عصمت امام در تفسیر و علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

عصمت امام در دیدگاه مفسران شیعی

در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی در این باره آمده است: قَالَ اللَّهُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ لَا يَكُونُ بِعَهْدِي إِمَامٌ ظَالِمٌ؛ «پیشوای ستمگر در عهد و عُهده من نیست که آن را وفا کنم»[۱]. مرحوم صدوق براساس درک حضرت ابراهیم(ع) از مقام امام - که پس از آزمون‌ها به آن نائل شده و عظمت والای آن را می‌شناسد - درخواست حضرت را تنها برای ذریه معصوم خود دانسته، می‌نویسد: کلمه «مِنْ» در ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي حرف تبعیض است... چون محال است حضرت ابراهیم امامت را برای کافر یا برای مسلمانی که معصوم نیست، درخواست کند. بنابراین درخواست حضرت ابراهیم برای خواص مؤمنین بوده است... آن هم مؤمنان خاصی که معصومند، چون خواص، آنانند که از کفر دوری جویند سپس در رتبه بالاتر، آنان که از کبائر اجتناب کنند، تا جزء اخصِّ خواص شوند، آن‌گاه بالاتر از آنها معصومانند که خاص اخصند. حضرت ابراهیم این افراد از ذریه خود را مدّ نظر داشته‌اند و اگر صورتی برتر از معصوم که خاص اخصند متصور می‌شد آن را از اوصاف امام قرار می‌داد و از خداوند می‌خواست، امامت را برای آنان قرار دهد پس ظالم در برابر معصوم خواهد بود و پاسخ حق‌تعالی تأییدی بر نوع درخواست حضرت ابراهیم است[۲].

ایشان در ادامه بحث با استناد به برخی آیات، به وجوبِ جعلِ امامت برای ذریه معصوم از نبی مکرم اسلام(ص) پرداخته است. شیخ طوسی پس از آنکه اختلاف دیدگاه‌ها را درباره معنای «عَهْد» نقل کرده (و به زودی در دیدگاه‌های اهل تسنن خواهید دید) می‌گوید: «مجاهد بن جبر تابعی «عَهْد» را به معنای امامت دانسته است؛ این معنا از ابی جعفر امام باقر و ابی عبدالله امام صادق(ع) نیز روایت شده است». آن‌گاه شیخ طوسی ضمن آنکه همین معنا را برای واژه «عَهْد» می‌پذیرد؛ از این فراز، عصمت امام را اثبات کرده، می‌نویسد: و استدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوماً من القبائح، لأن الله تعالى نفى أن ينال عهده -الذي هو الإمامة- ظالم و من ليس بمعصوم فهو ظالم إما لنفسه أو لغيره[۳]؛ «امامیه با استدلال به این آیه، بر این باورند که امام، جز برای معصوم از قبایح نخواهد بود؛ چون خداوند، «عَهد» خود را که همان امامت است از ظالم دریغ کرده و کسی که معصوم نیست یا ظالم به خویش و یا ظالم به دیگران است. پس شایسته مقام امامت نیست.

شیخ طوسی در ادامه بحث می‌گوید: امامیه بر مبنای این استدلال، خلافت خلفای سه‌گانه را ردّ و ابطال می‌کند و می‌گوید: چون آنان پیش از اسلام، مشرک بوده‌اند -که مصداق بارز ظلم است - صلاحیت برای زعامت بعد از اسلام را نخواهند داشت. آن‌گاه ایشان به نقد مناقشه‌ای می‌پردازد که همواره بر این استدلال مطرح بوده[۴] و از جمله جصّاص (د۳۷۰ق) آن را بیان کرده است؛ به اینکه آیه شریفه، از افرادی نفی صلاحیت برای زعامت می‌کند که در زمان تصدی امامت، ظالم باشند اما اگر پیش از آن توبه کرده و به اسلام گرویدند، ظالم نامیده نمی‌شوند و صلاحیت آنان مخدوش نخواهد بود. استدلال جصّاص در این باره چنین است: إن الحكم إذا كان معلقا بصفة فزالت الصفة زال الحكم و صفة الظلم صفة ذم فإنما يلحقه مادام مقيما عليه فإذا زال عنه زالت الصفة عنه و كذلك يزول عنه الحكم الذي علق به من نفي نيل العهد في قوله تعالى ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵]؛ «هرگاه حکمی منوط به صفتی شد، با زایل شدن صفت، حکم هم زایل می‌شود، همان‌گونه که ظلم موصوف به مذمت است و چون زایل شود، صفت مذمت هم از بین می‌رود. به همین گونه، حکم به عدم رسیدن مقام امامت -یا همان عهد- به ظالم با زایل شدن صفت ظلم، پایان می‌پذیرد و در پی آن، مقام امامت برای کسی که هم‌اکنون به صفت ظالم متصف نیست، امکان‌پذیر می‌گردد.

