عبدالله بن عباس در علوم قرآنی

مقدمه

برحسب نقل مشهور، عبد الله بن عباس سه سال قبل از هجرت متولد و در سال ۶۸ ه‍‌. ق در سن ۷۱ سالگی وفات کرده است[۱]. هنگام رحلت رسول خدا(ص) چهارده ساله بوده و از این‌رو، برای بهره‌گیری مستقیم از دانش رسول خدا(ص) فرصت چندانی نداشته است؛ اما پس از رسول خدا(ص) حدود سی سال با امیر المؤمنان علی(ع) مصاحبت داشته و استفاده علمی فراوانی از آن حضرت برده است. از او روایت کرده‌اند که گفته است: «جُلُّ مَا تَعَلَّمْتُ مِنَ التَّفْسِيرِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۲]؛ بخش اعظم آنچه از تفسیر آموخته‌ام، از علی بن ابی طالب(ع) است». هم‌چنین روایت کرده‌اند که گفته است: «عَلِيٌّ عُلِّمَ عِلْماً عَلَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَّمَهُ اللَّهُ فَعِلْمُ النَّبِيِّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمُ عَلِيٍّ مِنْ عِلْمِ النَّبِيِّ وَ عِلْمِي مِنْ عِلْمِ عَلِيٍّ وَ مَا عِلْمِي وَ عِلْمُ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ فِي عِلْمِ عَلِيٍّ إِلَّا كَقَطْرَةٍ فِي سَبْعَةِ أَبْحُرٍ»[۳]؛ علی(ع) علمی را می‌داند که رسول خدا(ص) به او آموخته و رسول خدا(ص) را خدا تعلیم داده است؛ پس علم پیامبر(ص) از علم خدا و علم علی از علم پیامبر(ص) است و علم من از علم علی(ع) است و علم من و علم اصحاب حضرت محمد(ص) در مقایسه با علم حضرت علی جز قطره‌ای در هفت دریا نیست».

ابن عطیه[۴] از ابن عباس نقل کرده که گفته است: آنچه از تفسیر قرآن فراگرفته‌ام، از علی بن ابی طالب است[۵].

سید بن طاووس گفته است: عبد الله بن عباس شاگرد مولایمان علی بن ابی طالب(ع) بوده است و شاید بیشتر روایاتی را که از پیامبر(ص) روایت کرده، از مولایمان علی از پیامبر(ص) بوده است و چون می‌ترسیده که اگر آن روایات را از مولایمان علی(ع) نقل کند، به خاطر حسد و خشمی که نسبت به آن حضرت دارند، روایات وی را نقل نکنند، آن روایات را بدون واسطه از پیامبر(ص) نقل کرده و از مولایمان علی(ع) یاد نکرده است[۶].

ابن ابی الحدید نیز ملازمت و شاگردی وی نسبت به امام علی(ع) را آشکار در نزد مردم دانسته است[۷].

علامۀ حلّی او را در زمره کسانی که به روایات آنان اعتماد دارند، ذکر کرده[۸] و درباره‌اش فرموده است: «عبدالله بن عباس از اصحاب رسول خدا(ص) و دوستدار علی(ع) و شاگرد او است و حال او در جلالت و اخلاص برای امیر المؤمنین(ع) مشهورتر از آن است که پنهان بماند. کشّی روایاتی را که متضمّن قدحی در او است، ذکر کرده، ولی او اجلّ از آن است و آن روایات را در کتاب بزرگ خود آورده و پاسخ داده‌ایم»[۹].

محقق شوشتری روایاتی را که در مدح و قدح او است، ذکر کرده و تحقیق مفصّلی دربارۀ او به عمل آورده[۱۰]، و در پایان فرموده است: «اگر گفته شود که این مرد بعد از پیامبر(ص) و دوازده امام(ع) و حمزه و جعفر - رضوان الله علیهما - برترین مردان اسلام می‌باشد، به‌جاست»[۱۱]. این کلام دربارۀ وی اغراق‌آمیز است، ولی گویای جلالت قدر و رتبۀ والای او در نزد دانشمندان علم رجال است.

آیت الله خویی روایات قدح وی را ضعیف دانسته[۱۲] و در پایان فرموده است: «از آنچه ذکر کردیم، به‌دست آمد عبد الله بن عباس جلیل‌القدر و مدافع امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) بوده است[۱۳].

به گفته زرکشی «صدر مفسّران علی(ع)، سپس ابن عباس است که برای این کار تفسیر از کارهای دیگر دست کشیده بود»[۱۴].

سیوطی او را ترجمان قرآن دانسته و گفته است: «در تفسیر از ابن عباس مطالبی رسیده است که از نظر زیادی قابل شمارش نیست»[۱۵].

در کتاب‌های تفسیری، روایات و آرای تفسیری فراوانی از وی نقل شده که به ذکر آدرس برخی از آنها در پاورقی بسنده می‌شود[۱۶].

ذهبی[۱۷] ـ رجال‌شناس اهل تسنّن ـ با تعبیرهای «دانشمند امّت»، «فقیه عصر» و «امام تفسیر» از او یاد کرده[۱۸] و ابو نعیم عنوان "مفسّر التنزیل" و "مبین التأویل" را درباره او به کار برده است[۱۹] و از ابن مسعود نقل شده که ابن عباس خوب ترجمانی برای قرآن است[۲۰].

