عصمت پیامبران در قرآن
عصمت به معنای حفظ و نگهداری و منع کردن است. با توجه به آنکه واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است از این رو نمیتوان به بیان دقیق معنای اصطلاح قرآنی این واژه پرداخت. تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در قرآن کریم و مقایسه آنها با معنای لغوی و عرفی عصمت، میتوان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند. هر چند از برخی آیات دیگر معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود. در برخی آیات قرآن کریم، واژههای دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. آیات دال بر عصمت انبیا در قرآن را میتوان در ضمن چند دسته از آیات جستجو نمود که عبارتاند از: آیاتی که بر عدم تسلط شیطان بر پیامبران، اصطفای الهی پیامبران دلالت دارند، آیاتی که امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران و یا معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه میکنند، آیاتی که اتمام حجت را هدف از بعثت انبیا میدانند و آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند.
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
اصطلاح قرآنی
بهرغم آنکه متکلمان شیعه دست کم دو معنای لطف بودن و ملکه بودن را برای عصمت در اصطلاح کلامی ارائه کردهاند[۶]؛ لکن با توجه به آنکه واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است از این رو نمیتوان به بیان دقیق معنای اصطلاح قرآنی این واژه پرداخت. آری تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در قرآن کریم و مقایسه آنها با معنای لغوی و عرفی عصمت، میتوان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند.
با این حال میتوان از برخی آیات دیگر معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب کلامی و حدیثی است[۷].
چراکه در برخی آیات قرآن کریم، واژههای دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری از اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده میگردد.
واژگان معادل عصمت
در کنار واژه عصمت، واژههای دیگری هم هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده میگردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور میکند؛ به همین سبب بازشناسی این مفاهیم و حوزههای هر یک میتواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم عصمت باشد:
- اخلاص: واژه مخلَص در اصطلاح قرآنی بر کسی اطلاق میشود که برگزیده خداست برای خالصسازی یا برگزیده اوست برای خالص کنندهای که آن ذکر آخرت باشد: اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار: مخلصین کسانی هستند که شیطان در آنها هیچ نفوذی ندارد.
- اصطفاء: خداوند از انبیای الهی به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که برگزیدگان ویژه الهیاند. خداوند از این واژه برای گزینش رسولان ویژه خود مانند ابراهیم، آدم، نوح و موسی یا اولیای خاص خود مانند مریم که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
- اجتباء: این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه الهی، در خصوص انبیا و اوصیا آمده است: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى﴾[۸] و نیز آیۀ ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[۹]. درباره یونس، لوط و یسع این آیه به کار رفته است: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۰]. درباره حضرت یوسف(ع) و گزینش او برای رسالت و اعطای تعبیر خواب به او اینگونه میفرماید: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ﴾[۱۱]. همچنین درباره حضرت یونس چنین تعبیری دارد: ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۲].
- اختیار: گزینش و انتخاب عدهای به عنوان رسول و وصی گاه با لفظ اختیار آمده است: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى﴾[۱۳]. ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر معنوی معادل عصمت باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در مقام اخذ بدیل چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت میگیرد که اگر کسی در پژوهش خود به دنبال مفهوم دینی عصمت باشد، خوب است این واژهها را نیز بررسی کند.
- نزاهت: این تعبیر معادل مفهوم عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از دانشمندان اسلامی به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از تنزیه و تنزیه الانبیاء استفاده میکنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ مرتضی، چنین امری مشاهده میشود[۱۴]. بعضی از عالمان اهل سنت به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده میکنند[۱۵]. در ادعیه و زیارات اهل بیت(ع) نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در قرآن از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر «الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۱۶] در زیارت حضرت امیر(ع) و نیز در زیارت جامعه «الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ»[۱۷] و نیز «الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ»[۱۸] آمده است.
- تطهیر: افزون بر آیه تطهیر در قرآن که برای عصمت از یک نوع پاک کردن مخصوص توسط خداوند یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از روایات تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با معصوم و معصومون آمده است. تعابیر «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ»[۱۹]، «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ»[۲۰] و «الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ»[۲۱] در مورد معصومان بارها نقل شده است. تعبیر ائمه اطهار به جای امامان معصوم در عرف متشرعه بسیار شایع است.