شیخ طوسی در مقام پاسخ به این مناقشه می‌گوید: إذا تاب لا يخرج من أن تكون الآية تناولته -في حال كونه ظالماً- فإذا نفى أن يناله فقد حكم عليه بأنه لا ينالها. و لم يفد أنه لا ينالها في هذه الحال دون غيرها فيجب أن تحمل الآية على عموم الأوقات في ذلك ولا ينالها و إن تاب فيما بعد[۶]؛ «ظالمی که توبه کرده باز هم مشمول حکم آیه، به عدم صلاحیت او برای نیل به مقام امامت، هست. چون در حالی که ظالم بوده قطعاً این حکم، شامل او می‌شده و همواره این حکم به اطلاقش باقی است؛ به اینکه وی صلاحیت دستیابی به مقام امامت را ندارد. پس باید حکم آیه را بر عدم صلاحیت ظالم در تمام اوقات دانست و گفت: مقام امامت به ظالمی که توبه کرده نخواهد رسید. مرحوم طبرسی در این فراز از شیخ طوسی پیروی کرده و مطلبی نیفزوده است[۷] و در تفسیر جوامع الجامع نیز به این عبارت اکتفا کرده است: «این آیه بر عصمت امام دلالت دارد؛ چون هر کس معصوم نباشد، یا ظلم به خویش می‌کند یا ظلم به دیگران»[۸]. در تفسیر ابوالفتح رازی نیز «مِنْ» برای تبعیض و «عَهْد» به امامت معنا شده است. وی بر این معنا، ضمن استدلال به قول امام باقر و امام صادق(ع) می‌نویسد: نشاید که ابراهیم(ع) بر اطلاق دعایی کند که ایمن نباشد که ردّش کنند؛ خصوصاً به محضر قوم که بس مودّی بود با نفرت از او... لابد باید که معنی عهد، امامت بود تا کلام ملایم بود والّا جواب بر وفق سؤال نبود. با کلام حکیم نماند چو او را از امامت پرسند از نبوت و یا میثاق - یعنی عهدی که ظالمی کند تو بر ظلم وفا مکن- جواب دهد[۹].

ابوالفتوح در پی آن، عصمت امام را از این آیه، استفاده می‌کند و می‌گوید: در آیه دلیل است بر آنکه امام معصوم می‌باید... چون حق تعالی نفی امامت کرد از آن کسی که خدای تعالی او را ظالم داند بر عمومِ ظالم نفس خود و ظالم غیر و آن‌کس که بر جمله این هر دو ظلم از او منفی باشد، معصوم باشد[۱۰]. مرحوم فیض کاشانی (د۱۰۹۱ق) پس از نقل دو روایت از امام صادق(ع) که از ایشان درباره این آیه چنین نقل شده «... لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ» و حدیثی که می‌فرماید: «مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً» می‌نویسد: و فيه تعريض بالثلاثة حيث عبدوا الأصنام قبل الإسلام[۱۱]؛ «این احادیث تعریضی به خلفای سه‌گانه است که پیش از اسلام، بت می‌پرستیدند». وی حدیث معروف امام رضا(ع) را نیز نقل کرده -که به زودی در بحث روایی خواهد آمد- که در آن امام(ع) می‌فرماید: این آیه، امامت ستمگر را تا روز قیامت ابطال کرده و آن را برای برگزیدگان قرار داده است.

در تفسیر الاصفی نیز، به نقل این روایات اکتفا شده است[۱۲]. مرحوم استرآبادی، از دانشمندان نیمه دوم قرن دهم، عهد را به امامت و ظالم را به کافر معنا کرده است (چون قرآن فرموده: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۳]). آن‌گاه می‌گوید: و بهذه الآية يستدل على أن الإمام لا يكون إلا معصوماً عن فعل القبيح والظالم يفعله و قد نفى الله سبحانه أن ينال عهده ظالماً لنفسه أو لغيره[۱۴]؛ به این آیه بر عصمت امام از کار ناپسند استدلال شده است و چون ظالم خواه به خود ظلم کند یا به دیگران، مرتکب کارهای ناپسند می‌شود خداوند سبحان عهد خود را از وی دریغ می‌کند. وی در ادامه بحث، حدیث ابن مغازلی را از ابن مسعود از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که در بخش روایی ملاحظه خواهید کرد. ابو جامع عاملی (د ۱۱۳۵ق) بر همین منوال مشی کرده وی عهد را به معنای امامت و آیه را دال بر وجوب عصمت پیامبر و امام حتی از گناهان صغیره می‌داند. وی توبه ظالم را کارساز نمی‌شمرد، چون از نظر او صدق ظلم بر وی فی الجمله بوده و مشمول آیه خواهد بود؛ چه رسد به اینکه ظالم، مبتلا به شرک باشد[۱۵]. در تفسیر کنز الدقائق نیز همان عبارات شیخ طوسی را می‌بینیم که در آن «عهد» را به معنای امامت و از آیه عصمت امام را به طور مطلق استفاده کرده است.

