اخلاص در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

خلوص، بدون تردید سرّی از اسرار الهی است، که حضرت حق آن را تنها برای آن کس که در میان بندگان خود برگزیند، افشا می‌نماید. خلوص ملکه‌ای است که موجب می‌شود تا آنکه از آن بهره‌مند است، در یاد خود تنها حضرت حق را داشته و وجود خویش را از غیر او بپیراید؛ او خود در این رابطه می‌فرماید: صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[۱]؛ و باز می‌فرماید: إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۲].[۳]

مراتب خلوص

این سرّ عظیم الهی را مراتبی چند است. ما در اینجا به برخی از این مراتب اشاره می‌کنیم:

  1. مرتبه نخست: این مرتبه، ضعیف‌ترین مرتبه خلوص است. در این مرتبه، خالصان در تمامی کارها، سخنان و حتّی اندیشه‌های خود، تنها و تنها حضرت حق را در نظر خواهند داشت. خداوند متعال در اشاره به اینان می‌فرماید: فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۴].
  2. مرتبه دوم:مرتبه میانه این ملکه اخلاقی، آن است که انسان در تمامی حالات - حتّی در لحظاتی که در فراغت به‌سر می‌برد نیز- از یاد او فراغت نیابد، و از این رو حرکت و سکون او تنها و تنها برای او - جلَّ و علا! - باشد: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۵].
  3. مرتبه سوّم:این مرتبه که شدیدترین این مراتب است نیز، آن است که بر قلب فرد، تنها خداوند متعال حکومت رانَد؛ بلکه می‌توان گفت که قلبش مختصّ مقام ربوبی شده نه در آن چیزی دیگر یافت شود، و نه بر آن کسی دیگر حکم رانَد. قرآن کریم بر این مرتبه و صاحبان آن، عنوان "مخلَص" - بفتح لام - را اطلاق فرموده است. به این آیه شریفه بنگرید: كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۶].

از این آیه شریفه، روشن می‌شود که آن کس که در شمار مخلَصان است، در سایه عنایت و حکومت او به‌سر می‌برد؛ از این رو خداوند متعال بدی و زشتی را از او دور کرده، شیطان را به حریم او راه نمی‌دهد. این معنی در شماری دیگر از آیات قرآن نیز به اشاره گرفته شده است[۷].

حال بر این اساس که هر یک از این مراتب سه‌ گانه را مراتب دیگری است، که خود از شدّت و ضعف برخوردار است، می‌توان گفت که دور کردن زشتی و گناه از حریم مخلَصان نیز، مراتبی چند دارد، که بنا بر حیطه حکمرانی حضرت حق بر قلب سالک، حیطه آن مشخّص می‌شود:

  1. حالت ضعیف این مرتبه، حالتی است که در کنار عصمت قرار دارد؛
  2. و مرتبه متوسّط آن، همان عصمت است؛
  3. و مرتبه شدید آن، حالتی است برتر از عصمت.
  4. مرتبه ضعیف، ویژه کاملان در میدان سلوک و تهذیب است؛
  5. و مرتبه متوسّط، خاصّ انبیاء الهی (ع) است؛
  6. و مرتبه شدید آن، تنها مربوط به پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت ایشان (ع) است.

از همین کتاب الهی، به‌خوبی استفاده می‌شود که ارسال پیامبران و انزال کتب الهی نیز، تنها و تنها برای آن بوده است، که مردمان را به این فضیلت آگاه کرده آنان را به تحصیل آن سوق دهند. از همین رو است که هیچ یک از فضائل از نظر اهمیّت و عظمت، همچون این فضیلت نمی‌باشد. به این چند آیه شریفه توجّه کنید:

  1. قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى[۸]؛
  2. إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ * أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ * ... قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ * وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ * قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي[۹]؛
  3. وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[۱۰].

در این آیات و نمونه‌های بسیار دیگرش، نکته‌ای است که نظر انسان را به سختی به خود جلب می‌نماید. آن نکته یادکردنی، این است که به‌دست آوردن خلوص، تنها از راه عمل میسر نمی‌گردد؛ بلکه خلوص آنگاه به‌دست می‌آید، که در دین به‌کار رود، و دین مجموعه‌ای است که از اعتقاد، اقرار زبانی و عمل با اعضاء بدن، تشکیل شده است.

بنابراین، مُخلَص واقعی کسی است که در مجموع دین -یعنی اعتقادات، سخنان وکارها - اخلاص ورزد؛ امّا کسی که در اعمال و اقوالش اخلاص داشته در اعتقادات از آن بی‌بهره ماند، خودنمایی کرده؛ همان‌گونه که کسی که در اعتقادات و اقوال خلوص داشته، امّا در اعمالش از آن بی‌بهره باشد نیز، تنها خودنمایی است که جامه اخلاص بر تن کرده است!. بر این اساس، مخلَص حقیقی در هر سه جزء پیش‌گفته، و نه تنها در یکی یا در دو عدد از آنها، اخلاص می‌ورزد. به همین جهت است که در قرآن کریم بارها به اخلاص در دین، و نه اخلاص در عمل تنها، تأکید شده است؛ چه عنوان اخلاص در دین می‌تواند همه موارد سه گانه را تحت پوشش خود قرار دهد. به این آیه شریفه نیز بنگرید: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[۱۱]. حال اگر کسی دین را در این آیات به‌معنای اطاعت بداند، هم برخلاف معنای ظاهر آیه رفته، و هم این نکته لطیف را از معنای آن سلب کرده است.

کوتاه سخن آنکه قرآن کریم دلالت می‌نماید، که مخلص کسی است که از اخلاصی راسخ و استوار در اعتقاداتش بهره‌مند است، به‌گونه‌ای که هیچ جزئی از اعتقادات او از عناصر غیر اسلامی سرچشمه نمی‌گیرد. در سخنانش نیز همین‌گونه است، بنابراین سخنانش از شائبه اوهام و خرافات پیراسته است؛ او چون عبارت شریف لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۱۲] را بر زبان آورَد، حقیقت این سخن را در می‌یابد، و نه آنکه تنها زبانش به حرکت درآید، امّا معنای آن بر جانش ننشسته باشد. در کارهای گوناگونش نیز همین‌گونه است، چه هیچ چیزی از منافع مادّی و یا حتّی منافع معنوی در کنار حضرت حق هدف افعال او نخواهد بود، از این رو عنوان مخلَص به خوبی بر او صادق می‌آید. راغب اصفهانی به درستی در "مفردات ألفاظ القرآن الکریم" می‌آورد: "اخلاص بیزاری جستن است از هر آنچه غیر خداوند متعال است"؛[۱۳]: حضرت حق خود می‌فرماید: وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۱۴]؛ و می‌فرماید: إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۵].

مراد از "وجه" در این دو آیه، ذات الهی است؛ بنابراین، در آیه نخست تصریح می‌نماید که بهترین دین‌ها و یا بهترین مراتب دین، آن است که انسان با هویّت قلبی، اعتقادی، قولی و فعلیِ خود تسلیم حضرت حق بوده، به‌گونه حضرت ابراهیم (ع) اخلاص ورزد؛ چه ابراهیم از پس اخلاصش به مقام خلیلی رسید، که نشان دهنده اتّصال کامل او با حضرت حق بود.

آیه دوم نیز نشان می‌دهد که ابراهیم خلیل (ع)، بعد از آنکه به بعضی از مراتب بسیار بالای یقین دست یافت، با قلب خود قیّومیّت حضرت حق، و در مقابل آن پستی، فروافتادگی، فقر، امکان و سایه بودن دیگر موجودات را دریافت؛ به عبارتی دیگر قلب او سایه بودن عالَم وجود و صاحب سایه بودن حضرت حق را دریافت، غنای مطلق او و فقر محض بنده، دریا بودن پروردگار و نمی بیش نبودن بنده و... را باز شناخت: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۶].

از این رو، از تمامی جز او دست کشید، و با تمام وجود به سوی او پر کشید؛ گویا غیر را نمی‌بیند یا نمی‌یابد، چه در این مرتبه به خلوص علمی رسیده بود.

در آیه دیگری نیز از حصول مقام تسلیم برای ایشان خبر می‌دهد: وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۷].

نمونه این آیه در قرآن کریم بسیار است. بی‌مناسبت نیست که در اینجا، به این دو آیه مبارک نیز اشاره کنیم:

  1. بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ[۱۸]؛
  2. وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۱۹].

از همین آیات، استفاده می‌شود که حقیقت و واقعیّت عمل و حتّی قلب آدمی، همان خلوص است و بس. از این رو عملی که از خلوص تهی است، عمل نیست؛ بلکه همچون جسمی است که از روح بی‌بهره است. بالاتر از این، خود در شمار گناهان و بلکه گناهان کبیره است، که به کفر پهلو می‌زند!. قلب بی‌اخلاص نیز قلب نیست، بلکه محلّ آلودگی‌ها و ظلمت است که ظلماتی چند در آن متراکم شده لایه لایه بر هم فروافتاده است. این قلب سرانجام همچون سنگ می‌شود، که نه امید خیری بر آن می‌روَد، و نه نجاتی برای آن حاصل می‌شود؛ چه نجات تنها از کسب کمالات حاصل می‌شود، و کسب کمال نیز برای سنگ سخت محال است!:

  1. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ * وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[۲۰]؛
  2. مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ[۲۱]؛
  3. وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[۲۲]؛
  4. مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا[۲۳].

نمونه‌های این آیات در قرآن کریم بسیار بوده، و در سنّت نبوی و احادیث ائمّه هدی (ع) نیز این معنی بسیار به چشم می‌آید. شیخ حرّ عاملی در ابتدای موسوعه گران‌سنگ خود "وسائل الشّیعه"، به شماری از این روایات اشاره نموده است. نمونه را می‌توان به این حدیث نبوی -که شیعه و سنّی تواتر لفظی آن را پذیرفته‌اند- اشاره نمود: "ارزش اعمال به‌واسطه نیّت‌ها است" [۲۴]؛ نیز سخت مشهور است که: "ارزش هر انسانی به نیّت‌های اوست" [۲۵] و نیز فرموده‌اند:"هیچ عملی نیست مگر آنکه نیّتی در پشت آن قرار دارد" [۲۶].حضرت حق نیز می‌فرماید: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[۲۷]. چه مراد از این آیه شریفه، می‌تواند آن باشد که نیّت، عمل صالح را به سوی درگاه الهی فرا می‌برد، و بدون نیّت اعمال اصلاً به آن درگاه عالی نرسیده پذیرفته نمی‌گردد.

کوتاه سخن آنکه آیات و روایات، هردو بر این نکته همداستانند که عمل بدون اخلاص همچون جسمی است که روح نداشته باشد؛ از این رو همچون سرابی است که انسان تشنه آبش می‌پندارد، امّا در حقیقت چیزی نبوده از حقیقت برخوردار نمی‌باشد. حال توجّه کنیم که اگر خودنمایی، ریاء و نفاق نیز به عملی که از خلوص بی‌بهره است افزوده شود، چه سرنوشت شومی برای آن کار و صاحب آن در عالم واقع پدیدار می‌گردد؟!

به تعبیر قرآن کریم، اگر کسی در عمل خود غیر از خداوند متعال چیز دیگری را در نظر آورد، تنها جهنّم را نصیب می‌برَد، و جز از آن هیچ بهره‌ای دیگر به‌دست نخواهد آورد.

