شبث بن ربعی تمیمی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

شبث‌ بن ربعی، از اشراف و سرداران عرب و صاحب نقش‌های متضاد در حوادث مهم سده اول هجری از جمله واقعه کربلا است. وی دوران جاهلیت را نیز درک کرد.[۱]

نقش شبث بن ربعی تمیمی قبل از واقعه کربلا

نخستین یادکرد از او به سال ۱۱ هجری باز می‌گردد که در خدمت «سجاع» دختر حارث‌ بن سوید تمیمی، زنی که مدعی پیامبری بود، قرار گرفت.[۲] هنگامی که ابوبکر نبرد با مرتدین را آغاز کرد، وی به مسلمانان پیوست. سپس در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب در فتوحات اسلامی شرکت نمود و در جنگ بویب در سال ۱۳ هجری رهبری بنی‌حنظله را بر عهده داشت.[۳] به گفته عِجلی، شبث نخستین کسی بود که در قتل عثمان کمک کرد[۴] و اما کمی بعد و در جنگ جمل از عایشه حمایت کرد.[۵] آن‌گاه در ذی‌الحجه سال ۳۶ به عنوان نماینده امیرالمؤمنین‌ به همراه کسانی چون بشیر بن عمرو انصاری و سعید بن قیس هَمدانی به نزد معاویه رفت تا او را به سوی خدا و اطاعت و پیوستن به جماعت دعوت کند. پس از آنکه امام چاره‌ای جز جنگ در برابر خود ندید، او در صف امام علی (ع) قرار داشت و به جنگ با سپاه معاویه پرداخت. امام علی (ع) در جنگ صفین سرداران خود از جمله شبث را با دسته‌ای از لشکریان برای نبرد با سپاه شام گسیل می‌داشت.[۶]

در ماه محرم سال ۳۷ هجری هنگامی‌ که در اثنای جنگ صفین، امام علی (ع) و معاویه جنگ کردند، دو طرف فرستادگانی را به امید صلح نزد یکدیگر فرستادند.

امیرالمؤمنین‌، عدی‌ بن حاتم، یزید بن قیس، شبث بن ربعی تمیمی و زیاد بن خصفه را سوی معاویه فرستاد،[۷] اما با پایان محرم جنگ دوباره آغاز شد و شبث‌ بن ربعی ریاست دو قبیله عمرو و حنظله از خاندان‌های کوفه را به دستور امام علی (ع) برعهده داشت.[۸]

پس از پایان جنگ در سال ۳۷ هجری و بازگشت سپاه امام علی (ع) به کوفه، شبث یکی از بنیان‌گذاران جریان خوارج بود که به عنوان اعتراض به قضیه حکمیت همراه دوازده هزار نفر به قریه حروراء در نیم فرسخی کوفه رفتند. در آنجا خوارج، شبث را به امارت برگزیدند. امام علی (ع) با آنان گفت‌وگو و محاجّه کرد. پس از سخنان امام همگی به کوفه بازگشتند.[۹] در گفتاری که از شبث نقل شده وی خود را نخستین کسی دانسته که «حَروریه» را بنیان نهاد[۱۰] اما خود توبه کرد و در نهروان در سپاه امام علی (ع) فرماندهی میسره را برعهده داشت و علیه خوارج جنگید.[۱۱]

بنا به روایت ثقفی کوفی، چون عبدالله حضرمی، یکی از سرداران معاویه بر بصره یورش برد، ازدیان از امام علی (ع) خواستند تا کسی از بنی‌تمیم را بر سر بصره فرستد نه فردی از ازد عمان را، مخنف بن سلیم جدّ ابومخنف که حاضر بود و نمی‌توانست کنایه‌های شبث علیه ازدیان را تحمل کند، در پاسخ شبث که به امام توصیه کرد تا از ارسال سرداری ازدی به بصره اجتناب ورزد، به دفاع از وفاداری قومِ خویش نسبت به امام علی (ع) پرداخت و در سرزنش شبث گفت: بیگانگان کینه‌توزی که بر خدا عصیان می‌ورزند و به مخالفت با امام علی (ع) می‌پردازند، قوم تواند؛ اما یاران نزدیک و آن کسانی که خدا را اطاعت می‌کنند، قوم من‌اند که یک نفر از آنان بهتر از ده تن از افراد قوم تو است.[۱۲]

پس از شهادت امام حسن (ع) و مسلط شدن معاویه بر اوضاع، به او پیوست.

