اوس و خزرج

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

اوس و خزرج فرزندان حارثة بن ثعلبه، از عرب‌های یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در یثرب اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست[۱][۲].

خاستگاه و نسب اوس و خزرج

جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد، در یمن ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب حجاز، به رهبری او صورت گرفت[۳]. ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را برعهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت[۴]. در این مهاجرت بخش‌هایی از ازد از جمله قبیله خُزاعَه که بر مکه مسلط شد از ازد جدا شدند[۵].

حارثه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر، به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند برگزیده شد و هرچند در آغاز رویارویی‌هایی را در شام بر ضدّ روم رهبری کرد؛ امّا به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به یثرب رفت [۶][۷].

سکونت در یثرب

اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز می‌گفتند[۸] در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به یثرب آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان یثرب اجازه یافت در حومه یثرب بماند[۹]؛ اما به مرور زمان که جمعیت آنها افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند[۱۰]. از این مقطع تا مدت‌های مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها می‌توان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریع‌تر از اوس افزایش یافت تا اینکه به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار[۱۱] یثرب سپری کردند[۱۲]. در آستانه ظهور اسلام اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته و به چند واحد مستقل قبیله‌ای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخه‌ها هم از یثرب کوچ کردند[۱۳].

کمتر از ۱۰۰ سال پیش از هجرت پیامبر (ص)، مالک بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضدّ حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئه‌ای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنی‌قیله قرار گرفت[۱۴] حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک بن عجلان و اوس و خزرج، در برابر حاکمان یهودی یثرب را می‌توان در راستای گسترش آیین مسیحیت بر ضدّ کیش یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب حجاز و در یمن همین فرایند با حمله حبشی‌های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش می‌داد [۱۵][۱۶].

زیرمجموعه‌های اوس و خزرج

خزرج ۵ پسر به نام‌های عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعه‌های مستقل آن از آنهایند [۱۷]. هرچند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسب‌شناسی قبایلی چون بنی مالک بن نجار، بنی عُدی بن نجار، بنی مازن بن نجار، بنی دینار بن نجار، بنی سالم بن عوف، بنی غَنْم بن عوف، بنی عُدی بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق بن عامر، بنی بَیاضة بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیر مجموعه‌های بزرگ خزرج برشمرده‌اند [۱۸].

در مقابل، تیره‌های اوسی همگی از ۵ پسر مالک فرزند اوس، به نام‌های عوف، عمرو، مُرَّه، جُشَم و اِمْرَؤ القیس‌اند. تیره‌های عمده‌ای که نسب‌شناسان از اوس برشمرده‌اند عبارت‌اند از: بنی جَحْجَبا، بنی ‌زید بن مالک (شامل سه مجموعه مستقل امیّه، صفیّه و عبیدهبنی عبدالاشهل، بنی خَطْمَه، بنی‌ واقف و بنی وائل[۱۹][۲۰].

الگو:فرزندان خزرج الگو:فرزندان اوس

خزرج
بنی مالک بن نجاربنی عُدی بن نجاربنی مازن بن نجاربنی دینار بن نجار
بنی سالم بن عوفبنی غَنْم بن عوفبنی عُدی بن عوفبنی حُبْلی
بنی زُریق بن عامربنی بَیاضة بن عامربنی سلمهبنی‌‌حارث بن خزرجبنی ساعده

الگو:زیرمجموعه‌های اوس



روابط اوس و خزرج

درگیری‌های متعددی میان قبیله اوس و خزرج روی داده است[۲۱]. در ۷ درگیری میان شاخه‌های اوس و خزرج، بنو سالم بن عوف، بنی‌مازن بن نجار (دو بار)، بنی مالک بن نجار، بنی نجّار و بنی حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمروبن عوف (دوبار)، بنی‌ وائل، بنی‌ ظفر، بنی‌ عبدالاشهل، بنی‌امیّة بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند[۲۲].

در مورد دلیل این جنگ‌ها می توان گفت: پس از افزایش جمعیت، شکل‌گیری تیره‌ها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا اینکه در آستانه هجرت پیامبر (ص) به رویارویی کامل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید.[۲۳].