از این رو در هر کاری گذشته از نیکویی آن کار، نیکوییِ کننده آن نیز مهمّ است و سرنوشت‌ساز؛ چه روح هر کاری به نیکویی کننده آن - که به‌واسطه نیّت و خلوص او معیّن می‌شود - نیز، بستگی تمام دارد. آری! نیکی خودکار سرانجام به کمک کننده آن خواهد شتافت- إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۲۸]-؛ همان‌گونه که کسی که بیمارستانی را برای کمک به مردمان بنا می‌کند امّا در ساخت آن خلوص نمی‌ورزد، از منافع معنوی آن در قیامت بهره‌مند خواهد شد، امّا خود این کار نمی‌تواند در پرونده اخروی او در شمار حسنات قرار گیرد[۲۹].[۳۰]

جهات دوگانه افعال انسانی

  1. جهت مربوط به فاعل؛
  2. جهت مربوط به خود فعل.

در جهت نخست، این فاعل است که با نیّت خود، روح عمل را تولید کرده چگونگی آن را مشخّص می‌نماید. در این مرحله، فاعل می‌تواند با نهادن قدم بر سر نفسْ، خود را به درگاه الهی رسانده به لقاء او واصل شود؛ در این صورت آن عمل رنگی الهی یافته از جاودانگی برخوردار می‌شود. پیش از این توضیح دادیم که فاصله بین بنده و حضرت حق، تنها یک گام است، و آن گام نیز قدم نهادن بر نفس است و بس؛ در این صورت جهت فاعلی / کننده‌کار از نیکویی کامل برخوردار بوده فعل تماماً الهی خواهد شد. از همین رو است که قطره اشکی که از قلب انسان تراود و از چشم او فروریزد، دریای غضب الهی را خاموش می‌سازد.

در عین حال اگر حرکت انسان در هرکاری به‌سوی نفس امّاره باشد، تنها با یک نیّت به آن واصل می‌شود؛ چه بین انسان و طاغوتِ نفس امّاره نیز فاصله‌ای جز از یک قدم نیست؛ باز از همین رو است که تنها یک کلمه کفرآمیز می‌تواند انسان را به پائین‌ترین و پست‌ترین مدارج جهنم سقوط داده او را از تمامی مراتب انسانی دور نماید.

جهت دوّم امّا، جهتی است که به خود فعل بستگی داشته به فاعل آن مربوط نمی‌شود. نمونه را کشف میکروب و تولید انرژی الکتریسیته، دو فعلی هستند که هرچند از چگونگی نیت کاشفان و مخترعان آن اطلاعی نداریم، امّا می‌دانیم که این دو در زندگی مادّی انسان بسیار نافع بوده، حیات جمعی مردمان را از آسودگی بیشتری برخوردار کرده است.

از این رو هر کاری به اعتبار جهت اوّل، و نیز به اعتبار جهت دوّم، می‌تواند از نیکی و یا قبح و زشتی برخوردار شود؛ در این صورت تنها فعلی که از هر دو مرحله پیش‌گفته سرافراز خارج شود، می‌تواند در کمال انسان مؤثّر باشد؛ هرچند فعل نیکو بدون نیکویی فاعلی آن نیز، سرانجام به کمک انسان خواهد شتافت. پیامبر اکرم (ص) در این زمینه می‌فرمایند: "هرکس سنّتی و روشی نیکو برقرار نماید، اجر و ثواب آن را بهره خواهد بُرد؛ و هرکس روش زشتی پدید آورَد، گناه آن و گناه کسانی که بدان عمل می‌کنند را نصیب خود خواهد ساخت" [۳۱]. از این رو اختراع برق می‌تواند برای مخترع آن فوایدی به‌همراه داشته باشد، امّا نمی‌تواند او را به مراتب والای انسانی رهنمون شود.

در مقابل امّا، عمل صالح اگر از روح صالح و نیّت الهی برخوردار باشد، همچون موجودی پاک و پاکیزه به سوی درگاه الهی ارتقاء می‌یابد، تا کار و کننده آن را به محضر او رسانده موجب لقای او شود؛ قرآن کریم خود در این زمینه می‌فرماید: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۳۲].

همان‌گونه که در سویه مقابل آن نیز، چون عملی به ریاء، نفاق، کفر و شرک آلوده گردد، صاحب خود را به جهنّم رهنمون شده او را درجه به درجه از مقام انسانیّت دور می‌کند؛ تا سرانجام در پست‌ترین مراتب جهنّم جایگزین سازد. حضرت حق در این رابطه می‌فرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا[۳۳].

از این رو، نمی‌توان از این سخن کتاب الهی تعجّب نمود، که ارسال پیامبران (ع) و کتب الهی، تنها برای آن بوده است که خلوص در عمل را به مردمان بیاموزند، و آنان را به این مرتبه ارزشمند راهنما شوند: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[۳۴]. نیز در قرآن کریم آمده است: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى[۳۵].

اکنون بر اساس آنچه گذشت، خواننده محترم به‌خوبی می‌تواند معنای حدیث مشهور نبوی را دریابد، حدیثی که در آن به ارزش نیّت و برتری آن نسبت به عمل اشاره شده است: "نیت مؤمن بهتر از عمل اوست و نیت کافر بدتر از عمل او می‌باشد" [۳۶]؛ علامه مجلسی این روایت را نقل، و درباره معنای آن دوازده احتمال را ذکر فرموده است[۳۷].

به نظر ما هرچند همه این معانی صحیح می‌نماید، امّا معنایی که در این سطور مجال طرح یافت، از قوّت بیشتری برخوردار است.

خلوص را به اعتبار نیّت فعل، به مراتبی چند تقسیم می‌نمایند. توضیح آنکه هر عملی را به ناگریز می‌بایست تنها برای حضرت حق انجام داد و بس؛ به عبارت دیگر نیّتی که در هر عملی در نظر گرفته می‌شود، باید تنها حضرت حق و رضای او باشد؛ او - جلَّ و علا! - خود در این زمینه می‌فرماید: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[۳۸].

حال - همان‌گونه که پیش از این دیدیم- اگر در هر عملی چیز دیگری به حضرت حق افزوده شده به عنوان نیّت انجام فعل، در نظر فاعل قرار گیرد، این فعل بهره‌ای از خلوص نداشته به شرک آلوده شده است. این ضمیمه می‌تواند انسانی یا غیر انسانی، حلال یا حرام، و سرانجام دنیوی و یا اخروی باشد.

از این‌رو، همان‌گونه که اگر فعلی بر اساس ریاء انجام شد، تنها و تنها باعث سقوط خود و فاعل خود خواهد بود- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[۳۹] - فعلی که بر اساس اغراض دیگر پی‌ریزی شده پدید آید نیز، سرنوشتی همین‌گونه خواهد داشت. وضویی که برای خنک شدن و یا نظافت صورت گیرد، هرچند موجب رفع تکلیف خواهد بود، اما وضو گیرنده نیز از شرک مبرّا نبوده نتوانسته در عبادت از شرک رهایی یابد؛ این درحالی است که خداوند به صراحت مؤمنان را از شرک در عبارت بازداشته است: فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۴۰].

شاید از همین رو است که شماری از فقهای بزرگ شیعه - همچون شهید اوّل در کتاب شریف "الذِّکری"- به صراحت به باطل بودن این‌گونه افعال گرویده، آن را حتّی موجب رفع تکلیف نیز نمی‌دانند.

نیّت‌های دیگر نیز در همین شمار است، و طُرفه آنکه نیّت‌های اخروی نیز صورتی این‌گونه دارد. بنا بر این اگر کسی کاری را به نیّت رضای حضرت حق، امّا با انضمام تولید ثروت، تحصیل آبرو، و یا با انضمام نیّت‌های اخروی همچون ورود به بهشت، و یا دوری از آتش جهنّم انجام داد نیز، به همین‌گونه فعلش فاسد بوده چون از خلوص بهره‌مند نیست، نمی‌تواند مورد پذیرش او - جلَّ وعلا! - قرار گیرد. از همین رو است که در میان برخی از فقیهان امّت، چنان مشهور شده است که اگر فعلی برای ورود به بهشت و یا رفع عقاب انجام شود، باطل بوده نمی‌تواند تکلیف انسان را رفع نماید[۴۱]. از این برتر، فقیه بزرگ شهید اوّل در کتاب "القواعد" خویش، اجماع تمامی فقیهان بر این مطلب را نقل کرده است[۴۲].

کوتاه سخن آنکه در عبادات، باید تنها حضرت حق مورد نظر بوده چیز و یا شخص دیگری در کنار او قرار نگیرد؛ بنابراین اگر در نیّت عبادات هر چیزی جز از حضرت حق فرانظر عابدان قرار گریرد، عمل عبادی آنان باطل خواهد شد.

آری! اکنون تمام سخن در آن است که می‌توان میان "نیّت" و "انگیزه" تفاوت نهاد؛ چه ممکن است که "نیّت" انسان چیزی و "انگیزه" او چیزی دیگر باشد؛ پر واضح است که بهترین صورت برای خلوص انسان، صورتی است که نیّت و انگیزه هر دو الهی بوده انسان را مستقیماً به سوی درگاه او هدایت نماید، با این همه اما اگر نیّت فعل در رضایت او منحصر شود، امّا انگیزه و داعی انسان بر انجام کاری چیزی غیر از رضایت او باشد نیز، می‌توان این فعل را صحیح دانست. در اینجا به کوتاهی از انواع انگیزه‌های انسان -که به‌ همراه نیّت، رنگ افعال را مشخّص می‌سازد - صحبت می‌نماییم[۴۳].

انواع انگیزه‌های انسان در کارها

نوع اوّل

منظور از این نوع، مواردی است که انگیزه انسان، امور دنیوی بوده یکی از امور مربوط به دنیا در کنار نیّت الهی انسان قرار گیرد. این نوع را می‌توان به اقسامی چند تقسیم نمود:

  1. آنکه انگیزه امری نیکو باشد، که بودن آن به‌وسیله عقل و شرع بر نبودش ترجیح یابد. درخواست نسلی نیکوکار، آبرو، ثروت نافع و زندگی خوش و راحت، در این شمار است. تمامی این موارد را می‌توان در عنوان عامّ "زندگی پاک و پاکیزه انسانی / الهی" جمع نمود. قرآن کریم خود این نوع از زندگی را به عنوان جزای نیکی‌های مؤمنان در دنیا، به آنان به وعده داده است: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۴۴]. نیز حضرت حق به آنان امر فرموده، تا از او درخواست نمایند تا این نوع از زندگی ارزشمند را نصیب آنان فرماید: وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۴۵].
  2. این انگیزه، گه گاه می‌تواند یکی از اموری باشد، که هم از نظر عقل و هم از نظر شرع مباح بوده، گناهی بر آن مترتّب نیست. اگر کسی در اعمال صالح خویش به سپاسگزاری مردمان از او نظر داشته باشد، و یا در پی کسب نعمت و ثروتی حلال بوده، و یا لذّتی مباح - همچون خنک شدن به هنگام وضو گرفتن - را در نظر داشته باشد، از چنین انگیزه‌هایی برخوردار شده است. پر واضح است که در اینجا، نیّت این شخص تنها حضرت حق بوده، امّا در کنار آن از انگیزه‌های مباح نیز برخوردار بوده است. عبادت‌های استیجاری و نیز زیارت‌های مستحبّی مشاهد مشرّفه، صورتی همین‌گونه دارد.
  3. این انگیزه، گاه می‌تواند مطلبی باشد که خود از نظر عقل و شرع مرجوح بوده، نبود آن بر بودنش ترجیح دارد. تمامی مثال‌های مذکور در مورد پیشین، اگر به نیّت جمع‌آوری مال یا پرکردن صحیفة اعمال از موارد بی‌فایده صورت گیرد، می‌تواند مثال‌هایی مناسب برای این نوع از انگیزه باشد. با تأسّف فراوان، امروزه شاهدیم که این نوع از انگیزه به شدّت در میان مردمان- و حتّی مؤمنینشان هم - شایع بوده، بسیاری از کارهای آنان تنها با این نوع از انگیزه انجام می‌پذیرد.
  4. انگیزه گاهی می‌تواند در شمار امور حرام قرار گیرد. تاریخ، شهادت می‌دهد که در روزگاران گذشته، برخی از قافله‌داران هرچند به‌سوی خانه خدا و یا مشاهد مشرّفه حرکت می‌کرده‌اند، امّا تنها در پی آن بوده‌اند که اموال کاروانیان را غارت کرده، حتّی به نوامیس آنان نیز دست‌اندازی کنند. انگیزه آنان از این سفرهای معنوی، تنها رسیدن به هواهای نفسانی حرام بوده؛ و اگر این اهداف در بین نبود، آنان هرگز به زیارتی نمی‌شتافتند.
  • امروزه نیز این‌گونه داعیه‌ها را به وفور می‌توان در میان مردمان دریافت. اگر کسی با نیّت بررسی آماری این‌گونه انگیزه‌ها به رفتارهای مردمان بنگرد، از زیادی آن در میان آنان به تعجّب فروخواهد شد!
  • این مطلب، تنها مخصوص مردمان عادی نیز نمی‌باشد؛ بلکه بسیاری از خواص نیز همین‌گونه‌اند. آیا تمام کسانی که به نوعی به تحصیل علم می‌پردازند، تنها و تنها حضرت حق را مدّ نظر گرفته از شوائب نفسانی بری می‌باشند؟؛ آیا دنیاطلبی در تحصیل آنان دخالتی نداشته است؟[۴۶].