به روایت طبری هنگامی که معاویه زمام حکومت را به دست گرفت، او را به همراه سلیمان‌ بن صُرَد خزاعی، حُجر بن عَدی، ابن کواء و عمرو بن حَمِق در کوفه زیر نظر گرفت.[۱۳] زمانی که زیاد بر ضد حُجر بن عَدی از سران قریش شهادت گرفت، شبث نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود.[۱۴]

نقش شبث بن ربعی تمیمی در زمان واقعه کربلا

در دوران حکومت یزید، شبث جزء افراد فرصت‌ طلب‌ و سودجویی‌ بود که موضع‌ خود را مشخص‌ می‌کرد و کفه‌ به‌ هر طرف‌ سنگین‌تر می‌شد به‌ آن‌ سمت‌ متمایل‌ می‌گردید. ‌چون‌ دید مسلم بن عقیل در کوفه‌ پیشرفت‌ خوبی‌ دارد و نیروهای‌ امام حسین (ع) هر روز بیشتر و متراکم‌تر می‌شوند، او و حجّار بن‌ ابجر عِجلی‌، یزید بن حارث‌ بن رویم شیبانی، عروة بن قیس احمس، عمرو بن حجاج زبیدی، محمد بن‌ عسیر بن‌ عطارد بن‌ حاجب‌ تمیمی‌ و محمد بن عمیر بن عبید از جمله بزرگان کوفه بودند که به امام حسین (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید. مضمون‌ نامه‌ چنین‌ بود: «اما بعد! صحراها سبز شده‌ و میوه‌ها رسیده‌اند. بنابراین‌ اگر مشیت‌ آن‌ پیشوای ‌گران‌قدر تعلق‌ گرفته‌ به‌ سوی‌ ما تشریف‌فرما شوید که‌ لشکری‌ آماده‌ و مجهز گوش‌ به‌ فرمان‌ شمایند. پس‌ هر چه ‌زودتر خود را به‌ کوفه‌ برسانید. درود و رحمت‌ خداوند بر تو و پدرت‌. والسلام‌».[۱۵]

درباره نامه‌ نوشتن‌ این‌ قبیل‌ اشراف‌ باید گفت‌ هدف‌ آنان‌ این‌ بود که‌ او را وسیله‌ای‌ برای‌ بهره‌مند شدن‌ بیشتر از مال‌ دنیا قرار دهند و پس‌ از پیروزی‌ احتمالی‌ امام حسین (ع) و یا حتی‌ برای‌ جذب‌ شیعیان‌ کوفه‌، از او استفاده‌ کنند. به هر حال با تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه و به هنگام قیام مسلم بن عقیل در ذی‌الحجه سال ۶۰ هجری شبث جزء کسانی بود که به عبیدالله‌ بن زیاد پیوست و مردم را از همراهی با مسلم بیم داد و به دستور عبیدالله به جنگ با مسلم پرداخت و در صف مخالفان امام حسین (ع) قرار گرفت.[۱۶] لکن هنگام کشته شدن مسلم، خود و دیگران را به خاطر قتل مسلم مورد سرزنش قرار داد. به گفته دینوری هنگامی که عبیدالله او را به همراه شمر بن ذی الجوشن، حُصَین‌ بن نُمَیر و حَجّار بن ابجر به یاری عمر بن سعد فرستاد، با عذر بیماری خودداری نمود، اما با تأکید ابن‌ زیاد به راه افتاد.[۱۷]

در روز عاشورا فرماندهی پیادگان سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت؛[۱۸] صبح روز عاشورا، امام حسین (ع) سران‌ سپاه‌ عمر بن‌ سعد از جمله شبث‌ بن‌ ربعی‌ را مورد خطاب‌ قرار داد که آیا شما برای‌ من‌ نامه‌ ننوشتید که‌؛ لشکری‌ آماده‌ و تجهیز شده‌ در اختیار توست، پس به سوی ما روانه شو‌؟ اینک‌ من‌ آمده‌ام‌! اگر آمدنم‌ را ناخوش‌ دارید، برمی‌گردم.[۱۹]

شبث که هرگز نتوانست بر دوگانگی شخصیت خویش غالب شود، اگر چه در شمار سپاه ابن‌ سعد در کربلا حاضر شد و در قتل‌ عام یاران امام حسین (ع) مددکار کوفیان شد، با وجود این گفته می‌شود که شبث تمایلی به جنگ با امام حسین (ع) نداشته و هنگامی که عمر بن سعد از او خواست چون سواران عزره بن‌ قیس احمسی از هر سو عقب می‌روند، با پیادگان و تیراندازان خود به جنگ سواران دلیر و سلحشور لشکر حسین برو، بهانه آورد و گفت: سبحان‌الله می‌خواهی پیر مضر و همه مردم شهر را با تیراندازان بفرستی، کسی را جز من نیافتی که برای اینکار بفرستی؟[۲۰]