نجاشی، ابن ندیم، آقا بزرگ تهرانی و حاج خلیفه از کتاب‌هایی در تفسیر منسوب به ابن عباس که مطالب آنها از ابن عباس نقل شده، خبر داده‌اند[۲۱] که آن نیز شاهد دیگری بر مفسّر بودن او است[۲۲].

رتبه علمی

وی شاگرد بااستعداد حضرت علی(ع) بوده و در تفسیر قرآن از آن حضرت بهره‌های فراوان برده و از مفسران برجستۀ قرآن به شمار آمده است و کلامی که از رسول خدا(ص) دربارۀ وی نقل شده که فرمود: «وَ لِكُلِّ شئ فَارِسَ، وَ فَارِسَ الْقُرْآنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ»[۲۳].

گویای تسلط‍ وی بر فهم و تفسیر قرآن است، ولی باوجوداین، توانایی وی بر تفسیر همۀ قرآن ثابت نیست، بلکه از روایاتی که علم همۀ قرآن ظاهر و باطن آن را به رسول خدا(ص) اختصاص داده است[۲۴]، استفاده می‌شود که وی به همۀ معانی قرآن آگاه نبوده و توان تفسیر همۀ معارف قرآن را نداشته است و از روایاتی که سیوطی نقل کرده[۲۵]، روشن می‌شود که حتی معنای برخی کلمات قرآن را نمی‌دانسته است؛ بنابراین، آنچه از ابن عمر نقل شده که داناترین امت محمد(ص) به آنچه بر آن حضرت نازل شده، ابن عباس است[۲۶]، اگر منظور اعلم بودن وی حتی از امام علی و امام حسن و امام حسین(ع) باشد، بی‌تردید نادرست است؛ زیرا دلیل قطعی داریم که آنان به همه معانی و معارف قرآن آگاه بوده‌اند که بخشی از آن در بحث مفسران برگزیدۀ خدا بیان شد[۲۷]. نه‌تنها وی اعلم از آنان نبوده، بلکه ذکر وی در ردیف آن حضرات و قیاس وی به آنان خطای آشکار است[۲۸]؛ اما اگر منظور این باشد که بعد از آن بزرگواران وی از سایر امت در تفسیر اعلم بوده، صحت آن بعید نیست و باتوجه به نکتۀ مزبور، بطلان سخن زرکشی که در مورد تعارض اقوال صحابه گفته است: «اگر جمع متعذّر شود، قول ابن عباس مقدم است»[۲۹] نیز آشکار می‌باشد؛ زیرا تردیدی نیست که قول امثال ابن عباس حتی قابلیت معارضه با اقوال امامان معصوم(ع) را ندارد چه رسد به تقدیم بر آنان که مفسران برگزیده خدایند و در هر اختلافی باید به آنان رجوع کرد و قول حق را از طریق آنان شناخت و جمله‌های «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، «وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» در حدیث ثقلین طبق بیانی که گذشت، یکی از دلایل این مدعاست[۳۰].

آثار تفسیری ابن‌عباس

کتابی که در تفسیر قرآن ابن عباس خود تألیف کرده یا نگاشته باشد، در دست نیست، بلکه اصل نگارش چنین کتابی مورد تردید است و کتاب‌شناسان نیز از وجود آن خبر نداده‌اند، ولی از کتاب‌هایی که به نام او جمع‌آوری یا مطالب آنها از او نقل شده باشد، خبر داده‌اند که از این قرار است:

  1. «کتاب التفسیر» یا «تفسیر الجلودی عن ابن عباس»؛
  2. «تفسیر ابن عباس عن الصحابة»؛
  3. «کتاب ابن عباس» یا «تفسیر ابن عباس»؛
  4. «تفسیر عکرمة عن ابن عباس»؛
  5. تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس.
  6. صحیفة علی بن ابی طلحة عن ابن عباس فی تفسیر القرآن الکریم؛
  7. غریب القرآن فی شعر العرب.

کتاب اول و دوم را نجاشی در ترجمۀ عبدالعزیز جلودی، ضمن برشمردن چند کتاب متعلق به ابن عباس، بیان کرده[۳۱] و از ظاهر عبارت وی فهمیده می‌شود، جلودی مطالب آن دو کتاب را به نقل از ابن عباس نوشته است. آقا بزرگ تهرانی نیز بعد از ذکر کتاب دوم در رقم ۱۱۸۶ با عنوان "تفسیر ابن عباس عن الصحابه لابی احمد عبد العزیز بن یحیی بن احمد بن عیسی الجلودی"، در رقم ۱۲۵۳ از کتاب اول با عنوان "تفسیر الجلودی عن ابن عباس" یاد و تصریح کرده است که این، غیر از "تفسیر ابن عباس عن الصحابه" می‌باشد[۳۲]، ولی از این دو کتاب اثری در دست نیست.

کتاب سوم را ابن ندیم به‌عنوان کتاب ابن عباس ذکر کرده و گفته است: مجاهد آن را از او روایت کرده است[۳۳]. آقا بزرگ تهرانی، در رقم ۱۱۸۵ از آن با عنوان تفسیر ابن عباس یاد می‌کند[۳۴]. گفته‌اند این تفسیر در سال ۱۳۶۷ هجری قمری در پاکستان چاپ شده است[۳۵]، ولی اشتباه می‌باشد؛ زیرا آن‌چه در سال ۱۳۶۷ ه‍‌. ق در پاکستان چاپ شده تفسیر مجاهد است نه تفسیر ابن عباس به روایت مجاهد؛ گویا خبر دهنده از چاپ این تفسیر تصور کرده که تفسیر مجاهد همان تفسیر ابن عباس به روایت مجاهد است، در حالی‌ که چنین نیست[۳۶].

