عدل در معارف دعا و زیارات
مقدمه
در قرآن کریم آمده است: ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا...﴾[۱]، همچنین میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ...﴾[۲].
پیامبر (ص) میفرمایند: "یک ساعت به عدالت (رفتار کردن) از هفتاد سال عبادت که شبها به نماز و روزها به روزه بگذرد بهتر است"[۳]. امام علی (ع) میفرمایند: "عدالت با خلق، اصل ایمان و اساس دین است"[۴].
برخی در اینباره گفتهاند: "مراد از عدل که در آیات و اخبار ذکر شده است همین معنای اخص، یعنی بازداشتن خود از ستم، برطرف کردن آن، بر راست بودن و نگاهداشتن هر کسی را بر حق خود است"[۵].
به هر حال عدالت، یعنی مساوات و انصاف و میانهروی و رعایت حد اعتدال و اینکه در هر امری حد وسط آن را عدالت گویند، و عادل کسی است که نسبت به مردم از روی انصاف عمل کند، و با نفس خود نیز انصاف کند، و عدل نهادن هر چیز به جای خود و اعطای حق هرکسی به اوست، البته آنطور که باید[۶].
محمد جواد مغنیه درباره عدالت میگوید: عدل از جمله معانیاش "ضد ستم" میباشد و ضربالمثل است که "هر کس خودش را جای تو بگذارد به تو ستم نمیکند". غزالی در کتاب "المقصد الاسنی" گفتاری دارد که چکیدهاش این است که دادگر کسی است که کاری که عادلانه و خلاف ستمگری است از او صادر شود و دادگری خداوند متعال به این است که به هر چیزی حقش را داده، و در جایگاه خودش نشانده و برای هدفش مسخر گردانیده است. ولی عدالت بنده خدا به این است که هر عضوی از اعضایش را در وظیفهای که شرع آن را اجازه داده است، به کار ببرد و نفس اماره خود را در بند دین و عقل قرار دهد و اگر آن دو را در خدمت هوا و هوسش بگیرد، ستم نموده است. معنایش این است که انسان عادل کسی است که با تمام ابزار و امکاناتش به دنبال حق باشد و از هوا. هوس و غرضورزی دوری کند. عدالت، قانونی اخلاقی و طبیعی است[۷].
از سوی دیگر، عدالت خواهی فطری است و قانون عادلانه تنها در سایه مکتب انبیاء به دست میآید و استقرار عدالت یکی از اهداف انبیاء بوده است[۸].
در فرهنگ قرآنی، مسلمانان بایستی با غیر مسلمانانی که با آنها جنگ نکردهاند به عدالت رفتار نمایند ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۹]، حتی با دشمنان نیز بایستی به عدالت رفتار نمود[۱۰].
به نظر ما حسن عدالت و لزوم رعایت آن، در ادراکات عملی، از جمله قضایای تحلیلی است و راز بدیهی بودنش نیز در تحلیلی بودن آن نهفته است[۱۱]. این قضیه که عدالت واجب است و کسی نباید ظلم کند، هیچ اختلاف یا ابهامی در اصل قضیه وجود ندارد. آنچه ابهام دارد و مورد اختلاف است، تعیین مصادیق عدل و ظلم است[۱۲].
عدالت، مهمترین صفت هر انسان مؤمن و بارزترین ویژگی حکومت دینی و مردمی است. عدالت گمشده آدمی در تمام قرون و اعصار است. انسان در پرتو عدالت، به کمال اخلاقی و بلوغ معنوی دست مییابد و نظام اجتماعی بر پایه عدالت، به والاترین اهداف رشد و توسعه نایل میشود.
انصاف از ریشه "نصف" است. در روایات آمده است اگر شما در زندگی اجتماعی خود انصاف داشته باشید، سبب ایجاد الفت و محبت در جامعه میشود[۱۳].
بعضی از حکما اظهار نمودهاند که نطام عالم و اصلاح حال موجودات منوط به محبت است و گفتهاند: وقتی شرف محبت و دوستی در بین مردم دایر باشد در معاملات به طور مساوات و عدالت عمل مینمایند، زیرا هیچ وقت دوست بر دوست خود تعدی نمینماید و به وی ضرر نمیرساند. همچنین اشاعه محبت در اهل مملکت از شریفترین و نافذترین سیاسات و تدابیر بهشمار میرود زیرا در اثر محبت، وحدت و یگانگی به دست میآید و مردم با هم متصل میگردند و هر فردی آنچه برای خود خواهد برای دیگران نیز خواهان است[۱۴].
