عصمت امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث عصمت و امام است. "عصمت امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عصمت امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

چیستی عصمت امام

چرایی عصمت امام

ضرورت عصمت امام

اثبات عصمت امام

شبهه تضاد میان ختم نبوت و عصمت امام

در معصوم بودن پیامبران الهی در میان اهل سنت و شیعه اختلافی نیست، زیرا پیامبران الهی در مقام دریافت وحی و تبلیغ آن باید مصون از هرگونه خطا و اشتباهی باشند؛ در غیر این صورت ابلاغ پیام الهی با مشکل مواجه می‌‌شود و مردم نمی‌توانند مطمئن باشند که پیام الهی را به درستی دریافت کرده‌اند؛ اما در مورد عصمت امامان بین اهل سنت و شیعیان اختلاف وجود دارد، چراکه اهل سنت معتقدند بعد از رحلت پیامبر همه شئون آن حضرت از جمله عصمت ایشان منقطع و با رحلتش معدوم شد به همین دلیل شیعیان را تخطه کرده و اعتقاد دارند عصمتی که شیعیان به امامان خودشان نسبت می‌‌دهند منافات با خاتمیت پیامبر دارد، زیرا ختم نشدن عصمت پیامبر به منزلۀ خاتمه نیافتن نبوت پیامبر است. بر همین اساس بعضی از روشن فکران دینی معتقد شدند چگونه می‌شود پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و خللی در خاتمیت پیامبر ایجاد نشود[۹].[۱۰]

پاسخ به شبهه

  • در پاسخ به این اشکال از ادلۀ عقلی و نقلی استفاده شده است:
  1. ادلۀ عقلی:
    1. لازمۀ عصمت پیامبران، نفی عصمت از دیگران نیست: عصمت از صفات لازم نبوت و انبیا به شمار می‌آید و به تعبیری لازمۀ مقام انبیا است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست.
    2. ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر: ضرورت بعثت انبیا مقتضی ضرورت عصمت امام نیز است. به این بیان که خداوند برای راهنمای بشر از باب لطف و حکمت باید هادیانی از جنس انسان اما معصوم را به سمت مردم روانه کند و اگر این ارسال معصومانه از جانب خداوند انجام نگیرد موجب می‌‌شود ابلاغ پیام با خطا و اشتباه مواجه شود و این خلاف غرض یعنی هدایت انسان‌ها به وسیله ابلاغ پیام الهی است. چنین خلافی را می‌‌توان بعد از ختم نبوت پیامبر هم مشاهده کرد و آن در صورتی است که بعد از پیامبران هیچ معصومی وجود نداشته باشد که آیین الهی را تفسیر و شرح کند، بنابراین همانطور که مسئولیت ابلاغ پیام الهی به دست معصومی به نام پیامبر است؛ تفسیر و شرح دین الهی هم توسط معصومی به نام امام محقق می‌‌شود[۱۱].
  2. ادله قرآنی:
    1. گوهر امامت مقتضی عصمت:امامت مقتضی عصمت است چراکه امامت به تعبیر قرآنی مافوق نبوت است چنانکه در آیۀ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲]، به صراحت برتری مقام امامت نسبت به نبوت مشاهده می‌‌شود. آیه بیانگر این مطلب است که اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و بعد از گذراندن امتحان الهی حاصل شد. آن حضرت با رسیدن به مقام امامت تقاضای اعطای آن به نسلش را می‌کند که با پاسخ منفی خداوند مواجه می‌شود و دلیل آن را خداوند صدور ظلم از نسل حضرت ابراهیم ذکر می‌کند، بنابراین معلوم می‌شود مقام امامت با هر گونه ظلم و گناه قابل جمع نیست و دارندۀ آن باید معصوم باشد.
    2. برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و عصمت ائمه دلالت دارد. آیۀ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۳] از آیات روشن در این موضوع است[۱۴].
  3. روایات نبوی:
    1. از روایات پیامبر اکرم(ص) که مشهور بوده و دلالت بر عصمت معصومین می‌‌کند حدیث ثقلین است: «إِنِّی‏ قَدْ تَرَکْتُ‏ فِیکُمْ‏ مَا إِنْ‏ أَخَذْتُمْ‏ بِهِ‏ لَنْ‏ تَضِلُّوا بَعْدِی‏ الثَّقَلَیْنِ وَاحِدٌ مِنْهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏‏‏‏‏»[۱۵]. این حدیث به صورت متواتر از فریقین نقل شده است. در این روایت اهل بیت عِدل و همطراز قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدا شدنی نیستند و برای هدایت باید به هر دو تمسک کرد، چراکه در این صورت هرگز ضلالت و گمراهی برای شخص وجود نخواهد داشت. روشن است اگر عترت معصوم نباشند، هرگز نباید همطراز و عِدل قرآن شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا ضلالت خواهد بود.
    2. همچنین در روایت دیگری فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌ‏ وَ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَیْنُ‏ وَ تِسْعَةٌ مِنْ‏ وُلْدِ الْحُسَیْنِ‏ مُطَهَّرُونَ‏ مَعْصُومُون»[۱۶].[۱۷]
  4. روایات ائمه(ع):
    1. در روایتی امام علی محدودۀ عصمت را فراتر از پیامبر(ص) تفسیر می‌‌کند و معتقد است عصمت شامل "أولی الأمر" هم می‌‌شود: «فقط می‌‏بایست از خداوند و پیغمبرش و جانشینان او اطاعت کرد... و اینکه فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر به گناه نمی‌کنند»[۱۸]. حضرت در جایی دیگر در مورد صفات معصومین فرمودند «خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و ما را بر خلقش گواه ساخت و در زمینش حجت نهاد و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا شویم و نه او از ما جدا خواهد شد»[۱۹].
    2. امام کاظم(ع) به نقل از امام سجاد(ع) یکی از مؤلفه‌های امامت و امام را عصمت ذکر کرده و می‌‌فرماید: «امام از ما اهل بیت باید معصوم باشد و عصمت در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین دلیل، امام باید از طریق نص مشخص شود»[۲۰].
    3. همچنین در دعاهایی که از ائمه(ع) به دست ما رسیده به عصمت ایشان اشاره شده است چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده است: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً»[۲۱].[۲۲]