نوع دوّم

نوع دیگری از انگیزه نیز وجود دارد، که گاه در کنار نیّت الهی افراد، در چگونگی اَفعال آنان نقشی پررنگ ایفا می‌کند. این انگیزه، همان امور اُخروی است که نه به‌دنیا، که به آخرت و تحصیل نعمت‌های بی‌پایان آن، و یا دوری از عذاب‌های جانکاهش ارتباط می‌یابد. این نوع از انگیزه را، می‌توان به دو قسمت کلی تقسیم نمود:

قسمت اوّل

نوعی است که انگیزه فعل، تنها ورود به بهشت است و بس. قرآن کریم بر این انگیزه سخت پای فشرده است؛ به‌گونه‌ای که می‌توان گفت که هیچ صفحه‌ای از صفحات این کتاب آسمانی نیست مگر آنکه در آن به این انگیزه ترغیب نموده، مؤمنان را به تحصیل بهشت دعوت فرموده است. به این آیه شریفه بنگرید: لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ[۴۷].

صاحبان این قسمت از انگیزه نوع دوّم را، می‌توان به اقسامی چند تقسیم نمود:

  1. گروهی که در عبادات و دیگر اعمال نیکویشان، تنها و تنها در پی نعمت‌های ظاهری بهشتند؛ حورو قصور و لذّات گوناگون آن- که در قرآن کریم و سنّت شریف، به تفصیل بیان شده - تنها چیزی است که وجهه همّت اینان بوده، به چیزی جز از آن نظر ندوخته‌اند. اینان هرچند به بهشت واصل می‌شوند، امّا اصحاب قلوب اینان را بندگان شکم و شهوت می‌دانند، که آرزوهای مادّی خود را از این دنیا به سرای دیگر برده‌اند، تا در آن سرا به کام دل برسند!
  2. گروهی دیگر از اینان، نه در پی رسیدن به حوریان و نهرهای شیر و عسل، که در پی رسیدن به مجالست انبیاء (ع) و صالحان هستند. آنان همنشینی با نیکان روزگار و برتر از همه آنان، پیامبران و ائمه هدی (ع) را بالاتر از دیگر نعمت‌ها یافته، در آنچه انجام می‌دهند به این منظور والا نظر می‌دوزند. حضرت حق، خود اینان را وعده فرموده است که به نعمت مورد نظرشان واصل خواهند شد: وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۴۸]. او خود بندگان را امر فرموده است، تا در یکایک نمازهای خود این مقام را به‌ دعا درخواست نمایند، تا قدمی از گروه اوّل پیش‌تر روند: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ[۴۹]. اهل دل، اینان را عشق‌بازان و ذوق‌ورزان می‌دانند، که به عشق جمال محمّدی (ص) دست از جهان کشیده‌اند، و در پی جمال بی‌مثال او و خاندان پاک و پاکیزه‌اش (ع) سر در پی قیامت نهاده‌اند.
  3. گروهی دیگر از همینان، آنانند که در کارهایشان، انگیزه‌ای جز از قُرب و نزدیکی به خداوند ندارند. محرّک و انگیزه اینان، تنها مقام قرب اوست؛ چه اینان حتّی به بهشت و حور و قصور آن نیز نیم‌نگاهی نمی‌اندازند. قرآن کریم چنین مرتبه والایی را از همسر فرعون نقل می‌نماید، که بزرگوارنه دست از نعمت ظاهری دنیا کشید، امّا نظرش نه به نعمت ظاهری اُخروی، که به مقام قرب الهی بود: رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۵۰].

این کتاب آسمانی، این مقام را برای متّقیانی که با تمام وجود تقوای الهی را پیشه خود می‌کنند- و از این رو به مقام نفس مطمئنّه رسیده‌اند- وعده فرموده است: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۵۱] و باز می‌فرماید: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۵۲]. اهل دل، اینان را عارفان حقیقی می‌دانند، که با شناخت حضرت حق، قرب او را حتّی برتر از نعمت همنشینی با پیامبران و اولیاء دریافته‌اند.

این سه گروه، افرادی هستند که در قسمت اوّل از نوع دوّم، جای خواهند گرفت؛ چه انگیزه آنان از آنچه انجام می‌دهند، طمع در نعمت‌های بهشتی است. پر واضح است که این نعمت‌- همان‌گونه که گذشت - از مراتبی چند برخوردار است، که توجّه آنان به این مراتب، اقسام سه گانه ایشان را تشکیل داد[۵۳].

قسمت دوّم

کسانی در این قسمت جای می‌گیرند، که نیکوکاری را از ترس جهنم وجهه همّت خود ساخته‌اند. اینان بیشتر از گروه اوّل می‌باشند، به‌گونه‌ای که می‌توان ادّعا نمود اگر ترس از جهنّم نمی‌بود، تنها شماری اندک از مردانِ هر روزگار به عبادت حضرت حق می‌پرداختند؛ چه می‌توان گفت که تمامی مؤمنان جز تعداد انگشت‌شماری از آنان، ترس از جهنّم را در دل داشته برای احتراز از آن به عبادت می‌پردازند. اینان را نیز بر اساس همان انگیزه‌هایشان، می‌توان به چند گروه تقسیم نمود:

  1. تنها از ترس آتش و عذاب‌های جانکاه آن به نیکوکاری می‌پردازند. عذاب‌هایی که سخت بزرگ است و جانسوز، به‌گونه‌ای که در همه تاریخ عقول مردمان از شدّت آن در هراس بوده، حتّی به حیرت دچار شده است. قبول این عذاب‌ها تنها با تأمل در قدرت لایزال خداوندی ممکن است؛ چه همان‌گونه که ذات او - جلَّ و علا! - قابل درک نیست، چگونگیِ افعال او- که از همان ذات نشأت گرفته است- نیز، برای عقول انسان‌ها قابل درک نمی‌باشد. تنها توجّه به این نکته که جهنّم و عذاب‌های آن نشانه غضب خداوندی است، می‌تواند چگونگی این عذاب‌ها را تبیین نماید. از همین رو است که پیامبر اکرم (ص) در تمامی لحظات، در پی آن بوده‌اند که حتّی با نشان دادن یک برگ گیاه، توجّه مردم را به قدرت بی‌پایان الهی جلب نمایند، تا آنان دریابند که آن کس که رحمتش در قالب چنین خلقت منظمِ بی‌انتهایی جلوه‌گر می‌شود، غضبش نیز در قالب چنان مخلوق عظیم هراس‌انگیزی ظاهر خواهد شد!. در اینجا به شماری از این آیات اشاره می‌کنیم: انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ * لَا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ * إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ * كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ[۵۴]؛ لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ * لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ[۵۵]؛ وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ * وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ * لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ[۵۶]؛ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ * إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ * وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ * لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ[۵۷]. پُر واضح است که این آیات و نمونه‌های بسیار آن، که به‌وفور در قرآن کریم آمده است، قلوب را به‌سوی رستگاری تحریک می‌نماید، و از فروافتادن در این ورطه هراس‌انگیز باز می‌دارد.
  2. ترس از همنشینی با دشمنان خدا و دشمنان پیامبران (ع)، که همان همنشینان بدکار می‌باشند نیز، در شمار انگیزه‌های این قسم از مردمان است. همنشینانی که مجالست آنان بدتر از آتش جهنم است؛ از این رو قرآن کریم به‌وضوح اشاره می‌نماید، که دوزخیان خود طالب دوری از همنشینان خود هستند: وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ * وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ * حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ * وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ[۵۸]؛كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ * وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ[۵۹]؛ هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ * هَذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ * وَآخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ * هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ * قَالُوا بَلْ أَنْتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ * قَالُوا رَبَّنَا مَنْ قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ * وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ * أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ * إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ[۶۰]. امیرالمؤمنین (ع) در دعای خضر - نامبردار به دعای کمیل - می‌فرمایند: "اگر مرا برای عقوبت نمودن با دشمنانت همنشین کردی، و بین من و کسانی که عذابشان می‌دهی جمع نمودی، و میان من و دوستان و اولیاء خودت فاصله انداختی" [۶۱].
  3. ترس از دوری از خداوند و محجوب بودن از او، و محروم ماندن از رحمت و فضل و کرمش نیز، در همین شمار است. این عذاب، در شمار سخت‌ترین عذاب‌های الهی است؛ بلکه می‌توان گفت که اهل الله هیچ عذابی را هراس‌انگیزتر از آن نمی‌یابند. حضرت حق خود به این عذاب این‌گونه اشاره کرده است: إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ * كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[۶۲]؛ و باز می‌فرماید: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ * وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ[۶۳].امیرالمؤمنین (ع) نیز در همان دعای کمیل می‌فرمایند: "بر فرض که ای پروردگار و آقا و مولای من!، من صبر کردم بر عذاب تو امّا چگونه بر دوری از تو صبر کنم، و بر فرض که بر سوزندگی آتش تو صبر کنم اما چگونه بر نگریستن بر بزرگواری تو و بی بهرگی خود از آن صبر کنم، و یا چگونه در آتش مسکن گزینم در حالی که امید من بخشش تو است" [۶۴].

از میان این سه انگیزه، ترس اوّل مربوط به تمامی مردمان، ترس دوم ویژه خواصّ آنان، و ترس سوّم مخصوص اَخصّ خواص است. روشن است که در هر عصر و روزگاری، گروه دوّم و سوّم کم‌شمار بوده، تنها اندکی از مردم به مرتبه دوّم، و انگشت‌شماری از آنان به مرتبه سوّم واصل می‌شوند.

به‌ هر حال می‌توان چنین گفت که این انگیزه نیز، برای دور کردن مردم از سخط و غضب الهی کارایی داشته، همان‌گونه که می‌تواند آنان را به رضای او نزدیک نماید. آری! این انگیزه بیشتر به کار عموم آنان می‌آید، و خواص را چندان کارگر نخواهد بود[۶۵].