شهید مطهری مینویسد: انصاف یعنی چه؟ میگویند فلان کس آدم با انصافی است، یعنی چه؟ اصلاً آدم با انصاف، یعنی آدمی که در مسائل موبوط به خود میتواند بیطرفانه درباره خودش قضاوت کند و احیاناً در جایی که خودش مقصر است، حکم علیه خودش صادر کند[۱۵]
به عبارت دیگر این سخن شهید مطهری بدین معناست که اگر فردی در مرجع داوری بود نسبت به دیگران طوری داوری نماید که انکار خودش در جای متهم نشسته است. شاید بتوان گفت قاعدهای که شهید مطهری به دست میدهد همانند قاعده مهم و معروف "گلدن رول" است.
ابوهلال عسکری میگوید: "انصاف، دادگری کردن در مورد دیگری است ولی عدل، هم این مورد است و هم مورد دیگر. و اصل انصاف این است که به فردی نصف چیزی را بدهیم و نصف آن را بدون زیادت و نقصان بگیریم"[۱۶].
بسیاری، انصاف را با عدالت یکی میدانند، ولی به نظر میرسد که عدالت عامتر از انصاف است و رابطه بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر کجا عدالت باشد انصاف است، ولی هر کجا که انصاف باشد عدالت نیست.
در لسان روایات، تعصب در مقابل انصاف آمده و از آن با واژه "حمیت" یاد شده است. در فرهنگ دینی هم حمیت ممدوح و هم حمیت مذموم وجود دارد. امام صادق (ع) در بیان جنود عقل و جهل، انصاف را از لشکر عقل و ضد آن، یعنی تعصب را از لشکر جهل معرفی میکند. همچنانکه در جامع السعادات ضد عصبیت و کتمان حق را انصاف و استقامت بر حق میداند[۱۷].
در نظر امام خمینی؛ عدالت، غایت اخلاق شمرده میشود، زیرا به معنای صحت و درستی تمام قواست. امام عدالت را به استناد به ارسطو عبارت از تمام فضائل میداند، نه جزئی از آن، و عدالت را حد وسط بین افراط و تفریط و غلو و تقصیر یا تعدیل جمیع قوای باطنیه، ظاهریه، روحیه و نفسیه تعریف میکند[۱۸]. از نظر امام (ع)، عدالت نه تنها خواست فطری بشر، بلکه از جمله سنن الهی، یکی از مقاصد قرآن، هدف اسلام و هدف ارسال پیامبران است[۱۹].
محقق سبزواری همچون بسیاری از اندیشمندان مسلمان برای عدالت جایگاه با اهمیتی قائل است. وی عدالت را عامل حفظ و دوام جامعه و حکومت و سبب اصلی بعثت انبیا شمرده است. با توجه به نقشی که سبزواری برای پادشاه تعریف میکند و او را به منزله روح در بدن میداند، شاه در عادل شدن فرد و جامعه دارای نقش تعیین کننده است[۲۰].
نکته آخر اینکه با بررسی آیات قرآن، مشخص میشود که قرآن بیشتر عدالت را در معنای قضاوت کردن، یعنی عدالت حقوقی و کیفری و مکافاتی به کار برده است، هر چند که به عدالت توزیعی و اجتماعی نیز نظر داشته است. همچنین با بررسی کتب اخلاقی اندیشمندان مسلمان متوجه این نکته میشویم که آنها بیشتر به عدالت فردی که همان تعادل در قواست نظر داشته تا عدالت اجتماعی، لکن در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر است؛ بهگونهای که در حال حاضر بسیاری از کشورها همانند آمریکا و انگلیس براساس انصاف اداره میشوند و به نظر میرسد که انصاف بیشتر به عدالت اجتماعی نزدیک است تا عدالت فردی.