عصمت امام از دیدگاه متکلمین امامیه

بیان شیخ مفید

بیان سید مرتضی علم الهدی

بیان محقّق طوسی

بیان علامه حلی

  1. در بسیاری از وقایع و حوادث اجماعی محقّق نشده و این در حالی است که می‌دانیم قطعاً همه وقایع دارای حکمی الهی است.
  2. اگر معصومی در میان انسان‌ها نباشد، اجماع آنها بر یک مطلب ارزشی ندارد؛ چون همان‌گونه که ارتکاب خطا برای فردفرد آنها محتمل است، درباره مجموع انسان‌ها نیز ممکن است.
  3. ممکن است که اجماع امّت بر امری، یا بنا بر دلیلی معتبر و یا به خاطر اماره ظنّیّه معتبره و یا بدون دلیل باشد؛ در این صورت، اماره اگر بر اساس دلیل معتبری بود، پس اصالت با دلیل می‌بود و آن دلیل مشهور می‌شد و به ما نیز می‌رسید؛ و اما اگر اجماع بر اساس اماره ظنّیّه بوده باشد، این امر عادتاً ممتنع است که همه مسلمانان در بلاد گوناگون در عصری بر اماره‌ای متّفق شوند و به فرض هم اگر شده باشند، به ما نیز می‌رسید؛ و اگر بدون دلیل و اماره، اجماع محقّق شده باشد، چنین اجماعی از اصل باطل است.
  1. بطلان آن در اصول فقه ثابت گردیدهإ
  2. به فرض آنکه به زعم برخی باطل نباشد، در بسیاری احکام راهی به سوی قیاس نیست؛ چون قیاس، اصل و فرع و جامع می‌طلبد و این ارکان در همه جا فراهم نیست.
  1. اجماع مسلمین بر آن است که برائت اصلیّه حافظ شرع نیست؛
  2. اگر این امور می‌توانست حافظ شرع باشد، دیگر چه نیازی به بعثت انبیاء(ع) بود؟ در چنین وضیعتی خود انسان در هر مسأله‌ای که دچار شک می‌شد، می‌توانست از این اصل استفاده کند و حکم به وجوب یا حرمت دهد و...