- صدق، امانت، تبلیغ، فطانت: برخی نویسندگان اهل سنت به جای اصطلاح عصمت در مورد صفات پیامبران چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان صفت پیامبر یاد کردهاند و در توضیح آنها گفتهاند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که پیامبر میدهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه خداوند، محال است کذب در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و باطن پیامبران را از گناه حفظ میکند؛ هم گناهان اعضا و جوارحی مانند دزدی، زنا و هم گناهان قلبی و اخلاقی مانند حسد، کبر و ریا. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به انبیا فرمان ابلاغ داده است با بیانی روشن و واضح برای مردم بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای قدرت فهم بسیار بالایی بوده، توانایی قابل توجهی برای استدلال و احتجاج در مقابل شبهههای مخالفان دارند[۲۲].
بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفتهاند[۲۳]. امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و ادراک قوی و سریع باشد، را از صفات انبیا برشمردهاند با این حال که نمیتوان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.
اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل میشود؛ امین به عنوان یکی از صفات فرشتگان الهی مانند جبرئیل و روح که واسطه نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) هستند، اطلاق شده است[۲۴] و در مورد انبیای الهی مانند لوط، موسی، هود، نوح، صالح و شعیب با تعبیر ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾[۲۵] آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه رسول در کنار هم آمده است.
در تمام این موارد اگر امین افاده معنای عصمت را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی را بیشتر از عصمت از گناه ایفاد میکند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمیکند.
البته «امین» در کنار کلمه «قوی» و «مکین» به عنوان صفت یوسف[۲۶] و آصف بن برخیا[۲۷] (آورنده تخت بلقیس از صنعا به بیت المقدس در یک چشم به هم زدن) و نیز حضرت موسی[۲۸] به عنوان استیجار برای شعیب در قرآن آمده است که در این موارد شاید معنای عرفی آن یعنی مورد اعتماد بودن مراد باشد تا معنای معصوم.
در مورد صدق نیز میتوان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از انبیا و اولیا مانند ابراهیم[۲۹]، حضرت مریم[۳۰]، ادریس[۳۱] و یوسف[۳۲] در قرآن آمده است؛ اما آیا این کلمه میتواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلَص یا معصوم باشد که نشاندهنده افاضه موهبتی الهی از سوی خداوند به معصومان باشد، جای شک باقی است.
نظیر ادعایی که در مورد کلمه امین و صدیق شده است، میتواند در مورد کلمه «شهید» به معنای گواه بر اعمال بندگان یا کلمه «حجّت» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه تبلیغ به معنای اینکه پیامبر، مأمور ابلاغ فرامین خدا به خلق خداست و اگر مخاطب وحی و خطاب الهی مردم باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی عصمت در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ رسالات الهی یکی از وظایف اصلی پیامبران و عالمان ربانی تلقی شده است[۳۳].[۳۴]
پیشینه عصمت پیامبران در قرآن
هر چند واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده اما صفت عصمت به مفهوم عام آن با قطعنظر از موصوفش که کتاب باشد یا ملائکه یا پیامبران، در قرآن مطرح شده است. برخی از آیاتی که بر عصمت انبیا دلالت میکنند عبارتاند از:
- ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ﴾[۳۵]؛ این آیه درباره عصمت حضرت یوسف (ع) است.
- ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۳۶]. ؛ این آیه گفتار پیامبر عظیمالشأن را با حصری که از نکره در سیاق نفی و استثناء فهمیده میشود معصوم از هر سخن باطل و نفسانی و گناهآلود معرفی میکند.
- ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۳۷]؛ این آیه پیروی مطلق از پیامبر را نتیجه دوست داشتن خداوند و شرط محبوب شدن در نزد خداوند دانسته است و معلوم است که اگر پیامبر در مواردی گناه کند تبعیت از پیامبر در آن موارد سبب نزدیکی به خداوند نمیشود، زیرا گناه مبغوض خداوند است و در نتیجه به اطلاق و عموم آیه خلل وارد میشود.
- ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾[۳۸]؛ این آیه درباره معصوم ماندن پیامبر از اضلال دیگران و ضرر آنهاست.