شاید حق این است که اگر آحاد جامعه به عدالت فردی دست یابند در بسیاری از موارد، "عدالت اجتماعی" خود به خود حاصل خواهد شد، هرچند که اگر "عدالت اجتماعی" حاصل شود دلیل بر وجود عدالت فردی نخواهد بود و صحیحتر آن است که هم به عدالت فردی و هم به عدالت اجتماعی توجه شود.
در هر حال، اسلام، عدالت اجتماعی و دادن حق به حقدار را قبول دارد و تساوی را در موارد زیادی عین ظلم میداند. اسلام تساوی ریاضیوار میان کافر و مسلمان، کودک و بالغ، و عالم و جاهل را قبول ندارد.
شریعت به طور کلی به عدالت امر فرموده یا در تمام موارد جزئی مراعات شود و به تفضل کلی امر ننموده، زیرا تساوی بین امور، امری معین و محدود است، لکن تفضل و مقدار زیادتی غیر محدود و اینکه زیادتی به چه اندازه و در چه مورد مطلوب است قاعده نمیتوان تأسیس نمود[۲۱].[۲۲]
عدالت و انصاف در صحیفه سجادیه
امام سجاد (ع) در دعای بیستم و در عبارت دهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به زینت صالحین و شایستگان (انجام حقوق خدا و مردم) آراسته فرما؛ و زیور پرهیزکاران (عمل به واجبات و ترک محرمات) را به من بپوشان، با (توفیق برای) گستردن عدل و داد (تا از افراط و تفریط در حق دوری گزینم) و فرو نشاندن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی (اختلاف بین مردم) و گردآوردن پراکندگان (دلهای از هم رنجیده) و اصلاح فساد بین مردم؛ و فاش کردن خیر و نیکی؛ و پنهان نمودن عیب و زشتی و نرمخویی و فروتنی و نیکوروشی؛ و سنگینی؛ و خوشخویی (با مردم) و پیشی گرفتن نیکی؛ و برگزیدن احسان بیآنکه جزای احسانی باشد؛ و سرزنش نکردن و همراهی نکردن به غیر مستحق و گفتن حق اگرچه سخت (یا اندک) باشد؛ و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگرچه بسیار باشد؛ و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد و آنچه را بیان شد برای من به وسیله هموارگی طاعت و فرمانبری؛ و همیشه بودن با جماعت و واگذاشتن بدعتگزاران و آنکه رأی و اندیشه اختراع شده به کار برد، کامل گردان"[۲۳].
امام (ع) توفیق گسترش عدل در عرصههای مختلف را از خداوند مسئلت میکنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت حجة بن الحسن (ع) کاملاً نابود شود بیان مینماید[۲۴].
امام (ع) در دعای بیستم و در عبارت هجدهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانهروی بهرهمند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درستکاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزیام فرما"[۲۵]؛ امام (ع) در این عبارت از واژه "اقتصاد" استفاده نموده، و یکی از واژههای نزدیک به عدل در صحیفه همین واژه است.
سید علی خان حسینی در اینباره مینویسد: "اقتصاد از قصد به معنی عدل است و عدل، حد وسط در کارها بین افراط و تفریط است"[۲۶]. همچنین واژه "قصد" در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه به معنای میانهروی آمده است.
امام علی (ع) میفرمایند: "پرهیزکاران را... در طلب دانش حریص، و با داشتن علم بردبار، و در توانگری میانهروش بینی و..."[۲۷].
امام (ع) در دعای بیستم و در عبارت چهاردهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا در پناه رحمت خود حفظ فرما تا ستمدیده نشوم، زیرا تو بر دفع ستم از من توانایی، و نه من (به دیگری) ستم نمایم، زیرا تو میتوانی مرا (از ستم نمودن) باز داری؛ و هرگز گمراه نشوم، زیرا راهنمایی من برای تو آسان است؛ و بیچیز و نیازمند نگردم که گشایش (زندگی) من از توست؛ و (در بین مردم) سرکشی ننمایم که توانگری من از توست"[۲۸]؛ از این عبارت میتوان استنباط کرد که ظالم یا مظلوم بودن در فرهنگ اسلامی مذموم است. بهگونهای که مسلمان حق ندارد بر دشمن خود ظلم کند.
