بنی مصلق بن سعد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی مصطلق

این طایفه -که از افرادش در منابع با نسبت «المصطلقی» یاد می‌شود-[۱]، از اعراب قحطانی[۲] و از شاخه‌های قبیله بزرگ خزاعه و ازد هستند که نسب از جذیمة (مصطلق) بن سعد بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۳]. مُصطَلِق از باب «مفتعل» و مشتق از واژه «الصلق»، به معنای «قوت صوت» است[۴]؛ و چون جذیمة بن سعد، برخوردار از صدای زیبا بود، به سبب صدای خوب و بلندش، او را «مصطلق»[۵]، و از نسل او با عنوان «بنی المصطلق» و گاه به اختصار «بَلمصطلق» یاد کرده‌اند[۶]. وی فرزندانی به نام‌های مالک، قیس و مازن داشت[۷] که همراه با دیگر فرزندانشان، طایفه معروف «بنی المصطلق» را بنیان نهادند.[۸]

منازل و مساکن این قوم

این طایفه در حجاز[۹] و در مناطق میانی مکه و مدینه سکونت داشتند[۱۰]. دیارشان «راحَة فرُوع»[۱۱] و «عُسْفان»[۱۲]، و از آب‌هایشان می‌توان به «الشُهده»[۱۳] و «مُرَیسیع»[۱۴] -در ناحیه قُدَید در نزدیکی مکه[۱۵]- اشاره کرد. کوفه[۱۶] و نیز اطراف حرّه بنی عضیده -از پایین خانه عمر بن عبدالعزیز در این حره تا خانه‌ای که بدان دار الخزازین گفته می‌شد- هم، از دیگر منازل بنی مصطلق به شمار رفته‌اند که در آن، جمعی از ایشان، همراه با بنی اعمام خود بنی کعب بن عمرو سکونت داشتند[۱۷].[۱۸]

تعاملات سیاسی- اجتماعی بنی مصطلق در عصر جاهلی

تنازعات نظامی

جایگاه والای خزاعی‌ها در منطقه موجب شد تا این قبیله و فروعاتش در عرصه تحولات سیاسی، نظامی و اجتماعی پیش از اسلام، جایگاه مهمی را به خود اختصاص دهند. آنان در کنار روابط مسالمت‌آمیزی که با دیگر قبایل و طوایف عرب داشتند، گاه بنابر برخی مقتضیات زمانه، روابط خصمانه‌ای هم با دیگر قبایل عرب و ساکنان شبه‌جزیره عربستان داشتند که از جمله آن می‌توان به حضور فرزندان مصطلق در نبرد این قوم با بنی هذیل در «راحة فروع» اشاره کرد. در این جنگ، صخر بن عبدالله خیثمی -که بواسطه شرارت‌های بی‌پایانش بدو «صَخر الغَیّ» می‌گفتند- با گروهی از مردان قومش بر بنی مصطلق یورش آورد؛ اما شکست خورد و کشته شد[۱۹]. یوم «ذات نکیف» نیز که به دنبال کینه‌توزی و دشمنی میان فرزندان بکر بن عبد مناة و قریشیان درگرفت، از دیگر رخدادهای مهم جاهلی است که نام بنی مصطلقی‌ها را در خود به ثبت رسانده است. بر اساس گزارشات موجود، بنی بکر بن عبد مناة بن کنانه بواسطه اخراجشان از مکه توسط قصی بن کلاب، همواره کینه قریش را در دل داشتند. تا این که آنان، در دوران زعامت مطلب[۲۰] و به نقلی عبدالمطلب[۲۱] بر امور مکه، بر این قصد شدند که قریش را از حرم کعبه بیرون کنند و امور آن را مجدداً به‌دست گیرند. در مواجهه با این اقدام، مطلب و به نقلی عبدالمطلب، میان مردم قریش و برخی طوایف منطقه که بنی حارث بن عبدمناة بن کنانه و بنی هون بن خزیمه -از کنانه- و بنی مصطلق -از خزاعه- از جمله آن بودند[۲۲]، پیمان اتحادی را به امضا رساند که بر اساس آن این قبایل، پس از گردهمایی در کنار کوه «حُبْشیّ» -در پایین دست شهر مکه- با قریش هم قسم شدند که تا شب و روز برپاست و تا کوه حبشی بر جای خود استوار است، در مقابل دیگران متحد باشند. از این‌رو، آنان را به نام آن کوه «احابیش قریش» خوانده شدند[۲۳]. بدین ترتیب، گروهی انبوه فراهم آمد و به فرماندهی مطلب یا عبدالمطلب، رهسپار پیکار با بنی بکر و هم‌پیمانانشان شدند. سپاهیان متخاصم در ذات نکیف -در منطقه یلملم- به هم رسیدند. با آغاز جنگ، مردان بنی بکر و یارانشان شکست سختی خوردند و بسیاری از آنان کشته شدند[۲۴].