تفسیر آلاء الرحمن نیز «عَهد» را به معنای امامت و ظالم را در برابر معصوم دانسته است. وی در این زمینه چند نکته -که برخی از آنها بدیع است- به بحث‌ها افزوده است. از جمله:

  1. لا ينال عهدي الظالمين بيانا لشرف الإمامة في فضيلتها العظمى؛ این فراز، بیانی برای شرف مقام امامت و درباره فضیلت والای آن است؛
  2. هذا العهد الكريم من نحو الوصية والدلالة على التعيين و نظير ذلك قولهم ولي عهد؛ این عهد ارجمند، همانند قول عقلاست که درباره جانشین حاکم می‌گویند: «ولیّ عهد»، که نوعی وصیت و دلالت بر تعیین شخص امام دارد؛
  3. الظالم يعم من ظلم نفسه بمخالفته للحق و كيف يليق من لا رادع له من كماله عن الظلم لنفسه أو لغيره لأن يعهد الله إليه بإمامة الناس وإصلاح أمورهم و إرشادهم: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۱۶]؛ ظالم در این آیه، شامل کسی است که به خود به دلیل مخالفت با حق ظلم می‌کند. بنابراین، چگونه ممکن است حق‌تعالی به کسی که برای رسیدن به کمال خود، منعی از ظلم به خود و یا ظلم به دیگران نمی‌بیند، با او پیمان امامت بر مردم داشته باشد و اصلاح امور و ارشاد آنان را به وی واگذارد: «آیا کسی که رادعی بر ظلم به خود و دیگران دارد و به حق هدایت می‌کند سزاوارتر به پیروی است یا آنکه هدایت نشده و گرفتار ستم به خویش و دیگران است جز آنکه هدایت شود».

صاحب تفسیر آلاء الرحمن در ادامه بحث به ذکر روایات می‌پردازد و از آنها نکاتی را استخراج کرده که در بحث روایی خواهید دید[۱۷]. دیگر مفسران معاصر نیز بر همین باورند که «عَهد» به معنای امامت و ظالم در برابر معصوم است. از جمله علامه طباطبایی که با تحلیلی مقام امامت، عصمتِ امام را در تمام مقاطع حیات (پیش از امامت و پس از آن) اثبات می‌کند. از نظر ایشان، این مقام به قدری والا و باعظمت است که جز با عصمت امام تناسب نخواهد داشت چون، اولاً: این مقام به حضرت ابراهیم(ع) پس از نبوت و احراز یقین و صبر ایشان در مواجهه با ابتلاها، عطا شده است؛ ثانیاً: این مقام در کسی یافت می‌شود که ذاتاً سعید و پاک باشد؛ ثالثاً: امام، هادی به سوی حق است بدون آنکه نیاز به هدایت دیگران داشته باشد؛ همان‌گونه که قرآن فرمود: ﴿... أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۱۸] تقابل در این آیه؛ بین کسی که هادیِ به سوی حق است، با کسی که تا هدایتش نکنند راه را نمی‌یابد، اقتضا می‌کند که هادیِ به سوی حق، محتاجِ هدایت دیگران نباشد و خودش راه را پیدا کند؛ رابعاً: امام با تأیید و تسدید ربانی هرچه می‌کند خیر و خوبی است؛ چون قرآن درباره امامان فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ...[۱۹]. در این آیه نفرمود و أوحينا إليهم أن أفعلوا الخيرات که دستور به انجام خیر کند تا اعم از آن باشد که این خیرات انجام پذیرد، یا عمل نشود. بلکه فرمود: به آنان تحقق خیرات، وحی می‌شود، یعنی آنان این دستور را انجام می‌دهند و جز خیرات، چیزی از ایشان سر نمی‌زند. بنابراین، امام با این شرافت و اوصاف، باید از هر ضلالت و ظلمی، معصوم باشد. در نتیجه اینکه حق‌تعالی فرمود: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد»، مطلق و شامل هر کسی خواهد شد که ظلمی از او صادر شود؛ هرچند ظلمی بسیار کوچک باشد، چه ظلم شرک و چه ظلم معصیت، چه در همه عمرش و یا پیش از پیش از احراز مقام امامت (ولی بعداً توبه کرده و صالح شود) هیچ‌یک از این افراد نمی‌توانند امام باشند؛ چون هیچ کدام از آنان با مقام والا و بلند امامت، سنخیت ندارند[۲۰]. استدلال دیگر علامه با استناد به بیانی از استادشان است که عصمت امام را از تناسب بین پرسش حضرت ابراهیم(ع) و پاسخ حق‌تعالی استنباط کرده است:

  1. حضرت ابراهیم، امامت را برای بعض ذریه خود درخواست کرد؛
  2. خداوند بخشی از خواسته‌های وی را پذیرفت و بخش دیگر را نپذیرفت. با عنایت به این دو مطلب روشن، گفته می‌شود: برای ذریه آن حضرت، بیش از چهار قسم متصور نیست:
    1. شماری از آنان در همه عمر خود، فاسق و ظالم بوده‌اند؛
    2. گروهی در همه عمر خویش، عادل و معصوم بوده‌اند؛
    3. افرادی در آغاز زندگی خود ظالم بوده سپس توبه کرده و عادل شده‌اند؛
    4. برخی از آنان نیز در آغاز حیات خود عادل بوده‌اند، ولی پس از آن عصیان کرده، فاسق و ظالم شده‌اند.

