انتخاب ولی فقیه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مهم‌ترین دیدگاهی که در مقابل دیدگاه نصب، به تبیین منشأ مشروعیت ولایت فقیه می‌پردازد، دیدگاه انتخاب است که قائل به هیچ‌گونه نصّی بر نصب ولی فقیه، در زمان غیبت نیست و معتقد است انتخاب مردمی، به رهبر، برای تصدی امر ولایت و تصرفات اجتماعی، مشروعیت می‌بخشد. بررسی این دیدگاه را در دو مقوله ادله دیدگاه انتخاب و نقد و بررسی آن، پیگری می‌کنیم.

ادلّه دیدگاه انتخاب ولی فقیه

از جمله دلایلی که این دیدگاه، عنوان کند؛ عبارت است از:

  1. نظر به اینکه بدون حکومت، اوضاع جامعه به هرج و مرج کشیده می‌شود و رسیدن به اهداف اجتماعی تنها در گرو تشکیل حکومت است و حال آن‌که حکومت یا در اثر رضایت و طرفداری مردم، قوام می‌یابد و با مردم به حکومت غیردینی (ظلم‌خیز) تن خواهند داد، به حکم عقل فقط راه گریز از این مفسده، انتخاب حاکم توسط عامة مردم است.
  2. به دلیل اینکه طبق احادیث در باب ولایت فقیه، تمامی فقها به صورت عام به ولایت گمارده شده‌اند و این امکان وجود ندارد که تمامی آنان به گونه‌ای مستقل و بالفعل ولایت داشته باشند؛ چون اگر قرار باشد که هر کدام، بدون در نظر گرفتن مسائل جامعه، ولایت خویش را به کار ببندد، جامعه دچار هرج و مرج می‌شود و موجبات از هم گسیختگی نظام را پدید می‌آورد. بنابراین برای رهایی از این معضل و مشکل، راهی نیست، جز اینکه مردم به رأی و انتخاب خویش، یکی از فقها را انتخاب نموده و او را به عنوان حاکم قرار دهند[۱].
  3. بیعت که به منزله معامله‌ای بین مردم و فقیه حاکم است و ضمن آن مردم با سپردن عنان مال و جان خود به دست رهبری، تعهد وی را نسبت به پاسداری از امنیت، مصلحت، منافع دنیوی و اخروی خود انتظار دارند، امری است که بر اساس آن انشای ولایت صورت می‌گیرد و تنها راه مشروعیت بخشی به تصرفات فقیه حاکم می‌باشد. چنانچه گفته می‌شود: فالذی ینسبق الی الذهن فی ماهیه البیعه أنها کانت وسیلة لانشاء التولیة... و بالانشاء کانت تثبت الولایة کما فی البیع آنچه که از ماهیت بیعت به ذهن متبادر می‌شود این است که بیعت وسیله‌ای برای ایجاد ولایت است... و همان‌طور که در بیع اتفاق می‌افتد، با انشا و ایجاد (توسط بیعت) ولایت تحقق پیدا می‌کند؛ بنابراین به شکل صریح چنین نتیجه گرفته می‌شود: “بیعت یکی از امور موجد ولایت است که بیعت با دست از متقن‌ترین راه‌های بیعت به شمار می‌رود”[۲].
  4. مسلمانان طبق نص صریح آیات و روایات وارده در این زمینه، باید در تمام امور از جمله امر حکومت و حاکمیت ولی فقیه با یکدیگر شور و مشورت نموده و یکی را که اصلح از دیگران است، گزینش و انتخاب نمایند[۳].
  5. چون توسط خدای متعال به کسی حق حاکمیت اعطا نشده است؛ بر این اساس خود مردم باید برای این امر، تصمیم بگیرند؛ زیرا آنان بر جان و مال خویش به حکم الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم مسلط هستند؛ بنابراین می‌توانند حاکمیت را که حق آنان است به شخصی (فقیه) واگذار کنند یا او را وکیل خود نمایند[۴].
  6. چون حکمی از طرف خدای متعال برای حکومت در زمان غیبت معصوم (ع) صادر نشده و امر و نهی‌ای نرسیده است و امر حکومت مسکوت مانده است، در نتیجه این امر به مردم واگذار شده و آنان باید خود را در مورد حاکمیت شخص یا اشخاص نظر بدهند؛ یعنی نظر مردم، نقش تعیین کننده در مشروعیت نظام دارد[۵]. اسلام برای قوه انتخاب و آزادی آدمی، اهمیت و ارزش زیادی قائل شده است. خدای متعال هیچ‌گاه نخواسته کسی با زور و اجبار، امری را به مردم تحمیل نماید، چانچه قرآن کریم با آیه مبارکه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۶] این نکته را بیان می‌نماید. بر این اساس باید حکومت و ولایت بر طبق نظر و رضایت مردم صورت گیرد و لازمه این امر، انتخاب ولی فقیه با گزینش و انتخاب مردم است[۷].[۸]

بررسی و نقد دیدگاه انتخاب

در بررسی دلایل دیدگاه انتخاب به ترتیب مذکور می‌توان گفت که:

باید دانست که رأی، گاهی مواقع ناشی از تمایل لحظه‌ای، نسبت به یک موضوع است و فرد گاهی بر اساس اعتقاد، تصمیمی اتخاذ می‌کند و به شخصی رأی می‌دهد؛ معمولاً رأی لحظه‌ای و تمایل مقطعی، حاصل تبلیغات گسترده‌ای است که صورت می‌گیرد و در چنین فضایی گرایش عمومی ایجاد می‌شود و متأسفانه باید گفت: این یک نارسایی قابل انکار است و تمام جوامعی که مدعی استقرار نظام دموکراسی بوده‌اند، گرفتار آن شده‌اند و پیوسته اقلیتی انگشت‌شمار، قدرت و امکانات را در دست گرفته، آرای اکثریت را به سوی خود تغییر داده‌اند. خلاصه کلام، این که به وسیله تبلیغات ایجاد انگیزه کرده و تمایلات عمومی را به سوی پرستش دنیا (بت‌پرستی مدرن) سوق می‌دهند و جامعه هم بر اساس همان انگیزه تصمیم گرفته و رأی می‌دهد؛ اما در یک نظام اسلامی، حق مطلق از آن خداوند است و حکم او مدار حرکت فرد و جمع است. روشن است که شقّ ثالثی برای تقسیم اولیه جوهره اجتماعی وجود ندارد؛ چون یا بر جامعه، روح تعبد به خداوند و یا تمایلات نفسانی با هدف توسعه شهوات حاکم است، حال در یک جامعه الهی اگر رأی‌گیری نیز صورت می‌گیرد با این رویکرد است که این امر بر مدار حکم الله دور می‌زند؛ بنابراین به لحاظ جوهری، با رأی‌گیری بر مدار توسعه هواهای نفسانی متفاوت است؛ به هر حال در این جا ولی فقیه، دیگر وکیل نیست؛ بلکه بر آحاد جامعه حق ولایت دارد؛ چون اگر مردم، احساس تکلیف نکنند و با شایسته‌ترین فرد بیعت ننمایند، اساساً قدرت اجتماعی صالح شکل نمی‌گیرد؛ بنابراین بیعت، موجب پیدایش و در وقع تجسد می‌شود. البته آنچه گذشت به این معنا نیست که الزاماً مشروعیت حکم ولی فقیه، به بیعتی باز می‌گردد که اساس پیدایش همین قدرت بوده است؛ چون در این نظام، مدار حقانیت خداوند است؛ بنابراین صرف بیعت، مشروعیت‌زا و عامل حق تصرف ولی نیست؛ بلکه این اذن الهی است که چنین مشروعیتی را در زمان غیبت به رهبری داده است و اوست که حق تصرف و حاکمیت را جعل می‌کند و بر آحاد جامعه نیز فرض است که چنین کسی را بیابند و با وی بیعت نمایند؛ از این رو به لحاظ فقهی، بیعت شرط کافی برای مشروعیت قدرت، نیست. از مواردی که در استناد به بیعت، به عنوان انتخابی بودن رهبری و ولایت فقیه، به آن اشاره می‌شود، بیعت‌هایی است که در صدر اسلام صورت گرفته؛ همچون: بیعت عقبه اول و ثانی، بیعت رضوان، بیعت غدیر و بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع)، به هنگام قرار گرفتن در مسند امامت. اما مفاد همه این بیعت‌ها، اعطای ولایت، نبود؛ بلکه پس از پذیرش بیعت و امامت وی، با او پیمان می‌بستند که امور معینی را مراعات کنند؛ چنانچه در پیمان عقبه اول، جمع حاضر با پیامبر پیمان بستند که به خدا شرک نورزند، دزدی نکنند، زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسی افترا نزنند و فرمانبردار رسول خدا باشند[۱۳]. و در پیمان عقبه دوم بیعت‌کنندگان بر حمایت از رسول خدا پای فشردند[۱۴] و در بیعت رضوان، فقط برای حفظ انسجام، نمایش قدرت، تقویت بنیه دفاعی و آمادگی نظامی حکومت اسلامی با پیامبر، بیعت نمودند. بعضی از آنها پیمان بستند که در صورت وقوع جنگ با مشرکین مکه از صحنه نبرد فرار نکنند[۱۵]. و برخی دیگر، تعهد کردند که تا سر حد مرگ، مقاومت کنند[۱۶] همچنان‌که در روز غدیر بیعت مردم با علی (ع) عنوان امیرالمؤمنین پس از آنی صورت گرفت که پیامبر (ص) آن حضرت را به عنوان امام و خلیفه پس از خود معرفی و منصوب فرمودند و اگر از مردم خواست که با وی بیعت کنند، نه به معنای آن بود که به وی امامت و خلافت اعطا کنند؛ بلکه بر اطاعت و فرمانبرداری از او پیمان ببندند و با حمایت و پشتیبانی خود، پایه‌های حکومت آن امام را استوار و مقاوم سازند. بیعتی که مسلمانان پس از کشته شدن عثمانی با علی‌بن ابی‌طالب (ع) بستند. به همین منوال بود؛ حتی در همان دوران، آنچه از بیعت به ذهن تبادر می‌کرد، انشای تولیت نبود؛ زیرا حداقل مردم پس ار پیامبر سه بیعت را پشت سر گذرانده و با سه خلیفه که به شیوه‌های مختلف روی کار آمدند، بیعت نمودند و تمام بیعت‌ها پس از اعلان رسمی خلافت آنان بود و بیعت هیچ نقشی در ایجاد خلافت نداشت؛ زیرا ابوبکر را سقیفه، عمر با نصب ابوبکر و عثمان با انتخاب شورا به خلافت رسیدند و پس از آن مردم با آنها مردم بیعت نمودند[۱۷]. بنابراین، آنچه حاصل بیعت مردم با ولی‌فقیه، در حقیقت عینیّت بخشیدن به حکومت و حاکم است نه در مشروعیت بخشیدن به آن و حاصل این بیعت همان کلام خدای متعال به پیامبر اکرم (ص) است که: ﴿هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ[۱۸]. بس موضوع بیعت کمک و همدلی و همراهی مردم در عینیت بخشیدن به حکومت، حتی حکومت پیامبر است. حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ... لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[۱۹]؛ اگر حضور بیعت‌کنندگان نبود و با وجود یاوران، حجت بر من تمام نمی‌شد... رشته کار [حکومت] را از دست می‌گذاشتم. آنچه حاصل درخشش بیعت در موافقت با ولی‌فقیه است، مسئله مقبولیت او خواهد بود، نه مشروعیت آن، زیرا اگر نفوذ کلمه حاکمیت و اقتدار سیاسی حکومتی ولی‌فقیه از دست برود، مشروعیتش از دست نمی‌رود؛ بلکه تحقق و عینیت یافتن حکومت با مشکل مواجه می‌گردد. همیشه عدم مقبولیت تلازمی با عدم مشروعیت ندارد؛ به عنوان مثال حضرت علی (ع) با اینکه از سوی خداوند به امامت و رهبری منصوب شده بود و حکومت ایشان مشروعیت داشت؛ ولی پس از ۲۵ سال توانست به واسطه مردم حکومت و ولایت دینی خود را تحقق بخشد و یا دوران امامت امام مجتبی (ع)، درگیری ایشان با معاویه، روی آوردن سران سپاه آن حضرت به اردوگاه معاویه، حاصل عدم پیروی و * مشورت وارده در “قرآن کریم” ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۲۰]، ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۲۱]، با انتخاب حاکم از طریق رأی و نظر مردم تفاوت جدی دارد. قائلین به نقش شورا در حکومت، دیدگاه یکسانی را ارائه ننموده اند: بعضی افراد شورا را مصدر مشروعیت حاکم اسلامی در عصر غیبت حضرت ولیعصر (ع) دانسته‌اند[۲۲] و عده‌ای به نقش الزام‌آور شورا در مکانیزم تصمیم‌گیری در برنامه‌های کلان نظام اسلامی رأی مساعد داشته‌اند[۲۳]؛ البته جمع بین این دو نظر ممکن است و به این کار مرحوم علامه طباطبایی در نگارش مختصر و نسبتاً مجمل خویش به نقش شورا در مشروعیت و مکانیزم تصمیم‌گیری اشاره نموده است[۲۴]. مشورت اصولاً در هر موضوعی با خبرگان و آگاهان در همان موضوع صورت می‌گیرد[۲۵] و باید مشورت در امر ولایت و حکومت با خبرگان و فقیه شناسان و آشنایان به مسائل سیاسی و اجتماعی و اهل بازشناسی سره از ناسره انجام گیرد و تمام این موارد با انتخاب به معنای امروز آن، تفاوت جوهری دارد.

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. رجوع کنید به: دراسات فی ولایة الفقیه، حسینعلی منتظری، ج۱، ص۴۰۹.
  2. دراسات فی ولایة الفقیه، حسینعلی منتظری، ج۱، ص۵۱۱-۵۲۷.
  3. دراسات فی ولایة الفقیه، حسینعلی منتظری، ج۱، ص۱۶.
  4. رجوع کنید به: کتاب نقد، شماره ۷، ص۵۱.
  5. کتاب نقد، شماره ۷، ص۵۱.
  6. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  7. رجوع کنید به: مجله حوزه، شماره ۸۵ - ۸۶، سال ۱۳۷۷، فروردین و اردیبهشت، ص۱۴۶ - ۱۴۷.
  8. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۶۶.
  9. رجوع کنید به: البدر الزاهر، ص۵۲.
  10. رجوع کنید به: ولایت فقیه زیربنای حکومت اسلامی، آیت‌الله جوادی آملی، ص۱۲۰.
  11. رجوع کنید به: مجله حکومت اسلامی سال دوم، شماره ۳، پائیز ۱۳۷۶، ص۱۲۹.
  12. رجوع کنید به حکومت دینی و ولایت فقیه، سید مهدی میرباقری.
  13. رجوع کنید به: سیره ابن هشام، ص۴۳۳.
  14. سیره ابن هشام، ص۴۳۳.
  15. صحیح مسلم، ج۴، باب ۱۸، ص۱۳۰- ۱۳۱.
  16. صحیح مسلم، ج۴، باب ۱۸، ص۱۳۴.
  17. برای کسب اطلاع بیشتر از مفهوم بیعت و کارکرد آن رجوع کنید به: الف) فصلنامه علوم سیاسی، ش۵، مقاله “حاکم اسلامی؛ نصب یا انتخاب”، نوشته محمد جواد ارسطا، ص۴۶۳- ۴۴۹؛ ب) نگرشی بر فلسفه سیاسی اسلام، اسماعیل داربکلایی، ص۲۵۹-۲۶۵.
  18. «هموست که تو را با یاوری خویش و با مؤمنان پشتیبانی کرد» سوره انفال، آیه ۶۲.
  19. نهج البلاغه، خطبه سوم.
  20. «با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  21. «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  22. رجوع کنید به: الاسلام و اصول الحکم (علی عبدالرازق)، شوری الفقها (قم، مجمع الفکر اسلامی، مقاله الصالحه) و المرجعیه الموضوعیه، (آیت الله شهید صدر، چاپ شده در مباحث اصول آیت‌الله سیدکاظم حائری، ص۹۱ به بعد).
  23. رجوع کنید به: تنبیه الامة و تنزیه الملة، میرزای نائینی، ص۵۳.
  24. رجوع کنید به: بررسی‌های اسلامی، علامه طباطبایی، ج۱، ص۱۹۲؛ تفسیر المیزان، ج۴، ص۱۲۴.
  25. رجوع کنید به: مجله حوزه، شماره ۸۵ - ۸۶، ص۱۴۵.
  26. رجوع کنید به حکومت و مشروعیت، محمدتقی مصباح یزدی.
  27. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۶۸-۲۷۴.