عصمت امام
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عصمت امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
- عصمت امام به معنای دوری امام از خطا و گناه است. با توجه به ادلۀ عقلی و نقلی، ائمه(ع) معصومند، زیرا سرپیچی از دستورات الهی و ارتکاب معاصی با تصدی منصب امامت منافات دارد. عصمت ایشان به دلیل قابلیت درونی و علم آنها به باطن گناه و زشتی آن است، منتها عصمت به معنای سلب اختیار نیست چراکه دوری از هر گناه و اشتباهی به خاطر علم ایشان به باطن اعمال قبیح است و علم داشتن ملازم با سلب اختیار نیست.
چیستی عصمت امام
- واژه عصمت در لغت به معنای منع و امساک[۱] و در اصطلاح یک نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایۀ اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفتهها و اعمال پیامبر، امام و انطباق آنها با دین حق و دین خداست و چون ائمه به خاطر قابلیت و لطف الهی میتوانند چنین نیرویی را داشته باشند و از هر خطا و گناه مصون بمانند به ایشان معصوم میگویند، چنانکه امام سجاد در روایتی فرمودند: «امام از ما خانواده، باید معصوم باشد»[۲].[۳]
- یکی از اعتقادات شیعه دربارۀ پیامبران و امامان، عصمت آنها از هرگونه خطا و اشتباه است، به این معنی که حجتهای الهی، هادیان بشر و پیشوایان مردمند و هادی بودن امامان به معنای اقتدای به آنها در تمام موارد است لذا این نتیجه به دست میآید که ائمۀ هدی باید مصون از هرخطا، اشتباه و گناهی باشند. امیرالمؤمنین فرمودند: «اینکه خداوند به اطاعت پیامبر و اولیالامر فرمان داده است به این دلیل است که آنان پاک و معصومند و هرگز به معصیت خداوند فرمان نمیدهند»[۴].[۵]
- باید توجه داشت بین عصمت و عدالت تفاوت وجود دارد چراکه صدور گناه از معصوم، به خاطر عدم انگیزۀ گناه، ممتنع است ولی صدور گناه از عادل محال نیست، چراکه انگیزۀ گناه در وجود عادل برقرار و ثابت است[۶].
چرایی عصمت امام
- عصمت یک عمل خارقالعاده نیست، بلکه با شناخت زیربنای عصمت میتوان فهمید عصمت، مقولۀ عقلی است. عصمت عنایت خداوند برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ معرفت و تقوا رسیده باشند و خداوند متعال به همین دلیل به آنها چنین عنایت کرده که بتوانند باطن و زشتی گناه را ببینند و دیدن چنین زشتیهایی سبب شده است این افراد نه تنها به گناه نزدیک نشوند بلکه به فکر گناه هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس آیات و روایات امامان معصومند.
- لذا میتوان مدعی شد مقولۀ عصمت یک مقولۀ عقلی است چراکه هیچ عاقلی با دانستن و دیدن به اینکه گناه کردن یعنی بازی با آتش و انجام این فعل یعنی سرنگونی در آتش، خودش را درگیر آن نمیکند[۷].
- باید توجه داشت عصمت، ناشی از کثرت علم است و هر چه علم، قویتر و شدیدتر باشد، عمل نیز به مقتضای علم، قویتر خواهد بود. معصوم به زشتی و قبح گناه، علم دارد و با توجه به این علم، ارتکاب معصیت، محال است و باید توجه داشت این علم، موجب سلب اختیار نخواهد شد[۸].
ضرورت عصمت امام
اثبات عصمت امام
شبهه تضاد میان ختم نبوت و عصمت امام
در معصوم بودن پیامبران الهی در میان اهل سنت و شیعه اختلافی نیست، زیرا پیامبران الهی در مقام دریافت وحی و تبلیغ آن باید مصون از هرگونه خطا و اشتباهی باشند؛ در غیر این صورت ابلاغ پیام الهی با مشکل مواجه میشود و مردم نمیتوانند مطمئن باشند که پیام الهی را به درستی دریافت کردهاند؛ اما در مورد عصمت امامان بین اهل سنت و شیعیان اختلاف وجود دارد، چراکه اهل سنت معتقدند بعد از رحلت پیامبر همه شئون آن حضرت از جمله عصمت ایشان منقطع و با رحلتش معدوم شد به همین دلیل شیعیان را تخطه کرده و اعتقاد دارند عصمتی که شیعیان به امامان خودشان نسبت میدهند منافات با خاتمیت پیامبر دارد، زیرا ختم نشدن عصمت پیامبر به منزلۀ خاتمه نیافتن نبوت پیامبر است. بر همین اساس بعضی از روشن فکران دینی معتقد شدند چگونه میشود پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و خللی در خاتمیت پیامبر ایجاد نشود[۹].[۱۰]
پاسخ به شبهه
- ادلۀ عقلی:
- لازمۀ عصمت پیامبران، نفی عصمت از دیگران نیست: عصمت از صفات لازم نبوت و انبیا به شمار میآید و به تعبیری لازمۀ مقام انبیا است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست.
- ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر: ضرورت بعثت انبیا مقتضی ضرورت عصمت امام نیز است. به این بیان که خداوند برای راهنمای بشر از باب لطف و حکمت باید هادیانی از جنس انسان اما معصوم را به سمت مردم روانه کند و اگر این ارسال معصومانه از جانب خداوند انجام نگیرد موجب میشود ابلاغ پیام با خطا و اشتباه مواجه شود و این خلاف غرض یعنی هدایت انسانها به وسیله ابلاغ پیام الهی است. چنین خلافی را میتوان بعد از ختم نبوت پیامبر هم مشاهده کرد و آن در صورتی است که بعد از پیامبران هیچ معصومی وجود نداشته باشد که آیین الهی را تفسیر و شرح کند، بنابراین همانطور که مسئولیت ابلاغ پیام الهی به دست معصومی به نام پیامبر است؛ تفسیر و شرح دین الهی هم توسط معصومی به نام امام محقق میشود[۱۱].
- ادله قرآنی:
- گوهر امامت مقتضی عصمت:امامت مقتضی عصمت است چراکه امامت به تعبیر قرآنی مافوق نبوت است چنانکه در آیۀ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۲]، به صراحت برتری مقام امامت نسبت به نبوت مشاهده میشود. آیه بیانگر این مطلب است که اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و بعد از گذراندن امتحان الهی حاصل شد. آن حضرت با رسیدن به مقام امامت تقاضای اعطای آن به نسلش را میکند که با پاسخ منفی خداوند مواجه میشود و دلیل آن را خداوند صدور ظلم از نسل حضرت ابراهیم ذکر میکند، بنابراین معلوم میشود مقام امامت با هر گونه ظلم و گناه قابل جمع نیست و دارندۀ آن باید معصوم باشد.
- برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و عصمت ائمه دلالت دارد. آیۀ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۳] از آیات روشن در این موضوع است[۱۴].
- روایات نبوی:
- از روایات پیامبر اکرم(ص) که مشهور بوده و دلالت بر عصمت معصومین میکند حدیث ثقلین است: «إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی الثَّقَلَیْنِ وَاحِدٌ مِنْهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[۱۵]. این حدیث به صورت متواتر از فریقین نقل شده است. در این روایت اهل بیت عِدل و همطراز قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدا شدنی نیستند و برای هدایت باید به هر دو تمسک کرد، چراکه در این صورت هرگز ضلالت و گمراهی برای شخص وجود نخواهد داشت. روشن است اگر عترت معصوم نباشند، هرگز نباید همطراز و عِدل قرآن شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا ضلالت خواهد بود.
- همچنین در روایت دیگری فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون»[۱۶].[۱۷]
- روایات ائمه(ع):
- در روایتی امام علی محدودۀ عصمت را فراتر از پیامبر(ص) تفسیر میکند و معتقد است عصمت شامل "أولی الأمر" هم میشود: «فقط میبایست از خداوند و پیغمبرش و جانشینان او اطاعت کرد... و اینکه فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر به گناه نمیکنند»[۱۸]. حضرت در جایی دیگر در مورد صفات معصومین فرمودند «خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه نمود و ما را بر خلقش گواه ساخت و در زمینش حجت نهاد و ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا شویم و نه او از ما جدا خواهد شد»[۱۹].
- امام کاظم(ع) به نقل از امام سجاد(ع) یکی از مؤلفههای امامت و امام را عصمت ذکر کرده و میفرماید: «امام از ما اهل بیت باید معصوم باشد و عصمت در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین دلیل، امام باید از طریق نص مشخص شود»[۲۰].
- همچنین در دعاهایی که از ائمه(ع) به دست ما رسیده به عصمت ایشان اشاره شده است چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده است: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً»[۲۱].[۲۲]
عصمت امام از دیدگاه متکلمین امامیه
- متکلمین امامیه ادلّه فراوانی بر عصمت امام بیان کردهاند. ایشان بنا بر قاعده افضلیت مقام امامت و قبح عقلی تقدیم مفضول بر فاضل، بر لدنّی بودن علم امام نیز تاکید نمودهاند. آنان سپس نتیجه گرفتهاند کسی که خلیفه رسول خدا(ص) و معصوم و منصوص از طرف پروردگار است، قطعاً در علوم و هدایت، مؤیَّد به علوم ربّانی است. ایشان بدین ترتیب مسئله عصمت امام را به طور مستقل مورد بحث قرار دادهاند.
- مرحوم علامه حلی عمده مباحث کتاب "الفین" خود را با ادلّه عقلی و نقلی به مسئله عصمت امام اختصاص داده است و مسئله علم امام را در باب ضرورت افضلیت مقام امامت درج نموده است.
- ذیلاً دیدگاه برخی از متکلمین امامیه در مورد عصمت بیان میگردد:
بیان شیخ مفید
- شیخ مفید همان ادلهای را که درباره عصمت پیامبران الهی(ع) وجود دارد، برای ضرورت عصمت امام نیز بیان میکند؛ ایشان میگوید: "اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش میآید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد؛ و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد"[۲۳].
بیان سید مرتضی علم الهدی
- بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استاد میگوید: پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین او است، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم میکند. ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان مینماید: [۲۴].
- ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که: امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
بیان محقّق طوسی
- مرحوم خواجه نصیر طوسی، ادلّه سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی را تکمیل میکند و پنج دلیل پیرامون ضرورت عصمت امام بیان میدارد. ایشان تصریح داشته است:امتناع التسلسل يوجب عصمته، ولأنه حافظ للشرع، و لوجوب الإنكار عليه، لو أقدم على المعصيه فيضاد أمر الطاعة، و يفوت الغرض من نصبه، و لا نحطاط رتبته عن أقلّ العوام[۲۵].
بیان علامه حلی
- علامه حلی، در توضیح بیانات استادش، مطالب ارزشمندی را در اثبات عصمت امام بیان میدارد که در اینجا به قسمتی از آن اشاره میکنیم:
- بیان مرحوم علامه در تبیین استدلال محقّق طوسی است و لذا همان سیر را دنبال میکند؛ به این ترتیب که اگر امام معصوم نباشد، باید برای اطمینان از صحّت بیانات او، فرد معصوم دیگری او را تأیید نماید و اگر دومی نیز معصوم نباشد، به همین نحو سلسلهوار باید به یک معصوم ختم شود. در غیر این صورت، اگر معصومی وجود نداشته باشد، تسلسل محال لازم میآید[۲۶]
- امام حافظ شرع است (صغری) و حافظ شرع باید معصوم باشد (کبری)؛ پس امام باید معصوم باشد.
- برای اثبات صغری، میتوان وجوه مختلفی را برای حفاظت از شرع در نظر گرفت که همگی باطل است و تنها عصمت امام برای حفاظت شرع از تغییر و تحریف باقی میماند؛ به این ترتیب که حافظ شرع، میتواند یکی از این موارد باشد:
- احتمال اوّل قرآن؛ که حافظ شرع نیست؛ زیرا در قرآن تنها کلیّات بیان شده و تفاصیل و جزئیات و تفاصیل احکام نیازمند مبیّنی زنده و آسمانی است.
- احتمال دوم سنّت؛ که این نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا که سنّت نبوی(ص) یا به صورت خبر متواتر است و یا خبر واحد؛ خبر متواتر که در زمینه احکام، بسیار نادر و انگشتشمار است؛ و امّا خبر واحد، که آمیخته با روایات جعلی بسیار است و غیر قابل اعتماد میباشد؛ علاوه براین، این اخبار محدود است و تفاصیل بسیاری از احکام در آنها نیامده است.
- احتمال سوّم اجماع؛ که این نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا:
- در بسیاری از وقایع و حوادث اجماعی محقّق نشده و این در حالی است که میدانیم قطعاً همه وقایع دارای حکمی الهی است.
- اگر معصومی در میان انسانها نباشد، اجماع آنها بر یک مطلب ارزشی ندارد؛ چون همانگونه که ارتکاب خطا برای فردفرد آنها محتمل است، درباره مجموع انسانها نیز ممکن است.
- ممکن است که اجماع امّت بر امری، یا بنا بر دلیلی معتبر و یا به خاطر اماره ظنّیّه معتبره و یا بدون دلیل باشد؛ در این صورت، اماره اگر بر اساس دلیل معتبری بود، پس اصالت با دلیل میبود و آن دلیل مشهور میشد و به ما نیز میرسید؛ و اما اگر اجماع بر اساس اماره ظنّیّه بوده باشد، این امر عادتاً ممتنع است که همه مسلمانان در بلاد گوناگون در عصری بر امارهای متّفق شوند و به فرض هم اگر شده باشند، به ما نیز میرسید؛ و اگر بدون دلیل و اماره، اجماع محقّق شده باشد، چنین اجماعی از اصل باطل است.
- بطلان آن در اصول فقه ثابت گردیدهإ
- به فرض آنکه به زعم برخی باطل نباشد، در بسیاری احکام راهی به سوی قیاس نیست؛ چون قیاس، اصل و فرع و جامع میطلبد و این ارکان در همه جا فراهم نیست.
- احتمال پنجم برائت اصلیّه
- اجماع مسلمین بر آن است که برائت اصلیّه حافظ شرع نیست؛
- اگر این امور میتوانست حافظ شرع باشد، دیگر چه نیازی به بعثت انبیاء(ع) بود؟ در چنین وضیعتی خود انسان در هر مسألهای که دچار شک میشد، میتوانست از این اصل استفاده کند و حکم به وجوب یا حرمت دهد و...
- پس تنها احتمال باقی مانده امام است که او حافظ و نگهبان شرع باشد.
- اکنون به اثبات کبری میپردازیم؛ یعنی: امامی که حافظ شرع است، باید معصوم باشد؛ و الا ممکن است بر اساس هواهای نفسانی و یا خطا و نسیان، حکمی را تغییر دهد و این با مقام حافظ بودن سازگار نیست[۲۷]
- دلیل سوم بر عصمت امام آنکه: اگر از امام خطا و یا معصیتی سر بزند، عموم ادلّه امر به معروف و نهی از منکر، او را نیز در بر میگیرد و در نتیجه، بر دیگران واجب است که با امام مخالفت نمایند و عمل او را زشت بدانند؛ در حالی که این مطلب با صریح کلام الهی که دستور به اطاعت محض و بیچون و چرا از امام میدهد ناسازگار است که میفرماید:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲۸].
- بنابراین آیه، اگر اولیالامر غیر معصوم بودند، خدای حکیم هرگز چنین دستوری نمیداد؛ پس امام باید معصوم باشد[۲۹].
- علامه حلی برهان چهارم را با ترتیب قیاس استثنایی بیان میدارد و متذکر میشود که اگر امام معصوم نباشد، از نصب امام، نقض غرض پدید میآید و چون تالی باطل است، مقدّم نیز باطل میشود؛ زیرا غرض از نصب امام، انقیاد و تسلیم بیچون و چرای مردم در برابر او است و حال اگر خود امام اهل عصیان و فسق فجور باشد، اعتماد جامعه از او سلب میگردد و نمیتواند هادی امّت به خیر و و صلاح و حافظ دین از انحراف باشد و این مستلزم نقض غرض از نصب امام است [۳۰]
- دلیل پنجم، بر اساس اصل عقلی دیگری است که خداوند درباره رهبران دینی بیان فرموده و آن اینکه: بازخواست الهی انسانها در قیامت، بر مبنای میزان عقلی است که خداوند به هرکس عنایت نموده است؛ چنانکه خطاب به رسول خدا(ص) میفرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۳۱][۳۲].
- مراد از ﴿ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾[۳۳] عذاب چند برابر در دنیا و آخرت است؛ چون بنا بر فرض، امام عاقلترین انسانها است، گناه او در نزد پروردگار، عظیمتر از دیگر مردمان میباشد و در نتیجه، به واسطه معصیت، مقام او از عوامالناس هم پایینتر میشود. بدین ترتیب، ارتکاب گناه از سوی امام، یعنی اوّلاً تقدیم مفضول بر فاضل در امر خطیر هدایت که عقلاً قبیح است و ثانیاً، این امر مستلزم آن است که خداوند هدایت امّت را به دست فردی بسپارد که مستحقّ آتش جهنّم و عقاب الهی است؛ در این صورت چگونه ممکن است که مبغوض، هادی به سوی محبوب باشد؟![۳۴]
- علامه حلی، به تبع بیان محقّق طوسی، در پایان ادله عصمت، اشاره به اصل مهمّی در این باب مینماید: عصمت نه به معنای عدم قدرت بر گناه است؛ که چنین امری برای فرد ارزش نیست؛ چنانکه ملائکه هرگز گناهی مرتکب نمیشوند و این فضیلتی برای آنان محسوب نمیگردد؛ زیرا آنها قدرت عصیان ندارند؛ از همین رو است که شیخ طوسی تصریح مینماید: قال: ولا تنافي العصمة القدرة.
- علامه حلی در شرح این سخن، بعد از بیان نظرهای گوناگون پیرامون عصمت امام، ابراز داشته است: [۳۵].
- توضیح آنکه: عصمت، لطف الهی در حق معصوم است که به واسطه چهار امر، هرگز گناهی از او صادر نمیشود؛ اوّل آنکه به واسطه شدّت تقوایی که امام دارد، در او ملکه اجتناب از معاصی به وجود آمده است؛ دوم آنکه معرفت او به توحید از یک سو و گناه از سوی دیگر، در مرتبهای است که شدّت نورانیّت انس با حق و شدّت کدورت و زشتی عصیان الهی برای امام مکشوف شده و در نتیجه، او هرگز رغبتی به گناه ندارد؛ همان طور که مزاج سالم از غذای فاسد و متعفّن نفرت دارد، تا چه رسد به اینکه آن را تناول کند؛ ثالثاً، سنّت الهی بر آن است که هنگامی که شخصی مراتب تقوا را طی میکند، به تناسب میزان تقوا، تحت ولایت الهی قرار میگیرد و خداوند خود تربیت و هدایت او را بر عهده میگیرد و درنتیجه، او را از شرور شیطانی و القائات نفس امّاره حفظ میکند؛ چنانکه خطاب به شیطان میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا﴾[۳۶].
- همچنین درباره انبیاء(ع) که هدایتگران امّت خود به سوی عالم امر بوند، میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۳۷].
- امام، که بنا بر فرض، در عالیترین مرتبه از تقوا و معرفت به توحید و قیامت و شناخت آثار و عواقب گناه است، نه تنها هرگز میل به گناه نمیکند، بلکه دائماً مأنوس با خداوند و عوالم ملکوت است؛ و لذا علامه حلی در امر چهارم از حصول ملکه تقوی ابراز میدارد: اولیاء الهی(ع) در ترک اولی مأنوس هم مؤاخذه میشوند، تا چه رسد به گناه؛ خطاب تند پروردگار به حضرت نوح(ع) در درخواست نجات فرزند کافرش هنگام غرق شدن در طوفان و نیز عذاب حضرت یونس(ع) در شکم ماهی به واسطه ترک اولی و رها کردن زود هنگام قوم خود، شواهدی بر این مطلب است؛ چنان که فرمود:«حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»[۳۸].
بیان علامه نوبخت
- ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت که از متکلّمین قرن چهارم شیعه است، بعد از تبیین برهان لطف و اثبات امامت عامّه، با چند دلیل، عصمت امام را ثابت میکند و علامه حلی در شرح آن، هفت دلیل تبیین مینماید. اهمّ این براهین بر محور برهان لطف است؛ ماحصل آنکه: چنانچه امام معصوم نباشد، تسلسل باطل پدید میآید؛ زیرا لازم است که او به معصوم دیگری متّصل باشد.
- همچنین اطاعت از غیر معصوم قبیح است. دلیل دیگر آنکه، امام اسوه تامّ و حقّ مطلق است و چنانچه چنین اسوهای معصوم نباشد، باطل در او راه پیدا میکند. همچنین، بنا بر قاعده لطف، حفاظت از شرع در همه زمانها امری واجب است و مختصّ زمان پیامبر(ص) نیست. همچنین به دلیل آنکه امام باید اوصاف رسول خدا(ص)، به ویژه ولایت را داشته باشد، ضرورتاً باید از عصمت الهی نیز بهرهمند باشد[۳۹].
بیان محقّق لاهیجی
- محقّق لاهیجی، علم و عصمت و سایر فضایل امام را با استفاده از برهان لطف از زوایای مختلف اثبات نموده است. در ادامه با اندکی تغییر، بیان او را ذکر میکنیم:
- بدان که خلاف است در وجوب عصمت امام؛ امامیه برآنند که عصمت امام واجب است و دیگران برآنند که واجب نیست و حقْ وجوب عصمت است؛ زیرا چنانکه وجود امام لطف است، عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا امام غیرمعصوم، مأمون نیست از حیف و میل که موجب وقوع خلل وفتن در امر دین و دنیا شود و این لامحاله منافی لطف است.
- ایضاً غرض از نصب امام، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر او روا باشد، اطاعتش واجب نبوَد، بلکه مخالفتش واجب شود و این مناقض لطف و غرض امامت است.
- ایضاً امامت، خلافت پیغمبر(ص) است و خلیفه باید که کار مستخلف از او آید. و چون مستخلف واجب العصمه است، خلیفه نیز باید که واجب العصمه باشد؛ تا مأمون باشد از صدور امری که منافی خلافت باشد و به یقین کار مستخلف از او حاصل تواند شد.
- نتیجه آنکه: به طریق قیاس استثنایی میتوان گفت اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض از لطف الهی رخ میدهد و مخالفت با امام واجب است و خلافت از رسول(ص) از او نشاید. لکن نقض غرض و لزوم مخالفت و عدم حصول کار خلافت، باطل است. نتیجه آن است که امام واجب است معصوم باشد. و هو المطلوب"[۴۰].
بیان ابنمیثم بحرانی
- ابنمیثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت میباید به شخصی معصوم ختم شود.
- عبارت ابنمیثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر[۴۱].
- وی در ادامه بیان خود در مورد ضرورت عصمت امام، حریم عصمت را نیز چنین بیان میکند: "بدان که عصمت امام باید از جمیع اموری باشد که در عصمت انبیاء(ع) نیز معتبر بوده است؛ یعنی گناهان کبیره و صغیره و کفر و سهو و خطا و اخلاق ذمیمه و عیوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آباء و امّهات و رذالت قبیله و مانند اینها؛ زیرا همه اینها موجب نفرت و عدم رغبت طبایع است که منافی وجوب اطاعت و انقیاد است و نقض غرض لازم آید"[۴۲][۴۳].
پرسشهای وابسته
منابع
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴؛ مفردات، ص۵۶۹ و ... .
- ↑ «الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً»؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
- ↑ «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ»؛ خصال، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۵۶.
- ↑ ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۱۴۶.
- ↑ ر.ک: قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۲.
- ↑ پاسخ عبدالکریم سروش به بهمنپور، سایت سروش و نیز آینه اندیشه، شماره۲، ص۸۴؛ محسن کدیور، «قرائت فراموش شده» مجله مدرسه، شماره۳، اردیبهشت۸۵،ص۹۶.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پيمان من به ظالمان نمى رسد.» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۵۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵ ص ۲۰۱، ینابیع الموده، ج۲ ص۳۶.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ – ۱۵۶.
- ↑ «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ... وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه»؛ الخصال، ج ۱، ص ۶۶.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ - وَ جعل الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا یُفَارِقُنَا»؛ کافی، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ «الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج ۱، ۶۰۹.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.
- ↑ يشترط العصمة في الإمام كما تشترط في النبي. فإن قيل: ما الدليل على ان الإمام يجب ان يكون معصوماً؟ فالجواب: الدليل على ذلك من وجوه: الأول: انه لو جاز عليه الخطأ لافتقر إلى امام آخر يسدده وننقل الكلام إليه ويتسلسل أو يثبت المطلوب. الثاني: انه لو فعل الخطيئة فاما ان يجب الانكار عليه أو لا فان وجب الانكار عليه سقط محله من القلوب ولم يتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم يجب الانكار عليه سقط وجوب النهي عن المنكر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم يكن معصوما لم يؤمن عليه الزيادة فيه والنقصان منه؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۴۰.
