بحث:اثبات عصمت امام در حدیث

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ادله روایی

  1. حدیث ثقلین: «همانا میان شما در حقیقت گرانبها را به امانت می‌نهم. آگاه باشید! اگر به آن دو چنگ بزنید و اطاعتشان کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم. آن دو هرگز از یکدیگر جدایی نمی‌پذیرند تا روز قیامت و کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۱]. رسول خدا (ص) اسراری را بیان داشت: اولاً هم‌شأنی و همراهی همیشگی عترت با قرآن که عین وحی و دارای عصمت است، می‌طلبد که عِدل دیگر یعنی عترت نیز دارنده عصمت باشد تا هم‌شأنی و جدایی‌ناپذیری تحقق یابد. ثانیاً تأکید به چنگ زدن به آن دو در فرض عدم عصمت، دستور به باطل و معصیت خواهد بود. ثالثاً غیرمعصوم نتوانسته خود را نجات دهد، چگونه می‌تواند دیگران را از گمراهی برهاند. رابعاً نمی‌گوید: من دستور می‌دهم که اهل بیت (ع) را عِدل قرآن بدانید، که پدیده‌ای اعتباری باشد یا حقیقتی را انشاء و تأسیس کند، بلکه می‌فرماید: اهل بیت عِدل قرآن هست؛ یعنی خبر از حقیقت و إخبار از واقعیت. همچنین شهادت به عصمت اهل بیت وحجیت سخن و سیره آنان داده؛ همان‌گونه که شهادت به عصمت و حجیت قرآن داده.
  2. حدیث نبوی معیت: «عَلِيٌّ‏ مَعَ‏ الْقُرْآنِ‏ وَ الْقُرْآنُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍّ‏ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۲] همراهی همیشگی و همه‌شئونی قرآن و امام و تفکیک ناپذیری آنها را بیان می‌کند. عصمت و هم‌سنخی علم امام و قرآن جزئی از معادله هم علالی و هم‌سنگی است؛ یعنی غیرمعصوم نمی‌تواند با قرآن در همه مراتب و شئون برابری و همراهی کند.
  3. علی (ع) به عصمت خویش و خاندان رسالت تصریح می‌کند: «به یقین، خداوند ما اهل‌بیت را از هرگونه گناه ظاهری و باطنی پاک کرده، و از هر نوع پستی و پلیدی مصون داشته است»[۳].
  4. از امام سجاد (ع) روایت شده: «کسی به جز معصوم امام نبوده و عصمت نشانه‌ای در آفرینش ظاهری نیست که بدان شناخته شود. بدین رو معصوم باید به نص شناخته شود. به او گفته شد: ای پسر رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ فرمود: معصوم کسی است که به ریسمان الهی یعنی قرآن چنگ زده و این دو، تا روز رستاخیز از یکدیگر جدا نگردند. امام به سوی قرآن رهنمون می‌شود و قرآن مردم را به امام فرا می‌خواند»[۴].
  5. در صحیفه سجادیه نیز که مورد اهتمام و اعتبار برخی شبهه افکنان است، مشابه همین عبارات را می‌یابیم: «وَ طَهَّرْتَهُمْ‏ مِنَ‏ الرِّجْسِ‏ وَ الدَّنَسِ‏ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ‏»[۵]؛ «اهل بیت را از گناه و آلودگی، مطهرو معصوم داشتی و با اراده‌ات آنان را پاکیزه کردی».
  6. امام رضا (ع) از پیامبر (ص) روایت می‌کند: «هرکس شاد می‌شود که... پس باید نسبت به علی و امامان از نسل او پیروزی و محبت ورزد؛ زیرا آنان برگزیدگان خداوند عزوجل و بندگان خالص و اختیارشده او هستند. آنان معصوم از هرگونه گناه و خطایند»[۶]. این روایت افزون بر عصمت، لزوم نصب و نص امام را نیز یاد می‌آورد. جدایی ناپذیری عصمت از امامت در اندیشه امام هشتم با واژگانی دیگر نیزبازتابیده است: «امام، مطهر از همه گناهان و مبرا از همه معایب و دارنده علمی اختصاصی است که حلم نامیده می‌شود»[۷].
  7. امام صادق (ع): «کسی که گناهی ریز یا درشت مرتکب شده، شایستگی امامت را ندارد، هر چند که پس از آن توبه کرده باشد. امام جز معصوم نیست و عصمت جز با تصریح و اعلان خدای عزّوجل بر زبان پیامبرش (ص) شناخته نمی‌شود؛ زیرا عصمت در ظاهر خلقت نیست که همانند سیاهی و سفیدی و نظیر آن دیده شود؛ عصمت امری است پنهان که جز با شناساندن خدای دانای و غیب عزّوجل، معلوم نمی‌شود»[۸].
  8. غیر معصوم هر آن، خود در معرض لغزش است و دیگران را به لبه پرتگاه می‌کشاند. از این‌رو، امام صادق (ع) یاد آورد: «خداوند عزّوجل اطاعت کسی را که بندگانش را گمراه می‌کند، واجب نمی‌کند و کسی را که کفر ورزیده و بندگی شیطان کرده، برای رسالتش برنمی‌گزیند و بر مخلوقاتش حجتی اختیار نمی‌کند؛ مگر آنکه معصوم باشد»[۹].
  9. امام صادق (ع): «امیرالمؤمنین (ع) پدر ذریه پیامبر (ص) است و قرار دادن امامت در امیرالمؤمنین، نهادن آن است در ذریه معصوم پیامبر»[۱۰].
  10. امام صادق (ع) در روایتی مشهور و در تبیین نسبت شخصیت امام علی (ع) با پیامبر (ص) می‌فرماید: «هر فضیلتی که برای محمد (ص) ثابت است برای علی نیز هست و محمد (ص) بر همه خلایق برتری دارد. انکار و مخالفت علی در هر امر ریز و درشت، هم‌وزن شرک به خداست»[۱۱]. بی‌گمان یکی از فضایل پیامبر، عصمت است که علی نیز شریک اوست. برتری غیرمعصوم بر دیگران نیز مردود است و مخالفت غیرمعصوم در معصیت و خطا، عین صواب است، نه موجب شرک.
  11. برخی از منابع اهل سنت هم به عصمت اهل بیت (ع) باور دارند: امام علی (ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «فَأَنْزِلُوهُمْ‏ بِأَحْسَنِ‏ مَنَازِلِ‏ الْقُرْآنِ‏»[۱۲]؛ عترت رسول خدا را در بهترین منزل‌های قرآن قرار دهید. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: «زیر این گفتار سرّی است عظیم؛ چون حضرت به مکلّفین امر کرده که عترت در بزرگداشت و اطاعت و تبعیّت، جاری مجرای قرآن و به منزله و محل آن قرار دهند. اگر اشکال کنی که این سخن دلالت دارد بر عصمت اهل بیت، رأی اصحاب شما در این مسأله چیست؟ در جواب می‌گویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایه تصریح نموده که علی (ع) معصوم است. ادله و نصوص بر عصمت علی و بر علم غیب و اطلاع وی بر باطن نیز دلالت دارد. این ویژگی به علی اختصاص دارد و صحابه دیگر را از آن بهره‌ای نیست. تفاوت میان "زید معصوم است" و "زید واجب العصمة است" ظاهر است، بر اساس آنکه علی امام است و از شرائط امام آن است که معصوم باشد. اعتبار اول مذهب ماست (اهل سنت) و اعتبار دوم مذهب امامیه است»[۱۳][۱۴]

