اوس و خزرج در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اوس و خزرج فرزندان حارثة بن ثعلبه، از عرب‌های یمنی قبیله اَزْد بودند. از پیشینه آنها در یمن تا نحوه انتقال و استقرارشان در یثرب جز گزارش‌هایی افسانه‌گونه در منابع قرن سوم اطلاعات قابل اعتمادی در دست نیست[۱] که ابن هشام کامل‌ترین آنها را در اثر خود التیجان آورده است. مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر هم به اتفاق نظری در این زمینه منتهی نشده است[۲]. از طرف دیگر عمده آیات مدنی قرآن، پس از اسلام دو قبیله و تبدیل یثرب به پناهگاه مهاجران نازل گردید و ازاین‌رو بسیاری از آیات مدنی به صورتی با این جامعه، اعضا و مسائلش در ارتباط است[۳].

خاستگاه و نسب اوس و خزرج

جدّ دوم اوس و خزرج، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد، در یمن ساکن بود. مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن و جنوب حجاز، به رهبری او صورت گرفت[۴].

بنا به برخی روایات تفسیری، آیه ﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ[۵] از سرزمین‌های کشاورزی گسترده‌ای که در اختیار او بود حکایت می‌کند، هرچند متن سوره از چنین برداشتی فاصله دارد و بیانگر داستان قوم سبأ و دوره حکومت سلیمان است ﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ[۶][۷]

ثَعْلَبَه، ملقب به العَنْقاء پس از وفات پدرش عمرو، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در زمان او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت[۸]. در این مهاجرت بخش‌هایی از ازد از جمله قبیله خُزاعَه که بر مکه مسلط شد از ازد جدا شدند[۹].

در روایت شعبی عبارت ﴿مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ[۱۰] در آیه ﴿فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ[۱۱] بر تجزیه ازد تطبیق شده است[۱۲] قتل مشکوک ثَعلَبَه در شام، به پریان نسبت داده شد و پسرش حارثه (پدر اوس و خزرج)، پس از مرگ پدر، به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این زمان به غَسّان شهره بودند برگزیده شد و هرچند در آغاز رویاروییهایی را در شام بر ضدّ روم رهبری کرد؛ امّا به مرور تحت تأثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و پس از آن همراه با هوادارانش به جنوب هجرت کرد و به یثرب رفت [۱۳][۱۴]

سکونت در یثرب

اوس و خزرج که در انتساب به مادرشان به آنها بنی قیله نیز می‌گفتند[۱۵] در جوانی و پیش از آنکه به قبایلی مستقل تبدیل شوند به یثرب آمدند. پدرشان، حارثه پس از ورود به منطقه، طی پیمانی با حاکمان یثرب اجازه یافت در حومه یثرب بماند[۱۶]؛ اما به مرور زمان که جمعیت آنها قدری افزایش یافت، توانستند در یثرب برای خود جایی بیابند[۱۷]. از این مقطع تا مدت‌های مدیدی از اوس و خزرج اطلاعات چندانی وجود ندارد. تنها می‌توان گفت با توجه به پسران بیشتر خزرج، جمعیت آنها سریع‌تر از اوس افزایش یافت تا اینکه به عنوان قبایلی مستقل، مدتی را نیز تحت حاکمیت حاکمان یهودی ازدی تبار[۱۸] یثرب سپری کردند[۱۹].

مطمئن‌ترین راه برای تعیین مدت زمان سکونت بنی‌قیله در یثرب، محاسبه نسل‌های آنان است. با بررسی نسب‌نامه‌های انصاریان معاصر با پیامبر، مشخص می‌شود که ۱۱ تا ۱۷ واسطه میان آنان و اوس و خزرج وجود دارد، بر این اساس می‌توان حدس زد که آنان دست کم ۴۰۰ سال در یثرب سکونت داشته‌اند. این حدس با اخبار حاکی از حکومت چند صد ساله خُزاعه در مکه[۲۰] و غَسانیان در شام[۲۱] همخوانی دارد.

در آستانه ظهور اسلام اوس و خزرج از یک قبیله فراتر رفته، هریک به چند واحد مستقل قبیله‌ای تفکیک شده بودند. برخی از این زیرشاخه‌ها هم از یثرب کوچ کردند؛ به عنوان نمونه بنی قُطْن بن عوف بن خزرج به منطقه عمان مهاجرت کردند[۲۲]. از آنجا که ازدیان پیش از انشعاب و رسیدن به شام، در یمن از چشمه غسان نوشیدند اوس و خزرج هم جزو غسانیان شمرده می‌شدند؛ اما بعدها از محدوده این لقب خارج شدند، زیرا تنها مهاجران ازدی شام غسان خوانده شدند[۲۳]. شواهدی از ارتباط غسانیان شام و قبیله خزرج در یثرب وجود دارد. بخش‌هایی از خزرج چون بنوجردش بن حارث، [۲۴] بنوعامر بن مالک الاغرّ[۲۵] و بنو عُدَی بن کعب[۲۶] و نیز بنو عوف بن زُرَیق[۲۷] به شام رفته، به غسانیان پیوسته بودند. ابن‌حزم، ابوجبله حاکم غسانی شام را نیز از تبار خزرج دانسته[۲۸]؛ امّا سَمْهودی ضمن ردّ این خبر، وی را فردی خزرجی معرفی کرده که نزد غسانیان شام از اعتباری برخوردار بود[۲۹].

کمتر از ۱۰۰ سال پیش از هجرت پیامبر (ص)، مالک بن عجلان خزرجی از غسانیان شام بر ضدّ حاکمان یهودی یثرب کمک خواست و طی توطئه‌ای شماری از سران و بزرگان یهودی یثرب کشته شدند و دارایی آنان در اختیار بنی‌قیله قرار گرفت[۳۰] حمایت غسانیان تابع روم که در این زمان عمدتاً مسیحی شده بودند، از مالک بن عجلان و اوس و خزرج، در برابر حاکمان یهودی یثرب را می‌توان در راستای گسترش آیین مسیحیت بر ضدّ کیش یهود دانست، به ویژه آنکه همزمان در جنوب حجاز و در یمن همین فرایند با حمله حبشی‌های مسیحی به یمن دنبال شد. گسترش آیین مسیحیت در یمن، حجاز و شام زمینه نفوذ بیشتر امپراتوری روم شرقی و در نتیجه تسلط آنها بر راههای تجاری را افزایش می‌داد [۳۱].

آیه ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ[۳۲] که حکایت از امید یهود به پیروزی بر اوس و خزرج با ظهور پیامبر موعود دارد می‌تواند ناظر به همین مقطع باشد[۳۳] بنا به نقل سَمْهودی در این زمان تیره‌های اوس و خزرج با تصاحب و توزیع برخی زمینهای کشاورزی و قلعه‌های یثرب هریک در محلّی مستقر شدند و این وضعیت تا هجرت پیامبر با اندک تغییری پابرجا بود. آنان همچنین برای تثبیت موقعیت خود موجی از قلعه‌سازی را به راه انداختند [۳۴].[۳۵]

زیرمجموعه‌های اوس و خزرج

خزرج ۵ پسر به نام‌های عَمْرو، عوف، جُشَم، کعب و حارث داشت که تمامی زیرمجموعه‌های مستقل آن از آنهایند [۳۶]. هرچند اطلاعات جمعیت شناسانه در این زمینه کافی نیست؛ اما منابع نسب‌شناسی قبایلی چون بنی مالک بن نجار، بنی عُدی بن نجار، بنی مازن بن نجار، بنی دینار بن نجار، بنی سالم بن عوف، بنی غَنْم بن عوف، بنی عُدی بن عوف (معروف به قواقل)، بنی حُبْلی، بنی زُریق بن عامر، بنی بَیاضة بن عامر، بنی سلمه، بنی حارث و بنی ساعده را از زیر مجموعه‌های بزرگ خزرج برشمرده‌اند [۳۷].

در آستانه ظهور اسلام، اوس به یک قبیله بزرگ با زیر شاخه‌های گوناگون تبدیل شده بود. نسب‌شناسان برای اوس تنها یک فرزند به نام مالک نام برده‌اند که پنج پسر داشت و طوایف اوسی همگی از آنها ریشه گرفته‌اند. عَوف یکی از آن پسران بود که از نسل او تیره‌های گوناگون از بنی‌عمرو بن عوف، بنی‌ضُبَیعَة بن زید، بنی‌امیة بن زید، بنی‌عُبَید بن زید، بنی‌جَحجَبا بن کلفه، بنی‌سمیع بنی لوذان بن عمرو بن عوف و بنی‌معاویه پدید آمدند.[۳۸] جز بنی‌معاویه که به دلیل اختلاف درونی از آنها جدا شدند، دیگر طوایف منشعب از نخستین شاخه اوس یعنی "عَوف" در یثرب بالا (عوالی) و به صورت مشخص در قُبا ساکن بودند.[۳۹]

از شخصیت‌های شناخته شده عوفی در روزگار جاهلیت می‌توان به اُحَیحَة بن جُلاح از طایفه بنی‌جحجبا اشاره کرد که از معاصران جد دوم پیامبر، ‌ هاشم، شمرده می‌شد.[۴۰] نفوذ و قدرت سیاسی احیحه در دوران خود بیش از دیگر سران اوس بود. وی در هماوردی با یکی از سران خزرج، خود را والاتر از همه خواند و بر سر همین ادعا با طایفه خزرجی بنی‌سالم در همسایگی خویش وارد نبرد شد و به پیروزی رسید.[۴۱] با کشته شدن یکی از خزرجیان طائفه بنی‌نجار به دستور احیحه و خون‌خواهی آنان، بار دیگر نبرد میان دو گروه آغاز گشت. گر چه در این نبرد، احیحه ناکام شد،[۴۲] آتش نبرد میان اوس و خزرج هم‌چنان برافروخته ماند.