آیین‌ها و مناسک

بت پرستی

اوس و خزرج مانند دیگر شاخه‌های ازدی ساکن در یمن بت‌پرست بودند [۲۴]. آنها همگی بت مَنات را می‌پرستیدند[۲۵]. بت منات، الهه قضا و قدر بود و حاجات آنان و به ویژه بارش باران را برآورده می‌کرد[۲۶] و ازاین‌رو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت[۲۷]. بنابر برخی گزارش‌ها آنان در خانه‌های خود در یثرب نیز بت‌هایی داشتند و معمولاً در آن عصر خانه و خاندانی نبود که از بت خالی باشد[۲۸].

با ورود پیامبر به مدینه تقریبا تمامی تیره‌های خزرجی و بسیاری از تیره‌های اوسی مسلمان شدند؛ امّا تیرهای دیگر اوسی چون بنی واقف، بنی خَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته می‌شد [۲۹] تا سال پنجم هجری به بت پرستی خود ادامه دادند[۳۰]. انجام دادن مناسک حج می‌تواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد[۳۱].

مسیحیت

درباره رواج مسیحیت در یثرب اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارش‌هایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد[۳۲]. ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت پیامبر به مدینه تحت تأثیر مسیحیت بودند[۳۳] و ازاین‌رو و با توجه به تأثیر عمیق بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت[۳۴].

یهودیت

بر خلاف آیین مسیحیت، درباره آیین یهود و رواج آن میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشه یابی روابط آنها با یهود، نشانه‌هایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان یمن وجود دارد[۳۵]. نخستین و جامع‌ترین سند درباره یهودیان یثرب عهدنامه‌ای است که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه میان تیره‌های گوناگون بسته است[۳۶]. در این عهدنامه صریحا به یهودیان تیره‌های مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی ساعده، بنی‌حارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی "یهود اوس" تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.

درباره علت گرایش آنها به یهودیت می‌توان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمده‌ترین عامل اشاره کرد، هرچند مورخان و مفسران مسلمان سعی کرده‌اند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان نمونه برخی روایات تفسیری یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایه‌های یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کرده‌اند[۳۷]. بی‌شک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته، به گونه‌ای که بنا به روایت مجاهد جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند[۳۸]. این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد جاهلی دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی بنی‌نضیر و بنی قریظه در یثرب بالا (عالیه) می‌زیستند، در حالی‌که خزرج در یثرب پایین مستقر بودند[۳۹]. این مجاورت زمینه ارتباط بیشتر و نزدیک‌تر آنها را فراهم می‌آورد تا جایی که به برقراری پیمان‌های سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنی‌نضیر و بنی قریظه پیمان بستند[۴۰].

اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه می‌کردند[۴۱] و زمانی که زنی از آنها نگران مرگ نوزاد یا کودک خود بود نذر می‌کرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند[۴۲]. این گزارش‌ها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها حکایت دارد[۴۳].

گسترش اسلام درمیان تیره‌های اوسی و خزرجی

روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور ابن‌اسحاق، نخستین کسانی که به پیامبر ایمان آوردند ۶ تن از خزرجیان بودند که در مراسم حجّ سال یازدهم بعثت با پیامبر آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند[۴۴]. در حجّ سال بعد (دوازدهم بعثت) ۱۲ مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر از وی خواستند بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، ازاین‌رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت عقبه اول شهرت یافت[۴۵] (بیعت عقبه) آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره اینکه چه کسی از اوسیان یا خزرجیان نماز جماعت را امامت کند رخ داده بود[۴۶]، افزون بر این آنان به مبلّغی نیاز داشتند که بتواند آموزه‌های اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد[۴۷]. پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد[۴۸]. تا پیش از آمدن مصعب، أسعد بن زراره خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب نماز جماعت را بر پا می‌کرد [۴۹]. مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیره‌های مختلف ادامه می‌داد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنی نجار بر اسعد وارد کردند وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد[۵۰]. با آمدن مصعب به یثرب، اسلام بر سر زبان‌ها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید[۵۱]. مصعب بر اسلام آوردن سران تیره‌ها تأکید داشت، زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله می‌توانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد، نحوه گزارش منابع تاریخی به گونه‌ای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آورده‌اند، زیرا در مورد بیشتر تیره‌ها آمده که از هر یک تنها اندکی مسلمان شده بودند[۵۲].

