ازدواج امام علی با حضرت فاطمه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا است. "ازدواج امام علی با حضرت فاطمه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

ازدواج امام علی (ع) با حضرت فاطمه زهرا (س) در سال اول هجرت بعد از آنکه به امر الهی در آسمان‌ها واقع شده بود، انجام گرفت. حضرت زهرا (س) خواستگاران متعددی داشتند اما رسول خدا(ص) به امر الهی همه را رد کرد. این مراسم به صورت ساده و با مهریه اندک برگزار شد و حاصل آن چهار فرزند دختر و پسر بود.

پیامبر(ص) و ازدواج فاطمه(س)

هنگام ازدواج فاطمه(س)، حضرت محمد(ص) به همه خواستگاران او جواب رد داد[۱]، تا آنکه جبرئیل خبر تزویج علی(ع) و فاطمه(س) را آورد[۲]. زمانی که علی(ع) از حضرت محمد(ص)، فاطمه(س) را خواستگاری کرد، پدر نظر دخترش را جویا شد[۳]، سپس فاطمه(س) را به عقد علی(ع) درآورد.

ورود فاطمه(س) به زندگی جدید، هرگز باعث کم‌رنگ شدن رابطه او و پدرش نشد. محبت و علاقه متقابل پدر و دختر، به گونه‌ای بود که نمی‌توانستند دوری هم را تحمل کنند. از این رو پیامبر(ص) با حارثة بن نعمان مذاکره کرد و از او خواست تا خانه‌اش را که نزدیک خانه رسول خدا(ص) بود، در اختیار فاطمه(س) و علی(ع) قرار دهد[۴]. پیامبر(ص) از نزدیک شاهد سختی‌های زندگی دخترش بود و در مقابل درخواست او برای داشتن خدمتکار، تسبیح معروف را به او آموخت[۵].[۶]

محبت پیامبر(ص) به فاطمه(س)

احترام و علاقه بسیار پیامبر(ص) به فاطمه(س)، به سبب شناختی بود که از وی داشت. اعطای القابی چون «سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‌»[۷]، «سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ‌»[۸] و «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[۹]، نیز بیانگر همین شناخت است. همچنین آن حضرت(ص)، فاطمه(س) را صدیقه نامید و علی(ع) را به این ویژگی همسرش توجه داد[۱۰]. عایشه نیز معترف بود که جز پیامبر(ص) هیچ کس را صادق‌تر از فاطمه(س) ندیده است[۱۱] و همیشه از شباهت بسیار آن دو سخن می‌گفت[۱۲].

پیامبر(ص) بعد از تولد فرزندان فاطمه(س)، حسن و حسین(ع)، و نام‌گذاری آنان، سنت‌هایی را به جا آورد، از جمله عقیقه کردن، تراشیدن موی سر آنان و ولیمه دادن[۱۳].

چون فتح فدک بدون جنگ و خون‌ریزی بود[۱۴]، این سرزمین جزء اموال خالصه پیامبر اکرم(ص) شد و پیامبر(ص) نیز آن را به دخترش زهرا(س) بخشید[۱۵]. پیامبر(ص) در ماجرای مهم مباهله با مسیحیان نجران نیز، حضرت فاطمه(س) و همسر او علی(ع) و فرزندانشان را شرکت داد و فاطمه‌(س) را مصداق ﴿نِسَاءَنَا[۱۶] در آیه مباهله خواند[۱۷].

پیامبر(ص) در بستر بیماری خبر مرگ خود را به زهرا(س) داد[۱۸]. همچنین علی(ع) را، با کنیه اباالریحانتین، مخاطب قرار داد و سفارش زهرا(س) را به ایشان نمود[۱۹].

بنا بر نظر مشهور، پیامبر اعظم(ص) در ۲۸ صفر[۲۰] سال یازدهم هجرت[۲۱]. در ۶۳سالگی[۲۲] رحلت نمود. درباره تاریخ وفات ایشان، اقوال دیگری نیز وجود دارد[۲۳].[۲۴]

حضرت علی(ع) و خواستگاری از حضرت زهرا(س)‌

امام علی(ع) در اندیشه خواستگاری حضرت زهرا(س) بود ولی بر سر دو راهی فقر و محرومیّت و تنگدستی که خود و جامعه اسلامی با آن دست به گریبان و سبب شده بود، وی را از اندیشه ازدواج خارج ساخته و به خود و نگرانی‌های تشکیل خانواده مشغول سازد و بین واقعیت موجود خود که بیست و یک سال از عمر شریف وی سپری می‌شد[۲۵]، باقی مانده بود و زمان آن رسیده بود با فاطمه‌ای که جز علی همتایی نداشت و کسی نیز جز فاطمه لایق همسری علی نبود، ازدواج کند؛ زیرا در دنیا همتایی برای زهرای مرضیّه یافت نمی‌شد.

روزی امام علی(ع) به مجرد اینکه دست از کار کشید، شتر آبکش خود را باز کرد و آن را به سوی خانه آورد و در آنجا بست، سپس به سمت منزل رسول خدا(ص) که آن روز در خانه امّ سلمه شرف حضور داشت، رهسپار شد در اثنایی که امام علی(ع) در مسیر راه بود فرشته‌ای از آسمان، فرمان الهی را بر پیامبر نازل کرد که نور را به تزویج نور، یعنی فاطمه را به ازدواج علی(ع) درآورد[۲۶].