روایت کرده‌اند که بعدها از شرکت در جنگ با امام حسین (ع) نیز اظهار ندامت نموده بود. ابوزهیر اسدی گوید که شبث سال‌ها پس از واقعه کربلا، در زمان مصعب‌ بن زبیر می‌گفت: خداوند هرگز به مردم این شهر خیری نخواهد داد و به راه هدایتشان نخواهد برد، در شگفت نمی‌شوید که ما در روزگار علی‌ بن ابی‌طالب و پسرش به مدت پنج سال با آل‌ابوسفیان جنگیدیم، اما سرانجام همراه آل‌معاویه و پسر سمیه زانیه به پسر دیگرش که بهترین مردم روی زمین بود، حمله کردیم. این کار ما ضلالت بود و چه ضلالتی![۲۱]

شبث، کوفیان را به دلیل شادی و شعف پس از کشتن مسلم بن عوسجه اسدی سرزنش کرد و گفت: به خدا قسم او جایگاه رفیعی در میان مسلمانان داشت. در فتح آذربایجان دیدم که پیش از رسیدن سپاه اسلام، خود شش تن را کشته بود.[۲۲]

در روز عاشورا هنگامی که شمر بن ذی الجوشن به خیمه امام حسین (ع) رسید و قصد آتش زدن خیمه و کشتن زنان و کودکان را داشت، شبث مانع او شد و به او گفت: ترساننده زنان شده‌ای؟[۲۳]

او پس از تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و از طرفدارن عبدالله بن زبیر گردید. سپس او به همراهی عمر بن سعد و یزید بن حارث‌ بن رُوَیم، در تشویق عبدالله‌ بن یزید خطمی انصاری حاکم زبیری کوفه، در دستگیری مختار ثقفی و زندانی شدن او نقش داشت.[۲۴]

در هنگام قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی، شبث که جزء قاتلان شهدای کربلا و جیره‌خوار رژیم اموی بود بر این مهم اصرار داشت و تبلیغ می‌کرد و توده‌ها را به سوی سلیمان‌ بن صرد دعوت می‌کرد.[۲۵]

به هنگام قیام مختار ثقفی در روز چهارشنبه ۱۳ ربیع الاول سال ۶۶ هجری به خونخواهی امام حسین (ع)، شبث جزو سرداران و مشاوران عبدالله‌ بن مطیع والی کوفه بود و ابن‌‌مطیع او را با حدود سه هزار سپاهی به جنگ سپاهیان مختار به سوی سبخه (میدان بزرگ کوفه) فرستاد. او همچنین راشد بن ایاس‌ بن مضارب را با چهار هزار نفر به منطقه مراد اعزام داشت. مختار هم نهصد نفر را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر برای مقابله با راشد بن ایاس و نعیم‌ بن هبیره را با سیصد سوار و ششصد پیاده نظام علیه شبث فرستاد و یزید بن انس اسدی را با نهصد نفر به عنوان مقدمةالجیش نعیم‌ بن هبیره راهی عرصه نبرد کرد.

نیروهای شبث از مقابل نیروهای مختار می‌گریختند. شبث برای تحریک و پایداری سپاهش فریاد می‌زد: ای حامیان بد، از غلامانتان می‌گریزید؟ اشاره شبث به موالیانی بود که در سپاه مختار بودند. همین کنایه باعث شد تا گروهی از سپاهیانش برگردند و به شدت بجنگند و هر کدام از موالی را که اسیر می‌کردند، بکشند؛ لذا سپاه مختار در موقعیت سختی قرار گرفت. عبدالله‌ بن مطیع همچنین یزید بن‌ حارث‌ بن رویم را با دو هزار سپاهی به جنگ مختار فرستاد. مختار در این پیکار فرماندهی پیاده‌ نظام را برعهده گرفت در حالی که یزید بن انس اسدی را بر سواره‌ نظام گمارده بود. در این هنگام ابراهیم بن مالک اشتر توانست نیروهای راشد بن ایاس را در هم شکند و خود وی را بکشد و به یاری مختار که در محاصره نیروهای شبث قرار گرفته بود، برود. هنگام حمله ابراهیم‌ بن مالک اشتر، شبث و نیروهای تحت امرش عقب‌نشینی کردند و تا نزدیک خانه‌های کوفه متواری شدند. سپس ابن‌‌مطیع او را مسئول محافظت قصر نمود. هنگامی که محاصره ابن‌‌مطیع و یارانش در قصر شدت یافت، شبث از او خواست که از مختار امان بخواهد. اشراف کوفه نیز همین نظر را داشتند، اما ابن‌‌مطیع نپذیرفت و ناگزیر به پیشنهاد دیگر شبث، مخفیانه گریخت و بزرگان کوفه از جمله شبث با مختار بیعت کردند.[۲۶]