امام (ع) در دعای بیست و دوم و در عبارت سیزدهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و نگهداری از خطاها و پاسداری از لغزشها را در دنیا و آخرت در حال خشنودی و خشم، روزیام فرما، تا به آنچه از آنها به من رو میآورد یکسان و انجامدهنده طاعت و بندگی تو باشم؛ و رضا و خشنودی تو را درباره دوستان و دشمنان، بر غیر طاعت و رضایت تو برگزینم، تا دشمنم از ستم من (بر اثر دشمنی) آسوده و دوستم از میل و رو آوردن هوای نفسم (به سوی او بر اثر دوستی) نومید گردد"[۲۹]؛ امام (ع) در دعای هشتم و در عبارت یکم آن میفرمایند: "بارخدایا؛ به تو پناه میبرم از حرص و آز؛ و تندی غضب و خشم، و تسلط حسد و رشک، و سستی صبر و شکیبایی، و کمی قناعت، و خرسند نبودن به کمی قسمت و بهره خود، و سوء خلق و بدخویی و افراط (تجاوز از حد) خواهش نفس، و غلبه حمیت"[۳۰].
همچنانکه گذشت حمیت و تعصب ضد انصاف است. هرچند که حمیت مد نظر امام (ع) در اینجا حمیت نکوهیده است، چرا که در اسلام حمیت ممدوح نیز داریم.
امام (ع) در دعای سی و هشتم و در عبارت یکم آن میفرمایند: "بارخدایا من به درگاه تو عذر میخواهم از ستم کشیدهای که در برابر من به او ستم رسیده و من او را یاری نکردهام و از احسان و نیکی که به من شده و سپاس آن را بجا نیاوردهام و از بدکرداری که از من عذر خواسته و من عذرش را نپذیرفتهام و از نیازمندی که از من درخواست نموده و من او را نبخشیده و بر خود برتری ندادهام و از حق صاحب حق مؤمنی که بر من لازم است و آن را ندادهام و از عیب و نقص مؤمنی که برای من آشکار گشته و آن را نپوشاندهام"[۳۱]؛ از این عبارت میتوان چنین استنباط کرد که ادای حق یکی از جلوههای عدالت است. مؤمن بر گردن مؤمن حق یاری کردن دارد و اگر مؤمن را یاری نکند مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
امام (ع) در دعای سی و نهم و در عبارت چهارم آن میفرمایند: "الهی، هر بندهای از بندگانت که از من آسیبی به او رسیده یا از من آزاری دیده یا به سبب من بر او ستمی شده و من حقش را ضایع کردهام یا مانع دادخواهی او شدهام، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و به بزرگواری خویش از من خشنودش گردان و از خزانه کرمت، حقش را ادا فرما"[۳۲].
نکته قابل توجه این است که آیا معصومین از مردم حقی را خوردهاند که اینچنین به درگاه خداوند تضرع میکنند و از خداوند میخواهند که به واسطه توانگریاش حق را به آنها بدهد؟ با سیری در رساله حقوق امام سجاد (ع) میتوان تا حدودی موضوع را روشن کرد؛ مثلاً نمونهای از حق همکیشان را ایشان اینچنین عنوان میکنند: " و اما حق همکیشان تو به طور عام این است که در دل بر ایشان سلامت بخواهی... و در اصلاحشان بکوشی... پس برای همگان دعا کن و همه را یاری نما..."[۳۳].
مسلم اینکه اگر مؤمنی بخواهد حق مؤمن دیگر را بنابر فرمایش امام (ع) به طور کامل به جای آورد چنانچه تمام ساعات شبنهروز عمر خویش را بدین کارها گمارد باز هم نمیتواند به طور کامل این حقوق را به جای آورد. پس منظور امام (ع) در عبارت فوق ادای چنین حقهایی است، نه اینکه تعدی و ظلمی در حق دیگران کرده باشد.
امام (ع) در دعای سیام و در عبارت دوم آن میفرمایند: "و به تو پناه میبرم - ای پروردگارم - از اندوه قرض و اندیشه آن؛ و از کار وام و بیخوابی آن، پس بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا از آن پناه ده؛ و از تو زنهار و پناه میجویم - ای پروردگارم - از ذلت و خواری وام در زندگی و از وبال و سختی و گرفتاری آن پس از مرگ، پس بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به توانگری بسیار یا روزی به اندازه حاجت و نیازمندی بی کم و زیاد که همیشه باشد از آن برهان"[۳۴].