کتاب چهارم را نیز ابن ندیم و حاج خلیفه ذکر کرده‌اند[۳۷]، ولی اثری از آن سراغ نداریم[۳۸].

عبدالله بن عباس و قرآن

ابن عباس[۳۹] مشهورترین صحابی مفسر قرآن کریم است که به سبب دانش فراوانش به «بحر» و «حبر الأُمّه» لقب یافته[۴۰] و در دانش تفسیر به پایه‌ای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی امت» می‌‌خواندند[۴۱]. پیامبر (ص) بارها او را دعا کرده و از جمله فرموده‌اند: خدایا! او را فقیه در دین و عالم به تأویل قرآن گردان[۴۲]. پس از رحلت پیامبر (ص) در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت[۴۳] در پی جبران اموری برآمد که در زمان حیات پیامبر (ص) به علت کمی سن از دست داده بود[۴۴] و با کوششی تحسین برانگیز به کسب علوم و معارف اسلامی و قرآنی از محضر صحابه بزرگ پرداخت[۴۵]، اما بیشترین بهره علمی را از محضر امام علی (ع) برد و اساس و پایه‌های تفسیر را از آن حضرت آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را تربیت یافته مکتب علی (ع) دانست[۴۶]. امام علی (ع) او را در تفسیر ستوده[۴۷] و ابن مسعود او را «ترجمان القرآن» می‌‌خوانده است[۴۸]. بسیاری از صحابه در تفسیر قرآن به او مراجعه می‌‌کردند[۴۹] و حتی خلیفه دوم در مجالس خود با بزرگان از اصحاب پیامبر (ص) او را شرکت و گاهی نظرهای تفسیری وی را بر آرای دیگران ترجیح می‌‌داد[۵۰]. ابن عباس پیوسته ملازم اهل بیت (ع)[۵۱] و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در کنار امام علی (ع) بود[۵۲]. وی از شیعیان برجسته و خاص آن حضرت شمرده می‌‌شد[۵۳] و همواره با سخنان خویش از حریم ولایت دفاع می‌‌کرد[۵۴]. پس از ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه، به مکّه عزیمت کرد[۵۵] و با تشکیل جلسات تفسیری، مکتب تفسیری مکّه را بنیان نهاد[۵۶]. مفسران تابعی بزرگی چون سعید بن جبیر، مجاهد، طاوس، عکرمه، عطاء بن ابی رباح و ابوشعثاء ازدی، دست پروردگان مکتب تفسیری اویند[۵۷]. ابن عباس با استناد به روایتی از پیامبر (ص)، آیات قرآن را به ۴ بخش قسمت می‌‌کند:

  1. آیات مربوط به حلال و حرام که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست؛
  2. آیاتی که عرب به کمک زبان خود آنها را درک می‌‌کند؛
  3. آیاتی که فقط دانشمندان توانایی تفسیر آن را دارند.
  4. آیات متشابه که جز پروردگار کسی تفسیرشان را نمی‌داند[۵۸].

تفسیر قرآن به قرآن، توجه به اسباب نزول و تکیه بر تفسیر منقول از پیامبر (ص) را از مؤلّفه‌های روش ابن عباس در تفسیر به شمار آورده‌اند[۵۹]. از دیگر شاخصه‌های مهم در روش تفسیری وی استشهاد به اشعار فصیح دوران جاهلیت و سخنان بلند و بدیع عرب برای فهم معانی واژگان قرآن است[۶۰]. او شعر را دیوان عرب و منبعی غنی برای آشنایی با زبان عربی می‌‌دانست[۶۱] و به حفظ اشعار فصیح عرب و شناخت ادبیات قبایل مختلف عرب اهتمامی وافر داشت و از همین رو به توان بالایی در شناخت ادبیات عرب دست یافته بود. در روایات تفسیری منقول از ابن عباس موارد فراوانی از استشهاد به شعر عرب به چشم می‌‌خورد[۶۲]. بزرگ‌ترین اثری که از وی در این زمینه بر جای مانده و اطلاعات گسترده ادبی او را به خوبی نشان می‌‌دهد، مجموعه پرسش‌های نافع بن ازرق (از خوارج) از اوست که به مسائل نافع بن ازرق مشهور است[۶۳]. ابن عباس برای تفسیر دقیق قرآن، اطلاعات جغرافیایی، شناخت تاریخ و آداب و رسوم عرب و آشنایی با واژه‌ها و آداب و رسوم ملت‌های دیگر را نیز به دانش خویش افزوده بود[۶۴]. اجتهاد شخصی از دیگر ویژگی‌های روش تفسیری ابن عباس است[۶۵]. آیة الله محمد هادی معرفت اجتهاد وی را مبتنی بر مقدمات صحیح و آن را ممدوح شمرده است[۶۶].