نوع سوّم

در کنار دو نوع انگیزه‌های پیش‌گفته، نوعی دیگر از انگیزه نیز وجود دارد، که می‌توان آن را به صورت مستقل، نوع سوّم خواند. این نوع، همان تجسّم اعمال است که خود از اقسامی چند برخوردار است. ما پیش از اشاره به این اقسام، به اختصار به یادآوری آنچه پیش از این درباره تجسّم اعمال گذشت، می‌پردازیم.

دیدیم که تمامی اعمال انسان - خواه در شمار کارها، سخنان، و یا حتّی افکار و نیت‌های او باشد- در عالَم واقع، از صورتی مناسب خود برخوردار است. این صورت‌ها همچون قالبی است که با عمل آدمی همسانی داشته، مطابق شایستگی یا ناشایستگی آن، در آن عالَم پدید می‌آید. بدین ترتیب هر سخن، اندیشه، و یا کاری که از آدمی سر می‌زند، به صورتی مناسب خود در جهان جاودان، باقی می‌ماند؛ از این مطلب، به عنوان "تجسّم اعمال" یاد شده است.

اشاره‌ای به انواع تجسُّم عمل

تجسّم اعمال در همین عالم

این تجسّم، می‌تواند برای انسان، فرزندانش، نزدیکان او، و سرانجام جامعه‌ای که در آن به‌سر می‌برد، بِهروزی و یا سیه‌روزی را در پی داشته باشد. به شماری از آیاتی که در این زمینه نازل شده است، بنگرید:

  1. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۶۷]؛
  2. وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ[۶۸]؛
  3. وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ[۶۹]؛
  4. يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۷۰]؛
  5. وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا[۷۱]؛
  6. لَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ[۷۲]؛
  7. وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ[۷۳]؛
  8. ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[۷۴].

این آیات در قرآن کریم سخت زیاد است، و به‌روشنی دلالت می‌نماید که سعادت و شقاوت دو جهانی، تنها در گرو اعمال نیک و بد انسان است و بس.

بر این اساس، با نگاهی آماری به آیات این کتاب آسمانی، می‌توان در زمینه حاضر به شش گروه از انگیزه‌ها دست یافت، که در کنار نیّت الهی قرار می‌گیرد، تا بندگان را از ترس تجسّم اعمال به عبادت او وادارد. این شش دسته عبارت‌اند از:

  1. آنکه انگیزه، سعادت خود انسان باشد. آیه نخست از آیات پیش‌گفته، بر این انگیزه دلالت می‌نماید.
  2. آنکه، انگیزه سعادت نزدیکان انسان باشد. آیه دوم از آیات پیش‌گفته بر این انگیزه دلالت می‌نماید.
  3. آنکه انگیزه، سعادت ملّتی که انسان در میان آنان می‌زید، باشد. آیه سوّم از آیات پیش‌گفته، بر این انگیزه دلالت می‌نماید.
  4. آنکه انگیزه، برطرف نمودن بدبختی از خود انسان باشد. آیه پنجم از آیات پیش‌گفته، بر این انگیزه دلالت می‌نماید.
  5. آنکه انگیزه، برطرف نمودن بدبختی از نزدیکان انسان باشد. آیه‌های پنجم و ششم از آیات پیش‌گفته، بر این انگیزه دلالت می‌نماید.
  6. آنکه انگیزه، برطرف نمودن بدبختی از ملّتی که انسان در میان آنان می‌زید، باشد. آیه‌های هفتم و هشتم از آیات پیش‌گفته، بر این انگیزه دلالت می‌نماید[۷۵].

تجسّم اعمال در قیامت

اعمال انسان در عالم واقع به صورتی مناسب خود ظهور می‌یابد. این اعمال، از لحظه مرگ همراه انسان بوده در قبر او را همراهی می‌نماید؛ پس از آن در صحنه قیامت نیز برای دیگران آشکار می‌گردد، و زان پس هرگز بر او و دیگران پوشیده نخواهد بود. حضرت حق در این رابطه می‌فرماید: فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[۷۶]. مراد از کلمه "روز" در این آیه شریفه، لحظه مرگ - و نه روز قیامت- می‌باشد؛ چه از لحظه مرگ، حجاب‌ها رفع می‌شود و انسان از دیدی کامل برخوردار می‌گردد. از این رو، از آن لحظه به بعد- که نهایتی نخواهد داشت- انسان اعمال خود را به‌صورت مجسّم به‌همراه خواهد داشت. علامه مجلسی این مطلب را به تفصیل مورد بررسی قرار دارده، و آن را از ضروریّات اسلام و تشیّع دانسته است[۷۷].

انگیزه بودن این قسم نیز، خود بر چند نوع است:

  1. این انگیزه، می‌تواند به‌دست آوردن همنشین نیکو در قبر، و آسودگی در دوران برزخ تا ظهور قیامت باشد. قرآن کریم مؤمنان را بر این امر ترغیب فرموده است. به این آیه شریفه بنگرید: إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[۷۸]. این آیه، به‌وضوح دلالت می‌کند که منظور از "بهشت" در اینجا، همان بهشت برزخی است، که به‌محض به شهادت رسیدن آن نبیّ بزرگوار فرادستش آمد؛ و ایشان در همان بهشت فریاد زد: ای کاش قوم من می‌دانستند که خداوند چه مایه بزرگوار است، و چه معامله بزرگوارانه‌ای با من نمود!. تأمّل در همین آیه، نشان از بزرگواری آن پیامبر دارد. چه ایشان در پی آن بود که کشندگانش با دریافت این حقیقت، خود نجات یابند و به سعادت رسند!. آری! این آیه دلالتی بر آنکه تکریم الهی از باب تجسّم اعمال بوده است، نخواهد داشت؛ امّا این مطلب را از آیات دیگری- که ذکر شماری از آنها گذشت- می‌توان استفاده نمود. آیاتی همچون این آیه شریفه: ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ[۷۹]
  2. انگیزه، گاه می‌تواند حفظ انسان از عذاب قبر باشد. قرآن کریم بر این نوع از عذاب تأکید فرموده، در آیات بسیاری به وجود و نیز چگونگیِ آن پرداخته است. این، از آن رو است که مردمان قبل از خروج از دنیا خویشتن را از آن عذاب حفظ کرده، پس از مرگ بدان دچار نشوند. از این رو بدون تردید می‌توان نقش انگیزه بودن را برای آن قائل شد. به این دو آیه شریفه بنگرید: وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ[۸۰]؛ وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ[۸۱].
  3. همنشینی با اولیاء الهی، و برتر از همه معصومان (ع) نیز می‌تواند در شمار این انگیزه‌ها قرار گیرد. اینان در قیامت تحت لوای حمد جمع می‌شوند، و اعمال نورانی خود را همچون درختی پربار می‌یابند، که می‌توانند هر لحظه از ثمرات و میوه‌های رنگارنگ آن بهره‌مند شوند. هرچند روایات ما در این زمینه به مرتبه یقین آفرینی رسیده است، اما باز در این باره هم کلام الهی سخت گویا است؛ به این چند آیه بنگرید: يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ * يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[۸۲].
  4. پرهیز از آشکار شدن اعمال ناشایست انسان، در صحرای محشر. این مطلب هم می‌تواند در شمار انگیزه‌ها باشد؛ چه انسان از آبروریزی و سیه‌چهره شدن خویش در مقابل دیگران، سخت هراسناک و گریزان است. قرآن کریم به این نوع از انگیزه‌ها هم اشاره کرده، و آن را در شمار محرّک‌های قدرتمند به حساب آورده است؛ از همین رو است که به تأکید و تکرار، وضعیت مردمان در صحرای قیامت را یادآوری می‌فرماید، تا مؤمنان با در نظر گرفتن آن، پیش از ورود به آن موقف به حساب خویش بپردازند، و از سیه‌رویی در آن بپرهیزند. نمونه را تنها به این یک آیه بنگرید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۸۳].
  5. به‌دست آوردن نعمت‌های رنگ رنگ الهی در جهان آخرت، نیز می‌تواند در شمار این انگیزه‌ها قرار گیرد. چه آدمی بر اساس آنچه گذشت، در می‌یابد که بهشت تنها ثمره اعمال خود اوست، که پیشاپیش به آن سرای جاودان فرستاده است؛ از این رو با نیکی در این جهان زودگذر، در پی آن می‌شود که جهان باقی خویش را به بهترین وجه بیاراید، و سرای دائمی را زینت بخشد. قرآن کریم بر این انگیزه نیز سخت پای‌فشرده، و در جای‌جای خود به آن اشاره کرده است: كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ[۸۴]؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ[۸۵]؛ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ[۸۶]؛ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۸۷].
  6. پرهیز از عذاب‌های اُخروی نیز، حالتی این‌گونه دارد. چه انسان باز در می‌یابد که زندگی اُخروی او، تنها در صورتی به عذاب‌های جانکاه قرین خواهد شد، که خودْ این عذاب‌ها را پیشاپیش به آن سرا فرستد، و در حساب اعمال خود ذخیره نماید. روایات شیعه و سنّی بر این مطلب هماهنگ است؛ اما ما در این زمینه، باز هم تنها به شماری از آیات قرآن کریم اشاره می‌کنیم: نَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ * ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ[۸۸]؛ يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا[۸۹]؛ وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى * يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي[۹۰].[۹۱]

تأثیر اعمال و اندیشه‌ها بر نفس آدمی

تجسم اعمال را معنایی دیگر نیز هست، که از دو معنای پیش‌گفته ظریف‌تر می‌باشد. در این معنا، تأثیر اعمال، سخنان و اندیشه‌ها بر نفس انسانی را، تجسّم آنها می‌خوانند.

چه نفس انسان به‌وسیله این امور اندک اندک رنگ می‌گیرد، و به سوی هدف نهایی آنها رهسپار می‌شود؛ حال اگر این امور از رنگی انسانی / الهی برخوردار باشد، نفس نیز به همین رنگ درآمده اندک اندک از مراتب پائین به سوی کمالات بی‌پایان انسانی رو می‌نهد، تا به مراتب انسان کامل واصل شود؛ در سوی مخالف امّا، اگر کارها، سخنان و اندیشه‌های انسان از رنگی شیطانی برخوردار باشد، اندک اندک نفس انسان رنگی شیطانی می‌پذیرد، تا خود سرانجام در شمار شیاطین درآید. این مطلب نیز "تجسّم اعمال" خوانده شده است. حضرت حق در این رابطه می‌فرماید: وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۹۲].

اینان در دنیا از قلبی که عرش خداست برخوردارند، و در قیامت نیز نوری همچون نور ماه گرداگرد آنان را فرا می‌گیرد، که تمامی محشریانْ آن را در می‌یابند؛ و برتر از همه آنکه سرانجام به مقام همنشینی با اولیاء و حتّی ائمّه هدی (ع) سرافراز می‌شوند.

بدکاران نیز در این دنیا نفسی حیوان‌گونه می‌یابند، و در آن دنیا از صورتی همچون سگ و خوک و گرگ برخوردار می‌شوند. اینان در هر دو دنیا از کوری قلب رنج می‌برند، و سرانجام سیاهی باطنشان آنان را به دوزخ راهنمایی خواهد کرد: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ[۹۳].

این نوع از تجسّم عمل نیز می‌تواند به اقسام گوناگونی تقسیم شود؛ چه انگیزه بودن این نوع نیز، خود از حالات مختلفی برخوردار است. ما در اینجا به شش مورد از این انگیزه‌ها اشاره می‌نماییم:

شرافت و آبرودار بودن نزد اهل دل و صالحان روزگار، می‌تواند به عنوان انگیزه‌ای قوی، مردمان را به سوی انجام نیکی‌ها و پرهیز از بدی‌ها راهنمایی کند. این شرافت در هر دو عرصه جهان فانی و جهان باقی ظهور خواهد داشت. پر واضح است که این مطلب، امری ارزشمند است، هرچند شرافت نزد خداوند متعال برتر از آن خواهد بود.