- ﴿إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۹]؛ ﴿لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ﴾[۴۰]؛ ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۴۱]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۲]. این آیات میفهمانند اطاعت خداوند بر صراط مستقیم بودن است و پیامبر همیشه بر صراط مستقیم قرار دارد و از آن منحرف نمیشود و اطاعت شیطان گمراهی است و شیطان بر مخلصین و متوکلین سلطه ندارد و اهل بیت (ع) مصداق واقعی مخلصین و متوکلین میباشند. که عدم عصمت با روح این آیات سازگار نیست.
- ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾[۴۳]؛ ﴿قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾[۴۴]؛ ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ﴾[۴۵]؛ ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۴۶]. این آیات مربوط به عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی است.
- ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۴۷] و ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ﴾[۴۸]. این آیات انبیاء را هدایت شده الهی معرفی کرده و کسی را که خداوند هدایت کرده دیگری نمیتواند گمراه کند.
- ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۴۹]؛ ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ﴾[۵۰]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۵۱]. این آیات و آیات متعدد دیگر (بیش از ۲۰ آیه) بر اطاعت مطلق از پیامبر، اسوه حسنه بودن پیامبر، ارجاع دادن اختلافات و تنازعات به پیامبر، ناراحت نشدن از قضاوتها و احکام پیامبر و... دلالت دارند و اطاعت نکردن از پیامبر را باعث پشیمانی در قیامت معرفی میکنند؛ که بیاعتقادی به عصمت با روح این آیات تناسب ندارد، زیرا با برهان خلف واضح است که اگر از پیامبر گناه صادر شود اطاعت از ایشان باعث نقض غرض فرستادن پیامبران و تشریع دین میشود و به عموم و اطلاق این آیات خلل وارد میشود[۵۲].
اثبات عصمت پیامبران
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾ [۵۳]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۵۴].[۵۵].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۵۶]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۵۷]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۵۸] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۵۹] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۶۰].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۶۱]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۶۲].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۶۳]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»[۶۴].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۶۵]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۶۶].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۶۷].[۶۸]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۶۹]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۷۰].
توهم معصوم نبودن پیامبران
در ظاهر برخی آیات، اموری به پیامبران (ع) نسبت داده شده که توهم معصوم نبودن آنها را برای برخی از همان زمان ائمه معصومین (ع) ایجاد نموده بود. از این رو در پارهای از سوالاتی که از محضر امام رضا(ع) شده است، این شبهه نیز به چشم میخورد که در روایات امام به خوبی پاسخ داده شده است.
حضرت ابراهیم (ع)
از امام رضا (ع) درباره این آیه سؤال شد که خداوند میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي﴾[۷۱]، چگونه ابراهیم (ع) که پیامبر خداست اظهار میدارد که این ستاره پروردگار من است؟!
امام (ع) فرمود: ابراهیم هنگامی که از مخفیگاه خود بیرون آمد با سه گروه برخورد کرد: گروهی ستاره زهره را میپرستیدند گروهی ماه و گروهی خورشید را: پس هنگامی که شب او را فرا گرفت، زهره را دید و از روی انکار و استخبار و به شکل پرسشی گفت: این پروردگار من است؟! پس هنگامی که ستاره افول کرد، گفت افول کنندگان را دوست ندارم، زیرا افول از مفات موجود محدِث است و از صفات قدیم نیست و... همین طور به صورت پرسش انکاری نسبت به ماه و خورشید و سرانجام گفت: ﴿يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷۲].[۷۳]
حضرت موسی (ع)
شبهه ارتکاب قتل
از امام (ع) درباره این آیه سؤال شد: ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾[۷۴]؛ پرسش این است که چرا موسی (ع) چنین کرد و چنین گفت؟
امام رضا (ع) فرمود: موسی (ع) وارد شهری از شهرهای فرعون شد، در حالی که مردم آن شهر از ورود او غافل بودند. (بین مغرب و عشاء وارد شده بود). ﴿فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾[۷۵] یعنی موسی (ع) پس از ورود دو مرد را یافت که با هم میجنگند، یکی از شیعیانش بود و دیگری از دشمنانش. پس آنکه شیعه او بود بر علیه دشمنش از او کمک خواست، پس موسی (ع) بر او مشتی نواخت، موسی بر دشمن به حکم خدای تعالی عمل کرد و او مُرد. آنگاه گفت: این کار، یعنی جنگ بین این دو مَرد، از عمل شیطان بود نه آنچه موسی انجام داد که کشتن او باشد. به درستی که او، یعنی شیطان، دشمن گمراه کننده آشکاری است. خلاصه امام (ع) فرمود: مراد از آیه ﴿هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ درگیری آن دو بود نه کار حضرت موسی (ع)[۷۶].