برای تعیین مصداق یا مصادیق جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ از اقسام یاد شده، در ابتدا باید مراد حضرت ابراهیم(ع) از ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي مشخص شود. به یقین آن حضرت که پیامبر معصوم است و از اوصاف برجسته او اعلام تبری و انزجار از ظالمان است و فرموده: ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ[۲۱] خواستار نیل امامت، به ظالمان نبوده است؛ بنابراین، یقیناً مراد حضرت ابراهیم(ع) درخواست مقام امامت برای گروه‌های اول و چهارم از اقسام مزبور، نبوده و کاملاً از مدار درخواست آن حضرت بیرون است. بر این اساس، جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ پاسخ به درخواست امامت برای بقیه افراد، یعنی گروه‌های دوم و سوم است و چنان‌که توضیح داده شد، به دلیل صدق ظالم بر افراد گروه سوم، مراد آیه، عدم شایستگی این گروه برای امامت است. نتیجه اینکه خواست حضرت ابراهیم(ع) فقط درباره گروه دوم یعنی کسانی که در همه عمر خود عادل بوده‌اند، اجابت شده است[۲۲]. این دسته‌بندی پیش از نقل قول علامه طباطبایی، از افرادی دیگر نقل شده است. از جمله شیخ صدوق که به نحوی به این دسته‌بندی پرداخته و از آن عصمت امام را استفاده کرده است - دیدگاه وی را ملاحظه کردید- و همین‌طور ابوالحسن بصروی که ابن شهرآشوب دیدگاه وی را گزارش کرده است[۲۳]. در این زمینه در تفسیر نمونه نیز چنین می‌خوانیم: از آنجا که مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنیِ خلق، مقام فوق العاده پرمسئولیت و باعظمتی است، یک لحظه گناه، نافرمانی و سوءپیشینه سبب می‌گردد که لیاقت این مقام از افراد سلب گردد؛ لذا در احادیث می‌خوانیم امامان اهل بیت(ع) برای اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) به همین آیه استدلال می‌کردند[۲۴].

آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم این بحث را با تفصیل بیشتری پی گرفته است. ابتدا ایشان می‌گوید: به فکر نسل آینده بودن و ذریه صالح داشتن، نه صرف داشتن فرزند، جزء سنت‌های پسندیده حضرت ابراهیم(ع) است. این نکته در دعاهای آن حضرت به خوبی نمایان است. مانند اینکه از خدا می‌خواهد او و فرزندانش را از شرک و بت‌پرستی برکنار داشته، آنان را از برپادارندگان نماز قرار دهد[۲۵]. آن‌گاه چنین ادامه می‌دهد: ادب حضرت ابراهیم(ع) در این دعا آن بود که چون می‌دانست برخی از ذریه او شایسته امامت نیستند، امامت را برای همه ذریه خویش درخواست نکرد که این مناسب مقام والای آن حضرت نبود... دلایل امامیه بر لزوم عصمت امام در تمام مقاطع حیات از این آیه به صورت اشاره چنین است: ۱. سیره عقلا بر عدم واگذاری مسئولیت‌ها و کارهای مهم و حساس به افراد بدسابقه... بر این اساس اگر مشرک و بت‌پرست توبه کرد و مسلمان شد، حداکثر این است که همچون دیگر مسلمانان با او رفتار خواهد شد و از آیه ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ[۲۶] و نیز از حدیث «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» بیش از بخشایش گناهان پیشین استفاده نمی‌شود و هرگز مضمون آنها تجویز بخشش و عطای سِمَت‌های حساس دینی نیست؛ ۲. اطلاق دلیل لفظی ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ که مرحوم طوسی، طبرسی و دیگران به آن استناد کرده‌اند؛ ۳. رعایت تناسب بین پرسش و پاسخ که در بیان علامه طباطبایی ذکر شد[۲۷].