امام (ع) در این عبارت از اندوه وام و قرض به خدا پناه میبرد. ادای دین و قرض و وام یکی از جلوههای ادای حق دیگران است. امام (ع) در دعای چهل و دوم و در عبارت سوم آن معیار و ملاک عدالت را معرفی میکنند و میفرمایند: "و آن (قرآن) را نوری قرار دادهای که ما با پیروی از آن از تاریکیهای گمراهی (شرک، کفر، شک و نفاق) و نادانی (معاصی و شبهات) راه مییابیم، و شفا و بهبودی (بیماریها مانند نادانی به حق و نگرویدن به خدا و رسول و دورویی) برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن (نه از روی تکذیب و انکار) بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانهاش (آنچه میان شاهین ترازو بالا است) از حق و درستی برنمیگردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان (برای خدا به توحید و یگانگی او و برای انبیا به تصدیق آنها) خاموش نمیشود (زیرا قرآن بزرگترین برهان و دلیل ایشان است بر آن) و نشانه نجات و رهایی (از بدبختیها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمیگردد؛ و به هر که خود را به دستآویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهیها (بدبختیها و گرفتاریهای دنیا و آخرت) بر او دست نیابد"[۳۵]؛ امام (ع) در این عبارت ملاک عدالت را قرآن معرفی میکنند، زیرا مردم با تأسی از احکام و دستورات الهی است که میتوانند جامعه را پر از عدل و داد نمایند و از طرفی در احکام دین هیچ ظلم و تعدی وجود ندارد.
امام (ع) در دعای سیام و در عبارت سوم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از اسراف و زیادهروی (در صرف مال) بازدار؛ و به بخشیدن و میانهروی (در زندگی) مستقیم ساز (که اعوجاج و کجی در آن راه نداشته از حد تجاوز ننمایم) و روش نیکو در معیشت و زندگی (صرف مال به اندازه توانایی) را به من بیاموز و روزیهای مرا از وسایل حلال روان گردان؛ و انفاق و خرج کردنم را در راههای خیر و نیکی بگردان و آن دارایی را که برای من گردنکشی و خودبینی آورد، یا به ظلم و ستم بکشاند، یا در پی آن گرفتار طغیان و سرکشی گردم از من بگیر"[۳۶].
امام (ع) در این عبارت به چند نکته اشاره میفرمایند. نخست آنکه اسراف و تبذیر یکی از عواملی است که موجب حس زیادهخواهی در آدمی میگردد و به ناچار وی بایستی به حق دیگران تجاور نماید تا زیادهخواهی خود را ارضا نماید. همچنین امام (ع) اقتصاد را به معنای میانهروی و اعتدال گرفته است، و اینکه ثروت و دارایی سبب طغیان، خودبینی و ظلم به دیگران میشود، چنانکه از خداوند میخواهد اگر این نتایج را به بار خواهد آورد آنها را از او بگیرد.
امام (ع) نداری و فقر را در خواری آدمی تأثیرگذار میداند، زیرا این خواری خود زمینهای است برای پذیرش ظلم دیگران، به همین جهت است که در دعای بیستم و در عبارت بیست و ششم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و آبرویم را به توانگری حفظ نما؛ و ارجمندیام را به تنگدستی خوار مگردان که بدین جهت از روزیخوارانت روزی بخواهم؛ و از مردم پست عطا و بخشش طلیم، تا به ستایش آنکه به من بخشیده گرفتار و به نکوهش آنکه نبخشیده وادار شوم، در حالی که در واقع بخشیدن و نبخشیدن (نعمتها) به دست توست نه ایشان"[۳۷]؛ امام (ع) در دعای بیست و چهارم و در عبارت دهم آن میفرمایند: "زیرا حق ایشان (پدر و مادر) بر من واجبتر و نیکیاشان به من دیرینهتر و نعمتشان نزد من بزرگتر از آن است که آنها را به عدل و داد قصاص نموده و گروگیری کنم؛ یا مانند آنچه نمودهاند رفتار نمایم (و اگر چنین کنم پس) در این هنگام - ای خدای من - بسیاری کار ایشان برای پرورش من چه شد؟! و سختی رنجشان در پاس داشتنم کو؟ و تنگی (گرفتاری) که برای گشایش (آسایش) بر من به خود هموار نمودهاند کجاست؟"[۳۸].