گلدزیهر و به تبع او احمد امین مصری مراجعه به اهل کتاب در تفسیر قرآن را از ویژگی‌های مهم تفسیر ابن عباس شمرده و در این زمینه مبالغه کرده‌اند. به اعتقاد آنها عموم صحابه و به ویژه ابن عباس در تفسیر قرآن به علمای اهل کتاب از جمله کعب الاحبار و عبدالله بن سلام مراجعه می‌‌کردند[۶۷]. در مقابل، ذهبی همچون ابن تیمیه با رد این اتهام، مراجعه ابن عباس و دیگر صحابه به اهل کتاب را عالمانه و با رعایت عقل و شرع دانسته و به بعضی قصص و تاریخ پیشینیان که در کتب تورات و انجیل به صورت تفصیلی ذکر شده محدود کرده است[۶۸]؛ اما آیة الله معرفت با ذکر شواهد و ادله‌ای این اتهام را از اساس رد کرده و هرگونه مراجعه صحابه‌ای چون ابن عباس به اهل کتاب را نفی کرده است[۶۹]. روایات تفسیری ابن عباس به طرق و سندهای مختلفی نقل شده‌اند. کثرت روایات منقول از او به گونه‌ای است که کمتر آیه‌ای از قرآن یافت می‌‌شود که روایتی از ابن عباس درباره آن نقل نشده باشد، حتی در بعضی موارد در اقوال تفسیری منسوب به وی تناقض دیده می‌‌شود[۷۰]. این مسئله دانشمندان علوم قرآنی و محدّثان را به این باور رسانده که بسیاری از روایات تفسیری منقول از ابن عباس مجعول‌اند[۷۱]، به طوری که بخاری در صحیح خود تنها ۲۱۷ حدیث در زمینه تفسیر و غیر آن از ابن عباس نقل کرده[۷۲] و به گفته شافعی، از ابن عباس بیش از حدود ۱۰۰ حدیث در تفسیرثابت نشده است[۷۳]. به نظر می‌‌رسد خلافت عباسیان و تلاش برخی در نسبت دادن احادیث ساختگی به ابن عباس برای تقرّب به دستگاه خلافت[۷۴] افزون بر بزرگواری و رواج علمی وی[۷۵] در این امر نقش داشته است. وجود روایات مجعول بسیار، در میان روایات تفسیری وی، محققان را به کنکاش در سند آنها واداشته است. سیوطی ۹ طریق برای روایات تفسیری او ذکر و برخی از آنها را ضعیف دانسته است[۷۶]؛ امّا از دیدگاه آیة الله معرفت همه طرق نُه‌گانه معتبرند و علت تضعیف بعضی از این طرق از جانب علمای اهل سنّت از جمله سیوطی، شیعی و کوفی بودن راویان آن هاست[۷۷]. با وجود کثرت روایات تفسیری ابن عباس، وجود تفسیری مکتوب که خود نگاشته باشد محل تردید است. درباره کتب تفسیری منسوب به او گفته‌اند که پس از وفات وی روایات تفسیری او را به صورت مکتوب جمع‌آوری کرده‌اند.[۷۸] یکی از آنها صحیفة علی بن ابی طلحه عن ابن عباس فی تفسیرالقرآن الکریم است که به صورت صحیفه‌ای مدوّن در میان محدّثان مصری رواج داشته و چنان معتبر بوده که احمد بن حنبل سفر به مصر را برای به دست آوردن آن نیکو می‌‌شمرده است[۷۹]. طریق روایات این تفسیر طریق معاویة بن صالح از علی بن ابی طلحه از ابن عباس است که از صحیح‌ترین طرق شمرده شده است[۸۰]. برخی سماع علی بن ابی طلحه از ابن عباس را انکار کرده و گفته‌اند که وی این روایات را از مجاهد یا سعید بن جبیر فرا گرفته و مستقیماً به ابن عباس نسبت داده است[۸۱]. با وجود این به نظر ابن حجر در صورت ثقه بودن راوی، ذکر نکردن واسطه به حجیّت سند زیان نمی‌رساند[۸۲]. روایات تفسیری علی بن ابی طلحه از ابن عباس را اخیراً راشد عبدالمنعم رجّال گرد آورده و چاپ شده است[۸۳].

برخی تفسیر مجاهد بن جبر را روایتی از تفسیر ابن عباس دانسته‌اند[۸۴]؛ ولی با توجه به اختلافات موجود میان روایات تفسیری ابن عباس و آنچه در متن چاپ شده تفسیر مجاهد آمده است، باید گفت که تفسیر مجاهد صرفاً گردآوری روایات ابن عباس نیست، اگرچه مرجع اصلی مجاهد در تفسیرش ابن عباس بوده است[۸۵].

تفسیر مشهور دیگری به نام تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس موجود است که گردآوری آن را به محمد بن یعقوب فیروزآبادی نسبت داده‌اند[۸۶]. مؤلف تنویر المقباس روایات خود را با سلسله سندی منتهی به طریق محمد بن مروان از کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل کرده است[۸۷] که همه افراد سند قبل از محمد بن مروان مجهول‌الحال‌اند[۸۸]. به اعتقاد برخی، دقت در متن این تفسیر نشان می‌‌دهد که چنین تفسیری نمی‌تواند از ابن عباس باشد، بلکه مؤلف کتاب در پی نوشتن تفسیری ساده بوده و فقط برای تبرک، در ابتدای هر سوره روایتی از ابن عباس آورده است[۸۹]. این کتاب تاکنون بارها چاپ شده است[۹۰].

غریب القرآن نام کتابی دیگر منسوب به ابن عباس است که ۲۵۰ کلمه از مفردات قرآن کریم را دربردارد[۹۱]. متن این کتاب با آنچه سیوطی با همین عنوان ضمن الاتقان آورده، مطابقت می‌‌کند[۹۲].