اسلام سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجسته‌ترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، مصعب بن عمیر، مبلغ پیامبر را در پناه خود گرفت[۵۳]. در حجّ سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به مکه[۵۴] حدود ۷۰ تن[۵۵] از مسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و براساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان، تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت ۱۱ نفر از اوس و ۶۳ نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار می‌آمدند که با پیامبر بیعت می‌کردند[۵۶].

پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت[۵۷]. پس از مدتی کوتاه که علی ‌بن ابی‌طالب (ع) در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب می‌توانست موجب نارضایتی تیره‌های دیگر و در نتیجه تشدید رقابت‌های قبیله‌ای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید. ایشان تحت حمایت سواره نظام‌های خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)[۵۸]حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محله‌های متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی مالک بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد[۵۹].

پس از استقرار پیامبر به مرور اسلام بسیاری از تیره‌ها به ویژه تیره‌های خزرجی را فراگرفت و موجی از بت‌شکنی در یثرب به راه افتاد [۶۰] و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده نفاق پوشش گرفتند. با این همه بخش قابل توجهی از تیره‌های اوسی اسلام نیاوردند[۶۱]. اما ۵ سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر نام اوس منات را به "اوس الله" تغییر داد[۶۲].[۶۳].

اوس و خزرج در حکومت نبوی

به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدام‌های پیامبر، اُلفتی میان تیره‌ها ایجاد شد. ایشان عهدنامه‌ای میان آنان بست[۶۴] و از هر تیره خواست تا دیه خون‌هایی را که برعهده دارند پذیرفته و بپردازند[۶۵]. از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیری‌های گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند نمی‌توانستند به زیارت پیامبر بیایند[۶۶]؛ اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی از یهودیان از همنشینی‌های اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. بازخوانی اشعار جنگ‌های جاهلی و تحریک احساسات قبیله‌ای به وسیله یهودیان[۶۷] و گاه یادآوری خاطرات جنگ‌های پیشین در نشست‌های گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار می‌داد.[۶۸] اما پیامبر هر بار با خواندن آیات[۶۹]. اوضاع را به حالت نخستین آن باز می‌گرداند[۷۰].

بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان می‌دهد هویت قبیله‌ای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگ‌های بدر[۷۱]، اُحد[۷۲]، خیبر[۷۳]، وادی القری [۷۴]، فتح مکّه[۷۵]، حُنین[۷۶] و تَبوک[۷۷] هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دسته‌های متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این آنها در نبردهای گوناگون چون بدر[۷۸]، فتح مکه و حنین[۷۹] شعار خاصی سرمی دادند[۸۰].

مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر

در برخی از آیات مدنی قرآن کریم، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با یهودیان و کافران نهی شده‌اند. با توجه به اینکه چنین آیاتی در سال‌های نخست هجرت پیامبر نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به شهر مدینه بود و نیز با توجه به شأن نزول‌های نقل شده ذیل هر یک از این آیات به دست می‌آید چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و کفار اوسی، زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و بنی‌قینقاع نیز به عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب تبعید زود هنگام آنها (در سال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر اسلام آوردند و در شمار منافقان درآمدند [۸۱]، در نتیجه هرچند چنین آیاتی خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز می‌دارد: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۸۲][۸۳]

مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان، شامل گروه‌های دیگری نیز می‌شد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفت‌ها و اقدام‌ها به نفاق متهم شده بودند. چنین افرادی.... عمدتاً میانسال و کهنسال بودند[۸۴][۸۵].

