عصمت وحی
عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسانها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد. با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با ادله عقلی و نقلی به اثبات رسیده است. سه دلیل بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که عبارتاند از: عدم تطابق با حکمت الهی، نقض غرض، عدم سازگاری با علم نامحدود الهی و عدم سازگاری با قدرت بیانتهای الهی.
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
وحی
معنای لغوی
لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع[۱۱]، سرعت[۱۲] و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران[۱۳] معنا کردهاند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانستهاند[۱۴].
با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت میگیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر میگیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است[۱۵].
معنای اصطلاحی
در اصطلاح مفسران
مفسران بیشتر به طبقهبندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کردهاند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداختهاند[۱۶].[۱۷]
در اصطلاح متکلمان
متکلمان اسلامی از زاویه دیگری به وحی نگریستهاند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بودهاند. آنها میخواستند ثابت کنند که انسان نمیتواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایتهای پیامبران الهی که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد[۱۸].[۱۹]
عصمت وحی
عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسانها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۲۰].
ملزومات عصمت وحی
عصمت ارکان وحی
با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است:
عصمت ارسال کننده وحی
وحی کننده نخستین و اصلیترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها خدای متعال است عصمت وحی کننده از کذب خطا و نسیان نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای پیروان همه ادیان و مذاهب بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است[۲۱].
عصمت دریافت کننده وحی
منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا(ع) هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمیتوان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود، هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۲۲].
عصمت پیک وحی (فرشتگان)
سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی علمای اسلامی مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری ندادهاند[۲۳]، سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند، چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی[۲۴] و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی[۲۵].[۲۶]
عصمت محتوای وحی
پس از اثبات عصمت سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با ادله عقلی و نقلی، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی خدای متعال فرستاده میشود نیز با استناد به همان ادله، از زمان ارسال توسط خدای متعال تا زمان دریافت وحی توسط فرشته وحی و تلقی آن توسط انبیای الهی و ابلاغ آن به مردم قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی میماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب متون مقدس یا کتابهای آسمانی نازل شدهاند. در این خصوص باید گفت با توجه به نسخ تمامی ادیان آسمانی قبل از اسلام، مصونیت کتابهای منتسب به آن ادیان نیز قابل دفاع نبوده و از دستخوش تحریف در امان نبودهاند. آنچه مسلم است تنها عصمت قرآن کریم که کتاب آسمانی مسلمانان و معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است که میتوان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا تغییر، به اثبات رساند[۲۷].
اثبات عصمت وحی
ادله عقلی
سه دلیل عقلی بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که از مجموع آنها میتوان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارتاند از:
- عدم تطابق با حکمت الهی و نقض غرض؛
- عدم سازگاری با علم نامحدود الهی؛
- عدم سازگاری با قدرت بیانتهای الهی.
بعد از آنکه ضرورت وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناختهای لازم و جبران نارسایی حس و عقل انسانی، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح میشود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله شناخت، بهرهمند نمیشوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار پیام الهی بهوسیله افراد خاصی «پیامبران» باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟
جواب این است: همانگونه که عقل، با توجه به حکمت الهی درمییابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و وظایف عملی، وجود داشته باشد، هر چند از حقیقت و کُنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درک میکند مقتضای حکمت الهی این است، پیامهای او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیامهای الهی باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسانها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت میشود این پیامها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر خدای متعال نخواهد، پیامهایش بهطور صحیح به بندگانش برسد خلاف حکمت خواهد بود و اراده حکیمانه الهی، آن را نفی میکند و اگر خدا نداند پیام خود را از چه راهی و بهوسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت و اگر نتواند وسایط شایستهای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود[۲۸].
پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمیتوان احتمال داد واسطهای را برگزیده که از خطاکاریهای او آگاه نبوده است[۲۹] و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمیتوان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ کند[۳۰]، چنانکه با توجه به حکمت الهی نمیتوان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد[۳۱]. بنابراین، مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحی با برهان عقلی، ثابت میشود[۳۲].
ادله نقلی
اما اینکه پیامبر اکرم(ص) چگونه حامل وحی یعنی جبرئیل را میشناخت و یا چگونه متوجه شد این کلام، وحی الهی است، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «همانا خداوند وقتی بندهای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل میکند پس آنچه از ناحیه خدا برایش میآید برای او مثل امری میشود که به چشم خود آن را مشاهده میکند»[۳۳].
فرآیند تثبیت وحی
وحی در ادیان وحیانی مفهومی اساسی است، اما در همه آنها به معنای واحدی محوریت ندارد. مقصود ما از وحی «القای حقایق از جانب خداوند» است.