در این زمینه، توجّه به این مطلب که اگر آدمی بداند تمامی کارهای او تحت اشراف علمی حضرت ولیِّ عصر - عجَّل الله تعالی فرجه الشَّریف! - انجام می‌گیرد، و آن دُردانه آفرینش از تمامی افعال او آگاه است، هرگز به شماری از کارهای پست تن نمی‌دهد، بلکه دائماً خود را در حالتی قرار می‌دهد که آن حضرت از او راضی بوده آبرویش در آن بارگاه عظیم محفوظ ماند، می‌تواند در این زمینه راهگشا باشد؛ چه پس از آن در می‌یابد که همین اشراف در قیامت برای تمامی مردمان حاصل می‌شود، و همه او را می‌نگرند و از اعمال او آگاهی می‌یابند؛ و افسوس که برخی از مردمان در حالتی به قیامت وارد می‌شوند، که بر پیشانیشان مهر زده‌اند که: این فرد از اهالی آتش است و او را از آن خلاصی نیست!: وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ[۹۴].

این آبروریزی، خود عذابی است سخت، که بر دیگر عذاب‌های اخروی او افزوده می‌شود. افتخار مؤمنان به صحیفة اعمالشان در آن روز، نیز همین‌گونه است؛ که خود نعمتی است افزون بر نعمت‌های دیگر بهشت: هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ[۹۵].

و سرانجام او در آن جهان به مرتبتی نائل می‌شود، که می‌تواند سلام حضرت حق را از مصدر عزّت دریابد؛ و چه نعمتی می‌تواند برتر از این باشد!: سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ[۹۶].

به هر رو در انگیزه بودن این نوع از دواعی نیز نمی‌توان تردید نمود؛ بلکه در عمومیّت آن نیز تردیدی نیست. از این رو است که مؤمنان می‌باید با تقویت آن در جان خویش، به کمال دست یابند و به مراتب والای بهشت نائل شوند[۹۷].

نوع چهارم

نوع چهارم از انگیزه‌ها، ذات اقدس الهی است، که برترین و شریف‌ترین انگیزه‌های انسانی است. انگیزه بودن حضرت حق برای انسان را نیز، می‌توان به صورت‌های گوناگونی ترسیم نمود.

۱. تقرب به او - جلَّ و علا! - که همان تقرّب بنده به مولاست، می‌تواند یکی از این انگیزه‌ها باشد. تقرّب و نزدیک شدن، خود دارای مراتبی است که از شدّت و ضعف این قرب ناشی شده است. برخی از انواع این تقرّب عبارت‌اند از:

  1. تقرّب عموم مردمان به حضرت حق؛
  2. تقرّب خواص مردمان به حضرت حق؛
  3. تقرّب اخصّ خواص به حضرت حق. پر واضح است که هریک از این مراتب سه گانه را نیز مراتب بی‌شماری است، که باز از شدّت و ضعف آنها سرچشمه گرفته است.

۲. اطاعت امر حضرت حق نیز، می‌تواند در شمار انگیزه‌های اخلاقی قرار گیرد. این انگیزه نیز به‌واسطه شدّت و ضعف اطاعت، خود صورت‌های گوناگونی می‌پذیرد:

  1. اطاعت عوامّ مردمان؛
  2. اطاعت خواصّ مردمان؛
  3. اطاعت اخصّ خواصّ مردمان. این مراتب سه گانه نیز، خود از مراتبی بی‌شمار برخوردار است.

۳. حیای بنده از مولی نیز صورتی این‌گونه دارد؛ چه بنده حق‌شناس همواره از آنکه مولی او را در مقام عصیان بیابد، حیا می‌کند، تا بنده ناشکر قلمداد نشود. این انگیزه نیز از مراتبی چند برخوردار است:

  1. حیاء عموم مردمان از مولی؛
  2. حیاء خواص از مولی؛
  3. حیاء اخص خواص از مولی.

۴. شکرگذاری از مولی نیز در همین شمار است؛ مراتب گوناگون این انگیزه را این‌گونه می‌توان ترسیم کرد:

  1. شکرگذاری عموم مردمان از مولی؛
  2. شکرگذاری خواص از مولی؛
  3. شکرگذاری اخص خواص از مولی.

۵. رضایت مولی - جلَّ و علا! - نیز می‌تواند در شمار انگیزه‌ها باشد. این نوع، در قرآن کریم برتر و ارزشمندتر از خود بهشت نیز خوانده شده است: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۹۸].

رضایت مولی -که گاه بهشت عدن خوانده شده- پاداش کاملان دانسته شده است؛ چه آنان به چیزی جز از آن، رضایت نمی‌دهند: مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ[۹۹].

آنان که در این دنیا به هدایت الهی سرافرازند، در آن جهان به این بهشت رهنمون می‌شوند و از رضایت الهی برخوردار. پر واضح است که هیچ لذّتی برای اینان در شمار لذّت استفاده از رضایت الهی قرار نخواهد داشت: قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۰].

مراتب این انگیزه: این انگیزه نیز از مراتبی چند برخوردار است:

  1. مرتبه ضعیف آن، که فرادست عموم مردمان خواهد آمد؛
  2. مرتبه متوسّط، که مربوط به خواص می‌باشد؛
  3. مرتبه شدید، که مخصوص اخصّ خواص است.

۶. محبّت حضرت حق - جلَّ و علا! - نیز گاه می‌تواند در شمار انگیزه‌ها باشد. این انگیزه، تنها ویژه کسانی است که از جام محبّت او نوشیده‌اند، و جان خویش را به آن موهبت ناب صیقل داده‌اند.

از آنجا که محبّت نیز از مراتبی چند برخوردار است، انگیزه بودن آن نیز صورت‌های گوناگونی می‌پذیرد. در اینجا به شماری از این صورت‌ها اشاره می‌کنیم:

  1. مرتبه ضعیف آن، که می‌تواند انگیزه عموم مردم برای رسیدن به درجات کمال باشد؛
  2. مرتبه متوسّط آن، که تنها فرادست خواص می‌آید، آنان که قلب‌هایشان از محبّت الهی سرشار است، و ضرباهنگ آن، با این محبّت هماهنگی یافته است.
  3. مرتبه شدید آن، که تنها انگیزه شماری از اخصّ خواص است. اینان نزد اهل دل آزادگانند، که از بند دنیا و آخرت رهیده‌اند. حضرت حق، خود اینان را این‌گونه توصیف فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۱۰۱].

۷. خود حضرت حق - جلَّ و علا! - برتر از همه امّا، آن است که انگیزه انسان، صرفاً خود حضرت حق باشد و بس. این مرتبه تنها برای اولیاء کامل الهی دستیاب می‌شود، که هرگز شیطان را بدانان راهی نیست. اینان یگانه‌های کم‌شمار روزگارند، که در قرآن کریم با نام "مُخلَصین" خوانده شده‌اند.

این انگیزه نیز دارای مراتبی است، که از مراتب و مقامات معنوی اینان حکایت می‌کند. شماری از این مراتب عبارتست از:

  1. مرتبه نخست این انگیزه، آن است که که صفات فعلی حضرت حق - همچون رحمت، رأفت، هدایت، عنایت و آفرینندگی او- در نظر سالک واصل جلوه‌گر شده، او را به کسب کمالات تحریک نماید.
  2. مرتبه دوّم که پس از آن واقع می‌شود، مرتبتی است که در آن، صفات ذاتی حضرت حق- و نه صفات فعلی او- انگیزه سالک کامل خواهد بود. علم، قدرت، مالکیّت، قدّوسیّت و جبروت او، می‌تواند در این شمار باشد. به شماری از این صفات در پایان سوره حشر این چنین اشاره شده است: هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۱۰۲]. عبادت خاضعان، که خوف و خشیتی برخاسته از عظمت او به‌دست آورده‌اند، از این نوع می‌باشد.
  3. وجه الله. این انگیزه در این قسم، گاه می‌تواند وجه الله - تعالی! - باشد. به این وجه در ابتدای سوره حدید این‌گونه اشاره شده است: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ[۱۰۳].

در قرآن کریم، بارها بر این مطلب تأکید شده است، که اولیاء الهی تنها برای او به کاری اقدام و یا کاری را ترک می‌کنند؛ همان‌گونه که بارها سعادت در دنیا در گرو این مطلب دانسته شده است. به این چند آیه بنگرید: بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ[۱۰۴]:

  1. فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ[۱۰۵]؛
  2. إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۰۶]؛
  3. قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ[۱۰۷]؛
  4. وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ[۱۰۸]؛
  5. ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۰۹]؛
  6. إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا[۱۱۰]
  7. روایت مشهور از امیرالمؤمنین (ع): "تو را از سر ترس از آتش و یا از سر طمع در بهشت عبادت نمی‌کنم، بلکه یافتمت که شایسته عبادتی از این رو به عبادت تو پرداختم"[۱۱۱] نیز بر همین مطلب دلالت می‌نماید.

ثبوت این مقام برای اهل بیت (ع) و شماری از انبیاء الهی، که در مرتبت از پی اینان قرار دارند، واضح است و نیاز به بررسی چندانی نخواهد داشت.

از برخی روایات، این‌گونه روشن می‌شود که اهل بیت (ع) را مقاماتی چند بوده است. آنان گاه خداوند را از ترس قیامت به پرستش می‌گرفته‌اند، و گاه به‌خاطر به‌دست آوردن رضای او، و گاه از سر حبّ و دوستیش، و گاه به‌خاطر شکر بر نعمت‌هایش، و گاه از آن رو که او خود شایستگی معبود بودن را داشته است.

گویا سِرّ این نکته، در آن است که از آنجا که اهل بیت (ع) از نظر وجودی کامل بوده‌اند، به برترین مراتب عبودیت نائل شده گه گاه به مرتبه‌ای از مراتب آن تجلّی می‌نموده‌اند. به تعبیری دیگر، گاه صفات جمال او - جلَّ و علا! - در قلوب اینان تجلّی می‌کرده است، پس به‌واسطه طمع در نعمت‌هایش به عبادت او می‌پرداخته‌اند، و گاه صفات جلال او در قلوب اینان ظهور می‌نموده، پس به واسطه ترس از او به عبادتش می‌پرداخته‌اند. به این آیه شریفه که اهل بیت مصداق بارز و بلکه کامل‌ترین مصداق آن هستند، بنگرید: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا[۱۱۲]، از این رو، تجلّیات گوناگون حضرت حق در قلب آنان، صورت‌های گوناگون عبادت را برایشان پدید می‌آورده؛ و هر لحظه آنان را به حالتی دیگر در می‌آورده است.

پُر واضح است که این مرتبه، تنها ویژه آنان است که از کمال وجود برخوردارند؛ و جز از آن انوار مقدّس؛ هیچ‌کس دیگر را به آن مرتبه دسترسی نخواهد بود.

از آنچه گذشت، می‌توان به این نتایج دست یافت:

  1. هرچند بیشتر مردم به پرستش خداوند می‌پردازند، امّا انگیزه‌های آنان در این مسیر متفاوت است و گوناگون. ما در اینجا به بیش از پنجاه انگیزه اشاره کردیم، و پر واضح است که خواننده متتبّع می‌تواند به مقدار بسیار بیشتری از این انگیزه‌ها دست یابد. در مقابل اینان، ریاکاران قرار دارند که تنها از عبادت ظاهری برخوردارند. ما پس از این در بحث از ریاء، به تفصیل این مطلب را باز خواهیم نمود.
  2. عبادات کاملان، و حتّی اهل بیت عصمت و طهارت (ع)- که عنوان "عباد الله" تنها بر آنان سزاوار است- از یک صورت واحد برخوردار نبوده، در حالات مختلف از انگیزه‌های چندی برخوردار بوده است. این مطلب به تفصیل پیش از این گذشت؛ اکنون امّا اضافه می‌کنیم که بر اساس آنچه از قرآن کریم استفاده می‌شود، می‌توان گفت که معصومان و در یک عمل واحد، میان چندین و چند انگیزه مختلف جمع می‌نموده‌اند. این نشان از مراتب بی‌نظیر آنان دارد، که هیچ‌کس نمی‌تواند به آن حتّی نزدیک شود. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا[۱۱۳].

از این رو، مکلّفان می‌توانند نیّت خود را الهی نمایند، امّا در عین حال انگیزه‌های دیگری را نیز به آن ضمیمه نمایند. نمونه را، نماز تنها از آن خداست و با نیّت انجام امر او انجام می‌شود؛ در عین حال امّا می‌توان با امید ورود به بهشت به انجام آن پرداخت. این مسأله از نظر فقهی نیز روشن بوده موجب رفع تکلیف می‌گردد.

آری! خوشا به حال آن کس که به مقام بندگی واصل شود، تا در عباداتش تنها رضای او را در نظر گیرد، و هیچ مطلب دیگری را در این میانه دخیل نداند.

پُر واضح است که به‌دست آوردن این مقام، نیازمند به طیّ مراحل و منازلی بی‌شمار است، که مراتب عظیم فناء و لقاء در آن شمار می‌باشد. تمامی این مراتب را در هفت منزل اصلی گرد آورده‌اند.

خداوند را می‌خوانیم و از او مسألت می‌نماییم که به فضل عمیم خویش ما را دستگیری نماید، تا بتوانیم در کوچه‌ای از کوچه‌های یکی از این شهرها قدمی زنیم، و جان خویش را به نسیم حیات بخش سلوک معطّر سازیم - بمنّه وکرَمه!-[۱۱۴].

تذکر چند نکته مهم

نکته نخست

مسأله خلوص، در شمار مسائلی است که به‌دست آوردن آن در عین مشکل بودن، سخت آسان می‌نماید؛ چه از سویی با توجه به آنکه تعدّد انگیزه‌ها نمی‌تواند مانع از خلوص باشد، می‌توان آن را آسان برشمرد؛ و از سویی دیگر با توجه به وحدت انگیزه، تحصیل آن سخت مشکل است، و در هر عصر تنها فرادست افرادی انگشت‌شمار خواهد آمد.

توضیح آنکه انجام هر فعلی با نیّت آنکه برای خداوند صورت گیرد، ولی در عین حال انگیزه‌ای دیگر- همچون طلب دنیا یا طلب آخرت - نیز در کنار آن باشد، آسان بوده گذشته از عموم مردمان، حتّی شماری از خواص نیز در زندگی خود، همین‌گونه رفتار می‌کنند؛ امّا انجام کاری فقط و فقط با نیّت و انگیزه الهی - بدون آنکه انگیزهای دیگر در کنار آن قرار گیرد- در نهایت صعوبت است؛ به‌ویژه آنکه اگر سالک مسیر کمال، تنها به ذات او - جلَّ وعلا! - توجّه کرده حتی از توجه به اسماء و صفات او نیز بازماند؛ و یا برتر از آن، در پی آن باشد که حتّی تقرُّب به او و رضایت او را نیز در نظر نیاورد.

به عبارت دیگر، انجام کار بدان قید که فقط و فقط برای او انجام گیرد، و فاعل تنها عبودیّت خود و مولی بودنِ مولی را در نظر آورد و به چیزی دیگر - همچون رضایت او، تقرّب به او، عظمت او، و تحصیل بهشتش - نظری نداشته باشد.

این مسأله، به تحمّل ریاضت‌های بسیار سنگین دینی و طی نمودن منازل هفت‌گانه، به‌همراه فضل و لطف الهی نیازمند است؛ که اگر این شرایط در کسی جمع شد، می‌تواند در چنان درجه‌ای از خلوص قرار گیرد؛ حضرت حق خود می‌فرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ[۱۱۵].

با این سخن، خواننده ارجمند می‌تواند میان اقوال گوناگونی که در این مسأله ارائه شده است، جمع نماید: سخن کسانی که انجام خالصانه اعمال را ساده برشمرده‌اند و سخن کسانی که این مطلب را سخت مشکل - و بلکه ناممکن! - دانسته‌اند؛ چه گروه اوّل به انجام عمل به‌همراه انگیزه‌های دیگر نظر داشته‌اند، و گروه دوّم تنها به انجام آن بدون انضمام دیگر انگیزه‌های دنیوی و اخروی، نظر انداخته‌اند.

بررسی بیشتر در این مسأله، با مراجعه به کتاب شریف "بحار الأنوار"[۱۱۶]، و توجّه به آنچه گذشت، میسّر می‌گردد[۱۱۷].

نکته دوّم

فواید خلوص برای دنیا و آخرت سالکان، بسیار است؛ و گمان نمی‌کنم که هیچ یک از فضائل از فوایدی بیشتر و نتایج درخشان‌تر از خلوص، برخوردار باشد. بلکه می‌توان گفت که هیچ فضیلت دیگری، با این فضیلت قابل قیاس نیست.

فراتر از این، می‌توان ادّعا نمود که تمامی دیگر فضائل، بر این فضیلت متوقّف است؛ و تحصیل آن وابسته به به‌دست آوردن این فضیلت می‌باشد: صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[۱۱۸].

چه، هرچه به این رنگ در آید، به همان اندازه که این رنگ را پذیرفته است از عظمت و فواید گوناگون بهره‌مند می‌شود؛ حال این رنگ‌پذیری به هر اندازه شدیدتر شود، عظمت آن و فواید آن نیز بیشتر خواهد شد. این مطلب تا بدانجا پیش خواهد رفت، که حتّی ممکن است آنچه از نظری دیگر عادی جلوه می‌کند، از عظمتی بهره‌مند شود که حضرت حق - جلَّ وعلا! - در خصوص آن، آیه‌ای و یا سوره‌ای نازل فرماید.

نمونه را، آیا ارزش مادّی غذایی که اهل بیت (ع) در سه شب پیاپی به مستمندان بخشیدند، آن چنان بود که قابل توجّه باشد؟؛ بدیهی است که چند قرص نان را چنان ارزش مادّی چشمگیری نبوده است که حضرت حق درباره آن سوره انسان را نازل فرماید، امّا درجه خلوص حضرت زهرای مرضیه (س) و خانواده گرامی گران‌سنگش، آن چنان بود که این عمل را به چنان رنگی درآورد، که سوره‌ای درباره آن نازل شد.

قرار گرفتن امیرالمؤمنین (ع) در بستر رسول خدا (ص) در شب هجرت نیز، این‌چنین بود. این عمل به حسب ظاهر برای ایشان سخت آسان بود، امّا اخلاص ایشان در آن کار، آن را برای ایشان و شیعیانشان تاج فخری نمود که تا ابد به‌واسطه آن، سر فخر بر آسمان هفتم می‌سایند: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۱۱۹].

آیه ولایت نیز داستانی همین‌گونه دارد. نور و جلال این آیه، به‌گونه‌ای است که هیچ آیه دیگری در این کتاب آسمانی هماورد آن نیست، و هیچ نمونه دیگری در قرآن کریم ندارد. شیعه و سنّی همگی هماوایند که این آیه در ماجرای بخشش انگشتری در میان نماز، در فضیلت امیرالمؤمنین (ع) نازل شد: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۲۰]؛ با آن وجود که این انگشتر به‌حسب ظاهر از قیمت چندانی برخوردار نبود، و تنها دیناری خُرد ارزش داشت، چه امیرالمؤمنین (ع) -گذشته از زهد دائمی بی‌نظیرشان- در آن روزگار از تمکّنی بهره‌مند نبوده‌اند که انگشتری گران‌بها در دست داشته باشند. پر واضح است که سخنان بی‌پایه برخی کسان -که قیمت این انگشتر را بسیار گران، و یا حتّی مساوی خراج شام دانسته‌اند! - یا بر پایه جهل آنان بنا شده است، و یا بر پایه عداوتشان با مقام امامت کبری.

  • آری! این خلوص امیرمؤمنان (ع) بود که عملشان را چنان ارزشمند ساخت، نه قیمت انگشتری.

در مقابل امّا، هر فعلی که از چنان رنگی رنگ نپذیرد، هیچ قیمتی نخواهد داشت؛ بلکه خاک از آن پرارزش‌تر است هرچند به حسب ظاهر از قیمتی گران برخوردار باشد.

در این رابطه، توجّه به این حدیث نبوی شریف کافی است: "اوّلین کسانی که در قیامت به حساب فراخوانده می‌شوند، مردی است که قرآن را جمع و حفظ کرده، و مردی که در راه خدا به شهادت رسیده، و مردی که از ثروت زیادی برخوردار بوده است. خداوند در آن صحنه به قاری قرآن می‌فرماید: آیا آنچه بر پیامبرم نازل کردم را به تو نیاموختم؟ پاسخ می‌دهد: بله ای پروردگار! خداوند می‌فرماید: با آنچه به تو آموختم چه کردی؟ پاسخ می‌دهد: خدایا! در میانه شب و دو سوی روز برخاستم، امّا خداوند می‌فرماید: دروغ می‌گویی و ملائکه نیز گویند: دروغ می‌گویی، در این حال خداوند می‌فرماید: می‌خواستی که مردمان بگویند: فلان کس قاری قرآن است!، آنان نیز گفتند و تو به هدف خود رسیدی!. آنگاه مرد ثروتمند را حاضر می‌کنند. خداوند به او می‌فرماید: آیا تو را در ثروت قرار ندادم تا آنکه به هیچ‌کس نیازمند نشوی؟ آن مرد پاسخ مثبت می‌دهد، حضرت حق می‌فرماید: تو با آنچه به تو بخشیدم چه کردی؟ پاسخ می‌دهد: من همواره از خویشانم تفقّد می‌کردم و به آنان نیکی می‌کردم، خداوند پاسخ می‌دهد: دروغ می‌گویی و ملائکه نیز می‌گویند: دروغ می‌گویی، تو فقط می‌خواستی که مردمان تو را بخشنده بدانند، به این هدف خود هم رسیدی!. آنگاه آن کس که در راه خدا به شهادت رسیده است را حاضر می‌نمایند. حضرت حق از او می‌پرسد: چه کردی؟ پاسخ می‌دهد: تو امر نمودی که در راهت جهاد کنند، من نیز آن قدر جهاد کردم که سرانجام در این راه کشته شدم، خداوند می‌فرماید: نه! تو اراده کردی که مردمان تو را شجاع و بی‌پروا بدانند، و این‌گونه هم شد!. آنگاه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اینان خَلقی هستند که خداوند به‌واسطه آنها آتش جهنّم را بر می‌افروزد" [۱۲۱].

کوتاه سخن آن که، خلوص مقامی عالی و شامخ است، که تمامی خیر دنیا و آخرت در آن جمع شده؛ و صاحب آن را مقامی خاص است، که هر قدر بر خلوص خود بیفزاید، از مقامی عالی‌تر بهره‌مند می‌شود.