مسائل نافع بن الازرق دیگر اثر قرآنی ابن عباس است که در آن تبیین بیش از ۱۹۰ کلمه قرآنی با شواهدی از شعر جاهلی آمده است[۹۳]. این رساله افزون بر الاتقان[۹۴] جداگانه نیز بارها چاپ شده و بنت الشاطی نیز در الاعجاز البیانی براساس مبنای عدم ترادف خود آن را شرح کرده است[۹۵]. ابن ندیم از کتابی دیگر به نام تفسیر عکرمة عن ابن عباس یاد می‌‌کند[۹۶]. نجاشی نیز از ۵ کتاب به نام‌های تفسیر ابن عباس عن الصحابه، تفسیر الجلودی عن ابن عباس، التأویل، الناسخ والمنسوخ و التنزیل عن ابن عباس نام می‌‌برد که عبدالعزیز بن یحیی الجلودی آنها را گرد آورده و به ابن عباس نسبت داده است[۹۷]. ابوبکر، عمر و عثمان را نیز از صحابه مشهور به تفسیر به شمار آورده‌اند؛ ولی روایات تفسیری آنها اندک است[۹۸]. سیوطی علت کم شمار بودن تفسیر آنها را مرگ زودهنگام آنان ذکر می‌‌کند[۹۹]. برخی اشتغالشان به امور خلافت و وجودشان در میان صحابه آشنا به تفسیر قرآن را نیز بر آن افزوده‌اند[۱۰۰]؛ ولی با توجه به روایات نقل شده می‌‌توان گفت که آنان از لحاظ علمی در جایگاهی نبوده‌اند که به تفسیر شهرت یابند، چنان که در موارد مختلف چون از آنان درباره تفسیر آیاتی از قرآن می‌‌پرسیدند از پاسخ باز می‌‌ماندند[۱۰۱] یا مخالف با قرآن حکم می‌‌کردند[۱۰۲].[۱۰۳]

روایت تفسیری از ابن عباس و نقد آن

عبدالله بن عباس از نظر ما شخصیت محترمی است. اگر چه در زندگی او نقاط مبهمی نیز وجود داشته است[۱۰۴]. اما در این مجال ما در پی بررسی موقعیت ابن عباس در بین صحابه از منظر اهل سنت هستیم. ابن عباس از نظر سیوطی یکی از ده مفسری است که در طبقۀ صحابه، روایات تفسیری زیادی از وی نقل شده است.

اما روایاتی که از ابن عباس در زمینۀ تفسیر نقل شده گاه برای اهل سنت مشکل ساز بوده است.

ترمذی از ابن عباس نقل می‌کند که در ذیل آیۀ مبارکۀ: ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۰۵] گفته است: إن محمدا رأی ربه مرتین[۱۰۶]؛ همانا رسول خدا(ص) دو مرتبه پروردگارش را دیده است.

چون این حدیث، در سنن ترمذی آمده است و نمی‌توانند در سند آن مناقشه کنند، برخی در دلالت آن مناقشه کرده‌اند[۱۰۷] و برخی احادیث معارض با این حدیث را مطرح ساخته‌اند. عده‌ای هم به صراحت قول ابن عباس را رد کرده‌اند و گفته‌اند ابن عباس مرتکب خطا شده است. بر اساس نقل بخاری عایشه ضمن تکذیب ابن عباس، در مورد روایت او گفته است: فقد کذب من حدثک أن محمدا(ص) رأی ربه[۱۰۸].

مسلم و ترمذی در این باره از عایشه نقل می‌کند که این قول افترای بزرگی به خداوند متعال است. آن دو به نقل از عایشه می‌نویسند: فقد أعظم علی الله الفریة[۱۰۹].

نووی در مقام دفاع از ابن عباس می‌نویسد: ولا یقدح فی هذا حدیث عائشة، لأن عائشة لم تخبر أنها سمعت النبی(ص) یقول لم أر ربی وإنما ذکرت ما ذکرت متأولة... بقوله تعالی ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ والصحابی إذا قال قولا وخالفه غیره منهم لم یکن قوله حجة، وإذا صحت الروایات عن ابن عباس فی إثبات الرؤیة وجب المصیر إلی إثباتها[۱۱۰]؛ حدیث عایشه در این باره خللی وارد نمی‌کند زیرا عایشه از پیامبر(ص) روایت نمی‌کند که ایشان فرموده من پروردگارم را ندیده‌ام و آن چه وی ابراز داشته بر اساس تأویلش از آیه «لا تدرکه الأبصار» است و اگر یک صحابی سخنی بگوید و دیگری با او مخالفت کند قول مخالف حجت نخواهد بود و چنان چه روایات ابن عباس در اثبات رؤیت صحیح بدانیم لازم است که در جهت اثبات آن گام برداشته شود.

ابن حجر عسقلانی ضمن ابراز تعجب از گفتار نووی می‌نویسد: وهو عجیب، فقد ثبت ذلک عنها فی صحیح مسلم الذی شرحه الشیخ، فعنده من طریق داوود بن أبی هند عن الشعبی عن مسروق فی الطریق المذکورة قال مسروق: وکنت متکئا فجلست فقلت: ألم یقل الله ﴿وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى[۱۱۱][۱۱۲]. فقالت: أنا أول هذه الامة سأل رسول الله(ص) عن ذلک، فقال: إنما هو جبریل. وأخرجه ابن مردویه من طریق اخری عن داوود بهذا الاسناد فقالت: أنا أول من سأل رسول الله(ص) عن هذا، فقلت: یا رسول الله هل رأیت ربک؟ فقال: لا إنما رأیت جبریل منهبطا نعم، إحتجاج عائشة بالآیة المذکورة خالفها فیه ابن عباس[۱۱۳].

و این سخن عجیب است؛ زیرا این حدیث از عایشه در صحیح مسلم ثابت است و شیخ (نووی) آن را شرح کرده است حدیث از طریق داوود بن أبی هند از شعبی از مسروق نقل شده است و در حدیث به طریق یاد شده مسروق می‌گوید: من تکیه داده بودم پس نشستم و پرسیدم آیا خداوند نفرموده که: «رسول خدا بار دیگر او را مشاهده کرد» عایشه گفت: اولین نفر از این امت بودم که دربارۀ این آیه از رسول خدا(ص) پرسیدم پس فرمود: «مراد از آنکه من مشاهده کردم جبرئیل است». و ابن مردویه از طریق دیگری از داوود به همین سند روایت کرده که عایشه گفت: من اولین کسی بودم که در مورد این آیه از رسول خدا(ص) پرسیدم و گفتم: ای رسول خدا آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: نه من جبرئیل را به هنگام پائین آمدن دیدم. بله ابن عباس در این مورد با احتجاج عایشه به آیۀ یاد شده مخالفت کرده است.

برخی معتقدند قول ابن عباس صحیح نیست. اما چنان چه به عدم صحت قول ابن عباس قائل شویم و گفتار عایشه را در مورد ابن عباس بپذیریم، باید حکم کنیم که ابن عباس به خدا دروغ بسته است، در این صورت تمام روایات ابن عباس از اعتبار ساقط می‌شود - چه این روایات در صحاح باشد یا غیر از آن -؛ چراکه در محل خود ثابت شده است که اگر کسی در یک روایت دروغ بگوید تمام روایات نقل شده از وی بی‌اعتبار خواهد شد. نووی در این باره می‌نویسد: قال السمعانی: من کذب فی خبر واحد وجب إسقاط ما تقدم من حدیثه[۱۱۴]؛ سمعانی می‌گوید: هر کس در یک خبر دروغ بگوید لازم است تمام احادیثی که از وی رسیده از اعتبار ساقط شود.

به همین جهت در سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد به نقل از ابن کثیر می‌نویسد: من روی عن ابن عباس أنه رآه ببصره فقد أغرب، فإنه لا یصح فی ذلک شیء عن الصحابة[۱۱۵]؛ آنکه از ابن عباس روایت می‌کند که رسول خدا خدا را با چشم خود دیده بسیار غریب است و چنین نسبتی به صحابه صحیح نیست.

به هر حال، تکذیب ابن عباس با قول به عدالت صحابه سازگار نیست، ضمن اینکه خدشه و تکذیب روایات صحیحه نیز نیاز به مؤونه دارد؛ لذا برخی دست به تأویل برده و گفته‌اند منظور از روایات رؤیت، دیدن خدا با چشم قلب است. اما تأویل کلام به خلاف ظاهر هم محتاج دلیل است. پس این توجیه و تأویل نیز ناتمام خواهد بود.

نکته دیگری که در زمینه مباحث قرآن از ابن عباس نقل شده و جای تأمل است، نظر ابن عباس دربارۀ قرآن موجود می‌باشد. در موارد متعددی از ابن عباس نقل شده که وی معتقد بود به هنگام جمع‌آوری و نگارش قرآن، کاتب را خواب ربوده[۱۱۶] و در نتیجه در الفاظ قرآن غلط واقع شده است. پذیرش این قول به خدشه در قرآن منجر می‌شود و عدم پذیرش آن به مخدوش شدن ابن عباس و راویان اقوالش به سند صحیح می‌انجامد؛ لذا این موضوع نیز از مشکلاتی است که اهل سنت باید چاره‌ای برای تدارک آن بیاندیشند[۱۱۷].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۲۵ رقم ۴۰۴.
  2. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۰۵؛ سید بن طاووس، سعد السعود للنفوس، ص۴۴۶؛ عاملی، مرآة الانوار و کشف الأسرار، ص۵.
  3. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۰۵.
  4. وی عبد الحق بن ابی بکر بن عبد الملک الغرناطی بن عطیه متوفای سال ۵۴۳ یا ۵۴۶ ه‍‌. ق مؤلف المحرّر الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز است (ر.ک: جفری، آرتور؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۴؛ حاج خلیفة، کشف الظنون، ج۲، ص۱۶۱۳).
  5. جفری، آرتور، مقدّمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳ (مقدمة ابن عطیّة لتفسیره المسمی الجامع المحرّر که از صفحه ۲۵۲ مقدمتان آغاز می‌شود). ذهبی نیز در التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۸۹-۹۰ این خبر را مرسل و بدون ذکر مأخذ آورده است.
  6. سید بن طاووس، سعد السعود للنفوس، ص۴۶۳.
  7. وی گفته است: وقد علم الناس حال ابن عباس في ملازمته له وانقطاعه اليه وانّه تلميذه وخرّيجه وقيل: اين علمك من علم اين عمّك؟ فقال: كنسبة فطرة من المطر الى البحر المحيط، (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹).
  8. علّامه حلّی رجال (خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال) خود را در دو قسم و یک خاتمه ترتیب داده و در قسم اوّل راویانی را که به روایت آنها اعتماد داشته، ذکر کرده است (ر.ک: رجال العلامة الحلّی، ص۳) و عبد الله بن عباس را در همین قسم آورده است (ر.ک: همان، ص۱۰۳، الباب الثانی فی عبد الله، رقم ۱).
  9. رجال العلامة الحلّی، ص۳؛ یکی از روایات قدح او نامه ۴۱ نهج البلاغه است. بین رجال‌دانان و شارحان نهج البلاغه اختلاف است که امام(ع) این نامه را به کدام یک از کارگزارانش نوشته است.
  10. تستری، قاموس الرجال، ج۶، ص۴۱۸-۴۹۳، رقم ۴۳۸۳.
  11. تستری، قاموس الرجال، ج۶، ص۴۹۱.
  12. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۳۵، ۲۳۶، ۲۳۸ و ۲۳۹.
  13. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۳۹.
  14. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۵۷، نوع چهل و یکم الأخذ بقول الصحابی. نظیر این مطلب را در مقدمۀ البرهان، از ابن عطیه نقل کرده است (ر.ک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۸).
  15. و اما ابن عباس فهو ترجمان قرآن... و قدورد عن ابن عباس فی التفسیر ما لا یحصی کثرة (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۲۸ و ۱۲۳۰).
  16. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۸، ۳۸، ۴۹، ۶۰ و ۹۳ (تفسیر سوره حمد ذیل آیه ۶، تفسیر سوره بقره ذیل آیات ۳، ۱۱، ۲۱، ۲۳ و ۴۰)؛ سیوطی، الدر المنثور، ط‍ ج۱، ص۲۳، ۲۴، ۳۰، ۳۳، ۳۴، ۳۷، ۳۸، ۴۰، ۴۱، ۵۶، ۵۷، ۶۰، ۶۴، ۶۸، ۶۹، ۷۲، ۷۳، ۷۵، ۷۶، ۷۷ و ۸۱.
  17. محمد بن احمد بن عثمان ذهبی دمشقی مؤلف کتاب‌های زیادی است از جمله سیر اعلام النبلاء.
  18. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۱۴، رقم ۴۵.
  19. ابو نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۱۴، رقم ۴۵.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۳۵.
  21. رجال النجاشی، ص۱۶۸؛ ابن ندیم، الفهرست، ص۳۶، آقابزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۲۴۳، ۲۴۴، ۲۷۰.
  22. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص۱۳۴-۱۳۷.
  23. مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۳، ح۵۲.
  24. مانند «مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ» که از امام باقر(ع) نقل شده است (کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۸۶، بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ(ع)، ح۲). برای آگاهی از سایر روایات و کیفیت استدلال به آنها بر مدعای فوق ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۳۵۴.
  25. نظیر نقل وی از ابن عباس که گفته است: «لَا وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا ﴿وَحَنَانًا»، (سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۴) و از طریق مجاهد نقل کرده که ابن عباس گفت: ما ادری ما الغسلین و لکنی اظنّه الزقوم، (بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۳۵۵).
  26. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۶۶.
  27. ر.ک: همین کتاب، ص۵۷، ۵۸، ۸۸، ۹۰-۹۵.
  28. در روایات از پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین، امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده که فرموده‌اند: «لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ» ر.ک: مجلسی؛ بحار الانوار، ج۶۸، ص۴۵، حدیث ۹ و ج۲۶، ص۲۶۹، حدیث ۵، ج۴۶، ص۲۷۸، حدیث ۸۰، ج۲۲، ص۴۰۶-۴۰۷ حدیث‌های ۲۱-۲۲.
  29. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۷۲.
  30. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص۱۳۷-۱۳۸.
  31. رجال النجاشی، ص۱۶۸.
  32. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۴۴ و ۲۷۰. دلیل اینکه منظور از تفسیر الجلودی در کلام آقا بزرگ همان کتاب التفسیر در کلام نجاشی است این است که به گفتۀ آقا بزرگ، نجاشی تفسیر ابن عباس عن الصحابه را بعد از ذکر این دو تفسیر (تفسیر الجلودی عن علی(ع)، تفسیر الجلودی عن ابن عباس)، از کتاب‌های جلودی به شمار آورده و در کلام نجاشی پیش از این کتاب، تنها دو کتاب با عنوان کتاب التفسیر آمده است؛ در نتیجه معلوم می‌شود که منظور از آن دو تفسیر جلودی همان دو کتاب التفسیر می‌باشد که یکی از آنها از ابن عباس نقل شده است.
  33. ابن ندیم، الفهرست، ص۵۳.
  34. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۴۳. دلیل اینکه تفسیر ابن عباس در کلام ایشان همان کتاب ابن عباس در کلام ابن ندیم می‌باشد، این است که وی در ذیل این عنوان خبر داده که ابن ندیم آن را در کتاب‌های تفسیر، بعد از ذکر کتاب التفسیر للامام ابی جعفر الباقر(ع) ذکر کرده و گفته است: این تفسیر را مجاهد از ابن عباس روایت کرده است.
  35. معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج۱، ص۲۹۵ به نقل از: شواخ، معجم مصنفات القرآن الکریم، ج۲، ص۶۰، رقم ۹۹۴.
  36. برای توضیح بیشتر ر.ک: همین کتاب، ص۳۰۱-۳۰۲.
  37. ابن ندیم، الفهرست، ص۵۳؛ حاج خلیفة، کشف الظنون، ج۱، ص۴۵۳.
  38. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص۲۸۲-۲۸۴.
  39. تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.
  40. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
  41. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.
  42. مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.
  43. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.
  44. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
  45. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.
  46. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.
  47. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.
  48. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
  49. الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.
  50. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.
  51. تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۰۸.
  52. تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۷۰.
  53. قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۱۸ - ۴۹۳؛ خلاصة الاقوال، ص۱۹۰.
  54. سعد السعود، ص۵۹۵ - ۵۹۶؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۴۳ - ۲۸۵، ۲۸۷ - ۲۸۸؛ الغدیر، ج ۱، ص۴۹ - ۵۲.
  55. قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۳۵ - ۴۳۶.
  56. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۶.
  57. مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.
  58. جامع البیان، ج ۱، ص۵۴.
  59. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۴ - ۲۴۰.
  60. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۷ - ۷۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۵.
  61. الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۹.
  62. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۱.
  63. نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۲؛ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
  64. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۸ - ۲۵۰.
  65. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۲.
  66. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۷.
  67. مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵ - ۸۹؛ فجر الاسلام، ص۱۶۰، ۲۰۱.
  68. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۴ - ۶۶، ۷۴ - ۷۷.
  69. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۵۶ ـ ۲۶۷.
  70. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰، ۸۶.
  71. مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰ - ۸۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۲، ۲۶۵.
  72. مقدمه فتح الباری، ص۴۷۶.
  73. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷.
  74. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۶؛ دراسات و مباحث فی تاریخ التفسیر، ص۴۰.
  75. مناهج فی التفسیر، ص۴۱.
  76. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۴ - ۴۱۷؛ ر.ک: التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۲۶۸.
  77. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۸ - ۲۹۴.
  78. ر.ک: سه مقاله در تاریخ تفسیر، ص۱۲۳ - ۱۲۷.
  79. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵؛ تفسیر ابن عباس، ص۵.
  80. الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ ج ۲، ص۴۱۵.
  81. تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۲۸۸ - ۲۸۹.
  82. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵.
  83. ر.ک: تفسیر ابن عباس.
  84. الفهرست، ص۳۶.
  85. مجاهد المفسر والتفسیر، ص۲۸۸ - ۲۹۴.
  86. کشف الظنون، ج ۱، ص۵۰۲؛ الذریعه، ج ۴، ص۲۴۴؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷.
  87. نک: تنویر المقباس، ص۲ - ۳؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷ - ۱۸۸.
  88. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶.
  89. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
  90. تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۸.
  91. تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷؛ سیر نگارش‌های علوم قرآنی، ص۱۳.
  92. نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۴۴ - ۳۵۴.
  93. تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸؛ سیر نگارش‌های علوم قرآنی، ص۱۴ و ۱۵.
  94. الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۱.
  95. اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
  96. الفهرست، ص۳۶.
  97. الذریعه، ج ۴، ص۲۷۰، ۴۵۴.
  98. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷.
  99. الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
  100. مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷ - ۱۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸.
  101. المستدرک، ج ۲، ص۵۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۳۱۷.
  102. الکشاف، ج ۱، ص۴۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۴۷۸.
  103. دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر علمی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  104. وقتی حضرت سیدالشهداء(ع) از حجاز به سمت عراق حرکت کرد ابن عباس در حجاز بود. وی در مورد سفر حضرت سیدالشهداء با ایشان بحث کرد و در این سفر با امام حسین(ع) همراه نشد. نکته دیگری که در زندگی ابن عباس به تحقیق و بررسی نیاز دارد این است که وی در زمان زمامداری امیرالمؤمنین(ع) از طرف ایشان والی بصره شد و بر اساس برخی نقل‌ها ابن عباس در مقداری از بیت المال بصره تصرف کرده بود. این موارد از نقاطی است که در زندگی ابن عباس وجود داشته و به تأمل و تحقیق نیاز دارد.
  105. «چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.
  106. سنن ترمذی، ج۵، ص۳۹۴ حدیث ۳۲۷۸.
  107. این حدیث به روشنی بر تجسیم دلالت دارد. تجسیم از موضوعات مهمی است که در مباحث توحید مطرح می‌شود. بر اساس پاره‌ای از شواهد، اشاعرۀ اهل سنت قائل به تجسیم بوده‌اند برخی قرائن نیز نشانگر آن هستند که قول به تجسیم تقریبا در میان همۀ اهل سنت وجود داشته است.
  108. صحیح بخاری، ج۴، ص۱۸۴۰ حدیث ۴۵۷۴.
  109. صحیح مسلم، ج۱، ص۱۱۰ حدیث ۴۵۷، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۶۲ حدیث ۳۰۶۸، فتح الباری، ج۸، ص۶۰۷.
  110. المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۳، ص۵.
  111. «و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود» سوره نجم، آیه ۱۳.
  112. المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۳، ص۵.
  113. فتح الباری، ج۸، ص۶۰۷.
  114. تدریب الراوی، ج۱، ص۳۳۰.
  115. سبل الهدی والرشاد، ج۳، ص۶۳.
  116. الاتقان، ج۱، ص۵۴۱: ۳۴۹۸.
  117. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۹۳.