سُوَید بن صامت نیز از شخصیت‌های برجسته این شاخه به شمار می‌رود. وی از‌ اندک اشرافی بود که توانست لقب کامل را به سبب حکمت در شعر و شرافت در میان قومش دریافت کند.[۴۳] مادر او لیلی دختر عمرو، خاله عبدالمطلب جد پیامبر (ص) است و از بستگان مادری پیامبر (ص) به شمار می‌آید.[۴۴] وی در سفر حجی که در کهنسالی به مکه داشت، از سوی پیامبر (ص) به اسلام دعوت شد؛ اما پاسخی مشخص به ایشان نداد.[۴۵] در پی بازگشت به یثرب، در موقعیتی غافلگیر شد و به دست برخی خزرجیان به قتل رسید و از آن پس، نبرد بُعاث آغاز گشت.[۴۶] برخی قتل او را در بعاث و در حال مسلمانی دانسته‌اند.[۴۷]

شخصیت با نفوذ دیگر این شاخه، عبد‌ عمرو بن صَیفی، پدر حنظله غسیل الملائکه، نام داشت که به ابوعامر راهب مشهور بود. وی در روزگار جاهلیت بت‌پرستی را ترک کرد و به آیین مسیحیت یا حنیفیت گروید.[۴۸] او کنار دو رهبر دیگر اوس که از شاخه‌های دیگر بودند، نبرد بعاث را برنامه‌ریزی کرد.[۴۹]سخن مِقریزی که وی را "راس الاوس" دانسته،[۵۰] بیانگر جایگاه وی نزد اوسیان است.

ابوعفک، شاعر اوسی و یهودی طایفه بنی‌عمرو بن عوف که صد و‌ اندی سال زندگی کرد، در دوره اسلامی تاثیر‌گذار بود.[۵۱] از دیگر شاعران آنان می‌توان به عبید بن ناقد از طایفه جَحجَبا که سروده‌هایی در نبرد سراره میان بنی‌حارث از خزرج و بنی‌عمرو بن عوف و نیز نبرد بقیع سرود[۵۲] و هم‌چنین درهم بن زید که سروده‌هایی در نبرد سمیر سرود، اشاره کرد.[۵۳] عصماء دختر مروان یهودی نیز از این تیره بود که در پی هجرت، پیامبر (ص) را هجو و از اسلام بدگویی می‌کرد و به قتل رسید.[۵۴]

مُرّة بن مالک از دیگر فرزندان اوس است که طوایف بنی‌وائل بن زید، بنی‌امیة بن زید و بنی‌عطیة بن زید از او پدید آمدند و به جعادره شهرت یافتند. اینان هم‌چون شاخه عوف در یثرب بالا می‌زیستند. ابوقَیس بن اَسلَت وائلی از رهبران و شاعران این شاخه پیش از اسلام بود[۵۵] که به سبب ازدواج با یکی از زنان قریشی، با قریشیان ارتباط داشت.[۵۶] وی در نبردهای اوس و خزرج از جمله در‌گیری با بنی‌مازن بن نجار،[۵۷] نبرد بقیع[۵۸] و نخستین نبرد فجار[۵۹] فرماندهی اوسیان را بر عهده داشت. برخی وی را از بنی‌خطمه، شاخه دیگر اوس، می‌دانند.[۶۰] شاس بن قیس نیز از اشراف و سران برجسته بنی‌عطیة بن زید بود که برجی در یثرب ساخته بود[۶۱] که به نام خودش شناخته می‌شد.

جُشَم فرزند دیگر مالک بود که طایفه بنی‌خَطَمَه به او می‌رسد.[۶۲] از بنی‌خطمه در روزگار جاهلیت آگاهی‌ چندان در دست نیست، جز آن‌که در نبرد سمیر کنار طایفه اوسی بنی‌عمرو بن عوف و رهبرش احیحة بن جلاح قرار گرفت.[۶۳]

از امرؤالقیس بن مالک، فرزند دیگر اوس، دو طایفه بنی‌واقف و بنی‌سلم منشعب شد. سکونتگاه این دو شاخه نیز کنار مسجد فضیخ قرار داشت.[۶۴] در پی در‌گیری این دو طایفه با یکدیگر، بنی‌سلم به قُبا مهاجرت کرد و به شاخه اوسی عوف پیوست.[۶۵] درباره این دو طایفه آگاهی‌های دیگر در دست نیست.

عمرو معروف به نبیت فرزند دیگر مالک است که طوایف سه‌گانه بنی‌عبدالاشهَل، بنی‌ظفر و بنی‌حارثه به آن می‌رسند.[۶۶] اینان در یثربِ پایین زندگی می‌کردند. به دلیل اختلاف‌های درون شاخه‌ای، بنی‌حارثه زیر فشار بنی‌عبدالاشهل ناچار به ترک منطقه شد و به خیبر رفت؛ اما با وساطت‌های پسین بازگشت و در مناطق شمالی‌تر اقامت کرد.[۶۷] بنی‌ظفر در روزگار جاهلیت به دلیل ستیزهای خونین با طایفه خزرجی بنی‌مالک بن نجار، وارد نبرد شده بود.[۶۸]

بنی عبد الاشهل بزرگ‌ترین و مؤثر‌ترین طایفه اوسی این شاخه است که در تحولات پیش از اسلام حضور برجسته‌ای داشته است. بر پایه سخن ابن‌اثیر، نخستین نبرد آنها با خزرج، نبردی است که بر سر خون یکی از هم‌پیمانانش با بنی‌نجار خزرجی آغاز کرد.[۶۹]

از شخصیت‌های شناخته شده این شاخه، می‌توان از حُضَیر بن سِماک اشهلی یاد کرد که در نبردهای سراره، حاطب بقیع و بعاث، اوس را بر ضد خزرج رهبری کرد. برنامه‌ریزی نبرد بعاث، بزرگ‌ترین نبرد اوس و خزرج که با مشارکت و حضور قبایل و هم‌پیمانان خارجی دو طرف رخ داد، با همت و تلاش وی صورت گرفت و چون در صحنه نبرد اوسیان پا به فرار گذاشتند، او با نیزه خود را مجروح ساخت. این کار وی باعث شد تا اوسیان که پیش از آن شکست خورده بودند، به حمایت از او به میدان بازگردند و نبرد به سود آنان و با کشتن رئیس خزرجیان، عمرو بن نعمان، و آتش زدن خانه و نخلستان‌هایشان به پایان رسید.[۷۰] او در پی همین جراحت دوام نیاورد و درگذشت.[۷۱]

معاذ بن نعمان اشهلی نیز از رهبران و اشراف این شاخه بود که در نبرد فارع میان بنو‌نجار و بنی‌عبد‌الاشهل، طایفه خود را به نبرد با طایفه خزرجی بنی‌مالک بن نجار برد.[۷۲] سعد بن معاذ اشهلی از رهبران اوس در دوران پیامبر (ص) فرزند او است.[۷۳]

از بزرگان بنی‌حارثه نیز می‌توان از اوس بن قیظی و مجدعة بن حارثه نام برد[۷۴] که در ‌گزارش‌های پیش از اسلام، کمتر از آنان یاد شده است. قَیس بن خَطیم از بنی‌ظفر، از شاعران برجسته این شاخه است که در برابر شاعران خزرج به هماوردی می‌پرداخت. پیش از هجرت پیامبر (ص) همسر وی به پیامبر ایمان آورده بود. در سفری که به مکه آمد، پیامبر (ص) به وی درباره همسرش سفارش کرد. وی پیش از هجرت پیامبر (ص) به دست برخی خزرجیان به قتل رسید[۷۵][۷۶].[۷۷]

روابط اوس و خزرج

در منابع تاریخی جنگ‌های متعددی را به اوس و خزرج نسبت داده‌اند[۷۸]. از میان ۱۳ درگیری که ابن‌اثیر گزارش کرده، ۷ درگیری میان شاخه‌ای از اوس با شاخه‌ای از خزرج روی داده است. از ۶ نبرد دیگر ـ به جز جنگ بُعاث که به اتفاق مورخان میان تمامی شاخه‌های اوس و خزرج روی داده ـ یعنی درگیری سمیر، ربیع، بَقیع، فُجارِ اول و فجار دوم هم اطلاعات تفصیلی از حضور شاخه‌ها و زیرشاخه‌های اوس یا خزرج وجود ندارد و صرفا گفته شده که این جنگ میان اوس و خزرج روی داده است[۷۹].

در ۷ درگیری خرد میان شاخه‌های اوس و خزرج، بنو سالم بن عوف، بنی‌مازن بن نجار (دو بار)، بنی مالک بن نجار، بنی نجّار و بنی حارث (دو بار)، از خزرج و بنی عمروبن عوف (دوبار)، بنی‌ وائل، بنی‌ ظفر، بنی‌ عبدالاشهل، بنی‌امیّة بن زید و بنی جَحجَبی از اوس وارد درگیری شده بودند[۸۰].

گاه شاخه‌های اوسی یا خزرجی با یکدیگر درگیر می‌شدند؛ به عنوان نمونه در حادثه‌ای بنوحبیب و بنو بیاضه که هر دو خزرجی‌اند برضدّ مجموعه خزرجی دیگر به نام بنوحبیب پیمان بسته‌اند[۸۱]. با توجه به نام تیره‌های متفاوت در گزارشها، می‌توان نتیجه گرفت که پس از افزایش جمعیت، شکل‌گیری تیره‌ها و غلبه بر حاکمان یثرب، محدودیت منابع و تضارب منافع زمینه برخوردهای جزئی اولیه را فراهم آورد تا اینکه در آستانه هجرت پیامبر (ص) به رویارویی کل اوس و خزرج در جنگ بعاث انجامید[۸۲].