امام عسکری (ع) می‌فرمایند: "اگر تمامی دنیا فقط یک لقمه باشد و من آن یک لقمه را به دهان کسی گذارم که خداوند را با خلوصْ عبادت می‌کند، باز می‌پندارم که در حق او کوتاهی کرده‌ام؛ و باز اگر کافر را از آن یک لقمه بازدارم تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد، آنگاه فقط یک جرعه آب به او بنوشانم می‌پندارم که اسراف کرده‌ام"[۱۲۲]. این روایت، به‌خوبی نشان می‌دهد که امام عسکری (ع)، خلوص را هم‌ارزش با تمامی دنیا دانسته‌اند، و بهره‌مندان از خلوص را ارزشمندتر از دنیا.

روایات بسیاری از اهل‌ بیت (ع) وارد شده، که بر اساس آن، هرکس تنها مدّتی کوتاه از خلوص در افعال و اقوال برخوردار شود، به مقام فرقان الهی و تجلیه به صفات او نائل می‌شود. این حدیث معروف پیامبر اکرم (ص) در همین شمار است: "هرکس چهل روز برای خداوند متعال اخلاص ورزد، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلب او به زبانش جاری می‌سازد" [۱۲۳].

روایات بسیاری نیز دلالت بر آن دارد، که خلوصْ خیر دنیا و آخرت را از پی خواهد داشت؛ در شمار این روایات، حدیث منقول از سیّد زنان عالم حضرت زهرای اطهر (س) است: "هرکس که عبادت خالص خود را به سوی خداوند فرستد، خداوند بهترین چیزی که مصلحت اوست را به سویش نازل می‌کند"[۱۲۴].[۱۲۵]

نکته سوّم

به‌دست آوردن این فضیلت بزرگ نیز همچون تحصیل دیگر فضائل، از راه ویژه خود ممکن است. ما در مجلّد اوّل این کتاب، از این راه سخن داشتیم. در اینجا تنها اضافه می‌کنیم که تحصیل این فضیلت، به طیّ منازل هفت‌گانه وابسته است؛ و تنها سالکی که این منازل را طی نماید، می‌تواند به این سعادت مفتخر شود. شاید تأکید بسیاری که بر این مطلب در روایات ما آمده است، با توجّه به همین اهمیّت اخلاص باشد، چه ممکن است سالکان کوی کمال با توجّه به صعوبت طی منازل هفت‌گانه، از رسیدن به آن دست بازکشند و خود را از آن ناتوان بینند. از این رو در فرهنگ معارفی اهل بیت (ع)، به صدها حدیث می‌توان دست یافت که اهمیّت خلوص را متذکّر شده است، تا سالکان در تحصیل آن جدیّت کنند و در این راه سخت بکوشند. به این سه سخن علوی (ع) بنگرید:

  1. اخلاص ثمره و نتیجه یقین است[۱۲۶]
  2. اخلاص در عمل نتیجه قوت یقین است[۱۲۷]
  3. به اندازه قوت دین خلوص نیّت پدید می‌آید[۱۲۸].[۱۲۹]