علاوه بر این جنگ، مصطلقی‌ها در کنار دیگر احابیش قریش، در نبردهای جاهلی دیگر، از جمله جنگ‌های موسوم به «فجار»، شرکت جستند. از مهمترین این جنگ‌ها، فجار بین قریش و کنانه با قیس عیلان است[۲۵]. در سبب وقوع این جنگ، -که «ابن اثیر» (م ۶۳۰ هجری) از آن تحت عنوان «فجار دوم»[۲۶] و برخی دیگر تحت عنوان «فجار چهارم(براض)»[۲۷] از آن یاد کرده‌اند،- چنین گفته شده که: نعمان بن منذر –پادشاه حیره- هر سال ضمن کاروانی، مال التجاره به عکاظ می‌فرستاد و در مقابل آن، پوست و ریسمان و پارچه‌های زربافت از این بازار خریداری می‌کرد. مردی از قبیله هوازن، به نام «عروة الرحال»، حفاظت و حمایت کاروان را در سال مورد نظر به عهده گرفت. پیش‌دستی عروه در به‌دست گرفتن امور این کاروان، اعتراض براض بن قیس کنانی را در پی داشت. اما اعتراض او به نعمان بن منذر ثمری برایش نداشت. از این‌رو، آتش خشم و حسد در درون او شعله‌ور شد و پیوسته مترصد فرصتی بود تا در اثناء راه، «عروة الرجال» را از پای درآورد. وضع بدین منوال بود تا این که او سرانجام موفق شد در سرزمین «بنی مره» به مقصود خود جامه عمل بپوشاند. در آن زمان، قبیله «قریش» و کنانه با هم متحد بودند، و این جریان در زمانی اتفاق افتاد که قبائل عرب در بازار عکاظ سرگرم داد و ستد بودند. مردی، قبیله قریش را از جریان آگاه ساخت، از این‌رو، مردم قبایل قریش و کنانه پیش از آنکه قبیله هوازن از جریان آگاه گردند، با بهانه‌ای، به سرعت عکاظ را ترک کرده، رو سوی حرم[۲۸] نهادند. ولی هوازنی‌ها از موضوع با خبر شدند و فوراً به تعقیب آنان پرداختند و توانستند پیش از آنکه آنها به حرم برسند، به آنان دست یابند. دو گروه با هم درگیر شدند، اما طولی نکشید که بواسطه تاریکی هوا مجبور شدند دست از جنگ بکشند. قریش و کنانه با استفاده از این فرصت، در تاریکی هوا، راه حرم را پیش گرفتند و از معرکه گریختند. با فرار قریش به داخل محدوده حرم، قیسی‌ها به ناچار از تعقیب دست برداشتند و حین بازگشت، سال آینده در عکاظ را وعده جنگ خود قرار دادند. در این مدت، قیس عیلان هم‌پیمانان خود را گرد آورد و قریش نیز به جمع‌آوری قبایل هم‌پیمان خود از جمله احابیش پرداخت. جنگ در موعد مقرر آغاز شد و علی‌رغم پیروزی اولیه قیسی‌ها در ساعات اولیه جنگ، با پیروزی قریش در پس نیمروز، همراه شد. وضع بدین منوال بود تا این که بالاخره دو طرف به صلح تن در دادند و جنگ با پرداختن خونبهای کشتگان «هوازن» -که بیش از قریش کشته داده بودند،- خاتمه پذیرفت[۲۹].

«یوم شمطه» را هم از دیگر نبردهای جاهلی گفته‌اند که بنی مصطلق در کنار دیگر احابیش و همراه با قریش و کنانه علیه هوازن وارد میدان شدند. این جنگ، علی‌رغم آنکه قریش در آن پیروز اولیه میدان بود با شکست آنان در ادامه نبرد و کشته شدن بسیاری از ایشان همراه شد و سپس دو سپاه از هم جدا شدند[۳۰]. «یوم المشلل» نیز از دیگر جنگ‌هاست که فرزندان مصطلق در کنار دیگر احابیش و قریش به نبرد با بنی لیث پرداختند[۳۱].[۳۲]

