عصمت امام در تفسیر و علوم قرآنی
عصمت امام در دیدگاه مفسران شیعی
در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی در این باره آمده است: قَالَ اللَّهُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ قَالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ لَا يَكُونُ بِعَهْدِي إِمَامٌ ظَالِمٌ؛ «پیشوای ستمگر در عهد و عُهده من نیست که آن را وفا کنم»[۱]. مرحوم صدوق براساس درک حضرت ابراهیم(ع) از مقام امام - که پس از آزمونها به آن نائل شده و عظمت والای آن را میشناسد - درخواست حضرت را تنها برای ذریه معصوم خود دانسته، مینویسد: کلمه «مِنْ» در ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ حرف تبعیض است... چون محال است حضرت ابراهیم امامت را برای کافر یا برای مسلمانی که معصوم نیست، درخواست کند. بنابراین درخواست حضرت ابراهیم برای خواص مؤمنین بوده است... آن هم مؤمنان خاصی که معصومند، چون خواص، آنانند که از کفر دوری جویند سپس در رتبه بالاتر، آنان که از کبائر اجتناب کنند، تا جزء اخصِّ خواص شوند، آنگاه بالاتر از آنها معصومانند که خاص اخصند. حضرت ابراهیم این افراد از ذریه خود را مدّ نظر داشتهاند و اگر صورتی برتر از معصوم که خاص اخصند متصور میشد آن را از اوصاف امام قرار میداد و از خداوند میخواست، امامت را برای آنان قرار دهد پس ظالم در برابر معصوم خواهد بود و پاسخ حقتعالی تأییدی بر نوع درخواست حضرت ابراهیم است[۲].
ایشان در ادامه بحث با استناد به برخی آیات، به وجوبِ جعلِ امامت برای ذریه معصوم از نبی مکرم اسلام(ص) پرداخته است. شیخ طوسی پس از آنکه اختلاف دیدگاهها را درباره معنای «عَهْد» نقل کرده (و به زودی در دیدگاههای اهل تسنن خواهید دید) میگوید: «مجاهد بن جبر تابعی «عَهْد» را به معنای امامت دانسته است؛ این معنا از ابی جعفر امام باقر و ابی عبدالله امام صادق(ع) نیز روایت شده است». آنگاه شیخ طوسی ضمن آنکه همین معنا را برای واژه «عَهْد» میپذیرد؛ از این فراز، عصمت امام را اثبات کرده، مینویسد: و استدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوماً من القبائح، لأن الله تعالى نفى أن ينال عهده -الذي هو الإمامة- ظالم و من ليس بمعصوم فهو ظالم إما لنفسه أو لغيره[۳]؛ «امامیه با استدلال به این آیه، بر این باورند که امام، جز برای معصوم از قبایح نخواهد بود؛ چون خداوند، «عَهد» خود را که همان امامت است از ظالم دریغ کرده و کسی که معصوم نیست یا ظالم به خویش و یا ظالم به دیگران است. پس شایسته مقام امامت نیست.
شیخ طوسی در ادامه بحث میگوید: امامیه بر مبنای این استدلال، خلافت خلفای سهگانه را ردّ و ابطال میکند و میگوید: چون آنان پیش از اسلام، مشرک بودهاند -که مصداق بارز ظلم است - صلاحیت برای زعامت بعد از اسلام را نخواهند داشت. آنگاه ایشان به نقد مناقشهای میپردازد که همواره بر این استدلال مطرح بوده[۴] و از جمله جصّاص (د۳۷۰ق) آن را بیان کرده است؛ به اینکه آیه شریفه، از افرادی نفی صلاحیت برای زعامت میکند که در زمان تصدی امامت، ظالم باشند اما اگر پیش از آن توبه کرده و به اسلام گرویدند، ظالم نامیده نمیشوند و صلاحیت آنان مخدوش نخواهد بود. استدلال جصّاص در این باره چنین است: إن الحكم إذا كان معلقا بصفة فزالت الصفة زال الحكم و صفة الظلم صفة ذم فإنما يلحقه مادام مقيما عليه فإذا زال عنه زالت الصفة عنه و كذلك يزول عنه الحكم الذي علق به من نفي نيل العهد في قوله تعالى ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۵]؛ «هرگاه حکمی منوط به صفتی شد، با زایل شدن صفت، حکم هم زایل میشود، همانگونه که ظلم موصوف به مذمت است و چون زایل شود، صفت مذمت هم از بین میرود. به همین گونه، حکم به عدم رسیدن مقام امامت -یا همان عهد- به ظالم با زایل شدن صفت ظلم، پایان میپذیرد و در پی آن، مقام امامت برای کسی که هماکنون به صفت ظالم متصف نیست، امکانپذیر میگردد.
شیخ طوسی در مقام پاسخ به این مناقشه میگوید: إذا تاب لا يخرج من أن تكون الآية تناولته -في حال كونه ظالماً- فإذا نفى أن يناله فقد حكم عليه بأنه لا ينالها. و لم يفد أنه لا ينالها في هذه الحال دون غيرها فيجب أن تحمل الآية على عموم الأوقات في ذلك ولا ينالها و إن تاب فيما بعد[۶]؛ «ظالمی که توبه کرده باز هم مشمول حکم آیه، به عدم صلاحیت او برای نیل به مقام امامت، هست. چون در حالی که ظالم بوده قطعاً این حکم، شامل او میشده و همواره این حکم به اطلاقش باقی است؛ به اینکه وی صلاحیت دستیابی به مقام امامت را ندارد. پس باید حکم آیه را بر عدم صلاحیت ظالم در تمام اوقات دانست و گفت: مقام امامت به ظالمی که توبه کرده نخواهد رسید. مرحوم طبرسی در این فراز از شیخ طوسی پیروی کرده و مطلبی نیفزوده است[۷] و در تفسیر جوامع الجامع نیز به این عبارت اکتفا کرده است: «این آیه بر عصمت امام دلالت دارد؛ چون هر کس معصوم نباشد، یا ظلم به خویش میکند یا ظلم به دیگران»[۸]. در تفسیر ابوالفتح رازی نیز «مِنْ» برای تبعیض و «عَهْد» به امامت معنا شده است. وی بر این معنا، ضمن استدلال به قول امام باقر و امام صادق(ع) مینویسد: نشاید که ابراهیم(ع) بر اطلاق دعایی کند که ایمن نباشد که ردّش کنند؛ خصوصاً به محضر قوم که بس مودّی بود با نفرت از او... لابد باید که معنی عهد، امامت بود تا کلام ملایم بود والّا جواب بر وفق سؤال نبود. با کلام حکیم نماند چو او را از امامت پرسند از نبوت و یا میثاق - یعنی عهدی که ظالمی کند تو بر ظلم وفا مکن- جواب دهد[۹].
ابوالفتوح در پی آن، عصمت امام را از این آیه، استفاده میکند و میگوید: در آیه دلیل است بر آنکه امام معصوم میباید... چون حق تعالی نفی امامت کرد از آن کسی که خدای تعالی او را ظالم داند بر عمومِ ظالم نفس خود و ظالم غیر و آنکس که بر جمله این هر دو ظلم از او منفی باشد، معصوم باشد[۱۰]. مرحوم فیض کاشانی (د۱۰۹۱ق) پس از نقل دو روایت از امام صادق(ع) که از ایشان درباره این آیه چنین نقل شده «... لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ» و حدیثی که میفرماید: «مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً» مینویسد: و فيه تعريض بالثلاثة حيث عبدوا الأصنام قبل الإسلام[۱۱]؛ «این احادیث تعریضی به خلفای سهگانه است که پیش از اسلام، بت میپرستیدند». وی حدیث معروف امام رضا(ع) را نیز نقل کرده -که به زودی در بحث روایی خواهد آمد- که در آن امام(ع) میفرماید: این آیه، امامت ستمگر را تا روز قیامت ابطال کرده و آن را برای برگزیدگان قرار داده است.