منافقان خزرجی

منافقان خزرجی (کمتر از ۲۵ % منافقان) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیک‌اند: حدود نیمی از آنها از بنی‌نجارند که کمتر در منابع انعکاس یافته‌اند و تنها گفته شده: در جلسه‌ای تنی چند از مؤمنان، آنها را از مسجد پیامبر بیرون کرده‌اند[۸۶]. نیم دیگر عبدالله بن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبدالله بن ابیّ در نبرد احد با ۳۱ نیروها عقب نشست و با یهودیان بنی‌قینقاع ارتباط داشت ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ[۸۷][۸۸][۸۹].

منافقان اوسی

به گزارش ابن‌عساکر در سال نهم پدیده نفاق تشدید شده بود[۹۰] منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در غزوه تبوک سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانه‌ای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک باز می‌داشتند که به فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد[۹۱].

همه کسانی که در محله اوسی ِ بنی عمرو بن عوف و نزدیک مسجد قبا مسجدی بنا کردند که قرآن ضرارش نامید اوسی بودند[۹۲]. آنها می‌خواستند این مسجد را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند[۹۳] که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۹۴][۹۵].

اسلام اوس و خزرج

رسول خدا (ص) در هنگام مراسم حج و سایر اجتماعات مکه، قبایل عرب را به دین اسلام دعوت می‌فرمود، از آن جمله: در مراسم حج سال یازده، شش نفر از مردم خزرج با رسول خدا (ص) ملاقات کردند[۹۶]. اینان چون بشارت ظهور یک پیامبر را از یهودیان شنیده بودند[۹۷] دعوت رسول‌الله (ص) را اجابت کردند و با امید آنکه اسلام، سبب تسکین کشمکش‌ها و اختلافات آنان خواهد شد و بین آنها الفت ایجاد خواهد کرد به شهر خود بازگشتند. با بازگشت این گروه به یثرب، در محافل اوس و خزرج، آوازه اسلام در پیچید[۹۸].

در جریان حج سال دوازده بعثت در گردنه عقبه منی، در مکه پنج نفر از شش نفر سال قبل و هفت نفر دیگر (جمعاً دوازده نفر که ده نفرشان خزرجی و دو نفر دیگر اوسی بودند) با پیامبر (ص) بیعت کردند که «برای خدا شریکی قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، بت‌ها را نپرستند و در کارهای نیک که رسول خدا (ص) دستور دهد نافرمانی نکنند». این پیمان، عقبه اول یا «بیعة النساء» خوانده شده است[۹۹].

پس از انجام بیعت، یثربیان از رسول خدا (ص) خواستند که فردی را برای دعوت مردم یثرب به کتاب خدا همراه آنان بفرستد. رسول خدا (ص) نیز مُصعَب بن عُمَیر بن هاشم بن عبدمناف را همراه ایشان به مدینه فرستاد. مصعب] چون وارد یثرب شد در خانه اسعد بن زراره سکونت اختیار کرد[۱۰۰] و روزها در محله‌های اوس و خزرج می‌رفت و آنان را به اسلام دعوت می‌کرد. بدین‌سان، اسلام در یثرب شیوع یافت و کم‌کم در تمام خانه‌های مدینه وارد شد و خانه‌ای نبود که چندین مرد یا زن مسلمان در آن یافت نشود[۱۰۱].

مصعب پس از نزدیک به یک سال تبلیغ اسلام، موفقیت زیادی پیدا کرد تا هنگام مراسم حج سال سیزدهم بعثت همراه مسلمانان یثرب به مکه باز آمد[۱۰۲]. با اتمام مراسم حج، ۷۳ مرد و دو زن (که یازده نفرشان اوسی و ۶۴ نفر دیگر خزرجی بودند) در محل عقبه منی با رسول خدا (ص) بیعت کردند تا همان‌گونه که از زنان و فرزندان خود دفاع می‌کنند از پیامبر (ص) نیز دفاع کنند.

بدین صورت، پیمان‌های عقبه اول و دوم، مقدمات هجرت مسلمانان و پیامبر (ص) را به یثرب فراهم کرد و «هجرت موجب شکوفایی، تحکیم و تثبیت انقلاب و علت مبقیه بعثت در قالب تشکیل حکومت بود. رسول اکرم (ص) سیاست داخلی خود را از مرحله تبلیغ اسلام و دعوت به کلمه طیبه و موعظه حسنه به مرحله استقرار حکومت اسلامی و تحول نظام قبیله‌ای به دولت و تشریع احکام، تبدیل کرد»[۱۰۳].