عصمت در روایات

دلائل روائی بر عصمت ائمه(ع) فراوان است، اما در این بخش به ذکر برخی از آنها بسنده می‌کنیم و به قدری که به بحث ما ارتباط دارد توضیح خواهیم داد و بررسی ابعاد دیگر هر یک از آنها را به جایگاه خود موکول می‌کنیم.

حدیث دوم: «حدیث سفینه»

دومین حدیثی که بر عصمت دلالت دارد حدیث سفینه است. حدیثی که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ‌، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۱۵]؛ مثال اهل بیت من مانند کشتی نجات نوح است، هرکس سوار شود نجات یابد، و هر کس دوری کند غرق می‌شود. این حدیث شریف نیز به الفاظ مختلفی نقل شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۱۶]؛
  2. «مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ‌»[۱۷].
  3. «إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ»[۱۸].

محل شاهد در این حدیث تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح(ع) است.

عصمت در حدیث سفینه: در حدیث سفینه، اهل بیت پیامبر(ع) به کشتی نوح تشبیه شده‌اند. بدیهی است که در هر تشبیهی باید وجه شَبَه مشخص شود[۱۹]. بنابراین برای درک این حدیث و وجه شبه در آن، می‌بایست داستان کشتی حضرت نوح را به مقداری که مربوط به بحث عصمت است بررسی کنیم.