در تفسیر الاصفی نیز، به نقل این روایات اکتفا شده است[۱۲]. مرحوم استرآبادی، از دانشمندان نیمه دوم قرن دهم، عهد را به امامت و ظالم را به کافر معنا کرده است (چون قرآن فرموده: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۳]). آنگاه میگوید: و بهذه الآية يستدل على أن الإمام لا يكون إلا معصوماً عن فعل القبيح والظالم يفعله و قد نفى الله سبحانه أن ينال عهده ظالماً لنفسه أو لغيره[۱۴]؛ به این آیه بر عصمت امام از کار ناپسند استدلال شده است و چون ظالم خواه به خود ظلم کند یا به دیگران، مرتکب کارهای ناپسند میشود خداوند سبحان عهد خود را از وی دریغ میکند. وی در ادامه بحث، حدیث ابن مغازلی را از ابن مسعود از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که در بخش روایی ملاحظه خواهید کرد. ابو جامع عاملی (د ۱۱۳۵ق) بر همین منوال مشی کرده وی عهد را به معنای امامت و آیه را دال بر وجوب عصمت پیامبر و امام حتی از گناهان صغیره میداند. وی توبه ظالم را کارساز نمیشمرد، چون از نظر او صدق ظلم بر وی فی الجمله بوده و مشمول آیه خواهد بود؛ چه رسد به اینکه ظالم، مبتلا به شرک باشد[۱۵]. در تفسیر کنز الدقائق نیز همان عبارات شیخ طوسی را میبینیم که در آن «عهد» را به معنای امامت و از آیه عصمت امام را به طور مطلق استفاده کرده است.
تفسیر آلاء الرحمن نیز «عَهد» را به معنای امامت و ظالم را در برابر معصوم دانسته است. وی در این زمینه چند نکته -که برخی از آنها بدیع است- به بحثها افزوده است. از جمله:
- لا ينال عهدي الظالمين بيانا لشرف الإمامة في فضيلتها العظمى؛ این فراز، بیانی برای شرف مقام امامت و درباره فضیلت والای آن است؛
- هذا العهد الكريم من نحو الوصية والدلالة على التعيين و نظير ذلك قولهم ولي عهد؛ این عهد ارجمند، همانند قول عقلاست که درباره جانشین حاکم میگویند: «ولیّ عهد»، که نوعی وصیت و دلالت بر تعیین شخص امام دارد؛
- الظالم يعم من ظلم نفسه بمخالفته للحق و كيف يليق من لا رادع له من كماله عن الظلم لنفسه أو لغيره لأن يعهد الله إليه بإمامة الناس وإصلاح أمورهم و إرشادهم: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾[۱۶]؛ ظالم در این آیه، شامل کسی است که به خود به دلیل مخالفت با حق ظلم میکند. بنابراین، چگونه ممکن است حقتعالی به کسی که برای رسیدن به کمال خود، منعی از ظلم به خود و یا ظلم به دیگران نمیبیند، با او پیمان امامت بر مردم داشته باشد و اصلاح امور و ارشاد آنان را به وی واگذارد: «آیا کسی که رادعی بر ظلم به خود و دیگران دارد و به حق هدایت میکند سزاوارتر به پیروی است یا آنکه هدایت نشده و گرفتار ستم به خویش و دیگران است جز آنکه هدایت شود».
صاحب تفسیر آلاء الرحمن در ادامه بحث به ذکر روایات میپردازد و از آنها نکاتی را استخراج کرده که در بحث روایی خواهید دید[۱۷]. دیگر مفسران معاصر نیز بر همین باورند که «عَهد» به معنای امامت و ظالم در برابر معصوم است. از جمله علامه طباطبایی که با تحلیلی مقام امامت، عصمتِ امام را در تمام مقاطع حیات (پیش از امامت و پس از آن) اثبات میکند. از نظر ایشان، این مقام به قدری والا و باعظمت است که جز با عصمت امام تناسب نخواهد داشت چون، اولاً: این مقام به حضرت ابراهیم(ع) پس از نبوت و احراز یقین و صبر ایشان در مواجهه با ابتلاها، عطا شده است؛ ثانیاً: این مقام در کسی یافت میشود که ذاتاً سعید و پاک باشد؛ ثالثاً: امام، هادی به سوی حق است بدون آنکه نیاز به هدایت دیگران داشته باشد؛ همانگونه که قرآن فرمود: ﴿... أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾[۱۸] تقابل در این آیه؛ بین کسی که هادیِ به سوی حق است، با کسی که تا هدایتش نکنند راه را نمییابد، اقتضا میکند که هادیِ به سوی حق، محتاجِ هدایت دیگران نباشد و خودش راه را پیدا کند؛ رابعاً: امام با تأیید و تسدید ربانی هرچه میکند خیر و خوبی است؛ چون قرآن درباره امامان فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ...﴾[۱۹]. در این آیه نفرمود و أوحينا إليهم أن أفعلوا الخيرات که دستور به انجام خیر کند تا اعم از آن باشد که این خیرات انجام پذیرد، یا عمل نشود. بلکه فرمود: به آنان تحقق خیرات، وحی میشود، یعنی آنان این دستور را انجام میدهند و جز خیرات، چیزی از ایشان سر نمیزند. بنابراین، امام با این شرافت و اوصاف، باید از هر ضلالت و ظلمی، معصوم باشد. در نتیجه اینکه حقتعالی فرمود: «عهد من به ظالمان نمیرسد»، مطلق و شامل هر کسی خواهد شد که ظلمی از او صادر شود؛ هرچند ظلمی بسیار کوچک باشد، چه ظلم شرک و چه ظلم معصیت، چه در همه عمرش و یا پیش از پیش از احراز مقام امامت (ولی بعداً توبه کرده و صالح شود) هیچیک از این افراد نمیتوانند امام باشند؛ چون هیچ کدام از آنان با مقام والا و بلند امامت، سنخیت ندارند[۲۰]. استدلال دیگر علامه با استناد به بیانی از استادشان است که عصمت امام را از تناسب بین پرسش حضرت ابراهیم(ع) و پاسخ حقتعالی استنباط کرده است:
- حضرت ابراهیم، امامت را برای بعض ذریه خود درخواست کرد؛
- خداوند بخشی از خواستههای وی را پذیرفت و بخش دیگر را نپذیرفت. با عنایت به این دو مطلب روشن، گفته میشود: برای ذریه آن حضرت، بیش از چهار قسم متصور نیست:
برای تعیین مصداق یا مصادیق جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ از اقسام یاد شده، در ابتدا باید مراد حضرت ابراهیم(ع) از ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ مشخص شود. به یقین آن حضرت که پیامبر معصوم است و از اوصاف برجسته او اعلام تبری و انزجار از ظالمان است و فرموده: ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ﴾[۲۱] خواستار نیل امامت، به ظالمان نبوده است؛ بنابراین، یقیناً مراد حضرت ابراهیم(ع) درخواست مقام امامت برای گروههای اول و چهارم از اقسام مزبور، نبوده و کاملاً از مدار درخواست آن حضرت بیرون است. بر این اساس، جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ پاسخ به درخواست امامت برای بقیه افراد، یعنی گروههای دوم و سوم است و چنانکه توضیح داده شد، به دلیل صدق ظالم بر افراد گروه سوم، مراد آیه، عدم شایستگی این گروه برای امامت است. نتیجه اینکه خواست حضرت ابراهیم(ع) فقط درباره گروه دوم یعنی کسانی که در همه عمر خود عادل بودهاند، اجابت شده است[۲۲]. این دستهبندی پیش از نقل قول علامه طباطبایی، از افرادی دیگر نقل شده است. از جمله شیخ صدوق که به نحوی به این دستهبندی پرداخته و از آن عصمت امام را استفاده کرده است - دیدگاه وی را ملاحظه کردید- و همینطور ابوالحسن بصروی که ابن شهرآشوب دیدگاه وی را گزارش کرده است[۲۳]. در این زمینه در تفسیر نمونه نیز چنین میخوانیم: از آنجا که مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنیِ خلق، مقام فوق العاده پرمسئولیت و باعظمتی است، یک لحظه گناه، نافرمانی و سوءپیشینه سبب میگردد که لیاقت این مقام از افراد سلب گردد؛ لذا در احادیث میخوانیم امامان اهل بیت(ع) برای اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) به همین آیه استدلال میکردند[۲۴].