گفتیم، مفسران شیعی در اثبات نظریه خود به روایات معصومان نیز استناد کرده‌اند، از جمله حدیث عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم(ص) که چنین نقل می‌کند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَنَا دَعْوَةُ أَبِي إِبْرَاهِيمَ. فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ كَيْفَ صِرْتَ دَعْوَةَ أَبِيكَ إِبْرَاهِيمَ؟ قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، فَاسْتَخَفَّ إِبْرَاهِيمُ الْفَرَحَ، فَقَالَ: يَا رَبِّ، وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي أَئِمَّةً مِثْلِي؟ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ، إِنِّي لَا أُعْطِيكَ عَهْداً لَا أَفِي لَكَ بِهِ. قَالَ: يَا رَبِّ، مَا الْعَهْدُ الَّذِي لَا تَفِي لِي بِهِ؟ قَالَ: لَا أُعْطِيكَ لِظَالِمٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ. قَالَ: يَا رَبِّ، وَ مَنِ الظَّالِمُ مِنْ وُلْدِي الَّذِي لَا يَنَالُ عَهْدَكَ؟ قَالَ: مَنْ سَجَدَ لِصَنَمٍ مِنْ دُونِي لَا أَجْعَلُهُ إِمَاماً أَبَداً، وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً. قَالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ، رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ. قَالَ النَّبِيِّ: فَانْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَيَّ وَ إِلَى أَخِي عَلِيٍّ لَمْ يَسْجُدُ أَحَدٌ مِنَّا لِصَنَمٍ قَطُّ، فَاتَّخَذِنيَ اللَّهُ نَبِيّاً، وَ عَلِيّاً وَصِيّاً»[۲۸]؛ پیامبر خدا فرمود: من اجابت دعای پدرم ابراهیم هستم گفتیم: ای رسول خدا! چگونه اجابت دعای پدرتان ابراهیم شدید؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی کرد که من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم، حضرت احساس شادمانی کرد و گفت: پروردگار من، آیا از ذریه من نیز پیشوایانی همانند من خواهند بود؟ خداوند به ابراهیم چنین گفت: ای ابراهیم من به تو عهد و پیمانی نمی‌دهم که آن را نسبت به تو وفا نکنم، ابراهیم گفت: آن چه عهد و پیمانی است که نسبت به من وفا نمی‌کنی؟ خداوند گفت: من پیمانی برای ذریه ستمگر تو نخواهم داشت. ابراهیم گفت: از فرزندان من چه کسی ستمگر است که پیمان تو برای او نیست؟ گفت: آنکه برای بت سجده کند هرگز وی را امام قرار نخواهم داد و امامت برای او روا نیست؛ به همین رو، حضرت ابراهیم چنین دعا کرد: «خدایا من و فرزندانم را از بت‌پرستی دور کن که بت‌ها بسیاری مردم را به بیراهه می‌برند». آن‌گاه پیامبر فرمود: پس دعای پدرم ابراهیم به من و علی(ع) رسید و در حق ما مستجاب شد ما هرگز به بت، سجده نکردیم. به همین رو، خداوند مرا پیامبر و علی(ع) را وصی قرار داد.

حاکم حسکانی در ذیل آیه ۳۵ سوره ابراهیم[۲۹] و نیز ابن مغازلی در کتاب مناقب الامام امیرالمؤمنین[۳۰] این حدیث را نقل کرده‌اند. در این حدیث، حد نصاب برای احراز مقام نبوت، وصایت و امامت، عدم سجده به بت‌ها پیش از دریافت این مقام‌هاست. شرایط دیگری نیز، برای احراز مقام امامت ضروری است، مانند موفقیت در آزمون‌ها، نمایان ساختن صبر و یقین که در آیات قرآن به آن پرداخته شده است. حدیثی نیز از امام علی(ع) درباره معنای آیه ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ[۳۱] رسیده که در آن به فراز آخر آیه مورد بحث استناد شده و راهگشای این بحث است. امام می‌فرماید: «... وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ فَذَلِكَ حُجَّةُ اللَّهِ أَقَامَهَا عَلَى خَلْقِهِ وَ عَرَّفَهُمْ أَنَّهُ لَا يَسْتَحِقُّ مَجْلِسَ النَّبِيِّ(ص) إِلَّا مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ لَا يَتْلُوهُ إِلَّا مَنْ يَكُونُ فِي الطَّهَارَةِ مِثْلَهُ مَنْزِلَةً لِئَلَّا يَتَّسِعَ لِمَنْ مَاسَّهُ رِجْسُ الْكُفْرِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ انْتِحَالُ الِاسْتِحْقَاقِ لِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِيَضِيقَ الْعُذْرُ عَلَى مَنْ يُعِينُهُ عَلَى إِثْمِهِ وَ ظُلْمِهِ؛ إِذْ كَانَ اللَّهُ قَدْ حَظَرَ عَلَى مَنْ مَاسَّهُ الْكُفْرُ تَقَلُّدَ مَا فَوَّضَهُ إِلَى أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ بِقَوْلِهِ لِإِبْرَاهِيمَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ أَيِ الْمُشْرِكِينَ لِأَنَّهُ سَمَّى الشِّرْكَ ظُلْماً بِقَوْلِهِ: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ فَلَمَّا عَلِمَ إِبْرَاهِيمُ(ع) أَنَّ عَهْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ اسْمُهُ بِالْإِمَامَةِ لَا يَنَالُ عَبَدَةَ الْأَصْنَامِ قَالَ: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»[۳۲]؛ «... سخن حق‌تعالی که می‌فرماید: «... و شاهدی از خود وی پیامبر اکرم در پی او می‌آید و به دنبال اوست که با بینشی الهی، به حقانیت پیامبر اکرم و قرآن نازل شده بر او، گواهی می‌دهد.».. حجتی از ناحیه خداست که برای خلق خود اقامه کرده است و به آنان آموخت که هیچ‌کس سزاوارِ نشستن در جایگاه پیامبر اکرم را ندارد، جز کسی که شایسته جایگاه حضرت را داشته باشد و هیچ‌کس تالی پیامبر خدا نیست، جز آنکه در طهارت همانند او باشد، خداوند این حجت را اقامه کرد تا زمینه برای کسی که گرفتار پلیدی کفر در مقطعی از حیات خود بوده، فراهم نیاید، تا بخواهد خود را سزاوار جایگاه پیامبر اکرم بداند. و نیز عذر آنان که به گناه و ظلم این شخص، کمک می‌کنند، برطرف گردد. چون خداوند آنان که گرفتار کفر بوده‌اند را منع کرد از اینکه هرچه برای انبیا و اولیایش قرار داد، به عهده گیرند، چون به ابراهیم چنین فرمود: «عهد من به ستمگران نمی‌رسد» یعنی به مشرکان نمی‌رسد. چون شرک را ستم نامید و فرمود: «همان شرک ستم بزرگ است» پس، چون ابراهیم(ع) دانست که عهد خداوند درباره امامت به بت‌پرستان نمی‌رسد، از خدا چنین درخواست کرد: «خدایا من و فرزندانم را از بت‌پرستی، دور کن».