علی(ع) در خانه را به صدا درآورد، امّ سلمه گفت: کیست؟ رسول خدا(ص) به امّ سلمه فرمود: «امّ سلمه! به پا خیز و در را به روی او بگشا و به وی اجازه ورود بده، این شخص مردی است که خدا و رسول، او را دوست دارند و او نیز دوستدار خدا و رسول است». امّ سلمه عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! کسی را که با این اوصاف‌ یاد می‌کنی و هنوز ندیده‌ای که او کیست؟

فرمود: امّ سلمه! لحظه‌ای درنگ نما، این مرد شخصی ناآگاه و سبک‌سر نیست، او برادر و پسر عمو و محبوب‌ترین مردم پیش من است. امّ سلمه می‌گوید: به گونه‌ای شتابان به‌پا خاستم که نزدیک بود پایم روی چادرم قرار گیرد و بلغزم، در را گشودم دیدم علی بن ابی طالب(ع) است و بر رسول خدا(ص) وارد شد و عرضه داشت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»؛ درود و رحمت و برکات خدا بر تو ای رسول خدا.

پیامبر اکرم(ص) در پاسخ فرمود: «وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَبَا الْحَسَنِ‌»؛ درود بر تو ابوالحسن، بنشین.

علی(ع) در مقابل رسول خدا(ص) نشست و سر به زیر افکنده و به زمین می‌نگریست، گویی برای کاری آمده بود ولی از بیان آن شرم داشت، به همین دلیل سر خود را به زیر افکنده بود، رسول اکرم(ص) از آن‌چه در دل علی می‌گذشت آگاه بود از این‌رو، به او فرمود: «ای ابوالحسن! بنظرم برای کاری بدین‌جا آمده‌ای، خواسته‌ات را بیان کن و آن‌چه را در دل داری ابراز نما، هرگونه خواسته‌ای داشته باشی نزد من برآورده خواهد شد».

علی(ع) عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت! شما مرا در کودکی از عمویت ابوطالب (پدرم) و فاطمه بنت أسد (مادرم) بازگرفتی و غذای خود را به من خوراندی و آن‌گونه که خود می‌خواستی مرا در دامانت تربیت نمودی، شما از حیث نیکی و احسان و محبّت در حق من، از پدر و مادرم ابوطالب و فاطمه بنت أسد، نزد من والاتری، خدای متعال مرا توسط شما و به دست مبارک‌ شما به هدایت رهنمون گشت. به خدا سوگند! شما گنجینه و ذخیره من در دنیا و آخرت هستی، ای رسول خدا! دوست داشتم در کنار حمایت و پشتیبانی‌ام از شما، خانه و همسری داشته باشم که در کنارش آرامش یابم و اکنون با میل و رغبت به خواستگاری دخترت فاطمه آمده‌ام، آیا دوست داری او را به ازدواج من درآوری؟

چهره رسول خدا(ص) از شادی و سرور شکفت و نزد فاطمه آمده فرمود: «علی به خواستگاریت آمده و تو او را به خوبی می‌شناسی، نظرت چیست؟». زهرای مرضیّه سکوت کرد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الله اکبر! سکوت فاطمه، یعنی رضایت او». و از نزد زهرا بیرون رفت و وی را به ازدواج علی(ع) درآورد[۲۷]. امّ سلمه می‌گوید: چهره مبارک رسول خدا(ص) از خوشحالی شکفت و سپس به چهره علی لبخندی زد و فرمود: «آیا مالی در اختیار داری تا با آن فاطمه را به ازدواجت درآورم؟».

علی(ع) عرضه داشت: «پدر و مادرم فدایت! به خدا سوگند! آن‌چه دارم بر شما پوشیده نیست، غیر از شمشیر و زره و شتری آبکش چیزی در اختیار ندارم». رسول خدا(ص) فرمود: علی جان! تو از شمشیرت بی‌نیاز نیستی و به وسیله آن در راه خدا مبارزه می‌کنی و با دشمنانش می‌جنگی و به وسیله شتر آبکش خود به خانواده و نخلستان خود آب می‌رسانی و در سفر بار و بنه‌ات را بر آن می‌نهی. بنابراین، من با همان زره حاضرم دخترم را به ازدواجت درآورم و فرمود: ای ابوالحسن! آیا به تو مژده ندهم؟

علی(ع) می‌فرماید: عرضه داشتم: پدر و مادرم به فدایت! مژده‌ام دهید یمن وجود شما همواره خیر و برکت و قدمتان مبارک و کارهایتان حکمت‌آمیز بوده است و درود خدا بر شما باد. رسول خدا(ص) فرمود: ای علی! به تو مژده می‌دهم که خدای- عزّوجلّ- قبل از آن‌که من زهرا را در زمین به ازدواج تو درآورم، در آسمان او را به عقد تو درآورده است. اندکی پیش از آمدنت در همین مکان، فرشته‌ای از آسمان بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! خدای- عزّ و جلّ- نظری به زمین افکند و تو را از میان آفریدگانش برگزید و به رسالت، مبعوث ساخت. بار دوّم توجّهی نمود و از میان آنان برایت برادر و وزیر و یاور و دامادی را گزینش کرد و دخترت فاطمه(س) را به ازدواج او درآورد و فرشتگان در آسمان به میمنت این مناسبت، جشن گرفتند.

