۲۴.
  75. رافعی قزوینی، التدوین فی أخبار قزوین‌، ج۴، ص۵۲.
  76. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۴۹-۵۲.
  77. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۲-۶۵.
  78. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۵-۶۷.
  79. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  80. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۶۸.
  81. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۷۷-۷۸.
  82. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۸۷-۹۰.
  83. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۵۴-۶۲.
  84. رؤوف السبهانی، أنساب القبائل العربیة فی خوزستان، ص۱۶۲.
  85. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۹۷-۱۱۹.
  86. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۷.
  87. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۱۲۷-۱۵۰.
  88. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۱۵۴-۱۶۸.
  89. عباس العزاوی، عشائر العراق، ج۲، ص۱۹۱-۱۹۵.
  90. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۱۸-۲۵.
  91. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  92. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۴۱؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۶.
  93. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۳۱.
  94. البغدادی، خزانة الأدب، ج۸، ص۳۲۳.
  95. حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.
  96. البغدادی، خزانة الأدب، ج۱، ص۱۹۶.
  97. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۳.
  98. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۲۹.
  99. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
  100. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۱۴۳.
  101. البغدادی، خزانة الأدب، ج۶، ص۳۲۶.
  102. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۲۶-۲۸.
  103. محمد احمد والی، معهد المخطوطات العربیه، ص۳۹۳-۴۰۴.
  104. آنان در این دوره بمانند بسیاری دیگر از اعراب به عادات و رسومی تن داده بودند که اجتناب از خوردن قلب حیوانات از آن جمله بود. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۹۳.)
  105. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴. نیز ر. ک. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۵۳.
  106. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹۰-۳۹۱.
  107. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۸.
  108. فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۷-۸.
  109. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  110. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷.
  111. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶.
  112. ابن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۹.
  113. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.
  114. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.
  115. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.
  116. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  117. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.
  118. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۳.
  119. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۵.
  120. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.
  121. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.
  122. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۶۳.
  123. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷.
  124. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۳.
  125. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۰۷.
  126. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.
  127. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱. ابن سعد و دیگران خبر این وفد را به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸. نیز طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۹۹.
  128. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  129. حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم(ص)، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.
  130. واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.
  131. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۲.
  132. احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.
  133. الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
  134. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶.
  135. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶
  136. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸.
  137. فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۸-۹.
  138. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۲
  139. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.
  140. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  141. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۶۶-۶۷.
  142. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲.
  143. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعه‌شناسی، فصل‌نامه علمی پژوهشی شیعه‌شناسی، سال ششم، شماره۲۲.
  144. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۲۶-۳۲۷. نیز ر. ک. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۷۲.
  145. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۲۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۷۰؛ ابن‌حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۷۰.
  146. ابن‌حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۱۱۱.
  147. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  148. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۳۶-۱۳۷.
  149. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۲۶۰.
  150. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۳۸-۴۰.
  151. مزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۲۶۶.
  152. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۴۱-۴۵۲.
  153. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۸۴. و با اندکی اختلاف در ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۵۱.
  154. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۳۸.
  155. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۹؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۵۸.
  156. قمی، تاریخ قم، ص۲۶۷-۲۶۹.
  157. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵.
  158. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۷۸؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۴.
  159. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۵۳-۲۵۴.
  160. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۲
  161. القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱.
  162. طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۰۵.
  163. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۸۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۶۳.
  164. القرشی المصری، فتوح مصر و أخبارها، ص۳۰۱؛ عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  165. عبد الله البری، القبائل العربیة فی مصر، ص۲۲۱.
  166. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ص۴۶.
  167. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۴-۲۹۶.
  168. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۱۸-۵۱۹.
  169. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵.
  170. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴-۲۱۵.
  171. فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۱۰.
  172. لسان الدین ابن الخطیب، الإحاطه فی أخبار غرناطه، ج۱، ص۳۷.
  173. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۳۲۲.
  174. طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۲۱؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۰۵.
  175. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  176. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۵.
  177. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۱-۵۰۲.
  178. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۵۰.
  179. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۷.
  180. لازم به ذکر است که با توجه به قانون قبیلگی در آن عصر، حضور مذحج در هر سه نبرد أمیر المؤمنین(ع) به منزله مشارکت قبیله مذحج با تمام طوایف خود از جمله جعفی در این جنگ‌ها است هر چند نامی از این قبیله یا دیگر قبایل همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. گفته شده که در جمل دوازده هزار تن از کوفیان به یاری امام علی(ع) برخاستند که قوم مذحج از جمله آنان بود. (طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۰۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۳۵.)
  181. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۶۶.؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱.
  182. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۷.
  183. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۳۶.
  184. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۲-۲۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۰۱-۳۰۲.
  185. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  186. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  187. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸.
  188. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۸.
  189. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۵.
  190. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۵۶.
  191. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۵۶.
  192. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۵۷.
  193. ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌۴۱۰.
  194. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸.
  195. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴.
  196. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۵ و ۳۱۲.
  197. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۶۵-۳۶۶
  198. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۹-۴۹۰.
  199. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸.
  200. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳.
  201. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  202. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
  203. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۱-۱۲.
  204. کندی، الولاۀ و القضاۀ، ص۴۱-۴۷.
  205. ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۳۲۷.
  206. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۵۸۶.
  207. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  208. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۴۱۴.
  209. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۳، ص۲۵۱-۲۵۴.
  210. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۴۰۹-۴۱۰؛ نرشخی، تاریخ بخارا، ص۱۶۶.
  211. ابن خلدون، العبر، ترجمه، ج۲، ص۱۲۵.
  212. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۸۱.
  213. سهمی، تاریخ جرجان، ص۵۴-۵۶.
  214. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۳
  215. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  216. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۲۱.
  217. فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۱۳-۱۴.
  218. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۲، ص۵۶؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۲۳؛ نیز بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۲۶؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۳۹
  219. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۲۳؛ سمعانی، الانساب، ج۴، ص۲۰۳
  220. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۰.
  221. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.