محوریت وحی در اسلام به گونهای است که همه حقایق و معارف این دین وابسته به آن است و پیامبر خاتم(ص) آن را معرفت زلال، نور و هدایتگر معرفی فرموده و تمسک به آن را مایه رهایی از هلاکت قرار داده است. به همین دلیل از آغاز نزول وحی در صدد تثبیت آن بوده و نسبت به آن اهتمام خاصی داشته است.
نقش حفظ در تثبیت وحی
پیامبر اکرم(ص) پس از نزول وحی، آیات و سورههای قرآن کریم را برای اصحاب خود تلاوت میفرمود و آنان را به حفظ و نگارش آن تشویق و ترغیب میکرد و بر هر دو امر، اشراف و نظارت دقیق داشت. شواهد زیادی در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت وحی را به دو شیوه حفظ و نگارش به اتمام رسانید و بدینسان پشتوانه سترگی برای سلامت و صیانت قرآن فراهم ساخت.
حفظ و سپردن آیات قرآن به حافظه مؤمنان از مهمترین شیوههای تثبیت وحی و مطمئنترین عامل صیانت قرآن از تغییر و تحریف است. ابن جزری که از استادان نامدار قرائت بوده، میگوید: حفظ پشتوانه مهمی است که قرآن کتاب آسمانی اسلام از آن برخوردار است. حفظ، ضامن جاوید ماندن و تغییر نیافتن قرآن و والاترین ویژگی و امتیازی است که خداوند متعال به امت اسلامی ارزانی داشته است[۳۴]. اهمیت دیگر حافظان قرآن آن است که در جمعآوری و نگارش قرآن، پس از رحلت رسول خدا(ص) پشتوانه نوشتههای باقیمانده از دوره پیغمبر(ص) بودند و اگر به بینقطه و علامت بودن کتابت آن دوره توجه کنیم، بر اهمیت حفظ قرآن و قرائت صحیح آن بیشتر واقف خواهیم شد.[۳۵].
جمع قرآن و معانی آن
«جمع» در علوم قرآنی به دو معناست:
- حفظ و به ذهن سپردن قرآن کریم؛ لذا حافظان قرآن را «جماع القرآن» نیز مینامیدند از حفظ قرآن به «جمع اول» نیز تعبیر میشود.
- نگارش قرآن که به گونههای مختلف قابل تصویر است:
ادله تثبیت وحی به شیوه حفظ
ادله و شواهد بسیاری در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت قرآن را به شیوه حفظ و به ذهن سپردن یارانش به اتمام رساند و شمار زیادی از اصحاب همه آیات و سورههای قرآن را به گونه صحیح حفظ کردند:
گفتار اول: دلیل عقلی: تثبیت وحی، یکی از وظایف و رسالتهای رسول خداست و او هیچ وظیفه و رسالتی را فروگذار نکرده است؛ پس رسول خدا(ص) وحی را تثبیت فرمود. دلیل اثبات مقدمه نخست آن است که قوام رسالت و نبوت هر نبیای به رساندن پیام و همان دادههای وحیانی است که از عالم برین دریافت کرده است. بنابراین رساندن و نشر آیات قرآن جزو وظایف و رسالت اوست. از سوی دیگر، نشر و رساندن آیات وحیانی مستلزم آن است که دستکم گروهی از یاران و مبلغان آن حضرت، آیات را به ذهن بسپارند تا آن را به دیگران منتقل کنند. و به همین دلیل رسول خدا(ص) یارانش را در حفظ قرآن تشویق و ترغیب میفرمود و آنان را برای انجام این امر خطیر مهیا میساخت. اثبات مقدمه دوم نیز روشن است؛ زیرا در بحثهای کلامی به اثبات رسیده است که پیامبران در انجام همه وظایف و رسالتشان معصوم و در انجام آنها از غفلت و فراموشی و اهمال، پیراستهاند.
گفتار دوم: شواهد تاریخی: شواهد تاریخی بسیاری نشان دهد مید که رسول خدا(ص) در تثبیت وحی اهتمام و تأکید داشته و بر این امر توفیق یافتهاند؛ به گونهای که بسیاری از اصحاب او (بیش از صدها نفر) همه آیات و سورههای قرآن کریم را حفظ کرده بودند. برخی از نخبگان یاران او[۳۸] نیز بر اث نیز بر اثر آموزههای وحیانی آن جناب، افزون بر حفظ قرآن، بر تمام اسرار و معانی و رموز قرآن دست یافته بودند. یکی از این شواهد، تلاش وافر خود پیامبر(ص) بر فراگرفتن وحی و حفظ آن است که در سختترین حالات هم زبانش را بدان میگرداند؛ چنان که گاه از ترس اینکه مبادا کلمهای از یادش برود یا حرفی تبدیل گردد، در به خاطر سپردن و به دل نگه داشتن آن عجله میورزید و زبان خود را با شتاب به آیات الهی میگرداند[۳۹]. تا آنکه پروردگار او را اطمینان بخشید و بدو وعده کرد که قرآن را در سینهاش جمع کند و قرائت لفظ و فهم معنایش را بر او آسان سازد: ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[۴۰].