- ↑ قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فيه، و أن الأمر ربما انتهى في الشريعة أو بعضها الى أن یكون هو المؤدي لها عن النبي. و من كان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلي خصومنا من وجوب عصمته، و كیف يحفظ الشرع بمن ليس بمعصوم أو يثق بأداء من ليس بمأمون؛ الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۴۳۲.
- ↑ تجرید الاعتقاد (ط جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۲۲۲.
- ↑ ذهبت الإمامية والإسماعيلية إلى أن الإمام يجب أن يكون معصوما وخالف فيه جميع الفرق، والدليل على ذلك وجوه: الأول: أن الإمام لو لم يكن معصوما لزم التسلسل، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن المقتضي لوجوب نصب الإمام هو تجويز الخطأ على الرعية، فلو كان هذا المقتضي ثابتا في حق الإمام وجب أن يكون له إمام آخر ويتسلسل أو ينتهي إلى إمام لا يجوز عليه الخطأ فيكون هو الإمام الأصلي.
- ↑ الثاني: أن الإمام حافظ للشرع فيجب أن يكون معصوما، أما المقدمة الأولى فلأن الحافظ للشرع ليس هو الكتاب لعدم إحاطته بجميع الأحكام التفصيلية ولا السنة لذلك أيضا ولا إجماع الأمة، لأن كل واحد منهم على تقدير عدم المعصوم فيهم يجوز عليه الخطأ فالمجموع كذلك، ولأن إجماعهم ليس لدلالة وإلا لاشتهرت ولا لأمارة إذ يمتنع اتفاق الناس في سائر البقاع على الأمارة الواحدة، كما نعلم بالضرورة عدم اتفاقهم على أكل طعام معين في وقت واحد، أو لا لهما فيكون باطلا، ولا القياس لبطلان القول به على ما ظهر في أصول الفقه وعلى تقدير تسليمه فليس بحافظ للشرع بالاجماع، ولا البراءة الأصلية لأنه لو وجب المصير إليها لما وجب بعثة الأنبياء وللاجماع على عدم حفظها للشرع فلم يبق إلا الإمام فلو جاز الخطأ عليه لم يبق وثوق بما تعبدنا الله تعالى به وما كلفناه، وذلك مناقض للغرض من التكليف وهو الانقياد إلى مراد الله تعالى.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ {{عربی|الثالث: أنه لو وقع منه الخطأ لوجب الانكار عليه وذلك يضاد أمر الطاعة له بقوله تعالى: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾؛ سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ الرابع: لو وقع منه المعصية لزم نقض الغرض من نصب الإمام، والتالي باطل فالمقدم مثله، بيان الشرطية أن الغرض من إقامته انقياد الأمة له وامتثال أوامره واتباعه فيما يفعله، فلو وقعت المعصية منه لم يجب شئ من ذلك وهو مناف لنصبه
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
- ↑ سیاق آیات قبل و بعد، عظمت و شدّت عقاب الهی را در قبال خطای امام بیان میکند؛ چنان که میفرماید: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا * وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا﴾ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی * و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۷؛ نیز در سوره الحاقه، با بیانی تهدیدگونه میفرماید: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴.
- ↑ «آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم» سوره اسراء، آیه ۷۵.
- ↑ الخامس: أنه لو وقع منه المعصية لزم أن يكون أقل درجة من العوام، لأن عقله أشد ومعرفته بالله تعالى وثوابه وعقابه أكثر، فلو وقع منه المعصية كان أقل حالا من رعيته، وكل ذلك باطل قطعا.
- ↑ منهم من فسرها بأنها ملكة نفسانية لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي. وآخرون قالوا: العصمة لطف يفعله الله تعالى بصاحبها لا يكون له معه داع إلى ترك الطاعة وارتكاب المعصية، وأسباب هذا اللطف أمور أربعة: أحدها: أن يكون لنفسه أو لبدنه خاصية تقتضي ملكة مانعة من الفجور وهذه الملكة مغايرة للفعل. الثاني: أن يحصل له علم بمثالب المعاصي ومناقب الطاعات. الثالث: تأكيد هذه العلوم بتتابع الوحي والإلهام من الله تعالى. الرابع: مؤاخذته على ترك الأولى بحيث يعلم أنه لا يترك مهملا بل يضيق عليه الأمر في غير الواجب من الأمور الحسنة. فإذا اجتمعت هذه الأمور كان الانسان معصوماإ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۶۵.