احلاف و پیمان‌ها

ضرورت شیوه زندگی و لزوم دفع تهدیدها در جزیرة‌العرب، قبایل را وادار می‌کرد تا برای رسیدن به اهداف امنیتی و دفاعی خود، با دیگر قبایل هم‌پیمان شوند. این روابط جنگی، معمولاً به صورت موقت و ناپایدار بود و گاه وجود دشمن مشترک یا قوی‌تر به این رابطه دوستانه و هم‌پیمانی کمک می‌کرد. قبیله بنی مصطلق هم چونان دیگر قبایل عرب از این قاعده مستثنی نبودند. از این‌رو، آنان در قرن شش میلادی، در راستای تحکیم قدرت خود در مکه، پیمان‌های حلفی با قریش برقرار نمودند که از جمله آن می‌توان به پیمان آنان در جنگ «ذات نکیف» اشاره کرد که تا جنگ فجار و حتی تا مدت‌ها پس از ظهور اسلام ادامه داشت. فرزندان مصطلق، علاوه بر قریش هم‌پیمانان دیگری نیز از طوایف دیگر داشتند که بنی مدلج یکی از آنها بود[۳۳]. گرچه قبایلی را که با خزاعه پیمان داشته‌اند شاید بتوان از هم‌پیمانان بنی‌مصطلق نیز به شمار آورد؛ اما باید از بنی مدلج به عنوان مهم‌ترین هم‌پیمان بنی‌مصطلق نام برد.

گذشته از هم‌پیمانی‌های نظامی، از ازدواج‌های جاهلی هم می‌توان به عنوان یکی دیگر از مؤلفه‌های مهم اجتماعی یاد کرد که علاوه بر داشتن کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی، در پشتوانه‌سازی جهت استحکام روابط فیما بین قبائل، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌های امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست‌یابی به اهداف مورد نظر، محسوب می‌شدند. بنی مصطلق در کنار دیگر طوایف بنی خزاعه، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل حجاز همچون قریش و کنانه، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. چندان که ازدواج‌های متعدد مصطلقیان با منسوبان قبیله قریش، خود دلیل دیگر برگستردگی تعاملات و بده بستان‌های سیاسی آنان با این قبایل است. ازدواج قیله بنت عامر بن مالک بن مصطلق ملقب به «جزور» (حزور) با هاشم بن عبدمناف[۳۴] از جمله این موارد است. قیله مادر اسد بن هاشم بن عبدمناف و جده مادری فاطمه بنت اسد -مادر امیرالمؤمنین علی(ع)- است. این امر موجب شد تا از فرزندان ابوطالب(ع) با نسبت «الجزوری» (الحزوری) یاد شود[۳۵]. پیمان سببی جمینه[۳۶] بنت عبدالعزی بن قطن -که برخی با اسامی حمینه[۳۷] یا جمیله[۳۸] از او یاد کردند- با عبدالرحمن بن عوام بن خویلد -برادر زبیر-[۳۹] و نیز دختر مالک بن جذیمه با ظرب بن حارث بن فهر[۴۰] هم از دیگر ازدواج‌ها بود.

فعالیت‌های اقتصادی- اجتماعی

حضور فعال بنی مصطلقی‌ها در بازار عکاظ -از بازارهای معروف جاهلی- و شرکت در فعالیت‌های آن هم، از دیگر اخبار واصله از این قوم در ایام جاهلی گزارش شده است[۴۱].[۴۲]

بنی مصطلق و تعامل با نبی خاتم(ص)

بنی مصطلق و خصومت با رسول خدا(ص)

از ارتباط بنی مصطلق با پیامبر(ص) و مسلمانان و نحوه تعاملات ایشان با هم، در دوران حضور آن حضرت در مکّه اطلاعی در دست نیست. اما به نظر می‌رسد گستردگی ارتباطات بنی مصطلق و قریش و پیوندهای قبیله‌ای و منافع اقتصادی مشترک آنان، باعث اتخاذ مواضع کاملاً همسو با قریش از سوی ایشان شده باشد. چندان که نمود بارز و آشکار این همسویی و همگرایی را می‌توان سال‌ها بعد و در پی هجرت نبی خاتم(ص) به مدینه تا فتح مکه (سال هشتم هجری) به خوبی و روشنی دریافت. قبیله بنی مصطلق از دوران جاهلیت با قریش هم‌پیمان بود و در جنگ فجار -که اندکی قبل از بعثت نبی خاتم(ص) صورت گرفت، همراه با دیگر احابیش، به یاری‌شان شتافته بود. این هم‌پیمانی که تا دوران دعوت پیامبر(ص) نیز ادامه یافته بود، باعث می‌‌شد که آنها هم، همان خصومت قریش را نسبت به رسول خدا(ص) داشته باشد. این رویکرد موجب شده بود که مصطلقی‌ها از بدو هجرت پیامبر(ص) به یثرب، بنای عداوت و دشمنی با ایشان و دولت نوبنیادش را نهاده و تا زمان غزوه مریسیع (سال پنجم یا ششم هجری) به صورتی قوی‌تر و تا فتح مکه به شکلی خفیف‌تر، در قامت متحدی بزرگ و استوار برای قریش در اکثر توطئه‌ها و نبردها علیه مسلمانان مشارکت داشته باشند. همراهی با قریش و حضور در جنگ‌های بزرگی چون احد[۴۳] و خندق[۴۴] از جمله این نبردهاست. پیامبر(ص) نیز بخاطر عنایتی که به خزاعه داشت، با آنان مدارا می‌کرد[۴۵]. اما ادامه این همکاری‌ها با قریش، سرانجام آنان را به نبرد با رسول خدا(ص) سوق داد. این جنگ که در سال پنجم و یا ششم هجری به وقوع پیوست، در تاریخ به «غزوه بنی مصطلق» یا «غزوه مریسیع» شهرت دارد.[۴۶]