شبهه اعتراف او به ظلم به خود
از حضرت در مورد کلام حضرت موسی به دنبال این قضیّه سؤال شد که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي﴾[۷۷] که به خود نسبت ظلم میدهد و طلب آمرزش میکند، چرا؟
امام (ع) فرمود: میگوید: (مراد موسی (ع) این است) که من خودم را به خاطر وارد شدن در این شهر در جایگاهی قرار دادم که جای من نبود. ﴿فَاغْفِرْ لِي﴾ یعنی: مرا از دشمنانام بپوشان که بر من دست نیابند و مرا بکشند. ﴿فَغَفَرَ لَهُ﴾[۷۸] یعنی خداوند او را از دشمناناش پوشاند ﴿فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾[۷۹] (سپس گفت: پروردگارا به خاطر نعمتی که به من دادی از نیرو و قوت طوری که مردی را با مشتی کشتم «هرگز پشتیبان مجرمین نخواهم بود. بلکه با این نیرو تنها در راه تو جهاد خواهم کرد. تا خشنود شوی...[۸۰].
اعتراف به گمراهی
از امام (ع) در مورد سخن دیگر موسی (ع) سؤال شد که به فرعون گفت: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ﴾[۸۱]، چرا موسی (ع) به خود نسبت گمراهی میدهد؟
امام رضا (ع) فرمود: فرعون به موسی (ع) وقتی که پیش او رفت، گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۸۲]؛ ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ﴾[۸۳]. (از گمراهان) از راه به خاطر وارد شهری از شهرهای تو شدن. (یعنی مراد از ضالین در آیه فوق این است که موسی (ع) وارد شهری از شهرهای تحت سلطه فرعون شد و با این کار جانش به خطر افتاد. گویی راه را گم کرده و به این شهر وارد شده است. خلاصه موسی نسبت ضلالت و کفر را مطابق نظر فرعون بیان میفرمایند، نه مطابق با واقع. یعنی فرعون چنین اعتقادی دارد). ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۸۴]. (بنابراین، این نسبت مطابق با واقع نبود، بلکه مطابق نظر غیر واقع فرعون بود. شبیه این مطلب درباره پیامبر اسلام (ص) است. امام (ع) در دنباله سخنش فرمود:) و تحقیقاً خداوند به پیامبرش محمد (ص) فرمود: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى﴾[۸۵] میفرماید (مراد خداوند این است که:) آیا تو را تنها نیافت پس مردم به تو پناه آوردند؟ ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا﴾[۸۶] یعنی مطابق نظر قومت (وگرنه در حقیقت تو هدایت یافته بودی) ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى﴾[۸۷] یعنی مردم را به سوی شناخت تو هدایت کرد: ﴿وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى﴾[۸۸] یعنی میفرماید تو را بینیاز کرد به این که دعایت را مستجاب قرار داد.
خلاصه مراد امام این بود که این آیات را نباید به ظاهر آن اخذ کرد، بلکه باید تأویل کرد، و خود حضرت تأویل مواردی از آن را بیان میفرماید[۸۹].
حضرت یوسف (ع)
از امام رضا (ع) درباره این کلام خداوند سؤال شد که درباره حضرت یوسف میفرماید: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾[۹۰]. اگر یوسف (ع) معصوم بود، چرا آهنگ آن زن را کرد؟
امام رضا (ع) فرمود: آن زن قصد یوسف کرد و اگر برهان ربش را نمیدید او هم آهنگ زن را میکرد، (به صورت جمله شرطیه) و لکن یوسف چون معصوم بود و معصوم به انجام گناه اهتمام نمیورزد و آن را هیچگاه انجام نمیدهند، (پس شرط حاصل نشد، در نتیجه جزا نیز منتفی است). آنگاه امام (ع) فرمود: پدرم از پدرش حضرت صادق (ع) برایم حدیث کرد که حضرت فرمود: آن زن قصد انجام گناه کرد و حضرت یوسف قصد عدم انجام آن را...[۹۱].