بیان علامه نوبخت

بیان محقّق لاهیجی

  1. بدان که خلاف است در وجوب عصمت امام؛ امامیه برآنند که عصمت امام واجب است و دیگران برآنند که واجب نیست و حقْ وجوب عصمت است؛ زیرا چنان‌که وجود امام لطف است، عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا امام غیرمعصوم، مأمون نیست از حیف و میل که موجب وقوع خلل وفتن در امر دین و دنیا شود و این لامحاله منافی‌ لطف است.
  2. ایضاً غرض از نصب امام، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر او روا باشد، اطاعتش واجب نبوَد، بلکه مخالفتش واجب شود و این مناقض لطف و غرض امامت است.
  3. ایضاً امامت، خلافت پیغمبر(ص) است و خلیفه باید که کار مستخلف از او آید. و چون مستخلف واجب العصمه است، خلیفه نیز باید که واجب العصمه باشد؛ تا مأمون باشد از صدور امری که منافی خلافت باشد و به یقین کار مستخلف از او حاصل تواند شد.

بیان ابن‌میثم بحرانی

  • ابن‌میثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود.
  • عبارت ابن‌میثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر[۴۱].
  • وی در ادامه بیان خود در مورد ضرورت عصمت امام، حریم عصمت را نیز چنین بیان می‌کند: "بدان که عصمت امام باید از جمیع اموری باشد که در عصمت انبیاء(ع) نیز معتبر بوده است؛ یعنی گناهان کبیره و صغیره و کفر و سهو و خطا و اخلاق ذمیمه و عیوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آباء و امّهات و رذالت قبیله و مانند اینها؛ زیرا همه اینها موجب نفرت و عدم رغبت طبایع است که منافی وجوب اطاعت و انقیاد است و نقض غرض لازم آید"[۴۲][۴۳].