بنا به گفته طبری، هنگامی که مختار کرسی منسوب به امام علی (ع) را به دست آورد، مردم را در مسجد جمع کرد و طی سخنانی آن را به صندوق بنی‌اسرائیل تشبیه نمود و مؤیدی بر حرکت خود مطرح کرد. در این هنگام شبث به‌پا خاسته و مُضَریان را از پذیرش سخنان او بازداشت.[۲۷]

شبث جزء اشراف کوفه بود. اشراف کوفه عبارت بودند از سران قبایل، برده‌داران و زمین‌داران عرب که پاسدار فرهنگ و ارزش‌های جاهلیت و مدافع سرسخت نظام طبقاتی بودند. آنان اگر چه از آغاز بعثت به مقاومت علیه دستاوردهای آن پرداختند، اما به اقتضای شرایط با نقاب نفاق، تظاهر به اسلام نموده و سعی داشتند با پذیرش دینِ جدید موقعیت سیاسی– اجتماعی خویش را حفظ نمایند؛ لذا همیشه تابع قدرت حاکم بودند. مختار پیش از پیروزی می‌گفت: اشراف در شهادت انقلابیون شیعه و شخص مسلم بن عقیل و شهدای کربلا نقش داشته‌اند و از عوامل مهم حکومت اموی در عراق به‌شمار می‌روند. اما در پگاه پیروزی همین اشراف کوفه، رنگ عوض کردند و پیرامون مختار گرد آمدند. کسانی چون شبث بن ربعی تمیمی، محمد بن اشعث، حسان‌ بن منذر و.... مختار آنان را خوب می‌شناخت و می‌دانست که از سران برجسته اشراف هستند. اما رهبری نهضت به نرمشی محافظه‌ کارانه روی آورد و با اشراف نه تنها گرم گرفت بلکه از میان آنان مشاورینی نیز انتخاب کرد. همین امر خشم محمد بن حنفیه را برانگیخت.

در دوران حکومت مختار، شبث و دیگر اشراف کوفه که به شدت از پیروزی شیعیان و قیام مختار دچار وحشت شده بود، به دنبال فرصت بودند، تا ضربه را بر انقلاب مختار وارد سازند. آنان این فرصت را زمانی به‌دست آوردند که لشکر مختار به فرماندهی یزید بن انس اسدی برای جنگ با نیروهای شام به فرماندهی عبیدالله‌ بن زیاد روانه شده بودند. با مرگ یزید بن انس و بازگشت لشکر به کوفه، شایعه شکست انقلاب مختار توسط منافقین کوفه در شهر پیچید. اشراف که با مختار بیعت کرده بودند و عده‌ای از سرانشان مشاور مختار بودند، در شهرِ شایعه‌پذیر کوفه شایعه کردند که یزید بن انس به فرمان مختار کشته شده است. این شایعه در شهر قوت گرفت.

در همان جوّ متشنج کوفه، مختار سپاهی عظیم به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به سوی جبهه شام اعزام داشت.

در اینجا شبث وارد معرکه دیگری شد و با کمک دیگر سران اشراف از جمله شمر بن ذی‌الجوشن که در کوفه مخفی بود، توطئه علیه مختار را تدارک دید.

اشراف بلافاصله پس از خالی شدن کوفه از هوادارن مختار، از مخفی‌گاه‌ها بیرون آمده و تشکیل جلسه دادند، تا هر چه زودتر کار مختار را تمام کنند. پس در منزل شبث که او را شیخ و بزرگ خود می‌شمردند، اجتماع کرده و از او خواستند تا با مختار صحبت کند و بگوید مختار بی‌رضایت اشراف افرادی را بر آنان امارت داده و از موالیان و غلامان حمایت می‌کند و آنان را بر ما ترجیح می‌دهد. این امر باعث شده تا زیردستان بر ما مسلط شوند و دیگر کسی از ما فرمان نبرد و زندگی ما متلاشی شود.

مختار در آن موقعیت حساس که درگیر جنگ با نیروهای شام بود، مایل نبود که جبهه‌ای دیگر در داخل گشوده شود، او اگر چه متوجه عمق توطئه شد، اما با ملایمت وعده داد ناراضیان را راضی خواهد کرد و به شبث گفت به آنان بگو اگر غلامان و اموالتان را پس دهم با من علیه بنی‌امیه و عبدالله‌ بن زبیر وارد جنگ می‌شوید؟ اشراف این پیشنهاد را قبول نکردند.