گویا رسول خدا پیش از آنکه نزول آیه به اتمام رسد، از حرص عظیمی که بر ثبت و ضبطش داشت، آن را بر اصحاب میخواند[۴۱]. تا اینکه خداوند فرمود: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾[۴۲]. از آن پس دیگر پیامبر(ص) آن شتاب را نداشت و چنان که حکم شده بود، قرآن را بدون شتاب و با درنگ و آرام بر مردم میخواند. با قرائت قرآن شب زندهداری میکرد و نماز را بدان زینت میبخشید[۴۳].
گفتار سوم: روایات: در روایات مختلفی از حفظ قرآن کریم و شمار حافظان آن در عهد رسول خدا(ص) سخن به میان آمده است. در پارهای از اخبار، حافظان قرآن در چهار نفر منحصر شدهاند. در برخی دیگر از پنج یا شش نفر از آنان نامبرده شده و در تعدادی دیگر، نام حافظان مهاجران و انصار آمده است. بخاری از قتاده نقل میکند که «از انس بن مالک پرسیدم که قرآن را چه کسی در عهد رسول خدا(ص) حفظ کرده است؟ او گفت: چهار نفر از انصار: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید. پرسیدم زید کیست؟ گفت یکی از عموهایم»[۴۴]. در این حدیث هر چند که نام چهار نفر آمده است! لیکن از آنجا که حافظان را منحصر در آن چهار نفر نکرده، مشکل به نظر نمیرسد. همو از طریق ثابت از انس نقل میکند که گفت: «پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که قرآن را جز چهار نفر حفظ نکرده بودند: ابودرداء، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید»[۴۵] چنان که پیداست، این حدیث ظهور در حصر دارد و جز این چهار نفر، حافظان دیگر را نفی میکند.[۴۶].
نزاهت قرآن از تحریف
تحریفناپذیری قرآن
در این فصل به بررسی این موضوع میپردازیم که آیا در فاصله رحلت پیامبر(ص) و گردآوری قرآن توسط خلفای سهگانه، قرآن دستخوش تحریف شد یا به همانگونه که در زمان حیات پیامبر(ص) تثبیت گردیده بود، جمعآوری شد؟
گفتار اول: تحریف در لغت: تحریف از ماده (ح ر ف) است و «حرف» در لغت به معنای کنار، لبه و تیزی است. حرف هر چیزی کنار، لبه و تیزی آن است[۴۷]. حرَّفَ یعنی کج کرد، مایل کرد، خم کرد، منحرف کرد، دولا کرد، بد تعبیر کرد و بد تفسیر کرد[۴۸]. اصل واحد در این ماده (حرف) جانب و کنار شیء و منتهای آن است. گفته میشود: حرّفت الشيء؛ یعنی آن را از جایگاه و اعتدال آن خارج کردم و به کنار بردم. به همین اعتبار به معنای میل و عدول به کار میرود. هرگاه چیزی از اعتدال و جایگاهش خارج گردد و به کنار رود، گفته میشود: انحراف ممن كذا و حرفه. دو قید در این ماده اخذ شده است: طرف (کنار) و خروج از جایگاه. بنابراین مفهوم این ماده، عدول شیء از جایگاه آن و استقرار آن در کنار است[۴۹]. با توجه به اصل این ماده و قیودی که در آن اخذ شده است، معنای تحریف کلام در لغت، کج کردن و دگرگونی آن از جایگاه و گونه و حالت اصلی و به حاشیه بردن معنای اصلی آن است.
گفتار دوم: تحریف در اصطلاح: تحریف در اصطلاح به معانی زیر آمده است:
الف. تحریف معنوی؛ یعنی تغییر دادن معنای کلام از آنچه در آن به دلالت وضعی یا قراین متداول ظهور دارد[۵۰].
ب. تحریف موضعی؛ به معنای جابهجایی آیه یا سوره، بر خلاف ترتیب نزول آن است. جابهجایی آیات نسبت به ترتیب نزول، بسیار کم است، اما سورههای قرآن جملگی بر خلاف ترتیب نزول ضبط شده است[۵۱]. گمان میرود که صدق تحریف بر چنین جابهجاییای در صورتی صادق است که ترتیب سورهها و آیات قرآن را توقیفی بدانیم، و گرنه تحریف بر آن صادق نیست؛ زیرا اگر ترتیب آیات و سورههای قرآن اجتهادی باشد، نمیتوان گفت که این ترتیب نسبت به آن ترتیب دیگر که هر دو بر اساس استنباط و اجتهاد تنظیم یافته است، اصل است و آن دیگری بر خلاف اصل و تحریف شده.