پس از گذشت حدود یک سال از ورود رسول خدا (ص) به مدینه بنای مسجدالنبی (ص) و حجرات اطراف آن به پایان رسید و بیشتر مردم اوس و خزرج مسلمان شدند و تنها چند طایفه اوس به نام‌های خَطمة، واقف، وائل و أمیه در حال شرک باقی مانده بودند[۱۰۴].

مسلمانان خزرج و اوس در طی دوران ده ساله هجرت از هیچ‌گونه همکاری با رسول‌الله (ص) دریغ نکردند و در جنگ‌های پیامبر با دشمنان اسلام با تمام توان وی را یاری کردند، به گونه‌ای که در فتح مکه با چهار هزار نفر همراه رسول خدا (ص) بودند[۱۰۵] و با این خدمات مقامی شایسته و در خور پیدا کردند به گونه‌ای که قرآن درباره آنان می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[۱۰۶].

بدین‌صورت، آنان به مقام پُر افتخار انصار نایل شدند. در مقابل نیز رسول‌الله (ص) با اقدامات اصلاح‌گرایانه خود موفق شد آنها را از شرک، اختلافات و چالش‌های قبیله‌ای، اخلاق جاهلی، فقر و بدبختی و تحمل ستم یهود نجات بخشد.[۱۰۷]

اوس و خزرج

به جز قبایل یهود و اعرابی که در یثرب ساکن بودند، تعدادی از اعراب نیز از «یمن» و جنوب شبه جزیره مهاجرت کرده و در سرزمین‌های شمالی از جمله «یثرب» و «غسّان» ساکن شدند. سبب مهاجرت این عده به طور اختصار چنین بود: وقتی سیل «عرم» که خداوند تعالی در قرآن کریم داستان آن را برای ما نقل کرده است، در جنوب جاری شد و سد «مأرب» را خراب کرد، «عمروبن عامر بن ثعلبه» قوم خود را جمع کرد و گفت: من برای شما سرزمینی را وصف می‌کنم، پس کسی که به آن رغبت کند رفتن به سوی آن برایش آسان خواهد بود و کسی که بخواهد به سوی این سرزمین حرکت کند پس در «ذات النَّخیل» یثرب فرود آید؛ لذا این دسته از اعراب به تدریج در «یثرب» و «غسّان» ساکن و در کنار یهودیان قلعه‌ها و خانه‌هایی ساختند[۱۰۸]. این مهاجران به علت انتساب به «یعرب بن قحطان»، «اعراب قحطانی» نامیده شدند؛ در مقابل ایشان، اعرابی که در حجاز و به ویژه مکه ساکن و از فرزندان عدنان از نسل اسماعیل(ع) بودند «اعراب عدنانی» نامیده می‌شدند. اعراب جنوبی یا قحطانی، که همان یمنی‌های مهاجر باشند، برخلاف اعراب عدنانی یا ساکنان مکه، از تمدن و شهرنشینی برخوردار بوده و کار و پیشه اصلی آنان را کشاورزی، زراعت، تولیدات و مصنوعات دستی تشکیل می‌داد. چون یثرب در سراسر شبه جزیره دارای امتیازات و ویژگی‌های مورد نظر آنان بود، آن را برای سکونت مناسب دیدند. آنان بر خلاف عدنانیان و ساکنان مرکز شبه جزیره که بیشتر از طریق تجارت و بازرگانی روزگار می‌گذرانیدند، به زمین و آب وابسته بودند. از میان اعراب یمانی که در یثرب ساکن شدند دو طایفه نیرومند «اوس» و «خزرج» که بعدها پیامبر(ص) آنان را «انصار» نامید، با یهود «بنی قریظه و بنی نضیر» پیمان‌هایی بستند.