ای محمد! خدای- عزّوجلّ- به من فرمان داده که به تو بگویم علی را در زمین به ازدواج زهرا درآور و آن دو را به تولّد دو پسر پاکیزه و پیراسته و نجیب و پاک و نیک سرشت که در دنیا و آخرت از دیگران برترند، مژده بده. ای علی! به خدا سوگند! هنوز فرشته از نزدم به آسمان بالا نرفته بود که تو در خانه را به صدا درآوردی[۲۸].[۲۹].

ازدواجی آسمانی‌

ابن ابی الحدید می‌گوید: به گواهی فرشتگان الهی، ازدواج حضرت علی(ع) با زهرا(س) پس از آن‌که خداوند او را در آسمان به ازدواج زهرا درآورد، صورت پذیرفت[۳۰]. از جابر بن عبد الله روایت شده گفت: زمانی‌که رسول خدا(ص) فاطمه را به ازدواج علی(ع) درآورد، از فراز عرش، وی را به ازدواج آن مخدّره درآورده بود[۳۱].

از امام باقر(ع) روایت شده که رسول خدا(ص) فرمود: من نیز مانند شما یک بشرم، میان شما ازدواج می‌کنم و فرزندانم را به ازدواج شما درمی‌آورم جز فاطمه که فرمان ازدواج او از ناحیه خدا صورت گرفته است[۳۲].[۳۳].

خطبه عقد

أنس می‌گوید: من خدمت رسول خدا(ص) نشسته بودم که وحی بر آن بزرگوار نازل شد، زمانی وحی پایان پذیرفت، حضرت به من فرمود: انس! می‌دانی جبرئیل از جانب خداوند برایم چه فرمانی آورد؟ عرض کردم: خدا و رسولش از آن‌چه جبرئیل آورده آگاه‌ترند. پدر و مادرم فدایت! چه نازل کرد؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خداوند به من دستور داد فاطمه را به ازدواج علی درآورم، اکنون بشتاب و مهاجران و انصار را به حضورم فراخوان».

أنس می‌گوید: من آنان را دعوت کردم، زمانی در جایگاه خود قرار گرفتند نبیّ اکرم(ص) فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَحْمُودِ بِنِعْمَتِهِ الْمَعْبُودِ بِقُدْرَتِهِ الْمُطَاعِ بِسُلْطَانِهِ الْمَرْغُوبِ إِلَيْهِ فِيمَا عِنْدَهُ الْمَرْهُوبِ مِنْ عَذَابِهِ النَّافِذِ أَمْرُهُ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ الَّذِي خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ مَيَّزَهُمْ بِأَحْكَامِهِ وَ أَعَزَّهُمْ بِدِينِهِ وَ أَكْرَمَهُمْ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمُصَاهَرَةَ نَسَباً وَ صِهْراً فَأَمْرُ اللَّهِ يَجْرِي إِلَى قَضَائِهِ وَ قَضَاؤُهُ يَجْرِي إِلَى قَدَرِهِ وَ لِكُلِّ قَدَرٍ أَجَلٌ وَ ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ * يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۳۴] ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ وَ قَدْ أَوْجَبْتُهُ عَلَى أَرْبَعِمِائَةِ مِثْقَالٍ مِنْ فِضَّةٍ إِنْ رَضِيَ بِذَلِكَ عَلِيٌّ»؛

حمد و سپاس خدایی را می‌سزد که به واسطه نعمت‌هایش ستایش و به واسطه قدرتش پرستش می‌شود و در قلمرو حکومتش همه از او فرمان می‌برند و به موهبت‌هایش علاقه‌مندند و از عذابش بیم دارند، خداوندی که فرمانش در زمین و آسمانش نافذ است، آن‌که مخلوقاتش را به قدرت خویش آفرید و با دستوراتش آن را از یکدیگر جدا ساخت و با دین و آیین خود سرافرازشان نمود و به واسطه پیامبرش گرامی داشت، خدای متعال خویشاوندی به سبب ازدواج را نوعی نسب فامیلی مقرر داشت. بنابراین، حکم الهی در مسیر قضای او و قضای او بر تقدیرش جاری است و هر تقدیری مدتی و هر مدتی سرنوشتی دارد خداوند آن‌چه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند و لوح محفوظ در پیشگاه اوست اینک به فرمان الهی فاطمه را با مهریه ۴۰۰ مثقال نقره در صورت رضایت علی به ازدواج او در می‌آورم و شما مردم را بر این امر گواه می‌گیرم.

علی(ع) در آن زمان حضور نداشت و رسول خدا(ص) او را برای انجام کاری فرستاده بود، پس از آن رسول اکرم فرمان داد طبقی از رطب تازه پیش روی ما نهادند و آن‌گاه فرمود: تناول کنید. ما مشغول تناول رطب بودیم که علی(ع) وارد شد، رسول خدا(ص) بر او لبخندی زد و فرمود: ای علی! خداوند به من فرمان داده فاطمه را به ازدواج تو درآورم، اگر راضی باشی من او را با مهریه چهارصد مثقال نقره به ازدواج تو درآورم.