پرسش‌های وابسته

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴؛ مفردات، ص۵۶۹ و ... .
  2. «الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا یَکُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً»؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
  3. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  4. «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ خصال، ج۱، ص۱۳۰.
  5. ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  6. ر.ک: قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۶.
  7. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۱۴۶.
  8. ر.ک: قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۲.
  9. پاسخ عبدالکریم سروش به بهمن‌پور، سایت سروش و نیز آینه اندیشه، شماره۲، ص۸۴؛ محسن کدیور، «قرائت فراموش شده» مجله مدرسه، شماره۳، اردیبهشت۸۵،ص۹۶.
  10. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  11. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  12. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پيمان من به ظالمان نمى‏ رسد.» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  13. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  14. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  15. مسند احمد، ج۳، ص۵۹.
  16. بحارالانوار، ج۲۵ ص ۲۰۱، ینابیع الموده، ج۲ ص۳۶.
  17. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ – ۱۵۶.
  18. «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ... وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه»؛‏‏‏‏‏‏‏‏‏ الخصال، ج ۱، ص ۶۶.
  19. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ - وَ جعل الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ کافی، ج۱، ص۱۹۱.
  20. «الْإِمَامُ‏ مِنَّا لَا یَکُونُ‏ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ‏ الْعِصْمَةُ فِی‏ ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ‏ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛‏ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.
  21. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ۶۰۹.
  22. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
  23. يشترط العصمة في الإمام كما تشترط في النبي. فإن قيل: ما الدليل على ان الإمام يجب ان يكون معصوماً؟ فالجواب: الدليل على ذلك من وجوه: الأول: انه لو جاز عليه الخطأ لافتقر إلى امام آخر يسدده وننقل الكلام إليه ويتسلسل أو يثبت المطلوب. الثاني: انه لو فعل الخطيئة فاما ان يجب الانكار عليه أو لا فان وجب الانكار عليه سقط محله من القلوب ولم يتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم يجب الانكار عليه سقط وجوب النهي عن المنكر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم يكن معصوما لم يؤمن عليه الزيادة فيه والنقصان منه؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۴۰.
  24. قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فيه، و أن الأمر ربما انتهى في الشريعة أو بعضها الى أن یكون هو المؤدي لها عن النبي. و من كان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلي خصومنا من وجوب عصمته، و كیف يحفظ الشرع بمن ليس بمعصوم أو يثق بأداء من ليس بمأمون؛ الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۴۳۲.
  25. تجرید الاعتقاد (ط جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۲۲۲.
  26. ذهبت الإمامية والإسماعيلية إلى أن الإمام يجب أن يكون معصوما وخالف فيه جميع الفرق، والدليل على ذلك وجوه: الأول: أن الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن المقتضي لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ على الرعية، فلو كان هذا المقتضي ثابتا في حق الإمام وجب أن يكون له إمام آخر ويتسلسل أو ينتهي إلى إمام لا يجوز عليه الخطأ فيكون هو الإمام الأصلي.
  27. الثاني: أن الإمام حافظ للشرع فيجب أن يكون معصوما، أما المقدمة الأولى فلأن الحافظ للشرع ليس هو الكتاب لعدم إحاطته بجميع الأحكام التفصيلية ولا السنة لذلك أيضا ولا إجماع الأمة، لأن كل واحد منهم على تقدير عدم المعصوم فيهم يجوز عليه الخطأ فالمجموع كذلك، ولأن إجماعهم ليس لدلالة وإلا لاشتهرت ولا لأمارة إذ يمتنع اتفاق الناس في سائر البقاع على الأمارة الواحدة، كما نعلم بالضرورة عدم اتفاقهم على أكل طعام معين في وقت واحد، أو لا لهما فيكون باطلا، ولا القياس لبطلان القول به على ما ظهر في أصول الفقه وعلى تقدير تسليمه فليس بحافظ للشرع بالاجماع، ولا البراءة الأصلية لأنه لو وجب المصير إليها لما وجب بعثة الأنبياء وللاجماع على عدم حفظها للشرع فلم يبق إلا الإمام فلو جاز الخطأ عليه لم يبق وثوق بما تعبدنا الله تعالى به وما كلفناه، وذلك مناقض للغرض من التكليف وهو الانقياد إلى مراد الله تعالى.
  28. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  29. {{عربی|الثالث: أنه لو وقع منه الخطأ لوجب الانكار عليه وذلك يضاد أمر الطاعة له بقوله تعالى: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ سوره نساء، آیه ۵۹.
  30. الرابع: لو وقع منه المعصية لزم نقض الغرض من نصب الإمام، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن الغرض من إقامته انقياد الأمة له وامتثال أوامره واتباعه فيما يفعله، فلو وقعت المعصية منه لم يجب شئ من ذلك وهو مناف لنصبه