ج. تحریف لفظی که خود چند قسم است و شامل تحریف به فزونی، کاستی و دگرگونی کلمه، آیات و سوره میگردد.
- تحریف به زیادی؛ به این معناست که بعضی از آنچه در قرآن است، از کلام منزل الهی نباشد[۵۲].
- تحریف به کاستی؛ به این معنا که کلمه یا جمله کامل و یا آیه و سورهای از متن اصلی قرآن حذف و اسقاط شده باشد.
- تحریف به تغییر و دگرگونی؛ یعنی کلمه مترادف یا غیر مترادفی به جای کلمه دیگر بنشیند؛ مثلاً به جای «حکیم»، «علیم» گذاشته شود[۵۳].
- تحریف در قرائت؛ یعنی تلاوت کلمهای از قرآن بر خلاف قرائت متداول میان مسلمانان.
- تحریف در نحوه ادای کلمات؛ مثل لهجههای قبایل عرب در نحوه ادای کلمات و حروف[۵۴].
معنای مورد بحث: گزینه «الف» بدون تردید در قرآن مجید واقع شده است؛ زیرا تفسیر و تأویل آیات قرآن به معنایی که هدف و مقصود قرآن نیست، از سوی بدعتگذاران و صاحبان عقاید فاسد، به وضوح مشاهده شده است. بنابراین تحریف به این معنا مورد بحث نیست. گزینه «ب» نیز محور بحث نیست؛ چون این گونه جابهجایی اتفاق افتاده و پارهای از آیات و سورههای قرآن بر خلاف ترتیب نزول آن ثبت شده است. تمام اقسام گزینه «ج» نیز مورد نزاع نیست؛ زیرا تحریف به فزونی به اجماع مسلمانان منتفی است و معتقدی ندارد. تحریف به معنای تغییر قرائت و لهجه نیز از بحث خارج است؛ زیرا در بحث قرائت ثابت شده است که همه قرائتهای دهگانه طور متواتر ثابت نشده است و برگشت این مطلب به این است که قرآن تنها با یکی از این قرائتها مطابقت دارد و بقیه آنها به جز زیادت و نقصان نمیتواند باشد[۵۵]. بنابراین محور بحث، تحریف به کاستی و تغییر است. به این معنا که آیا کلمه یا سورهای از قرآن نازل شده بر رسول خدا(ص)، ساقط شده یا تغییر یافته است؟
عقیده مشهور مسلمانان این است که قرآن کریم دستخوش تحریف قرار نگرفته است و قرآنی که اکنون در دست ماست، همان قرآنی است که بر پیامبر خاتم(ص) نازل شده است. در میان مفسران و قرآن پژوهان نیز تا کنون کسی را نیافتهایم که قائل به تحریف قرآن باشد.[۵۶].
ادله نزاهت قرآن از تحریف
برای نزاهت قرآن از دگرگونی و تحریف، به ادله بروندینی و دروندینی استدلال شده است که در ذیل مورد بررسی قرار میگیرد:
گفتار اول: ادله بروندینی:
- دلیل عقلی: این دلیل از دو مقدمه ذیل تشکیل شده است:
- خداوند به مقتضای حکمت بالغهاش قرآن را برای هدایت انسان فرو فرستاده است.
- این کتاب، آخرین کتاب الهی است، همانگونه که آورنده آن آخرین پیامبر(ص) اوست و پس از آن پیامبر و کتابی نخواهد آمد. با وجود این اگر قرآن دستخوش تحریف شده باشد، بستر هدایت برای آدمیان فراهم نخواهد بود و این بر خلاف حکمت الهی است که منتهی به نقض غرض میگردد؛ زیرا غرض از ارسال پیامبران هدایت عموم ابنای بشر است[۵۷].
- جایگاه و منزلت قرآن در میان مسلمانان و حساسیت آنان در حفظ آن: یکی از مهمترین ادله سلامت قرآن، جایگاه و منزلت آن در میان مسلمانان حساسیت آنان در حفظ آن است. پیامبر اکرم(ص) با عنایت تام، منزلت قرآن کریم را برای مسلمانان تبیین فرمود. قرآن از همان آغاز بعثت به عنوان وحی و کلام الهی و بنیان همه معارف و احکام دین اسلام نمود یافت و مؤمنان از آن آگاهی و شناخت دقیق و ژرف داشتند. به همین دلیل آنان از قرآن تا پای جان حراست میکردند و هیچ دگرگونی را در آن بر نمیتافتند.
