نظام سیاسی دینی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نظام سیاسی دینی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ملاک و معیار تشخیص دینی بودن یک نظام سیاسی، دین‌مداری دستگاه حکومتی آن است؛ یعنی باید شاکله و اجزاء حکومت، خود را مبعوث دین مروج و عامل به احکام و قوانین آن بدانند و نیز زمامداری را نوعی مأموریت الهی در حفظ و گسترش دین به شمار آورند. روشن است که در این بیان، برقراری نوعی انتساب به دین، موردنظر است و هرگز سخن از حقانیت یا عدم آن و نیز تطابق یا عدم تطابق ادعا با واقعیت، نیست. همین که حکومت، مدعی نمایندگی، اجرا یا حمایت از دین است و به دلیل همین ادعا، مردم به حاکمیت آن تن می‌دهند، عموم مردم، این نظام را دینی و نماینده حاکمیت دینی قلمداد می‌کنند. بر این اساس و باتوجه به اینکه رهبری و زمامداری، مهم‌ترین عنصر حکومت در نظام‌های دینی است، اقسام و اشکال کلی نظام‌های دینی با توجه به تفاوت ملاک‌های رهبری معین می‌شود؛ از این رو در اولین قدم، نظام‌هایی که رهبران آن حقیقتاً با مأموریت الهی اقدام به تأسیس و اداره نظام سیاسی کردند، “نظام‌های منصوب” و آن دسته از نظام‌ها که رهبران آنها، به طریقی غیر از نصب، این مقام را اشغال نموده‌اند، “نظام‌های غیر منصوب” نام‌گذاری شده‌اند. تقسیمات جزیی و توضیحات بیشتر در پی خواهد آمد.[۱]

نظام‌های سیاسی دینی با رهبری منصوب

رهبرانی که تصدی نظام دینی را برعهده دارند، یا به‌طور مستقیم از طرف خداوند عهده‌دار این مسؤولیت گردیده‌اند؛ همچون: پیامبران الهی و ائمه معصومین(ع) و یا به دلیل برخورداری از شرایط و ویژگی‌های تعیین شده از طرف پیامبر و امام معصوم، حق تصرف در امور و شایستگی رهبری جامعه را پیدا می‌کنند که در این صورت به شکل غیرمستقیم، منصوب خداوند هستند؛ زیرا خداوند بر انتصاب آنان از سوی پیامبر و امام راضی است. این دسته از نظام‌ها، تحت سه مقوله ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرند[۲]:

نخست: نظام سیاسی با رهبری پیامبر

نظام سیاسی با رهبری امام معصوم (نظام سیاسی امامت)

اهمیت نقش امام، در نظام سیاسی تا بدان جاست که در بسیاری مواقع نظام‌های سیاسی به نام یا لقب امام مطرح شده‌اند؛ چنانچه در قرآن از نظام اجتماعی با رهبری حضرت ابراهیم(ع) به امت با ملت ابراهیمی یاد می‌شود[۱۰] و نیز دولت‌ها به عنوان رئیس آن نامیده می‌شوند؛ مثلاً گفته می‌شود: حکومت خلفای راشدین، حکومت امیرالمؤمنین؛ علی بن ابی‌طالب، خلافت اموی، خلافت عباسی و خلافت عثمانی[۱۱].

  • ویژگی‌های نظام امامت: نظام امامت، دارای ویژگی‌ها و اختصاصاتی است که در دو مبحث، ویژگی‌های کلی نظام امامت و ویژگی‌های عمومی ائمه(ع) قابل بررسی است.

