امامت عامه در نهج البلاغه
مقدمه
امامت در لغت به معنای پیشوایی، رهبری و مرجعیت جامعه است. واژه امّت را به معنای هر جماعتی گرفتهاند که موضوع و منافع مشترکی آنها را گرد هم جمع کرده است. این موضوع میتواند دین واحد یا زمان و مکان واحد باشد. با توجه به آنچه لغتدانان در معنای امّ و امّت گفتهاند[۱]، میتوان امام را شخصی دانست که اجتماع امت بر محور اوست و اساس تجمع و دوری از تشتّت است. در مورد امام دو نکته اقتدا به او و مقدم داشته شدن او توسط امت باید لحاظ شود. هر کس که به او اقتدا شود و در کارها مقدم داشته شود، امام نامیده خواهد شد. از این بابت پیامبر، امام امت و خلیفه، امام رعیت خواهد بود. در مجموع میتوان نتیجه گرفت که از لحاظ لغوی، امامِ یک گروه کسی است که آنان او را مقتدای خود میدانند و بر خود مقدم میدارند و بر گرد او تجمع میکنند. امام علی (ع) مفهوم امامت و جایگاه خود را به عنوان امام امت با تشبیه خود به محور آسیا که آسیاسنگ بر گرد آن میچرخد، تبیین کرده است[۲]. این تمثیل فهم ما را از معنای امامت روشنتر میسازد[۳].
بازتاب امامت در نهج البلاغه
موضوع امامت و رهبری جامعه، شرایط رهبر شایسته و وظیفه متقابل امام و امت در آیات قرآن و احادیث نبوی و در سخنان امام علی (ع) مکرر انعکاس یافته و نیز در بخشی از تعبیرات نهج البلاغه ثبت شده است. محتوای امامتی نهج البلاغه را میتوان در دو بخش "امامت عامه" و "امامت خاصه" دستهبندی کرد.
"امامت عامه" ناظر به موضوعاتی همچون مفهوم و ضرورت امامت، شئون و وظایف امام و نیز تعیین صفات ضروری برای پیشوای مفترض الطاعه است. "امامت خاصه" در مقام تعیین اشخاصی است که جامع شرایط امامت برای امت و شایسته جانشینی پیامبر اسلام (ص) برای رهبری مسلمانان هستند.
مباحث امامت عامه در چهل موضع از نهج البلاغه مورد توجه قرار گرفته است. در ادامه، گزارشی از گفتهها و نوشتههای امام علی در حوزه کلیات امامت ارائه میشود[۴].
نیاز ضروری به امام
همه مکاتب سیاسی و اجتماعی توافق دارند که نظام اجتماع جز با اقتدا و التزام به رهبری انسانهایی که تصمیمگیری کنند و تصمیمهای آنها در جهت مصلحت جامعه مورد پذیرش واقع شود، امکانپذیر نیست. امام علی (ع) در خصوص ضرورت حضور امام در جامعه معتقد است مردم، چه کافر و چه مؤمن، چه نیکوکار و چه بدرفتار، همواره به امیری نیاز دارند که نظم و امنیت جامعه را تأمین کند، به کافران فرصت استفاده از دنیا را بدهد و برای مؤمنان امکان توشهگرفتن برای آخرت را فراهم کند، دشمنان متجاوز از مرزها را براند، امنیت راهها را ایجاد و اموال عمومی را مدیریت کند، حق ضعیفان از زورمندان بازستاند، چنان کند که درستکاران در امنیت بهسر برند و از نابکاران امان ببرد[۵].[۶]
شئون و وظایف امام
امام (ع) دو رسالت "احیای آموزههای دین" و "قوامبخشی به نظام اجتماع" را از وظایف و شئون اصلی امام برشمرده و نتیجه عمل به این دو امر را امنیتیافتن بندگان مظلوم از یک سو و اقامه دین و حدود الهی از سوی دیگر دانستهاند[۷]. اگر چه احیای دین و اجتماع دو مقوله بههمپیوستهاند، اما میتوان از جهتی این دو را از یکدیگر تفکیک کرد و آن، توجه به موضوع از منظر حقوق الهی یا انسانی است. برای مثال، قصاص حدی الهی است که اگر اقامه شود اولاً حرمت سخن خدا پاس داشته شده و ثانیاً حقوق و حیات اجتماعی بندگان تأمین شده است. از این منظر، بیانات امام از هر دو جنبه دینی و مردمی قابل بررسی است. امام نگاهبان حقوق خداوند در زمین است[۸]. یکی از حقوق مردم آن است که امامشان به کتاب خدای تعالی و سیره رسول الله عمل و سنت رسول (ص) را در جامعه اقامه کند[۹]. اگر مردم از امام تبعیت کنند، آنها را اولاً به راه روشن رسول خدا بازمیگرداند و ثانیاً بار مشکلاتی را که بر گردن مردم سنگینی میکند از دوششان برخواهد داشت[۱۰]. مأموریت اصلی امام تلاش برای رساندن موعظه به گوش نیازمندان، کوشش در خیرخواهی و نصیحت، احیای سنت و اقامه حدود الهی و توزیع حقوق مالی تعیینشده در دین میان صاحبان حقوق است[۱۱].
