بنی مران بن جعفی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نسب

بنی مران از اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های قبیله سعدالعشیره هستند که نسب از مرّان بن جعفی بن سعد العشیرة بن مالک (مذحج) بن ادد می‌برند[۲]. ذهل و وائل از فرزندان مرّان بودند که از همسری به نام صخره بنت زیدالله بن سعدالعشیره متولد گردیدند و توانستند نسل وی را در زمین استمرار بخشند[۳]. بنی مران از طوایف و شاخه‌های متعددی تشکیل یافتند که از مشهورترین آنها می‌توان از بنی وائل بن مرّان[۴]، بنی ابال بن حنیف بن مران[۵]، بنی حداء بن ذهل[۶]، بنی ذهل بن حارث بن ذهل[۷]، بنی سلمة بن عمرو بن ذهل[۸]، بنی حارث بن سعد بن عمرو بن ذهل[۹] و بنی بداء بن سعد بن عمرو[۱۰] یاد کرد. از دیگر زیر شاخه‌های این طایفه هم می‌توان از بنی شراحیل بن شیطان[۱۱]، بنی اصهب (عوف) بن کعب[۱۲] و بنی محلّق بن بکر بن وائل[۱۳] نام برد.[۱۴]

مواطن و منازل بنی مرّان

خاستگاه اصلی این قوم، یمن بود[۱۵]. آنان پیش از اسلام و اوایل دوران اسلامی، همراه با قبیله مادری خود جعفی، در یمن و به طور خاص، وادی «جردان» در غرب حضرموت[۱۶] به سر می‌بردند. ضمن این که جماعتی از ایشان نظیر طایفه ذهل بن حارث بن ذهل بن مرّان و زیر شاخه آن، بنی حدّاء بن ذهل، از ساکنان منطقه «العرج»[۱۷] محسوب می‌شدند[۱۸]. علاوه بر یمن، عراق و به‌ویژه حیره از دیگر مناطق حضور بنی مران بن جعفی بود[۱۹]. از مهمترین طوایف ساکن حیره می‌توان از بنی محلق بن بکر بن وائل یاد کرد[۲۰]. به نظر می‌رسد این دسته از وائلی‌ها، جزء آن گروه از جعفی‌هایی باشند که اندکی پیش از اسلام و در زمان حکمرانی حمیریان بر یمن، از سرزمین آباء و اجدادی خود به حیره و مناطق فرات و انبار کوچیدند و در این مناطق ساکن شدند. این گروه از مردم جعفی به «اعراب ضاحیه»، مشهور بودند[۲۱]. پس از انجام فتوحات اسلامی، جمعی از بنی مرّانی‌ها به سرزمین‌های مفتوحه از جمله عراق و به‌ویژه کوفه کوچ کردند و در آنجا رحل اقامت افکندند[۲۲]. همچنین بسیاری از آنان به مصر و اندلس رفتند و در آن سکونت گزیدند[۲۳].[۲۴]

بنی مَرّان و تاریخ جاهلیت

تاریخ جاهلی بنی مران بن جعفی هم، - چونان غالب قبایل و طوایف جاهلی، - بیشتر به جنگ و زد و خوردهای نظامی گذشت. آنان به خصوص با قبیله بنی عامر بن صعصعه مناسبات خصمانه‌ای را تجربه کردند. شراحیل بن شیطان بن حارث بن أصهب از رؤسای بنی جعفی - که غارات بسیاری را علیه اقوام دیگر به راه انداخته بود، - در یکی از همین نبردها، توسط بنی جعدة بن کعب از بنی عامر بن صعصعه کشته شد[۲۵]. حرّاب (علقمه) بن مالک بن حجر بن حارث بن أصهب هم دیگر رییس قبیله بنی جعفی بعد از شراحیل بود که در نبرد با بنی عامر جان سپرد[۲۶]. کشته شدن این دو بزرگ جعفی، بازتاب وسیعی در اشعار شاعران بزرگ جاهلی آن عصر، از جمله نابغه جعدی[۲۷] و عمرو بن معدی کرب[۲۸] داشت. دهر بن حداء بن ذهل جعفی هم از دیگر جرّاران یمن بود[۲۹] که در نبردی که همراه با قبایل مذحج و همدان علیه بنی عقیل بن کعب - از طوایف عامر بن صعصعه - داشت[۳۰]، در «یوم النخیل»[۳۱] به دست آنان کشته شد[۳۲]. چنین به نظر می‌رسد که بنی مرّانی‌ها هم، - مانند دیگر جعفی‌ها و مذحجی‌ها، - در جاهلیت، به پرستش بت‌ها اشتغال داشتند و به احتمال، بتی به نام «فراض» - بت قوم مادری‌شان سعد العشیره - را می‌پرستیدند[۳۳]. آنان در این دوره، مانند بسیاری دیگر از اعراب، به عادات و رسومی تن داده بودند که اجتناب از خوردن قلب حیوانات از آن جمله بود[۳۴].[۳۵]