حضرت یونس (ع)
از حضرت درباره این آیه که درباره یونس است سؤال شد: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾[۹۲]. در این جا دو پرسش مطرح است:
- چرا یونس خشمگین از بین قومش رفت؟
- چرا گمان کرد که خدا بر او تنگ نخواهد گرفت و یا بر حسب تفسیر دیگری بر او قدرت پیدا نخواهد شد؟
امام رضا (ع) فرمود: آن شخص (ذالنّون) یونس بن متی بود. خشمگین به خاطر (اعمال قوماش از بین آنها رفت. گمان کرد، یعنی یقین داشت که بر او تنگ نمیگیریم. (مفهوم لن نقدر:) قدرت نداریم نیست، بلکه روزی او را بر او تنگ نمیگیریم است و از همین قبیل است سخن خدای تعالی ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ﴾[۹۳] (که مفهوم قدر:) یعنی تنگ گرفت و روزی او را کم کرد. ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ﴾[۹۴] یعنی در تاریکی شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی (خداوند را ندا در داد) ﴿أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۹۵] یعنی من به سبب ترک عبادتی که باعث روشنی چشم من بود در شکم ماهی خود را از ظالمین میدانم، مراد ظلم به مفهوم مصطلح آن نبود، بلکه سلب امکان عبادت در شکم ماهی بود. پس خداوند دعای او را استجابت کرد و خدای عزّوجل فرمود: ﴿فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴾[۹۶].[۹۷]
عصمت پیامبران (ع) و ناامیدی از قوم خود
از حضرت در باره این آیه پرسیده شد که میفرماید: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا﴾[۹۸]. منظور این است که، اولاً چرا پیامبران مأیوس شدند؟ و ثانیاً چرا گمان کردند که تکذیب شدهاند؟
امام رضا (ع) فرمود: «خداوند میفرماید تا آنکه پیامبران از قوم خود مأیوس شدند (نه از نصر و عنایات الهی) و قوم آنها (نه خود پیامبران) گمان کردند که پیامبران حتماً تکذیب شدهاند، و در این هنگام نصر و کمک ما برای پیامبران آمد»[۹۹].
عصمت پیامبراکرم (ص) و بخشش گناهان او
از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[۱۰۰]. مراد این است که مگر پیامبر اسلام (ص) مرتکب گناهانی شده است که خداوند میفرماید این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهان گذشته و آیندهات آمرزیده شود؟
امام رضا (ع) فرمود: هیچ کس نزد مشرکین اهل مکّه گناهکارتر از رسول الله (ص) نبود، زیرا آنان سیصد و شصت بت را به غیر خدا عبادت میکردند. پس هنگامی که پیامبر آنان را به توحید و تنها پرستش خداپرستی فرا خواند این امر برایشان بزرگ و عظیم آمد. نفی شرک و بتپرستی را گناهی بزرگ برای پیامبر شمردند) و گفتند: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ﴾[۱۰۱].
پس هنگامی که خدای عزّوجل مکّه را برای پیامبرش گشود به او فرمود: ای محمد ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[۱۰۲]. یعنی تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را نزد مشرکین اهل مکه بپوشاند. به وسیله دعوت کردن آنها به وحدانیت خدا از سوی تو در این صورت آنچه در گذشته یا در آینده آنان برای تو گناه تصوّر میکردند همگی از بین رفت، چون گروهی از مشرکین مکّه مسلمان شدند و گروهی از مکّه خارج شدند و آنکه از آنها باقی ماند یارای انکار توجیه را ندارد؛ زیرا مردم همگی به سوی آن دعوت شدهاند، بنابراین، گناه او نزد آنان (نفی شرک و بتپرستی) با پیروزی او بر آنان پوشیده شده و از بین رفت. (خلاصه فتح مکه باعث شد آنچه مشرکین مکّه برای پیامبر گناه تصوّر میکردند همگی پوشانده شده و از بین برود)[۱۰۳].