آیین‌ها و مناسک

بت پرستی

اوس و خزرج همچون دیگر شاخه‌های ازدی ساکن در یمن رب النوعهای گوناگونی داشتند [۸۳]. نسبت دادن تغییر آیین ابراهیم و رواج بت‌پرستی به عمرو بن لُحی، حاکم خزاعی مکه نشان از ارتباط مستقیم بت‌پرستی با مهاجرت ازدیان از یمن به حجاز و شام دارد[۸۴]. قبایل منتسب به اَزْد چون غسّان، خُزاعه و اوس و خزرج همگی بت مَنات را می‌پرستیدند[۸۵]. بت منات، الهه قضا و قدر بود و حاجات آنان و به ویژه بارش باران را برآورده می‌کرد[۸۶] و ازاین‌رو در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قدید قرار داشت[۸۷]. درباره دیدگاه کامل آنها درباره منات اطلاعاتی در دست نیست؛ همچنین مشخص نیست که ایشان چه تصوری از "الله" داشتند و آیا مانند قریش خالق بودن الله را باور داشتند یا نه، زیرا آن دسته از آیات قرآن که به دیدگاه کافران درباره الله می‌پردازد همگی مکی است و درباره اهل یثرب به ما کمکی نمی‌کند.

بنابر برخی گزارش‌ها آنان در خانه‌های خود در یثرب نیز بتهایی داشتند و معمولاً در آن عصر خانه و خاندانی نبود که از بت تهی باشد[۸۸] بسیاری از بتهای یثرب از چوب بود[۸۹]. منابع به بت‌های فراوانی میان تیره‌های اوسی چون بنی عبدالاشهل[۹۰]، بنی واقف[۹۱]، بنی حارثه[۹۲]، بنی‌بَیاضه[۹۳]، بنی خَطْمَه[۹۴] و نیز تیره‌های خزرجی چون بنی سلمه [۹۵]، بنی مالک بن نجار[۹۶]، بنی عُدی بن نجار[۹۷] و بنی ساعده[۹۸] اشاره کرده است.

با ورود پیامبر به مدینه تقریبا تمامی تیره‌های خزرجی و بسیاری از تیره‌های اوسی مسلمان شدند؛ امّا تیرهای دیگر اوسی چون بنی واقف، بنی خَطْمَه، بنی وائل و بنی امیه که به آنها اوس مَنات گفته می‌شد [۹۹] تا سال پنجم هجری به بت پرستی خود ادامه دادند[۱۰۰]. انجام دادن مناسک حج می‌تواند نشان از اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پس از هجرت باشد.

آنها در ماه ذیحجه احرام بسته، به مکه می‌رفتند و پس از طواف و وقوف در عرفه و منا مکه را به قصد منطقه مُشَلَّل در ساحل دریای سرخ ترک می‌کردند و پس از ذکر تلبیه منات، طواف و قربانی، سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون می‌آمدند[۱۰۱]. آنها برای منات چنین تلبیه می‌گفتند: لبيك، اللهم لبيك، لولا ان بكرا دونك[۱۰۲]. چون بر صفا و مروه بتهایی نصب شده بود که آنها اعتقادی بدان نداشتند، سعی بین این دو کوه را تعظیم این بتها شمرده و آن را انجام نمی‌دادند و به همین رو پس از اسلام نیز، سعی میان صفا و مروه را از مصادیق شرک می‌دانستند و از سعی پرهیز می‌کردند که آیه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ[۱۰۳] نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست[۱۰۴] همچنین گزارش شده که آنها هرگاه به قصد حج یا عمره احرام می‌بستند، تا پایان مناسک، زیر سقف نمی‌رفتند، ازاین‌رو هنگام ورود به منازل، برای آنکه از زیر سر در خانه عبور نکنند از روی دیوار یا از شکاف آن وارد خانه می‌شدند. برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت می‌دهند[۱۰۵]، در حالی‌ که دیگران آن را در میان تمامی اوس و خزرج رایج می‌دانند [۱۰۶]. این سنت از سوی بعضی از انصار پس از اسلام نیز تکرار شد که آیه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۱۰۷] آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست[۱۰۸][۱۰۹]

مسیحیت

درباره رواج مسیحیت در یثرب اطلاعات تاریخی محدودی، از جمله گزارش‌هایی از تأثیر تاجران مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی وجود دارد[۱۱۰]. ابوعامر اوسی و ابوقیس بن اَسْلَت خزرجی از بزرگان اوس و خزرج، در زمان مهاجرت پیامبر به مدینه تحت تأثیر مسیحیت بودند[۱۱۱] و ازاین‌رو و با توجه به تأثیر عمیق بزرگان قبایل بر اعضای قبیله خود، امکان گرایش برخی از اوس و خزرج به مسیحیت وجود داشت. احتمالا پس از حمایت غَسانیان از اوس و خزرج، رواج مسیحیت در یثرب شتاب بیشتری گرفته است.

برخی از آیات سوره بقره که نخستین سوره‌ای بود که در مدینه نازل شد و همچنین آیات دیگری نیز می‌توان به وجود جمعیت مسیحی در یثرب که در آن زمان تنها منطقه مسلمان نشین بود پی برد. خداوند در آیات ﴿وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۱۲] از پیامبر خواسته است از مسیحیانی که می‌پندارند تنها آنان در آخرت رستگار و اهل بهشت‌اند برهان بخواهد. او همچنین موظف شد برای رضایت مسیحیان نکوشد، زیرا آنان ایمان نخواهند آورد: ﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۱۱۳] خداوند در آیه ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ[۱۱۴] مسیحیان را از دوستان نزدیک مسلمانان می‌خواند که خطری از جانب آنان مسلمانان را تهدید نمی‌کند. برآیند آیات فوق نشان از وجود جمعیت مسیحی در یثرب دارد. شاید بتوان انعکاس نیافتن اخبار آنها در منابع را به دشمنی نکردن آنها با پیامبر مرتبط دانست[۱۱۵].

یهودیت

بر خلاف آیین مسیحیت، درباره آیین یهود و رواج آن در میان اوس و خزرج اطلاعات بیشتری وجود دارد. در ریشه یابی روابط آنها با یهود، نشانه‌هایی از ارتباط نیاکان اوس و خزرج با کاهنان یمن وجود دارد[۱۱۶]. نخستین و جامع‌ترین سند درباره یهودیان یثرب عهدنامه‌ای است که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه میان تیره‌های گوناگون بسته است[۱۱۷]. در این عهدنامه صریحا به یهودیان تیره‌های مختلف خزرج چون بنی عوف، بنی نجار، بنی ساعده، بنی‌حارث و بنی جُشَم اشاره شده و درباره اوس به عنوان کلّی "یهود اوس" تصریح شده است که بیانگر رواج گسترده آیین یهود در یثرب است.

درباره علت گرایش آنها به یهودیت می‌توان از معاشرت طولانی آنها با یهودیان به عنوان عمده‌ترین عامل اشاره کرد، هرچند مورخان و مفسران مسلمان سعی کرده‌اند در این زمینه عللی برشمارند؛ به عنوان نمونه برخی روایات تفسیری یکی از عوامل تشدید گرایش اوس به یهودیت را استفاده اوسیان از دایه‌های یهودی برای نوزادان و کودکانشان ذکر کرده‌اند[۱۱۸].

بی‌شک گرایش به یهودیت در میان اوس شتاب بیشتری داشته، به گونه‌ای که بنا به روایت مجاهد جوانان اوسی به یهودیت متمایل بودند[۱۱۹]. این امر را باید مرهون روابط نزدیک جغرافیایی میان اوس با یهود یثرب و نیز روابط و پیمانهای سیاسی عهد جاهلی دانست. اوسیان همراه با قبایل همپیمان خود یعنی بنی‌نضیر و بنی قریظه در یثرب بالا (عالیه) می‌زیستند، در حالی‌که خزرج در یثرب پایین مستقر بودند[۱۲۰]. این مجاورت زمینه ارتباط بیشتر و نزدیک‌تر آنها را فراهم می‌آورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی انجامید و اوسیان بر ضدّ خزرج با بنی‌نضیر و بنی قریظه پیمان بستند[۱۲۱]. این ارتباط بیش از پیمان خزرج با بنی قینقاع موثر بود، زیرا بنی‌نضیر و بنی‌قریظه خود را از آن رو که نسب به هارون می‌رساندند کاهن می‌نامیدند، و اعتبار مذهبی خاصی برای خود قائل بودند، در حالی‌که در مورد بنی‌قینقاع چنین ادعایی وجود نداشت[۱۲۲]. البته یهودیان خزرجی در منابع کمتر نمایان‌اند. برخی گزارش‌های پراکنده از یهودانی در تیره‌های خزرجی چون بنی نجار[۱۲۳] و بنی زُرَیق[۱۲۴] خبر می‌دهد. برجسته‌ترین خبر دراین‌باره از یک یهودی خزرجی است که می‌خواست با جادو به پیامبر صدمه زند.[۱۲۵] اعضای دو قبیله اوس یا خزرج برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه می‌کردند[۱۲۶] و زمانی که زنی از آنها نگران مرگ نوزاد یا کودک خود بود نذر می‌کرد در صورت بهبودی فرزند خود را یهودی کند[۱۲۷]. این گزارش‌ها به خوبی از اعتبار مرجعیت آیین یهودی در میان آنها حکایت دارد.