از این عبارت میتوان چنین استنباط نمود که چنانچه رابطه براساس احساس و محبت باشد نمیتوان عدالت را ملاک قرار داد. چنانچه در عبارت قبلی؛ با فرض ظلم و تعدی والدین نسبت به فرزند است که در عبارت دهم میفرمایند نمیتوان به عدل و داد رفتار نمود، چرا که حقی که والدین بر گردن فرزندان دارند خیلی بیشتر است.
امام (ع) در دعای ششم و در عبارت بیست و یکم میفرمایند: "بارخدایا تو را گواه میگیرم و تو بس هستی برای گواهی؛ و گواه میگیرم آسمان و زمینت و کسانی از فرشتگان و سایر آفریدگانت را که در آن دو جا دادهای، در این روز و این ساعت و این شب و در این جایگاه خود به اینکه گواهی میدهم تو آن خدایی که جز تو خدایی نیست، تو به پا دارنده عدالت و در حکم دادگر هستی و به بندگان مهربان و دارنده هر ملک و پادشاهی؛ و رحم کننده به آفریدگان خود هستی"[۳۹].
از این عبارت میتوان چنین استنباط کرد که بین موجودات و عالم هستی عدالت برقرار است و هیچگونه ظلم و ستمی در آن نیست، چرا که خداوند برپا دارنده عدالت در عالم هستی است. و از آنجایی که انسان خلیفه خداست میبایست کارهای خدایی کند - صد البته در سطح بسیار نازلتر - و از ظلم و ستم بپرهیزد و عدالت را به پای دارد.
امام (ع) در دعای بیست و پنجم و در عبارت یازدهم آن میفرمایند: "و مرا در زمره کسانی قرار ده که به پناه بردن بر تو خو گرفته، و در سودای با تو سود برد؛ و به عزت و توانایی تو پناه آورد؛ که از فضل و بخشش بسیار تو روزی حلال برایشان فراخ گشت؛ و به وسیله تو ذلت و خواری به عزت و بزرگواری رسید؛ و از ظلم و ستم به عدل و داد تو پناه جسته؛ و به رحمت و مهربانیات از بلا و گرفتاری بهبودی یافته؛ و به بینیازیت از فقر و بیچیزی توانگر گشته و به ترس از تو از گناهان و لغزشها و نادرستیها نگاهداشته شده؛ و به پیروی از تو به نیکی و راه راست و درست توفیق یافته؛ و به قدرت تو میان ایشان و گناهان حایل و مانعی درآمده؛ و هر نافرمانی تو را رها کرده؛ و در جوار و همسایگی تو آرمیدهاند. (از هر آفت و بلایی رهایی یافتهاند)"[۴۰]. از این عبارت چنین استنباط میشود که به هنگام ظلم و ستم دیگران باید دل به عدل و داد خدا سپرد و به خدا توکل نمود.
امام (ع) در دعای سیزدهم و در عبارت بیستم آن میفرمایند: "بارخدایا، پس بر محمد و آل او درود فرست؛ و با کرم و جود خود با من به تفضل و احسان رفتار فرما، و با عدل و دادگریات با من به استحقاق و سزاوار بودن رفتار مکن که (مقتضای عدل سزاوار نومیدی است)؛ و من اول روآورندهای نیستم که به تو روی آورده و با اینکه سزاوار منع است به او بخشش نمودهای؛ و نه اول خواستاری که از تو درخواست کرده و با اینکه سزاوار نومیدی است، به او احسان کردهای"[۴۱]؛ از حضرت علی (ع) سؤال پرسیده شد عدل بهتر است یا بخشش؟ فرمودند: "عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید و بخشش آن را از جایش بیرون نماید، عدالت تدبیر کنندهای است به سود همگان، و بخشش به سود خواص، پس عدل شریفتر و با فضیلتتر است"[۴۲].