اوس و خزرج که از فرزندان «حارث بن زید بن سواد بن اسلم بن اسحاق بن قضاعه» بودند، همواره برای تسلط بر شهر یثرب با یکدیگر رقابت می‌کردند. منابع تاریخی مملو از شرح وقایع، جنگ‌ها و ستیزهای این دو طایفه با یکدیگر است که به آنها «ایام العرب» گفته می‌شده و چه بسا بسیاری از این جنگ‌ها از جمله «حرب البَسوس» به علت آن به وجود آمده بود که شتری از قبیله بکر، بدون اجازه قبیله دیگر -یعنی تغلب- به چراگاه آنان رفته بود، این جنگ چهل سال ادامه داشت. نبردهای «یوم الربیع»، «یوم سمیر»، «یوم حاطب» و آخرین درگیری آنان «یوم بعاث» از مشهورترین این جنگ‌ها است[۱۰۹]. این دو طایفه هیچ‌گاه به علت رقابت‌های داخلی نتوانستند اتحاد خود را مقابل رقیب اصلی یعنی عدنانیان و ساکنان مکه حفظ کنند. درگیری و کشتار میان اوس و خزرج امری عادی و کاری روزمره بود، در حالی که هیچ کس در این منطقه نبود تا بتواند این دو رقیب را با هم تفاهم داده و به زیر سلطه و نفوذ خود درآورد و به عبارتی هیچ کس نبود که حرف آخر را بزند. خداوند در این زمان با ظهور اسلام و پیامبر اکرم(ص) آنان را به هدایت و صلح و دوستی رهنمون ساخت و پیامبر(ص) به عنوان فرمانروای مطلق، جهت التیام بیماری عداوت و دشمنی و اعاده امنیت به این شهر رهسپار شد. در این موقعیت ویژه بود که رسول خدا(ص) به عنوان «عامل وحدت» رخ نمود و قبایل مختلف یمانی را تحت عنوان «انصار» در پیمان‌های عقبه اول و عقبه دوم متحد ساخت و سرانجام نیز دو جناح متخاصم و نیرومند شبه جزیره یعنی «قحطانیان» و «عدنانیان» را پس از قبول دین مبین اسلام با نام «انصار» و «مهاجر» در زیر لوای این دین به یکدیگر پیوند اتحاد زد[۱۱۰]. با مهاجرت رسول خدا(ص) به یثرب این شهر را «مدینة النبی» نامیدند.[۱۱۱]