اوس و خزرج تحت تأثیر یهود، به محدودیت‌هایی در روابط جنسی خود با همسرانشان ملتزم شده بودند و گمان داشتند در صورت عدم توجه به این مسئله بینایی جنین آسیب خواهد دید. آیه ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ[۱۲۸] در این باره نازل شد و چنین محدودیتهایی را بی‌اساس دانست[۱۲۹][۱۳۰]

گسترش اسلام درمیان تیره‌های اوسی و خزرجی

روایاتی متعدد و گاه متعارض درباره نخستین مسلمانان یثربی وجود دارد. بنا به روایت مشهور ابن‌اسحاق نخستین کسانی که به پیامبر ایمان آوردند ۶ تن از خزرجیان بودند (دو تن از بنی‌نجار، سه تن از بنی سلمه و یک نفر از بنی‌زریق) که در مراسم حجّ در سال یازدهم بعثت با پیامبر آشنا شدند و پس از شنیدن سخنان ایشان، به ویژه اشاره وی به وعده یهودیان یثرب به ظهور پیامبر، ایمان آوردند [۱۳۱]. البته در این دوره بزرگان اوس نیز مخاطب دعوت پیامبر قرار گرفتند؛ اما آن را اجابت نکردند. در مورد بزرگان اوس چون سُوید بن صامت که پس از حجّ و دیدار پیامبر در نبرد بعاث در یثرب کشته شدند نقل شده که به هنگام مرگ در عرصه نبرد مسلمان از دنیا رفتند[۱۳۲].

شاید بتوان گفت چنین نقل‌هایی بیشتر زاییده رقابت‌های قبیله‌ای است. به موازات روایت ابن اسحاق، موسی‌ بن عُقْبَه به نقل از عُرْوَة بن زبیر نخستین مسلمانان را ۶ خزرجی و دو اوسی دانسته است[۱۳۳]. در حجّ سال بعد (دوازدهم بعثت) ۱۲ مسلمان که دو تن اوسی و بقیه از خزرج بودند پس از دیدار با پیامبر از وی خواستند بیعت با آنها را به سال بعد موکول نکند، ازاین‌رو در بیعت خود با آنها، تعهداتی اخلاقی و اعتقادی از آنها گرفت که به بیعت عقبه اول شهرت یافت[۱۳۴] (بیعت عقبه) آنها پس از بازگشت به یثرب با پیامبر مکاتبه کردند؛ گویا اختلافی درباره اینکه چه کسی از اوسیان یا خزرجیان نماز جماعت را امامت کند رخ داده بود[۱۳۵]، افزون بر این آنان به مبلّغی نیاز داشتند که بتواند آموزه‌های اسلامی را در میان دیگران گسترش دهد[۱۳۶]. پیامبر در پاسخ به این درخواست، مُصْعَب بن عُمیر را به یثرب فرستاد[۱۳۷]. تا پیش از آمدن مصعب، أسعد بن زراره خررجی (از بنی نجار) نماینده نو مسلمانان بود و تا حضور مصعب نماز جماعت را بر پا می‌کرد [۱۳۸]. مصعب نیز در یثرب در پناه او به فعالیت تبلیغی خود در تیره‌های مختلف ادامه می‌داد؛ اما با فشارهایی که قبیله بنی نجار بر اسعد وارد کردند وی وادار شد دست از حمایت مصعب بردارد[۱۳۹]. با آمدن مصعب به یثرب، اسلام بر سر زبان‌ها افتاد و فعالیت مسلمانان آشکار گردید[۱۴۰]. مصعب بر اسلام آوردن سران تیره‌ها تأکید داشت، زیرا اسلام آوردن بزرگان قبیله می‌توانست به گسترش اسلام در همه قبیله بینجامد، نحوه گزارش منابع تاریخی به گونه‌ای است که گویا در این مرحله تنها تیره اوسی عبدالاشهل کاملاً اسلام آورده‌اند، زیرا در مورد بیشتر تیره‌ها آمده که از هر یک تنها اندکی مسلمان شده بودند[۱۴۱].

اسلام سعد بن مُعاذ، رهبر این تیره در این مرحله او را به برجسته‌ترین رهبر اوسی در دوره پیامبر مبدل ساخت. او در آغاز کار، چون دریافت دیگر اسعد بن زراره تحت فشارهای بنی‌نجار از حمایت مصعب بن عمیر، مبلغ پیامبر دست کشیده است او را در پناه خود گرفت[۱۴۲]. در حجّ سال سیزدهم بعثت و پس از بازگشت مصعب به مکه[۱۴۳] حدود ۷۰ تن[۱۴۴] از نو مسلمانان یثرب پس از زیارت مخفیانه پیامبر، با او پیمانی بستند و براساس آن پیامبر را یکی از خود دانسته، تعهد کردند در برابر حملات دشمنان پیامبر به ایشان، تا پای جان بایستند. در این پیمان که عقبه دوم نام گرفت ۱۱ نفر از اوس و ۶۳ نفر از خزرج حضور داشتند که دو تن از آنها زنان خزرجی بودند و اینان نخستین زنان یثربی به شمار می‌آمدند که با پیامبر بیعت می‌کردند. پیامبر از میان بیعت‌کنندگان ۱۲ نقیب برگزید که ۹ تن از خزرج و سه تن از اوس بودند[۱۴۵]. (بیعت عقبه) در جریان بیعت و گفت و گو میان پیامبر و مسلمانان یثرب بَراء بن مَعْرور خزرجی و ابوالهیثم اوسی به نمایندگی و سخنگویی از دیگر حاضران، بر حمایت قطعی خود از پیامبر تأکید کردند[۱۴۶]. در این باره که چه کسی در این بیعت، در دست دادن و بیعت کردن با پیامبر پیشقدم بود اختلاف است؛ برخی براء بن معرور خزرجی[۱۴۷] و دیگران ابوالهیثم اوسی را مقدم می‌دانند. گزارش‌هایی که ابوالهیثم اوسی را ترجیح می‌دهد به عروة بن زبیر باز می‌گردد[۱۴۸].

نقل‌های ضعیف‌تری اسعد بن زراره خزرجی را مطرح می‌کند، در حالی‌که به اقتضای جوانی وی نمی‌توان او را بر بزرگان حاضر مقدم دانست[۱۴۹]. طی سه ماه پس از این پیمان، مسلمانان مکه که چند ده نفر بودند[۱۵۰] به یثرب مهاجرت کردند[۱۵۱]. بخش قابل توجهی از مهاجران در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو بن عوف بود مستقر شدند. منابع تاریخی از خانه‌ای به نام "منزل العَزّاب" (خانه مجرّدها) یا العصبه[۱۵۲] یاد می‌کنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند[۱۵۳]. اوسیان در یثرب بالا سکنا داشتند که قبا بخشی از آن بود. پیامبر پس از مهاجرت با اقامت در قبا مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت[۱۵۴]. پس از اندی که علی ‌بن ابی‌طالب (ع) در قبا به پیامبر پیوست، مشخص گردید که ایشان قبا را برای اقامت مناسب ندانسته است؛ اما انتقال ایشان به هر نقطه دیگر در یثرب می‌توانست موجب نارضایتی تیره‌های دیگر و در نتیجه تشدید رقابتهای قبیله‌ای شود و مانعی در برابر گسترش اسلام در میان قبایل ناراضی به حساب آید.

ایشان تحت حمایت سواره نظام‌های خزرجی (از بنی نجار که از بستگان او بودند)[۱۵۵]حرکت خود را آغاز کرد و به دنبال شتر خویش از محله‌های متعدد یثرب گذر کرد تا به محله خزرجیان بنی مالک بن نجار رسید و در آنجا مستقر شد و بعدها مسجد خود را نیز در همان مکان بنا نهاد. تیره‌هایی که در مسیر حرکت پیامبر قرار گرفتند از جمله بنی سالم، بنی حُبْلی، بنی ساعده، بنی‌بیاضه، بلحارث و بنی عدی بن نجار همگی خزرجی بودند[۱۵۶]. محلی که پیامبر برای اقامت برگزید همچون دیگر مناطق یثربِ پایین بیشتر از آن تیره‌های خزرجی چون بنی‌زریق، بلحارث، بنی ساعده و بنی نجار بود و ازاین‌رو با تیره‌های اوسی و قبایل یهودی مستقر در یثرب علیا، فاصله بیشتری داشت[۱۵۷].

پس از استقرار پیامبر به مرور اسلام بسیاری از تیره‌ها به ویژه تیره‌های خزرجی را فراگرفت و موجی از بت‌شکنی در یثرب به راه افتاد [۱۵۸] و چنانچه مخالفانی هم در میان آنها وجود داشت در پرده نفاق پوشش گرفتند. با این همه بخش قابل توجهی از تیره‌های اوسی شامل بنی‌ خطمه، بنی واقف و اوس منات (شامل بنی امیة بن زید، بنی وائل، و بنی‌عطیّه) که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه[۱۵۹]، تحت تأثیر بزرگان خوداز جمله ابن‌اسلت بودند، اسلام نیاوردند[۱۶۰].