ساخت کشتی: پس از آنکه با تبلیغِ بسیار حضرت نوح(ع)، خداوند سبحان حجت را بر امت او تمام کرد، به نوح دستور داد به وحی پروردگار و عنایت او کشتی نجاتی بسازد تا مؤمنان با سوار شدن بر کشتی نجات یابند و کافران به سبب امتناع از ورود به کشتی هلاک گردند. خدای تعالی خطاب به نوح می‌فرماید: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ[۲۰].

پس از ساختن کشتی، آن‌گاه که اراده خداوند بر هلاک کافران تعلق گرفت به نوح فرمود: ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ * وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۱] وقتی مؤمنان سوار کشتی شدند و آب همه جا را فرا گرفت و کشتی در امواج سهمگین آن در تلاطم بود، نوح از سر دلسوزی به فرزندش گفت: به کشتی سوار شو و از کافران مباش. اما وی در پاسخ پدر گفت: به جای سوار شدن بر کشتی به کوه پناه می‌برم تا از هلاکت نجاتم دهد. آن‌گاه حضرت نوح فرمود: ﴿لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ[۲۲].

خدای تعالی در ادامه می‌فرماید: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۲۳]

در ادامه نکاتی را که از این جریان برداشت می‌شود مرور می‌کنیم:

  1. ساخت کشتیِ نجات به دستور خداوند و تحت نظارت او انجام گرفت[۲۴]، همین‌گونه بوده است گزینش و معرفی اهل بیت(ع) از سوی خداوند سبحان.
  2. آن‌گونه که حضرت نوح تنها کسانی را همراهی کرد که سوار کشتی شدند، همین‌گونه رسول خدا(ص) نیز تنها با کسانی همراه است که به اهل بیت(ع) تمسک جسته‌اند.
  3. همراهی با نوح صرفاً یک رابطه ایمانی بوده و ربطی به نسبت خویشاوندی نداشته است؛ از این رو پسر نوح که از مؤمنان نبود از همراهی پدر بازماند. همراهی با رسول خدا(ص) نیز صرفاً همراهی ایمانی است و مصاحبت و همنشینی یا نسبت با شخص رسول الله(ص) در این همراهی نقشی ندارد.
  4. راه نجات قوم نوح منحصر در سوار شدن بر کشتی بود[۲۵] و جز آن هیچ راه دیگری وجود نداشت و پایان همه راه‌ها نابودی بود. برای امت اسلامی نیز جز تبعیت و تمسک به اهل بیت پیامبر(ص) راه نجاتی نیست و هر راه دیگری غیر از آن به هلاکت می‌انجامد.
  5. کشتی نوح با نام خدا در جریان بود[۲۶] و کشتی نشستگان را با هدایت الهی به ساحل نجات رساند. اهل بیت پیامبر(ع) نیز لحظه به لحظه، با توجه و هدایت الهی پیروان خویش را به رستگاری و نجات رهنمون میشوند و آن‌که تحت توجه و هدایت دائمی پروردگار باشد، قطعاً معصوم است و این همان اهمیت جایگاه عصمت است که برای نجات و هدایت دیگران ضروری است.[۲۷].

حدیث ششم: «إن عليا لا يفعل إلا بما يؤمر»[۲۸]

پیامبر اکرم(ص) پس از اعزام خالد بن ولید در رأس لشکری به یمن، لشکری را نیز به فرماندهی امیرالمؤمنین(ع) به سوی یمن رهسپار کردند و دستور دادند که در صورت رسیدن دو لشکر به یکدیگر، فرمانده هر دو لشکر علی(ع) باشد.

در این جنگ، لشکریان اسلام به فرماندهی امیر المؤمنین(ع) به پیروزی رسیدند. یکی از غنائم جنگی دختر یا زن جوانی بود که امیرالمؤمنین(ع) او را برای خود اختیار کردند[۲۹]. خالد بن ولید که با امیرالمؤمنین دشمنی خاصی داشت[۳۰] به همراه «بُریده» -که او نیز به کدورتش با علی(ع) اقرار می‌کند- و عده‌ای دیگر دور هم جمع شده در صدد برآمدند که خبر این قضیه را به عنوان نقطه ضعفی از علی(ع) به پیامبر اکرم(ص) برسانند. به همین جهت خالد نامه نوشت و به دست بریده سپرد و سه نفر دیگر را همراه وی کرد تا با سرعت خود را به مدینه رسانده و در آنجا با همراهی و هماهنگی برخی دیگر امیرالمؤمنین(ع) را نزد رسول خدا(ص) کوچک کنند و علی(ع) را از چشم پیامبر اکرم بیاندازند[۳۱]. آنان با این قصد نزد آن حضرت رفته زبان به شکایت گشودند.