غزوه مُرَیسیع (بنی المصطلق)

در شعبان سال پنجم[۴۷] یا ششم هجری[۴۸] به پیامبر(ص) خبر رسید که «حارث بن ابی‌ضرار» - رئیس قبیله بنی‌مصطلق - با برخی دیگر از قبایل طرح اتحاد در انداخته، قصد حمله به مدینه و جنگ با رسول خدا(ص) را دارند[۴۹]. حضرت، «بریدة بن حصیب اسلمی» را برای به دست آوردن اطلاعات و کشف صحت یا سقم این خبر به سوی آنان فرستاد. او نزد حارث بن ابی‌ضرار رفت و با این سخن که وی از عرب‌های بیابانگرد است و «در قومش پیروانی هستند که قصد یاری وی را دارند»، به حارث بن ابی‌ضرار نزدیک و از برنامه‌های او و قبیله‌اش آگاه شد. مدتی بعد، بریده نزد رسول خدا(ص) بازگشت و ایشان را از درستی خبر آگاه ساخت[۵۰]. پیامبر(ص) نیز، خبر را به مسلمانان اعلان و آنها را به مقابله با فتنه بنی‌مصطلق فرا خواند. پس از فراهم آمدن نیروها، نبی اکرم(ص) با سپاه خود که مشتمل بر ۷۰۰ سپاهی[۵۱]، از جمله ۳۰ سوار که ۱۰ سوار از مهاجران و ۲۰ سوار از انصار بود[۵۲]، در دوم شعبان از مدینه به سمت مریسیع حرکت کرد[۵۳]. در طول مسیر، مسلمانان یکی از جاسوسان بنی‌مصطلق را در منطقه «بقعاء»، به اسارت گرفتند. این جاسوس از فراهم آوردن سپاه بسیار توسط حارث گفت و از آمادگی آنان جهت نبرد با مسلمانان خبر داد. پیامبر(ص) از وی خواست تا اسلام بپذیرد. اما او با این پاسخ که: «در این مورد، تابع قوم خود است» از قبول اسلام امتناع کرد و کشته شد. خبر این حادثه به لشکرگاه حارث بن ابی‌ضرار رسید و سبب ایجاد ترس شدید در دل بنی‌مصطلق و پیروانشان شد. از همین روی، بسیاری از هم‌پیمانان حارث بن ابی‌ضرار، او را ترک و از اطراف او و قبیله‌اش پراکنده شدند[۵۴].