پس از گفت‌وگوی بی‌نتیجه شبث با مختار، اشراف به سرکردگی شبث از این فرصت استثنایی استفاده کرده و به مخالفت با مختار پرداختند و تصمیم به جنگ با او گرفتند. ابراهیم‌ بن مالک اشتر که برای جنگ با عبیدالله‌ بن زیاد از کوفه خارج شده بود، با فرمان مختار برگشت. جنگ سختی درگرفت. اشراف سه گوشه مهم کوفه را اشغال کرده و نقاط استراتژیک آن را به دست گرفتند.[۲۸] ابراهیم با تدبیر خاص نظامی از دشت وسیع جلوی شهر کوفه (سبیع) که تحت اشغال عبدالرحمن‌ بن قیس همدانی بود، حمله را آغاز کرد و خط مقدم مقاومت اشراف را در هم شکست و به مواضع قبیله مضر رسید. در این نبرد، شبث از سران مُضَریان بود که در میدان کناسه می‌جنگید. پس از شکست شورشیان در میدان سبیع، نیروهای تحت فرماندهی شبث که با ابراهیم‌ بن مالک اشتر وارد جنگ شده بودند، نیز منهزم و شکست خوردند.[۲۹] ابراهیم همچنان فاتحانه پیش می‌رفت و توانست غائله اشراف را به شدت سرکوب سازد. در این نبرد عده زیادی اسیر شدند. شبث فرزندی به نام عبدالمؤمن داشت که در سپاه مختار بود و با شجاعت و قلبی پُر از کینه نسبت به اشراف کوفه از جمله پدرش می‌جنگید.[۳۰] پس از آنکه بزرگان کوفه از مختار شکست خوردند، به بصره گریختند و به مصعب‌ بن زبیر که از طرف برادرش عبدالله‌ حکمران بصره بود، پیوستند و او را به جنگ با مختار برانگیختند. گویند شبث به طرز عجیبی وارد شهر بصره شد. او سوار بر قاطری که دُم و گوش آن را بریده و خون از آن جاری بود و با قبای چاک‌زده فریاد می‌زد: آی کمک! آی کمک! با همان وضع نزد مصعب رفت و به او گفت که مردم کوفه به دلیل اینکه مختار غلامان، بردگان و موالی را بر اشراف شهر مسلط کرده و بردگان را بر بزرگان کوفه شورانده و حتی عده‌ای از مردم کوفه را در بند کرده، به ستوه آمده‌اند. شبث همچنین به مصعب اطمینان داد که ستون پنجم شهر کوفه نیز با آنان همراهی خواهند کرد.[۳۱] به این ترتیب اشراف فراری کوفه زیر فرماندهی شبث‌ بن ربعی و محمد بن اشعث بن قیس کندی و زیر چتر حمایت کامل مصعب‌ بن زبیر علیه مختار ثقفی بسیج شدند.

پس از مرگ مختار در سال ۶۷ هجری، حارث‌ بن عبدالله‌ بن ابی‌ربیعه مخزومی ملقب به قباع به دستور ابن‌‌زبیر والی کوفه گردید. شبث ریاست شرطه آن شهر را از طرف وی به عهده گرفت.[۳۲] در دوران حکومت مصعب‌ بن زبیر در عراق شبث به جنگ با خوارج اَزارقه که در فارس و عراق شورش کرده بودند، رفت.[۳۳] به این ترتیب با سیاست‌پیشگی هر روز به رنگی در‌آمد.

بنا به نقلی شبث در «یوم جبانة السبیع» هنگام نبرد با مختار در کوفه به سال ۶۶ هجری کشته شد.[۳۴] لکن بنا به نقلی دیگر او تا مدتی بعد می‌زیسته است و سپس با مرگ طبیعی و به علت بیماری مُرد.[۳۵] ابن‌حجر مرگ وی را در حدود سال ۷۰ هجری نوشته است [۳۶] که به نظر منطقی می‌نماید. اما پاره‌ای روایات دیگر آن را در حدود ۸۰ یا ۹۰ هجری نوشته‌اند.[۳۷] بنا به نقل ابن‌‌سعد گروه‌های متعددی بر سر جنازه او حاضر شدند و عزاداری کردند.[۳۸]

شبث مسجدی در کوفه بنا کرده بود. امام علی (ع) مردم را از خواندن نماز در پنج مسجد در کوفه منع فرمود که از جمله آنها مسجد شبث بود. گفته شده پس از واقعه کربلا، او مسجدش را تجدید بنا کرد.[۳۹].[۴۰]