در تفسیر عیاشی نیز حدیثی کوتاه از امام باقر(ع) نقل شده که در آن «عَهْد» به «امامت» معنا شده است: «﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، أَيْ لَا يَكُونُ إِمَاماً ظَالِماً»؛ «عهد من به ستمگران نمی‌رسد، یعنی پیمان من به پیشوای ستمگر نمی‌رسد»[۳۳]. فرات بن ابراهیم کوفی نیز در این زمینه از امام باقر(ع) چنین نقل می‌کند: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ اللَّهِ دَعَا رَبَّهُ فَقَالَ: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ فَنَالَتْ دَعْوَتُهُ النَّبِيَّ(ص) فَأَكْرَمَهُ اللَّهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ نَالَتْ دَعْوَتُهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَاخْتَصَّهُ فاستخصه‌ اللَّهُ بِالْإِمَامَةِ وَ الْوِصَايَةِ وَ قَالَ اللَّهُ يَا إِبْرَاهِيمُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. قَالَ الظَّالِمُ ظالم‌ مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ وَ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنْ قُرَيْشٍ وَ الْعَرَبِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُبْعَثَ النَّبِيُّ إِلَّا وَ قَدْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ عَبَدَ الْأَصْنَامَ وَ ذَبَحَ لَهَا مَا خَلَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَإِنَّهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجْرِيَ عَلَيْهِ الْقَلَمُ أَسْلَمَ فَلَا يَجُوزُ أَنْ‌ يَكُونَ إِمَامٌ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ همانا ابراهیم خلیل الله پروردگارش را چنین خواند: «پروردگارا، این شهر را امن قرار داده و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها، دور کن» پس دعای ابراهیم در حق پیامبر اکرم و علی بن ابی طالب مستجاب شد؛ خداوند پیامبر را با مقام نبوت گرامی داشت و علی بن ابی طالب را به امامت و وصایت ویژه کرد. و نیز خداوند به ابراهیم گفت: «من تو را برای مردم امام قرار دادم». حضرت فرمود: «و از فرزندانم نیز امامند» گفت: «عهد من به ستمگران نمی‌رسد». آن‌گاه امام باقر در تفسیر ظالم فرمود: ستمگر کسی است که به خدا شرک ورزد و برای بت‌ها قربانی ذبح کند، هیچ‌کس از قریش و عرب پیش از بعثت پیامبر خدا، نبود جز آنکه به خدا شرک می‌ورزید و بت‌ها را می‌پرستید و برای آنها قربانی می‌کرد؛ جز علی بن ابی طالب که حتی پیش از تکلیف، اسلام آورد و موحد ناب بود. پس امامت برای کسی که به خدا شرک ورزیده و برای بت‌ها قربانی کرده، روا نیست چون خداوند فرمود: «امامت به ظالمین نمی‌رسد»[۳۴]. حدیثی دیگر از امام باقر(ع) است که در آن، مراتب مقامات حضرت ابراهیم(ع) را برمی‌شمرند؛ از عبد به نبی و از آن به رسول و سپس به خلیل و در نهایت به امام. آن‌گاه امام باقر(ع) در پی آن می‌فرماید: «... قَالَ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي، قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[۳۵]؛... خداوند گفت: «من تو را برای مردم امام قرار می‌دهم». سپس امام فرمود: پس چون این مقام در چشم حضرت ابراهیم بزرگ جلوه کرد گفت: «آیا از ذریه من نیز امام خواهند بود»، خداوند گفت: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد».