با مقایسه سخنان این دو معصوم چنین استنباط میشود که اگر این رابطه، بین خدا و بنده باشد تفضل بهتر از عدل است، چرا که آدمی یارای تحمل عدالت خدا با خود را ندارد و انسان نمیتواند آن را تحمل کند، لکن اگر این رابطه بین بنده با بنده باشد، عدالت بهتر از تفضل است، چرا که در این صورت آدمی با عدالت سود خواهد برد نه با تفضل.
با توجه به دعای ششم و در عبارت بیست و یکم آن که در گذشته ذکر شد امام (ع) علت عدالت خداوند را قدرت بیانتهای خدا ذکر مینماید و به همین دلیل در دعای چهل و هفتم و در عبارت یکصد و سیزدهم آن میفرمایند: "و به فراهم شدن اسباب کار و راهنماییات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاریام کن؛ و بیآنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار"[۴۳]. امام (ع) در این عبارت از خداوند متعال درخواست قدرت مینماید[۴۴].
منابع
پانویس
- ↑ «و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم ...» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ امام علی (ع)، حکمت عملی، شرح و ترجمه الهی قمشهای، ص۱۷۲.
- ↑ جامع السعادات، ص۲۹۷.
- ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷.
- ↑ فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
- ↑ ر.ک: محسن قرائتی، مجموعه درسهایی از قرآن، ص۱۲۰ – ۱۲۱.
- ↑ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد؛ سوره حجرات، آیه:۹. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است؛ سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۰.
- ↑ ر. ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۰.
- ↑ مجله خیمه، شماره ۲۱، مهر ٨۴. (www.hawzah.net/hawzah/magazin...۷۸۵۲۱)
- ↑ ر. ک: ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص٢۴۴ و ٢۴٣.
- ↑ مجموعه آثار شهید مطهری، ج٢٣، ص۴۵٧.
- ↑ حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۷۷.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۸۲.
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
- ↑ ر. ک: تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۴۱.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص ۳۵۴ ـ ۳۶۰.
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ».
- ↑ حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی، (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۷۷.
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِي بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِي فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»
- ↑ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه ۱۹۳، ص۲۲۶.
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّي، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي، وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي»
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِي التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَايَا، وَ الِاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فِي حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّى أَكُونَ بِمَا يَرِدُ عَلَيَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلًا بِطَاعَتِكَ، مُؤْثِراً لِرِضَاكَ عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِي الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّى يَأْمَنَ عَدُوِّي مِنْ ظُلْمِي وَ جَوْرِي، وَ يَيْأَسَ وَلِيِّي مِنْ مَيْلِي وَ انْحِطَاطِ هَوَايَ»
- ↑ « اللَّهُمَّ إِنّيِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ»
- ↑ « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ، وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ، وَ مِنْ مُسِيءٍ اعْتَذَرَ إِلَيَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ، وَ مِنْ ذِي فَاقَةٍ سَأَلَنِي فَلَمْ أُوثِرْهُ، وَ مِنْ حَقِّ ذِي حَقٍّ لَزِمَنِي لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ، وَ مِنْ عَيْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِي فَلَمْ أَسْتُرْهُ، وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ»
- ↑ « اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَدْرَكَهُ مِنِّي دَرَكٌ، أَوْ مَسَّهُ مِنْ نَاحِيَتِي أَذًى، أَوْ لَحِقَهُ بِي أَوْ بِسَبَبِي ظُلْمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ، أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَرْضِهِ عَنِّي مِنْ وُجْدِكَ، وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِكَ».
- ↑ امام سجاد (ع)، رساله حقوق، شرح و ترجمه علی محمد حیدری نراقی، ص۵۸۶ - ۵۸۷. رساله حقوق از آن جهت دارای اهمیت است که بسیاری از موضوعات مشابه صحیفه را با سبک و زبانی متفاوت بیان کرده است. ویلیام. سی. چیتیک، نگرشی به کتاب صحیفه سجادیه، ترجمه حسین پور قاسمیان، مجله سفینه، ۶، (بهار ۱۳۸۴)، ص۱۰۷.