ویژگی‌های کلی نظام امامت

جهت‌گیری: اولین ویژگی نظام امامت، جهت‌گیری آن در مسیر ولایت الهی، امامت پیامبر خدا و مرتبه‌ای از ربوبیت حضرت حق است؛ چنانچه آیات شریفه قرآن؛ همچون: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۴] و مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۱۵] و إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۶] به آن دلالت دارد. مشروعیّت: مشروعیت نظام سیاسی امامت، ریشه در تعیین و نصب الهی دارد؛ بنابراین امام از ناحیه خداوند سبحان، حق تصرف در همه شؤون و امور را دارد. امام از دیدگاه شیعه، جدای از تحقق یا عدم تحقق حکومتش، دارای مشروعیت است و عدم مقبولیت مردمی در مشروعیت او تأثیری ندارد. تحقق عینی امامت: هر چند تعیین امامت، توسط خداوند انجام می‌گیرد و مشروعیت آن نیز تنها به نصب الهی بر می‌گردد؛ اما فعلیت یافتن ولایت؛ یعنی اعمال سرپرستی اداره امور جامعه و هدایت آن به سوی اهداف تعیین شده، بدون پذیرش و مشارکت مأمومین با مردم امکان‌پذیر نیست؛ چنانچه غیر از یک یا دو مورد، بقیه ائمه معصومین(ع) به دلیل عدم قبول و تمکین مردم، نتوانستند امامت اجتماعی خود را اعمال نمایند.

بنابراین امامت هنگامی عینیت اجتماعی می‌یابد که مردم با قبول و پذیرش خود، دست امام(ع) را برای اداره جامعه فشرده و خود صورت تحققی نظام امامت را با جان و دل بپذیرند. ویژگی دیگر نظام امامت، تناسب آن با مراتب تولی و پذیرش اجتماعی است؛ یعنی ظرفیت تولی و پذیرش مردم هر اندازه باشد، متناسب با همان ظرفیت، ولایت و امامت نیز بر آنها معین می‌شود؛ البته این موضوع اختصاص به نظام امامت ندارد؛ بلکه از سنت‌های الهی است و در هر جامعه و نظامی جاری می‌شود؛ همان‌طور که قرآن کریم عامل اصلی در سرنوشت مردمان را خود ایشان معرفی می‌کند: إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۱۷] و پیامبر اسلام(ص) می‌فرمایند: «كما تكونون‏ يولّى عليكم»[۱۸]؛ یعنی هرطور که شما باشید؛ ولایت و سرپرستی شما نیز همان‌گونه رقم خواهد خورد. خداوند تبارک و تعالی فرموده است: “وقتی بندگان من، آگاهانه مرا نافرمانی کنند، کسی که مرا نمی‌شناسد بر آنها مسلط خواهد شد”[۱۹]. بنابراین در نظام امامت، مردم، در هر سطحی که خود را تعریف کنند، امام نیز، ایشان را در همان سطح از اراده اجتماعی، رهبری می‌کند.

ویژگی‌های امام

امام، به عنوان محور و عامل اصلی هدایت و سرپرستی جامعه به سوی سعادت و تکامل، واجد ویژگی‌ها و امتیازات منحصر به فردی است که او را سرآمد و مقتدای جامعه قرار می‌دهد؛ مهم‌ترین ویژگی‌های امام عبارتند از:

  1. عصمت و عدالت: یکی از اختصاصات امام(ع) مصونیت و عصمت اوست که امام علی(ع) در تبیین آن فرموده است: «فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ‏ مَعْصُومٌ‏ مِنَ‏ الذُّنُوبِ‏ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا»[۲۰]؛ یکی از نشانه‌های امام آن است که معلوم شود از گناهان؛ چه کوچک و چه بزرگ، معصوم و مصون است، در فتوا دادن دچار لغزش نمی‌شود؛ در پاسخ گفتن به هرگونه سؤالی خطا نمی‌کند، فراموشی ندارد و به امور دنیا سرگرم نمی‌شود؛ [که او را از خدا و وظیفه‌اش غافل نماید]. عصمت با اصطلاح عدالت نیز بیان می‌شود؛ چون عدل به معنای رعایت جایگاه واقعی امور است؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «الْعَدْلُ‏ يَضَعُ‏ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»[۲۱]؛ عدالت، امور را در جایگاه شایسته خود قرار می‌دهد و وقتی میگوییم: “امام، عادل است”؛ یعنی هر فعلی که از او صادر می‌شود، عین صواب است و در نوع خود، بهترین و عالی‌ترین موضع‌گیری است.
  2. علم: یکی دیگر از ویژگی‌های امام معصوم، علم اوست، علاوه بر اینکه امامت تکوینی اقتضا می‌کند که امام دانا به حقایق عالم تکوین باشد، در تشریع و اداره جامعه نیز باید از علم به قوانین الهی و دانش اداره صحیح جامعه به سوی مصالح و اهداف برخوردار باشد؛ در حدی که اولاً: معصوم از خطا و اشتباه در مرتبه علم و شناخت باشد و ثانیاً: از این نظر، بر کلیه افراد زمان خود برتری داشته باشد؛ چنانچه امام علی(ع) در ادامه حدیث فوق می‌فرماید: «وَ الثَّانِي أَنْ يَكُونَ‏ أَعْلَمَ‏ النَّاسِ‏ بِحَلَالِ‏ اللَّهِ‏ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ»؛ دومین نشانه امامت آن است که نسبت به حلال و حرام الهی و انواع احکام، اوامر و نواهی خداوند، تمامی آنچه را که انسان‌ها به آن نیاز دارند، داناترین مردم باشد و در علم و دانش از دیگران بی‌نیاز باشد”[۲۲].
  3. کفایت: امام، برای ایفای نقش هدایت‌گری خود، باید علاوه بر علم و عصمت توانایی اداره حکومت را داشته و در این خصوص نیز شایسته‌ترین مردمان؛ به عبارتی، اکفأ الناس، باشد. امام علی(ع) در همان حدیث، «أَشْجَعِ‏ النَّاسِ» و «أَسْخَى‏ النَّاسِ‏» را از صفات امام بر می‌شمارد که این صفات، نشانه‌هایی از کفایت و توانایی امام در اداره امور جامعه و حکومت محصوب می‌شود.[۲۳]

نظام سیاسی با رهبری فقیه (نظام سیاسی ولایت فقیه)

نظامی منصوب

نظام ولایت فقیه در تئوری حکومت خود، حاکمیت بر انسان‌ها را، تنها حق خداوند می‌داند که به پیامبر و امام معصوم، بدون واسطه منتقل شده و در عصر غیبت، تعیین رهبری توسط امام معصوم انجام می‌گیرد. روایات فراوانی دلالت بر نصب فقها و حاملان علوم الهی دارند که باید آنها، زمام رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرند؛ از جمله: در توقیع شریف امام زمان(ع) به یکی از اصحاب خود به روشنی معین فرموده‌اند که چه کسی مجاز به زمامداری امت و نظام سیاسی است. شیخ صدوق در کتاب “اکمال الدین و اتمام النعمه” از محمد بن عصام و او از محمد بن یعقوب کلینی و وی از اسحق بن یعقوب نقل کرده است که: «سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ(ع): أَمَّا مَا سَأَلْتَ‏ عَنْهُ‏ أَرْشَدَكَ‏ اللَّهُ‏ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...»[۲۴] حضرت مرقوم فرمودند: اما درباره سؤالاتی که پرسیدی، خدایت ارشاد کرده، ثابت قدم بدارد”، [تا آنجا که فرمودند] و اما در حوادث و مشکلاتی که برایتان پیش می‌آید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خداوند هستم”. بنابراین طبق روایتی که ذکر شد، محل رجوع در مشکلات و مسائل، فقها و راویان حدیث هستند؛ امام خمینی در تبیین این معنا فرموده‌اند: “فقها از طریق امام، حجت بر مرد هستند، همه امور و تمام کارهای مسلمین به آنان واگذار شده است”[۲۵]. و در جای دیگر فرموده‌اند: “این امر [[[تشکیل حکومت]]] اگر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است؛ در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمی‌شود؛ زیرا [ایشان] از جانب خدا منصوبند”[۲۶].