با رو در رو شدن دو سپاه در کنار آبگیر «مریسیع»، رسول خدا(ص) آنان را به اسلام دعوت کرد[۵۵]. اما آنها به یک‌باره به تیراندازی پرداختند و بدین ترتیب، جنگ آغاز شد. دیری نپایید که صفوف دشمن به سرعت از هم پاشید و ده تن از مشرکان بنی‌مصطلق کشته و بقیه به اسارت در آمدند[۵۶]. حدود ۲۰۰ خانوار اسیر شدند و بالغ بر ۲۰۰۰ شتر و ۵۰۰۰ گوسفند نیز به غنیمت گرفته شد[۵۷]. در این درگیری همچنین، «جویریه»، دختر بیست ساله[۵۸] حارث بن ابی‌ضرار -رئیس بنی‌مصطلق- توسط امیرمؤمنان(ع) اسیر، و نزد پیامبر(ص) آورده شد[۵۹]. با خاتمه یافتن جنگ، رسول خدا(ص) و یارانش به سوی مدینه مراجعت نمودند. حضرت، در مکانی به نام «ذات الجیش»، جویریه را به یکی از انصار سپرد و او را مأمور نگهداری از جویریه فرمود. پس از رسیدن به مدینه، حارث بن ابی ضرار -پدر جویریه- با چند شتر، رهسپار مدینه شد تا در ازای آن شتران، جویریه را آزاد کند. در میانه راه، چون به عقیق رسید، شتران را زیر نظر گرفت و به واسطه علاقه زیادش به دو شتر از این شتران، آنها را در منطقه عقیق، مخفی کرد و سپس با بقیه شتران، نزد رسول‌خدا(ص) آمد و ضمن پیشکش فدائی خود، در خواست آزادی دخترش را نمود. حضرت فرمود: «پس کجایند آن دو شتری که در فلان شعب مخفی کرده‌ای؟» حارث از این خبر غیبی دانست که او پیامبر خداست از این‌رو همراه با پسرانش مسلمان شدند و شهادتین بر زبان جاری کردند. سپس در پی آن دو شتر فرستادند و آن دو را به پیامبر(ص) تقدیم کردند. حضرت نیز، جویریه را به او تحویل داد. رسول خدا(ص) جویریه را -که مسلمان شده بود- از پدرش خواستگاری کرد. حارث نیز با این ازدواج موافقت کرد و حضرت، صداقش را چهارصد درهم قرار داد[۶۰].

اما بنا بر نقلی دیگر، بعد از تقسیم غنائم غزوه بنی مصطلق، جویریه در سهم ثابت بن قیس بن شماس و پسر عمویش قرار گرفت[۶۱]. آنان با او تعهد کردند که با پرداخت نه اوقیه (هفت مثقال) طلا[۶۲] می‌تواند خود را آزاد کند. جویریه در پرداخت این مبلغ از پیامبر(ص) یاری خواست و حضرت، آن را از جانب وی پرداخت نمود و سپس با رضایت وی، با او ازدواج کرد[۶۳]. با انتشار خبر ازدواج رسول خدا(ص)، مسلمانان، اسرایی را که در تصرف خود داشتند، به دلیل خویشاوندی آنان با حضرت، آزاد نمودند[۶۴]. برخی نیز گفته‌اند: حضرت بنا به خواسته جویریه، صداق او را آزادی او و به قولی چهل[۶۵] یا صد تن از اسرا[۶۶] یا همه اسرای بنی‌مصطلق قرار داده بود. اما این اقوال بنا بر روایات عایشه[۶۷] و نیز خود جویریه از این ماجرا، رد می‌شود. جویریه در این باره می‌گوید: «وقتی حضرت(ص) مرا آزاد ساخت و به عقد خویش در آورد به خدا قسم؛ من حتی یک کلمه با او درباره افراد عشیره‌ام، سخن نگفتم؛ این خود مسلمانان بودند که آنان را آزاد کردند؛ دیدم دخترکی که دختر عمویم بود، پیش من آمده خبر آزادی آنان را به من می‌دهد، پس خداوند عزوجل را شکر کردم»[۶۸].

با وجود شکست طایفه بنی مصطلق از پیامبر(ص) و سرانجام پذیرش اسلام از سوی آنها، به نظر می‌رسد که مصطلقی‌های ساکن اطراف مکه که در قالب گروه احابیش با قریش هم‌پیمان بودند، همچنان به همکاری‌های خود با قریش ادامه می‌دادند. از جمله مواضعی که این گروه در آن به ایفای نقش پرداختند می‌توان به وقایع بزرگی چون صلح حدیبیه و سپس فتح مکه اشاره داشت. در پی حضور رسول خدا(ص) در حدیبیه در سال ششم هجری، حضرت، خراش بن امیه خزاعی را نزد قریش فرستاد تا پیام ایشان را به قریش ابلاغ نماید. اما قریشیان بر او یورش آوردند و شترش را کشتند و خواستند خود او را نیز به قتل برسانند، اما احابیش -که مصطلقی‌ها هم بخشی از آنها بودند،- به دفاع از خراش پرداخته، تا این که وی در سایه این حمایت‌ها، سالم نزد حضرت مراجعت نمود[۶۹]. واقعه فتح مکه هم، دیگر موضعی است که از احابیش – و حضور احتمالی مصطلقی‌ها در آن- نامی به میان آمده و از درگیری جمعی از قریشیان و احابیش با گروهی از مسلمانان به فرماندهی خالد بن ولید در بدو ورود او به مکه، خبر داده شده است[۷۰].[۷۱]