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم این بحث را با تفصیل بیشتری پی گرفته است. ابتدا ایشان میگوید: به فکر نسل آینده بودن و ذریه صالح داشتن، نه صرف داشتن فرزند، جزء سنتهای پسندیده حضرت ابراهیم(ع) است. این نکته در دعاهای آن حضرت به خوبی نمایان است. مانند اینکه از خدا میخواهد او و فرزندانش را از شرک و بتپرستی برکنار داشته، آنان را از برپادارندگان نماز قرار دهد[۲۵]. آنگاه چنین ادامه میدهد: ادب حضرت ابراهیم(ع) در این دعا آن بود که چون میدانست برخی از ذریه او شایسته امامت نیستند، امامت را برای همه ذریه خویش درخواست نکرد که این مناسب مقام والای آن حضرت نبود... دلایل امامیه بر لزوم عصمت امام در تمام مقاطع حیات از این آیه به صورت اشاره چنین است:
- سیره عقلا بر عدم واگذاری مسئولیتها و کارهای مهم و حساس به افراد بدسابقه... بر این اساس اگر مشرک و بتپرست توبه کرد و مسلمان شد، حداکثر این است که همچون دیگر مسلمانان با او رفتار خواهد شد و از آیه ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾[۲۶] و نیز از حدیث «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» بیش از بخشایش گناهان پیشین استفاده نمیشود و هرگز مضمون آنها تجویز بخشش و عطای سِمَتهای حساس دینی نیست؛
- اطلاق دلیل لفظی ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ که مرحوم طوسی، طبرسی و دیگران به آن استناد کردهاند؛
- رعایت تناسب بین پرسش و پاسخ که در بیان علامه طباطبایی ذکر شد[۲۷].
گفتیم، مفسران شیعی در اثبات نظریه خود به روایات معصومان نیز استناد کردهاند، از جمله حدیث عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم(ص) که چنین نقل میکند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَنَا دَعْوَةُ أَبِي إِبْرَاهِيمَ. فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ كَيْفَ صِرْتَ دَعْوَةَ أَبِيكَ إِبْرَاهِيمَ؟ قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، فَاسْتَخَفَّ إِبْرَاهِيمُ الْفَرَحَ، فَقَالَ: يَا رَبِّ، وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي أَئِمَّةً مِثْلِي؟ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ، إِنِّي لَا أُعْطِيكَ عَهْداً لَا أَفِي لَكَ بِهِ. قَالَ: يَا رَبِّ، مَا الْعَهْدُ الَّذِي لَا تَفِي لِي بِهِ؟ قَالَ: لَا أُعْطِيكَ لِظَالِمٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ. قَالَ: يَا رَبِّ، وَ مَنِ الظَّالِمُ مِنْ وُلْدِي الَّذِي لَا يَنَالُ عَهْدَكَ؟ قَالَ: مَنْ سَجَدَ لِصَنَمٍ مِنْ دُونِي لَا أَجْعَلُهُ إِمَاماً أَبَداً، وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً. قَالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ، رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ﴾. قَالَ النَّبِيِّ: فَانْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَيَّ وَ إِلَى أَخِي عَلِيٍّ لَمْ يَسْجُدُ أَحَدٌ مِنَّا لِصَنَمٍ قَطُّ، فَاتَّخَذِنيَ اللَّهُ نَبِيّاً، وَ عَلِيّاً وَصِيّاً»[۲۸]؛ پیامبر خدا فرمود: من اجابت دعای پدرم ابراهیم هستم گفتیم: ای رسول خدا! چگونه اجابت دعای پدرتان ابراهیم شدید؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی کرد که من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم، حضرت احساس شادمانی کرد و گفت: پروردگار من، آیا از ذریه من نیز پیشوایانی همانند من خواهند بود؟ خداوند به ابراهیم چنین گفت: ای ابراهیم من به تو عهد و پیمانی نمیدهم که آن را نسبت به تو وفا نکنم، ابراهیم گفت: آن چه عهد و پیمانی است که نسبت به من وفا نمیکنی؟ خداوند گفت: من پیمانی برای ذریه ستمگر تو نخواهم داشت. ابراهیم گفت: از فرزندان من چه کسی ستمگر است که پیمان تو برای او نیست؟ گفت: آنکه برای بت سجده کند هرگز وی را امام قرار نخواهم داد و امامت برای او روا نیست؛ به همین رو، حضرت ابراهیم چنین دعا کرد: «خدایا من و فرزندانم را از بتپرستی دور کن که بتها بسیاری مردم را به بیراهه میبرند». آنگاه پیامبر فرمود: پس دعای پدرم ابراهیم به من و علی(ع) رسید و در حق ما مستجاب شد ما هرگز به بت، سجده نکردیم. به همین رو، خداوند مرا پیامبر و علی(ع) را وصی قرار داد.
حاکم حسکانی در ذیل آیه ۳۵ سوره ابراهیم[۲۹] و نیز ابن مغازلی در کتاب مناقب الامام امیرالمؤمنین[۳۰] این حدیث را نقل کردهاند. در این حدیث، حد نصاب برای احراز مقام نبوت، وصایت و امامت، عدم سجده به بتها پیش از دریافت این مقامهاست. شرایط دیگری نیز، برای احراز مقام امامت ضروری است، مانند موفقیت در آزمونها، نمایان ساختن صبر و یقین که در آیات قرآن به آن پرداخته شده است. حدیثی نیز از امام علی(ع) درباره معنای آیه ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾[۳۱] رسیده که در آن به فراز آخر آیه مورد بحث استناد شده و راهگشای این بحث است. امام میفرماید: «... وَ أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾ فَذَلِكَ حُجَّةُ اللَّهِ أَقَامَهَا عَلَى خَلْقِهِ وَ عَرَّفَهُمْ أَنَّهُ لَا يَسْتَحِقُّ مَجْلِسَ النَّبِيِّ(ص) إِلَّا مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ لَا يَتْلُوهُ إِلَّا مَنْ يَكُونُ فِي الطَّهَارَةِ مِثْلَهُ مَنْزِلَةً لِئَلَّا يَتَّسِعَ لِمَنْ مَاسَّهُ رِجْسُ الْكُفْرِ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ انْتِحَالُ الِاسْتِحْقَاقِ لِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِيَضِيقَ الْعُذْرُ عَلَى مَنْ يُعِينُهُ عَلَى إِثْمِهِ وَ ظُلْمِهِ؛ إِذْ كَانَ اللَّهُ قَدْ حَظَرَ عَلَى مَنْ مَاسَّهُ الْكُفْرُ تَقَلُّدَ مَا فَوَّضَهُ إِلَى أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ بِقَوْلِهِ لِإِبْرَاهِيمَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ أَيِ الْمُشْرِكِينَ لِأَنَّهُ سَمَّى الشِّرْكَ ظُلْماً بِقَوْلِهِ: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ فَلَمَّا عَلِمَ إِبْرَاهِيمُ(ع) أَنَّ عَهْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ اسْمُهُ بِالْإِمَامَةِ لَا يَنَالُ عَبَدَةَ الْأَصْنَامِ قَالَ: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ﴾»[۳۲]؛ «... سخن حقتعالی که میفرماید: «... و شاهدی از خود وی پیامبر اکرم در پی او میآید و به دنبال اوست که با بینشی الهی، به حقانیت پیامبر اکرم و قرآن نازل شده بر او، گواهی میدهد.».. حجتی از ناحیه خداست که برای خلق خود اقامه کرده است و به آنان آموخت که هیچکس سزاوارِ نشستن در جایگاه پیامبر اکرم را ندارد، جز کسی که شایسته جایگاه حضرت را داشته باشد و هیچکس تالی پیامبر خدا نیست، جز آنکه در طهارت همانند او باشد، خداوند این حجت را اقامه کرد تا زمینه برای کسی که گرفتار پلیدی کفر در مقطعی از حیات خود بوده، فراهم نیاید، تا بخواهد خود را سزاوار جایگاه پیامبر اکرم بداند. و نیز عذر آنان که به گناه و ظلم این شخص، کمک میکنند، برطرف گردد. چون خداوند آنان که گرفتار کفر بودهاند را منع کرد از اینکه هرچه برای انبیا و اولیایش قرار داد، به عهده گیرند، چون به ابراهیم چنین فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد» یعنی به مشرکان نمیرسد. چون شرک را ستم نامید و فرمود: «همان شرک ستم بزرگ است» پس، چون ابراهیم(ع) دانست که عهد خداوند درباره امامت به بتپرستان نمیرسد، از خدا چنین درخواست کرد: «خدایا من و فرزندانم را از بتپرستی، دور کن».