آن چهار نفر به ترتیب برخاسته و درباره امیرالمؤمنین(ع) و عملکرد او بدگویی کردند. پاسخ پیامبر به آنها بسیار شنیدنی است. در روایات آمده است: «فأقبل إليهم رسول الله(ص) والغضب في وجهه فقال: ما تريدون من علي»[۳۲]؛ پیامبر در حالی که چهره‌اش غضب‌ناک بود به آنان رو کرد و فرمود: از جانِ علی چه می‌خواهید؟ در بعضی از نقل‌ها رسول خدا سه مرتبه «ما تريدون من علي» را تکرار کردند[۳۳].

بریده که خود یکی از چهار خبرچین است، حال پیامبر را این‌گونه توصیف می‌کند: فرأيت رسول الله(ص) غضب غضبا لم أره غضب مثله إلا يوم قريظة والنضير، فنظر إليّ فقال: «يا بريدة، أحب عليا، فإنما يفعل ما يؤمر به». قال: فقمت وما من الناس أحد أحب إلي منه[۳۴]؛ رسول خدا چنان غضبی کرد که هرگز مثل آن دیده نشده بود مگر در روز واقعه یهودیان بنو قریظه و بنو نضیر. آن‌گاه رسول خدا به من نگاه کرد و فرمود: ای بریده، علی را دوست بدار؛ زیرا فقط علی هر آن چه را که به او امر شده است انجام می‌دهد. بریده گفت: برخاستم در حالیکه محبوب‌ترین مردم در نزد من علی بن ابی طالب شد. این حدیث در کتاب‌های معتبر و با سندهای صحیح موجود است که برخی از آنها عبارت «فإنما يفعل ما يؤمر به» را دارد.

ابن عساکر نیز از قول بریده چنین روایت می‌کند فنظر إلی فقال: «يا بريدة، إن عليا وليكم بعدي، فأحب عليا، فإنه يفعل ما يؤمر»[۳۵]؛ پیامبر به من نگاه کرد و آن‌گاه فرمود: ای بریده، پس از من علی سرپرست شماست، از این رو او را دوست بدار؛ زیرا به درستی که او هر چه انجام دهد امر الهی است. این حدیث قسمتی از حدیث ولایت است که آن نیز بر عصمت دلالت دارد. بر اساس این حدیث، تمامی حرکات و سکنات امیرالمؤمنین(ع) به امر الهی است. اگر سکوت کردند، سخن گفتند، شمشیر کشیدند و یا در خانه نشستند همه و همه به فرمان پروردگار است، و این نیست مگر همان عصمت حضرت امیر المؤمنین(ع). حدیث «إنما يفعل ما يؤمر به» می‌تواند صغرایی شود برای آیه شریفه‌ای که در وصف ملائکه آمده است. خدای تعالی در قرآن در وصف ملائکه و عبودیت آنان نزد خویش می‌فرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۶] بلکه آنان بندگانی گرامی هستند در گفتار بر او پیشی نمی‌گیرند و آنان فقط به فرمان او عمل می‌کنند[۳۷].