علی(ع) عرضه داشت: «البته که راضی هستم». و سپس علی(ع) به پاس این موهبت، سجده شکر به‌جا آورد و عرضه داشت: «حمد و سپاس خدایی که مرا مورد علاقه بهترین آفریده‌اش رسول خدا(ص) قرار داد». پیامبر(ص) فرمود: «خداوند برکات خویش را بر شما ارزانی دارد، و در وجودتان خیر و برکت ایجاد نموده و شما را سعادتمند گرداند و دودمانی فراوان و پیراسته و پاک به شما مرحمت فرماید». أنس می‌گوید: به خدا سوگند! خداوند در حقیقت از نسل آن‌دو بزرگوار دودمانی فراوان به وجود آورد[۳۵].[۳۶].

مقدمات عروسی‌

علی(ع) خود فرمود: پس از انجام مراسم عقد، یک ماه درنگ کردم و به جهت شرم و حیایی که از رسول خدا(ص) داشتم در مورد ازدواج با فاطمه زهرا(س) باب سخن را نمی‌گشودم، ولی هرگاه با آن حضرت خلوت می‌کردم به من می‌فرمود: ای علی! همسرت چه اندازه نیک‌سرشت و آفرینشی زیبا دارد! ای علی! به تو مژده دهم که من بانوی بانوان جهانیان را به ازدواج تو درآوردم. علی(ع) می‌فرماید: یک ماه بعد که برادرم عقیل وارد خانه‌ام شد به من گفت: برادر جان! به هیچ‌چیز مانند ازدواج تو با فاطمه دخت رسول خدا(ص) خوشحال نمی‌شوم چرا در این زمینه با رسول خدا(ص) سخن نمی‌گویی تا اجازه دهد زهرا به خانه‌ات بیاید؟ و با حضور شما دو تن در کنار یکدیگر، دلشاد گردی؟

علی(ع) در پاسخ گفت: برادر، به خدا سوگند! من نیز زیاد علاقه‌مندم این‌کار عملی شود ولی شرم دارم از رسول خدا(ص) چنین درخواستی کنم. امام(ع) فرمود: عقیل به من گفت: تو را سوگند می‌دهم که همراه با من نزد پیامبر(ص) بیایی و هردو به قصد زیارت رسول خدا(ص) به پا خاستیم. در مسیر حرکت «برکه» امّ ایمن خدمتکار رسول خدا(ص) به ما برخورد، ماجرا را با او در میان گذاشتیم، وی پیشنهاد کرد: شما چنین کاری انجام ندهید، فرصت دهید ما با رسول خدا(ص) در این خصوص گفت و گو کنیم؛ زیرا سخن زنان در این زمینه در دل مردان مؤثّرتر است.

آن‌گاه، امّ ایمن بازگشت و نزد ام سلمه رفت و وی را از ماجرا آگاه ساخت و زنان پیامبر از قضیه اطلاع حاصل کردند و دسته‌جمعی خدمت رسول خدا(ص) رسیده و گرد حضرت حلقه زدند و امّ سلمه در آن جمع سخن گفت و عرضه داشت: ای رسول خدا(ص)! پدران و مادرانمان فدایت! به قصد انجام کاری خدمت شما گرد آمده‌ایم که اگر خدیجه زنده بود قطعا از آن دلشاد می‌گشت. امّ سلمه می‌گوید: به مجرد اینکه ما نام خدیجه را بردیم حضرت به گریه افتاد و فرمود: گفتی خدیجه! کجا زنی مانند خدیجه یافت می‌شود؟ زمانی‌که همه مرا تکذیب می‌کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در راه پیشبرد دین الهی از من پشتیبانی نمود و برای گسترش اسلام اموال و دارایی‌اش را هزینه کرد.

امّ سلمه می‌گوید: عرض کردیم پدران و مادرانمان فدای شما! آنچه درباره خدیجه فرمودی صحیح است، ولی به هر حال او اینک در جوار معبود آرمیده و از دنیا رفته است و خداوند ما را به این مقام و جایگاه تهنیت گفته است و ما و خدیجه را در درجات بهشت و رضوان و رحمت خویش در کنار یکدیگر قرار خواهد داد. ای رسول خدا! اکنون علی بن ابی طالب، برادر دینی و پسر عموی واقعی شما، علاقه‌مند است اجازه فرمایی فاطمه زهرا به خانه‌اش برود و در کنار یکدیگر زندگی کنند، رسول خدا(ص) فرمود: امّ سلمه! چرا علی خود، این موضوع را از من درخواست نکرد؟ عرض کردم: شرم و حیا مانع پرسش او بود. امّ ایمن می‌گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: نزد علی‌ برو و او را نزدم بیاور. من از خدمت رسول خدا بیرون رفتم و علی در انتظارم بود تا پاسخ رسول خدا(ص) را از من بشنود، وقتی مرا دید فرمود: امّ أیمن، چه خبر؟

عرض کردم: رسول خدا(ص) شما را خواسته است، علی(ع) فرمود: من بر رسول خدا(ص) که وارد شدم، همسرانش به‌پا خاستند و به خانه رفتند و من در حضور پیامبر نشستم و از شرم سر به زیر افکنده بودم. رسول خدا(ص) فرمود: آیا علاقه‌مندی همسرت را به خانه ببری؟ من در حالی که از شرم سر به زیر افکنده بودم عرضه داشتم: پدر و مادرم فدایت، آری.