ویژگی‌های نظام ولایت فقیه

اولین ویژگی ولایت فقیه، جهت‌گیری آن است؛ یعنی ولایتی که به دلیل انتصابی بودن آن، در تداوم ولایت ربوبی، ولایت پیامبر و اهل‌بیت است. در روایت ورام از امام صادق(ع) آمده است که حضرت، فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):... وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[۲۷]؛... به درستی که علما، میراث‌بران پیامبران هستند و انبیا الهی، درهم و دینار به ارث نمی‌گذارند؛ بلکه علم و دانش میراث آنهاست؛ پس هرکه از علم و دانش آنان استفاده نماید از بهره فراوانی برخوردار می‌شود. حضرت امام خمینی با استفاده از مفاد این روایت، حکومت و ولایت را از جمله اموری برشمرده‌اند که به علما منتقل می‌شود؛ زیرا به فرموده ایشان: “پیامبرانی که از جمله آنان پیامبر مکرم اسلام(ص) و سایر پیامبرانی هستند که صاحب ولایت عامه بر مردمان بوده‌اند، باید بپذیریم که آنچه در اختیار آنان بوده است به فقها نیز منتقل می‌شود؛ به جز آن چه که ثابت شود، انتقالش به دیگران ممکن نیست؛ اما بی‌شک حق ولایت و حاکمیت قابل انتقال است؛ چنانکه سلطنت نزد پادشاهان ستمگر، امری موروثی است”[۲۸]. ویژگی دوم که آن را مشروعیت می‌خوانیم از لوازم ویژگی اول محسوب می‌شود؛ بدین معنا که ولایت آن، ولایت فردی است که از جانب خداوند اجازه دارد که در تمام شؤون اجتماعی افراد، دخالت نماید و کلیه مسؤولیت‌های ناشی از زمامداری و ولایت را برعهده بگیرد؛ در حقیقت ملاک مشروعیت ولایت فقیه، همان ملاک‌هایی است که به حکومت پیامبر و ائمه معصومین(ع) مشروعیت می‌دهد؛ اما با این تفاوت که ولی‌فقیه با نصب عام از طرف امام معصوم تعیین می‌شود و با توجه به وجود شرایط، در هر دورانی یکی از فقها زعامت و ولایت جامعه را در دست می‌گیرد. سومین ویژگی، مقبولیت و پذیرش اجتماعی است؛ زیرا مردم در عینیت بخشیدن ولایت و جاری شدن قدرت وی، نقش اصلی را ایفا می‌کنند. اگر مردم حکومت فقیه را نپذیرند، عملاً او برای اداره و رهبری، فرصت و امکان پیدا نخواهد کرد. امام خمینی در اصل مشروعیت ولایت فقیه و تأثیر رأی و انتخاب مردم بر تحقق عینی آن می‌فرماید: “اگر هیچ کدام از مردم به یاری فقیه نشتابند و در تشکیل حکومت او را کمک نکنند از منصب خود ساقط نمی‌شود؛ چرا که منصب وی از سوی پروردگار است و اصل ثبوت این منصب ارتباطی با مردم ندارد؛ هرچند، وقتی مردم از ولی فقیه حمایت نکنند، وی از تشکیل حکومت معذور است؛ زیرا قدرت تشکیل حکومت را ندارد”[۲۹].

ویژگی‌های ولی فقیه

هسته مرکزی نظام ولایت فقیه که امر تصدی و تصمیم‌گیری را به عهده دارد، ولی فقیه است. او، به عنوان رهبر و اداره کننده جامعه، دارای ویژگی‌ها و خصوصیات منحصر به فردی است که اولین ویژگی او، فقاهت نام دارد؛ یعنی وی برای تحقق اهداف نظام اسلامی و رهبری جامعه به سوی مقاصدی که پیامبر به آن دعوت نموده و امامان به تبیین آن پرداخته‌اند، باید آگاه به دین و فقیه باشد. ویژگی دوم، عدالت و تقوی است؛ یعنی ولی فقیه باید که از عصیان در مقابل خداوند، ستم به دیگران، خودخواهی و خودمحوری، مبرا باشد. و تنها در صورتی می‌تواند هدف نظام اسلامی را تحقق بخشد که منافع دین خدا، امت اسلامی و جامعه خویش را بر منافع خود، ترجیح دهد. عدالت و تقوای رهبری، به جامعه آرامشی می‌بخشد که مردم با خاطری آسوده، مسؤولیت و سرپرستی امور خود را به وی می‌سپارند و نیز اطمینان دارند که او مطابق مصالح دین و منافع جمعی، بهترین تصمیم را اتخاذ نموده و همواره عدالت را در جامعه برقرار می‌کند. سومین ویژگی، کفایت است که به معنی قدرت و توانایی عینی اداره جامعه و سرپرستی و هدایت آن به سوی اهداف نظام اسلامی می‌باشد. این ویژگی‌ها، سبب می‌شود که بسیاری از فقها که مراتب علمی و تقوایی لازم را کسب نموده‌اند؛ ولی فاقد قدرت اداره جامعه، شناخت سیاست‌ها، رجال سیاسی و توان لازم برای هدایت بحران‌های اجتماعی هستند از دایره شایستگی ولایت فقیه خارج شوند.[۳۰]

نظام‌های سیاسی دینی با رهبری غیرمنصوب

دسته‌ای دیگر از نظام‌های سیاسی وجود دارد که فاقد ریشه دینی است و فقط مدعی انتساب به دین هستند در این نظام‌ها، رهبرانی که خود و قدرت حکومت را منتسب به دین می‌کنند نیز دو دسته‌اند: یا خود را جانشین و خلیفه رسول خدا(ص) می‌دانند و علاوه بر منصب حکومتی، نوعی منصب دینی نیز برای خود قائلند، این گروه تحت عنوان نظام خلافت در تاریخ اسلام، حضور سیاسی دارند. دسته‌ای دیگر که با نام سلطان، حکومت کرده‌اند، علاوه بر اینکه غالباً خود را متدین، مروج و حافظ دین معرفی نموده‌اند، منشأ قدرت و حکومت خود را افاضه و عطیه الهی دانسته‌اند و اگر چه منصب دینی برای خود قائل نبودند. ولی گاه خود را ظل الله معرفی کرده، حاکمیت و اقتدار حکومت خود را پرتوی از قدرت و سلطنت خدا می‌دانستند. شایسته است، این دو دسته نظام سیاسی با توضیح بیشتری بیان شود.[۳۱]

نظام سیاسی با رهبری خلیفه (نظام خلافت)

“خلافت”، همان امارت و فرمانروایی است. بعضی گفته‌اند: خلیفه همان سلطان بزرگ و فرمانروا است[۳۲]. ولی خلافت در مواردی به کار می‌رود که مسأله جانشینی، در زمان و یا مکان، مطرح باشد؛ اما در اینجا مراد ما، فرمانروایی و حکومت از سوی خدا و رسول اوست؛ یعنی فرمان خدا و پیامبر، اصیل است و خلیفه به عنوان جانشین او، اداره شؤون مسلمین و ریاست دولت را بعد از وفات رسول خدا(ص) عهده‌دار می‌شود. نظریه خلافت، به عنوان رقیب نظریه امامت، پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام دنبال شد و تا سالیان متمادی، عرصه جامعه اسلامی را در اختیار خود گرفت. در ابتدا واژه خلیفه به عنوان “خلیفه رسول الله” به کار رفت: اما در مورد برخی خلفا؛ از عبارت “امیرالمؤمنین” و حتی “خلیفه الله” نیز استفاده شده است که برای اولین بار، معاویه از این نام استفاده کرد و بعد از او، خلفای اموی، عباسی، فاطمیان و اسماعیلیان آن را به کار بردند. ویژگی‌های نظام خلافت را، می‌توان در سه مقوله بررسی کرد:

شرایط تعیین خلیفه

ویژگی‌ها و شرایطی که برای احراز خلافت لازم بود؛ - در مجموع عبارت بوده‌اند از: “قریشی بودن، بلوغ، عقل، آزاد بودن (برده نبودن)، مرد بودن، سلامت اعضای بدن، شجاعت، توانایی و کفایت برای جنگ، سیاست و اقامه حدود، عدالت و علم در حد اجتهاد[۳۳]؛ البته برخی از این ویژگی‌ها در طول دوره‌های زمانی، دچار تغییر و جابه‌جایی شدند.

شرایط عزل خلیفه

هرچند بحث عزل خلیفه از ابتدا در میان مسلمانان مطرح نبود؛ اما بعدها اندیشمندان مسلمان به تدریج این موضوع را در رساله‌ها و کتاب‌های خود ذکر نمودند؛ شرایط عزل خلیفه را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم نمود[۳۴]:

  1. شرایط اخلاقی و رفتاری خلیفه: رفتاری که ایمان یا عدالت خلیفه را زیر سؤال قرار دهد که می‌توان آن را فسق ناشی از شهوت و عقاید شبهه‌ناک دانست و معیار تشخیص این عقاید، چارچوبه‌های اعتقادی مورد قبول اهل‌سنت بود. برخی، مانند باقلانی نکات دیگری چون: کفر بعد از ایمان، ترک نماز، شهرت به فسق، تضییع حقوق مردم و تعطیل کردن حدود الهی را اضافه کرده‌اند. “ماوردی”، حَجْر؛ یعنی تسلط اطرافیان خلیفه بر وی، به طوری که آنان حکام واقعی به شمار روند و نیز قهر و اسارت خلیفه در دست دشمنان را نیز اضافه می‌کند.
  2. شرایط جسمی: نقص در جسم به طوری که در انجام دادن وظایف مربوط به خلافت یا به طور کلی در ادامه خلافت، مانع ایجاد کند، که می‌تواند مربوط به حواس و یا اعضاء باشد “ماوردی”، موارد نقص در حواس را در سه دسته تفکیک می‌کند: دسته اول؛ نقایصی است که اثرگذاری آن بر تداوم خلافت یا قطع آن، در بین فقها اختلاف وجود دارد؛ مانند: سنگینی گوش یا گنگی بیان. دسته دوم؛ نقایصی که مانع تداوم خلافت است؛ مانند زوال عقل و نابینایی. دسته سوم؛ شامل نقایصی می‌شود که در ایفای وظایف خلافت، خللی ایجاد نمی‌کند؛ مانند: فقدان ذائقه و....

موارد نقص در اعضا نیز به سه دسته تقسیم شده است: دسته اول؛ نقایصی است که مانع ادامه خلافت نمی‌شود؛ مانند ناتوانی جنسی و... دسته دوم؛ شامل مواردی است که در انجام دادن وظایف مربوط به خلافت مؤثر است؛ مانند نداشتن دو دست یا دو یا. دسته سوم؛ نقایصی که محل اختلاف فقها بوده است؛ همانند: نداشتن یک دست و یا یک پا. “قلقشندی”، یک مورد نادر را نیز اضافه می‌کند و آن وجود جانشینی، همانند یا افضل از وی است که در این صورت، عزل خلیفه قابل تصور می‌باشد[۳۵].

وظایف خلیفه

مهم‌ترین وظایف خلیفه، طبق نظر فقهای اهل‌سنت؛ همچون: ماوردی، ابن فرّاء و خنجی، عبارتند از: حفظ دین، صدور احکام، اجرای حدود، دریافت فیء و صدقات، توزیع بیت‌المال، توجه به نصیحت ناصحان، رسیدگی به کارها و مراقبت در انجام آنها، پاسداری از مرزها و جهاد با دشمنان اسلام. البته وظیفه خلیفه با میزان قدرت او ارتباط مستقیم داشت[۳۶].[۳۷]

نظام سیاسی با رهبری پادشاه (نظام سلطنت)

در اینجا، مراد از نظام سلطنت، نوعی حکومت موروثی است که در میان مسلمانان و در امتداد نظام خلافت پیدا شد و به شکل‌گیری نظام‌های سلطنتی قدرتمند، در عالم تشیّع و تسنّن انجامید؛ همانند: سلاجقه، آل‌بویه، دولت عثمانی و سلسله‌های صفویه، افشاریه، قاجاریه و حتی سلسله پهلوی که در سایه دین‌مداری حکومت داشتند و با نسبت‌های متفاوتی خود را به دین منتسب می‌کردند. این تفاوت نسبت را از شاه طهماسب صفوی که سلطنت خود را با اجازه محقق کرکی انجام داد و از او به عنوان ولی‌فقیه در امور اذن تصرف گرفت و نیز کلیه امور شرعی به دست محقق کرکی بود[۳۸]، می‌توان ملاحظه کرد تا شاهان پهلوی که در حرکتی متعارض، به ظاهر خود را طرفدار اهل‌بیت و ائمه اطهار(ع) دانسته و سلطنت خود را عطیه الهی و تحت توجه ائمه معصومین قلمداد می‌کردند و نیز خود را سایه خدا می‌دانستند؛ ولی در عمل به دنبال برانداختن اساس دین، تضعیف نهادهای دینی، بی‌اعتبار ساختن دین در اذهان عمومی و همچنین تضعیف عقاید و باورهای دینی مردم و عقب راندن احکام و ضوابط دینی از امور حقوقی و اجتماعی آنها، بودند. البته شیعیان و علمای شیعه، گاهی مواقع از روی اضطرار، تقیه و حفظ مصلحت مسلمین، حکومت سلاطین را می‌پذیرفتند؛ اما همچنان آنها را، غاصب حق ولایت می‌دانستند.

اغلب علمای اهل‌سنت بر این عقیده بودند که حاکم در جوامع اسلامی مصداقی از “ولی امر” مورد اشاره در کتاب و نص است. در این نظریه، “ولی امر” به کسی اطلاق می‌شود که عهده‌دار “امر” باشد؛ چنان‌چه ابن‌تیمیه[۳۹] با اشاره به حدیثی از پیامبر که فرموده‌اند: اگر تعداد کمی؛ حتی سه نفر یا در برخی از متون، دو نفر، مسلمان به سفری می‌روند، لازم است، یکی از آنها عهده‌دار “امامت” دیگری شود، نصب امام به مفهوم پیشوا یا ولی امر را واجب دینی می‌داند. او مانند: “ابن جماعه” و بسیاری دیگر، ضرورت حکومت و نصب امام را در گرو کیفیت و شرایط حکومتی و مقید بدان‌ها نمی‌داند و با استفاده از احادیث منسوب به پیامبر، معتقد است که: زندگی کردن تحت حکومت امام جائر در مدت شصت سال، بهتر از یک شب بدون امیر به سر بردن است و نیز اگر امیر یا سلطان جائر باشد، رعایا حق سرپیچی از تکالیف را ندارند. البته به اعتقاد او، آنان باید در حیات اجتماعی شرکت فعال داشته باشند؛ بنابراین و اصل امر به معروف و نهی از منکر، کلید این مشارکت را در اختیار مردم قرار می‌دهد؛ ولی نباید از این اصل برای به هم زدن یکپارچگی جامعه استفاده نمود؛ به تعبیر دیگر، قیام علیه امیر جائر، نفی شده است[۴۰]. خنجی[۴۱] از علمای شافعی مذهب با پذیرش نظریه “استیلا” یا زور و غلبه به عنوان یکی از شیوه‌های انعقاد امامت، واژه‌های سلطان، امام و خلیفه را در مورد فرد واحدی به کار می‌برد و به نوعی، امامت و خلافت را در سلطنت منحل می‌خواند و اطاعت از امر سلطان را در امر و نهی کند، واجب می‌شمارد[۴۲].

در مقام ارزیابی نظام سلطنت، می‌توان مزایای نسبی و معایب آن را برشمرد؛ چنانچه: تمرکز تصمیم‌گیری، ساده بودن روند اجرای امور حکومت و افزایش اقتدار حکومت از مزایای آن محسوب می‌شود؛ اما محوریت خواسته‌ها و اراده شخص حاکم، فدا شدن منافع و مصالح عمومی به سود منافع شخصی یا خاندان حاکم از معایب آن است. همچنین با وجود ادعای دینی بودن این نوع نظام‌ها، پای‌بندی به شؤون و اخلاقی و احکام دینی در حکومت و زندگی فردی سلاطین کمتر مشاهده می‌شود؛ از این رو نظام‌های سلطنتی موجب خدشه‌دار شدن دین در باور عمومی شده‌اند؛ و همچنین وجود نظام وراثتی در انتقال سلطنت، بدون توجه به شرایط لازم برای تصدی حکومت، منجر به فرمانروایی افراد نالایق گردیده است.[۴۳]

جستارهای وابسته

منابع

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

پانویس

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۰.
  2. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۲.
  3. شأن اجتماعی امام در مقابل شأن تکوینی و معنوی او است.
  4. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  5. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  6. وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا «و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  7. «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ‏ نَبِيّاً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» امام باقر(ع)، اصول کافی، مترجم، ج۱، ص۲۴۷ و امام صادق(ع)، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۷.
  8. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  9. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  10. وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا و إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا.
  11. المحامی، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۹.
  12. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  13. «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ‏ إِنَّ‏ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ». رسول خدا(ص)، حدیث غدیر، نقل از احتجاج طبرسی. رسول خدا(ص): «إن عدة الخلفاء بعدي عِدَّةَ نُقَبَاءِ بَنِي‏ إِسْرَائِيلَ‏»، کنزالعمال، ج۱۲، حدیث ۱۴۹۷۱.
  14. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  15. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  16. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  17. «بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
  18. کنز العمال، حدیث ۱۴۹۷۹.
  19. رسول خدا(ص)، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۹.
  20. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  21. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  22. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
  23. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۷۷.
  24. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۱، حدیت ۹.
  25. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۹۲.
  26. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۷.
  27. اصول کافی، ج۱، ص۳۴.
  28. امام خمینی، شؤون و اختیارات ولی فقیه، ص۵۷.
  29. امام خمینی، کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۹.
  30. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۱.
  31. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۴.
  32. لسان‌العرب، ج۹، ص۸۲-۸۴.
  33. ابن فراء، الاحکام السلطانیة، ص۲۰.
  34. الماوردی، ابوالحسن علی بن محمد، ادب الدنیا و الدین، ترجمه عبدالعلی صاحبی، ص۱۸-۲۱.
  35. القلقشندی، احمد بن عبدالله، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۸۹.
  36. ماوردی، ص۶-۱۵؛ و ابن فراء، ص۲۷-۲۸؛ خنجی، ص۸۸.
  37. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۴.
  38. رجوع کنید به کتاب: روضات الجنات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج۴، ص۳۶۲، ۳۶۳ و همچنین مفاخر اسلام، علی دوانی، ج۴، ص۴۴۱ و نیز: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، عبدالله افندی اصفهانی، ص۴۵۶.
  39. تقی‌الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه، متولد ۶۶۱ ق در حران دمشق.
  40. قادری، حاتم، اصلاح اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، ص۱۰۷ [به نقل از احمد ابن تیمیه “السیاست الشرعیه فی اصلاح الراعی و الرعیه”، ص۱۳۸].
  41. فضل‌الله بن روزبهان خنجی معروف به خواجه ملا، که ایرانی نژاد بود.
  42. خنجی، فضل‌الله بن روزبهان، “مهمان‌نامه بخارا”، ص۱۸.
  43. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۸۷.