از جمله شواهد بر این معنا، کلام امیرالمؤمنین(ع) است. آن حضرت در سال روز غدیر خم، در شهر کوفه خطبه‌ای مفصّل ایراد کردند[۳۸] و در ضمن آن فرمودند: «وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيِّهِ(ص) مِنْ بَرِيَّتِهِ خَاصَّةً عَلَّاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَ سَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ بِالْإِرْشَادِ عَلَيْهِ لِقَرْنٍ قَرْنٍ وَ زَمَنٍ زَمَنٍ. أَنْشَأَهُمْ فِي الْقِدَمِ قَبْلَ كُلِّ مَذْرُوٍّ وَ مَبْرُوٍّ أَنْوَاراً أَنْطَقَهَا بِتَحْمِيدِهِ وَ أَلْهَمَهَا شُكْرَهُ وَ تَمْجِيدَهُ وَ جَعَلَهَا الْحُجَجَ عَلَى كُلِّ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِمَلَكَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ سُلْطَانِ الْعُبُودِيَّةِ. وَ اسْتَنْطَقَ بِهَا الْخَرَسَاتِ بِأَنْوَاعِ اللُّغَاتِ بُخُوعاً لَهُ فَإِنَّهُ فَاطِرُ الْأَرَضِينَ وَ السَّمَاوَاتِ. وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَ وَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ. جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَ أَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ[۳۹] وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَ وَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ. جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَ أَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ»[۴۰]؛ خداوند متعال پس از پیامبرش عده‌ای از مخلوقاتش را به خود اختصاص داد و آنان را به بزرگواریش خودش برتری داد و ایشان را بسان مرتبه خود نام نهاد و آنان را دعوت کنندگان به حقی که به سوی خودش می‌خوانند قرار داد. خداوند راهنمایان به راه هدایتش در هر قرن قرنی و هر زمان زمانی قرار داد و آنها را پیش از آنکه خلقی را خلق کند به وجود آورد و ایشان را انواری قرار داد که ستایش او می‌کردند، شکر و تمجیدش را به آنها الهام می‌نمود و آنها را بر همه کسانی که به فرمان روایی خداوند متعال و بندگی خود اقرار می‌کردند حجت قرار داد. به واسطه آنان زبان‌های گنگ را به سخن‌گویی در انواع لغت‌ها به جهت پذیرش ربوبیت قادر ساخت؛ چراکه او خالق زمین‌ها و آسمان‌هاست و آنان را شاهد بر خلق مخلوقات خود قرار داد و به ایشان در آن چه از امرش تعلق گرفته بود ولایت داد. آنها را بازگو کنندگان مشیت و ترجمان اراده خود قرار داد و با تمام این اوصاف آنان بنده او هستند.

در گفتار بر او پیشی نمی‌گیرند و فقط به فرمان او عمل می‌کنند. (هر آن چه از ازل کرده و تا ابد مرتکب شوند را خدا می‌داند و از کسی شفاعت نمی‌کنند، مگر آنکه خدا از او راضی باشد و پیوسته از ترس خداوند متعال بیمناک و هراسان هستند). آری، با وجودی که اینان مقام و عظمتی بالا و والا دارند، اما هرگز بر خداوند پیشی نمی‌گیرند و خود را در برابر پروردگار بنده و عبد می‌شمارند. تمام حرکات و سکنات آنها انعکاس خواسته الهی است و ایشان در همه حال عبد خداوندند. این سخن هرگز غلو و گزافه‌گویی نیست و به حکم عقل و بر اساس روایاتی که به سختی به دست ما رسیده است و از توطئه محوکنندگان روایات در امان مانده است، این حقایق به روشنی ثابت می‌شود.[۴۱].

حدیث هفتم: «مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً...»

از دیگر احادیث درر باری که از دو لب مبارک پیامبر(ص) صادر شده است و بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) دلالت می‌کند، حدیث شریفی است که پیامبر فرمود: «مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ وَ مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي»[۴۲]؛ کسی که از من فاصله بگیرد و جدا شود، همانا از خدا جدا شده است و آن کسی که از تو ای علی جدا شود، از من جدا شده است. این روایت با الفاظ مشابه دیگری نیز وارد شده است[۴۳].

راویان حدیث: راویان این حدیث از طبقه صحابه بسیارند که به بزرگ‌ترین آنان اشاره می‌کنیم:

  1. سلمان؛
  2. ابوذر؛
  3. ابن عباس؛
  4. جابر؛
  5. عبد الله بن عمر؛
  6. أبولیلی غفاری.

اما از طبقه محدثین و عالمان اهل سنت می‌توان به عالمان زیر اشاره نمود:

  1. احمد بن حنبل؛
  2. ابو القاسم طبرانی؛
  3. حاکم نیشابوری؛
  4. ابوبکر بزّار؛
  5. ابوبکر بیهقی؛
  6. ابن عساکر دمشقی؛
  7. شهردار دیلمی؛
  8. ابوبکر هیثمی؛
  9. محب الدین طبری؛
  10. ملا علی متقی هندی و جمعی دیگر.

متن حدیث: حاکم در مستدرک به سند خود روایت می‌کند: «يا علي، من فارقني فقد فارق الله، ومن فارقك يا علي، فقد فارقني». در نقل حاکم دو مرتبه «یا علی» آمده است[۴۴]. وی درباره سند حدیث می‌گوید: صحيح الإسناد[۴۵]. حافظ هیثمی در مجمع الزوائد این حدیث را به سند ابوبکر بزار از ابوذر روایت کرده و درباره سند آن می‌گوید: رجاله ثقات[۴۶]؛ راویان حدیث از راستگویانند.

هیثمی در جای دیگر همین روایت را از ابوالقاسم طبرانی این‌گونه روایت می‌کند: «من فارق عليا فارقني، ومن فارقني فقد فارق الله»[۴۷]. ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق به سند خود از ابن عباس چنین نقل می‌کند: «ستكون فتنة، فمن أدركها منكم فعليه بخصلتين: كتاب الله و علي بن أبي طالب؛ فإني سمعت رسول الله(ص) يقول وهو آخذ بيد علي: هذا أول من آمن بي و أول من يصافحني وهو فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق والباطل وهو يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب الظلمة، وهو الصديق الأكبر، وهو بابي الذي أوتي منه، وهو خليفتي من بعدي»[۴۸]؛

به زودی فتنه‌ای به وجود خواهد آمد. هر آن کس از شما آن را درک کردید، پس بر شما باد به دو خصلت: کتاب خدا و علی بن ابی طالب؛ چراکه از رسول خدا(ص) شنیدم که در حالی که دست علی را گرفته بود می‌فرمود: این علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد. او جدا کننده این امت و فرق گزارنده میان حق و باطل است. او امیر مؤمنان است و مال دنیا امیر گمراهان. و او بزرگ‌مردِ راستگویان است و او دری است که اگر کسی بخواهد به من برسد باید از آن در وارد شود و او خلیفه پس از من است. دو عبارت از این حدیث بر عصمت دلالت دارد:

  1. هو فاروق هذه الأمة؛
  2. هو بابي الذي أوتي منه.

در توضیح عبارت نخست باید گفت: اگر کسی معصوم نباشد، نمی‌تواند میزان و جدا کننده میان حق و باطل باشد؛ چراکه اگر خطا نسیان و یا اشتباهی مرتکب شود، دیگر نمی‌تواند الگوی شناخت حق از باطل بشود. در عبارت دوم نیز امیرالمؤمنین(ع) بابی معرفی شده که برای رسیدن به رسول خدا(ص) باید از آن وارد شد. حال اگر در راه رسیدن به پیامبر، از مسیر منحرف شود و ما را به راهی انحرافی ببرد - هر چند از روی خطا، سهو و نسیان باشد - دیگر به پیامبر نخواهیم رسید. از همین رو امیرالمؤمنین باب و راه رسیدن به پیامبر است و مسیر رسیدن به پیامبر از مسیر او محقق می‌شود و راه ورود به علم پیامبر بابی است به نام امیرالمؤمنین(ع) و این معنی فقط با عصمت ایشان محقق می‌شود.

جدایی از رسول خدا و نرسیدن به او همانا جدایی از خداست و جدایی از خدا همان شرک، کفر و ضلالت است. حدیث «مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَارَقَنِي وَ مَنْ فَارَقَنِي فَارَقَ اللَّهَ‌» را طبرانی از عبدالله ابن عمر روایت کرده است[۴۹].

نزدیک به کلام ابن عباس را ابولیلای غفاری از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «سَيَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَالْزَمُوا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ‌»؛ به زودی بعد از من فتنه پدیدار می‌شود، اگر در این فتنه قرار گرفتید، پس با علی بن ابی طالب ملازم شوید. این حدیث حکایت از آن دارد که پیامبر اکرم(ص) از وقایع پس از رحلت خویش آگاه بودند و برای نجات امت از این فتنه، مردم را به التزام نسبت به امیرالمؤمنین امر کردند و فرمودند: با علی ملازم باشید و از او جدا نشوید.

در ادامه پیامبر(ص) می‌فرمایند: «فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ يَرَانِي‌، وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ، وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ، يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ، وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْمُنَافِقِينَ»[۵۰]؛ همانا او نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد و مرا ملاقات می‌کند. او بزرگ‌مرد راستگویان و فاروق این امت است. وی امیرمؤمنین و مال دنیا امیر منافقین است.