منابع

پانویس

  1. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۶؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۲؛ النسب، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸.
  2. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  3. مروج الذهب، ج ۲، ص ۸۰۹؛ المعارف، ص ۱۰۸، ۶۴۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۰۳.
  4. المقتضب، ص ۲۲۰؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۷۲.
  5. اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۴.
  6. التیجان، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۷.
  7. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  8. المقتضب، ص ۲۲۲؛ الکامل، ج ۱، ص ۶۵۶.
  9. فتوح البلدان، ص ۲۶؛ الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۵.
  10. التیجان، ص ۳۰۲؛ صبح الاعشی، ج ۱، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۰.
  11. جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۹؛ نسب معد والیمن الکبیر، ج۲، ص ۷.
  12. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۹۷، ۲۰۴.
  13. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۳.
  14. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۹۰.
  15. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص ۱۰۴.
  16. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  17. المقتضب، ص ۲۲۵؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص ۱۶۸؛ النسب، ص ۲۷۷.
  18. المعارف، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ نهایة الارب، ص ۳۱۶ ـ ۳۱۷؛ ر. ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج ۲، ص ۳۵ ـ ۱۰۵.
  19. ر. ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج ۲، ص ۸ ـ ۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص ۳۳۲؛ النسب، ص ۲۷۰.
  20. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  21. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۶۵۸ ـ ۶۸۴.
  22. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۶۵۸ ـ ۶۸۴.
  23. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  24. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۷.
  25. اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۶؛ الاصنام، ص ۱۳؛ المحبر، ص ۳۱۶.
  26. الکشاف، ج ۴، ص ۴۲۳؛ المفصل، ج ۶، ص ۲۵۰.
  27. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۱۱؛ الاصنام، ص ۱۳.
  28. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص۱۱۱.
  29. الاغانی، ج ۳، ۲۶.
  30. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۸۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۰.
  31. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  32. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۰.
  33. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۶، ۳۳۴.
  34. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  35. جمهرة النسب، ج ۲،ص ۲۶۲، نسب معد و الیمن الکبیر، ج ۲، ص ۲.
  36. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۰۱؛ مسند ابی لیلی، ج ۴، ص ۲۶۷؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۲۷۱.
  37. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۳ ـ ۲۴؛ اسباب النزول، ص ۷۴ ـ ۷۵.
  38. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۳؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۰.
  39. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۹۸.
  40. الاغانی، ج ۳، ص ۲۰، ۲۶؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۵۲.
  41. التبیان، ج ۳، ص ۲۳۸؛ اسباب النزول، ص ۱۳۳.
  42. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۱؛ اسباب النزول، ص ۷۳؛ التبیان، ج ۲، ص ۳۱۱.
  43. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  44. السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۱۷، ۲۳۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹؛ الکامل، ج ۲، ص ۹۵.
  45. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۸ ـ ۵۵۹.
  46. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ اسدالغابه، ج ۱۴، ص ۳۶۹؛ البدایة و النهایه، ج ۳، س ۱۸۵.
  47. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۶.
  48. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ المصنف، ج ۳، ص ۱۶۰.
  49. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ ج ۳، ص ۴۵۷.
  50. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵.
  51. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۵.
  52. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۷؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۲۱.
  53. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۵.
  54. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۸.
  55. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱.
  56. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۴۳؛ المعجم الاوسط، ج ۱۹، ص ۹۰.
  57. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۰ ـ۳۱۱.
  58. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۸۱.
  59. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۵۶ ـ ۲۶۲.
  60. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۴۲۱، ۴۵۰، ۴۸۶، ۵۱۲، ۵۸۳، ۵۹۸، ۶۱۰.
  61. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۶۱؛ سیرة النبی صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله، ج ۲، ص ۲۹۳.
  62. النسب، ص ۲۷۰.
  63. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  64. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۰۱.
  65. المبسوط، ج ۲۶، ص ۶۵.
  66. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰.
  67. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۰.
  68. تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۷۱۹.
  69. سوره آل عمران، آیه ۱۰۰-۱۰۵.
  70. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۸۰.
  71. المغازی، ج ۱، ص ۵۸؛ السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۲۶۴؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۲۱.
  72. المغازی، ج ۱، ص ۲۱۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۲۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۴.
  73. المغازی، ج ۲، ص ۶۴۹؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۸۱؛ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۳۵.
  74. المغازی، ج ۲، ص ۷۱۰؛ تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۵۸.
  75. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۴؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۲۰؛ تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۴۵۳.
  76. المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۱۴.
  77. المغازی، ج ۳، ص ۹۹۶؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۲۵.
  78. المغازی، ج ۱، ص ۸.
  79. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۰۹؛ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۸۵.
  80. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  81. سیرة النبی صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله، ج ۲، ص ۳۷۰.
  82. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  83. المغازی، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  84. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۹ ـ ۵۲۹.
  85. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  86. زادالمسیر، ج ۱، ص ۲۶.
  87. «و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم» سوره بقره، آیه ۱۴.
  88. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۱۴.
  89. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  90. .تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۲۸.
  91. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۱۷.
  92. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۴۱۵؛ الدرر، ج ۱، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۸.
  93. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۳۵؛ اسباب النزول، ص ۲۱۴.
  94. «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۱۰۷. التبیان، ج ۵، ص ۲۹۷؛ اسباب النزول، ص ۲۱۴.
  95. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
  96. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۴۲۸.
  97. سوره بقره، آیه ۸۹.
  98. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۴۳۰.
  99. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۴۳۱.
  100. یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۳۹۷.
  101. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۴۳۷.
  102. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۲۲۰.
  103. اصغر منتظر القائم، تاریخ صدر اسلام، ص۱۱۱.
  104. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۵۰۰.
  105. واقدی، المغازی، المجلد الثانی، ص۷۹۸.
  106. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۷۴.
  107. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۹۳-۹۴.
  108. وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، سمهودی، ج۱، ص۱۶۶.
  109. طبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۶۰۴؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۷.
  110. طبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۳۸.
  111. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۴۶.