امام باید مواعظ انبیا را در میان مردم منتشر کند و به عنوان وصی پیامبر، علم و انذار او را به مردم برساند. با هشدارهای زبانی و عملی مردم را به راه صحیح بکشاند[۱۲]. حق مردم بر امامشان آن است که خیرخواهشان باشد، حقوق مالی را عادلانه در میان آنها توزیع کند و در تعلیم و تأدیبشان بکوشد تا جاهل نمانند و عالم و آگاه شوند[۱۳]. امامت منصبی است که میتواند انسان را به برترین بندگان خدا یا بدترین آنها تبدیل کند. اگر امام عدالت بورزد، هدایت یافته باشد و هدایت کند، سنتها را اقامه کند و بدعتها را بمیراند، او برترین بندگان نزد خدا خواهد بود؛ اما اگر امام ستمگر و گمراه باشد و دیگران به واسطه او گمراه شوند، آن دسته از سنن دین را که در میان مردم رواج دارد بمیراند و به جایش بدعتهای متروک را زنده کند، بدترین خلق خدا بهشمار آید. رسول خدا (ص) فرموده است که روز قیامت پیشوای ستمکار را میآورند بیآنکه یاور و شفیعی داشته باشد، پس او را در گردونه آتش جهنم میافکنند، آتش او را در خود میپیچاند و میبلعد و سرانجام در قعر جهنم به بند کشیده میشود[۱۴]. امام نه تنها باید در اندیشه امنیت داخلی سرزمین مسلمانان باشد، بلکه باید از مرزهای جامعه اسلامی نیز پاسداری کند. راه دادن به دشمنی که قصد جان آدمی را کرده، نشان زبونی است[۱۵]. بر امام است که نگذارد دشمن به راحتی از مرزها وارد شود و در عمق سرزمین به جان مردم بیفتد و آنها را به ذلت بکشاند[۱۶].[۱۷]
صفات امام
در منظر امام (ع) امامت تنها مقامی دنیوی نیست. شناخت امام، بیعت با او و اطاعت از او تنها تأمینکننده سعادت دنیوی نیست. بلکه سعادت اخروی نیز در گرو تشخیص امام درست و پیروی از اوست. از دیدگاه امام (ع) اگر مردم از امام تبعیت کنند آنها را به راه روشن پیامبر اکرم (ص) بازمیگرداند[۱۸]. همچنین امام باید هدایتیافته و هدایتگر باشد تا سنتها را اقامه کند و بدعتهای گمنام و ناشناخته را بمیراند[۱۹]. اینها که گفته شد گویای این مطلب است که علم به کتاب و سنت از صفات ضروری امام است. امام باید نسبت به دین و احکام خدا آگاه باشد، تا بتواند دیگران را نیز به دین صحیح هدایت کند. از اینرو شأن امام تنها سیاستورزی به معنای عام نیست، بلکه او با برخورداری از علم به کتاب و سنت و آشنایی با مواعظ انبیا و بهعنوان وصی پیامبر به احیای آخرت مردم نیز میپردازد. به بیان امام (ع) خلفای خدا در زمین و حجتهای الهی، عالمانی ربانی هستند که علم و بصیرت به آنها هجوم آورده و مباشر روح یقیناند. حضور آنها در دنیا با بدنهایی است که ارواحشان به ملکوت اعلی پیوسته و گره خورده است[۲۰]. این دیدگاه رو در روی تفکر مکتب خلافت است که شرط امامت را دینشناسی نمیداند. آنان شأن امام را در حد رهبری سیاسی جامعه فروکاستهاند و راهنمایی دینی را شأن علمای امت میدانند و از امام در این زمینه جز در حد اقامه نماز، سلب مسئولیت میکند.
