بنی‌جهینه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

از قبایل بیابان‌نشین پیرامون‌ مدینه

قبیله جُهَیْنه منسوب به جهینة بن زید بن لیث بن سود از قبایل منتسب به قضاعه از مجموعه‌های بزرگ عرب جنوبی است[۱]. از دیگر قبایل قضاعی همعرض با جهینه می‌توان به قبایلی چون «بَلی»[۲]، «بَهْراء»[۳]، «کلب»، «تَنوخ» و «عُذْره» اشاره کرد[۴]. نسل جُهینة بن زید از دو پسر وی به نام‌های قیس و مودوعه استمرار یافت[۵] و در گذر زمان به زیر مجموعه‌ها و تیره‌هایی قسمت شدند که اعضای همگی آنان را جُهَنی گویند[۶]. بنی‌غطفان بن قیس، بنو رشدان، بنو زهرة بن سعد، بنو رفاعة بن نصر، بنو سلمه بن نصر، بنو حسیل بن نصر و بنومودوعه (الحُرقه)[۷] از زیر مجموعه‌های جهینه به شمار می‌روند[۸].[۹]

محل استقرار

مطابق برخی گزارش‌ها، جهینه ابتدا در منطقه نجد سکونت داشتند[۱۰] و پس از آن به سمت غرب کوچ کردند. به موجب اخباری دیگر، آنان نخست در مناطقی چون «عَرْجْ»، «رَویّه» و «رَوْحاء» از مناطق میان یثرب و تهامه سکونت داشتند و به تدریج به سوی ساحل رفته، در «تهائم» پراکنده شدند[۱۱]. «أدیم» (نزدیک تهامه) از دیگر مناطق آنان محسوب می‌شد[۱۲]. «تیدد» نیز سرزمینی دارای آب و نخلستان متعلق به قبیله جذام بود که جهینه در آن فرود آمد[۱۳]. آنان هنگام ظهور اسلام در بخش شمال غربی و غرب یثرب میان دریای سرخ و وادی القری[۱۴] و به عبارتی سمت ساحل، حد فاصل ینبع و یثرب[۱۵] مستقر شدند؛ اما زمان مهاجرتشان دانسته نیست. گفته شده: حجاز از ۱۲ زیستگاه تشکیل شده بود که زیستگاه جُهینه یکی از آنهاست[۱۶]. آنان در این سرزمین به صورت پراکنده در کوه‌هایی چون «اَشْعَر»[۱۷]، «اَجْرَد»[۱۸] (از کوه‌های میان یثرب و شام) «قدس»[۱۹]، «رَضْوی»[۲۰] (میان یَنْبُع و حوراء) و «بُواط»[۲۱] (۴ منزلی مدینه) و در دره‌هایی مانند «بطن اِضَم»[۲۲]، «ذی خَشَب»، «الحاضره»، «لَقْفا»، «بدر»، «جَفاف»، «وَدّان»، «یَنْبُع»، «حوراء»[۲۳]، «حَرْحار»[۲۴] و «خَبَط» می‌زیستند[۲۵]. از آب‌های منسوب به آنان می‌توان از «بئر بنی سباع» در ذات الحری و «بئر حواتکه» در زقب شُطان نام برد که در ناحیه کوه اجرد واقع‌اند[۲۶].[۲۷]

جهینه در عصر ظهور اسلام

جُهنی‌ها از قبایل صحرانشین بودند و به دامداری اشتغال داشتند. با توجه به عبور کاروان‌ها از محل سکونت آنان و شاید دستبرد جهنی‌ها به کاروان‌ها، برخی از مردمان عرب به آنها به دیده تحقیر می‌نگریستند، چنان‌که اقرع بن حابس تمیمی در ملاقات با رسول خدا(ص) به آن حضرت عرض کرد که جهنی‌ها و برخی دیگر از قبایل چون غِفار و اَسلم که با آن حضرت بیعت کرده‌اند «سُرّاق الحجیج» یعنی غارتگران حجاج و راهزنان هستند و پیامبر(ص) در پاسخ او، قبایل یاد شده را از بهترین‌ها در قیامت برشمرده[۲۸] واز قبایلی مانند تمیم و بنی‌عامر بهتر دانست[۲۹]. جهنی‌ها همانند بیشتر مردم جزیرة العرب بت‌پرست بودند. به باور قرطبی از جمله افکار خرافی آنان و برخی قبایل مشرک آن بود که فرشتگان دختران خدا هستند[۳۰]. در آیات ۱۴۹ - ۱۵۲ صافّات[۳۱]، خداوند در ردّ چنین باوری می‌فرماید: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ[۳۲]. در آیه بعد به طریق استفهام انکاری می‌‌فرماید: ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ[۳۳]. پس از آن خداوند می‌فرماید: بدانید آنها با این تهمت زشت قائل‌اند که خداوند فرزندی آورده است. آنها قطعا دروغگو هستند: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۳۴]. به نظر می‌رسد کسانی چون قرطبی، این آیات مکی را بر قبایلی چون جهینه تطبیق کرده‌اند.

نیز مطابق قول مقاتل[۳۵]، جهینه در زمره آن دسته از قبایلی بودند که برای خدا شریکانی از پریان قرار دادند: ﴿وَجَعَلُوا۟ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا۟ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَـٰتٍۭ بِغَيْرِ عِلْمٍۢ سُبْحَـٰنَهُۥ وَتَعَـٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ[۳۶] قبیله جهینه در این عصر، کاهن معروفی داشت که در داوری‌ها نزد او می‌رفتند. به نقل شعبی، میان فرد مسلمانی با شخصی از یهود خصومتی بود و آنان برای رفع اختلافشان توافق کردند نزد کاهنی از جهینه بروند. در پی آن آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓا۟ إِلَى ٱلطَّـٰغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوٓا۟ أَن يَكْفُرُوا۟ بِهِۦ وَيُرِيدُ ٱلشَّيْطَـٰنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًۭا[۳۷] نازل شد. مراد از «طاغوت» در این آیه همان کاهن دانسته شده است[۳۸]؛ گویا این شخص همان عبد الدار بن حُدیب جهنی است که ابن عباس[۳۹]و ابن حبیب بغدادی[۴۰] وی را جزء ۵ کاهن زبانزد عصر جاهلی می‌دانند. مطابق نقلی این کاهن قصد داشت برای مقابله با کعبه، خانه‌ای در منطقه «الحوراء» بنا کند تا مردم را به خود متمایل سازد؛ اما جهینه با او همکاری نکردند[۴۱]، از این رو او در نقشه خود ناکام ماند؛ نیز منظور از شیاطین در آیه ۱۴ بقره: ﴿وَإِذَا لَقُوا۟ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا۟ إِلَىٰ شَيَـٰطِينِهِمْ قَالُوٓا۟ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ[۴۲]، چند تن از بزرگان و کاهنان قبایل مختلف از جمله عبدالدار از جهینه بوده است[۴۳]. درباره روابط ایشان با قبایل همجوار اطلاع چندانی در دست نیست. مطابق نقلی، آنان در یکی از نبردهای کلان قبیله قضاعه با «بنی عُذْره» از دیگر تیره‌های قضاعه که در جنوب وادی القری و شمال یثرب، ساکن بودند، همپیمان شدند. این نبرد به «حرب القریض» شهرت دارد[۴۴]. این مطلب سکونت جهنی‌ها را در سمت وادی القری که در مسیر تبوک قرار دارد تقویت می‌کند. از دیگر نبردهای آنان می‌توان به «یوم ذی دَوران» بین قُدید (مکانی نزدیک مکه) و جُحْفه (میقات اهل شام) اشاره کرد[۴۵]؛ نیز منابع از هم‌پیمانی برخی از جهینه با قبیله خزرج در یثرب یاد کرده و آورده‌اند که خزرجیان در نبرد با اوسیان، جهنی‌ها را به یاری خود فرا خواندند[۴۶]. قبیله اوس نیز در مقابل، مُزَیْنَه را به یاری‌طلبیدند. ابن سعد نام همپیمانان خزرجی ایشان را تیره بنوغنم بن مالک بن نجار دانسته است[۴۷]. در مقابل، واقدی از همپیمانی ایشان با اوس سخن به میان آورده[۴۸] که از شهرت برخوردار نیست و از این رو قابل تأمل است[۴۹].

مناسبات جهینه و پیامبر(ص)

با توجه به گستردگی این قبیله، آنان به تدریج اسلام آوردند و در سال‌های نخستین هجرت رسول خدا به یثرب، تنها برخی از ایشان که همپیمان انصار بودند[۵۰] و شاید در یثرب سکونت داشتند، به اسلام پیوستند؛ اما از زمان اسلام آوردن جهنی‌های بادیه‌نشین اطلاع دقیقی در دست نیست. ابن سعد نام شماری از جهنی‌ها را که در غزوه بدر (سال دوم هجری) شرکت داشتند چنین ثبت کرده است: کعب بن حمان (صحار)، عنمة بن عدی، عدی بن ابی زغباء، بسبس بن عمرو، ربیعة بن عمرو و ودیعة بن عمرو که از میان ایشان، عدی بن ابی زغباء و بسبس بن عمرو از نیروهای اطلاعاتی و خبریابان رسول خدا در این جنگ بودند[۵۱]. از حضور جهنی‌ها در غزوه احد (سال سوم)، اطلاعی در دست نیست، جز اینکه در این نبرد، ضمره جُهنی همپیمان بنی‌ساعده به شهادت رسید[۵۲]. از گزارش واقدی بر می‌آید که برخی از افراد قبیله جهینه به فراخوانی پیامبر(ص) مبنی بر حضور در غزوه بدر الموعد (سال چهارم) پاسخ مثبت دادند، چنان‌که نعیم بن مسعود اشجعی به ابوسفیان گفت: پیامبر(ص) را مشاهده کرده که درصدد مسلح کردن مسلمانان بوده و همپیمانان انصار شامل قبیله بلی و جُهینه قصد همراهی با رسول‌خدا را دارند[۵۳]. البته از این گزارش بر نمی‌آید که جهنی‌های حاضر در بدرالموعد در این زمان مسلمان شده باشند. شاید اعلام آمادگی آنان در راستای دعوت هم‌پیمانان انصاری ایشان یا هم‌پیمانی با پیامبر باشد، چنان‌که مطابق خبر ابن‌مردویه به نقل از سعدبن ابی وقاص آمده است: هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کرد جهنی‌ها نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: تو نزدیک ما فرود آمده‌ای، از این رو برای تضمین امنیت یکدیگر، خواستار بستن میثاق با آن حضرت شدند. در پی آن، آیه ﴿لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌۭ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِٱلْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌۭ رَّحِيمٌۭ[۵۴] از نقش جهنی‌ها در غزوه‌های بنی‌نضیر (سال چهارم)، احزاب و بنی‌قریظه (سال پنجم) اخباری ارائه نشده است. این مطلب بیانگر آن است که آنان در این نبردها به سود هیچ یک از طرفین جنگ اقدامی نکرده‌اند؛ نیز می‌توان احتمال داد که بیشتر ایشان تا این زمان اسلام را نپذیرفته بودند؛ اما مناسبات خصمانه‌ای نیز با آن حضرت نداشتند. با وجود این بر اساس برخی گزارش‌های مفسران و تطبیق آنها بر برخی آیات می‌توان حدس زد که اسلام برخی جهنی‌ها زودتر تحقق یافته است. البته نزدیکی سکونتگاه‌های جهینه به مدینه و همپیمان بودن و ارتباط بعضی از آنان با انصار[۵۵] این مطلب را تقویت می‌کند که آنان در زمره آن دسته از قبایلی بودند که زودتر از دیگر قبایل بادیه‌نشین مسلمان شدند.

به نقل از ابن‌عباس، کلبی و زجاج آمده است که ایمان آورندگان در آیه ۱۱ احقاف، جهنی‌ها و برخی دیگر از بادیه‌نشینان هستند که به سبب سبقت در اسلام ستوده شدند[۵۶]: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَوْ كَانَ خَيْرًۭا مَّا سَبَقُونَآ إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا۟ بِهِۦ فَسَيَقُولُونَ هَـٰذَآ إِفْكٌۭ قَدِيمٌۭ[۵۷]. به نظر می‌رسد با توجه به مکی بودن سوره احقاف، آیه یاد شده بر جهنی‌ها تطبیق شده است. به نقل کلبی مقصود از «بادیه‌نشینان مؤمن» در آیه ۹۹ توبه نیز جهینه و قبایلی چون مزینه، اسلم و غفار دانسته شده است[۵۸] که خداوند آنان را ستوده است. با توجه به اینکه این آیات در آستانه نبرد تبوک نازل شده است، اسلام جهنی‌ها طبق این نقل می‌بایست حدود سال هفتم باشد: ﴿وَمِنَ ٱلْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَـٰتٍ عِندَ ٱللَّهِ وَصَلَوَٰتِ ٱلرَّسُولِ أَلَآ إِنَّهَا قُرْبَةٌۭ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ ٱللَّهُ فِى رَحْمَتِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ[۵۹].

به نقل ابن عباس، آیه ۳۸ محمّد در شأن برخی از قبایل اسد و غطفان نازل شده و به آنان هشدار می‌دهد که اگر از دین اسلام رویگردان شوند و قدر نعمت پاسداری از آیین الهی را ندانند، خداوند این مأموریت را به گروه دیگری چون جهینه می‌سپارد که همانند شما نخواهند بود: ﴿هَـٰٓأَنتُمْ هَـٰٓؤُلَآءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا۟ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِۦ وَٱللَّهُ ٱلْغَنِىُّ وَأَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَـٰلَكُم[۶۰].[۶۱]. از سخن رسول خدا نیز که فرمود: اسلم، غفار و بخشی از جهینه و مُزینه روز قیامت در پیشگاه خداوند، بهتر از تمیم و بنی‌اسد بن خزیمه و... هستند[۶۲] نیز نامه‌هایی که آن حضرت به برخی تیره‌های آنان نوشت، برمی‌آید که تنها برخی از آنان زودتر مسلمان شده بودند.

به موجب گزارش سیره‌نویسان، پیامبر(ص) نامه‌هایی به برخی از شاخه‌های جهینه نوشت؛ نامه‌ای برای «بنی زُرْعه»[۶۳] و «بنی‌رَبْعه»، مبنی بر در امان بودن جان و مال ایشان، اعم از صحرانشینان و شهرنشینان آنان که نیکوکار و باتقوا باشند، نامه‌ای برای «جرموز بن ربیعه»، نامه‌ای به عمرو بن معبد جهنی و بنی‌حرقه و بنی‌جرموز که افزون بر مفاد نامه یاد شده، در آن آمده بود که ایشان به سرمایه خود بسنده کرده، در رهن، ربا را باطل بشمارند و زکات محصولات کشاورزی ایشان را که یک دهم است بپردازند؛ همچنین رسول خدا(ص) طی نامه‌ای به «بنی‌شَنْخ» از جُهینه، بخشی از سکونت‌گاه‌های «وصیفه» را در اختیار آنان قرار داد. در نامه‌ای دیگر قطعه زمینی در «ذی المروه» را به عوسجة بن حرمله جهنی بخشید؛ همچنین رسول خدا(ص) طی نامه‌ای به جهینه، ایشان را از استفاده از پوست و دنبه‌های مردار نهی کرد[۶۴]. در منابع به تاریخ این نامه‌ها اشاره‌ای نشده است؛ اما برخی از این مکاتبات بیانگر اسلام برخی از تیره‌های جهینه‌اند.

برخی از جهنی‌ها مانند ام‌صفیه (ام صبیه) و قتیله راوی حدیث پیامبر(ص) بودند[۶۵]. به رغم مناسبات خوب جهنی‌ها با پیامبر(ص)، گویا برخی از تیره‌های آنان برای مسلمانان مزاحمت‌هایی ایجاد می‌کردند، چنان‌که مطابق نقلی، رسول خدا اسامة بن زید را پس از نبرد خندق (سال پنجم)، طی سریه‌ای به سوی بنو حمیس بن عمرو از جهینه اعزام کرد و آنان صبح هنگام بر آنان یورش آورده، ایشان را فراری دادند. در این سریه یک تن از جُهنی‌ها که مسلمان شده بود به سبب ناآگاهی سپاه اسلام، کشته شد[۶۶]. برخی مفسران به نقل از اسامة بن زید آیه ۹۲ نساء: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَـًۭٔا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَـًۭٔا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍۢ مُّؤْمِنَةٍۢ وَدِيَةٌۭ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهْلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُوا۟ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّۢ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌۭ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍۢ مُّؤْمِنَةٍۢ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍۭ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَـٰقٌۭ فَدِيَةٌۭ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهْلِهِۦ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍۢ مُّؤْمِنَةٍۢ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةًۭ مِّنَ ٱللَّهِ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًۭا[۶۷]. را در این باره دانسته‌اند[۶۸] که حکم قتل اشتباهی را بیان می‌کند.

همچنین پیامبر(ص) ابوعبیده را طی سریه‌ای به تعداد ۳۰۰ تن از مهاجران و انصار به سوی تیره‌ای از جهینه، سمت ساحل فرستاد و این مأموریت به سریه خبط (از مناطق جهینه در فاصله ۵ روز از مدینه) معروف است[۶۹]. در زمان این سریه اختلاف است؛ برخی آن را قبل از صلح حدیبیه (سال ششم) و برخی پیش از فتح مکه (سال هشتم) دانسته‌اند[۷۰].[۷۱]

گسترش اسلام در میان جهینه

پس از هجرت پیامبر(ص) به یثرب، تیره‌ای از جهنی‌ها به نام بنو غیان در قالب هیئتی به ریاست عبدالعزی بن بدر جهنی و برادر مادری وی ابوروعه نزد رسول خدا آمدند. منابع به زمان دقیق این ملاقات اشاره‌ای نکرده‌اند. آن حضرت پس از پرسش از تیره آنان (بنوغیان...) و محل استقرارشان (غوی) که معانی زننده‌ای داشتند آنها را به ترتیب به بنو رشدان و رَشَد تغییر داد[۷۲]؛ نیز به عبد العزی فرمود: تو عبداللّه‌هستی و در حق ابو روعه دعا کرد و دو کوه آنان (اشعر و اجرد) را کوه‌های بهشتی برشمرد[۷۳]. شاید از این روست که برخی از مورخان و محدثان جهنی‌ها را نخستین قبیله‌ای دانسته‌اند که با رسول خدا الفت گرفتند: أول حیّ ألفوا مع رسول اللّه[۷۴]. پیامبر(ص) نیز ایشان را موالی رسول اللّه‌نامید و بهتر از قبایلی چون بنی‌تمیم، بنی‌عامر و غطفان و بنی‌اسد بن خزیمه معرفی کرد[۷۵]. در گزارشی دیگر آمده است که شخصی از جهینه به نام عمرو بن مره جهنی که خود یا پدرش خادم بتی در قبیله خود بود بر اثر خوابی که دیده بود، نزد رسول خدا آمد. هنگامی که آن حضرت به بیان دعوت خود پرداخت، وی اسلام را پذیرفت و از آن حضرت خواست تا فردی را برای تبلیغ اسلام نزد قومش بفرستد که حضرت خود وی را بدان مأموریت فرستاد که آنان جز یک نفر همگی مسلمان شدند[۷۶]. زمان این رویداد نیز مشخص نشده است.

بخشی از جهنی‌ها به همراه شاخه‌ای دیگر از قبیله قضاعه (بلی بن عمرو) حد فاصل قبیله اسلم تا خانه حرام بن عثمان سلمی در بنی‌سلمه و تا کوهی که جُهینه نامیده می‌شد ساکن بودند[۷۷] که رسول خدا مسجد آنان را مشخص کرد و در آن نماز خواند[۷۸].[۷۹]

نفاق جهینه

قرآن‌کریم در چند آیه، از بادیه‌نشینان یاد کرده و در این آیات، عقیده‌های سطحی و برخورد سیاسی آشفته و ناپایدار ایشان را سرزنش کرده است آنان که روحیه و عقیده اسلامی کاملاً در وجودشان نفوذ نیافته و اسلام برخی از آنان برای حفظ جان و مال و به دور از ایمان، صورت گرفته بود، در برهه‌های حساس، نفاق خویش را نمایان می‌ساختند.

در سفر عمره حدیبیه (سال ششم) که رسول خدا(ص) گسترده‌ترین گردهمایی و فعالیت خارج از مدینه را سامان داد و عرب‌های بادیه‌نشین به درخواست آن حضرت دایر بر حرکت و همراهی، پاسخ مثبت ندادند، جهنی‌ها از جمله آنان بودند که با بهانه قرار دادن شغل و اموالشان یا ترس از قریش از همراهی رسول خدا(ص) امتناع کردند[۸۰]. آنان می‌پنداشتند که پیامبر(ص) را یارای رویارویی با قریش نیست و بازگشتی برای آن حضرت نخواهد بود[۸۱]. به نقل برخی مفسّران از ابن عباس و مجاهد، آیه ۱۱ فتح درباره سرپیچی و تخلف آنان و برخی دیگر از صحرانشینان نازل شده است[۸۲]: ﴿سَيَقُولُ لَكَ ٱلْمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَآ أَمْوَٰلُنَا وَأَهْلُونَا فَٱسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيْـًٔا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًۢا بَلْ كَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًۢا[۸۳].

گویند: بعدها عمر آن دسته از قبایلی را که از همراهی با رسول خدا در سفر مکه خودداری کردند فراخواند و به آنان گفت: اگر به جنگ ایرانیان بشتابید توبه شما برای تخلّف از همراهی رسول خدا(ص) خواهد بود و مأجور خواهید بود[۸۴]. مطابق گزارش واقدی[۸۵] آیه ۱۵ فتح نیز درباره متخلفان از حدیبیه از جمله جهنی‌ها نازل شد که آنان هنگامی که پیامبر(ص) پس از بازگشت از حدیبیه، آماده نبرد خیبر شد، آمادگی خود را برای شرکت در این جنگ و بهره‌مندی از غنایم آن اعلام کردند؛ اما خداوند آنان را از همراهی با رسول خدا در این نبرد منع کرد: ﴿سَيَقُولُ ٱلْمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقْتُمْ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا۟ كَلَـٰمَ ٱللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمْ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا۟ لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًۭا[۸۶]. بر اساس نوشته ابن عربی[۸۷]، مقصود از واپس‌ماندگان از بادیه‌نشینان در غزوه حدیبیه، ۵ قبیله از جمله جهینه هستند. خداوند راه بازگشت را بر روی آنها گشود و به آنان وعده نبرد با مردمی سخت زورمند و جنگاور داد: ﴿قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَىٰ قَوْمٍ أُو۟لِى بَأْسٍۢ شَدِيدٍۢ تُقَـٰتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِن تُطِيعُوا۟ يُؤْتِكُمُ ٱللَّهُ أَجْرًا حَسَنًۭا وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًۭا[۸۸] به نقل سدی آیه ۱۴ حجرات در شأن برخی صحرانشینان جهینه، مزینه، اسلم و غفار نازل شد[۸۹] که هنوز باور عمیق قلبی به اسلام پیدا نکرده بودند، از این رو آنان در مقاطع حساس، سرپیچی از فرمان رسول خدا را بروز می‌دادند: ﴿قَالَتِ ٱلْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا۟ وَلَـٰكِن قُولُوٓا۟ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ ٱلْإِيمَـٰنُ فِى قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَـٰلِكُمْ شَيْـًٔا إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌ[۹۰].

به نقل از ابن عباس، مقصود از اعراب (بادیه‌نشینان) منافق در آیه ۱۰۱ توبه، جهینه و برخی قبایل دیگر چون مُزَیْنه، اَسْلم و غِفار هستند که به مجازات الهی تهدیدشدند[۹۱]: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ ٱلْأَعْرَابِ مُنَـٰفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ ٱلْمَدِينَةِ مَرَدُوا۟ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍۢ[۹۲].

مطابق نقل برخی مفسران، شماری از این قبیله از دستور پیامبر(ص) مبنی بر جهاد سرپیچی کردند و مورد عتاب خداوند قرار گرفتند[۹۳]: ﴿مَا كَانَ لِأَهْلِ ٱلْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ ٱلْأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا۟ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا۟ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِۦ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌۭ وَلَا نَصَبٌۭ وَلَا مَخْمَصَةٌۭ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَـُٔونَ مَوْطِئًۭا يَغِيظُ ٱلْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّۢ نَّيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٌۭ صَـٰلِحٌ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ ٱلْمُحْسِنِينَ[۹۴].[۹۵]

جهنی‌ها و آخرین غزوه‌های پیامبر(ص)

در نبرد فتح مکه (سال هشتم) با فراخوانی رسول خدا(ص) از قبایل برای حضور در آن، جهنی‌ها نیز به استعداد ۸۰۰ نفر و ۵۰ اسب حضور یافتند[۹۶]. پرچمداران آنان در این نبرد، ابوذرعه رافع بن مکیث[۹۷]، عبداللّه بن بدر[۹۸]، زیدبن خالد[۹۹] و سوید بن صخر[۱۰۰] همگی از جهینه بودند. در این غزوه، فردی از جهینه به نام سلمة بن میلاء کشته شد[۱۰۱]. در غزوه حنین (سال هشتم) نیز جهنی‌ها با ۴ پرچم شرکت داشتند که حاملان پرچم‌ها همان پرچمداران در فتح مکه بودند[۱۰۲]. در پی فراخوانی پیامبر(ص) از قبایل برای شرکت در غزوه تبوک (سال نهم)، رافع بن مکیث جهنی و برادرش جندب از سوی رسول خدا(ص) مأمور فراخوانی جهنی‌ها برای حضور در این نبرد شدند[۱۰۳].[۱۰۴]

جهینه پس از رسول خدا(ص)

آنان در زمان خلافت ابوبکر و هنگام جنگ‌های ردّه مرتد نشدند و در پی فراخوانی قبایل از سوی خلیفه برای نبرد با مرتدان به استعداد ۴۰۰ نفر حضور یافتند[۱۰۵]؛ ولی دانسته نیست که اینان از کدام تیره‌های جهینه بوده‌اند. به موجب نقلی، عمرو بن مره جهنی، ۱۰۰ شتر نزد ابوبکر آورد و او آنها را میان مردم قسمت کرد؛ نیز گزارش شده که در بیت‌المال ابوبکر اموال فراوانی از معادن جهینه وجود داشت[۱۰۶]. با گسترش روند فتوحات، برخی جهنی‌ها به کوفه[۱۰۷] و برخی به بصره مهاجرت کردند[۱۰۸]، چنان‌که محله‌ای در کوفه به آنان منسوب است[۱۰۹]. در فتح مصر نیز برخی از ایشان چون عقبة بن عامر جهنی[۱۱۰] شرکت داشتند. وی از سوی عمروعاص مأموریت یافت تا منطقه‌ای در مصر را فتح کند[۱۱۱]؛ نیز پس از مرگ عتبة بن ابی سفیان، در سال ۴۴ از سوی معاویه حاکم مصر شد[۱۱۲]. عقبه همان کسی است که چون اقامه نماز مغرب را به تأخیر انداخت با سرزنش ابوایوب انصاری روبه‌رو شد که در این زمان به مصر رفته بود[۱۱۳]. جهنی‌ها در قیام مردم در برابر عثمان نقش داشتند؛ به‌گونه‌ای که همسر عثمان نائله در نامه‌اش به معاویه از جهینه و برخی قبایل دیگر به عنوان «اشد الناس علیه» یعنی سختگیرترین مردم بر عثمان، یاد کرده است[۱۱۴]، در عین حال برخی جهنی‌ها از پیروان عثمان بودند. ابوالغادیه که بعدها حجاج بن یوسف ثقفی او را به خود نزدیک ساخت از جمله ایشان بود[۱۱۵]. با کشته شدن عثمان و بیعت مهاجران و انصار با امام علی(ع)، کیسون (کیسوم) بن سلمه جهنی به نمایندگی از قومش و با خواندن شعری با آن حضرت بیعت کردند[۱۱۶]. برخی منابع، از حضور او در نبرد خوارج خبر داده‌اند که در مبارزه با آنان به شهادت رسید[۱۱۷]؛ نیز فردی از جهینه به نام ظفر که از عقل و زبانی گویا برخوردار بود، نامه ام فضل همسر عباس بن عبدالمطلب، مبنی بر خروج طلحه و زبیر از مکه به سمت بصره را به دست امیر مؤمنان(ع) که درصدد تعقیب ناکثین بود رساند[۱۱۸]. در نبرد صفین برخی از جهنی‌ها با امیرمؤمنان همراه بودند[۱۱۹]. در جبهه معاویه نیز برخی از جهنی‌ها شرکت داشتند[۱۲۰]، چنان‌که قاتل عمار یاسر فردی از جهنی‌ها[۱۲۱] به نام ابوغادیه یسار بن سبیع دانسته شده است[۱۲۲]. در خلافت کوتاه مدت امام حسن(ع) هنگامی که آن حضرت در ساباط مداین مجروح گردید، زید (یزید) بن وهب جهنی که از یاران نزدیک امیر مؤمنان بود[۱۲۳] و در نبردهای آن حضرت شرکت داشت، به عیادت امام آمد و گفت و گوهایی میان او و امام صورت گرفت و امام گله‌مندی خود از نیروهایش را یادآور شد[۱۲۴]. گویند: او گردآورنده خطبه‌های امام علی(ع) در جمعه‌ها و اعیاد بوده است[۱۲۵]. وی افزون بر آن حضرت از ابن مسعود و برخی دیگر از صحابه حدیث نقل کرده است[۱۲۶]. در واقعه کربلا برخی از افراد جهینه در شمار قاتلان شهدای کربلا بودند. زید بن ورقاء جهنی از قاتلان عباس بن علی(ع) بود[۱۲۷]. برخی از آنان بعدها در قیام مختار دستگیر و کشته شدند[۱۲۸]. به موجب گزارشی جهنی‌ها در قیام محمد نفس زکیه (سال ۱۴۴ ق.) بر ضد منصور عباسی نقش داشتند. برخی از آنان که بنو شجاع شهرت داشتند با نفس زکیه مقاومت کرده، کشته شدند[۱۲۹]. آنان به کمک برخی قبایل دیگر، طائف را از دست عباسیان خارج ساختند[۱۳۰]. به دستور منصور عباسی، شمار قابل توجهی از جهنی‌ها دستگیر و دست بسته در آفتاب نگاه‌داشته شدند[۱۳۱]. معبد بن عبداللّه بن علیم از تابعین، از چهره‌های برجسته و معروف جهینه است. گویند: وی نخستین کسی است که در باره «قدر» سخن گفت[۱۳۲]. در خبر خروج سفیانی قبل از ظهور حضرت حجت(ع) از دو نفر جهنی به نام‌های نذیر و بشیر یاد شده است[۱۳۳] که جز آن دو کسی از لشکر سفیانی نجات نمی‌یابند؛ نیز در منابع شیعی از شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، یکی از شب‌های قدر به عنوان شب جُهَنی یاد شده است، از این‌رو که فردی از جهینه (عبداللّه بن انیس) به سبب اشتغال به رمه‌داری و چوپانی، امکان شرکت در مراسم عبادی ماه رمضان را در مدینه نمی‌یافت. وی از پیامبر(ص) خواست شبی را معین کند تا آن را احیاء بدارد. آن حضرت شب بیست و سوم ماه رمضان را تعیین فرمود[۱۳۴]. در منابع اهل سنت نیز بدون کاربرد تعبیر «شب جهنی» به ماجرای جهنی اشاره شده است[۱۳۵].[۱۳۶]

منابع

پانویس

  1. النسب، ص۳۷۴ ـ ۳۷۵؛ الطبقات، ابن خیاط، ص۲۳۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۴۴.
  2. انساب الاشراف، ص۳۱۹؛ الانساب، ج ۱، ص۳۹۵.
  3. الانساب، ج ۱، ص۴۲۰؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۱۱۰.
  4. تاریخ یعقوبی، ج ۲ ص۳۹۸؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۱۳۳ - ۱۳۴؛ ج ۲، ص۷۶۸؛ المفصل، ج ۴، ص۲۶۱.
  5. جمهرة انساب العرب، ص۴۴۴؛ النسب، ص۳۷۴.
  6. الانساب، ج ۲ ص۱۳۴.
  7. تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص۳۶۶؛ سبل‌الهدی، ج ۶، ص۱۹۴؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۲۶۴.
  8. معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۲۶۴.
  9. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۸۹.
  10. المفصل، ج ۴، ص۲۶۱.
  11. دولت رسول خدا، ص۲۶۷.
  12. معجم البلدان، ج ۱، ص۱۲۷.
  13. معجم البلدان ج ۲، ص۶۵.
  14. اطلس تاریخ اسلام، ص۶۱؛ المفصل، ج ۴، ص۲۶۱.
  15. اطلس تاریخ اسلام، ص۶۱.
  16. معجم البلدان، ج ۲، ص۲۱۹.
  17. معجم‌البلدان، ج ۱، ص۱۹۸.
  18. معجم مااستعجم، ج ۱، ص۱۰۳؛ معجم البلدان، ج ۱، ص۱۰۲، ۱۹۸.
  19. معجم ما استعجم، ج ۴، ص۲۹۷.
  20. همان، ص۱۵۴.
  21. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص۶؛ معجم البلدان، ج ۱، ص۵۰۳.
  22. معجم ما استعجم، ج ۱، ص۱۵۳.
  23. معجم ما استعجم، ج ۱، ص۳۷ - ۳۸.
  24. معجم‌البلدان، ج ۲، ص۲۴۰.
  25. همان، ص۳۴۴.
  26. معجم ما استعجم، ج ۱، ص۱۰۴.
  27. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۸۹.
  28. صحیح مسلم، ج ۷، ص۱۷۹؛ الانساب، ج ۱، ص۳۲ ـ ۳۳.
  29. صحیح البخاری، ج ۴، ص۱۹۱؛ ج ۴، ص۱۹۴، المنمق، ص۲۳۷؛ الاشتقاق، ص۲۸۵.
  30. تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۸۷.
  31. ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ * أَلا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ «از آنان بپرس آیا دختران از آن پروردگار توست و پسران از آن آنان؟ * آیا ما فرشتگان را مادینه آفریدیم و آنها گواه بودند؟ * آگاه باشید که آنان از سر دروغگویی خود می‌گویند: * خداوند فرزند آورده است؛ در حالی که بی‌گمان آنان دروغگویند» سوره صافات، آیه ۱۴۹-۱۵۲.
  32. «از آنان بپرس آیا دختران از آن پروردگار توست و پسران از آن آنان؟» سوره صافات، آیه ۱۴۹.
  33. «آیا ما فرشتگان را مادینه آفریدیم و آنها گواه بودند؟» سوره صافات، آیه ۱۵۰.
  34. «آگاه باشید که آنان از سر دروغگویی خود می‌گویند * خداوند فرزند آورده است؛ در حالی که بی‌گمان آنان دروغگویند» سوره صافات، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
  35. تفسیر مقاتل، ج ۱، ص۳۶۳.
  36. «و برای خداوند شریک‌هایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بی‌دانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف می‌کنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.
  37. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  38. جامع البیان، ج ۴، ص۲۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۱۸۱.
  39. تفسیر بغوی، ج ۱، ص۲۳.
  40. المحبر، ص۳۹۰؛ معجم البلدان، ج ۴، ص۴۱۱.
  41. الاصنام، ص۴۵؛ المفصل، ج ۶، ص۴۱۷.
  42. «و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم» سوره بقره، آیه ۱۴.
  43. تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص۵۵؛ تنویر المقباس، ص۴؛ تفسیر بغوی ج ۱، ص۲۳.
  44. المفصل، ج ۴، ص۲۴۶؛ اطلس تاریخ اسلام، ص۶۱.
  45. المنمق، ص۴۲۰؛ معجم البلدان، ج ۲، ص۴۸۰.
  46. الاغانی، ج ۱۷، ص۱۲۵.
  47. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص۳۷۷.
  48. المغازی، ج ۱، ص۳۸۵.
  49. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۰.
  50. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص۹۹ ـ ۱۰۰.
  51. تاریخ طبری ج ۲، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰.
  52. الجرح والتعدیل، ج ۴، ص۴۶۶؛ اسد الغابه، ج ۳، ص۶۱؛ سبل الهدی، ج ۴، ص۱۰۵.
  53. المغازی، ج ۱، ص۳۸۵.
  54. «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  55. تاریخ المدینه، ج ۱، ص۳۶۶؛ سبل الهدی، ج ۶، ص۱۰۵.
  56. تفسیر بغوی، ج ۴، ص۱۵۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص۱۲۶؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۱۲۹؛ تفسیر ماوردی، ج ۵، ص۲۷۴.
  57. «و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر می‌بود آنان در آن بر ما پیشی نمی‌گرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشده‌اند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.
  58. کشف‌الاسرار، ج ۴، ص۱۹۶؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص۲۷۰؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص۱۱.
  59. «و برخی از تازیان بیابان‌نشین به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه هزینه می‌کنند مایه نزدیکی (خود) نزد خداوند و دعاهای خیر پیامبر می‌شمارند؛ آگاه باشید که این مایه نزدیکی آنهاست؛ به زودی خداوند آنان را در (کنف) بخشایش خود در می‌آورد که خداوند آمرزن» سوره توبه، آیه ۹۹.
  60. «هان! این شمایید که فرا خوانده می‌شوید تا در راه خداوند هزینه کنید، آنگاه برخی از شما تنگ‌چشمی می‌ورزند و هر که تنگ‌چشمی بورزد به زیان خود تنگ‌چشمی ورزیده است و خداوند بی‌نیاز است و شما نیازمندید و اگر روی بگردانید گروهی دیگر را جانشین می‌گرداند سپس آنان» سوره محمّد، آیه ۳۸.
  61. تنویر المقباس، ص۴۳۰.
  62. کشف‌الاسرار، ج ۴، ص۱۹۶؛ روض‌الجنان، ج ۱۰، ص۱۱؛ مسند احمد، ج ۲، ص۴۲.
  63. الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۲۰۷.
  64. الشرح الکبیر، ج ۱، ص۶۴؛ السنن الکبری، ج ۱، ص۱۵.
  65. الطبقات، ابن خیاط، ص۶۳۹.
  66. عیون الاثر، ج ۲، ص۱۵۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص۳۶۶؛ صحیح مسلم، ج ۱، ص۶۷.
  67. «هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن برده‌ای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن برده‌ای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانواده‌اش و آزاد کردن برده‌ای مؤمن (لازم است) و آن کس که (برده‌ای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبه‌ای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.
  68. احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص۳۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۳۲۴.
  69. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص۴۱۱؛ البدایة و النهایه، ج ۴، ص۳۱۵.
  70. عیون‌الاثر، ج ۲، ص۱۷۳؛ سبل الهدی، ج ۶، ص۱۷۶ ـ ۱۷۸.
  71. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۲.
  72. الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۳۳۳، ۴۴۴؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۴۴؛ سبل الهدی، ج ۶، ص۳۱۶.
  73. الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ۲۵۱.
  74. المعجم الکبیر، ج ۹، ص۱۹۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۳، ص۳۷۹؛ مجمع الزوائد، ج ۵، ص۲۷۱.
  75. صحیح البخاری، ج ۴، ص۱۹۱، ۱۹۴؛ المنمق، ص۲۳۷؛ الاشتقاق، ص۲۸۵.
  76. دلائل النبوه، ص۱۲۲؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص۳۹۰.
  77. تاریخ المدینه، ج ۱، ص۲۶۶ ـ ۲۶۷.
  78. همان، ج ۱، ص۶۳ - ۶۴.
  79. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۵.
  80. المغازی، ج ۲، ص۵۷۴، ۶۱۹؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۱۷۳.
  81. المغازی، ج ۲، ص۵۷۴.
  82. جامع‌البیان، ج ۱۳، ص۱۰۱؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۱۷۳.
  83. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی» سوره فتح، آیه ۱۱.
  84. الدرالمنثور، ج ۷، ص۵۲۰.
  85. المغازی، ج ۲، ص۶۱۹ ـ ۶۲۰.
  86. «چون برای گرفتن غنیمت‌هایی رهسپار شوید جهادگریزان خواهند گفت: بگذارید دنبال شما بیاییم، آنان برآنند که گفتار خداوند را دگرگون سازند؛ بگو: هرگز دنبال ما نخواهید آمد، خداوند از پیش چنین فرموده است؛ آنگاه خواهند گفت بلکه به ما رشک می‌برید! (چنین نیست) بلکه» سوره فتح، آیه ۱۵.
  87. احکام القرآن، ابن عربی، ج ۴، ص۱۳۵.
  88. «به جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین بگو: به زودی به سوی قومی سخت جنگجو فرا خوانده خواهید شد که با آنان کارزار کنید (تا کشته شوند) یا اسلام آورند آنگاه، اگر فرمان برید خداوند پاداشی نیکو به شما خواهد داد و اگر روی برتابید چنان که پیش‌تر روی برتافتید شما» سوره فتح، آیه ۱۶.
  89. تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص۲۲۷.
  90. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  91. تفسیر ماوردی، ج ۱، ص۳۹۶؛ مجمع‌البیان، ج ۵، ص۹۹؛ اسباب النزول، ص۱۷۴.
  92. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  93. المغازی، ج ۵۳، ص۱۰۷؛ روض‌الجنان، ج ۱۰، ص۷۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۱۸۴.
  94. «مردم مدینه و تازیان بیابان‌نشین پیرامون آنان حق ندارند از (همراهی) پیامبر بازمانند و نه جان‌های خودشان را از جان او دوست‌تر بدارند؛ از این رو که هیچ تشنگی و سختی و گرسنگی در راه خداوند به آنان نمی‌رسد و بر هیچ جایگاهی که کافران را به خشم آورد گام نمی‌نهند و هیچ زیانی به دشمنی نمی‌زنند مگر که در برابر آن، کاری شایسته برای آنان نوشته می‌شود؛ بی‌گمان خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمی‌سازد» سوره توبه، آیه ۱۲۰.
  95. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۶.
  96. المغازی، ج ۲، ص۷۹۹ ـ ۸۰۰؛ نیز درباره حضور آنان بنگرید: تاریخ طبری، ج ۲، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹؛ تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص۴۵۳.
  97. الثقات، ج ۳، ص۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ تقریب التهذیب، ج ۱، ص۲۹۱.
  98. الثقات، ج ۳، ص۲۳۹؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص۳۳۳.
  99. الاستیعاب ج ۲، ص۱۱۹.
  100. المغازی، ج ۲، ص۷۹۹ ـ ۸۰۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۳۴۹؛ سبل الهدی، ج ۵، ص۲۲۰.
  101. السیره‌النبویه، ج ۴، ص۸۶۶؛ الاصابه، ج ۳، ص۱۲۹.
  102. المغازی، ج ۳، ص۸۹۶.
  103. الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص۳۴۶.
  104. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۸.
  105. عبدالله بن سبأ، ج ۲، ص۴۲.
  106. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص۱۵۹.
  107. الطبقات، ابن خیاط، ص۲۳۴.
  108. همان، ص۳۱۹.
  109. الانساب، ج ۲، ص۱۳۴.
  110. المحبر، ص۲۹۴؛ الانساب، ج ۲، ص۱۳۴.
  111. فتوح البلدان، ج ۱، ص۲۵۴.
  112. تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص۲۹۴.
  113. مسند احمد، ج ۴، ص۱۴۷؛ المستدرک، ج ۱، ص۱۹۰؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص۱۰۳.
  114. عقد الفرید، ج ۴، ص۲۷۷؛ الاغانی، ج ۱۶، ص۳۵۲.
  115. انساب الاشراف، ص۳۱۱.
  116. الفتوح، ج ۲، ص۴۳۹.
  117. انساب الاشراف، ص۳۷۴؛ مناقب، ج ۲، ص۹۹، ۳۷۱؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص۳۰۷.
  118. الفتوح، ج ۲، ص۴۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص۴۷۰.
  119. انساب الاشراف، ص۳۷۵؛ وقعة صفین، ص۳۴۳.
  120. الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص۴۹۸.
  121. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص۵۴۴.
  122. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص۲۶۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱۶، ص۳۷۰؛ تهذیب الکمال، ج ۲۱، ص۲۲۵.
  123. الغارات، ج ۱، ص۳۴؛ رجال ابن داود؛ ص۱۰۰.
  124. الاحتجاج، ج ۲، ص۱۰؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص۲۰.
  125. شرح اصول کافی، ج ۲، ص۱۹۲؛ وسایل الشیعه، ج ۱، ص۱۰.
  126. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص۱۰۲.
  127. مقتل الحسین علیه ‌السلام، ۱۷۹، ۲۴۰؛ الارشاد، ج ۲، ص۱۱۰؛ مناقب، ج ۳، ص۲۵۶.
  128. تاریخ طبری، ج ۴، ص۵۳۰.
  129. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص۴۳۹ ـ ۴۴۰؛ تاریخ طبری، ج ۶، ص۲۱۵.
  130. الاغانی، ج ۱۱، ص۳۰۲.
  131. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص۳۸۸؛ تاریخ طبری، ج ۶، ص۱۸۲؛ تاریخ دمشق، ج ۵۳، ص۳۹۰.
  132. التاریخ الکبیر، ج ۷، ص۳۹۹؛ الجرح و التعدیل، ج ۸، ص۲۸۰؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۴۵.
  133. جامع البیان، ج ۱۲، ص۱۲۹.
  134. مجمع البیان، ج ۱۰، ص۷۸۸؛ منتهی المطلب، ج ۲، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص۱۶ - ۱۷.
  135. زادالمسیر، ج ۸، ص۲۸۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۵۶۹؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص۵۷۳.
  136. سامانی، سید محمود، مقاله «جهنیه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰، ص ۲۹۹.