- تواتر: یکی از محکمترین ادله سلامت قرآن از تحریف، دلیل تواتر است که از دوره رسالت تا کنون همه قرآن در تمام دورهها به تواتر ثابت شده است. آن گونه که در بخش تثبیت فرآیند وحی ذکرش رفت، قرآن دارای سندی زنده و استوار است که زمینه هر گونه تردیدی را در آن منتفی میسازد. از همان آغاز نزول وحی با جان مسلمانان در آمیخت و سورهها و آیات و کلمات آن بر ابزارها و لوح دلها ثبت و ضبط گردید و در میان مسلمانان دست به دست گشت. حافظان قرآن کریم را محققان مسلمان در طبقات منظم با نام و مشخصات روشن گرد آوردند[۵۸] و در مجموعههایی با عنوان معرفة القراء الكبار و طبقات الحفاظ قرار دادند. طبقات متعدد حافظان قرآن کریم، تعدادشان و نیز عادل و موثق بودن آنها در حدی است که احتمال بنای آنان بر کذب و خطا محال و ممتنع است.
گفتار دوم: ادله دروندینی:
الف. آیات: در آیاتی از قرآن کریم، خداوند سلامت قرآن از تحریف و دگرگونی را خود تضمین کرده و فرموده است که قرآن هیچ باطلی را بر نمیتابد:
۱. ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۵۹]. مراد از «ذکر» در این آیه، به شهادت سیاق آیات، قرآن است؛ زیرا در سه آیه قبل آمده است: ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾[۶۰]. بنابراین دلالت این آیه بر تضمین الهی بر حفظ و حراست قرآن روشن است و آنانی که چنین میانگارند که مراد از ذکر، پیامبر(ص) است، گفتارشان بر خلاف سیاق آیه و بر خلاف رویه قرآن است؛ چون در قرآن ارسال پیامبران را با کلمه ﴿أَرْسَلْنَا﴾ بیان میکند[۶۱]. چنان که انزال کتب با کلمه ﴿أَنْزَلْنَا﴾ بیان شده است[۶۲].
۲. ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۶۳]. در این آیه، نفی متوجه طبیعت گردیده و مقتضای آن، نفی تمام افراد و مصادیق باطل است و طبیعت بطلان از قرآن زدوده و نفی شده است. در نتیجه، قرآن تحریف را که از مصادیق تباه ساختن و باطل کردن چیزی است، از ساحت خود زدوده است. در صورت ادعای تحریف در این آیه و احتمال اینکه از زوائدی باشد که به قرآن افزوده شده باشد، اشکال پیشین، استدلال به این آیه را نیز فرامیگیرد و در نتیجه، استدلال به آن نیز تنها برای کسانی موجه است که احتمال به فزونی را در کل قرآن یا دست کم در این آیه منتفی میدانند.
ب. قرآن موجود، همه ویژگیهای قرآن منزل بر پیامبر(ص) را داراست حاصل این دلیل آن است که اگر قرآن دستخوش تحریف قرار گرفته باشد، نباید آثار و ویژگیهای قرآن واقعی را دارا باشد، لیکن قرآن از همه آثار قرآن واقعی برخوردار است؛ بنابراین دگرگونی و زیادی و کاستیای که یکی از آن اوصاف قرآن را از میان ببرد، در آن رخ نداده است[۶۴]. برخی از اوصافی که آیات قرآن برای خود بیان میکند، بدین قرار است: نور و هدایتگر به سوی صراط مستقیم[۶۵]، اقوم و تواناترین قانون[۶۶] یکدست و هماهنگ و پیراسته از اختلاف و تنافی و دارای هیمنه و قهاریت است. همه افراد انسان و جن را به تحدی و مبارزه فرامیخواند[۶۷]. تحدی در فصاحت و بلاغت و تحدی به اینکه محتوای این کتاب و ژرفای معارف آن چنان هماهنگ و یکدست است که هیچ اختلاف و تنافیای در آن راه ندارد، تحدی در ارائه معارف حقیقی و کلیات شرایع هماهنگ با فطرت که عموم دانشمندان بشر از آوردن چنین چیزی عاجزند. قرآن موجود از تمامی آن اوصاف برخوردار است و هیچ یک از ویژگیهای نامبرده از میان نرفته است. بنابراین قرآن کنونی همان قرآن واقعی است که بر رسول خدا(ص) نازل شده و دچار دگرگونی و زیادی و کاستی نگشته است.
ج. روایات: روایاتی بر نزاهت قرآن از تحریف دلالت دارد که عمدهترین آنها را یادآور میشویم:
١. حدیث ثقلین: این حدیث از حیث سند، متواتر است و در منابع اصلی فریقین آمده است. پیامبر(ص) در این روایت فرمود: من در میان شما دو چیز گرانمایه را میگذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است؛ پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جویید. پیامبر(ص) درباره قرآن ترغیب و تشویق فراوانی کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه میکنم...[۶۸]. در این حدیث پیامبر اکرم(ص) قرآن را حجت و هدایتگر و تمسک به آن را بر همه مسلمانان در همه زمانها واجب کرده است. باور به تحریف، این تمسک را عملاً نفی میکند و در نتیجه با حدیث ثقلین تنافی دارد؛ زیرا اگر قرآن دستخوش تحریف قرار گرفته باشد، دیگر حجت و هدایتگر نخواهد بود و در نتیجه تمسک به آن نیز نه تنها واجب نیست، بلکه اصلاً جایز نخواهد بود؛ چون تحریف از مصادیق باطل و تباه ساختن است و اگر چیزی دچار تحریف گردد، قطعاً باطل در آن راه یافته و تمسک به چنین چیزی جایز نیست.