۵ سال بعد که یهودیان تبعید و اتحادیه قبایل در نبرد احزاب ناکام ماندند، بقیه اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر نام اوس منات را به "اوس الله" تغییر داد [۱۶۱].[۱۶۲]

اوس و خزرج در حکومت نبوی

به رغم اختلافات پیشین اوس و خزرج با اقدامهای پیامبر اُلفتی میان تیره‌ها ایجاد شد. ایشان عهدنامه‌ای میان آنان بست[۱۶۳] و از هر تیره خواست تا دیه خونهایی را که بر عهده دارند پذیرفته، بپردازند[۱۶۴]. به روایت سدّی، ابن‌اسحاق و دیگران آیه ﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱۶۵] حکایت از این امر دارد[۱۶۶]

از آنجا که پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خُردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، چنان که در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیریهای گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار گیرند نمی‌توانستند به زیارت پیامبر بیایند[۱۶۷]؛ اما این وضعیت چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینیهای اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند و برای صدمه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند اختلافات آنها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. پس از آن تعدادی از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از سنگلاخهای حومه یثرب با هم مبارزه کنند؛ اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند. آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۱۶۸] به همین مناسبت نازل شده است[۱۶۹]. البته شأن نزول‌های دیگری نیز ذیل این آیات مطرح شده؛ اما همگی ناظر به همین امر است، هرچند در گزارش حادثه متفاوت است[۱۷۰]. خداوند در این آیات اطاعت از یهودیان را بازگشت به کفر دانسته، از مؤمنان می‌خواهد بر اسلام خود استوار باشند و رفتار اوسیان و خزرجیان را مورد توبیخ قرار می‌دهد که چگونه با آنکه پیامبر خدا و آیات الهی را در اختیار دارید به کفر باز می‌گردید. در ادامه خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش می‌داند و از آنان می‌خواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در عذاب، پس از دلیلهای روشنی که دریافت کرده‌اند دچار تفرقه و اختلاف نشوند.

بازخوانی اشعار جنگ‌های جاهلی و تحریک احساسات قبیله‌ای به وسیله یهودیان[۱۷۱] و گاه یادآوری خاطرات جنگ‌های پیشین در نشست‌های گروهی، آنان را رویاروی یکدیگر قرار می‌داد.[۱۷۲] اما پیامبر هر بار با خواندن همین آیات، اوضاع را به حالت نخستین آن باز می‌گرداند[۱۷۳].

شاید آخرین مشاجره میان اوس و خزرج در سال ششم هجری روی داده باشد؛ زمانی که عبدالله بن ابیّ با دامن زدن به مسئله افک درصدد فشار بر پیامبر بود و چون این مشکل برطرف شد پیامبر از عبدالله بن ابیّ خزرجی به بزرگ خزرجیان یعنی سعد بن عباده گله کرد. در این زمان یکی از بزرگان اوس به پیامبر گفت: اگر از فردی اوسی گله دارید ما اقدام خواهیم کرد؛ اما اگر از فردی خزرجی گله‌مندید کافی است فرمان دهید تا گردنهایشان را بزنیم. با سخنان تند وی، سعد بن عباده، رهبر مسلمانان خزرجی برآشفت و مشاجره‌ای میان آنان درگرفت.[۱۷۴]

بررسی نبردهای پیامبر نیز به خوبی نشان می‌دهد هویت قبیله‌ای ساکنان یثرب همچنان پابرجا بود. اوس و خزرج در جنگ‌های بدر[۱۷۵]، اُحد[۱۷۶]، خیبر[۱۷۷]، وادی القری [۱۷۸]، فتح مکّه[۱۷۹]، حُنین[۱۸۰] و تَبوک[۱۸۱] هر کدام پرچمی جداگانه داشتند که نشان از دسته‌های متمایز آنها در سپاه است، افزون بر این آنها در نبردهای گوناگون چون بدر[۱۸۲]، فتح مکه و حنین[۱۸۳] شعار خاصی سرمی دادند.

به نظر می‌رسد پیامبر بیش از آنکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای آنها باشد، تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بهره ببرد. در گفت و گویی میان تنی از اوسیان و خزرجیان گزارش شده که اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجسته‌ای چون سعد بن مُعاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة بن ثابت و عاصم بن ثابت تأکید می‌کردند و خزرجیان ۴ تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون اُبیّ بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید را از خود می‌دانستند و این بحث باز به مشاجره آنها انجامید[۱۸۴]. بنا به گزارش‌های دیگری پس از قتل کعب بن اشرف نضیری به دست اوسیان[۱۸۵]، مردانی از خزرج در رقابت با آنان، سلاّم بن ابی‌الحُقَیق نضیری از مخالفان برجسته پیامبر را کشتند[۱۸۶][۱۸۷]

مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر

در برخی از آیات مدنی قرآن کریم، مسلمانان از برقراری روابط دوستانه با یهودیان و کافران نهی شده‌اند. با توجه به اینکه چنین آیاتی در سالهای نخست هجرت پیامبر نازل شده که قلمرو حکومت نبوی محدود به شهر مدینه بود و نیز با توجه به شأن نزولهای نقل شده ذیل هر یک از این آیات به دست می‌آید که چنین آیاتی ناظر به یهودیان و کافران مدینه است، به ویژه یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و کفار اوسی، زیرا از کافران خزرجی کمتر سخنی گزارش شده و بنی‌قینقاع نیز به عنوان یک قبیله متحد با خزرج به سبب تبعید زود هنگام آنها (در سال دوم هجری) کمتر مجال فعالیت پیدا کردند، گرچه تنی از آنها به ظاهر اسلام آوردند و در شمار منافقان درآمدند [۱۸۸]، در نتیجه هرچند چنین آیاتی خطاب به همه مؤمنان است؛ اما بیشتر به مؤمنان اوسی توجه دارد و آنان را از روابط دوستانه با اوسیان کافر و همپیمانان یهودی پیشین خود باز می‌دارد: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۱۸۹][۱۹۰]

به روایت ابن‌عباس این آیه درباره کافران اوسی نازل شده است که به پیامبر ایمان نیاورده‌اند[۱۹۱]. آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۱۹۲] نیز درباره تنی چند از اوسیان نازل شده و اشاره به کفّار اوس و همپیمانان یهودی آنان دارد[۱۹۳]

آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ[۱۹۴] نیز به کافران (اوسی) اشاره دارد[۱۹۵]

مخالفان اوسی یا خزرجی پیامبر افزون بر کافرانِ ایشان شامل گروههای دیگری نیز می‌شد؛ از جمله برخی مسلمانانِ اوسی و خزرجی که به جهت برخی مخالفتها و اقدامها به نفاق متهم شده بودند. چنین افرادی.... عمدتاً میانسال و کهنسال بودند[۱۹۶]. در بررسی آماری نام‌هایی که ابن‌اسحاق در این زمینه بر شمرده است[۱۹۷] بیش از ۷۵ % آنان اوسی‌اند و از میان تیره‌های اوسی بنی عمرو بن عوف بیشترین منافقان را در خود جا داده‌اند (۶۰ % منافقان اوسی).

برجسته‌ترین و نخستین منافقان اهل مدینه خزرجی بودند. پدیده نفاق در آغاز حکومت نبوی در میان خزرجیان برجسته‌تر بود؛ اما به مرور و به ویژه پس از تحکیم حکومت نبوی در سال پنجم و اسلام آوردن کفار اوسی، منافقان اوسی فعالیت بیشتری از خود نشان دادند و در شأن نزولها هم انعکاس بیشتری یافتند و اوج این امر را می‌توان در حوادث سال نهم هجری از جمله غزوه تبوک دریافت. البته برخی آیات نازل شده بعدی نشان می‌دهد برخی منافقان توبه کردند﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۹۸][۱۹۹]

منافقان خزرجی

منافقان خزرجی (کمتر از ۲۵ % منافقان) تا حدودی در دو دسته قابل تفکیک‌اند: حدود نیمی از آنها از بنی‌نجارند که کمتر در منابع انعکاس یافته‌اند و تنها گفته شده: در جلسه‌ای تنی چند از مؤمنان، آنها را از مسجد پیامبر بیرون کرده‌اند[۲۰۰]. نیم دیگر عبدالله بن ابیّ و اطرافیان او هستند. عبدالله بن ابیّ در نبرد احد با ۳۱ نیروها عقب نشست و با یهودیان بنی‌قینقاع ارتباط داشت ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ[۲۰۱][۲۰۲] او در غزوه‌های بنی قینقاع و بنی‌نضیر با وعده یاری خود و پیروانش به یهودیان، آنان را به مقاومت واداشت ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۲۰۳][۲۰۴] در این آیات خداوند وعده‌های آنها را دروغ می‌شمارد. وی در نبرد بنی مصطلق به درگیری مهاجر و انصار دامن زد[۲۰۵]و بنا به گزارشها از عمده کسانی بود که در حادثه افک عایشه را متهم کرد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۲۰۶][۲۰۷]

منافقان اوسی

بخشی از اوسیان (از تیره بنی حارثه) در جنگ خندق وعده پیروزی پیامبر را فریب دانسته، صحنه نبرد را به بهانه دفاع از خانه‌های خود رها کردند ﴿ وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا [۲۰۸][۲۰۹].

به گزارش ابن‌عساکر در سال نهم پدیده نفاق تشدید شده بود[۲۱۰] منافقان اوسی در این سال به رغم دارایی و توانایی از درخواست پیامبر مبنی بر شرکت در غزوه تبوک سرباز زده، خود را رسوا ساختند. برخی اوسیان در محله بنی عبدالاشهل (راتج) در خانه‌ای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک باز می‌داشتند که به فرمان پیامبر خانه مورد نظر سوزانیده شد[۲۱۱]. برخی دیگر از اوسیان نیز در محلّه بنی عمرو بن عوف چنین کردند[۲۱۲] پیامبر در این نبرد از مردم کمک مالی خواسته بود. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر به کسانی که کمک فراوانی می‌کردند تهمت ریا می‌زدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود تحقیر می‌کردند﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۱۳][۲۱۴] نیمه دوم سوره توبه به ویژه آیات ۳۸ به بعد بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسواکننده منویات منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده می‌دهد. در دو آیه این سوره به نفاق اهل مدینه تصریح شده است: که کافران را به خشم آورد گام نمی‌نهند و هیچ زیانی به دشمنی نمی‌زنند مگر که در برابر آن، کاری شایسته برای آنان نوشته می‌شود؛ بی‌گمان خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمی‌سازد، ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ[۲۱۵] در شأن نزول‌های نقل شده ذیل آیات مورد نظر به نام اعضایی از اوس و خزرج اشاره شده که عمدتاً اوسی‌اند و در تبوک شرکت نکرده‌اند[۲۱۶].