پیامبر(ص) فرمود: بسیار خوب! علی جان إن شاء الله همین امشب و یا فردا شب ترتیب کار را داده و زهرا را به خانه‌ات خواهم فرستاد. سپس رسول خدا(ص) متوجه همسران خود شد و فرمود: چه کسی اینجاست؟ امّ سلمه عرضه داشت: منم امّ سلمه و زینب، و فلانی و فلانی، رسول اکرم(ص) به آنان فرمود: در یکی از حجره‌هایم برای دخترم و پسر عمویم اطاقی تدارک ببینید. امّ سلمه عرض کرد: در کدام حجره؟ فرمود: در حجره خودت و به همسرانش دستور داد فاطمه را بیارایند و امور مربوط به او را در خور شأن و مقامش انجام دهند.

امّ سلمه می‌گوید: از فاطمه پرسیدم: آیا عطری برای معطّر ساختن خویش ذخیره کرده‌ای؟ فرمود: آری، شیشه‌ای آورد و مقداری از آن عطر به کف دست من ریخت و آن را بوییدم تا آن روز هرگز چنان بوی خوشی استشمام نکرده بودم، عرض کردم: این عطر را از کجا تهیه کرده‌ای؟ فرمود: دحیه کلبی همواره خدمت رسول خدا(ص) می‌رسید. روزی پدرم به من فرمود: فاطمه جان! زیراندازی برای عمویت بگستر آن را آورده و گستردم و روی آن نشست هنگامی که برخاست از لابلای لباس‌هایش چیزی به زمین افتاد، پدرم به من دستور داد آنها را جمع کنم، [علی(ع) در مورد این اشیاء از رسول خدا(ص) پرسید، حضرت فرمود: اینها عنبر است که از بال‌های جبرئیل می‌ریزد].

رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: علی جان! در عروسی ولیمه‌ای باید داده شود. سعد می‌گوید: من گوسفندی در اختیار داشتم و گروهی از انصار نیز مقداری ذرّت تهیه کردند و رسول اکرم(ص) از مبلغ پولی که به امّ سلمه سپرده بود ده درهم ستاند و به من داد و فرمود: مقداری روغن و خرما و کشک تهیه کن. من آنها را خریداری کرده و نزد رسول خدا(ص) آوردم. آن بزرگوار آستین‌های خود را بالا زد و سفره‌ای چرمی خواست و با دست مبارک خویش خرما را شکافت و به روغن آمیخت و کشک را به آن اضافه کرد و به شدّت مالش داد تا هسته‌هایش جدا شد و سپس فرمود: علی جان! هرکه را دوست داری، دعوت کن.

امیر المؤمنین(ع) می‌فرماید: من برای دعوت میهمانان به سمت مسجد رفتم دیدم مسجد مملو از صحابه است، شرم کردم که تنها عدّه‌ای از آنان را دعوت کنم، از این‌رو، بر جایگاه بلندی قرار گرفتم و اعلان کردم: همگی برای ولیمه عروسی فاطمه در خانه ما حضور یابید، در پی این اعلان مردم دسته دسته به حرکت درآمدند و من از مشاهده انبوه جمعیّت و غذای اندکی که تدارک دیده بودیم، شرم داشتم، رسول خدا(ص) که از دل من آگاه بود فرمود: علی جان! من هم‌اکنون از خداوند درخواست خیر و برکت خواهم کرد، سپس سفره را با دستمالی پوشاند و به من فرمود: هربار، ده تن از افراد را برای پذیرایی نزد من بفرست و من این‌کار را انجام دادم و همه مردم غذا می‌خوردند و بیرون می‌رفتند و از غذا چیزی کاسته نمی‌شد.

رسول خدا(ص) با دست مبارک خویش غذا را در ظرف می‌ریخت و عباس و حمزه و علی و عقیل، از مردم پذیرایی می‌کردند. علی(ع) فرمود: چهار هزار تن از مردم همه از غذا و آشامیدنی مجلس من تناول کردند و آشامیدند و برایم از خدا درخواست خیر و برکت نمودند و از خانه بیرون رفتند. آن‌گاه رسول خدا(ص) تعدادی بشقاب بزرگ خواست و آنها را پر از غذا نمود و به منازل همسران خود فرستاد و سپس بشقابی‌طلبید و در آن غذا ریخت و فرمود: این ظرف غذا مربوط به فاطمه و همسر اوست[۳۷].[۳۸].

شب عروسی‌

پس از غروب آفتاب، رسول خدا(ص) به امّ سلمه فرمود: امّ سلمه! فاطمه را نزدم بیاور. امّ سلمه فاطمه را نزد پدر آورد، دامن لباسش به پاهای مبارکش می‌پیچید از حضور در پیشگاه رسول خدا(ص) عرق شرم از رخسارش بر زمین می‌ریخت و پایش می‌لغزید، رسول خدا(ص) فرمود: خدا در دنیا و آخرت تو را از لغزش باز دارد. وقتی فاطمه مقابل پدر ایستاد، حضرت نقاب از چهره مبارک زهرا برگرفت تا علی(ع) او را ببیند.

سپس رسول اکرم(ص) به دختران عبد المطلب و زنان مهاجران و انصار دستور داد فاطمه را همراهی کنند و با اظهار شادمانی و با خواندن اشعار و تکبیرگویان، حمد و سپاس خدا گویند و سخنی را که خشم خدا در آن باشد بر زبان نیاورند. جابر می‌گوید: رسول خدا(ص) زهرا را بر ناقه و یا استر شهبای خود سوار کرد و سلمان مهار آن را در دست گرفت و پیرامونش هفتاد هزار حوریه در حرکت بودند و پیامبر اکرم(ص) و حضرت حمزه و عقیل و جعفر و بنی هاشم همه با شمشیرهای آخته، پشت سر آن مخدّره حرکت می‌کردند و همسران پیامبر پیشاپیش فاطمه به خواندن اشعار می‌پرداختند.