عصمت پیامبر اکرم (ص) و عفو خدا از او
از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾[۱۰۴]. یعنی خدا تو را عفو کرد. چرا به آنها اجازه دادی؟ (مقصود این است چرا پیامبر کاری کرد که خداوند او را بخشید؟)
امام رضا (ع) فرمود: این آیه از مواردی است که به صورت «إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ» یعنی بر حسب ضرب المثل فارسی: در میگویم دیوار تو بشنو» نازل شده است. خداوند در این مطلب پیامبرش را مخاطب قرار داده است، در حالی که مرادش امّت پیامبر است. (در کلام خدای تعالی امت را مؤاخذه میکند که چرا برای ترک جهاد از پیامبر اجازه خواستید؟ هرچند خداوند شما را بخشیده است). همچنین است کلام خدای تعالی ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۱۰۵]. (یعنی در این آیه هرچند مخاطب پیامبر است، امّا مراد امّتش میباشند و همچنین است) سخن خدای عزّوجل﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۱۰۶]. منظور این آیه نیز امّت میباشند نه شخص پیامبر (ص)[۱۰۷].
پرسشهای وابسته
- دلایل قرآنی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)
- آیه ۹۰ سوره انعام چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیه ۶۴ سوره نساء چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیه ۸۳ سوره ص چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیه ۲۱ سوره احزاب چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیه ۱۲۴ سوره بقره چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت میکند؟ (پرسش)
- مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش)
- مراد از عصمت در مقام ابلاغ وحی چیست؟ (پرسش)
- عصمت پیامبران و امامان در مقام تفسیر و تبیین وحی به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا قرآن کریم عصمت انبیاء را در مقام تلقی و ابلاغ بیان کرده است؟ (پرسش)
منابع
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت
- سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمدی، رضا، عصمت در قرآن
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ برخی معتقدند عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست. ر.ک: محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰؛ برخی دیگر نیز معتقدند عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ چه اینکه عصمت در اصطلاح متکلمان و نیز در اصطلاح روایات، نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایه اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفتهها و اعمال پیامبر، امام و انطباق آنها با دین حق و دین خداست و چون ائمه به خاطر قابلیت و لطف الهی میتوانند چنین نیرویی را داشته باشند و از هر خطا و گناه مصون بمانند به ایشان معصوم میگویند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۳۵۹ - ۳۶۲.
- ↑ «سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.
- ↑ «اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
- ↑ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمیگزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ «اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.
- ↑ «و من تو را برگزیدهام پس به آنچه وحی میشود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام میبرد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه(ع) نگاشته شدهاند.
- ↑ ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.
- ↑ حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ.
- ↑ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾ «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
- ↑ «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.
- ↑ ﴿إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ﴾ «بیگمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ﴾ «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ «بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ﴾ «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ﴾ «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ﴾ «همان کسانی که پیامهای خداوند را میرسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۴۹-۱۵۷.
- ↑ «آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «که بیگمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
- ↑ «که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
- ↑ «و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافر» سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست، * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراهکنندهای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «در آن روز، آنان که کفر ورزیدهاند و از پیامبر سرپیچی کردهاند دوست دارند کاش با خاک یکسان میشدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمیتوانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۱۲.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ «ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۸.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است» سوره قصص، آیه ۱۵.
- ↑ «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراهکننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
- ↑ «مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
- ↑ «که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۶.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
- ↑ «و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی» سوره شعراء، آیه ۱۹.
- ↑ «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
- ↑ «آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۱.
- ↑ «آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.
- ↑ «و تو را گمگشته یافت» سوره ضحی، آیه ۷.
- ↑ «پس هدایت کرد» سوره ضحی، آیه ۷.
- ↑ «و تو را نیازمند یافت و بینیاز کرد،» سوره ضحی، آیه ۸.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچگاه او را در تنگنا نمینهیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
- ↑ «و چون پروردگارش او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ گیرد» سوره فجر، آیه ۱۶.
- ↑ «پس در آن تاریکیها بانگ برداشت» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
- ↑ «که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بیگمان من از ستمکاران بودهام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
- ↑ «و اگر او از نیایشگران نبود * بیگمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته میگردند میماند» سوره صافات، آیه ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفتهاند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
- ↑ «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بیگمان این چیزی شگفت است * و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) میخواهند * ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.
- ↑ «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ «که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.