در تفسیر عیاشی نیز حدیثی کوتاه از امام باقر(ع) نقل شده که در آن «عَهْد» به «امامت» معنا شده است: «﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾، أَيْ لَا يَكُونُ إِمَاماً ظَالِماً»؛ «عهد من به ستمگران نمیرسد، یعنی پیمان من به پیشوای ستمگر نمیرسد»[۳۳]. فرات بن ابراهیم کوفی نیز در این زمینه از امام باقر(ع) چنین نقل میکند: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ اللَّهِ دَعَا رَبَّهُ فَقَالَ: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ﴾ فَنَالَتْ دَعْوَتُهُ النَّبِيَّ(ص) فَأَكْرَمَهُ اللَّهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ نَالَتْ دَعْوَتُهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَاخْتَصَّهُ فاستخصه اللَّهُ بِالْإِمَامَةِ وَ الْوِصَايَةِ وَ قَالَ اللَّهُ يَا إِبْرَاهِيمُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ قالَ إِبْرَاهِيمُ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾. قَالَ الظَّالِمُ ظالم مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ وَ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنْ قُرَيْشٍ وَ الْعَرَبِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُبْعَثَ النَّبِيُّ إِلَّا وَ قَدْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ عَبَدَ الْأَصْنَامَ وَ ذَبَحَ لَهَا مَا خَلَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَإِنَّهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجْرِيَ عَلَيْهِ الْقَلَمُ أَسْلَمَ فَلَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ إِمَامٌ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا ابراهیم خلیل الله پروردگارش را چنین خواند: «پروردگارا، این شهر را امن قرار داده و من و فرزندانم را از پرستش بتها، دور کن» پس دعای ابراهیم در حق پیامبر اکرم و علی بن ابی طالب مستجاب شد؛ خداوند پیامبر را با مقام نبوت گرامی داشت و علی بن ابی طالب را به امامت و وصایت ویژه کرد. و نیز خداوند به ابراهیم گفت: «من تو را برای مردم امام قرار دادم». حضرت فرمود: «و از فرزندانم نیز امامند» گفت: «عهد من به ستمگران نمیرسد». آنگاه امام باقر در تفسیر ظالم فرمود: ستمگر کسی است که به خدا شرک ورزد و برای بتها قربانی ذبح کند، هیچکس از قریش و عرب پیش از بعثت پیامبر خدا، نبود جز آنکه به خدا شرک میورزید و بتها را میپرستید و برای آنها قربانی میکرد؛ جز علی بن ابی طالب که حتی پیش از تکلیف، اسلام آورد و موحد ناب بود. پس امامت برای کسی که به خدا شرک ورزیده و برای بتها قربانی کرده، روا نیست چون خداوند فرمود: «امامت به ظالمین نمیرسد»[۳۴]. حدیثی دیگر از امام باقر(ع) است که در آن، مراتب مقامات حضرت ابراهیم(ع) را برمیشمرند؛ از عبد به نبی و از آن به رسول و سپس به خلیل و در نهایت به امام. آنگاه امام باقر(ع) در پی آن میفرماید: «... قَالَ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾، قَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»[۳۵]؛... خداوند گفت: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم». سپس امام فرمود: پس چون این مقام در چشم حضرت ابراهیم بزرگ جلوه کرد گفت: «آیا از ذریه من نیز امام خواهند بود»، خداوند گفت: «عهد من به ظالمان نمیرسد».
همین حدیث از امام صادق(ع) درباره مقامات حضرت ابراهیم(ع) و عظمتی که حضرت ابراهیم(ع) در مقام امامت دیده و در پی آن درخواست امامت برای فرزندان خود کرده است، نقل شده و در پایان آن این عبارت افزوده شده است: «لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ»[۳۶]؛ «سفیه نابخرد، امام افراد باتقوای اهل خرد نخواهد بود». سفیه کسی است که از آیین ابراهیم که براساس توحیدگرایی محض است، رخ برتابد و به شرک روی آورد. همانگونه که قرآن فرمود: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[۳۷]. باز حدیث دیگر از امام صادق(ع) در این باره نقل شده است - که پیش از این نیز در معناشناسی امام ملاحظه شد- حضرت میفرماید: به خدا سوگند، منزلتی برتر از مفترض الطاعه در زمین یافت نمیشود. حضرت ابراهیم روزگاری را سپری کرد و از ناحیه حقتعالی بر ایشان دستور میرسید و مفترض الطاعه نبود، تا آنکه خداوند ایشان را تکریم کرد و بزرگ داشت و فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ «فَعَرَفَ إِبْرَاهِيمُ مَا فِيهَا مِنَ الْفَضْلِ قَالَ وَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فَقَالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: إِنَّمَا هِيَ فِي ذُرِّيَّتِكَ لَا يَكُونُ فِي غَيْرِهِمْ»؛ چون حضرت ابراهیم فضیلت امامت را درک کرد به خداوند گفت: «آیا از ذریه من نیز امام خواهد بود» خداوند فرمود: «عهد من به ظالمان نمیرسد». آنگاه امام صادق(ع) فرمود: امامت تنها در ذریه تو و نه دیگران خواهد بود[۳۸].
این روایت - که در فصل دوم «امامت و آزمون با کلمات» ملاحظه شد- تأیید دیدگاهی است که میگوید: خداوند، حضرت ابراهیم را خبر داد امامت را به پایان خواهد برد (و فاعل در «فأتمهن»، ربّه است) و دیگران نیز به این مقام نائل میشوند، و چون حضرت میدانستند گروهی دیگر به این مقام نائل میشوند، پرسیدند: آیا آنان از ذریه من خواهند بود؟ خداوند پاسخ داد آنان در ذریه تو هستند به شرط آنکه گرفتار ظلم نشوند. به همین رو، حضرت چنین دعا کرد خداوندا من و فرزندانم را از بتپرستی دور کن. هشام بن سالم در حدیثی دیگر از امام صادق(ع) چنین نقل میکند: «... قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ قَالَ: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فَقَالَ اللَّهُ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»[۳۹]؛ حضرت ابراهیم، پیامبر بود، ولی امام نبود تا آنکه خداوند به وی گفت: «من تو را برای مردم، امام قرار میدهم». حضرت گفت: «آیا از ذریه من امامند»، خداوند گفت: «عهد من به ستمگران نمیرسد». پس هر کس بندگی هر نوع بتی کرده باشد، امام نخواهد بود[۴۰].
در حدیث درازدامن امام رضا(ع) نیز -که در فصل معناشناسی امام، بررسی سند و فرازهایی از آن را ملاحظه کردید- چنین میخوانیم: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ، فَقَالَ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ؛ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ...﴾[۴۱]...»؛ همانا امامت، رتبهای است که خداوند عزوجل، حضرت ابراهیم را به آن پس از نبوت و خِلّت در مرتبه سوم، اختصاص داد و ایشان را با این فضیلت، شرافت بخشید و با آن نامش را بلندآوازه کرد. پس به وی فرمود: «من تو را برای مردم، امام قرار میدهم». خلیل(ع) با شادمانی گفت: «از فرزندان من نیز امام خواهند بود» خداوند عزوجل گفت: «عهد من به ستمگران نمیرسد». این آیه، امامت هر ستمگری را تا روز قیامت ابطال میکند و امامت در برگزیدگان معصوم قرار میگیرد. سپس حقتعالی، ابراهیم را گرامی داشت و امامت را در برگزیدگان و پاکان از دودمان او قرار داد و گفت: «و به او اسحاق و یعقوب را -به عنوان عطیهای افزون- بخشیدیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، مردم را هدایت میکنند و به آنان کارهای خیر را وحی کردیم.»..[۴۲].