همین حدیث از امام صادق(ع) درباره مقامات حضرت ابراهیم(ع) و عظمتی که حضرت ابراهیم(ع) در مقام امامت دیده و در پی آن درخواست امامت برای فرزندان خود کرده است، نقل شده و در پایان آن این عبارت افزوده شده است: «لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ»[۳۶]؛ «سفیه نابخرد، امام افراد باتقوای اهل خرد نخواهد بود». سفیه کسی است که از آیین ابراهیم که براساس توحیدگرایی محض است، رخ برتابد و به شرک روی آورد. همان‌گونه که قرآن فرمود: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ[۳۷]. باز حدیث دیگر از امام صادق(ع) در این باره نقل شده است - که پیش از این نیز در معناشناسی امام ملاحظه شد- حضرت می‌فرماید: به خدا سوگند، منزلتی برتر از مفترض الطاعه در زمین یافت نمی‌شود. حضرت ابراهیم روزگاری را سپری کرد و از ناحیه حق‌تعالی بر ایشان دستور می‌رسید و مفترض الطاعه نبود، تا آنکه خداوند ایشان را تکریم کرد و بزرگ داشت و فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا «فَعَرَفَ إِبْرَاهِيمُ مَا فِيهَا مِنَ الْفَضْلِ قَالَ وَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: إِنَّمَا هِيَ فِي ذُرِّيَّتِكَ لَا يَكُونُ فِي غَيْرِهِمْ»؛ چون حضرت ابراهیم فضیلت امامت را درک کرد به خداوند گفت: «آیا از ذریه من نیز امام خواهد بود» خداوند فرمود: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد». آن‌گاه امام صادق(ع) فرمود: امامت تنها در ذریه تو و نه دیگران خواهد بود[۳۸].

این روایت - که در فصل دوم «امامت و آزمون با کلمات» ملاحظه شد- تأیید دیدگاهی است که می‌گوید: خداوند، حضرت ابراهیم را خبر داد امامت را به پایان خواهد برد (و فاعل در «فأتمهن»، ربّه است) و دیگران نیز به این مقام نائل می‌شوند، و چون حضرت می‌دانستند گروهی دیگر به این مقام نائل می‌شوند، پرسیدند: آیا آنان از ذریه من خواهند بود؟ خداوند پاسخ داد آنان در ذریه تو هستند به شرط آنکه گرفتار ظلم نشوند. به همین رو، حضرت چنین دعا کرد خداوندا من و فرزندانم را از بت‌پرستی دور کن. هشام بن سالم در حدیثی دیگر از امام صادق(ع) چنین نقل می‌کند: «... قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ اللَّهُ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»[۳۹]؛ حضرت ابراهیم، پیامبر بود، ولی امام نبود تا آنکه خداوند به وی گفت: «من تو را برای مردم، امام قرار می‌دهم». حضرت گفت: «آیا از ذریه من امامند»، خداوند گفت: «عهد من به ستمگران نمی‌رسد». پس هر کس بندگی هر نوع بتی کرده باشد، امام نخواهد بود[۴۰].

در حدیث درازدامن امام رضا(ع) نیز -که در فصل معناشناسی امام، بررسی سند و فرازهایی از آن را ملاحظه کردید- چنین می‌خوانیم: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ، فَقَالَ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ؛ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ...[۴۱]...»؛ همانا امامت، رتبه‌ای است که خداوند عزوجل، حضرت ابراهیم را به آن پس از نبوت و خِلّت در مرتبه سوم، اختصاص داد و ایشان را با این فضیلت، شرافت بخشید و با آن نامش را بلندآوازه کرد. پس به وی فرمود: «من تو را برای مردم، امام قرار می‌دهم». خلیل(ع) با شادمانی گفت: «از فرزندان من نیز امام خواهند بود» خداوند عزوجل گفت: «عهد من به ستمگران نمی‌رسد». این آیه، امامت هر ستمگری را تا روز قیامت ابطال می‌کند و امامت در برگزیدگان معصوم قرار می‌گیرد. سپس حق‌تعالی، ابراهیم را گرامی داشت و امامت را در برگزیدگان و پاکان از دودمان او قرار داد و گفت: «و به او اسحاق و یعقوب را -به عنوان عطیه‌ای افزون- بخشیدیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، مردم را هدایت می‌کنند و به آنان کارهای خیر را وحی کردیم.»..[۴۲].