۲. پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) قرآن را میزان شناخت حق و باطل معرفی فرمودهاند: حاصل این استدلال این است که قرآن میزان شناخت حق و باطل است و هرچه میزان حق و باطل باشد، خود حق، و از هر باطلی پیراسته است؛ پس قرآن از هر باطلی و نیز از تحریف که از مصادیق باطل و تباه ساختن است، پیراسته است و هیچ تغییر و کاستی و فزونی در آن رخ نداده است. مقدمه دوم استدلال روشن است؛ زیرا هیچ باطلی معیار حق و باطل قرار نمیگیرد، اما مقدمه نخست دلیل را روایاتی به اثبات میرساند که در آنها پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) قرآن موجود نزد مسلمانان را معیار شناخت حق و باطل معرفی کردهاند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره میشود: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «پس هر گاه در زندگی دچار فتنههایی شدید که چون شب تاریک، پیش پای زندگی را ظلمانی کرد، بر شما باد تمسک به قرآن... قرآن دلیلی است که به بهترین راه دلالت میکند. قرآن فاصل و جداساز حق از باطل است نه شوخی»[۶۹].
این سخن پیامبر خدا(ص) از نظر زمانی اطلاق دارد و همه دورهها را فرا میگیرد و قرآن را در همه دورهها فاصل و جداساز حق از باطل معرفی فرموده است. امیر مؤمنان(ع) فرمود: «بدانید که این قرآن اندرزدهندهای است که در آن فریبی نیست و هدایتگری است که گمراهی در آن راه نمییابد»[۷۰]. نیز فرمود: «شما را به کتاب خدا سفارش میکنم که دستآویزی استوار، مشعلی فروزان و شفابخش سودمند است. سرچشمهای گوارا و نگهدارنده و نجاتبخش کسی است که به آن چنگ زند»[۷۱]. این روایات و دیگر روایاتی که به همین مضمون از اهل بیت(ع) رسیده است، اشاره صریح به قرآن موجود نزد مسلمانان دارد و همان را مایه نجات و هدایت میداند و آن را میزان حق و باطل قرار داده است[۷۲].
۳. روایات عرضه احادیث بر قرآن: در روایات بسیاری بر لزوم سنجش اخبار با قرآن کریم تأکید شده و قرآن کریم را میزان تشخیص روایات جعلی قرار داده است. مرحوم شیخ انصاری بر تواتر این اخبار تصریح کرده است[۷۳]. برخی از این روایات به قرار زیر است: رسول خدا(ص) فرمود: «پس از من روایات زیادی برای شما نقل میکنند؛ هرگاه روایتی از من نقل شد آن را بر قرآن عرضه کنید. اگر موافق کتاب خدا بود، آن را بپذیرید و اگر مخالف بود، از آن صرف نظر کنید»[۷۴]. همچنین فرمود: «هر حقی حقیقتی دارد و هر صواب و حقی دارای نوری است. شما آنچه را که مورد تأیید و موافق قرآن بود، پذیرا باشید و آنچه مخالف قرآن بود، رها کنید»[۷۵].
از امام صادق(ع) رسیده است: «هر روایتی که موافق با کتاب خدا نباشد، باطل است»[۷۶]. حاصل استدلال به این روایات این است که قرآن میزان شناخت اخبار درست از نادرست است و هر چیزی که معیار شناخت درستی چیزی قرار گیرد، قطعاً باطلی در آن راه نیافته است؛ چون هیچ باطلی معیار سنجش چیزی قرار نمیگیرد. بنابراین در قرآن باطلی راه نیافته و دچار دگرگونی و تحریف نگشته است.
د. سیره امامان معصوم(ع): از رویه امیر مؤمنان و دیگر امامان معصوم(ع) به دست میآید که قرآن کریم از تحریف و دگرگونی مصون مانده است؛ زیرا اگر چنین چیزی اتفاق افتاده بود، امیرالمؤمنین علی(ع) در برابر این امر بزرگ سکوت نمیکرد و آن را با مسلمانان در میان میگذاشت و قرآن راستین را برای آنان آشکار میکرد. این امر دست کم در دوره خلافت آن جناب میسر و با برنامههای اصلاحی و بدعتزدایی وی کاملاً منطبق بود؛ به طوری که عطایای ناصواب و نابجای گذشته را بازپس میگرفت و به بیتالمال باز میگرداند. او خود در این باره فرمود: به خدا سوگند که اگر ببینم با پول بیتالمال زنان را تزویج و کنیزان را خریداری کردهاند، بازپس خواهم گرفت و به بیتالمال عودت خواهم داد؛ زیرا دایره عدالت وسیع است و کسی که زندگی در سایه عدل بر وی تنگ آید، زندگی در سایه ظلم برای او تنگتر خواهد بود[۷۷].