یعسوب المؤمنین در مقابل «مال دنیا» که امیر منافقین است قرار گرفته است. این تقابل، تقابل هدایت و ضلالت است؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) وسیله نجات و هدایت است و آن چه باعث ضلالت و گمراهی است، حب مال دنیا است. هیثمی در مجمع الزوائد پس از نقل این روایت از ابوذر و سلمان، همین روایت را نیز به نقل از طبرانی و بزار از ابوذر روایت می‌کند[۵۱].[۵۲].

پانویس

  1. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۳.
  2. الجمل، ص۴۱۸؛ الأمالی (للطوسی)، ص۴۶۰.
  3. المسترشد، ص۴۰۰؛ البرهان، ج۴، ص۴۴۹.
  4. معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  5. الصحیفة السجادیة، ص۲۱۶.
  6. الأمالی (للصدوق)، ص۵۸۳؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۷؛ إثبات الهداة، ج۲، ص۵۶؛ بحارالأنوار (ط بیروت)، ج۲۵، ص۱۹۳.
  7. الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
  8. الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ معانی الأخبار، ص۱۳۱.
  9. التوحید (للصدوق)، ص۴۰۷؛ الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
  10. الخصال، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰.
  11. الکافی، ج۱، ص۱۹۶.
  12. نهج‌البلاغه، خطبه ۸۷، ص۱۲۰.
  13. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۷۶.
  14. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳-۴۶.
  15. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ مناقب علی بن أبی‌طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴.
  16. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵، ش۲۶۳۶؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۳، ش۱۳۴۲؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۳، ش۸۱۶۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۵، ش۳۴۱۵۱؛ تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۲۲؛ الدر المنثور، ج۳، ص۳۳۴؛ الکامل (ابن عدی)، ج۲، ص۳۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۱۱، ش۶۱۴۸؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۲، ش۱۸۲۶ و ج۴، ص۱۶۷، ش۸۷۲۸؛ المعارف، ص۲۵۲؛ مناقب علی ابن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۲۱۴، ش۲۹۷.
  17. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ تفسیر السمعانی، ج۳، ص۴۷۲؛ تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۶۰.
  18. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۱؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۷۳، ش۲۴۴۲؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۴، ش۳۴۱۴۴.
  19. از باب نمونه می‌توان به حدیث منزلت «أنت مني بمنزلة هارون من موسى» اشاره کرد. پیامبر جایگاه امیرالمؤمنین را نسبت به خویش به جایگاه هارون نسبت به موسی تنزیل کرده‌اند. در فهم این حدیث باید جایگاه و منزلت حضرت هارون نسبت به حضرت موسی به دقت تبیین شود تا بنابر آن، منزلت امیرالمؤمنین(ع) نسبت به پیامبر(ص) به همان سان ثابت شود.
  20. «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
  21. «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانواده‌ات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند * و گفت: بر آن سوار شوید! (که) راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است؛ بی‌گمان پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره هود، آیه ۴۰-۴۱.
  22. «امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرق‌شدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
  23. «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بی‌گمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است» سوره هود، آیه ۴۵-۴۶.
  24. ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ «و (نوح) کشتی را می‌ساخت و هر بار که سرکردگانی از قومش بر او می‌گذشتند او را به ریشخند می‌گرفتند» سوره هود، آیه ۳۸.
  25. ﴿تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا «که زیر نظر ما روان بود» سوره قمر، آیه ۱۴.
  26. ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا «راه افتادن و لنگر گرفتن آن با نام خداوند است» سوره هود، آیه ۴۱.
  27. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۳۵-۱۴۳.
  28. امیرالمؤمنین(ع) به غیر آن چه دستور دارد عمل نمی‌کند.
  29. البته این موضوع محل تأمل است، ولی چون در اینجا موضوع بحث ما نیست، از پرداختن به آن خو‌داری می‌کنیم.
  30. جای تأسف است که چنین مطالبی گفته نمی‌شود و شخصیت اشخاص ناشناخته می‌ماند و معلوم نمی‌شود که چه کسانی حتی در زمان خود پیامبر با امیرالمؤمنین(ع) دشمنی داشته‌اند.
  31. ر.ک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۸.