در مقابله با نظریه فروکاستن امامت به سیاست، امام (ع) به صراحت بیان میدارند که علم به کتاب خدا از لوازم پیشوایان هدایتگر است. کتاب خدا مانند شاهدی صادق و خاموشی سخنگو به علم و حقانیت کسانی که آن را میفهمند و به آن عمل میکنند گواهی میدهد و در مقابل، بطلان اهل جهالت یا بدعت را برملا میسازد[۲۱]. در بیان امام، عالمان به قرآن تنها کسانی هستند که میتوانند امام و مقتدای امت باشند. در منظر امام حتی اگر دانش کارگزاران در یکی از امور دینی ناقص باشد، دانش امام نباید موصوف به چنین نقصی باشد. آن حضرت بیان میدارند که امام بر حق کسی است که اگر کارگزاران او در مورد حکمی اختلاف کردند و این اختلاف به او ارجاع شد، او توانا به تشخیص حق از باطل و تعیین حکم مورد رضایت خداوند باشد[۲۲].
اعتقاد شیعه مبنی بر علم بینقص امام درباره امور دینی و ضرورت بینیازی از اجتهاد به رأی، مطابق با این منطق علوی است. این امر درباره عصمت امام و پیراستگی او از جمیع رذایل نیز جاری است. در یک نظام حکومتی، حتی اگر امام معصوم باشد، همه کارگزاران او معصوم نیستند، اما رأس هرم باید دارای عصمت باشد تا اگر رعیت گرفتار ظلم کارگزاران شدند، پناهگاهی داشته باشند که به جهت نقایص شخصیتی و اخلاقی در تشخیص حق آنها فرو نماند و از پناهدادن به آنها فروگذار نکند. آن حضرت خطاب به طلحه و زبیر که بهسان طلبکاران از ایشان سهمخواهی میکردند، گفتند کدام موردی بوده که شما حقی در آن داشتهاید و من شما را از آن محروم کردهام یا خود را نسبت به شما در آن ترجیح دادهام یا کدام محاکمهای بوده که مسلمانان در آن از من کمک خواستهاند و من به جهت ضعف یا جهل یا خطا از در آن درمانده و به خاطر ناآگاهی از کتاب خدا و سنت پیامبر وامدار شما شده باشم[۲۳].
از سخنان امام به خوبی برمیآید که جهل به کتاب و سنت تنها رذیلهای نیست که امام امت باید از آن پیراسته باشد. ایشان در خطبهای از نهج البلاغه اظهار میدارد که امام جامعه باید از خصوصیاتی چون بخل، جهل، جفاکاری، بیعدالتی، رشوهپذیری در قضاوت و بیتوجهی به سنت پیامبر (ص) پیراسته باشد. به گفته ایشان، وجود هر یک از این خصوصیات رذیله در کسی که بهعنوان امانتدار ناموس مردم، جان آنها، اموالشان و داوری در میانشان، زمامدار آنها میشود، جامعه را به زوال میبرد[۲۴]. در این بیانات نیز بر پیراستگی امام از ستم و تعدّی و فسق تأکید شده است.
در روایات اسلامی، محبت دنیا سرچشمه تمام خطاها دانسته شده است. امام در نامهای به کارگزار خویش در بصره که در معرض گرایش به مجالس دنیادوستان قرار گرفته بود، او را زنهار میدهد و بیان میدارد که خود به عنوان امام از هرگونه مالاندوزی و رغبت به مشتبهات دنیوی بر کنار هستند و شایسته است که یاران ایشان نیز با خویشتنداری، تلاشگری، پارسایی و درستکاری در این راه ایشان را یاور باشند. آن حضرت بیان میدارند که سزاست امام مردم با امت خویش در ناگواریهای زندگی مشارکت کند و اسوه آنها در صبر بر ناملایمات باشد[۲۵].[۲۶]
امامت و وصایت
شیعیان معتقدند که نص بر وصی شرط تبلیغ رسالت است و پیامبر اکرم (ص) به صریحترین شکل در مجامع مختلف و به ویژه تجمع غدیر خم در آخرین روزهای حیاتش، وصی و جانشین خود را انتخاب کردهاند. امامت ناشی از وصایت را میتوان در برخی سخنان امام مشاهده کرد.
امام یکی از ریشههای تفرقه در جامعه را اقتدا نکردن به وصی پیامبر (ص) خوانده است. سپس از اینکه برخی مردم به جای پیروی از سنت پیامبر و وصی او، خود را امام خود قرار میدهند، گلایه میکنند[۲۷]. در فرازی دیگر به جایگاه رفیع خاندان پیامبر در میان امت اشاره میکنند و آل محمد (ع) را اساس دین، مرجع و معیار برای جلوگیری از افراطها و تفریطها و صاحب حق ولایت خاص میخوانند. از جمله توصیفات آن حضرت درباره خاندان پیامبر (ص) آن است که وصیت و وراثت پیامبر در میان آنان باقی و برقرار خواهد بود[۲۸]. آن حضرت در بیانی دیگر به صراحت میفرمایند که امامان همگی از قریش و در شاخه خاندان بنیهاشماند و دیگران شایستگی امامت و ولایت ندارند[۲۹].
شیعیان معتقد به تداوم امامت در خاندان پیامبرند و افراد معینی از آنان را تنها صاحبان حق امامت میدانند. در مقابل، عموم اهل سنت حق امامت را منحصر در بنیهاشم نمیدانند و هیچ برتری و احقّیّتی را نیز برای اهلبیت ایشان قائل نیستند. در میانه دو قول، بخشی از معتزله مدعیاند که حق امامت منحصر در اهل بیت (ع) نیست؛ با این حال، اهل بیت پیامبر و به طور خاص، امام علی (ع) در تصدی جایگاه امامت احقّ از دیگراناند. تعابیری که از قول امام علی (ع) بیان داشتیم با این قول معتزله تعارض دارد. تعابیری مانند این که امامان همگی از قریش و در شاخه خاندان هاشماند و دیگران شایستگی امامت و ولایت ندارند[۳۰] گویای آن است که غیر بنیهاشم امامت را به دست گرفته، در حالی که آنان هیچ حقی در این مورد نداشتهاند و نظریه احقیت اهل بیت برای پیروان مکتب خلافت در توجیه مشروعیت خلافت خلفا کارگشا نخواهد بود. وصایت در امامت را میتوان از منظری کلیتر نیز مورد توجه قرار داد. امام (ع) وجود امامی را که حداقل در جنبه هدایت علمی بتواند پیشوایی مردم را بر عهده بگیرد، در تمام مقاطع تاریخ ضروری میداند[۳۱]. سلسله این افراد در طول تاریخ گسسته نمیشود و ایشان بهواسطه رشته وصایت در امتداد زمان به یکدیگر متصلاند[۳۲].
وظیفه امت در قبال امام
1. میان مسلمانان اختلافی نیست که امت باید با امام زمان خود بیعت و او را اطاعت و حمایت کنند. با این حال ورود به حوزه وظایف امت نسبت به امام، نزد شیعیان و اهل سنت مختلف است. شیعیان تأکید دارند که پیش از بیعت با امام و اطاعت از او باید امام راستین را تشخیص داد و در اصطلاح به "معرفت امام زمان" دست یافت. این در حالی است که در فرهنگ اهل سنت تأکیدی جدی بر ضرورت شناخت امام به عنوان اولین وظیفه مسلمانان در حوزه امامت وجود ندارد. سبب این امر تلقی دوگانه شیعیان و اهل سنت از مقوله امامت است. در قاموس اهل سنت کسی که قدرت سیاسی را به دست بگیرد امام مردم است ولو آنکه آن را مشروع به دست نیاورده باشد و از ظلم و خطا نیز پیراسته نباشد. در مقابل، شیعیان معتقدند که امامان دو دستهاند: آنانکه مردم را به خیر راهبری میکنند[۳۳] و آنانکه امامان کفرند[۳۴] و مردم را به آتش فرامیخوانند[۳۵]. به عقیده شیعه حق آن است که قدرت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه به دست امامان بر حق باشد، اما لزوماً چنین نیست.
نتیجه آنکه به دست داشتن زمام قدرت در ممالک اسلامی نشاندهنده امامت حقیقی و لازم الاتباع نیست. از منظر شیعه، غلبه سیاسی شرط و نشانه امامت نیست و وجوبی در اطاعت هر نظام سیاسی وجود ندارد. وجوب بیعت و اطاعت تنها در قبال امام حقیقی که منصوص و موصوف به صفاتی برجسته است تعریف میشود ولو آنکه او قدرت سیاسی را در اختیار نداشته باشد. از اینرو بر مردم است که ابتدا امامان هدایتگر را بشناسند و آنها را از امامان ستمگر بازشناسند. سپس با امامان بر حق بیعت کنند و ایشان را بر مسند قدرت بنشانند و از ایشان حمایت کنند. به این ترتیب از دیدگاه شیعه نخستین وظیفه مسلمانان در حوزه امامت، شناخت امام راستین است. امام (ع) ضمن آنکه خلفای خدا را در زمین حجتهای عالم میداند[۳۶]، در خطبهای تأکید میکند که مردم باید همواره حجت خدا را بشناسند و به سوی او هجرت کنند. امام البته تأکید میکند جز مؤمنانی که خداوند قلب آنها را آزموده باشد به امامت امامان راستین تن در نمیدهند[۳۷].
امام پس از نمایاندن این نکته که امامت امری صرفاً سیاسی نیست و ضمن تأکید بر نقش امام در حوزههای تعلیم، تربیت، ابلاغ و موعظه بیان میکند که شناخت امام راستین نقش کلیدی در سعادت اخروی انسانها دارد، زیرا امامان حقیقی نمایندگان خدا در میان مردم و واسطه خلق و خالق در روز جزا هستند و داشتن سابقه آشنایی و انس با آنها در دنیا مهمترین دستمایه ورود به بهشت است[۳۸]. تعابیر امام به خوبی مؤیّد دیدگاه شیعیان در تأکید بر شناخت امام است. آن حضرت در تعبیری دو وظیفه معرفت امام و اطاعت از او را چنین بیان میکنند: بر شما باد اطاعت از کسی که به بهانه نشناختنش کسی عذر شما را پذیرا نخواهد بود[۳۹].
2. دومین وظیفه مسلمانان اقامه امام و برنشاندن او بر مسند حاکمیت است. یکی از باورهای شیعی برگرفته از روایات نبوی چنین است: صاحب حق امامت موظف نیست امت را به سوی خود فراخواند و برای به دست گرفتن حکومت ولو آنکه مردم نخواهند تکاپو کند، بلکه این امتاند که موظفاند در پی شناخت امام حقیقی به سراغ او بروند و از او دعوت کنند که سایه امامتش را بر سر ایشان بگستراند. این اصل اعتقادی با تشبیه امام به کعبه که باید به سراغش رفت و بر او نیست که به سراغ مردم برود، در روایات دینی انعکاس یافته است[۴۰].
همین مفهوم در چند موضع از نهج البلاغه نیز بازتاب یافته است. آن حضرت فرمودهاند که ما را حقی است که اگر به ما داده شود آن را میپذیریم و اگر نه، شکیبایی پیشه میکنیم، هر چند که شام شکیب به درازا بکشد[۴۱]. آن حضرت ضمن بیان گزارشی از غصب حق ایشان در امامت و شکیبایی طولانیشان بر دست به دست شدن امارت در میان کسانی که شایسته آن نبودند، بیان میدارند که اگر امروز نیز حضور مردمی که ایشان را به صدرنشینی در حکومت فرامیخوانند نبود و اگر پیمانی نبود که خدا از عالمان گرفته تا در برابر سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت اختیار نکنند، به اجتناب از ورود به عرصه سیاست ادامه میدادم[۴۲]. همچنین در چند موضع دیگر به بیرغبتی خود در ذات دنیا و حکومت دنیوی اشاره و تصریح کردهاند که دعوت مصرّانه مردم از حضرتش بود که ایشان را به بر عهده گرفتن کار امامت متقاعد ساخت[۴۳]. این معنا در احتجاجات امام با طلحه و زبیر نیز انعکاس یافته است[۴۴].
3. سومین وظیفه مسلمانان پس از نشاندن امام بر مسند حکومت، پایمردی در یاری او برای اداره جامعه است. مردم با اطاعت و حمایت از امام، دست او را در مهارکردن ظالمان و ستاندن حق مظلومان از ستمگران باز میگذارند[۴۵]. ضرورت اطاعت از امام و خیرخواهی خردمندانه برای وی در نامه کارگزارشان در مکه بازتاب یافته است[۴۶].[۴۷]
منابع
پانویس
- ↑ عرب هر چیزی را که وابستگانش به آن ضمیمه میشوند، امّ مینامد... هر شهری امّ آبادیهای اطراف آن است.
- ↑ «أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۲۳.
- ↑ «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ (علیه السلام) لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ، وَ قَالَ: أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُه»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۲۳.
- ↑ «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳١.
- ↑ «السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِه»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۲.
- ↑ «وَ لَكُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ [سُنَّةِ رَسُولِهِ] سِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ الْقِيَامُ بِحَقِّهِ وَ النَّعْشُ لِسُنَّتِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶٩.
- ↑ «فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ، الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰٥.
- ↑ «قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
- ↑ «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً؛ وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ «وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْرِي جِلْدَهُ لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ. أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ، فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ما يَشاءُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۲۳-۱۲۵.
- ↑ «فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ «إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ «فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۴٧.
- ↑ «تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ؛ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ [تَعَالَى] سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ، أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ الحكم للقرآن: أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ، أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً، فَقَصَّرَ الرَّسُولُ (صلی الله علیه وآله) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ؟»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸.
- ↑ «لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً وَ أَرْجَأْتُمَا كَثِيراً؛ أَلَا تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ، أَمْ أَيُّ قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ، أَمْ [أَوْ] أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ؟»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
- ↑ «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ، فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّة»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٣١.
- ↑ «وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۱۲۵ ـ ۱۲۶.
- ↑ «فَيَا عَجَباً! وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا، لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۸٨.
- ↑ «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲.
- ↑ «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ، غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۴٤.
- ↑ «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ، غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٤٤.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۱۲۶ ـ ۱۲۷.
- ↑ ﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴾؛ سوره انبیا، آیه ۷۳.
- ↑ ﴿وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ﴾؛ سوره توبه، آیه ۱۲.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لا يُنصَرُونَ ﴾؛سوره قصص، ۴۱.
- ↑ «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّلِ؛ مَا كَانَ لِلَّهِ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا. لَا يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ، فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ، وَ لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ، فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ. إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸٩.
- ↑ «قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لَامِعٌ وَ لَاحَ لَائِحٌ وَ اعْتَدَلَ مَائِلٌ، وَ اسْتَبْدَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ قَوْماً وَ بِيَوْمٍ يَوْماً وَ انْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظَارَ الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ. وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵٢.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۵۶: « عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ [فِي جَهَالَتِهِ] بِجَهَالَتِه».
- ↑ نهج البلاغه، خ٢٠٥؛ «وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ وَ لَا فِي الْوِلَايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا».
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲٢: « لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى».
- ↑ «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا»؛ خطبه ۵۴؛ «فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلَادِهَا»؛ خطبه ۱۳۷ و «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي» خطبه ۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵ و نامه ۵۴.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
- ↑ «عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٣٤.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۱۲۷ ـ ۱۲۹.