براساس گزارش آیات سوره توبه منافقان از اینکه در خانه‌های خود مانده و پیامبر را در تبوک همراهی نکرده‌اند راضی ﴿رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ[۲۱۷]، ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۲۱۸] و از این جهت شادمان‌اند. (آیه ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ[۲۱۹]) آنان صدقه دهندگان (آیه ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۲۰])، پیامبر و آیات خداوند را به سخره می‌گیرند و چون رسوا شوند می‌گویند: در کار خود جدی نبودیم (آیه ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ[۲۲۱]) و برای رفع تهمت از خود سوگند یاد می‌کنند (آیات ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۲۲۲]، ﴿وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَمَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ[۲۲۳]) و چون پیامبر سخنانشان را می‌پذیرد با زودباور خواندن او، وی را می‌آزارند (آیه ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۲۴]) و از رنج و درد پیامبر خوشحال و از شادمانی او آزرده حال‌اند. (آیه ﴿إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ[۲۲۵]) آنان در سپاه تبوک جاسوسانی دارند (آیه ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۲۲۶]) و هرچند به رغم میل خود انفاق می‌کنند؛ اما انفاقشان پذیرفته نیست. (آیه ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ[۲۲۷]) دارایی و فرزندانشان مایه عذاب آنها در دنیاست. (آیات ﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ[۲۲۸]، ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ[۲۲۹]) به خدا و آخرت ایمان ندارند. (آیات ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ[۲۳۰]، ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ[۲۳۱]، ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ[۲۳۲]) نفاق مایه هلاک آنهاست (آیه ﴿لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۲۳۳]) و به عذاب الهی گرفتار خواهند بود (آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ[۲۳۴]) و خداوند از گناهشان درنخواهد گذشت. (آیه ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۲۳۵]) پس از بازگشت مجاهدان از تبوک با سوگند دادن تلاش می‌کنند رضایت آنان را جلب کنند. (آیات ﴿سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ[۲۳۶]) همه کسانی که در محله اوسی ِ بنی عمرو بن عوف و نزدیک مسجد قبا مسجدی بنا کردند که قرآن ضرارش نامید اوسی بودند[۲۳۷]. آنها می‌خواستند این مسجد را پایگاهی برای یاران یکی از دشمنان به روم گریخته پیامبر (ابوعامر) و نیز پوششی برای فعالیتهای خصمانه خود قرار دهند[۲۳۸] که پس از مراجعت پیامبر از غزوه تبوک در سال نهم و به فرمان ایشان سوزانیده شد﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۲۳۹][۲۴۰]

واژگان اوسی و خزرجی در قرآن

در قرآن واژگانی به کار رفته است که عالمان علم قرائت آن را به واژگان قبایل متعددی از جمله اوس و خزرج نسبت می‌دهند؛ به عنوان نمونه واژه ﴿لِينَةٍ در آیه ﴿مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ[۲۴۱] در گفتار اوسیان به مفهوم درخت خرماست[۲۴۲] بر این اساس مشخص می‌شود که آیه در پاسخ آن دسته از انصاریانی است که بریدن درختان خرمای یهودیان بنی‌نضیر را نامطلوب دانستند، زیرا این اوسیان بودند که از نظر تاریخی همپیمان و همراه با بنی‌نضیر بوده‌اند[۲۴۳] و از قطع درختان بنی‌نضیر بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.

خداوند در آیه ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[۲۴۴] نیز گزارش می‌دهد که مسلمانان نماز جمعه را رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند تا داد و ستد کنند و برای بیان مفهوم رفتن به جای واژه ﴿ذَّهَبِوَا از واژه ﴿انْفَضُّوا استفاده می‌کند که در لغت خزرجیان بدین معنا کاربرد دارد[۲۴۵]، ازاین‌رو می‌توان گفت که بسیاری از کسانی که خطبه پیامبر را در نماز جمعه رها کرده، به تجارت پرداختند خزرجی بوده‌اند، به ویژه آنکه اساسا مسجد پیامبر در میان تیره‌های خزرجی بنا شده بود.

ذیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۴۶] نیز آمده است که بومیان زمانی که می‌خواستند از پیامبر بخواهند به آنان نظر کند تا سخنانش را بهتر بشنوند از واژه ﴿رَاعِنَا استفاده می‌کردند. مفهوم عربی چنین واژه‌ای موجب استهزای مسلمانان و رنجش خاطر پیامبر می‌شد؛ زیرا واژه ﴿رَاعِنَا در زبان یهودی ترکیبی از دو واژه "راع" و "نا"[۲۴۷] و به معنای "ما را احمق گردان" است، ازاین‌رو در آیات از کاربرد این واژه نهی شده است[۲۴۸] ﴿مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۴۹][۲۵۰]