شبث بن ربعی ریاحی

وی که در بعضی منابع نامش «شیث» ضبط شده از سران اولیه خوارج و بنیان‌گذاران تفکر خارجی بود، ولی مانند اشعث بن قیس و عبدالله بن‌کواء، خود را از مهلکه رهانید. شبث بن ربعی شاید در میان چهره‌های صدر اسلام و حتی قرون بعد در فرصت‌طلبی و تلون عقیده و موضع‌گیری‌های عقیدتی و سیاسی نادر و یا بی‌نظیر باشد. شبث، گذشته از اسلام در جاهلیت نیز فردی سرشناس بود[۴۱]. وی در جریان ارتداد پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص) مرتد و اذان‌گوی «سجاح»[۴۲] شد؛ سپس دوباره اسلام آورد و بعدها در ایام محاصره خانه عثمان از کسانی بود که به او کمک کرد[۴۳]. در خلافت حضرت امیر(ع)، وی جزو اصحاب آن حضرت شد[۴۴] و در جنگ صفین فرمانده قوم حنظله از طرف امیرالمؤمنین(ع) گردید[۴۵]، اما پس از نیرنگ معاویه و عمرو بن عاص در قرآن بر نیزه کردن‌ها، شبث به جرگه مخالفان آن حضرت درآمد، و با پیدایش خوارج به آنها پیوست و به فرماندهی نظامی خوارج نیز رسید و عبدالله بن کواء هم امام جماعت ایشان گردید[۴۶]. شبث توسط عبدالله بن کواء که نقش رهبری فکری خوارج را داشت، به این سمت منصوب شد. به روایتی عبدالله بن کواء به خوارج گفت: فرمانده شما شبث بن ربعی است؛ و تا موقعی که جنگ درگرفت آنها در فرمان وی بودند تا اینکه بر بیعت با عبدالله بن وهب راسبی جمع شدند[۴۷]. در منابع تاریخی از اینکه شبث چه زمانی و چگونه از خوارج جدا شد و توبه کرد، چیزی ذکر نشده است[۴۸]؛ اما به نظر می‌رسد با توجه به اینکه وی از طرف عبدالله بن کواء منصوب گردید و با هم رهبری خوارج را به دست داشتند، هنگامی که عبدالله در مناظره و محاجه با امیرالمؤمنین(ع) درمانده گشت، و از خوارج به ظاهر جدا شد، شبث نیز همراه او از آنها کناره گرفته است. همچنین با توجه به تلون و فرصت‌طلبی که او داشته است، احتمال دارد وقتی در نهروان کم بودن نیروهای خود و فراوانی سپاه امیرمؤمنان علی(ع) را دید و هلاکت خویش را مسلم دانست، از خوارج کناره گرفته باشد.

از موقعیت شبث پس از جنگ نهروان تا شهادت امیرالمؤمنین(ع) به موردی در تاریخ برخورد نمی‌کنیم؛ به جز روایتی که در صحت آن تردید وجود دارد و به احتمال زیاد، دروغ است و طبری و ابن اثیر آن را آورده‌اند. طبق این روایت، شبث در جنگ نهروان، فرماندهی جناح چپ سپاه امیرالمؤمنین(ع) را برعهده داشت و فرماندهی جناح راست نیز با حجر بن عدی بود[۴۹]. همچنین به روایتی شبث، بانی یکی از مساجد ملعونه[۵۰] کوفه است که امیرمؤمنان علی(ع) مردم را از نماز گزاردن در آنها منع کرده بود[۵۱]. به نظر می‌رسد با توجه به فرصت‌طلبی‌های شبث بن ربعی، وی از اشعث بن قیس و عبدالله بن کواء که مورد لعن و طعن امیرالمؤمنین(ع) واقع شدند، سنجیده‌تر عمل می‌کرده است و به غیر از نهی از نماز گزاردن در مسجد او، نکوهش دیگری درباره وی از جانب حضرت، در تاریخ نقل نشده است. شبث پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) جز اصحاب امام حسن(ع) شد و از جمله کسانی است که معاویه، جاسوسی نزد آنها به کوفه فرستاد و پیشنهاد کرد هر کدام امام را به قتل رسانند، دویست هزار درهم دریافت خواهد کرد و دخترش به ازدواج او در خواهد آمد، و نیز به فرماندهی یکی از لشکرهای شام منصوب خواهد شد[۵۲]. با انتشار خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید که قیام آن حضرت را در پی داشت، شبث در زمره کسانی است که به آن امام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. در آخرین نامه مردم کوفه به امام حسین(ع) نام و مهر شبث وجود داشت[۵۳]؛ ولی با ورود ابن زیاد به کوفه و اعلام حکومت نظامی در آن شهر، شبث در زمره خواص ابن زیاد درآمد، و به هنگام قیام مسلم بن عقیل در کوفه و هجوم او به قصر ابن زیاد، شبث بن ربعی در رأس عده‌ای به شدت با مسلم جنگید[۵۴]. وی در کربلا و روز عاشورا فرماندهی پیاده نظام لشکر عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) را بر عهده داشت[۵۵].