زنان، بیت نخست هر شعری را دسته‌جمعی می‌خواندند و سپس تکبیر می‌گفتند و به همین کیفیت وارد منزل آن بانو شدند، پس از آن رسول خدا(ص) کسی را نزد علی(ع) فرستاد و او را فرا خواند و فاطمه را‌طلبید و دست او را گرفت و در دست علی نهاد و فرمود: خدا این ازدواج را بر دخت رسول خدا(ص) مبارک گرداند، علی جان! فاطمه بهترین همسر و ای فاطمه! علی بهترین شوهر است.

آن‌گاه فرمود: «يا عليّ هذه فاطمة وديعة الله و وديعة رسوله عندك، فاحفظ الله و احفظني في وديعتی»[۳۹]؛ علی جان! فاطمه امانت الهی و امانت رسول او نزد توست، از امانت خدا و رسولش به شایستگی مراقبت و نگاهداری کن.

سپس در حق آن‌دو دعا کرد و فرمود: خدایا! آن‌دو را به یکدیگر برسان و بین دلهایشان پیوند ایجاد کن و آن‌دو و دودمانشان را از وارثان بهشت پر از نعمت قرار ده و به آنها فرزندانی پاک و مبارک عطا نما و در دودمان آن‌دو خیر و برکت مقرّر دار و آنان را به مقام پیشوایی برسان تا به فرمان تو، مردم را به اطاعتت هدایت کنند و آن‌گونه که تو راضی هستی فرمان دهند. رسول خدا(ص) سپس فرمود: اکنون رهسپار منزل خود شوید و منتظر آمدن من باشید.

علی(ع) می‌فرماید: دست فاطمه را گرفتم و به اتفاق او آمدم تا در گوشه‌ای از صفّه‌ نشست و من نیز در کنارش نشستم، او به جهت شرم از من و من به دلیل شرم از او، سر به زیر افکنده بودیم.

دیری نپایید که رسول خدا(ص) وارد منزل شد و فانوسی در دست داشت آن را در گوشه‌ای از منزل نهاد و به من فرمود: علی جان! در این ظرف مقداری آب از آن مشک کوچک برایم بیاور، آب را نزد او آوردم. مقداری از آب دهان مبارک خویش را با آن آمیخت، سپس ظرف را به من داد و فرمود: از آن بنوش، من نوشیدم و آن را به حضرت برگرداندم، رسول خدا(ص) آن ظرف آب را به فاطمه داد و بدو فرمود: عزیزم تو نیز بنوش، فاطمه سه جرعه از آن آب نوشید، و آن را به پیامبر خدا(ص) برگرداند، حضرت باقیمانده آب را به سینه من و فاطمه پاشید و فرمود: خداوند اراده فرموده، پلیدی را از شما اهل بیت دور و شما را پیراسته گرداند، سپس دستان مبارکش را به دعا بلند کرد و عرضه داشت: خدایا! برای هر پیامبری عترتی قرار دادی، عترت رهنمونگر مرا از دودمان علی و فاطمه مقرر دار و سپس از نزد آنان بیرون رفت و دو سوی چارچوب در منزل را گرفت و فرمود: خداوند، شما و دودمانتان را پاک و منزه گرداند. هرکسی با شما سر صلح و آشتی داشته باشد، من نیز با او چنین خواهم بود، و با هرکس با شما دشمنی بورزد، دشمنم، شما را به خدا می‌سپارم. و او را به جای خود، جانشین بر شما قرار می‌دهم. با گفتن این جملات در را بست و به زنان دستور داد از آنجا بیرون روند.

هنگام بیرون رفتن، زنی را دید به او فرمود: کیستی؟ گفت: اسماء. حضرت فرمود: مگر به تو دستور ندادم بیرون بروی؟ اسماء عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! آری، فرمودی و من قصد مخالفت فرمان شما را ندارم، ولی من با خدیجه پیمانی بسته‌ام که می‌خواهم بدان عمل کنم، وقتی هنگام وفات خدیجه فرا رسید، گریست، به او عرض کردم: چرا گریه می‌کنی تو که بانوی بانوان جهانیان و همسر رسول خدا(ص) هستی و حضرت به تو مژده بهشت داده‌ است؟ خدیجه فرمود: به جهت ترس از مرگ نمی‌گریم، بلکه گریه‌ام برای زهرا است زیرا هر زنی شب عروسی نیاز به حضور زنی دیگر دارد تا رازهایش را به او بگوید و در کارهایش از او یاری بگیرد و فاطمه‌ام جوان است و بیم دارم در شب عروسی‌اش برای انجام امور وی زنی حضور نداشته باشد.

من به او عرضه داشتم: بانوی من! با تو پیمان می‌بندم اگر تا آن روز زنده بمانم به جای تو مسئولیت این کارها را بر عهده گیرم، رسول خدا(ص) به گریه افتاد و فرمود: تو را به خدا به همین جهت مانده‌ای؟ عرض کردم: آری، به خدا! و حضرت در حقم دعا فرمود[۴۰].[۴۱].