منابع

پانویس

  1. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۵ ـ ۱۱۶؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۲؛ النسب، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸.
  2. ر. ک: دراسات تاریخیه، ج ۱، ص ۳۱۱ ـ ۳۵۲.
  3. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص44-45.
  4. مروج الذهب، ج ۲، ص ۸۰۹؛ المعارف، ص ۱۰۸، ۶۴۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۰۳.
  5. «اما روی گرداندند ما نیز بر آنان سیل ویرانگر را فرستادیم و به جای آن دو باغشان دو باغ جایگزین کردیم با میوه‌هایی تلخ و (درختان) شوره‌گز و اندکی از درخت کنار» سوره سبأ، آیه ۱۶.
  6. «اما روی گرداندند ما نیز بر آنان سیل ویرانگر را فرستادیم و به جای آن دو باغشان دو باغ جایگزین کردیم با میوه‌هایی تلخ و (درختان) شوره‌گز و اندکی از درخت کنار» سوره سبأ، آیه ۱۶.
  7. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۳؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۰۵؛ صبح الاعشی، ج ۱، ص ۳۲۰.
  8. المقتضب، ص ۲۲۰؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۷۲.
  9. اخبار مکه، ج ۱، ص ۹۴.
  10. «همه را سخت پراکندیم» سوره سبأ، آیه ۱۹.
  11. «اما گفتند: پروردگارا! میان سفرهای ما فاصله انداز و به خویشتن ستم کردند؛ ما نیز آنان را (چون) افسانه‌ها گرداندیم و همه را سخت پراکندیم؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است» سوره سبأ، آیه ۱۹.
  12. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۶.
  13. التیجان، ص ۲۹۳ ـ ۲۹۷.
  14. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 45.
  15. المقتضب، ص ۲۲۲؛ الکامل، ج ۱، ص ۶۵۶.
  16. فتوح البلدان، ص ۲۶؛ الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۵.
  17. التیجان، ص ۳۰۲؛ صبح الاعشی، ج ۱، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۰.
  18. جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۹؛ نسب معد والیمن الکبیر، ج۲، ص ۷.
  19. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۹۷، ۲۰۴.
  20. اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۱؛ البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۱۲۶.
  21. سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص ۸۱؛ التعریف والاعلام، ص ۳۸؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج ۲، ص ۳۳۸.
  22. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۳.
  23. المعارف، ص ۱۰۷؛جمهرة انساب العرب، ص ۳۳۱؛ صبح الاعشی، ج ۱، ص ۳۱۹.
  24. المقتضب، ص ۲۲۶.
  25. جمهرة انساب‌العرب، ص۳۶۲؛ المقتضب، ص ۲۲۷.
  26. المقتضب، ص ۲۲۶.
  27. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۰۶.
  28. جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۶.
  29. وفاءالوفاء، ج ۱، ص ۱۶۷، ۱۷۹.
  30. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۹۰.
  31. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص ۱۰۴.
  32. «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
  33. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۵۷۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۱۰.
  34. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۹۰ ـ ۲۱۵، الکامل، ج ۱، ص ۶۵۶.
  35. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 45-47.
  36. المقتضب، ص ۲۲۵؛ الطبقات، ابن‌خیاط، ص ۱۶۸؛ النسب، ص ۲۷۷.
  37. المعارف، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ نهایة الارب، ص ۳۱۶ ـ ۳۱۷؛ ر. ک: نسب معد والیمن الکبیر، ج ۲، ص ۳۵ ـ ۱۰۵.
  38. جمهرة انساب العرب، ص۴۷۰.
  39. جمهرة انساب العرب، ص۴۷۰.
  40. الطبقات، ج۱، ص۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۷؛ المعارف، ص۱۳۰.
  41. الاغانی، ج۳، ص۲۱؛ الکامل، ج۱، ص۶۵۸-۶۵۹.
  42. الکامل، ج۱، ص۶۶۰-۶۶۱.
  43. فتوح البلدان، ص۴۵۵-۴۵۶؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۷.
  44. البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۴۷.
  45. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۷؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵۲.
  46. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۸؛ الطبقات، ج۳، ص۴۱۷.
  47. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۵۲؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۷۷.
  48. الطبقات، ج۵، ص۴۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۱.
  49. الاغانی، ج۱۷، ص۱۲۳-۱۳۰.
  50. امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۳۲.
  51. المغازی، ج۱، ص۱۷۴؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸؛ ج۳، ص۳۶۶.
  52. تاریخ دمشق، ج۵۹، ص۴۳۴؛ الکامل، ج۱، ص۶۶۴، ۶۷۳.
  53. الاغانی، ج۳، ص۱۷.
  54. المغازی، ج۱، ص۱۷۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۳؛ بحار الانوار، ج۱۰۸، ص۲۷۷.
  55. طبقات الشعراء، ص۱۱۹؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۸-۵۹؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۷۹.
  56. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۸۳، ۴۳۷.
  57. الکامل، ج۱، ص۶۶۵.
  58. الکامل، ج۱، ص۶۷۴.
  59. الکامل، ج۱، ص۶۷۶.
  60. السیرة النبویه، ج۱، ص۵۸؛ الطبقات، ج۴، ص۳۸۳.
  61. جمهرة النسب، ج۲، ص۴۰۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۴۶؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۵۶.
  62. جمهرة انساب العرب، ص۳۴۵.
  63. الاغانی، ج۳، ص۱۶.
  64. جمهرة انساب العرب، ص۳۴۴؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۵۶.
  65. جمهرة النسب، ج۲، ص۴۰۳-۴۰۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۴۵؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۵۶.
  66. جمهرة انساب العرب، ص۴۷۱؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
  67. نک: وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۵۳.
  68. الکامل، ج۱، ص۶۶۶.
  69. الکامل، ج۱، ص۶۶۸.
  70. الاغانی، ج‌۱۷، ص۸۵؛ امتاع الاسماع، ج‌۹، ص۱۸۷.
  71. الکامل، ج۱، ص۶۶۲-۶۷۲، ۶۷۵؛ امتاع الاسماع، ج۹، ص۱۸۷-۱۸۸.
  72. الکامل، ج۱، ص۶۶۹-۶۷۰.
  73. الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.
  74. المغازی، ج۱، ص۱۵۷-۴۹۴؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۶؛ الطبقات، ج۳، ص۴۹۰؛ ج۴، ص۳۶۴-۳۶۹.
  75. الاغانی، ج۳، ص۱۰.
  76. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ۳۹۱-۳۹۴.
  77. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 47.
  78. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۶۵۸ ـ ۶۸۴.
  79. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۶۵۸ ـ ۶۸۴.
  80. ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۶۵۸ ـ ۶۸۴.
  81. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۰۶.
  82. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 48.
  83. تاریخ عرب قبل از اسلام، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۷.
  84. الاصنام، ص ۶، ۱۳ ـ ۲۷؛ المحبر، ص ۹۹.
  85. اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۶؛ الاصنام، ص ۱۳؛ المحبر، ص ۳۱۶.
  86. الکشاف، ج ۴، ص ۴۲۳؛ المفصل، ج ۶، ص ۲۵۰.
  87. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۱۱؛ الاصنام، ص ۱۳.
  88. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص۱۱۱.
  89. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۲؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۴۹.
  90. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۲۱.
  91. اسد الغابه، ج ۵،ص ۶۶.
  92. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۴۳.
  93. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۴۴۸.
  94. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۴، ص ۲۷۹.
  95. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۹۹.
  96. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۷۰، ۴۵۷.
  97. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۸۸.
  98. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳،ص ۴۶۱.
  99. الاغانی، ج ۳، ۲۶.
  100. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۸۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۰.
  101. الاصنام، ص ۱۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۵؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۱۳۶، ۲۰۴.
  102. المحبر، ص ۳۱۳؛ المفصل، ج ۶، ص ۳۷۵.
  103. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  104. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۶۱؛ اسباب النزول، ص ۴۶.
  105. جامع‌البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۲۵۶؛ التبیان، ج ۲، ص ۱۴۲.
  106. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۸.
  107. «از تو درباره ماه‌های نو می‌پرسند، بگو: آنها زمان نمای مردم و حجّ‌اند؛ و نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها به درون آنها درآیید بلکه (حقیقت) نیکی (از آن) کسی است که پرهیزگاری ورزد و به خانه‌ها از در درآیید، و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید» سوره بقره، آیه ۱۸۹.
  108. مجمع‌البیان، ج۲، ص۵۰۸.
  109. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 48-50.
  110. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۰.
  111. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۶، ۳۳۴.
  112. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بی‌گمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمی‌شوند» سوره بقره، آیه ۱۱۱-۱۱۲.
  113. «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافته‌ای از خواسته‌های آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
  114. «بی‌گمان یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم به مؤمنان می‌یابی و نزدیک‌ترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را می‌یابی که می‌گویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمی‌کنند» سوره مائده، آیه ۸۲.
  115. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 50-51.
  116. جمهرة النسب، ج ۲،ص ۲۶۲، نسب معد و الیمن الکبیر، ج ۲، ص ۲.
  117. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۰۱؛ مسند ابی لیلی، ج ۴، ص ۲۶۷؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۲۷۱.
  118. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۳ ـ ۲۴؛ اسباب النزول، ص ۷۴ ـ ۷۵.
  119. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۳؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۶۳۰.
  120. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۹۸.
  121. الاغانی، ج ۳، ص ۲۰، ۲۶؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۵۲.
  122. النهایه، ج ۴، ص ۲۱۵؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۱۷۸.
  123. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۶، ۵۲۶.
  124. صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۴.
  125. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۵؛ المصنف، ج ۶، ص ۶۵.
  126. التبیان، ج ۳، ص ۲۳۸؛ اسباب النزول، ص ۱۳۳.
  127. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۱؛ اسباب النزول، ص ۷۳؛ التبیان، ج ۲، ص ۳۱۱.
  128. «همسرانتان کشتگاه شمایند، هر جا (و هر گاه) که خواهید به کشتگاه خود درآیید؛ و برای خویش (توشه نیک) پیش فرستید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که (روزی) به لقای وی خواهید رسید و (آن روز را) به مؤمنان بشارت ده!» سوره بقره، آیه ۲۲۳.
  129. صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۰۵، ۱۰۷؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۶۴.
  130. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 51-52.
  131. السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۱۷، ۲۳۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹؛ الکامل، ج ۲، ص ۹۵.
  132. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۸ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۳۳۴؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۷.
  133. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۶۹؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۳.
  134. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۸ ـ ۵۵۹.
  135. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ اسدالغابه، ج ۱۴، ص ۳۶۹؛ البدایة و النهایه، ج ۳، س ۱۸۵.
  136. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۷۶.
  137. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۴؛ المصنف، ج ۳، ص ۱۶۰.
  138. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ ج ۳، ص ۴۵۷.
  139. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵.
  140. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۵.
  141. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۷؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۲۱.
  142. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۲۵.
  143. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۴۳۸.
  144. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۷۱.
  145. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۴۳؛ المعجم الاوسط، ج ۱۹، ص ۹۰.
  146. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۴۲.
  147. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۲۲۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۳۶.
  148. المعجم الاوسط، ج ۱۹، ص ۲۵۰؛ مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۴۷.
  149. الاصابه، ج ۱، ص ۲۰۸؛ البدایة و النهایه، ج ۳، ص ۲۸۰.