قرآن‌پژوهان شیعه، حرف «مِنْ» در ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي را برای تبعیض و «عَهْد» را به معنای امامت می‌دانند و در این قول متفق‌اند. از جمله ادله آنان تمسک به ظاهر آیه و استناد به روایات و نیز تأکید بر تناسب درخواست حضرت ابراهیم (با مقامی که به آن نائل شده) با پاسخ حق‌تعالی است. مفسران شیعی، ظالم را در برابر معصوم و در پی آن به عصمت مطلق امام (در همه زمان‌ها) باور دارند و آن را با چند دلیل و شاهد اثبات کرده‌اند از جمله: تلقی شیعه از مقام والای امامت (که همانند نبوت و دیگر مقاماتی) که به نصب خاص از ناحیه حق‌تعالی جعل می‌شود و با سوء پیشینه فرد سر سازش نخواهد داشت. اطلاق فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ نسبت به همه زمان‌ها و دلالت روایات شیعی که در برخی از آنها به این امر تصریح شده است. در روایات شیعه بر این نکته تأکید شده که مقام امامت مقامی بسیار والا و ستودنی است، به گونه‌ای که چنان در چشم حضرت ابراهیم(ع)، بزرگ و فضیلتی پربها می‌نمود که حضرت را به وَجد آورد و در پی آن، این مقام را برای فرزندانش نیز درخواست کرد. همین عظمت و والایی است که موجب می‌شود امامت دست‌کم به افرادی که زمانی را با بت‌پرستی سپری کرده‌اند، نرسد و تنها برای برگزیدگان و پاکان باشد. این معنا با درک تناسب درخواست حضرت ابراهیم(ع) با پاسخ حق‌تعالی که پیش از این در چهار احتمال مورد بررسی قرار گرفت، هماهنگ است و به طور روشن‌تر با اصطلاح امامت که گفتیم، «مفترض الطاعه به طور مطلق» می‌باشد، همخوانی دارد.[۴۳]

منابع

پانویس

  1. قمی، تفسیر منسوب إلی القمی، ج۱، ص۵۹.
  2. صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۹.
  3. طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
  4. طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
  5. جصاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۷.
  6. طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹؛ به سخن دیگر اگر ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بر همه اوقات حمل نشود، لازم می‌آید آن را بدون دلیل تقیید کنیم.
  7. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۸۰.
  8. طبرسی، جوامع الجامع، ص۲۵.
  9. رازی، روض الجنان، ج۱، ص۱۹۴.
  10. رازی، روض الجنان، ج۱، ص۱۹۴.
  11. فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۶۹.
  12. فیض کاشانی، الاصفی، ص۶۴.
  13. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  14. استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص۸۳.
  15. عاملی، الوجیز، ج۱، ص۱۳۸.
  16. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  17. بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۴.
  18. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  19. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  20. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۴.
  21. «ما از شما بیزاریم» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  22. طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۴؛ برگرفته از: جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۷۸.
  23. ر.ک: ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۲۶.
  24. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۵۰۵.
  25. ر.ک: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار * پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کرده‌اند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بی‌گمان تو آمرزنده‌ای بخشاینده‌ای * پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند * پروردگارا! تو آنچه را پنهان یا آشکار می‌داریم می‌دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست * سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۵-۴۰.
  26. «به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشته‌هایشان بخشوده می‌گردد» سوره انفال، آیه ۳۸.
  27. جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۷۳ - ۴۷۵.
  28. طوسی، الامالی، مجلس ۱۳، ص۳۷۹، ح۸۱۱.
  29. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۱.
  30. ابن مغازلی، مناقب الامام امیرالمؤمنین، ص۲۷۶، ح۳۲۲.
  31. «و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست» سوره هود، آیه ۱۷.
  32. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۰، ص۱۱۶. ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ فرازی از آیه ۱۷ سوره هود است که می‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ. پیامبر خدا بر حجتی از جانب پروردگارش اتکا داشت و طبق روایات آن کسی که شاهد و گواه و به دنبال او و از جان اوست، امام علی می‌باشد (ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۲ و ۱۳۳، ح۲؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۴۰۹ و ۴۱۰).
  33. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۴، ح۱۹۳.
  34. تفسیر فرات الکوفی، ص۲۲۲، ح۲۹۸.
  35. مفید، الاختصاص، ص۲۲.
  36. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵؛ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
  37. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  38. صفار، بصائر الدرجات، ص۴۰۹، ح۱۲.
  39. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴، ح۱؛ مفید، الاختصاص، ص۲۲؛ در بصائر الدرجاتِ صفار (باب «فی الفرق بین الأنبیاء والرسل والأئمة(ع)»، ص۳۷۳) پس از عبارت ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي این عبارت به چشم می‌خورد: بأنه يكون في وُلده كلِّهم....
  40. «وثن» بتی را می‌گویند که از سنگ است و «صنم» بتی که از نقره یا مس و یا چوب به اشکال گوناگون ساخته شده باشد (ر.ک: راغب، مفردات، ص۲۹۵ و ۵۴۸).
  41. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک را وحی کردیم.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
  42. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۲، ح۱.
  43. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۹۴-۲۰۸