اگر رویه امیر مؤمنان(ع) در زدودن دیگر بدعتها و کژیها این بوده آیا میتوان گفت که در برابر تحریف کتاب خداوند که بنیان شریعت خاتم بر آن استوار است، سکوت کرده و آن را به حال خود واگذاشته است؟ دیگر امامان اهل البیت(ع) نیز به قرآن موجود نزد مسلمانان در همه ابواب معارف و احکام الهی استناد میکردند و پیروانشان را در این عمل تأیید میکردند و استدلال دیگران به قرآن را میپذیرفتند و این رویه آنان کاشف از سلامت قرآن است و اینکه قرآن موجود نزد مسلمانان همان قرآنی است که بر رسول خدا(ص) نازل شده است.[۷۸].
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
- عصمت از فراموشی در دریافت وحی
پرسشهای وابسته
منابع
- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی
- یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان
- ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی
- سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی
- نجارزادگان، فتحالله، تحریفناپذیری قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷
- عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ راغب اصفهانی مینویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان میشود، وحی میگویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.
- ↑ فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.
- ↑ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
- ↑ در اینباره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
- ↑ علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.
- ↑ سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۲۷۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
- ↑ المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.
- ↑ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل میکند.
- ↑ این نظریه رأی اکثریت علمای اسلامی است و اجماع علمای شیعه نیز بر آن است. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۳۴.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۳۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۳۹؛ نجارزادگان، فتحالله، تحریفناپذیری قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ سورۀ انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۸.
- ↑ سوره انفال، آیه ۴۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ «إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ»؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
- ↑ محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹۸.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۱۰۳.
- ↑ صبحی صالح، مباحثی در علوم قرآن، ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، ص۹۵؛ سیدمحمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۲۱۸.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۱۰۴.
- ↑ از امیر مؤمنان روایت شده است که فرمود: «هیچ آیهای بر رسول خدا(ص) نازل نشده جز اینکه او آن را بر من قرائت و املا میفرمود و من آن را با خط خودم مینگاشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من میآموخت و از خدا میخواست تا درک و حفظ آن را به من عطا فرماید و از آن پس هیچ آیهای از کتاب خدا را فراموش نکردم.».. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۶).
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۵۱ - ۵۲ و ج۱۰، ص۶۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۵؛ ا. ی. ونسک، المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۷.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۰۰.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ا.ی. ونسنک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۶، ص۱۵۸- ۱۵۹.
- ↑ قال: سألت أنس بن مالك: من جمع القرآن على عهد رسول الله؟ فقال: أربعة كلهم من الأنصار. أبي بن كعب و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت و أبوزيد. قيل من أبوزيد؟ قال أحد عمومتي؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
- ↑ عن أنس قال: مات النبي(ص) و لم يجمع القرآن غير أربعة: أبوالدرداء و معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۱۰۴.
- ↑ لوییس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۱۲۶، ۱۲۸؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۴۹۰؛ احمد ابن فارس، مجمل اللغة، ص۱۶۳.
- ↑ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی – فارسی، بر اساس فرهنگ عربی - انگلیسی هانسور، ص۱۱۷.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱-۲، ص۱۹۸، ۱۹۹.
- ↑ محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۱؛ سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۹۷.
- ↑ این قسم را استاد محمدهادی معرفت بر اقسام تحریف افزوده است. ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶.
- ↑ سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.
- ↑ برای تعریف اصطلاحی معانی دیگری نیز ذکر شده است. ر.ک: دو منبع پیشین.
- ↑ تحریف به فزونی را تنها گروه عجارده، پیروان عبدالکریم بن عجرد از سردستههای خوارج مدعی شدهاند. (عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، ص۱۲۸).
- ↑ سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۱۲۷.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی (۲)، ص۳۱۱.
- ↑ ر.ک: محمد بن احمد ذهبی، معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار؛ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، طبقات الحفاظ؛ محمد سالم محیسن، معجم حفاظ القرآن عبر التاریخ.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ «و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستادهاند، بیگمان تو دیوانهای!» سوره حجر، آیه ۶.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ﴾ «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستادهایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفتهایم و برخی دیگر را نگفتهایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیهای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری میشود و در آنجا تباهاندیشان، زیانکار میگردند» سوره غافر، آیه ۷۸؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِـَٔايَـٰتِنَآ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِۦ فَقَالَ إِنِّى رَسُولُ رَبِّ ٱلْعَـٰلَمِينَ﴾ «و موسی را با نشانههای خویش به سوی فرعون و سرکردگانش فرستادیم که گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» سوره زخرف، آیه ۴۶؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًۭا وَإِبْرَٰهِيمَ وَجَعَلْنَا فِى ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلْكِتَـٰبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍۢ وَكَثِيرٌۭ مِّنْهُمْ فَـٰسِقُونَ﴾ «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافتهاند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِۦ فَقَالَ يَـٰقَوْمِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾ «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳؛ ﴿فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًۭا مِّنْهُمْ أَنِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾ «آنگاه از خود آنان پیامبری در میانشان فرستادیم که: خداوند را بپرستید، شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۳۲؛ ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةًۭ رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًۭا وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًۭا لِّقَوْمٍۢ لَّا يُؤْمِنُونَ * ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَـٰرُونَ بِـَٔايَـٰتِنَا وَسُلْطَـٰنٍۢ مُّبِينٍ﴾ «سپس پیامبران خویش را پیدرپی فرستادیم، هر گاه که پیامبری برای امتی آمد او را دروغگو شمردند آنگاه آنان را در پی یکدیگر (به هلاکت) آوردیم و (با نابود کردنشان) آنها را (موضوع) افسانهها گرداندیم پس بر گروهی که ایمان نمیآورند نفرین باد! * سپس موسی و برادرش هارون را با نشانههای خویش و برهانی آشکار فرستادیم» سوره مؤمنون، آیه ۴۴-۴۵؛ ﴿وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًۭا وَنَذِيرًۭا﴾ «و تو را نفرستادیم مگر (برای آنکه) نویدبخش و بیمدهنده (باشی)» سوره فرقان، آیه ۵۶؛ ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَـٰهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا﴾ «و آن (قرآن) را راستین فرو فرستادهایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیمدهنده نفرستادهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵؛ ﴿وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَـٰلَمِينَ﴾ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
- ↑ ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌۭ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْءٍۢ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ وَٱلْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًۭا﴾ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ ءَامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِى نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًا﴾ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتابهای (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بیگمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶؛ ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةًۭ وَٰحِدَةًۭ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّـۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَمَا ٱخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ ٱلْبَيِّنَـٰتُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ مِنَ ٱلْحَقِّ بِإِذْنِهِۦ وَٱللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍ﴾ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍۢ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًۭا لِّتَعْتَدُوا۟ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُۥ وَلَا تَتَّخِذُوٓا۟ ءَايَـٰتِ ٱللَّهِ هُزُوًۭا وَٱذْكُرُوا۟ نِعْمَتَ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ ٱلْكِتَـٰبِ وَٱلْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِۦ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌۭ﴾ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان میدهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱؛ ﴿هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ مِنْهُ ءَايَـٰتٌۭ مُّحْكَمَـٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلْكِتَـٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَـٰبِهَـٰتٌۭ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌۭ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰبَهَ مِنْهُ ٱبْتِغَآءَ ٱلْفِتْنَةِ وَٱبْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِۦ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلٌّۭ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـٰبِ﴾ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی میکنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آلعمران، آیه ۷؛ ﴿قُلْ سِيرُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ ثُمَّ ٱنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَـٰقِبَةُ ٱلْمُكَذِّبِينَ﴾ «بگو: در زمین سیر کنید سپس بنگرید که سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره انعام، آیه ۱۱؛ ﴿أَفَغَيْرَ ٱللَّهِ أَبْتَغِى حَكَمًۭا وَهُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ إِلَيْكُمُ ٱلْكِتَـٰبَ مُفَصَّلًۭا وَٱلَّذِينَ ءَاتَيْنَـٰهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٌۭ مِّن رَّبِّكَ بِٱلْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلْمُمْتَرِينَ﴾ «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ ﴿إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ فَٱعْبُدِ ٱللَّهَ مُخْلِصًۭا لَّهُ ٱلدِّينَ﴾ «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستادهایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب میداری بپرست» سوره زمر، آیه ۲؛ ﴿إِنَّآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلْحَقِّ فَمَنِ ٱهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِۦ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ﴾ «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستادهایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.
- ↑ «به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ علامه سید محمد حسین طباطبایی تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۲- ۱۰۵.
- ↑ ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ﴾ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ «بیگمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون میگردد» سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾ «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج۲، ص۴۱؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
- ↑ «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ... هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ»؛ (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۵۹۹).
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۲، ص۹۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۰۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۲۴۵، ۲۴۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۵، ص۴۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹. برای اطلاع از دیگر روایات در این باره ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱۸، باب ۹ از ابواب صفات قاضی ص۷۹-۷۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۱، ص۴۶.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱ ص ۱۳۴-۱۴۷.