- ↑ «تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۵.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ کشف الغمه فی معرفه الأئمه(ع) (ط. بنیهاشمی، ۱۳۸۱ ه.ق)، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ در اینجا تفصیل بیان علامه حلّی را به دلیل اهمیّت آن ذکر میکنیم: أقول: ذهب أصحابنا الإمامیه رحمهم الله إلی وجوب عصمه الإمام و هو قول الإسماعیلیه خلافا لجمیع الفرق. لنا وجوه: الأوّل: أنه لو لم یکن الإمام معصوما لزم التسلسل و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ بیان الملازمه أنا قد بینا أن عله الحاجه إلی الإمام هی جواز الخطاء، فلو کانت هذه العله موجوده فی الإمام لزم احتیاجه إلی إمام آخر؛ و ذلک عین التسلسل. الثانی: أنا مأمورون بطاعه الإمام بالإجماع، و لقوله تعالی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾. فلو أمر بمعصیته لزم التناقض لثبوت النهی عن المعصیه مع الأمر بطاعته و اللازم باطل فالملزوم مثله؛ و هو عدم العصم. الثالث: أنه إمام و الإمام من یفعل الشیء لأجل أنه فعله لا من یفعل مثل فعله مطلقا و إلا کانت الیهود و النصاری أئمه لنا فی کثیر من الأحکام، و ذلک باطل بالاتفاق، و إذا کان کذلک ثبت أنا مأمورون باتباعه و بأن یفعل مثل فعله لیتحقّق الإمامه فیجب أن یکون معصوما؛ لأن الأمر باتّباع غیر المعصوم قبیح؛ لجواز إقدامه علی الخطاء. الرابع: أنا مکلّفون فی کل واقعه باتّباع الحق فیها، و الناس مختلفون، و لا یجوز أن یکون الحق من کل واحد منهم لاستحاله حقّیه النّقیضین فلا بدّ و أن یکون بعضهم محقّا و اتّباعه یستلزم العلم بصدقه، و غیر المعصوم لیس کذلک فوجب أن یکون معصوما. الخامس: أن الأحکام الشّرعیه غیر بدیهیه و لا یستقل العقل بإدراک الکل منها فلابدّ من أدله ترشد إلیها، و الرأی باطل؛ لوقوع الخلاف فیه و إفادته الظن و هو منهی عنه، و لاتفاق أکثر الصحابه علی ابطاله. وکذلک الخبر الواحد، و التواتر مفقود الأول فی اکثر الاحکام، فلابد من المعصوم الذی یعلم الحکم بقوله. السادس: أن الشریعه غیر مختصّه بالقرن الاوّل بالإجماع بل هی ثابته فی حق المکلّفین إلی یوم القیامه فلابد لها من حافظ. و لا یجوز أن یکون هو الکتاب؛ لوقوع التزاع؛ و لعدم إحاطته بجمیع الأحکام و لا السنه؛ لذلک أیضا، و لوقوع الإجماع علی ذلک، ولا مجموع الأمه لجواز الخطاء علی کل واحد منهم إذا خلوا عن المعصوم فیکون الکل کذلک؛ و لأنه(ص) قال ان لاترجعوا بعدی کفارا؛ و ذلک نهی للجمیع، فیجب تصور الخطاء علیهم؛ و إلا لکان النهی قبیحاً؛ و لقوله تعالی ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ﴾ و ذلک خطاب للجمیع و لو کان المجموع معصوما لاستحال ذلک فلم یبق الحافظ إلا الإمام، و إنما یکون حافظا لو کان معصوما و الا لجاز وقوع الخلل فی الشریعه. السابع: أن خصایص الرّسول(ص) متحقّقه فی الإمام: من کونه یولّی و لا یولّی، و یعزل و لا یعزل، و غیر ذلک فثبت فیه احکامه فیکون معصوما کعصمته (أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت (ط، الشریف الرضی، ۱۳۶۳ ه.ش.)، ص۲۰۵)؛ و نیز مراجه کنید به براهین فاضل مقداد در: اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۳۰).
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ هش). ص۱۱۵.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه.ش)، ص۱۱۵؛ فصل دوم در وجوب عصمت و افضلیت امام و وجوب تنصیص از جانب خدا و رسول(ص).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۳.