اسلام بنی مرّان

روند اسلام‌پذیری این قوم با پذیرش اسلام دیگر طوایف قبیله بنی جعفی همراه و همسان بوده است. نقل است که گروهی از بنی جعفی به ریاست دو نفر از بزرگان شان «قیس بن سلمة بن شراحیل» و «سلمة بن یزید» به مدینه رفتند و به حضور پیامبر(ص) رسیدند. حضرت، آنان را به یکتاپرستی فراخواند و تکالیف ایمانی را بر ایشان ابلاغ کرد. نبی مکرم اسلام(ص) در این دیدار دستور دادند تا برای قیس نامه‌ای نوشتند و او را بر قبایل «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان امیر کردند[۳۶]. رسول خدا(ص) در این دیدار با خوراندن دل گوسفند به قیس بن سلمه - که جعفی‌ها در جاهلیت، سخت از خوردن آن امتناع می‌کردند - سعی در نفی ضلالت و عصبیت جاهلی و جایگزین کردن آن با ایمان و عمل صالح نمود؛ اما این گروه همچنان بر تأیید رفتارشان از سوی پیامبر(ص) اصرار می‌ورزیدند. در نتیجه، دعوت رسول خدا(ص) را نپذیرفتند و بازگشتند. آنان در راه بازگشت، متعرض مردی از مسلمانان که با خود شتری از شتران زکات همراه داشت شده، او را دست بستند و شتر را به غارت بردند. از همین روی، مورد لعن رسول خدا(ص) قرار گرفتند[۳۷]. علاوه بر قیس بن سلمة بن شراحیل[۳۸]، از سلمان بن ثمامة بن شراحیل[۳۹] هم در شمار وفد کنندگان این قوم به مدینه یاد شده است. علاوه بر این وفد، هیأتی دیگر از بنی جعفی، متشکل از ابوسَبَره یزید بن مالک جعفی و پسرانش - عزیز و سَبَره - احتمالاً همراه با جمعی دیگر از جعفی‌ها، به مدینه راه یافت. آنان به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدند و جملگی اسلام پذیرفتند. در این دیدار، حضرت، ضمن گفتگو با آنان، نام «عزیز» را به «عبدالرحمن» تغییر داد[۴۰]. گفته شده که در این دیدار، ابوسبره از دمل یا زخم دستش که مانع او از به‌دست گرفتن افسار شتر بود، گله کرد. پیامبر(ص)، چوبه‌ای خواست و با آن روی زخم کشید که همان دم شفا یافت. رسول خدا(ص) برای ابوسبره و فرزندانش دعا کرد[۴۱] و برای او ۲۵۰۰ درهم مقرری تعیین فرمود[۴۲]. ابوسبره درخواست کرد که رودخانه و مسیلی که در یمن و سرزمین‌های ایشان بود و «حُردان»[۴۳] و به نقلی «جردان»[۴۴] نام داشت، به او واگذار شود که این تقاضا پذیرفته شد[۴۵]. این وادی، به جهت انتساب به جعفی‌ها، «وادی جعفی» نیز خوانده شده است[۴۶].[۴۷]

بنی مرّان و فتوحات اسلامی

حضور جدی قبیله جعفی و طوایف متعدد آن - از جمله بنی مرّان - در تحولات دوران اسلامی، با آغاز خلافت عمر و مسأله فتوح گره خورده است.؛ چراکه مردان این قبیله به واسطه فراخوان خلیفه دوم[۴۸]، در دو جبهه شام و عراق استقرار یافتند[۴۹]. با توجه به حضور مشاهیر جعفی در صحنه‌های مختلف فتوح، تصریح بر نام قبیله در برخی از میدان‌ها و در نهایت مشارکت گسترده اعراب یمنی در رویارویی با ارتش ساسانی و فتوحات شرقی، می‌توان دریافت که قبیله جعفی و طوایف آن در نخستین فتوح حضور داشته است[۵۰]. دلایل متعدد دیگری هم این ادعا را اثبات می‌کند. بنا بر برخی اسناد تاریخی، در پی متمرکز شدن فتوحات در عراق و ایران، و در اجابت از فرمان عمر بن خطاب - خلیفه وقت مسلمانان - گروهی از بنی جعفی با سواران خود همراه با قبیله مذحج - که از آنها در برخی منابع با عنوانِ «یمنی‌های قدیم‌» نام برده شده است -‌[۵۱] در مدینه حضور یافتند. سپاه مدینه به هنگام عزیمت از این شهر، - که به فرماندهی سعد بن وقاص و به قصد حمله به قادسیه، عازم عراق شده بود، - هزار و سیصد تن از مذحجیان را به فرماندهی سه تن از رؤسایشان: عمرو بن معد یکرب علی بنی منبه (زبید) و أبوسبرة بن ذؤیب جعفی و یزید بن حارث صدائی در خود جای داده بود[۵۲]. در کتب الفتوح ابن اعثم و تاریخ طبری هم تصریح شده که ابوسبرة بن ذؤیب جعفی، ریاست قبیله و فرمانده جعفی‌ها را در فتوح عراق - که با فرماندهی کل سعد بن ابی وقاص در حال انجام بود - بر عهده داشت[۵۳]. از دیگر رجال این قوم که نامش در جمع شرکت‌کنندگان در قادسیه به ثبت رسیده است می‌توان به نام حنبص بن حصین بن ربیعة بن سلامان یاد کرد[۵۴]. با این حال، بیشترین و مهمترین اخبار درباره حضور طوایف بنی مرّان در فتوحات، متعلق به مشارکت آنان در لشکرکشی به گرگان و طبرستان است که به واسطه توجه ویژه یزید بن مهلب به اعراب یمنی و واگذاری امور لشکری به برخی از سران جعفی مانند زحر بن قیس و حضور فعال این طایفه در کنار قبیله جعفی در تصرف مکرر گرگان فراهم گردید[۵۵]. همچنین، مردان جعفی و طوایف آن - از جمله بنی مرّان - در سال ۹۳ هجری همراه با قتیبة بن مسلم باهلی در فتح سند حضور پررنگی یافتند[۵۶]. به گزارش بلاذری، حجاج بن یوسف ثقفی، جهم بن زحر جعفی را به عنوان فرمانده مقدمه سپاه محمد بن قاسم ثقفی عازم دیبل و سند کرد. جهم که خود از سرداران نظامی دوران اموی بود؛ از اصفهان به شیراز و از آنجا از طریق کرمان و سیستان، عازم سند شد[۵۷]. وی همچنین وظیفه نظارت بر اسکان قبایل و ساخت مسجدی در سند را بر عهده داشت[۵۸].[۵۹].[۶۰]

بنی مرّان و تعامل با دولت علوی(ع)

گزارشاتی در دست است که بیانگر همسویی جعفی‌ها و قبایل تابعه آن، با امام علی(ع) در صحنه‌های مختلف است. هر چند این گزارش‌ها دلیلی بر گرایش‌های شیعی آنها نیست. بر اساس این گزارشات، علی(ع) پس از انتصاب به خلافت و در پی ورود به کوفه، به زحر بن قیس جعفی مأموریت داد تا والی همدان و مردم آن را برای بیعت با آن حضرت ترغیب کند[۶۱]. زحر در این مأموریت، طی سخنانی از فضایل علی(ع) گفت و بیعت مردم با ایشان را سبب تقویت پایه‌های قدرت خلافت و اقتدار بیشتر آن حضرت عنوان کرد[۶۲]. وی در نبرد جمل نیز حضور یافت و از جمله افرادی بود که باور داشتند علی(ع) وصی رسول خدا(ص) است[۶۳]. پس از وقوع جنگ جمل، امام علی(ع)، او را همراه با نامه‌ای به شهر کوفه فرستادند. حضرت(ع) در این نامه ضمن توضیحاتی در باب علت وقوع این حادثه، از مردم کوفه خواستند تا اگر سؤالی درباره این جنگ دارند از زحر بن قیس بپرسند[۶۴]. زحر بن قیس در صفین نیز حاضر بود[۶۵]. وی در جریان حکمیت اگرچه خواستار صلح بود[۶۶] اما در دومة الجندل حضور یافت[۶۷] و ناظر و نماینده عراقی‌ها در اجرای امر حکمیت بود[۶۸]. با آغاز غارات معاویه علیه سرزمین‌هایی حاکمیتی امیرالمؤمنین(ع)، وی در دفع غارات معاویه کوشید[۶۹]. او در اواخر حیات امیرالمؤمنین(ع) از سوی ایشان جهت تأمین امنیت منطقه مدائن در مقابل حملات شامیان فرستاده شد[۷۰]. هر چند در روایتی دیگر، دلیل حضور وی در مدائن، امارت او بر این منطقه دانسته شده است[۷۱]. زحر، فردی جاه‌طلب و زیاده‌خواه بود و تلاش‌های او همان‌گونه که عتبة بن ابی‌سفیان نیز در سخنانش بدان اشاره کرده بود در راستای کسب منافع مادی‌اش بود. عتبة بن ابی‌سفیان در سخنان خود با قیس بن اشعث در جنگ صفین به این امر تصریح کرده و گفته بود: «او فردی است که جز منافع شخصی‌اش به چیز دیگری نمی‌اندیشد»[۷۲].

همین مصلحت‌اندیشی‌ها و توجه به منافع مادی باعث شده بود تا زحر بن قیس از کسانی باشد که موضوع صلح با معاویه را به شدت دنبال کند و به برقراری این صلح تأکید بورزد[۷۳]. علاوه بر زحر بن قیس، هبیرة بن نعمان[۷۴]، شریح بن یزید بن مره[۷۵] و عمرو بن خلیفه[۷۶] از دیگر نام‌آوران بنی مرّان در نبرد صفین به شمار آمده‌اند. با این حال، گزارشاتی هم در دست است که از اعتزال برخی دیگر از آنان مانند سلامة بن ثمامة بن شراحیل از حضرت و سکونت در رقّه خبر می‌دهد[۷۷]. ضمن این که از هبیرة بن نعمان، در شمار اشراف و امراء امام علی(ع) و از کارگزاران ایشان در مدائن نام برده‌اند[۷۸]. ازدواج امام حسن مجتبی(ع)[۷۹] و به نقلی امام حسین(ع)[۸۰] با عائشه دختر مثلم بن قیس بن معاویة بن سیحان از دیگر حوادث مرتبط با بنی مرّان در دوران حکومت مولی الموحدین(ع) یاد شده است. پس از شهادت علی(ع) و در دوران حکومت امام حسن(ع) هم، از معدود مواردی که نامی از این قوم در گزارشات تاریخی به ثبت رسیده است می‌توان به ارسال نامه‌ای از امام حسن(ع) به زحر بن قیس اشاره کرد. در این نامه، حضرت از او خواستند تا ضمن اعلان موقعیت خود، خود و همراهانش با امام(ع) بیعت کنند[۸۱].[۸۲]

منابع

پانویس

  1. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۹.
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۰۸. نام «مرّان» و برادرش «حریم» برگرفته از نام دو مار سمی در عربستان است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳؛ سمعانی، الانساب، ج۴، ص۱۴۲)
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۴۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۰۷.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳.
  6. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۷۱؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۸۱۲؛ ابن ماکولا، إکمال الکمال، ج۲، ص۴۰۷.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۵۳۶.
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۳۸. و با اندکی اختلاف: قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۲۹۲.
  9. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۷.
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۲۹. برخی منابع از او با نام و نسب بدّا بن سعد بن عمرو بن ذهل بن مران بن جعفی یاد کردند. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۱۷۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۶۷)
  11. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۸۶.
  12. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۷۱.
  13. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۱۰.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  15. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۹؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
  16. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۹۱، ۱۰۱-۱۰۲.
  17. از مناطق متعددی تحت عنوان «العرج» یاد شده که از جمله آن می‌توان به سرزمینی بین مکه و مدینه و نیز منطقه‌ای در یمن بین «محالب» و «مهجم» نام برد. (حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۹۸-۹۹)
  18. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۵۳۶.
  19. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۱۰.
  20. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۱۰.
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۱، ص۶۱۲.
  22. ر.ک: طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۷۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۵۹-۱۶۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۸۳۴.
  23. الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۲.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  26. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۰۷.
  27. أرحنا معدّا من شراحیل بعدما *** أراهم مع الشّمس الکواکب مظهرا (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴-۳۰۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۱۱۶)
  28. و هم قتلوا بذی قلع ثقیفا *** فما عقلوا و ما فاءوا بزند *** و هم سحبوا علی الدهنا جیوشا *** یعید بهم شراحیل و یبدی *** و هم ترکوا القبائل من معدّ *** ضبابا مجحرین بکل حقد (دیوان عمرو بن معدی کرب، ص۸۰)
  29. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۵۲.
  30. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۰۹؛ ابن سلّام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۷۷۰-۷۷۱.
  31. ابن سلّام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۷۷۰.
  32. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۵۲. نیز ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۰۹. ابن درید و قلقشندی از این فرد با نام «أسماء بن دهر بن حداء» یاد کرده و آورده‌اند که او از شجاعان و از رؤسای قوم خود بود که به دست بنی جَعْدة بن کعب کشته شد. (ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۴۰۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۰۶.) این شخص در کتاب ابن کلبی با نام «ابو دهر» نام برده شده است. ابن کلبی، ابو دهر را از رؤسای بنی جعفی به شمار آورده و از کشته شدن او توسط بنی عقیل بن کعب بن ربیعة بن عامر بن صعصعه خبر داده است. از آنجا که ابن کلبی در این کتاب، از ابو دهر و أسماء بن دهر بن الحدّاء بن ذهل با دو عنوان جدا از هم نام برده، چنین برداشت می‌شود که او، آنها را شخصیت واحدی نمی‌دانسته است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۳.)
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.
  34. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۱۴.
  35. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  36. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.
  37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.
  38. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۴-۳۰۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  39. ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۶۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۱۱۶.
  40. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۳۴۱.
  41. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۱۵.
  42. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۳۴۱.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۱۵.
  44. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۳۴۱.
  45. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
  46. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۳۴۱.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۰.
  49. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۳۵-۲۳۶.
  50. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۵۱.
  51. رجوع کنید به جُعیط‌، الکوفه نشأة المدینة العربیة الإسلامیة، ص۳۲-۳۳.
  52. طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۸۴.
  53. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۹؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۵۸.
  54. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۶.
  55. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۴-۲۹۶.
  56. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۱۸-۵۱۹.
  57. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵.
  58. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴-۲۱۵.
  59. مریم سعیدیان جزی، «قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان»، فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، ص۱۰.
  60. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  61. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۵. او در زمان خلافت خلیفه سوم هم، به همراه جریر بن عبدالله بجلی کارگزار عثمان در سرزمین‌های جبل بود و در اداره امور آنجا به او کمک می‌کرد. (دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۶.)
  62. نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، ص۱۷-۱۸؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۱-۵۰۲.
  63. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۵۰.
  64. شیخ مفید، الجمل، ص۳۹۸-۳۹۹؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة الصفین، صص۱۵-۱۶.
  65. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۷؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۲۹.
  66. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۴۸.
  67. طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۶۷-۶۸.
  68. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۲۸-۱۳۳.
  69. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۹-۴۹۰.
  70. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸.
  71. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۷؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۳۱.
  72. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۳۷.
  73. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۰۷.
  74. ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۴۴۶.
  75. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  76. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  77. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۵. ابن حجر به نقل از ابن کلبی آورده که او و عده‌ای از مردم از جنگ [صفین] که آن را فتنه می‌خواندند، از امیرالمؤمنین(ع) کناره گرفت و در رقّه ساکن شدند. علی(ع) هدایایی برای آنها فرستاد و فرمود: «شما را از گرفتن حقتان از غنایم جنگی منع‌تان نمی‌کنم،؛ چراکه مسلمانید؛ گرچه ما را یاری ندادید». (ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۱۱۶) برخی دیگر از منابع هم، ضمن نقل گزارشی متفاوت، از این فرد با نام سلمان بن ثمامة بن شراحیل یاد کردند و از حضور و همراهی او با امام علی(ع) در جنگ صفین خبر داده، آورده‌اند که وی پس از جنگ، در رقّه ساکن شده است. (ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۲۶۳ به نقل از ابن منده؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳۲، ص۲۱۸.)
  78. ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۴۴۶.
  79. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۲۹.
  80. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۰۶.
  81. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.
  82. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.