  32. السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۳۳، ش۸۴۷۴؛ خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی)، ص۹۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۱؛ مسند أبی‌یعلی: ج١، ص۲۹٣، ح۳۵۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۰۴، ش۵۸؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۷، ش۳۷۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۷۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۴۲، ش۳۶۴۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۹۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۱۹۹؛ میزان الإعتدال، ج۱، ص۴۱۰؛ المناقب (خوارزمی)، ص۱۵۳، ش۱۸۰. ذهبی بیش از سه چهارم احادیث حاکم را تضعیف می‌کند، اما وقتی به این حدیث می‌رسد، سکوت می‌کند.
  33. ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۶، ش۳۷۹۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، ش۳۲۸۸۳، أسد الغابة، ج۴، ص۲۷؛ تاریخ الإسلام، ج۱۱، ص۷۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۷۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۱۹۹.
  34. ر.ک: المعجم الأوسط: ج۵، ص۱۱۷؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۹. شایان ذکر است که این حدیث از جمیع ابعاد موردبررسی خواهد گرفت.
  35. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۹۱.
  36. «بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  37. در میان منابع حدیثی شیعه روایاتی است که ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ را به اهل بیت(ع) تأویل و تفسیر کرده‌اند؛ ر.ک: تأویل الآیات: ج۱، ص۳۲۸، ح۱۰؛ بحار الأنوار، ج۲۴، ص۹۱ و ج۲۵، ص۲۷۸ و ج۴۶، ص۲۷۵.
  38. این خطبه دارای فرازهایی بسیار پرمعنا و ارزشمند است و عبارات خطبه، گواه بر صدور آن از امیرالمؤمنین(ع) است.
  39. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند * آینده و گذشته آنان را می‌داند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمی‌کنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۷-۲۸.
  40. مصباح المتهجد، ص۷۵۳ - ۷۵۴؛ بحار الأنوار، ج۹۴، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
  41. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۶۹.
  42. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۳۰۷؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۸، ش۲۶۳۸.
  43. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۵.
  44. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴؛ همچنین ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۰۷ و منابع دیگر.
  45. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
  46. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۵. همچنین مناوی در فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۴۷۰، ش۵۵۹۴، به نقل از هیثمی.
  47. المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۳۲۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۴، ح۳۲۹۷۴؛ المناقب (خوارزمی)، ص۱۰۵، ش۱۰۹.
  48. ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۲، ش۱۰۴۸۴ و منابع دیگر. برای بحث القاب یا به تعبیر دیگر تقابل انتساب القاب به این که آیا «فاروق» لقب امیرالمؤمنین است یا لقب عمر بن خطاب؟ صدّیق لقب امیرالمؤمنین یا ابوبکر است؟ ر.ک: المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۶۹، ح۶۱۹۷؛ أسد الغابة، ج۵، ص۲۷۰؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۲۹۴. نکته قابل توجه این است که پس از بررسی‌های فراوان هرگز حدیثی از پیامبر(ص) که عمر را با عنوان «فاروق» معرفی کرده باشد مشاهده نمی‌شود، بلکه در مصادر معتبر اهل سنت آمده است: لقبه بذلك اهل الكتاب؛ یهود عمر را به فاروق ملقب کردند؛ ر.ک: البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۵۰.
  49. المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۳۲۳. ذهبی و ابن حجر عسقلانی حدیثی را که به همین معنا از ابو هریره نقل شده است را مورد خدشه سندی قرار می‌دهند. هر چند خدشه آنها قابل رفع باشد، ولی به حدیثی که مورد خدشه اهل تسنن است استدلال نمی‌کنیم، مگر آنکه با بررسی سندی، سند را تصحیح کنیم. ذکر این نکته ضروری است که زمان‌های سابق اگر علماء شیعه به کتاب‌های دانشمندان متأخر اهل سنت استدلال می‌کردند به خاطر دسترسی نداشتن به منابع دست اول آنها بوده است؛ اما با توجه به شرایط فعلی و دسترسی به منابع اصلی اهل سنت، دیگر ضرورتی به استفاده از کتاب‌های متأخرین نیست و در مقام الزام و احتجاج باید به گونه‌ای استدلال کرد که طرف مقابل راه گریزی برای فرار از قبول حق نداشته باشد.
  50. الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۷۴۴، ش۳۱۵۷؛ أسد الغابة، ج۵، ص۲۸۷؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۲۹۴، ش۱۰۴۸۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۲، ش۳۲۹۶۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۵۰.
  51. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۲.
  52. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۷۴.
بازگشت به صفحهٔ «اثبات عصمت امام در حدیث».