قرآنپژوهان شیعه، حرف «مِنْ» در ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ را برای تبعیض و «عَهْد» را به معنای امامت میدانند و در این قول متفقاند. از جمله ادله آنان تمسک به ظاهر آیه و استناد به روایات و نیز تأکید بر تناسب درخواست حضرت ابراهیم (با مقامی که به آن نائل شده) با پاسخ حقتعالی است. مفسران شیعی، ظالم را در برابر معصوم و در پی آن به عصمت مطلق امام (در همه زمانها) باور دارند و آن را با چند دلیل و شاهد اثبات کردهاند از جمله: تلقی شیعه از مقام والای امامت (که همانند نبوت و دیگر مقاماتی) که به نصب خاص از ناحیه حقتعالی جعل میشود و با سوء پیشینه فرد سر سازش نخواهد داشت. اطلاق فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ نسبت به همه زمانها و دلالت روایات شیعی که در برخی از آنها به این امر تصریح شده است. در روایات شیعه بر این نکته تأکید شده که مقام امامت مقامی بسیار والا و ستودنی است، به گونهای که چنان در چشم حضرت ابراهیم(ع)، بزرگ و فضیلتی پربها مینمود که حضرت را به وَجد آورد و در پی آن، این مقام را برای فرزندانش نیز درخواست کرد. همین عظمت و والایی است که موجب میشود امامت دستکم به افرادی که زمانی را با بتپرستی سپری کردهاند، نرسد و تنها برای برگزیدگان و پاکان باشد. این معنا با درک تناسب درخواست حضرت ابراهیم(ع) با پاسخ حقتعالی که پیش از این در چهار احتمال مورد بررسی قرار گرفت، هماهنگ است و به طور روشنتر با اصطلاح امامت که گفتیم، «مفترض الطاعه به طور مطلق» میباشد، همخوانی دارد.[۴۳]
ارزیابی دیدگاههای فریقین
بررسی درست و ارزیابی واقعبینانه از دیدگاههای فریقین مبتنی بر چند نکته ضروری است:
- از جمله این نکته که در تفسیر تسنیم آمده است: هر معصیتی ظلم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۴۴]؛ چنانکه شرک و کفر، ظلم بزرگ است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۴۵] و ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۴۶]. همه ظلمها، ظلم به نفس است؛ خواه شرک باشد که به ظاهر، ظلم به دین خداست: ﴿إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ﴾[۴۷]، خواه ظلم به دیگران: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ... وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۴۸] و خواه معاصی دیگر: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۴۹]؛ زیرا در موطن مناسب خود ثابت شده که عقلاً محال است کسی بتواند بالاصاله به دیگری بدی و ستم کند، بلکه هر ظلمی مانند هر عدل، بالاصاله در محدوده نفس فاعل خود، اعم از ظالم یا عادل اثر میکندم. آنگاه سایه آن به دیگری میرسد: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[۵۰]. بیان حصرآموز قرآن کریم در این باره نیز، به همین نکته عقلی ناظر است که فرمود: ﴿لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[۵۱]. اگر کسی با توطئه و فریب، دیگری را از حق فردی یا اجتماعی محروم کرد، خود را دوزخی ساخته و دیگری را تنها از بهرهمندی از متاع دنیایی بازداشته است[۵۲].
- حضرت ابراهیم(ع) میدانند که امامت، صبر و یقین میخواهد و باید در مواجهه با ابتلاها جوهره تسلیم افراد نسبت به اراده و خواست خداوند نمایان گردد؛
- خداوند در پاسخ به حضرت ابراهیم نمیفرماید، امامت پس از موفقیت در ابتلاها برای فرزندان وی امکانپذیر خواهد بود؛ بلکه از نرسیدن عهد امامت به ظالم سخن میگوید؛
- به طور قطع، حضرت ابراهیم(ع) همانگونه که مقصود حقتعالی را از «امامت» میفهمند معنای «ظلم» را نیز درک میکنند پس باید آیه شریفه متناسب با درک ایشان از مقوله ظلم و سیره حضرت در برخورد با ظلم و ظالم، معنا شود. حضرت ابراهیم با آن مقام و موقعیت ممتاز خود میدانند که هر معصیتی ظلم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۵۳] و میداند بیشتر مؤمنان گرفتار شرک در اطاعتند و شرک خود ظلم است: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾[۵۴]. قرآن در این آیه میفرماید: ایمان بیشتر مؤمنان به شرک آلوده است، هرچند این نوع شرک در برابر ایمان نیست، بلکه با ایمان قابل جمع است ولی به اندازه خود ظلم به نفس خواهد بود. و تنها انسان معصوم از این شرک مبراست. باز حضرت ابراهیم(ع) میداند: شرک – دستکم شرک جلی - ظلم عظیم است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۵۵]. قرآن نیز در آیات متعدد بر این اصل تأکید دارد که حضرت ابراهیم(ع) در هیچ بُعدی و زمانی مشرک نبوده است[۵۶].
- اطلاق در تعبیر ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ موجب حمل آیه بر همه اوقات خواهد بود. اگر گفته شود، حکم در اکثر قضایا به ویژه قضایای سالبه، مقید به قید وصف در آنهاست. مانند این آیه ﴿... إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾[۵۷] که به این معناست: خداوند آنان را دوست ندارد مادامی که متصف به صفت اسرافند. پس در آیه مورد بحث نیز، حکم به نرسیدن به مقام امامت تا وقتی است که آنان متصف به قید ظلم هستند. در پاسخ میگوییم: این آیه خصوصیتی دارد که به اطلاق خود باقی است؛ چون به طور قطع خلیل الرحمن نبوت یا امامت را برای ذریه ظالم خود در حین اتصافشان به ظلم نمیخواهد؛ چون قبح این درخواست برای وی با توجه به شناخت او از مقام امامت و نبوت، پوشیده نیست. آنچه برای وی پوشیده بود، صلاحیت احراز مقام امامت برای ظالم پس از توفیق توبه و تطهیر و اصلاح است به اینکه آیا وی میتواند به مقام امامت برسد و خداوند آن را منتفی دانسته است.
- برای حضرت ابراهیم آشکار بوده که امامت با این رتبه بسیار والا، به ذریهای که ظالم بالفعلاند و یا پس از احراز مقام امامت، متصف به ظلم میشوند، نمیرسد پس درخواست حضرت برای رسیدن مقام امامت به ذریه خود برای افرادی از ذریه است که یا معصوماند، یا گرفتار نوعی از ظلم میشوند و پس از آن توبه میکنند؛ حقتعالی نیز با ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ امامت را برای ظالمان تائب ابطال و آن را فقط برای معصومان از ذریه حضرت ابراهیم(ع) وعده داد. شاهد، بلکه دلیل این مطلب آن است که حضرت ابراهیم اولاً: امامت را برای برخی از ذریه خود خواست، ثانیاً: دعا کرد خود و فرزندانش به بتپرستی دچار نشوند: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۵۸]. این دعا برای آن است که فرزندان حضرت نیز، صلاحیت رسیدن به مقام امامت را از دست ندهند، ولی نه درباره فرزندانی که به بتپرستی دچار شدهاند و بعداً توبه کردهاند؛ چون قطعاً این نوع فرزندان با فرض توبه نکردن در این درخواست که فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ داخل نیستند و حضرت هم از خداوند امامت را برای این افراد نخواست و پاسخ حقتعالی هم که فرمود: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ در فرض افراد بتپرست غیر تائب نیست. شاهد آن هم این است که حضرت ابراهیم(ع) خودش را داخل این دعا قرار داد و گفت: ﴿وَاجْنُبْنِي...﴾ «پروردگارا، مرا نیز از گرایش به بتپرستی دور نگه دار». حضرت در زمانی دعا کرد که به مقام امامت نائل شده و صاحب فرزند بود و با این دعا از خدا خواست به بتپرستی دچار نگردد تا پس از توبه از وی سلب صلاحیت نشود و الا در حین بتپرستی، سلب صلاحیت قطعی است. البته هرگز حقتعالی مقام امامت بلکه هر نوع سفارت آسمانی که به جعل خاص از خداوند پدید میآید (مانند نبوت، رسالت و...) به کسی نمیدهد که داند بعد از آن مرتد شده به شرک و بتپرستی روی میآورد.
- نکته کلیدی دیگر که در بررسی دیدگاههای فریقین راهگشاست، آن است که آیا آنان «عَهد» را در ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ به معنای خاص میدانند، یا آن را به معنای عام در نظر میآورند. این نکتهای است که در دیدگاههای فریقین خلط شده و ارزیابی را با دشواری مواجه ساخته است. بنابراین در اینجا باید بحث را با تفکیک این دو معنا پی بگیریم[۵۹].[۶۰]
عهد به معنای خاص
قطعاً ذیل آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ ناظر به صدر آیه است، اگر معنای مطابقی «عهد»، همان معنای خاص امامت در صدر آیه باشد در این فرض، حضرت ابراهیم(ع) از خداوند همان امامتی را برای ذریه خود میخواهد که خود به آن منصوب شد و پاسخ حقتعالی هم متناسب با این درخواست از دست نیافتن ذریه ظالم او به این معنای خاص از امامت است. ادلهای که این معنا را تأیید میکنند عبارتاند از:
- حضرت ابراهیم(ع) برای ذریه خود از خداوند همان امامتی را میخواهد که خود بدان منصوب شد و چنان که در روایات نیز از حالت روحی و معنوی حضرت خبر داد، وی مقام امامت را مقامی والا و منیع و فضلی از ناحیه حقتعالی دید و با شادمانی آن را برای برخی از ذریه خود درخواست کرد؛ پاسخ حقتعالی هم متناسب با این درخواست، از دست نیافتن ذریه ظالم او به این معنای خاص از امامت است؛
- قدر متیقن اجابت دعای حضرت ابراهیم درباره حضرت اسحاق و یعقوب است که قرآن با صراحت از مقام امامت آنان پرده برداشت و فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...﴾[۶۱]. مقام امامت حضرت اسحاق و یعقوب – همانگونه که در فصل پیشین ملاحظه شد - غیر از مقام نبوت و برتر از آن است و همان معنای خاص «امامت» درباره حضرت ابراهیم است. افزون بر آن، اگر از ظاهر آیات سوره صافات که میفرماید: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ *... وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۶۲] بتوان استفاده کرد که حضرت ابراهیم(ع) پیش از تولد حضرت اسحاق (نه تنها مژده به ولادت، بلکه مژده به پیامبری حضرت اسحاق به ایشان داده شده بود و حضرت ابراهیم از قبل) میدانستند که اسحاق(ع) پیامبر خدا خواهد بود؛ در این صورت درخواست ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ در آیه مورد بحث برای مقام امامت حضرت اسحاق است و خداوند آن را اجابت کرد. پس معنای «عَهد» همان «امامت» خواهد بود.
اکنون که «عَهد» به معنای خاص «امامت» در صدر آیه است باید معنایی که فریقین از «امامت» داشتهاند را دوباره در نظر آورد تا براساس آن، معنا و مرتبه ظلم شناخته شود. چنانکه ملاحظه شد، قرآنپژوهان شیعی، امامت حضرت ابراهیم(ع) را به معنای «امامت بر همگان و انبیا» یا «زمامداری و تدبیر امور جامعه» یا «هدایت به امر» و یا «وجوب پیروی با اطاعتِ مستقل» دانستهاند و نیز تقریباً در این قول متفق بودند که «عَهد» در این آیه به معنای «امامت» است. در تمام این معانی، امامت یا عهد به افرادی که سابقه شرک یا کفر دارند، یا حتی دچار معاصی دیگرند، نمیرسد و فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ بر عصمت امام، پیش از امامت و بعد از آن دلالت دارد. چون فرض این است همه این مقامات پس از مقام نبوت حضرت ابراهیم(ع) جعل شده است و اگر به تصریح فریقین، مقام نبوت (همانگونه که ابن عطیه اندلسی[۶۳]، فخر رازی[۶۴] و بیضاوی[۶۵] تصریح کردند) به چنان افرادی نمیرسد، به طریق اولی، مقام امامتی که برتر از آن است به این افراد نخواهد رسید.
براساس دیدگاه اهل تسنن نیز که -ملاحظه شد – دستکم یکی از مصادیق «عهد» را همان امامت حضرت ابراهیم(ع) به معنای «پیشوایی در خیر و خصلتها پس از نبوت» یا «نبوت» دانستهاند، باز این مقام به افرادی که دارای سابقه شرک و کفر یا معصیتاند، نخواهد رسید و ناگزیر برای احراز این مقام، شرط عصمت ضروری خواهد بود. چون شرط احراز مقام نبوت در نزد اهل تسنن، عصمت از شرک و معصیت کبیره پیش از نبوت است و مقام پیشوایی در خیر و خصلتها نیز، چون پس از مقام نبوت برای حضرت ابراهیم(ع) جعل شده، به طریق اولی شرط عصمت را میطلبد[۶۶]. برخی قرآنپژوهان سنّی از سلف و خلف نیز که تصریح کردهاند «عهد» به معنای «نبوت» یا «امامتِ فراتر از آن» است[۶۷] لابد به این رتبه از عصمت برای احراز امامت اذعان دارند.
در این میان، آلوسی، عهد را به معنای «نبوت» و مراد از «ظلم» را «کفر» دانسته است و آن را متبادر از معنای ظلم به عنوان فرد کامل به حساب میآورد. وی در پی این مطلب مینویسد: آیه دلالتی بر عصمت انبیاء(ع) از کبائر قبل از بعثت و بر عدم صلاحیت فاسق برای خلافت ندارد و نسبت به آن ساکت است و آیه، تنها تمنای کافران را برای احراز مقام نبوت قطع کرده و آرزوی آنان را برای دستیابی به مقام نبوت در حین کفر، نقش بر آب کرده است[۶۸]. تبادرِ ادعایی آلوسی قابل اثبات نیست. ضمن آنکه آلوسی با این نظریه، شأن حضرت ابراهیم(ع) را نادیده گرفته و از این امر غفلت کرده است که چگونه حضرت ابراهیم(ع) با آنکه خود پیامبر خداست و قطعاً بر این امر واقف است که مقام والای نبوت هرگز به کافران نمیرسد (بلکه باید آزمونهای متعدد و دشواری را پشت سر گذاشت تا صلاحیتها احراز شود) با این وصف، از خداوند طلب مقام نبوت برای مطلق ذریه خود اعم از کافران میکند و خداوند پاسخ میدهد این مقام به کافران نمیرسد؛ عجیبتر آنکه آلوسی خود معترف است که «مِنْ» در «من ذریتی» برای تبعیض است و حضرت ابراهیم برای برخی از ذریه خود این مقام را درخواست کرده است[۶۹] و لابد منظور حضرت ابراهیم از برخی از ذریه خود، دستکم افرادی هستند که در حین احراز مقام نبوت، کافر نیستند. به هر روی، با این تحلیل که معنای«عَهْد» در فراز پایانی آیه، به معنای خاص «امامت» در فراز صدر آیه باشد؛ شرط عدم ظلم در آیه شریفه در مدار مقام نبوت و فراتر از آن است و آیه نفیاً و اثباتاً نسبت به خلفا، فرمانروایان، عالمان، قاضیان و هر کس مقام پیشوایی فروتر از نبوت دارد، ساکت خواهد بود و متعرض مصونیت افراد از شرک یا عصمت آنان از معصیت، پیش از احراز این مقام یا پس از احراز آن نیست.
مناقشه شیعه درباره صلاحیت خلافت خلفای سهگانه، به این دلیل که آنان پیش از اسلام بتپرست بودهاند و عنوان «ظالم» بر آنان صدق میکرده است، براساس تلقی شیعه درباره نظریه امامت و اجماع آنان درباره معنای «عهد» است که آن را به معنای خاص «امامت» دانستهاند و نیز مبتنی بر تناسب پرسش حضرت ابراهیم(ع) و الهام از روایاتی است که در آنها به این مطلب (عدم صلاحیت خلفا) تصریح شده است. قول رایج و کهن شیعی درباره اصطلاح «امامت» که آن را به معنای «زمامداری و تدبیر امور جامعه» میداند، آنان را به این سمت سوق میدهد که رتبه امامت را بسی والا و حساس بنگرند؛ چون زمامدار در مقام حکمرانی، امور سرنوشتساز جامعه را تدبیر مینماید و ناگزیر در تمام شؤون اجتماعی، فرهنگی، دینی و... جامعه دخالت میکند. بنابراین، اگر اوامر و نواهی وی در سیاستگذاری و دخالتهای او در اجرای قوانین، مورد تأیید و تصویب حقتعالی نباشد، به شرک ربوبی در تدبیر امور جامعه میانجامد که نقض غرض در جعل مقام امامت خواهد بود. اطلاق نفی اعطای امامت به ظالمان نیز این آموزه را تأیید میکند. اگر امام پس از احراز این مقام از حدود الهی بیرون رود، دچار ظلم خواهد شد: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۷۰]. در این صورت میتوان گفت: عهد، به ظالم رسیده است و این تکاذب عرفی دارد. بنابراین، حفظ حدود الهی مستلزم ویژگیهایی برای امام است که از جمله آنها رسیدن به مقام صبر و یقین و گذر موفقیتآمیز از ابتلاهاست که عصمت امام را به نمایش میگذارد و موقعیت امام را ممتاز میدارد.
از نظر شیعه، خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) در امر زمامداری و تدبیر شؤون جامعه و نیز وجوب اطاعت از خلیفه بنا به ظاهر آیه مورد بحث مساوی با رتبه نبوت، بلکه بالاتر از آن است. به همین رو، شرایطی که برای نبی نیاز است، برای امام به طریق اولی لازم است که از جمله آنها جعل خاص الهی و عصمت امام پیش از احراز مقام امامت و از جمله مصادیق بارز آن عدم بتپرستی است. اگر اهل سنت هم به این مساوقت گردن نهند، آنان نیز به طور قطع بر عصمت خلیفه رسول خدا پیش از احراز مقام خلافت اذعان خواهند کرد؛ مهم آن است که اهل تسنن بپذیرند معنای امامت در این آیه -همانگونه که در معناشناسی امام آمد- به معنای «وجوبِ پیروی و اطاعتِ مستقل» و نوعی تفویض دین است، به گونهای که اوامر و نواهی او لازم الاتباع و عین فرمانهای خداست و تخلف از آن حرام شرعی است و عقوبت دارد. قطعاً چنین مقامی طبق ظاهر آیه، فراتر از نبوت و بسی والاتر از آن است که تنها به انسان عادل میرسد، بلکه عصمت میخواهد، آن هم عصمت در مقام حدوث و در مقام بقا والّا صلاحیت امامت از وی سلب خواهد شد[۷۱]. شاهد این ادعا دیدگاه حضرت یوسف(ع) است که خداوند از قول وی فرمود: ﴿وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ﴾[۷۲]. در این آیه میفرماید: ما را نرسد که چیزی را شریک خدا سازیم، تعبیر ﴿مَا كَانَ لَنَا...﴾ نکره در سیاق نفی است و هر نوع شرک خفی و جلی را هر چند در یک لحظه نفی میکند و بر عصمت مطلق حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب که در قرآن به امامت آنان تصریح شده دلالت دارد[۷۳].
نتیجه آنکه، اساس تفاوت دیدگاه شیعه با اهل تسنن درباره تبیین ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ و شرط عصمت برای امام، در تلقی آنان از مقام امامت است؛ شیعه «عَهد» را به معنای خاص امامت و آن را مقامی والا و فراتر از نبوت و نیز به نصب خاص از ناحیه حقتعالی میداند که تنها برای آل ابراهیم که خداوند به آنان «کتاب» و «حکمت» داده، تحقق دارد و دیگران در این امر نصیبی نخواهند داشت[۷۴]؛ برخلاف بیشتر اهل تسنن که معنای «عَهد» را در خصوص این آیه توسعه داده و آن را شامل هر نوع سِمَتی در دین میدانند و در پی به عدالت فرمانروایان اکتفا میکنند. دیدگاه شیعه مبتنی بر ظاهر آیه و روایاتی است که بالاتفاق از مقام بلند امامت در این آیه پرده برمیدارد. از جمله روایاتی که - ملاحظه شد - حضرت ابراهیم(ع) پس از رسیدن به مقام امامت آن را تفضلی ویژه از ناحیه حقتعالی دید و آن را مقامی سترگ و عظیم ملاحظه کرد. از نظر شیعه، امامت، به ویژه به معنای اطاعتِ مفروضه جز برای معصومان(ع) جعل نمیشود. این مقام هرگز فروتر از مقام نبوت نیست و آن قدر والاست که تنها برای این افراد معصوم خواهد بود. شیعه از این آیه عصمتِ امام را استنباط میکند و بنا به گفته برخی دانشمندان که در این نظر اتفاق دارند[۷۵].[۷۶]
عهد به معنای عام
در این فرض، معنای «عَهد» در ذیل آیه، وسیعتر از معنای «امام» در صدر آیه است و امام فقط، مصداقی از آن عهد به شمار میآید، پس، با آنکه محور آیه مورد بحث در خصوص مسئله امامت است، اما خاص بودن سؤال حضرت ابراهیم منافاتی با عام بودن جواب حقتعالی و استفاده قاعده کلی از آن ندارد و هر یک از نبوت امامت، خلافت، وصایت و.... هر آنچه که فراتر یا فروتر از مقام نبوت باشد، میتواند از مصادیق این قاعده به شمار آیند و طبق فرموده حقتعالی، این مقامات عهد الهی است و به ظالمان نمیرسد. ابتدا باید دید، آیا اصل این نظریه که معنای «عهد» در این آیه را، مفهوم فراگیر و عام میداند و فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ را در مقام بیان قاعده کلی به شمار میآورد، قابل اثبات است یا نه؟ و در پی آن باید بررسی کرد که نرسیدن ظالمان به این مقامات به چه معناست. آیا ظالمان در برابر معصوماناند یا در برابر افراد عادل؟ به نظر ما اثبات معنای عام برای «عهد» در این آیه دشوار، بلکه ناممکن است؛ چون:
اولاً: همانگونه که برخی از اهل تسنن نیز، اذعان دارند[۷۷]، ظاهر آیه نشان میدهد حضرت ابراهیم(ع) همان مقام از امامت را برای ذریه خود درخواست کرد که خداوند به وی داده بود و پاسخ حقتعالی مبتنی بر همان درخواست است و توسعه در معنای آن دلیل میخواهد؛
ثانیاً: قریب به اتفاق مفسران شیعی، معنای «عَهد» را همان معنای «امامت» در صدر آیه دانستهاند و بیشتر مفسران سنی نیز به این معنا به عنوان یکی از مصادیق اذعان دارند؛ پس در این معنا، اجماع کردهاند؛
ثالثاً: بر فرض که «عَهد» به معنای عام باشد و هر نوع امانتی را شامل شود؛ در این فرض باید به قرینه صدر آیه، بین سِمتها و سفارتها تفکیکی صورت داد. چون احتمال قوی دارد، مراد از «عَهد» تنها سفارتهایی باشد که به جعل خاص حقتعالی صورت میپذیرد. مانند مقام نبوت، رسالت که در روایت ابن مسعود از پیامبر اکرم(ص) و روایات دیگر که در نقل روایات شیعه، ملاحظه کردید، یا خلافت مانند خلافت حضرت داود(ع) که فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...﴾[۷۸] پس عهد، شامل هر نوع امارت و امانتی نمیشود که افراد با انتخاب یا انتصاب و یا با قهر و غلبه به آن دست مییابند. در این فرض نیز، آیه شریفه نسبت به فرمانروایان، عالمان، قاضیان منتخب ساکت است؛
رابعاً: اگر مراد از «عَهد»، به معنای عام و فراتر از اموری باشد که با جعل خاص صورت میگیرد، در این صورت «ظالم» معانی متعدد مییابد و جمع آنها امکانپذیر نیست؛ چون در این فرض که مصداق عهد، امامت یا نبوت باشد، ظالم در برابر معصوم خواهد بود و امامت و نبوت به غیر معصوم نمیرسد و در این فرض که مصداق عهد هر نوع امانتی باشد که فروتر از امامت یا نبوت است مانند خلفا، فرمانروایان، عالمان قاضیان و...، ظالم در برابر عادل خواهد بود و این مقامات به غیر عادل نمیرسد. ضمن آنکه، در این فرض که ظالم در برابر عادل باشد، نیازی به ابتلاها برای اکتشاف جوهره یقین و احراز مقام صبر نیست؛ بنابراین با این مناقشهها نمیتوان عهد را به معنای عام و ظالم را در برابر هر دو سنخ از معصوم و عادل دانست. اساس دیدگاه اهل تسنن و در پی آن پاسخ آنان به مناقشه شیعه درباره صلاحیت خلفای سهگانه، مبتنی بر تلقی آنان از معنای عامِ «عَهد» و رتبه مقام امامت و خلافت است؛ اهل تسنن شرط احراز عدالت را در این امر کافی میدانند. آنچه در اینجا اهمیت دارد آن است که آیا این تلقی را میتوان از آیه مورد بحث استفاده کرد؟ آیا آنان میتوانند «عَهد» در این آیه را به معنای عام بگیرند تا از این آیه، امامت فاسق را ابطال و مشروعیت امامت عادل را که از ظلم مبرّاست، بدون احتساب سوء سابقه وی برای اداره جامعه به دست آورند یا نه؟
ظاهراً اهل تسنن در این باره دلیلی اقامه نکردهاند؛ مناقشهها درباره عام بودن معنای «عَهد» نیز پابرجاست. اقوال سلف از تابعین نیز در این باره –همانگونه که ملاحظه شد- متفاوت بلکه متشتت است و اجماعی در کار نیست. از پیامبر اکرم(ص) و صحابه نیز قول موثقی در دست نیست. آری اگر تابعین و دیگران در این باره تبیینی از پیامبر اکرم(ص) و یا صحابه در دست داشتند، به این اختلاف دچار نمیشدند. چنانکه گفتیم، حدیث رسول مکرم(ص) که اهل سنت در ذیل این آیه نقل کردهاند که فرموده است: «لَا طَاعَةً إِلَّا فِي الْمَعْرُوفِ» و یا قول ابن عباس که گفته است: لَيْسَ لِظالِمِ عَهْدٌ بر فرض صدور و بر فرض آنکه ناظر به این آیه باشد، تنها توسعه در معنای آیه است، نه آنکه تفسیر آیه به شمار آید. این احادیث در مقام بیان این معنا هستند که چنان که خداوند، عهد خود را به ظالم نمیدهد و با ظالم عهدی ندارد (تا ظالم هم نزد خداوند عهدی داشته باشد)، ظالم نیز تعهدی بر گردن دیگران ندارد، تا از او پیروی کنند؛ اما در این احادیث درباره تفسیر تعابیر این آیه به اینکه مراد از «عَهد» چیست و ظالم کیست، سخنی به میان نیامده است. البته ظالم در حدیثی که ابن مغازلی و حاکم حسکانی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند - و پیش از این ملاحظه شد- به کسی اطلاق شده که به بت سجده کرده هرچند پس از آن توبه کند و نیز حدیث ابن عباس که عهد را به معنای نبوت دانسته در مقام تفسیر آیه خواهد بود و در این صورت عهد به معنای خاص و ظالم در برابر معصوم است و این قول شیعه درباره عصمت امام خواهد بود. نتیجه آنکه چون دلیلی بر عام بودن معنای عهد و نیز تطبیق ظالم بر هر دو نوع از معنای نبودن عصمت و نبودن عدالت در دست نیست و نیز مناقشهها درباره عمومیت عهد و ظالم استوار و پابرجاست. بر این اساس، مناقشه شیعه درباره صلاحیت خلفای سهگانه تمام بوده و پاسخ اهل سنت به آن ناتمام خواهد بود.[۷۹]
منابع
پانویس
- ↑ قمی، تفسیر منسوب إلی القمی، ج۱، ص۵۹.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۹.