- ↑ « وَ أَعُوذُ بِكَ، يَا رَبِّ، مِنْ هَمِّ الدَّيْنِ وَ فِكْرِهِ، وَ شُغْلِ الدَّيْنِ وَ سَهَرِهِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِي مِنْهُ، وَ أَسْتَجِيرُ بِكَ، يَا رَبِّ، مِنْ ذِلَّتِهِ فِي الْحَيَاةِ، وَ مِنْ تَبِعَتِهِ بَعْدَ الْوَفَاةِ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْني مِنْهُ بِوُسْعٍ فَاضِلٍ أَوْ كَفَافٍ وَاصِلٍ».
- ↑ « وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ، وَ مِيزَانَ قِسْطٍ لَا يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًى لَا يَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِينَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَيْدِي الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنِي عَنِ السَّرَفِ وَ الِازْدِيَادِ، وَ قَوِّمْنِي بِالْبَذْلِ وَ الِاقْتِصَادِ، وَ عَلِّمْنِي حُسْنَ التَّقْدِيرِ، وَ اقْبِضْنِي بِلُطْفِكَ عَنِ التَّبْذِيرِ، وَ أَجْرِ مِنْ أَسْبَابِ الْحَلَالِ أَرْزَاقِي، وَ وَجِّهْ فِي أَبْوَابِ الْبِرِّ إِنْفَاقِي، وَ ازْوِ عَنِّي مِنَ الْمَالِ مَا يُحْدِثُ لِي مَخِيلَةً أَوْ تَأَدِّياً إِلَى بَغْيٍ أَوْ مَا أَتَعَقَّبُ مِنْهُ طُغْيَاناً».
- ↑ « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»
- ↑ « فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَيَ، وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَيَّ، وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَيَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ، أَوْ أُجَازِيَهُمَا عَلَى مِثْلٍ، أَيْنَ إِذاً- يَا إِلَهِي- طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِيَتِي! وَ أَيْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِي حِرَاسَتِي! وَ أَيْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَى أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَيَّ».
- ↑ « اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً، وَ أُشْهِدُ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ وَ مَنْ أَسْكَنْتَهُمَا مِنْ مَلائِكَتِكَ وَ سَائِرِ خَلْقِكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ سَاعَتِي هَذِهِ وَ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ مُسْتَقَرِّي هَذَا، أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِي الْحُكْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ، مَالِكُ الْمُلْكِ، رَحِيمٌ بِالْخَلْقِ».
- ↑ « الْمُعَوَّدِينَ بِالتَّعَوُّذِ بِكَ، الرَّابِحِينَ فِي التِّجَارَةِ عَلَيْكَ، الْمُجَارِينَ بِعِزِّكَ، الْمُوَسَّعِ عَلَيْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلَالُ مِنْ فَضْلِكَ، الْوَاسِعِ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ، الْمُعَزِّينَ مِنَ الذُّلِّ بِكَ، وَ الْمُجَارِينَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِكَ، وَ الْمُعَافَيْنَ مِنَ الْبَلَاءِ بِرَحْمَتِكَ، وَ الْمُغْنَيْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاكَ، وَ الْمَعْصُومِينَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاكَ، وَ الْمُوَفَّقِينَ لِلْخَيْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِكَ، وَ الْمُحَالِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِكَ، التَّارِكِينَ لِكُلِّ مَعْصِيَتِكَ، السَّاكِنِينَ فِي جِوَارِكَ»
- ↑ « اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِي بِكَرَمِكَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ لَا تَحْمِلْنِي بِعَدْلِكَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَيْكَ فَأَعْطَيْتَهُ وَ هُوَ يَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ، وَ لَا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَكَ فَأَفْضَلْتَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ»
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، کلمات قصار ۴۳۷، ص، ۴۴۰.
- ↑ « وَ أَيِّدْنِي بِتَوْفِيقِكَ وَ تَسْدِيدِكَ، وَ أَعِنِّي عَلَى صَالِحِ النِّيَّةِ، وَ مَرْضِيِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى حَوْلِي وَ قُوَّتِي دُونَ حَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ»
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص ۳۶۰ ـ ۳۷۲.