منابع

پانویس

  1. «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوش‌رنگ (و نگار) تر از خداوند کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
  2. «و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۰۹.
  4. «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  5. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  6. «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  7. الحجر، ۴۰: الصّافات، ۴۰، ۷۴، ۱۲۸، ۱۶۰، ۱۶۹؛ ص، ۸۳.
  8. «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید» سوره سبأ، آیه ۴۶.
  9. «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست * آگاه باش که دین ناب، از آن خداوند است و خداوند میان آنان که به جای او سرورانی گرفته‌اند (و می‌گویند) ما اینان را جز برای آنکه ما را به خداوند، نیک نزدیک گردانند نمی‌پرستیم، در آنچه اختلاف می‌ورزند داوری خواهد کرد؛ خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمی‌کند * ... بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را در حالی که دین (خویش) را برای او ناب می‌دارم بپرستم * و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم * بگو اگر من از (فرمان) پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم * بگو: خداوند را در حالی که دینم را برای او ناب می‌دارم، می‌پرستم» سوره زمر، آیه ۲-۱۴.
  10. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
  11. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار (و استوار)» سوره بینه، آیه ۵.
  12. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  13. الْإِخْلَاصِ‌: التّبرّي‌ عن‌ كلّ‌ ما دون‌ اللّه‌ تعالى؛ مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص۱۵۵.
  14. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  15. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  16. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  17. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است * آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  18. «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بی‌گمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
  19. «و هر که روی (دل) خویش به سوی خداوند نهد و نکوکار باشد بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است» سوره لقمان، آیه ۲۲.
  20. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بی‌رویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام می‌دهند هیچ (بهره) نمی‌توانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند * و داستان (بخشش) کسانی که دارایی‌های خود را در جستجوی خشنودی خداوند و برای استواری (نیّت خالصانه) خودشان می‌بخشند، همچون باغساری بر پشته‌واره‌ای است که بارانی تند- و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز- بدان برسد و میوه‌هایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۶۴-۲۶۵.
  21. «حکایت کردار آنان که به پروردگارشان کفر ورزیدند چون (توده) خاکستری است که در روزی بادخیز باد بر آن بوزد؛ از آنچه به چنگ آورده‌اند چیزی در کف ندارند؛ این همان گمراهی ژرف است» سوره ابراهیم، آیه ۱۸.
  22. «و کردارهای کافران چون سرابی است در بیابانی خشک که تشنه آن را آب می‌پندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و (کافر) خداوند را نزد آن (کارهای خویش) فرا می‌یابد که به حسابش تمام می‌رسد و خداوند حسابرسی سریع است * یا چون تاریکی‌هایی است در دریایی ژرف که موجی فرا موجی، فراز آن ابری آن را فرو می‌پوشد، تاریکی‌هایی است پشت بر پشت که اگر کسی دست خویش را بر آورد دشوار آن را ببیند، و آنکه خداوند برای او فروغی ننهاده است فروغی نخواهد داشت» سوره نور، آیه ۳۹-۴۰.
  23. «هر کس این جهان زودگذر را بخواهد، آنچه در آن بخواهیم برای هر کس اراده کنیم زود بدو می‌دهیم سپس برای او دوزخ را می‌گماریم که در آن نکوهیده رانده درآید * و از کوشش آنانکه جهان واپسین را بخواهند و فراخور آن بکوشند و مؤمن باشند؛ سپاسگزاری خواهد شد» سوره اسراء، آیه ۱۸-۱۹.
  24. «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‌ بِالنِّيَّاتِ»
  25. «لِكُلِّ امْرِئٍ‌ مَا نَوَى»
  26. «لَا عَمَلَ‌ إِلَّا بِالنِّيَّةِ»؛ وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۳ - ۳۵.
  27. «سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  28. «بی‌گمان خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمی‌سازد» سوره توبه، آیه ۱۲۰.
  29. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۸.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۱۰ - ۲۱۹.
  31. «مَنْ‌ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ‌ لَهُ‌ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۲۰۴.
  32. «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.
  33. «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخ‌اند و برای آنان یاوری نمی‌یابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.
  34. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.
  35. «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید» سوره سبأ، آیه ۴۶.
  36. «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ»؛اصول کافی، ج۲، ص۸۴.
  37. بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۸۹.
  38. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.
  39. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
  40. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  41. جواهر الکلام، ج۲، ص۸۷.
  42. جواهر الکلام، ج۲، ص۸۷.
  43. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۱۹ ـ ۲۲۳.
  44. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
  45. «و از ایشان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار» سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  46. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵.
  47. «پس برای این (دستاورد)، اهل کردار باید کار کنند» سوره صافات، آیه ۶۱.
  48. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  49. «راه راست را به ما بنمای * راه آنان که به نعمت پرورده‌ای؛ که نه بر ایشان خشم آورده‌ای و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۶.
  50. «پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
  51. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴.
  52. «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد» سوره فجر، آیه ۲۷.
  53. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۸.
  54. «به سوی سایه سه شاخه‌ای روانه گردید * که نه سایه‌گستر است و نه از زبانه آتش باز می‌دارد * شراره‌هایی (بلند) چون کاخ، می‌افکند * گویی شترانی زردمویند» سوره مرسلات، آیه ۳۰-۳۱.
  55. «آنان را خوراکی جز گیاه خشک خاردار نیست * که نه فربه می‌کند و نه از گرسنگی باز می‌دارد» سوره غاشیه، آیه ۶-۷.
  56. «و چپیان، کیانند چپیان؟ * در تفبادی و آبی داغند * و سایه‌ای از دود بسیار سیاه * که نه سرد است و نه خوش» سوره واقعه، آیه ۴۱-۴۴.
  57. «بگیریدش و به بند آوریدش! * سپس در دوزخش افکنید! * آنگاه با زنجیری که هفتاد ذرع است، به بندش کشید! * بی‌گمان او به خداوند سترگ ایمانی نداشت * و کسی را بر خوراک دادن به یتیمان برنمی‌انگیخت * او را امروز در اینجا دوستی نیست * و خوراکی جز چرکاب ندارد * که آن را جز خطاکاران نمی‌خورند» سوره حاقه، آیه ۳۰-۳۷.
  58. «و برای آنانکه از یاد (خداوند) بخشنده دل بگردانند شیطانی می‌گماریم که همنشین آنها خواهد بود * و آن (شیطان) ها آنها را از راه (راست) باز می‌دارند و آنها خواهند پنداشت که رهیاب شده‌اند * تا چون نزد ما آیند، (به آن شیطان‌ها) گویند: کاش میان ما و شما دوری خاور تا باختر می‌بود که بد همنشینانی هستید! * و چون ستم ورزیده‌اید، امروز اینکه در عذاب، همراه یکدیگرید، برای شما سودی نخواهد داشت» سوره زخرف، آیه ۳۶-۳۹.
  59. «(خداوند) می‌فرماید: در میان امّت‌هایی از پریان و آدمیان که پیش از شما بوده‌اند، در آتش (دوزخ) درآیید! هر گاه امّتی (در دوزخ) درآید همگون خویش را لعنت می‌کند تا آنگاه که همگان با هم در آن به هم پیوندند؛ پیروان درباره پیشوایان می‌گویند: پروردگارا! اینان ما را بیراه کردند پس به آنها عذابی دو چندان از آتش (دوزخ) بده! (خداوند) می‌فرماید: برای همگان دو چندان خواهد بود اما نمی‌دانید * و پیشوایان به پیروان می‌گویند: شما را بر ما هیچ برتری نیست پس عذاب را برای آنچه بجای می‌آوردید بچشید!» سوره اعراف، آیه ۳۸-۳۹.
  60. «این است (پاداش پرهیزگاران) و به راستی برای سرکشان بدترین سرانجام خواهد بود: * دوزخ، که در آن درمی‌آیند و آن بستر، بد است * همین است؛ آب جوشیده و چرکاب که باید آن را بچشند * و (عذاب‌های) دیگری همانند آن گونه‌گون * این دسته‌ای است که با شما (به دوزخ) درآمده‌اند، (می‌گویند) خوش‌آمد مباد آنان را که به آتش (دوزخ) درمی‌آیند * می‌گویند: بلکه شما را خوش‌آمد مباد، شما این راه را پیش ما نهادید و آن بد قرارگاهی است * می‌گویند: پروردگارا! هر کس این راه را پیش ما نهاد بر عذاب او در آتش (دوزخ) دو چندان بیفزای! * و می‌گویند: بر ما چه رفته است که مردانی را که آنان را از بدکاران می‌شمردیم نمی‌بینیم؟ * آیا آنان را به ریشخند گرفته‌ایم یا از چشم‌ها پنهانند * بی‌گمان این راستین است؛ (این) هم‌ستیزی دوزخیان است» سوره ص، آیه ۵۵-۶۴.
  61. «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ‌ مَعَ‌ أَعْدَائِكَ‌، وَ جَمَعْتَ‌ بَيْنِي‌ وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلَائِكَ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ»؛ مفاتیح الجنان، دعاء کمیل.
  62. «چون آیات ما را بر او بخوانند می‌گوید: افسانه‌های پیشینیان است * نه چنین است؛ بلکه آنچه می‌کرده‌اند بر دل‌هاشان زنگار بسته است * آری، بی‌گمان آنان در آن روز از پروردگارشان باز داشته خواهند بود» سوره مطففین، آیه ۱۳-۱۵.
  63. «چهره‌هایی در آن روز شاداب است *(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد * و چهره‌هایی در آن روز، گرفته است * می‌داند کاری کمرشکن با او خواهند کرد» سوره قیامه، آیه ۲۲-۲۵.
  64. «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ، وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ»؛ مفاتیح الجنان، دعاء کمیل.
  65. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۳.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۳۳ ـ ۲۳۴.
  67. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
  68. «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد» سوره کهف، آیه ۸۲.
  69. «و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید» سوره هود، آیه ۵۲.
  70. «ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم *» سوره یونس، آیه ۲۳.
  71. «و کسانی که برای فرزندان ناتوانی که پس از خود بر جای می‌نهند بیم دارند (درباره یتیمان دیگران) نیز باید بیم داشته باشند بنابراین از خداوند پروا کنند و استوار سخن گویند» سوره نساء، آیه ۹.
  72. «به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود» سوره رعد، آیه ۳۱.
  73. «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم) اش از همه جا فراوان می‌رسید آنگاه به نعمت‌های خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام می‌دادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
  74. «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  75. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۳۵-۲۳۷.
  76. «پس ما پرده را از (پیش چشم) تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است» سوره ق، آیه ۲۲.
  77. بحار الأنوار، ج۶، ص۱۴۴ ـ ۲۹۴.
  78. «من به پروردگار شما به راستی ایمان آورده‌ام پس (سخن) مرا بشنوید * گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) می‌دانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامی‌داشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۵-۲۷.
  79. «این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۲.
  80. «آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگ‌هایی که می‌ورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت * آتش (دوزخ) که سپیده‌دمان و پایان روز بر آن عرضه می‌شوند و روزی که رستخیز برپا شود (گفته خواهد شد) فرعونیان را به (درون) سخت‌ترین عذاب درآورید!» سوره غافر، آیه ۴۵-۴۶.
  81. «و کاش می‌دیدی هنگامی را که فرشتگان جان کافران را می‌گیرند به چهره و پشت آنان می‌کوبند و (می‌گویند) عذاب (آتش) سوزان را بچشید!» سوره انفال، آیه ۵۰.
  82. «روزی که مردان و زنان مؤمن را بنگری که فروغشان از جلو و کناره راستشان، پیش می‌شتابد. امروز، نوید شما بوستان‌هایی است که از بن آنها جویبارها روان است و در آنها جاودانید؛ این همان رستگاری سترگ است * روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: چشم به راه ما بمانید تا از فروغتان (بهره‌ای) بگیریم، (به آنان) گفته می‌شود: به پس پشت خود باز گردید و فروغی بجویید؛ آنگاه میان آنان (و مؤمنان) بارویی می‌کشند که دری دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روی به عذاب دارد * (منافقان) آنان را ندا می‌دهند: آیا ما با شما نبودیم؟ می‌گویند: چرا، اما شما خود را (با دورویی) به سختی افکندید و چشم به راه (شکست ما مؤمنان) بودید و تردید کردید و آرزوها شما را فریب داد تا آنکه فرمان خداوند در رسید و (شیطان) فریبکار شما را به خداوند فریفت» سوره حدید، آیه ۱۲-۱۴.
  83. «روزی که هر کس هر کار نیکی انجام داده است پیش رو می‌یابد و هر کار زشتی کرده است آرزو دارد کاش میان او و آن (کار زشت) فاصله‌ای دور می‌بود و خداوند شما را از خویش پروا می‌دهد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره آل عمران، آیه ۳۰.
  84. «بخورید و بیاشامید! گواراتان باد برای آنچه در روزهای گذشته انجام داده‌اید» سوره حاقه، آیه ۲۴.
  85. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و هر کس باید بنگرد برای (روزی چون) فردا چه پیش فرستاده است» سوره حشر، آیه ۱۸.
  86. «و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
  87. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
  88. «می‌گوییم: عذاب آتش سوزان را بچشید * این برای کارهایی است که کرده‌اید و (بدانید) که خداوند با بندگان، ستمگر نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱-۱۸۲.
  89. «در روزی که آدمی بدانچه کرده است می‌نگرد و کافر می‌گوید: ای کاش خاک بودم» سوره نبأ، آیه ۴۰.
  90. «و در آن روز دوزخ را (به میان) آورند، آن روز، آدمی پند می‌گیرد اما (دیگر) پند او را چه سود خواهد داشت؟ * می‌گوید: کاش برای (این) زندگیم (توشه‌ای) پیش می‌فرستادم» سوره فجر، آیه ۲۳-۲۴.
  91. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۳۷ ـ ۲۴۲.
  92. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  93. «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخ‌اند» سوره نساء، آیه ۱۴۵.
  94. «و آنان را در رستخیز به رو در افتاده، نابینا و گنگ و ناشنوا گرد می‌آوریم؛ جایگاهشان دوزخ است» سوره اسراء، آیه ۹۷.
  95. «بگیرید کارنامه مرا بخوانید!» سوره حاقه، آیه ۱۹.
  96. «"درود" سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (می‌شنوند)» سوره یس، آیه ۵۸.
  97. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۴۲ ـ ۲۴۴.
  98. «خداوند به مردان و زنان مؤمن، بوستان‌هایی، نوید داده است که از بن آنها جویباران روان است؛ در آنها جاودانند، نیز جایگاه‌هایی پاک در بوستان‌های جاودان (نوید داده است) و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است؛ این همان رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۷۲.
  99. «بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند» سوره حدید، آیه ۲۷.
  100. «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
  101. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  102. «اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است * اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بی‌عیب، ایمنی‌بخش، گواه راستین، پیروز کام‌شکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک می‌ورزند * اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نام‌های نکوتر او راست؛ هر چه در آسمان‌ها و زمین است او را به پاکی می‌ستایند و او پیروزمند فرزانه است» سوره حشر، آیه ۲۲-۲۴.
  103. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است» سوره حدید، آیه ۳.
  104. «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بی‌گمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
  105. «پس اگر با تو، به چون و چرا برخاستند بگو: من روی تسلیم به خداوند آورده‌ام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است)» سوره آل عمران، آیه ۲۰.
  106. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  107. «بگو: بی‌گمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است * که او را شریکی نیست و به این فرمان یافته‌ام و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۲-۱۶۳
  108. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران» سوره انعام، آیه ۵۲.
  109. «این برای آنان که خواستار خشنودی خداوندند بهتر است و آنانند که رستگارند» سوره روم، آیه ۳۸.
  110. «(با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی * بی‌گمان ما از پروردگارمان، روزی که تیره و بسیار سخت است می‌هراسیم» سوره انسان، آیه ۹-۱۰.
  111. «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ بَلْ‌ وَجَدْتُكَ‌ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ‌»
  112. «از بسترها پهلو تهی می‌کنند (و برای نماز برمی‌خیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید می‌خوانند» سوره سجده، آیه ۱۶.
  113. «به پیمان خود وفا می‌کنند و از روزی می‌هراسند که شرّ آن همه‌گیر است * و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند *(با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی * بی‌گمان ما از پروردگارمان، روزی که تیره و بسیار سخت است می‌هراسیم * پس خدا آنان را از شرّ آن روز نگاه می‌دارد و به آنان شادابی و شادمانی می‌نمایاند * و به آنان برای شکیبی که ورزیده‌اند بهشت و (پوشاک) پرنیان پاداش می‌دهد» سوره انسان، آیه ۷-۱۲.
  114. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۴۵ ـ ۲۵۳.
  115. «و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد» سوره نور، آیه ۲۱.
  116. بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۸۵ - ۱۹۸؛ ۲۳۴ - ۲۳۹.
  117. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۴.
  118. «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوش‌رنگ (و نگار) تر از خداوند کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
  119. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  120. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  121. «أَنَّ أَوَّلَ‌ مَنْ‌ يُدْعَى‌ يَوْمَ‌ الْقِيَامَةِ رَجُلٌ جَمَعَ الْقُرْآنَ وَ رَجُلٌ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ رَجُلٌ كَثِيرُ الْمَالِ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَارِي أَ لَمْ أُعَلِّمْكَ مَا أَنْزَلْتُ عَلَى رَسُولِي فَيَقُولُ بَلَى يَا رَبِّ فَيَقُولُ مَا عَمِلْتَ فِيمَا عَلِمْتَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ قُمْتُ بِهِ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ وَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ فُلَانٌ قَارِئٌ فَقَدْ قِيلَ ذَلِكَ. وَ يُؤْتَى بِصَاحِبِ الْمَالِ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَ لَمْ أُوَسِّعْ عَلَيْكَ الْمَالَ حَتَّى لَمْ أَدَعْكَ تَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُولُ بَلَى يَا رَبِّ فَيَقُولُ فَمَا عَمِلْتَ بِمَا آتَيْتُكَ قَالَ كُنْتُ أَصِلُ الرَّحِمَ وَ أَتَصَدَّقُ فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ وَ يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ فُلَانٌ جَوَادٌ وَ قَدْ قِيلَ ذَلِكَ. وَ يُؤْتَى بِالَّذِي قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقُولُ اللَّهُ مَا فَعَلْتَ فَيَقُولُ أَمَرْتَ بِالْجِهَادِ فِي سَبِيلِكَ فَقَاتَلْتُ حَتَّى قُتِلْتُ فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ وَ يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَلْ أَرَدْتَ أَنْ يُقَالَ فُلَانٌ شُجَاعٌ جَرِي‌ءٌ فَقَدْ قِيلَ ذَلِكَ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أُولَئِكَ خَلْقُ اللَّهِ تُسْعَرُ بِهِمْ نَارُ جَهَنَّمَ»؛ بحار الأنوار، ج۶۹، ص۳۰۵.
  122. «لَوْ جَعَلْتُ‌ الدُّنْيَا كُلَّهَا لُقْمَةً وَاحِدَةً وَ لَقَّمْتُهَا مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ خَالِصاً لَرَأَيْتُ أَنِّي مُقَصِّرٌ فِي حَقِّهِ وَ لَوْ مَنَعْتُ الْكَافِرَ مِنْهَا حَتَّى يَمُوتَ جُوعاً وَ عَطَشاً ثُمَّ أَذَقْتُهُ شَرْبَةً مِنَ الْمَاءِ لَرَأَيْتُ أَنِّي قَدْ أَسْرَفْتُ‌»؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۲۴۵.
  123. «مَنْ‌ أَخْلَصَ‌ لِلَّهِ‌ أَرْبَعِينَ‌ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ‌ يَنَابِيعَ‌ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»؛ بحار الأنوار،، ج۶۷، ص۲۴۹.
  124. «مَنْ‌ أَصْعَدَ إِلَى‌ اللَّهِ‌ خَالِصَ‌ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ‌ إِلَيْهِ‌ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ‌»؛ بحار الأنوار،، ج۶۷، ص۲۴۹.
  125. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۵۹.
  126. «الْإِخْلَاصُ‌ ثَمَرَةُ الْيَقِينِ‌».
  127. «إِخْلَاصُ‌ الْعَمَلِ‌ مِنْ‌ قُوَّةِ الْيَقِينِ».
  128. «عَلَى‌ قَدْرِ قُوَّةِ الدِّينِ‌ يَكُونُ‌ خُلُوصُ النِّيَّةِ».
  129. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۲۶۰.