- ↑ طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ جصاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۷.
- ↑ طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹؛ به سخن دیگر اگر ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ بر همه اوقات حمل نشود، لازم میآید آن را بدون دلیل تقیید کنیم.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ طبرسی، جوامع الجامع، ص۲۵.
- ↑ رازی، روض الجنان، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ رازی، روض الجنان، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ فیض کاشانی، الاصفی، ص۶۴.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص۸۳.
- ↑ عاملی، الوجیز، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۴.
- ↑ «ما از شما بیزاریم» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۴؛ برگرفته از: جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ ر.ک: ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۲۶.
- ↑ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۵۰۵.
- ↑ ر.ک: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار * پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کردهاند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بیگمان تو آمرزندهای بخشایندهای * پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوهها روزی فرما باشد که سپاس گزارند * پروردگارا! تو آنچه را پنهان یا آشکار میداریم میدانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست * سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۵-۴۰.
- ↑ «به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشتههایشان بخشوده میگردد» سوره انفال، آیه ۳۸.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۷۳ - ۴۷۵.
- ↑ طوسی، الامالی، مجلس ۱۳، ص۳۷۹، ح۸۱۱.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۱.
- ↑ ابن مغازلی، مناقب الامام امیرالمؤمنین، ص۲۷۶، ح۳۲۲.
- ↑ «و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست» سوره هود، آیه ۱۷.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۰، ص۱۱۶. ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾ فرازی از آیه ۱۷ سوره هود است که میفرماید: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ﴾. پیامبر خدا بر حجتی از جانب پروردگارش اتکا داشت و طبق روایات آن کسی که شاهد و گواه و به دنبال او و از جان اوست، امام علی میباشد (ر.ک: صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۲ و ۱۳۳، ح۲؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۴۰۹ و ۴۱۰).
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۴، ح۱۹۳.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۲۲۲، ح۲۹۸.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵؛ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۰۹، ح۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴، ح۱؛ مفید، الاختصاص، ص۲۲؛ در بصائر الدرجاتِ صفار (باب «فی الفرق بین الأنبیاء والرسل والأئمة(ع)»، ص۳۷۳) پس از عبارت ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ این عبارت به چشم میخورد: بأنه يكون في وُلده كلِّهم....
- ↑ «وثن» بتی را میگویند که از سنگ است و «صنم» بتی که از نقره یا مس و یا چوب به اشکال گوناگون ساخته شده باشد (ر.ک: راغب، مفردات، ص۲۹۵ و ۵۴۸).
- ↑ «و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک را وحی کردیم.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۲، ح۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۱۹۴-۲۰۸
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ «بیگمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید» سوره بقره، آیه ۵۴.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید... و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ «اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیدهاید» سوره اسراء، آیه ۷. حرف «لام» در این آیه برای اختصاص است، نه انتفاع؛ یعنی عمل مختص به عامل است.
- ↑ «و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمیگردد» سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۷۱.
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ مانند: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ ﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «بگو خداوند راست فرموده است؛ بنابراین از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کنید و او از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۹۵؛ ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ *... وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود *... و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۰ و ۱۲۲.
- ↑ «... او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار * پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کردهاند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بیگمان تو آمرزندهای بخشایندهای» سوره ابراهیم، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ در واقع قرآنپژوهان شیعی، عهد را به معنای خاص «امامت» میدانند و بر دیدگاه اهل تسنن که عهد را به معنای عام تلقی میکنند، مناقشه میکنند و حال آنکه اهل سنت دستکم یکی از مصادیق عهد را همان معنای امام در صدر آیه دانسته و – همانگونه که در معناشناسی امام ملاحظه کردید- آن را به معنای «نبوت» و یا «پیشوایی حضرت ابراهیم پس از نبوت در خیر و خصلتهای مثبت» به شمار میآورند و تنها در این معنا، با دیدگاه شیعه همسو میشوند.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۲۱۵
- ↑ «و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
- ↑ «درود بر ابراهیم *... و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۰۹ و ۱۱۲.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۹. وی مینویسد: فمن كفر بالله طرفة عين فإنه لا يصلح للنبوة.
- ↑ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۸۶.
- ↑ ذکر این نکته لازم است که اهل تسنن که شرط احراز مقام نبوت و فراتر از آن را عدم شرک و کفر و عدم ارتکاب معاصی کبیره پیش از این مقام میدانند اگر به دلیل نقلی همین آیه باشد، باید عدم ارتکاب به معاصی صغیره را نیز در این امر دخیل بدانند. چون هر معصیتی اعم از کبیره و صغیره خود ظلم است. همانگونه که قرآن فرمود: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾ «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱ و آیه شریفه «ابتلی» نیز به طور مطلق ظالمان را از دستیابی به این مقامها محروم میداند و اگر به دلیل عقل یا سیره عقلا باشد، باز ظاهراً تفاوتی بین معصیت کبیره و صغیره نخواهد بود.
- ↑ مانند «سُدّی»، «مجاهد»، «فرّاء»، «فخر رازی» و «بیضاوی» و....
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۲.
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ اگر اهل تسنن به این معنا رضایت نمیدهند، دستکم آنان امامت خلفای سهگانه را به معنای «نبوت»، «پیشوایی در خصال خیر» و «هدایت به امر» نمیدانند و تنها از بین معانی امامت در این آیه، آن را به معنای زمامداری یا اطاعه مفروضه محسوب میکنند؛ این معنا نیز پس از مقام نبوت حضرت ابراهیم پدید آمده و از مقام نبوت فراتر است.
- ↑ «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمیگزارند» سوره یوسف، آیه ۳۸.
- ↑ ضمن آن این آیه - همانگونه که در فصل اول گفتیم- بر این نکته دلالت میکند که گفتگوی حضرت ابراهیم(ع) ما با مشرکان در آیات ۷۱ تا ۷۶ سوره انعام در مقام محاجّه بوده است.
- ↑ ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ ر.ک: بیاضی عاملی، الصراط المستقیم، فصل ۷، ص۸۰ و باب ۸، ص۲۴۹؛ ابن بطریق، العمده، فصل ۱۹، ص۱۶۶؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۲۱۹
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۰؛ بروسوی، روح البیان، ج۱، ص۲۵۶؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۱، ص۲۴۵؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۲.
- ↑ «ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم.».. سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۲۲۴