بنی مصطلق و پذیرش اسلام

با توجه به اینکه موطن خزاعه، مکه و اطراف آن بوده و خزاعیان از جمله مصطلقی‌ها ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ لکن نامی از مردمان این قوم در میان مسلمانان نخستین و گروندگان به اسلام در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، به ثبت نرسیده است. چنین به نظر می‌رسد مردم این قبیله در بدو امر، تحت تأثیر قریش و روابط نزدیکی که با این قوم داشتند، به جهت برخی مصالح، از پذیرش اسلام خودداری کرده بودند. در هر حال، نخستین پذیرش جمعی مصطلقی‌ها به اسلام را باید در غزوه بنی مصطلق جست. این جنگ، اولین رویارویی خزاعه با پیامبر(ص) و در عین حال افروزنده نخستین جرقه‌های مسلمان شدن این قبیله بود. «بنی‌المصطلق» از تیره‌های خزاعه بود که به فرماندهی رییس خود -حارث بن ابی‌ضرار- در شعبان سال پنجم[۷۲] یا ششم هجری[۷۳] در مریسیع با رسول خدا(ص) به نبرد پرداختند؛ اما شکست خورده، بسیاری از آنان از جمله «جویریه» دختر حارث به اسارت در آمدند. مدتی بعد، حارث بن ابی ضرار -پدر جویریه- در پی آزادی دختر، با چند شتر رهسپار مدینه شد تا در ازای آن شتران، جویریه را آزاد کند. او در میانه راه، دو شتر از این شتران را در منطقه عقیق، مخفی کرد[۷۴] و سپس با بقیه شتران، نزد رسول خدا(ص) رفت و ضمن پیشکش فدایی خود، در خواست آزادی دخترش را نمود[۷۵]. حضرت در این دیدار، جویای حال آن دو شتری که حارث در شعب عقیق مخفی کرده بود، شد[۷۶]. حارث که از این خبر غیبی به پیامبری آن حضرت یقین حاصل کرده بود، مسلمان شد. در پی مسلمانی او، فرزندان وی و سپس مردم قومش نیز به تبعیت از او اسلام آوردند. جویریه نیز مسلمان شد و حضرت، او را پس از خواستگاری از پدرش، به عقد خود در آورد و صداقش را چونان دیگر زنان خود، چهارصد درهم قرار داد[۷۷]. سال‌ها بعد، همزمان با فتح مکه، گروهی دیگر از مصطلقی‌ها -که در شمار احابیش قریش در مکه حضور داشتند،- نیز، همراه و همگام با دیگر مشرکان قریش مکه به مسلمانی تن دادند.[۷۸]

بنی مصطلق و ماجرای ولید

در سال نهم هجری، ولید بن عقبه از سوی نبی خاتم(ص) مأموریت یافت تا به جانب بنی مصطلق رفته، زکات آنان را دریافت نماید. ولید سوی این قوم حرکت کرد. بنی‌مصطلق که خبر آمدن ولید بن عقبه را به دیار خود شنیدند، با تعدادی شتر و گوسفند، با شادی به استقبالش رفتند. اما ولید، چون از دور آنها را مشاهده کرد، به گمان این که آنان به علت خصومتی که از دوران جاهلیت میان آنها و ولید بوده، قصد کشتن او را دارند، بلافاصله منطقه را ترک و نزد رسول خدا(ص) بازگشت. او پس از مراجعت نزد حضرت، از سوء قصد بنی مصطلق به جان خود گفت و از امتناع آنان از پرداخت زکات خبر داد. مسلمانان با شنیدن این سخنان، به پیامبر(ص) پیشنهاد کردند که ایشان جهت سرکوبی مصطلقی‌ها، بار دیگر دست به قبضه شمشیر شود. کم‌کم اصرارها در این‌باره رو به فزونی نهاد تا این که در این هنگام، گروهی از مردم بنی مصطلق -که کلثوم بن علقمة بن ناجیه خزاعی مصطلقی از جمله آنان بودند-[۷۹]، به مدینه وارد شدند. آنها در پی دیداری که با پیغمبر(ص) داشتند، عرضه داشتند: «هنگامی که اطلاع حاصل کردیم که شخصی را به سویمان گسیل داشته‌ای، دسته جمعی به استقبال او شتافتیم و آنچه که قرار بود بپردازیم آن را نیز آماده کرده بودیم تا بپردازیم؛ ولی فرستاده شما پیش از آنکه به نزد ما بیاید بازگشت و ما شنیده‌ایم که او به نزد شما آمده و اظهار داشته که ما در صدد قتل او بودیم، در حالی که به خدا سوگند، ما بدین قصد نیامده بودیم». در این هنگام، خداوند در تأیید گفته مصطلقی‌ها و کذب ولید بن مغیره آیه شریفه: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍۢ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَـٰلَةٍۢ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَـٰدِمِينَ[۸۰] را نازل فرمود[۸۱].[۸۲]

مشاهیر و معاریف بنی مصطلق

از اعلام و رجال برجسته بنی مصطلق در جاهلیت و اسلام علاوه بر چهره‌های بزرگی چون حارث بن ابو ضرار و دخترش جویریه بنت حارث –همسر گرامی رسول خدا(ص)- که در متن به نامشان پرداخته شد، می‌توان از رجالی نظیر جلیحة بن قدید بن عبید بن حلف[۸۳]، عبدالعزی بن قطن و سوید بن عامر مصطلقی به عنوان سه تن از مشاهیر جاهلی این قوم یاد کرد. عبدالعزی بن قطن از مصطلقی‌هایی بود که در پیمان خزاعه با عبدالمطلب شرکت داشت[۸۴]. سوید بن عامر مصطلقی هم، از شاعران بنام جاهلی این قوم بود که بنا بر نقلی، پیامبر(ص) با شنیدن اشعار حکمت‌آمیزش فرمود: «اگر سوید اسلام را درک می‌کرد، مسلمان می‌شد»[۸۵]. عمرو بن حارث بن ابوضرار[۸۶] و عبدالله بن حارث برادران جویریه –همسر پیامبر(ص)-[۸۷]، مسلم بن حارث خزاعی مصطلقی[۸۸]، ناجیة بن حارث بن ناجیه خزاعی[۸۹] و پسرش علقمة بن ناجیه خزاعی (علقمه حضرمی)[۹۰] نیز از دیگر شخصیت‌های معروف این قوم و در شمار اصحاب پیامبر اکرم(ص) برشمرده شده‌اند. ضمن این که برخی منابع، از کلثوم بن علقمة بن ناجیه خزاعی مصطلقی هم در زمره اصحاب پیامبر(ص) یاد کرده‌اند[۹۱]. این در حالی است که بسیاری از مصادر هم، او را در عداد تابعین برشمرده، صحابی بودنش را رد کرده‌اند[۹۲]. ابوربیعه مصطلقی از شعرای معروف دوران اسلامی این قوم[۹۳] و محمد بن عبدالرحمن بن حارث بن ابوضرار[۹۴]، عیسی بن حضرمی مصطلقی[۹۵] و عبدالله بن عمرو بن حارث بن ابوضرار[۹۶] از محدثان و راویان مشهور بنی مصطلق نیز از دیگر رجال و نام‌آورانی‌اند که به این قوم منتسب شده‌اند. ضمن این که از زنان بزرگ این قوم که نامی از آنها در جریده تاریخ به ثبت رسیده است، باید از عمره بنت حارث بن ابو ضرار مصطلقی، خواهر جویریه[۹۷] و جمیله بنت عبدالعزی بن قطن[۹۸] -که نامش در برخی منابع حمینه[۹۹] و در بعض دیگر جمینه[۱۰۰] ذکر شده است- هر دو از صحابیات و بیعت‌کنندگان با رسول خدا(ص) نام برد[۱۰۱].[۱۰۲]

منابع

پانویس

  1. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۲۲۰؛ سمعانی بر خلاف دیگر نسب‌شناسان، از سعد بن عمرو –پدر جذیمة بن سعد- به عنوان «مصطلق» یاد کرده، نسبت «المصطلقی» را نسبتی برای فرزندان او عنوان کرده است. (سمعانی، الأنساب، ج۱۲، ص۲۹۱.)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۵؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۳، ص۱۱۰۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۴۷. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان سعد بن عمرو بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۹)
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۵.
  4. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۶؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۸.
  5. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۱؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۸.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۵.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  9. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۴۸۵.
  10. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج۷، ص۳۷۷.
  11. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۲؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۳، ص۱۱۰۴.
  12. بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۴۲. نیز ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۱-۱۲۲.
  13. عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۳، ص۱۱۰۴؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۴۸۵.
  14. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۲۰.
  15. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.
  16. ر.ک: ابن حبان، تاریخ الصحابه، ص۱۷۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۰۱.
  17. نمیری، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۲۶۸.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  19. عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۳، ص۱۱۰۵؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۰۱.
  20. ابن‌حبیب بغدادی، المحبّر، ص۲۴۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۴۸.
  21. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۷.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۷۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۶.
  23. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۲؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۶۱۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۱۶۴. برخی نیز احابیش را از ماده «تحبش» به معنای اجتماع دانسته آورده‌اند که به جهت اجتماعشان به آنها احابیش گفته‌اند. (ر.ک: ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۶۱۶؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۶.)
  24. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۵-۷۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۷-۵۸۸ و با اختلاف ابن‌حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۱۳-۱۱۷.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۹۰-۵۹۵. نیز ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴.
  26. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۸۹.
  27. ابن‌حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۶۴-۱۶۵؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۱.
  28. چهار فرسخ از چهار طرف مکه را حرم می‌‌گفتند و جنگ در آن نقطه میان عرب ممنوع بود.
  29. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۹۰-۵۹۵. نیز ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴.
  30. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۲.
  31. ابن‌حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۱۷-۱۱۹.
  32. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  33. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۵۶.
  34. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۷؛ دارقطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۷۲۵؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۱۶، ص۳۸. نیز زبیر بن بکار، نسب قریش، ص۱۶.
  35. دارقطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۷۲۵؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۲۷۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۲۷۸.
  36. مصعب زبیری، جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۰۴.
  37. زبیر بن بکار، نسب قریش، ص۲۳۵.
  38. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۵۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۷۱.
  39. زبیر بن بکار، نسب قریش، ص۲۳۵. مصعب زبیری، جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۳۶۵.
  40. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۲۵.
  41. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ ابن‌حبیب بغدادی، المحبّر، ص۲۶۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۸، ص۳۰۹.
  42. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  43. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۱. نیز ر.ک: محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.
  44. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۱۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۲۳.
  45. قریبی، مرویات غزوة بنی المصطلق، عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامیة، ص۶۳.
  46. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  47. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸.
  48. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴-۶۰۵.
  49. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰؛ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴.
  50. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۴-۴۰۵.
  51. ابن کثیر، السیرة‌النبویه، ج۳، ص۲۹۷.
  52. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۵.
  53. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸.
  54. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷-۴۰۸.
  55. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷.
  56. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۴۸.
  57. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۰۵.
  58. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴؛ شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰.
  59. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱؛ شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰.
  60. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۳۱۵.
  61. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۱.
  62. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ شافعی حلبی، السیره الحلبیه، ج۳، ص۴۵۰.
  63. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹. برخی منابع بر اساس روایتی از عایشه در این باره، چنین نقل کردند: جویریه در حالی که پیامبر(ص) کنار آبی نشسته بودند، نزد حضرت آمد و ضمن اظهار مسلمانی، برای پرداخت مبلغ قرارداد، از حضرت طلب کمک کرد؛ پیامبر(ص) فرمود: «کاری بهتر از این هم هست» پرسید: «چه کاری؟» فرمود: «تعهدی که کردی می‌پردازم و تو را به همسری برمی‌گزینم»، جویریه گفت: «بسیار خوب» حضرت، او را از ثابت بن قیس خرید و آزاد کرد و سپس با او ازدواج کرد.... (محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۲.)
  64. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۲.
  65. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۰۶.
  66. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۲.
  67. «... مردم چون با خبر شدند که حضرت(ص) با او ازدواج کرده و داماد مصطلقی‌ها شده، اسرایی که به غنیمت گرفته بودند را آزاد کردند و بدین وسیله صد خانواده از بنی‌مصطلق، آزاد شدند». (محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۲.)
  68. شافعی حلبی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۳۸۳.
  69. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۱۴؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۵، ص۴۶.
  70. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۶.
  71. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  72. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۸.
  73. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۰۴-۶۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۳۵.
  74. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۸؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱.
  75. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۲۱۸؛ سهیلی، الروض الأنف، ج۶، ص۴۰۶.
  76. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۸؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱.
  77. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۳۱۵. نیز ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۰۰.
  78. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  79. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۹۳.
  80. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
  81. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۶. نیز محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۰؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۴۲.
  82. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  83. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۵.
  84. ابن‌حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۶-۸۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱.
  85. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۴، ص۶۲-۶۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۸۴.
  86. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱۰، ص۳۷۳۶؛ ابن حبان، تاریخ الصحابه، ص۱۷۷.
  87. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۳؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۸۸۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۰۱.
  88. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۱۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۹۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۸۴. نیز سید مرتضی، الامالی، ج۲، ص۳۶.
  89. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۱۹.
  90. ابن قانع؛ معجم الصحابه، ج۱۱، ص۴۰۹۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۶-۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۶.
  91. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۹۳.
  92. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۵۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۲۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۴۹۴.
  93. ابو الفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱، ص۱۴۱؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۸۸.
  94. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۷، ص۳۱۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۸، ص۸۴.
  95. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۷۴.
  96. المزی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۵۱.
  97. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۲۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۸۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۰۰.
  98. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۵۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۷۱.
  99. زبیر بن بکار، نسب قریش، ص۲۳۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۸، ص۹.
  100. مصعب زبیری، جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۰۴.
  101. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۰۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۵۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۷۱.
  102. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.