روز عاشورا و قبل از وقوع جنگ، در احتجاجاتی که امام حسین(ع) در حقانیت خود و در بی‌وفایی و خیانت کوفیان بیان کرد، از جمله فرمود: «ای شبث بن ربعی و ای حجاربن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! مگر شما به من ننوشتید که میوه‌ها رسیده و باغ‌ها سرسبز شده و تو بر لشکر آماده یاری خود، وارد می‌شوی؟»[۵۶]. پس از واقعه عاشورا شبث بن ربعی مسجد خود را به شکرانه قتل امام حسین(ع) تجدید بنا کرد.

به روایتی در پی قیام مختار به خون‌خواهی امام حسین(ع)، شبث به او پیوست و ریاست شرطه مختار را به دست گرفت. بعید به نظر می‌رسد مختار که با ادعای خون‌خواهی امام حسین(ع) قیام کرد، کسی که فرماندهی نیروهای پیاده در جنگ با امام را بر عهده داشته تا این حد به خود نزدیک کرده باشد[۵۷]. در عین حال تا قبل از شورش اشراف کوفه بر ضد مختار، ظاهراً مورد احترام او بوده است. پس از اینکه مختار، موالی (ایرانیان) کوفه را به خود نزدیک کرد و به اتکای آنها قدرت خود را گسترش داد، اشراف کوفه بسیار رنجیده خاطر شدند و شبث را به نمایندگی خود نزد مختار فرستادند تا در این باره با او سخن گوید. مختار خواسته‌های شبث را پذیرفت، ولی اشراف ناراضی کوفه که شبث نیز در میان آنها بود، با سوء استفاده از غیبت ابراهیم بن مالک اشتر، سردار مختار، بر ضد او شوریدند. در این توطئه، شبث بن ربعی همراه با شمر بن ذی الجوشن و محمد بن اشعث از فرماندهان اصلی اشراف شورشی بودند. در پی انتشار خبر بازگشت ابراهیم بن مالک اشتر به کوفه، شبث تغییر موضع داد و پسر خود عبدالمؤمن را نزد مختار فرستاد و پیغام داد که «ما از عشیره تو و دست راستت هستیم. به خدا سوگند با تو نبرد نمی‌کنیم و از این بابت نسبت به ما اطمینان داشته باش». مختار که متوجه فرصت‌طلبی وی شده بود، ابراهیم را به مقابله او اعزام کرد و ابراهیم نیروهای شبث را پراکنده ساخت[۵۸]. مختار پس از این شورش، موقعیت را برای کشتار قاتلان امام حسین(ع) مناسب دید و از این رو به تعقیب آنها پرداخت. شبث بن ربعی و عده‌ای از سران کوفه که عاملان اصلی فاجعه کربلا بودند به طرف بصره فرار کردند. مختار گروهی را به تعقیب آنها فرستاد، که شماری به هلاکت رسیده و اندکی از جمله شبث بن ربعی موفق به فرار شدند[۵۹]. شبث در حالی که بر قاطری سوار بود که دم نداشت و یک گوش آن نیز بریده بود و قبایش باز بود و فریاد می‌زد «به داد برسید»، به در قصر مصعب بن زبیر در بصره آمد. به مصعب گفتند مردی با این مشخصات بر در قصر است. مصعب گفت: آری، این شبث بن ربعی است؛ زیرا کسی جز او چنین کاری نمی‌کند. بگویید وارد شود. آن‌گاه شبث را نزد او بردند و سران فراری کوفه نیز آمدند و به مصعب گفتند که بر مخالفت با مختار اتفاق دارند و از او خواستند تا به کمک آنها برای مقابله با مختار حرکت کند[۶۰].

پس از تزلزل کار مختار در جنگ با مصعب، شبث بن ربعی ناظر بر قتل مختار توسط مصعب بود. سرانجام شبث در حدود سال ۸۰ در کوفه مرد[۶۱]. اگر قول طبری که نقل می‌کند «شبث در دوران جاهلیت، شخصیتی بوده است» صحیح باشد، چنانچه مقارن ظهور اسلام، حداقل بیست سال سن داشته، با احتساب تاریخ درگذشت وی، بیش از صد و ده سال عمر کرده است! آنچه شگفت می‌نماید این است که او با فراز و نشیب‌های بسیار که در دوران زندگی طولانی‌اش داشت، از هر حادثه‌ای جان سالم بدر برد و اعتبار خود را در هر حکومتی حفظ کرد و سرانجام در زمان خلافت عبدالملک مروان و حکومت حجاج بن یوسف ثقفی در کوفه به مرگ طبیعی از دنیا رفت.[۶۲]