دیدار با زهرا(س)‌

رسول اکرم(ص) بامداد روز عروسی فاطمه، با ظرفی شیر، بر زهرای عزیزش وارد شد و بدو فرمود: پدرت فدایت! از این شیر بنوش سپس به علی(ع) فرمود: پسر عمویت فدایت! تو نیز بنوش[۴۲].

آن‌گاه از علی(ع) پرسید: همسرت را چگونه یافتی؟ عرض کرد: بهترین یاور در راه اطاعت خدا و همین سؤال را از فاطمه پرسید: در پاسخ پدر عرضه داشت: بهترین شوهر[۴۳].

علی(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) پس از این ماجرا سه روز نزد ما نیامد و بامداد روز چهارم بر ما وارد شد... وقتی رسول خدا(ص) بر آنان وارد شد به علی فرمان داد از خانه بیرون رود و با دخترش فاطمه خلوت کرد و فرمود: دخترم حالت چطور است؟ و همسرت را چگونه یافتی؟.

زهرای مرضیّه(س) در پاسخ پدر عرضه داشت: پدر جان! علی‌ را بهترین همسر یافتم، ولی عدّه‌ای از زنان قریش پیش من آمدند و گفتند: رسول خدا(ص) تو را به ازدواج فردی تهیدست و فقیر درآورده است. رسول اکرم(ص) به فاطمه فرمود: دخترم! پدر و همسر تو فقیر و بینوا نیستند، تمام گنجینه‌های زمین بر من عرضه گردید ولی من آن‌چه را نزد خدا بود برگزیدم، دخترم! به خدا سوگند! از خیر خواهی‌ات دریغ نکرده‌ام، تو را به ازدواج کسی درآورده‌ام که قبل از همه اسلام آورد و دانش او از همه فزونتر و صبر و بردباری‌اش فراتر از همه است.

دخترم! خدای عز و جلّ به زمین توجهی فرمود و از ساکنانش تنها دو تن را برگزید، یکی از آنان را پدر و دیگری را همسر تو مقرر داشت، دخترم! همسر تو بهترین همسر است، مبادا از او نافرمانی کنی؟.

پس از آن رسول خدا(ص) علی را صدا زد و فرمود: «یا علیّ» عرضه داشت: «لبیک یا رسول الله» پیامبر به او فرمود: وارد خانه‌ات شو و نسبت به همسرت مهربانی و مدارا کن؛ زیرا فاطمه پاره تن من است، آن‌چه سبب ناراحتی او شود، مرا ناراحت می‌کند و آن‌چه موجب خوشحالی وی شود، مرا خوشحال ساخته است، شما را به خدا می‌سپارم، او را به جای خود جانشین بر شما می‌گردانم[۴۴].

در روایتی آمده است: هنگامی رسول گرامی اسلام(ص) دخت گرامی‌اش فاطمه را به ازدواج علی(ع) درآورد به او فرمود: «زَوَّجْتُكِ سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنَّهُ أَوَّلُ أَصْحَابِي إِسْلَاماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً»[۴۵]؛ [فاطمه جان!] تو را به ازدواج شخصیتی که سرور دنیا و آخرت است درآوردم وی پیش از همه یارانم به اسلام گروید، علم و دانش وی از همه فزونتر و حلم و برد باری‌اش از همه بالاتر است.[۴۶].

تاریخ ازدواج‌

تمام روایاتی که از اهل بیت(ع) رسیده تصریح دارد که این ازدواج مبارک پس از بازگشت پیروزمندانه مسلمانان از جنگ بدر، صورت گرفته است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: علی(ع) فاطمه(س) را در ماه رمضان به عقد خویش درآورد و در ذی حجه همان سال پس از جنگ بدر با وی ازدواج نمود[۴۷].

نیز روایت شده که امیر المؤمنین(ع) در اوایل شوال سال دوم هجرت مبارک نبوی، پس از بازگشت از جنگ بدر با فاطمه(س) ازدواج کرد[۴۸]. هم‌چنین منقول است: رسول اکرم(ص) در نخستین روز ذی حجه (سال دوم هجری) فاطمه(س) را به ازدواج علی(ع) درآورد[۴۹].[۵۰].

ویژگی‌های این ازدواج‌

ازدواج پربرکت حضرت فاطمه(س) از ویژگی‌های ذیل برخوردار بود:

  1. این ازدواج خجسته قبل از اینکه در زمین انجام گیرد و صرفاً جنبه‌ عاطفی داشته باشد، ازدواجی آسمانی و به فرمان خداوند صورت پذیرفت. در اثبات این معنا سخنی که از عمر بن خطاب نقل شده، بسنده است؛ که گفت: جبرئیل نازل شد و به پیامبر عرضه داشت: ای محمد! خداوند به تو فرمان می‌دهد دخترت فاطمه را به ازدواج علی درآوری[۵۱].
  2. خدای متعال دودمان پاک نبوی را محدود به این ازدواج مبارک و از ناحیه این زوج بزرگوار قرار داد، عمر بن خطاب در این زمینه می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم می‌فرمود: «در قیامت هرگونه خویشاوندی سببی و نسبی قطع می‌شود مگر خویشاوندی سببی و نسبی من، نسب فرزندان دختر به پدرشان بازمی‌گردد، جز فرزندان فاطمه که سرپرست و سر سلسله آنان منم»[۵۲]؛
  3. زهرا(س) یگانه دخت نبیّ اکرم(ص) از خواهر تنی برخوردار نبود، هر چند زینب و رقیّه و ام کلثوم- به عنوان دختران پیامبر معروف بوده‌اند- ولی آن چه مقرون به صحت است این بزرگواران دختران هاله، خواهر حضرت خدیجه (دختر خاله‌های فاطمه(س)) بوده‌اند و زمانی‌که حضرت خدیجه با رسول خدا ازدواج کرد، این دختران در خانه خدیجه به‌سر می‌بردند و تحقیق و بررسی تاریخی نیز فرزندی آنان را برای پیامبر اکرم(ص) تأیید نمی‌کند[۵۳].[۵۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۹؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱؛ طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۸۲ – ۸۳.
  2. طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۱۸۶؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۳۴۶ – ۳۴۷.
  3. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۴۰؛ طبری، محمد بن ابی القاسم، بشارة المصطفی(ص) لشیعة المرتضی(ع)، ص۴۰۱.
  4. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۶۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۱۶۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۲۶۴.
  5. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۲۸۰ - ۲۸۱؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۰؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۱، ص۳۷۳.
  6. حسامی، فاضل، مقاله «حضرت محمد»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص ۷۲.
  7. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۷۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۳۷.
  8. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۴۲؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۳۴.
  9. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۸۰؛ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۵۵۹؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۱.
  10. زرندی، محمد بن یوسف، نظم درر السمطین، ص۱۱۴؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۱، ص۲۰۹؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۲، ص۳۱۲.
  11. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۰ - ۱۶۱؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۰۰.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۷؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۴۱؛ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۶۹۲.
  13. زید بن علی، مسند زید بن علی، ص۴۶۷؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۸۹؛ طبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، ص۱۱۸.
  14. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۰۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.
  15. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴۳.
  16. «زنان خود» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  17. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۶۸؛ سمعانی، منصور بن محمد، تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۷.
  18. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۶۹۲؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ص۳۶، ۱۲۴؛ فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص۱۵۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۳۶؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۰.
  19. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۳۶.
  20. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۹؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۵۳.
  21. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۳۰.
  22. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۵؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۱۸۹.
  23. ر.ک: ابن خیاط، خلیفة عصفری، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۸؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۵۵.
  24. حسامی، فاضل، مقاله «حضرت محمد»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص ۷۳.
  25. ذخائر العقبی، ص۳۶.
  26. معانی الاخبار، ص۱۰۳؛ خصال، ص۶۴۰؛ امالی صدوق، ص۴۷۴؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۱۱.
  27. بحار الانوار، ج۴۳، ص۹۳؛ ذخائر العقبی، ص۳۹.
  28. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۲۷.
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۹۹.
  30. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۹۳، این روایت در ذخائر العقبی به عبارتی دیگر آمده است.
  31. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۴۲.
  32. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۴۵.
  33. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۰۲.
  34. «و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد * خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۸- ۳۹.
  35. کفایة الطالب، باب ۷۸، ص۲۹۸؛ مناقب، ج۳، ص۳۵۱، فصل مربوط به ازدواج فاطمه(س)؛ کشف الغمه، ج۱، ص۳۴۸- ۳۴۹؛ ذخائر العقبی، ص۴۱.
  36. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۰۳.
  37. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۰۶، ۱۱۴، ۱۳۲، ۱۳۷.
  38. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۰۷.
  39. شجره طوبی، ص۲۵۴.
  40. در روایات آمده است که اسماء بنت عمیس در شب زفاف حضرت زهرا حضور داشته، در صورتی که اسماء با شوهرش جعفر بن ابی طالب در سرزمین حبشه در مهاجرت بسر می‌بردند، و تا روز فتح خیبر از آن سامان بازنگشتند و در مراسم شب عروسی فاطمه(س) حضور نداشته است، و شاید کسی‌که در زمان وفات فاطمه حضور داشته (سلم بنت عمیس) خواهر اسماء و همسر حضرت حمزه بوده است و یا به دلیل اینکه اسماء از خواهرش معروف‌تر بوده از او روایت نقل کرده‌اند و یا یک راوی در نقل، اشتباه کرده و راویان دیگر از او پیروی کرده‌اند (کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۸).
  41. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۱۱.
  42. کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۸.
  43. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۱۷.
  44. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۳۲.
  45. بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۳؛ نظیر آن در کنز العمال، ص۱۱، حدیث ۳۳۹۲۶؛ مسند امام احمد، ج۵، ص۲۶ آمده است. مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۳۳۷.
  46. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۱۴.
  47. کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۴؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۳۴.
  48. امالی طوسی، ص۴۳ مجلس ۲، حدیث ۴۷.
  49. مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص۶۱۳، چاپ سنگی.
  50. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۱۶.
  51. ذخائر العقبی، ص۴۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۹۳.
  52. «كلّ نسب و سبب ينقطع يوم القيامة ما خلا سببي و نسبي و كلّ بني انثى فعصبتهم لأبيهم ما خلا ولد فاطمة، فإنّي أبوهم و أنا عصبتهم»؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۳۷۵۸۶ نزدیک به این معنا در شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۱۰۶ نیز آمده است.
  53. الامام علی بن ابی طالب سیرة و تاریخ، ص۲۷، از شیخ محمد حسن آل یاسین، به الاستغاثه، از ابوالقاسم کوفی متوفای ۳۵۲، ص۸۰- ۸۲، چاپ دارالکتب العلمیه قم مراجعه شود.
  54. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۱۱۶.