  150. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۲۳۸.
  151. الثقات، ج ۱، ص ۱۱۳؛ سیرة النبی صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله، ج ۲، ص ۳۰۶.
  152. انساب الاشراف، ج ۱،ص ۳۰۴
  153. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۸۰؛ وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۴۶.
  154. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۰ ـ۳۱۱.
  155. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۱، ص ۱۸۱.
  156. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۵۶ ـ ۲۶۲.
  157. اطلس تاریخ اسلام، ص ۶۶ ـ ۶۷.
  158. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۴۲۱، ۴۵۰، ۴۸۶، ۵۱۲، ۵۸۳، ۵۹۸، ۶۱۰.
  159. الاغانی، ج ۳، ص ۲۴.
  160. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۶۱؛ سیرة النبی صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله، ج ۲، ص ۲۹۳.
  161. النسب، ص ۲۷۰.
  162. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 52-55.
  163. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۰۱.
  164. المبسوط، ج ۲۶، ص ۶۵.
  165. «و دل‌های آنان را با هم پیوستگی داد؛ اگر همه آنچه را در زمین است می‌بخشیدی میان دل‌های آنها پیوستگی نمی‌دادی اما خداوند ایشان را با هم پیوستگی داد؛ بی‌گمان او پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۳.
  166. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۴۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۱۵۱.
  167. وفاء الوفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰.
  168. «ای مؤمنان! اگر از دسته‌ای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز می‌گردانند و چگونه کفر می‌ورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما می‌خوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خداوند و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۰۰-۱۰۵.
  169. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۳۴ ـ ۵۴؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۰۲ ـ ۸۰۸؛ لباب النقول، ص ۴۴.
  170. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۷۸ ـ ۲۸۷.
  171. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۰.
  172. تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۷۱۹.
  173. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۸۰.
  174. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۶۷؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۳۳۲.
  175. المغازی، ج ۱، ص ۵۸؛ السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۲۶۴؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۳۲۱.
  176. المغازی، ج ۱، ص ۲۱۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۲۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۴.
  177. المغازی، ج ۲، ص ۶۴۹؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۸۱؛ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۳۵.
  178. المغازی، ج ۲، ص ۷۱۰؛ تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۵۸.
  179. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۴؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۲۰؛ تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۴۵۳.
  180. المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۱۴.
  181. المغازی، ج ۳، ص ۹۹۶؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج ۲، ص ۱۲۵.
  182. المغازی، ج ۱، ص ۸.
  183. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۰۹؛ السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۸۵.
  184. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۸۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۶، ص ۳۶۸ ـ ۳۶۹.
  185. المغازی، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  186. السیره‌النبویه، ج ۳، ص ۲۷۳ ـ ۲۷۴، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۶.
  187. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 55-.
  188. سیرة النبی صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله، ج ۲، ص ۳۷۰.
  189. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  190. المغازی، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  191. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۰۹؛ اسباب النزول، ص ۸۸؛ زادالمسیر، ج ۱، ص ۳۷۱.
  192. «ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی می‌گیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید» سوره مائده، آیه ۵۷.
  193. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۳۹۱؛ اسباب النزول، ص ۳۹۱؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۳۲۸.
  194. «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمی‌کنند و دوست می‌دارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دل‌هایشان پنهان می‌دارند، بزرگ‌تر است، بی‌گمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفته‌ایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸.
  195. جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۸۰؛ اسباب النزول، ص ۱۰۲؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۲۰.
  196. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۹ ـ ۵۲۹.
  197. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۱۹ ـ ۵۲۷.
  198. «و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توب» سوره توبه، آیه ۱۱۸. جامع‌البیان، مج۷، ج۱۱، ص۳۰؛ التبیان، ج۵، ص۲۱۶؛ زادالمسیر، ج ۱، ص ۲۶.
  199. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 58-59.
  200. زادالمسیر، ج ۱، ص ۲۶.
  201. «و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم» سوره بقره، آیه ۱۴.
  202. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۱۴.
  203. «آیا به کسانی ننگریسته‌ای که دورویی می‌کنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب می‌گویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچ‌گاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمی‌بریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است» سوره حشر، آیه ۱۱.
  204. المغازی، ج ۱، ص ۲۷۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۴.
  205. الاغانی، ج ۴، ص ۱۶۴.
  206. «کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دسته‌ای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱. التبیان، ج ۷، ص ۴۱۵؛ اسباب النزول، ص ۲۶۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۰۵.
  207. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 59-60.
  208. «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛ و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۲-۱۳.
  209. جامع‌البیان، مج ۱۱، ج۲۱، ص۱۶۲ ـ ۱۶۵؛ التبیان، ج۸، ص۳۲۳؛ الدرالمنثور، ج۶، ص ۵۷۵ ـ ۵۷۹.
  210. .تاریخ دمشق، ج ۲، ص ۲۸.
  211. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۱۷.
  212. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۲۴ ـ ۵۲۵.
  213. «آنان که به مؤمنان داوطلب دادن صدقه‌ها و به کسانی که جز توان (اندک) خود چیزی (برای دادن صدقه) نمی‌یابند طعنه می‌زنند و آنان را به ریشخند می‌گیرند، خداوند به ریشخندشان می‌گیرد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۹.
  214. مجمع البیان، ج ۵، ص ۸۴.
  215. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  216. جامع‌البیان، مج ۷، ج ۱۱، ص ۱۹، ۸۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۹۰، ۳۱۹؛ اسباب‌النزول، ص ۲۱۳.
  217. «راضی شده‌اند که با واپس‌ماندگان (جهاد، از زنان و کودکان) باشند و بر دل‌هایشان مهر نهاده شده است از این رو در نمی‌یابند» سوره توبه، آیه ۸۷.
  218. «ایراد تنها بر کسانی است که با آنکه توانگرند، از تو اجازه (ی ترک جهاد) می‌خواهند؛ به این خشنودند که با واپس‌ماندگان (جهاد، از زنان و کودکان) همراه باشند و خداوند بر دل‌های آنان مهر نهاده است از این رو (چیزی) نمی‌دانند» سوره توبه، آیه ۹۳.
  219. «بازماندگان (از جهاد در جنگ تبوک)، از خانه‌نشینی خویش در مخالفت با پیامبر شادمانی کردند و خوش نداشتند که با جان و مالشان در راه خداوند جهاد کنند و گفتند: در این گرما رهسپار نشوید؛ بگو: آتش دوزخ گرم‌تر است اگر در می‌یافتند» سوره توبه، آیه ۸۱.
  220. «آنان که به مؤمنان داوطلب دادن صدقه‌ها و به کسانی که جز توان (اندک) خود چیزی (برای دادن صدقه) نمی‌یابند طعنه می‌زنند و آنان را به ریشخند می‌گیرند، خداوند به ریشخندشان می‌گیرد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۹.
  221. «و اگر از آنان (از ریشخند کردنشان) بپرسی، به یقین می‌گویند: ما تنها (در گفت‌وگو) فرو می‌رفتیم و بازی می‌کردیم بگو: آیا خداوند و آیات وی و پیامبرش را ریشخند می‌کردید؟» سوره توبه، آیه ۶۵.
  222. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  223. «و به خداوند سوگند می‌خورند که از شمایند در حالی که از شما نیستند امّا آنان گروهی هستند که می‌هراسند» سوره توبه، آیه ۵۶.
  224. «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار می‌کنند و می‌گویند او خوش‌باور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آورده‌اند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار می‌رسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.
  225. «اگر خیری به تو رسد ناخشنود می‌شوند و اگر بلایی به تو رسد می‌گویند: ما از پیش (صلاح) کار خود را (در نظر) گرفته بودیم و با شادی رو می‌گردانند» سوره توبه، آیه ۵۰.
  226. «اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.
  227. «هیچ‌چیز آنان را از پذیرفته شدن بخشش‌هایشان باز نداشت جز اینکه آنان به خداوند و پیامبرش انکار ورزیدند و جز با کسالت نماز نمی‌گزارند و جز با ناخشنودی بخشش نمی‌کنند» سوره توبه، آیه ۵۴.
  228. «و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند، جز این نیست که خداوند می‌خواهد آنان را در زندگی این جهان به عذاب افکند و در حالی که کافرند جانشان (از تن) بیرون رود» سوره توبه، آیه ۵۵.
  229. «و برخی از ایشان درباره زکات‌ها بر تو خرده می‌گیرند؛ اگر از آن به آنان داده شود خرسند می‌شوند و اگر داده نشود ناگهان به خشم می‌آیند» سوره توبه، آیه ۵۸.
  230. «هیچ‌چیز آنان را از پذیرفته شدن بخشش‌هایشان باز نداشت جز اینکه آنان به خداوند و پیامبرش انکار ورزیدند و جز با کسالت نماز نمی‌گزارند و جز با ناخشنودی بخشش نمی‌کنند» سوره توبه، آیه ۵۴.
  231. «آیا ندانسته‌اند که هر کس با خداوند و پیامبرش دشمنی ورزد بی‌گمان آتش دوزخ او راست در حالی که در آن جاودان خواهد بود؛ خواری سترگ این است» سوره توبه، آیه ۶۳.
  232. «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
  233. «اگر غنیمتی در دسترس و سفری آسان می‌بود از تو پیروی می‌کردند اما راه سخت بر آنان گران است و به زودی به خداوند سوگند می‌خورند که اگر یارایی می‌داشتیم با شما روانه می‌شدیم؛ خود را (با دروغ) نابود می‌کنند و خداوند می‌داند که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۴۲.
  234. «خداوند به مردان و زنان منافق و کافران، آتش دوزخ را وعده کرده است که در آن جاودانند، همان آنان را بس! و خداوند آنان را لعنت کرده است و عذابی پایدار خواهند داشت» سوره توبه، آیه ۶۸.
  235. «چه برای آنان آمرزش بخواهی چه نخواهی (سودی ندارد زیرا) اگر هفتاد بار برای آنها آمرزش بخواهی هیچ‌گاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید؛ این از آن روست که آنان به خداوند و پیامبرش کافر شده‌اند و خداوند این گروه نافرمان را راهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۸۰.
  236. «هنگامی که نزد ایشان باز گردید برای شما به خداوند سوگند خواهند خورد که دست از سر آنان بدارید؛ بنابراین از آنان رو بگردانید که پلیدند و به کیفر آنچه انجام می‌دادند جایگاهشان دوزخ است برای شما سوگند می‌خورند تا از آنان خشنود شوید، اگر هم شما از آنان خشنود شوید بی‌گمان خداوند از این گروه نافرمان خشنود نخواهد گشت» سوره توبه، آیه ۹۵-۹۶.
  237. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۴۱۵؛ الدرر، ج ۱، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۸.
  238. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۳۵؛ اسباب النزول، ص ۲۱۴.
  239. «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۱۰۷. التبیان، ج ۵، ص ۲۹۷؛ اسباب النزول، ص ۲۱۴.
  240. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 60-62.
  241. «هر درخت خرمایی که بریدید یا بر ریشه‌های آن وانهادید به اذن خداوند بود و (چنین کرد) تا نافرمانان را خوار گرداند» سوره حشر، آیه ۵.
  242. الاتقان، ج ۲، ص ۳۹۰.
  243. الاغانی، ج ۱۴، ص ۱۱۰.
  244. «و چون داد و ستد یا سرگرمی‌یی ببینند، بدان سو شتاب می‌آورند و تو را ایستاده رها می‌کنند؛ بگو: آنچه نزد خداوند است از سرگرمی و داد و ستد، نکوتر است و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.
  245. الاتقان، ج ۲، ص ۳۹۰.
  246. «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
  247. واژه‌های دخیل، ص ۲۱۴.
  248. التبیان، ج ۱، ص ۳۸۸؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۵۲؛ لباب‌النقول، ص۲۴.
  249. «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابه‌جا می‌کنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین می‌گویند: «شنفتیم و نپذیرفتیم» و (یا): «بشنو و باور مکن» و (یا) «راعنا» و اگر می‌گفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم» و «بشنو و ما را بنگر» برای آنان بهتر و استوارتر می‌بود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
  250. اسماعیلی، مهران، مقاله «اوس و خزرج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص 62-63.