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۶، ص۴۳.
  2. المعارف، ص۴۰۵؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۷۴؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۸۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵.
  3. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۴.
  4. تاریخ الثقات، ص۲۱۴.
  5. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۸.
  6. وقعة صفین، ص۱۹۵،۱۸۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۶۹؛ ۵۷۳-۵۷۴.
  7. وقعة صفین، ص۱۹۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۷۳.
  8. وقعة صفین، ص۲۰۵؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۱-۱۷۲.
  9. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۱۵؛ جمهرة النسب، ص۲۱۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۶۳-۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۶-۳۲۸.
  10. تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۶۵.
  11. تاریخ طبری، ج۵، ص۸۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۲.
  12. الغارات، ج۲، ص۳۹۵.
  13. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۹.
  14. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹.
  15. الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳؛ الفتوح، ج۵، ص۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۰-۲۱.
  16. الاخبار الطوال، ص۲۳۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۰،۳۸۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶،۳۱.
  17. الاخبار الطوال، ص۲۵۴.
  18. الاخبار الطوال، ص۳۰۲-۳۰۳؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۹-۶۰.
  19. الامامه و السیاسه، ج۲، ص۶؛ تذکرة الخواص، ص۲۱۹.
  20. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۶.
  21. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲،۲۲۰، ۴۳۶-۴۳۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۰، ۶۸-۶۹.
  22. الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶.
  23. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۹.
  24. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۰؛ الفتوح، ج۳، ص۲۴۱.
  25. الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۷.
  26. تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸-۱۹، ۲۲-۳۲.
  27. تاریخ طبری، ج۶، ص۸۲-۸۴.
  28. نحوه اشغال کوفه: میدان سبیع تحت اشغال عبدالرحمن‌ بن قیس همدانی، میدان کناسه در دست شبث‌ بن ربعی، میدان بشر تحت تسلط کعب‌ بن ابی‌بشر بن جریر، میدان مراد در دستان عمرو بن حجاج زبیدی و حجار بن ابجر و یزید بن حارث، میدان کنده تحت اشغال زحر بن قیس جعفی و اسحاق‌ بن محمد بن اشعث کندی، میدان مخنف تحت تصرف عبدالرحمن‌ بن مخنف، میدان بنی‌سلوک تحت اشغال شمر بن ذی‌الجوشن. ر. ک: انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۲-۲۳۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۴۳-۴۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۱-۲۳۴.
  29. تاریخ طبری، ج۶، ص۴۳-۴۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۱-۲۳۴.
  30. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۶۷.
  31. ر. ک: الاخبار الطوال، ص۳۰۰-۳۰۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۹۴،۹۲، ۳۵۵-۳۵۸.
  32. انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۴؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۴.
  33. ر. ک: تاریخ طبری، ج۶، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸۳.
  34. ر. ک: انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴-۲۳۵، ۲۵۱.
  35. ر. ک: همان، ص۲۳۵، ۲۷۵-۲۷۶.
  36. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۶۳.
  37. الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۲.
  38. الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۶.
  39. الکافی، ج۳، ص۱۰۱، کتاب الصلاة، باب مساجد کوفه.
  40. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۳۰-۱۳۹.
  41. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۱۷.
  42. سجاح؛ زنی بود که بعد از رحلت پیغمبر(ص) دعوی پیغمبری کرد و به جنگ مسیلمه کذاب رفت که او نیز داعیه پیغمبری داشت، ولی با او ازدواج کرد. نک: تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب و بیشتر منابع تاریخ اسلام ذیل حوادث پس از رحلت پیغمبر(ص).
  43. قاموس الرجال، ج۵، ص۵۵ به نقل از «تقریب» ابن حجر عسقلانی.
  44. رجال شیخ، ص۴۵.
  45. الاخبار الطوال، ص۲۱۳.
  46. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶.
  47. العقد الفرید، ج۲، ص۹۴.
  48. البته در منابع تاریخی و رجالی که در دسترس بوده است.
  49. تاریخ طبری، ج۴، ص۶۳ و الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۱۷۴.
  50. درباره «مساجد ملعونه کوفه» نک: مبحث «مساجد مشهور کوفه».
  51. قاموس الرجال، ج۵، ص۵۵.
  52. منتهی الآمال، ج۱، ص۴۲۳.
  53. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۲؛ الاخبار الطوال، ص۲۷۸؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۳۶.
  54. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸۶.
  55. الاخبار الطوال، ص۳۰۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۱؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۹.
  56. ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۱. این عده آخرین نامه کوفیان به امام حسین(ع) را مهر کرده بودند.
  57. قاموس الرجال، ج۵، ص۵۵ به نقل از «تقریب» ابن حجر. محقق شوشتری نیز در ریاست شرطه شبث، تردید کرده است.
  58. نک: تاریخ طبری: ج۴، ص۵۱۷-۵۲۱.
  59. الاخبار الطوال، ص۳۴۵.
  60. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۸.
  61. قاموس الرجال، ج۵، ص۵۵.
  62. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۲۲۷.