  31. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
  32. سیاق آیات قبل و بعد، عظمت و شدّت عقاب الهی را در قبال خطای امام بیان می‌کند؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا * وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی * و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمی‌یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۷؛ نیز در سوره الحاقه، با بیانی تهدیدگونه می‌فرماید: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴.
  33. «آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم» سوره اسراء، آیه ۷۵.
  34. الخامس: أنه لو وقع منه المعصية لزم أن يكون أقل درجة من العوام، لأن عقله أشد ومعرفته بالله تعالى وثوابه وعقابه أكثر، فلو وقع منه المعصية كان أقل حالا من رعيته، وكل ذلك باطل قطعا.
  35. منهم من فسرها بأنها ملكة نفسانية لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي. وآخرون قالوا: العصمة لطف يفعله الله تعالى بصاحبها لا يكون له معه داع إلى ترك الطاعة وارتكاب المعصية، وأسباب هذا اللطف أمور أربعة: أحدها: أن يكون لنفسه أو لبدنه خاصية تقتضي ملكة مانعة من الفجور وهذه الملكة مغايرة للفعل. الثاني: أن يحصل له علم بمثالب المعاصي ومناقب الطاعات. الثالث: تأكيد هذه العلوم بتتابع الوحي والإلهام من الله تعالى. الرابع: مؤاخذته على ترك الأولى بحيث يعلم أنه لا يترك مهملا بل يضيق عليه الأمر في غير الواجب من الأمور الحسنة. فإذا اجتمعت هذه الأمور كان الانسان معصوماإ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۶۵.
  36. «تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۵.
  37. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  38. کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ع) (ط. بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ ه.ق)، ج۲، ص۲۵۴.
  39. در اینجا تفصیل بیان علامه حلّی را به دلیل اهمیّت آن ذکر می‌کنیم: أقول: ذهب أصحابنا الإمامیه رحمهم الله إلی وجوب عصمه الإمام و هو قول الإسماعیلیه خلافا لجمیع الفرق. لنا وجوه: الأوّل: أنه لو لم یکن الإمام معصوما لزم التسلسل و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ بیان الملازمه أنا قد بینا أن عله الحاجه إلی الإمام هی جواز الخطاء، فلو کانت هذه العله موجوده فی الإمام لزم احتیاجه إلی إمام آخر؛ و ذلک عین التسلسل. الثانی: أنا مأمورون بطاعه الإمام بالإجماع، و لقوله تعالی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.... فلو أمر بمعصیته لزم التناقض لثبوت النهی عن المعصیه مع الأمر بطاعته و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ و هو عدم العصم. الثالث: أنه إمام و الإمام من یفعل الشیء لأجل أنه فعله لا من یفعل مثل فعله مطلقا و إلا کانت الیهود و النصاری أئمه لنا فی کثیر من الأحکام، و ذلک باطل بالاتفاق، و إذا کان کذلک ثبت أنا مأمورون باتباعه و بأن یفعل مثل فعله لیتحقّق الإمامه فیجب أن یکون معصوما؛ لأن الأمر باتّباع غیر المعصوم قبیح؛ لجواز إقدامه علی الخطاء. الرابع: أنا مکلّفون فی کل واقعه باتّباع الحق فیها، و الناس مختلفون، و لا یجوز أن یکون الحق من کل واحد منهم لاستحاله حقّیه النّقیضین فلا بدّ و أن یکون بعضهم محقّا و اتّباعه یستلزم العلم بصدقه، و غیر المعصوم لیس کذلک فوجب أن یکون معصوما. الخامس: أن الأحکام الشّرعیه غیر بدیهیه و لا یستقل العقل بإدراک الکل منها فلابدّ من أدله ترشد إلیها، و الرأی باطل؛ لوقوع الخلاف فیه و إفادته الظن و هو منهی عنه، و لاتفاق أکثر الصحابه علی ابطاله. وکذلک الخبر الواحد، و التواتر مفقود الأول فی اکثر الاحکام، فلابد من المعصوم الذی یعلم الحکم بقوله. السادس: أن الشریعه غیر مختصّه بالقرن الاوّل بالإجماع بل هی ثابته فی حق المکلّفین إلی یوم القیامه فلابد لها من حافظ. و لا یجوز أن یکون هو الکتاب؛ لوقوع التزاع؛ و لعدم إحاطته بجمیع الأحکام و لا السنه؛ لذلک أیضا، و لوقوع الإجماع علی ذلک، ولا مجموع الأمه لجواز الخطاء علی کل واحد منهم إذا خلوا عن المعصوم فیکون الکل کذلک؛ و لأنه(ص) قال ان لاترجعوا بعدی کفارا؛ و ذلک نهی للجمیع، فیجب تصور الخطاء علیهم؛ و إلا لکان النهی قبیحاً؛ و لقوله تعالی ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ و ذلک خطاب للجمیع و لو کان المجموع معصوما لاستحال ذلک فلم یبق الحافظ إلا الإمام، و إنما یکون حافظا لو کان معصوما و الا لجاز وقوع الخلل فی الشریعه. السابع: أن خصایص الرّسول(ص) متحقّقه فی الإمام: من کونه یولّی و لا یولّی، و یعزل و لا یعزل، و غیر ذلک فثبت فیه احکامه فیکون معصوما کعصمته (أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت (ط، الشریف الرضی، ۱۳۶۳ ه.ش.)، ص۲۰۵)؛ و نیز مراجه کنید به براهین فاضل مقداد در: اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۳۰).
  40. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ هش). ص۱۱۵.
  41. قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.
  42. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۱۱۵؛ فصل دوم در وجوب عصمت و افضلیت امام و وجوب تنصیص از جانب خدا و رسول(ص).
  43. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳.