سادهزیستی امام علی
مقدمه
علی(ع) ساده زیستی را برای رهبران جامعه اسلامی لازم و واجب میدانست. از نظر آن حضرت نه تنها برای قناعت فقرا و رضایت آنان از زندگی ساده خویش مفید مینماید، بلکه برای ثروتمندان نیز سودمند است که بدانند ثروت، آنان را به طغیان وادار نکند. هنگامی که رهبر آنها این گونه ساده زیست است و در مسیر خداوند گام بر میدارد، آنان نیز باید زندگی ای سودمند و دور از طغیان و تجاوز داشته باشند. آن گاه که رهبر جامعه، هیچ گونه سوء استفادهای از قدرت و توان خود نمیکند یقیناً در برابر طغیانگران و متجاوزان به حقوق مردم میایستد. در سخنی آن حضرت فرمود: «خداوند مرا پیشوای مردمش قرار داده، پس بر من واجب کرده که برای (امور) خود اندازه داشته باشم و در غذا، نوشیدنی و لباسم؛ مانند مستمندان باشم که فقیر به فقر و نداری من اقتداء کند و توانگر با ثروت خود سرکشی ننماید».[۱]
امیرالمؤمنین(ع) نه تنها خود ساده میزیست، بلکه کارگزاران خویش را نیز به ساده زیستی دعوت میکرد. البته بر این باور بود که آنان نمیتوانند مانند علی(ع) باشند؛ ولی میتوانند ورع و عفت را در عملکرد خود مورد توجه قرار داده و به عبادت و عدل روی آورند.
در نامه خود به عثمان بن حنیف استاندار بصره آنگاه که وی را از شرکت در مهمانی اشرافی یکی از بزرگان اهل بصره نهی کرده میفرماید: «آگاه باش که هر پیرو و مأمومی را پیشوایی است که باید از او پیروی کند و به روشنایی نور دانش وی روشنی گیرد. بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و از خوردنی خویش به دو گرده نان بسنده کرده است. آگاه باشید که شما توان انجام این کارها را ندارید؛ اما مرا به پارسایی، کوشش، پاک دامنی و درستکاری یاری کنید...».
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه این نامه به این نکته اشاره میکند که ساده زیستی من به علت فقر و نداری نیست؛ زیرا همانگونه که در گذشته یاد کردیم علی(ع) ثروت فراوان داشت، بلکه به جهت رعایت حال فقرا و مستمندان در سراسر کشور اسلامی است.
«اگر میخواستم تا به شهد و عسل پالوده و مغز گندم و بافتههای ابریشم راه داشتم؛ لکن دور است که هوا و هوس من بر من چیره گردد و زیادی حرص، مرا به گزیدن خوراکهای (رنگارنگ) بکشاند. شاید در حجاز و یمامه کسانی باشند که امیدی به قرص نان نداشته باشند و هیچ گاه سیر نشده باشند. و دور است از من که سیر بخوابم و پیرامون من شکمهایی باشد که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهایی سوخته باشد... آیا از خویشتن به این بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان بنامند و در ناگواریهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی، نمونه و اسوهای برایشان نشوم؟...»[۲]. در این سخنان، امیرالمؤمنین رمز ساده زیستی خود را در دوران خلافت یاد نموده است: به یاد گرسنگان بودند و در سختی الگو و اسوه ایشان نه این که تنها نام «پیشوایی» را یدک بکشد. اکنون به ذکر نمونههای از لباس و خوراک حضرت میپردازیم[۳]:
لباسهای ساده امیرالمؤمنین(ع)
نمونههای زیادی از مشخصات لباسهای ساده و فرسوده امیرالمؤمنین(ع) یاد کردهاند که به برخی از آنها بسنده میکنیم: درباره لباسهای حضرت، ابن ابی الحدید گوید: علی(ع) کرباس که لباس ساده خشن بود میپوشید [۴]. همو گوید: لباس علی(ع) گاهی با پوست و زمانی با لیف خرما وصله شده بود و کرباس خشن میپوشید[۵]. علی(ع) لباس ساده و خشن میپوشید و قدرت، وی را به پوشیدن لباسهای فاخر وانداشت. درباره نوع پیراهن و شلوار و.... حضرت که در عربی به آنها قمیص و ازار میگویند، نقلهای شگفتی گزارش شده است:
پیراهن
۱. عبدالله بن ابیهذیل گوید: بر تن علی(ع) پیراهن «زابی» دیدم که هرگاه آستین آن را میکشید به ناخنهای وی میرسید و هنگامی که آن را رها میکرد به بازوی وی[۶] و بنابه نقلی به نصف ذراع وی میرسید[۷].
زاب: منطقهای در موصل و شهری در اندلس و زابی منسوب به آن است[۸]. تعبیر زابی در طبقات[۹]، بحارالأنوار و مناقب آمده و در برخی منابع، پیراهن رازی آمده است[۱۰] که ظاهراً منسوب به ری است. در همین روایت برابر نقلی دیگر پیراهن «رزی»[۱۱] آمده که به معنای پیراهن حقیر است.
۲. امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل میکند که علی(ع) پیراهنی سنبلانی به چهار درهم خرید، پس خیاطی را خواند، آستین پیراهن را کشید و آنچه از انگشتان تجاوز میکرد قطع نمود[۱۲]. زمخشری در الفائق نقل کرده است که علی(ع) پیراهنی خرید و آنچه افزون بر انگشتان بود قطع نمود و به مرد[خیاط] گفت: دور آن را بدوز[۱۳].
سُنبلانی لباس بلند و گشادی بوده است. برخی آن را منسوب به سنبلان، از شهرهای روم دانستهاند که پیراهنهای بلندی داشته است[۱۴].
در نقلی به جای سنبلانی «مُسبِلاً» آمده است[۱۵]. مُسبِل را جامه بلندی دانستهاند که به زمین میرسیده و افراد برای تکبر آن را میپوشیدند و برابر نقلی دیگر خشنترین لباس بود که از کتان میساختند[۱۶]. به نظر میرسد که معنای دوم درباره لباس علی(ع) صدق میکرده است و آن حضرت بلندی آستینها را به دست خیاط کوتاه کرده و آنچه ذکر شده که خود کوتاه نموده، همۀ روایت نیست. علت این کار امیرالمؤمنین شاید این بوده که حضرت بطین و شانههایی سترگ داشته است و پیراهن مناسب و به اندازه و ارزان در بازار نیافته و مجبور به خرید چنین پیراهنی شده است. سفارش دوخت لباس نیز هزینه بیشتری میبرده است.
۳. ابو اشعت عبری از پدرش نقل میکند: علی(ع) را دیدم که در فرات روز جمعه غسل کرد. آن گاه پیراهن کرباسی به سه درهم خرید و با مردم در آن نماز جمعه خواند در حالی که گریبان آن هنوز دوخته نشده بود[۱۷]. آن حضرت لباس کرباسی «کَسکَری» نیز میپوشید[۱۸]. این، لباس تابستانی حضرت بود. قدامة بن عتاب گوید: علی(ع) را در روزی از ایام زمستان دیدم که برای ما سخنرانی میکرد و بر او پیراهن «قَهز» و شلوار قهز بود [۱۹].
قَهز: نوعی لباس است که از پشم بافته میشود؛ مانند: مرعِزّی[۲۰]. بدیهی است که لباس پشمی، خشن و زبر است. زمخشری نیز به این نوع لباس حضرت در نقل مشابهی اشاره دارد [۲۱].
۴. امیر المؤمنین(ع) در هنگام خرید تلاش میکرد از کسانی خرید کند که وی را نشناسند. غلامی از بنی أشتر گوید: من نوجوان بودم علی(ع) را در محله بنی دیوار دیدم. به من گفت: آیا مرا میشناسی؟ گفتم: آری، تو امیرالمؤمنین هستی، سپس نزد دیگری رفت و گفت: آیا مرا میشناسی؟ گفت: نه حضرت از او پیراهن زابی خرید [۲۲].
۵. روزی علی(ع) برای خرید پیراهن رفت. چون شخص فروشنده، حضرت را شناخت از وی چیزی نخرید و نزد نوجوان کم سنی رفت و از او پیراهنی به سه درهم خرید. پدر نوجوان که آمد و گزارش فروش پسر خود را شنید. یک درهم برداشت و به سرعت خود را به علی(ع) رساند و گفت: ای امیرالمؤمنین این درهم را بگیر، فرمود: جریان آن چیست؟ گفت: بهای پیراهن دو درهم بوده است. فرمود: او با رضایت من فروخته و درهم را با رضایت گرفته است[۲۳].
علی(ع) خلیفه است؛ اما به هیچ روی از موقعیت خود سوء استفاده نمیکند، بلکه تلاش میکند که فروشندگان به خاطر وی در معامله تخفیف ندهند. در حالی که او نیاز زیادی دارد و محتاج است. این در حالی بود که علی(ع) برای کنترل قیمتها به بازارهای شهر کوفه سر میزد.
۶. ابو مطر بصری گوید: در کوفه بودم. روزی تصمیم گرفتم به بازار کوفه سری بزنم. ناگاه دیدم کسی به من میگوید: ای مرد ازار (شلوار) خود را بالا بر؛ زیرا برای پاکی جامهات بهتر است و به پرهیزگاری پروردگارت نزدیکتر. گفتم: این کیست؟ گفتند: امیرالمؤمنین است. به دنبال وی رفتم او به بازار شتر فروشها رفت و در وسط آن ایستاد و فرمود: «ای گروه تاجران بر حذر باشید از سوگند ناپسند؛ زیرا کالا را به فروش میرساند و برکت را از بین میبرد»[۲۴]
آن گاه به بازار کرباس فروشها رفت. به مردی گفت: آیا دو جامه به پنج درهم داری؟ مرد از جای خود برخاست و گفت: آری ای امیرالمؤمنین! چون او را شناخت از آنجا رفت و در برابر نوجوانی توقف کرد و گفت: آیا نزد تو دو جامه به پنج درهم هست؟ گفت: آری دو جامه هست که یکی بهتر از دیگری است یکی سه درهم و دیگری دو درهم. فرمود: آنها را بیاور به قنبر غلام خود فرمود: پیراهن سه درهمی را بردار. قنبر گفت: ای امیرالمؤمنین تو به آن سزاوارتری؛ زیرا بالای منبر میروی و برای مردم سخنرانی میکنی. حضرت فرمود: تو جوان هستی و نشاط جوانی داری: «و من از خدایم خجالت میکشم که خود را بر تو برتر قرار دهم»[۲۵] زیرا از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «از آنچه میپوشید به آنها بپوشانید و از آنچه خود میخورید به آنها بخورانید»[۲۶] سپس پیراهن را پوشید و از نوجوان خواست که اضافی آستین آن را قطع کند...[۲۷]. این برخورد علی(ع) با غلامش قنبر است که لباس بهتر را در اختیار او میگذارد. کجا سراغ دارید که حاکمی این گونه عمل کند یا شخصی در موقعیتی بسیار پایینتر از حاکم، این گونه به یاد غلام و خدمتگزار خود باشد. این حکایت را بسیاری نقل کردهاند.
۷. علی(ع) از لباسهای خود به بهترین وجه بهره میبرد؛ ولی باید توجه داشت که لباس کرباس، دوام زیادی ندارد و زود مندرس میشود. علی(ع) از پوشیدن لباس وصله دار نگران نبود بلکه آن را باعث تواضع میدانست. روزی از بازار کوفه میگذشت که پیراهن حضرت به تختی بر خورد و پاره شد. پیراهن را به دست گرفته نزد خیاطها آمد و فرمود: برای من این را بدوزید خداوند به شما برکت دهد[۲۸].
حضرت «مدرَعَه» خود را بارها و صله کرد. مدرعه، لباسی پشمی است؛ مانند عبا که بر دوش میاندازند[۲۹]. پیراهن کرباس دوام زیادی ندارد؛ اما لباس پشمی گرچه خشن و زبر است دوام بیشتری دارد. امیرالمؤمنین(ع) درباره وصله مدرعه خود میفرماید: «به خدا سوگند که این جامه پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینه کننده آن خجالت کشیدم. یکی به من گفت: «آن را دور نمیافکنی؟» گفتم: از من دور شو که: «بامدادان، مردم شب روان را میستایند»[۳۰].
این سخن با تفصیلی بیشتر از امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است[۳۱].
۸. ساده زیستی و پوشش سادۀ حضرت(ع) این گونه بود که افزون بر بیتوجهی به دنیا، زندگی خود را هم سطح زندگی فقرا قرار داده بود. این بدان معنا نیست که همه باید مانند حضرت لباس بپوشند و غذا بخورند، بلکه لازم است در هر زمان، لباسی متناسب با پوشش عموم مردم داشته و از هر گونه اشرافگری و اسراف دوری نمود. هنگامی که سطح زندگی مردم بالا رفته باشد، پوشیدن لباس ساده جنبه زهد فروشی و خود نمایی پیدا میکند که از نظر شرعی روا نیست. این شبهه درباره امیرالمؤمنین(ع) با سابقه درخشانی که داشت مطرح نبود و تنها اندکی از خوارج ایشان را به جهت پوشش ساده مورد اعتراض قرار دادند.
پوشش ساده امیرالمؤمنین(ع) و بیتوجهی افراد متزهد به سطح زندگی مردم، باعث شد که برخی از آنان امام صادق(ع) را به خاطر این که مانند امیرالمؤمنین(ع) لباس خشن و کرباس نمیپوشید مورد اعتراض قرار دهند. و امام به آنها پاسخ داده و تفاوت سطح زندگی مردم را در این دو مقطع تاریخی علت این تغییر دانستند:
حماد بن عثمان گوید: مردی به امام صادق(ع) گفت: خدا تو را اصلاح کند؛ گفتی علی بن ابی طالب(ع) لباس خشن میپوشیده، پیراهن چهار درهمی میپوشیده و مانند آن؛ ولی اکنون میبینم که لباس نو پوشیدهای! حضرت پاسخ داد.
«به راستی علی بن ابی طالب(ع) این لباسها را هنگامی میپوشید که بر او خورده نمیگرفتند و اگر امروز مانند آن لباس بپوشند، به آن مشهور میشوند، پس بهترین لباس هر زمانی، پوشیدن لباس مردم زمان است»[۳۲].
پوشیدن لباس کرباس هنگامی که عموم مردم لباس مناسب دارند، لباس شهرت خواهد بود که جایز نیست.
سفیان ثوری بر امام صادق(ع) وارد شد. بر تن آن حضرت لباس ظریفی دید. گفت: ای فرزند پیامبر خدا(ص)، تو برای من حدیث میکنی از علی(ع) که وی لباس خشن و کرباس میپوشیده و اکنون تو لباس قوهستانی و مروی میپوشی؟! فرمود: «وای بر تو ای سفیان! به راستی که علی(ع) در زمانی سخت و دارای تنگنای اقتصادی بود و به تحقیق که خداوند بر ما لطف و توسعه داده و مستحب است برای کسی که خداوند بر او لطف نموده، اثر آن در وی دیده شود»[۳۳].
یعنی در این زمان، پوشیدن لباس ساده، نشانه زهد نیست، بلکه نشانه نداری است: مردم تصور میکنند چون ندارد از لباس مناسب استفاده نمیکند؛ از این رو با پوشیدن لباس مناسب، آثار لطف خداوند را نشان میدهیم و هنگامی که علی(ع) لباس ساده میپوشید عموم مردم در تنگنای اقتصادی شدید بسر میبردند و با این زمان متفاوت بوده است. قوهی یا قوهستان منطقه «قائنات» امروز بوده و مروی منسوب به مرو است که نشان میدهد پارچههای ظریفی میبافتند.[۳۴]
رداء و ازار
در گذشته، پوشش مردم جزیرة العرب از رداء بود: پوششی که بالای بدن را میپوشاند و ازار که حالت لنگ مانند داشت، از ناف تا ساق پا را میپوشاند. در واقع، همان دو جامهای که زائران خانه خدا در هنگام احرام حج استفاده میکردند.
از روایاتی که درباره پوشش حضرت علی(ع) رسیده، چنین استفاده میشود که امیرالمؤمنین(ع) گاهی از پیراهن و شلوار استفاده میکردند و زمانی از دو برد و پارچه که یکی رداء و دیگری ازار بود و گاهی افزون بر این دو، از پیراهن هم استفاده میکردند. برخی اوقات نیز مدرعه و لباس پشمی روی پیراهن خود میپوشیدند؛ بنابراین، پوشش حضرت متناسب با گرمی و سردی ایام و زمان خاص تفاوت میکرد. روایاتی را درباره پیراهن حضرت آوردیم. اکنون به گزارش دیگر پوششهای حضرت میپردازیم:
۱. جرموز گوید: علی بن ابی طالب(ع) را دیدم که از مسجد کوفه خارج میشد و دو لباس قطری داشت: یکی «ازار» بود که به نصف ساق پای وی میرسید، و دیگری بر دوش او بود که آن نیز تا ساق پای حضرت میرسید و همراه وی شلاقی بود. در بازارها حرکت میکرد و مردم را به تقوای الهی و نیکی در معامله دعوت میکرد [۳۵].
قطری: منسوب به قطر بوده. پارچههایی که از این منطقه میآمد، اندکی میل به سرخی داشته و دارای غلظت نیز بوده است. قطر در آن زمان، قریهای در بحرین بوده است[۳۶] که کشور قطر فعلی است. ابو سلیمان مکتب از پدرش، مشابه این حدیث را دربارۀ رداء و ازار علی(ع) نقل کرده؛ اما وی دو لباس را از برد و پارچههای نجرانی دانسته است[۳۷].
یزید وهب جهنی گوید: علی(ع) روزی بر ما وارد شد در حالی که بر او دو برد و پارچه بود: یکی را ازار خود قرار داده بود و دیگری را ردای خویش. یک طرف ازار را بالا زده بود و طرف دیگر آن افتاده بود[۳۸].
از آنچه گذشت استفاده میشود که امیرالمؤمنین(ع) گاهی لباسهایش مانند لباس حاجیان در هنگام احرام بوده است؛ اما همیشه این گونه نبوده، بلکه زمانی افزون بر این دو پارچه، از پیراهن نیز استفاده میکرد. این موضوع را سالم بن مکرم از معلی بن خنیس از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: براستی علی(ع) نزد شما [در کوفه] بود. روزی به محله بنی دیوان دیوار آمد و سه جامه به یک دینار خرید:
- پیراهنی که تا بالای غوزک پا بود؛
- ازار و (شلواری) که تا نصف ساق پا میرسید.
- عبا و رواندازی که تا سرین میرسید.
آن گاه دست خود را به آسمان بلند کرده و مدام خداوند را شکر و سپاس میکرد تا وارد منزل خود شد و فرمود: این لباسی است که شایسته است مسلمانان آن را بپوشند. امام صادق(ع) افزود: «ولی امروز مسلمانان نمیتوانند این گونه لباس بپوشند و اگر ما این گونه عمل کنیم به ما مردم اتهام جنون و ریا میزنند»[۳۹].
دوران امام صادق(ع) و علی(ع) بسیار تفاوت دارند و پوشیدن لباس ساده؛ چون علی(ع) نیز جنبه ریا یافته و مردم این گونه آن را تلقی میکردند. این نشان میدهد که زمان و مکان، نقش بسزایی در شیوه زندگی مردم دارد؛ از این رو ممکن است در برخی مناطق، پوشش علی(ع) جنبه الگویی داشته باشد؛ و به تعبیر امام صادق در روایات گذشته، در هر زمان، باید لباس همان زمان را پوشید.
۲. درباره پوشش شلوار حضرت، نقلهای گوناگونی آورده اند: شبیکه گوید: علی را دیدم که ازار را بالای ناف خود میبست و ازار خود را تا نصف ساقهای پا بالا میبرد[۴۰].
از گزارشهای گوناگونی که نقل شده چنین استفاده میشود که علی(ع) زیر لنگ خود «تبان» میپوشیده است. تبان: شلوار ملاحان و شلواری کوتاه بوده است که امروزه به آن «شلوارک» میگویند. در کنز العمال مینویسد: علی(ع) همیشه تبان و شلوارک زیر لنگ خود میپوشید[۴۱]. و این نکته را بلاذری[۴۲]، ابن ابی شیبه کوفی[۴۳] و خوارزمی[۴۴] نقل کردهاند. در مناقب شهر آشوب همین روایت یاد شده و به جای تباناً، ثیاباً آمده است و اضافاتی دارد.
علی بن ربیعه گوید: علی را دیدم که ازار پوشیده و بر او جامهای دیدم. در این باره از او پرسیدم، فرمود: «و چه جامهای بهتر از شلوارک عورت را میپوشاند و این گونه پوشش ازار پوشیدن بهتر عرقها را خشک میکند»[۴۵]
ازار حضرت در مواردی از کرباس بوده. ام کثیره نقل کرده که علی(ع) را دیده در حالی که عبای سُنبلانی و پیراهن و ازار کرباس داشته که هر دوی اینها تا نیمه ساقهای پای وی میرسید[۴۶].
علی(ع) حتی ازار خود را وصله میکرد. نوشتهاند: علی(ع) یک ازار (شلوار) به پنج درهم خرید و بر وی ازاری دارای وصله دیده شد. درباره آن از حضرت سؤال شد فرمود:این لباسی است که مؤمنان به آن اقتدا میکنند. دل برابر آن فروتن میشود و نفس به آن خوار میگردد و کوشش کننده، آن را قصد مینماید. در روایتی دیگر فرمود: این (پوشش) شبیهتر به شعار شایستگان است. و در نقلی دیگر فرمود: این (پوشش) مرا بیشتر از کبر دور میکند و شایستهتر است که مسلم از آن پیروی نماید[۴۷].
۳. پوشش حضرت آن قدر ساده بود که مورد اعتراض برخی از جمله خوارج قرار گرفت. گروهی از مردم بصره بر علی(ع) وارد شدند که در میان آنها مردی از سران خوارج بود که به او جعد بن نعجه میگفتند. او سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای علی! از خدا بپرهیز؛ زیرا تو میمیری و راه نیکوکار و بدکار را میدانی. آن گاه به موعظه حضرت پرداخت و به خاطر پوشش، او را عتاب نمود. حضرت فرمود: تو را چه رسد به پوشش من؟ براستی پوشش من دورتر است از کبر و خودستایی و شایستهتر است که مسلمان از آن پیروی کند[۴۸].
زید بن وهب جهنی گوید: روزی علی(ع) بر ما وارد شد که بر او دو برد بود با یکی لنگ زده بود و دیگری را به دوش انداخته بود که یک سوی آن را رها و سوی دیگر آن را بلند کرده بود. ازارش را با پارچهای وصله کرده بود. مردی از عربهای بیابانی بر او گذشت و تصور میکرد علی به خاطر خست این گونه لباس میپوشد. به موعظه وی پرداخت و گفت: ای انسان! از این جامهها بپوش؛ زیرا تو مرده یا کشته خواهی شد حضرت فرمود: «ای مرد بیابانی! تنها از این روی دو جامه را میپوشم که دورتر سازند مرا از خود پسندی و فخر و برای من در نمازم بهتر است و ساده زیستی سنتی برای مؤمن گردد»[۴۹]؛ یعنی قصد خود نمایی یا خست ندارم. آنچه برای من مهم است دوری از تکبر است و نماز را به راحتی با آن انجام میدهم. در مبسوط سرخسی در تحلیل و گزارش از ساده زیستی علی مینویسد: علی کراهت داشت که پوشش نیکو داشته باشد و میفرمود: «من آن مقدار لباس میپوشم که عبادت پروردگارم در آن مرا کفایت کند»[۵۰]
پس، از سیره وی شناختیم که بسندگی به کمتر از نیکوتر برای وی برتر است. اگرچه پوشیدن آن برای وی مجاز است[۵۱]. علی(ع) پوشش ساده را برتر میدانست نه این که پوشش نیکو را حرام بداند.
ابو رزین گوید: بهترین جامهای که بر تن علی(ع) دیدم، پیراهنی از قهز (پشم) و دو برد قطری بود [۵۲]؛ اما هنگامی رسید که علی(ع) پول شام شب[۵۳] و شلواری ساده را هم نداشت و برای تهیه آن در صدد بر آمد شمشیر خود را بفروشد. علی بن اقمر از پدرش نقل میکند که دیدم علی(ع) را در حالی که میخواست در بازار شمشیرش را بفروشد و میگفت: چه کسی از من این شمشیر را میخرد؟
«سوگند به آنکه دانه را شکافت! بسیار زیاد با این شمشیر اندوه را از رسول خدا(ص) دور ساختم و اگر نزد من بهای شلواری بود آن را نمیفروختم»[۵۴]
در برخی نقلها که راوی آن مجمع بن یزید از ابو رجا است پس از سخنان حضرت افزون بر آن چه گذشت آمده که: به او گفتم: ای امیرالمؤمنین من به شما ازاری میفروشم و بهای آن را تا هنگام دریافت سهمت از بیت المال به تأخیر میاندازم. حضرت پذیرفت و به او شلواری تا زمان عطا دادم و پس از دریافت آن طلب مرا داد [۵۵].
نیاز حضرت که باعث شد شمشیرش را در معرض فروش قرار دهد، تنها چهار درهم برای خرید ازار بود[۵۶].
عبدالرزاق گوید: این در حالی بود که همه دنیا جز شام در اختیار وی بود[۵۷].
ساده زیستی علی(ع) باعث شد که عمر بن عبدالعزیز بگوید: کسی را پس از رسول خدا(ص) نمیشناسیم که زاهدتر از علی(ع) باشد[۵۸].
سید ابن طاووس گوید: در حالی علی شمشیرش را برای فروش آورده بود که درآمد وی به چهل هزار دینار میرسید و اموال خود را وقف کرده بود[۵۹].
غزالی در زهد علی بن ابی طالب(ع) گوید: علی بن ابی طالب از برداشت از بیت المال خودداری میورزید به گونهای که شمشیرش را میفروخت و تنها یک پیراهن داشت که در هنگام غسل از آن استفاده میکرد [۶۰].
علی(ع) این گونه عمل کرد و دنیای دنیا داران را به تمسخر گرفت و هیچ گونه وابستگی به دنیا نداشت و از لباس، به مقدار ضرورت استفاده میکرد. این در حالی است که عبای عثمان خلیفه پیشین را صد دینار قیمت کردند[۶۱]. این کجا و یک دینار پول همه لباسهای علی(ع) از پیراهن و رداء و ازار کجا!.[۶۲]
کفش ساده علی(ع)
سادگی در همۀ ارکان زندگی علی(ع) وجود داشت. کفش علی(ع)؛ مانند لباس وی ساده و از لیف خرما بود[۶۳]. او کفش خویش را وصله میکرد. علی(ع) وصله و اصلاح کفش را در دوران رسول گرامی اسلام انجام میداد به گونهای که وی از سوی پیامبر(ص) لقب «خاصف النعل؛ وصله کننده کفش» یافت. درباره علت نامیده شدن امام به این لقب، روایات گوناگونی نقل شده است[۶۴] که مهمترین آنها مربوط به جنگ حدیبیه است. پس از صلح حدیبیه - که سهیل بن عمرو و شماری از رؤسای قریش به پیامبر اکرم(ص) گفتند: ای رسول خدا گروهی از مردم ما از فرزندان و برادران و بردگان ما به سوی شما آمدهاند و آنان فهمی در دین ندارند و از اموال ما خارج شدهاند و از سرزمین ما آنها را به ما بازگردان [۶۵]. ابوبکر و عمر نیز گفته سهیل را تأیید کردند[۶۶] - رسول خدا(ص) فرمود: «ای گروه قریش! از کارهایتان دست بردارید یا [در غیر این صورت] خداوند کسی را بر شما خواهد برانگیخت که گردنهای شما را به خاطر دین خواهد زد. به تحقیق خداوند قلب او را با ایمان امتحان کرد»[۶۷]
ابوبکر گفت: آن مرد من هستم ای پیامبر؟ فرمود: نه. عمر گفت: من آن مرد هستم؟ فرمود: نه؛ ولی او «وصله کننده کفش» است. پیامبر(ص) کفش خود را به علی(ع) داده بود که وصله کند[۶۸]. این سخن با نقلی دیگر از ابوسعید خدری گزارش شده که عمار یاسر همین روایت را دلیل حقانیت علی(ع) دانسته است[۶۹].
این نکته بسیار مهم است که این سخن را حضرت هنگامی فرمود که افراد با سابقه از مسلمانان سخن مرد کافر قرشی سهیل بن عمرو را تأیید کردند و پیامبر زدن گردنهای قریش را توسط علی(ع) به خاطر دین دانست. دو جنگ بزرگ علی؛ یعنی نبرد جمل و صفین، با قریشان بود و نکته جالبتر این است که وصله زدن کفش توسط علی(ع) در آستانه نبرد جمل تکرار شد. در واقع، زمان تحقق وعده پیامبر(ص) رسیده بود.
نهج البلاغه جریان را در مسیر حرکت حضرت به بصره در «ذی قار» یاد کرده است. ابن عباس ارزشی برای کفشهای وصله شده علی(ع) نمیشناسد[۷۰] و مفید جریان را مربوط به زمان حضور حضرت در ربذه در مسیر بصره دانسته و با جزئیات بیشتر آورده: آخرین باقی مانده حاجیان باز میگشتند. منتظر بودند که از خلیفه جدید مسلمانان سخنی بشنوند؛ اما او در چادر خود بود. ابن عباس گوید: نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم، دیدم کفشی را وصله میکند. به او گفتم ما به این که کارهای ما را اصلاح کنید نیازمندتریم از آنچه انجام میدهی؟ با من سخنی نگفت تا از اصلاح کفشش فارغ شد. آن گاه آن را در کنار کفش دیگر قرار داد و فرمود: آنها را قیمت کن؟ گفتم: آنها قیمتی ندارند. فرمود: آنچه هست. گفتم: کمتر از یک درهم. فرمود: «به خدا سوگند! این دو کفش برای من دوست داشتنیتر است از این حکومت شما، جز این که حقی را بپا دارم یا باطلی را رد نمایم»[۷۱]
ابن عباس گفت: حاجیان جمع شدهاند تا سخنی از شما بشنوند. به من اجازه میدهید که با آنها سخن بگویم؟... فرمود: نه من خود سخن میگویم. آن گاه برای آنان سخنرانی کرد و در ضمن سخنان خویش فرمود: «مرا با قریش چه کار است؟ به خدا سوگند! من به تحقیق با آنان در دورانی که کافر بودند جنگیدهام و اکنون که فتنه پیش گرفتهاند با آنان میجنگم و براستی راهی که میروم بر پایه پیمانی است که در این باره از سوی رسول خدا(ص) با من بسته شده است. به خدا سوگند! باطل را چنان میشکافم تا حق از تهیگاه آن بیرون آید. قریش از ما کینه جویی نمیکند جز به خاطر آنکه خداوند ما را بر ایشان برگزیده است و ما آنان را در زیر فرمان خود قرار دادهایم»[۷۲]؛
آنچه در این سخنرانی مطرح است، کینهتوزی قریش و مخالفت آنان با حق و مجری حق، علی(ع) است. علی(ع) در این جا همان سخنی را فرمود که رسول خدا(ص) در هنگام صلح حدیبیه وعده داد که اصلاح کننده کفش به خاطر حق با شما قریشیان خواهد جنگید.[۷۳]
فرش ساده علی(ع)
سادگی در زندگی علی بن ابی طالب(ع) یک اصل اساسی بود و همه پهنه زندگی حضرت را دربرمیگرفت. او نه تنها از لباس ساده و کفش وصله دار استفاده میکرد، بلکه فرش خانهاش نیز بسیار ساده و فرسوده بود. در آغاز زندگی مشترکش با فاطمه زهرا(س) فرش خانهشان، پوست دباغی نشده گوسفندی بود که شب روی آن میخوابیدند و روز به شتر آبکش خود که تنها خدمت گزار آنها بود علف میدادند[۷۴] و باز شب آن را بر عکس کرده و بر آن استراحت میکردند. این، سخنی است که بسیاری از علی(ع) نقل کردهاند. زمانی نیز در گوشه این پوست، فاطمه(س) دستاس یا آسیاب دستی در دست گرفته و کارهای خانه را انجام میداد[۷۵].
متکای خانۀ آنها پوست دباغی شدهای بود که از لیف پُر شده بود[۷۶]. این وضعیت زندگی دختر و داماد حاکم و رهبر شهر مدینه، رسول خدا(ص) بود.
حارث أعور از علی(ع) نقل میکند که فرمود: «در شب عروسی فاطمه، چیزی برای خواب جز پوست گوسفند نبود. و علی جامهای خرید که از آن خوشش آمد بلافاصله آن را صدقه داد»[۷۷]
استفاده از پوست، ویژه شب عروسی فاطمه نبود، بلکه بعدها نیز که وضعیت معیشتی مسلمانان بهتر شده بود، فرش خانه علی(ع) پوستین بود؛ زیرا آنها چیزی برای خود نگه نمیداشتند و همه را به فقرا میدادند.
مرد عرب گرسنهای نزد پیامبر(ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر(ص) چیزی نداشت و فرمود: «راهنمای به نیک؛ مانند انجام دهنده آن است»[۷۸] و او را همراه بلال به خانه فاطمه فرستاد. دختر پیامبر(ص) که چیزی در منزل نداشت تا به فقیر گرسنه بدهد، پوستین دباغی شدهای را که حسن و حسین(ع) روی آن میخوابیدند به وی داد. مرد عرب نپذیرفت و گفت من گرسنه ام. فاطمه گردن بندی را که فاطمه دختر حمزه به وی داده بود به سوی مرد عرب پرت کرد و فرمود: آن را بگیر و بفروش. مرد عرب به مسجد رفت. پیامبر به گریه افتاد. عمار یاسر گردن بند را از وی خرید و به او غذا، لباس و ۲۰ دینار و ۲۰۰ درهم داد تا به اهلش برسد. عمار برای این کار سهم خود را از خیبر فروخته بود و پس از عطر آگین کردن گردن بند آن را همراه غلامی برای فاطمه فرستاد. همسر علی(ع) آن غلام را آزاد کرد. و این گونه بخشش فاطمه با برکت بود[۷۹].
این ساده زیستن در دوران حکومت علی(ع) بسیار بیشتر شد. سوید بن غفله گوید: پس از بیعت مردم با علی امیرالمؤمنین(ع) بر او وارد شدم. بر حصیر کوچک[۸۰] و فرسودهای نشسته بود. گفتم: ای امیرالمؤمنین(ع)! تو رهبر مسلمانان و بر آنها و بیت المال مسلط و حاکم هستی و نزد تو نمایندگانی میآیند در حالی که در خانه تو جز این حصیر نیست؛ یعنی لازم است فرش مناسبی برای مهمانانی که از خارج مدینه میآیند داشته باشی. حضرت گریه کرد و فرمود: «ای سوید! عاقل برای خانهای که از آن میرود، وسائل فراهم نمیکند. در حالی که خانه اقامت جلو روی ماست که بهترین کالای خود را به آنجا فرستادهایم و به زودی خود نیز به آنجا میرویم»[۸۱]؛
بنابراین، دنیا ارزش سرمایهگذاری ندارد و کالا را باید برای آخرت فرستاد که ما چنین کردیم. این در حالی است که بسیاری از حاکمان، زندگی اشرافی دارند و تلاش میکنند با خودنماییها دیگران را مجذوب کنند.
عقیل بن عبدالرحمان خولانی گوید: علی را دیدم که روی پلاس فرسوده و پارهای نشسته است. به همسر علی(ع) در این باره تذکر دادم. او پاسخ داد: «مرا ملامت مکنید! به خدا سوگند چیزی را نمیبیند که آن را نپسندد جز این که آن را گرفته و در بیت المال قرار میدهد»[۸۲]؛
برداشت وسایل منزل و به بیت المال بردن آنها، دو صورت میتواند داشته باشد:
- به این معنا است که برخی وسایل و هدایایی را که افراد برای حضرت میآورند به بیت المال میبرد آن گونه که پس از این خواهیم گفت.
- این که وسایل و ابزاری که ملک شخصی حضرت در خانه است را به بیت المال میبرد و برای تقسیم میان فقرا و مستمندان در نظر میگرفت؛ زیرا دیگران به آن نیازمندترند.
گوشهای از عروسی فاطمه(س) را ذکر کردیم. اکنون به مراسم ازدواجی که در هنگام خلافت داشت اشاره میکنیم. علی(ع) در بصره با لیلی دختر مسعود نهشلی ازدواج کرد. برابر رسمی که در بصره بود در خانه حجلهای ویژه برای علی(ع) برپا کردند. هنگامی که حضرت دید، آن را تخریب کرد و از بین برد و فرمود: «خاندان علی(ع) را همان که دارند بس است»[۸۳]
علی(ع) نیازی به این گونه تشریفات ندارد گر چه اکنون خلیفه و رهبر مسلمانان است. او بر مرکبی که جنبۀ اشرافی گری داشت سوار نمیشد.
مرکب دهقانی را برای حضرت آوردند که بر آن سوار شود. هنگامی که پای خود را در رکاب نهاد فرمود: بسم الله. آن گاه که دستش را روی قربوس زین نهاد، دستش لغزید. فرمود: آیا زین از دیبا است؟ گفتند: آری! حضرت بر آن مرکب سوار نشد[۸۴].
مرکب علی(ع) شتر و اسب نبود، بلکه بر الاغ نیز سوار میشد و پای خود را تکان داده و میفرمود: «من کسی هستم که دنیا را خوار ساختم»[۸۵]؛
خلیفه مسلمانان این گونه دنیا را خوار میکند و به آن بیاعتناست.[۸۶]
غذای ساده امیر المؤمنین(ع)
زهد علی بن ابی طالب در همه دوران زندگی وی میدرخشد: چه آن هنگام که در مدینه با فاطمه زندگی میکرد، چه آن زمان که گوشهنشین شده بود و چه در دوران خلافت. وی مصداق کامل سخن رسول گرامی اسلام(ص) بود که خطاب به علی(ع) فرمود: «ای علی(ع) خداوند تو را به زیوری آراسته که بندگان را به زیوری که محبوبتر از آن نزد خدا باشد نیاراسته است: تو را به زهد و پارسایی در دنیا آراسته و تو را چنان قرار داده که از دنیا چیزی نمیگیری و دنیا نیز از تو بهرهای نخواهد برد و به تو دوستی نیازمندان را عطا فرمود. آن گونه که تو به پیروی آنان خوشنودی و آنان نیز از رهبری تو دل شادند»[۸۷]؛
او از همه خلفا ساده زیستتر و زاهدتر بود. هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت بیش از چهل هزار درهم بدهکار بود. عمر درگذشت و بیش از هشتاد هزار درهم بدهکار بود. و بدهکاری عثمان قابل شمارش نبود؛ اما هنگامی که علی(ع) درگذشت ۷۰۰ درهم از عطای وی باقی مانده بود که میخواست با آن خادمی بخرد[۸۸].
او به خاطر محبتی که به فقرا داشت، زندگی خود را در خوراک و پوشاک هم سطح ایشان قرار داد. احنف بن قیس گوید: هنگام افطار بر علی امیرالمؤمنین(ع) وارد شدم. به من فرمود: حرکت کن و همراه حسن و حسین غذا بخور. سپس به نماز ایستاد. پس از پایان آن، انبانی را خواست که با مهر خود آن را مهر زده بود. آنگاه جو آرد شدهای را بیرون آورد، سپس آن را مهر زد. گفتم: ای امیرالمؤمنین! از تو بخل سراغ ندارم. چرا بر این جوها مهر زدی؟ فرمود: به خاطر بخل مهر نزدم؛ ولی ترسیدم که حسن و حسین آن را با روغن یا روغن پیه آغشته نمایند. گفتم: آیا این کار حرام است؟! فرمود: نه؛ ولی: «بر رهبران حق است که از ضعیفترین رعیت خود در خوراک و پوشاک پیروی کنند و بر آنان به چیزی امتیاز نیابند که مردم بر آن توانا نباشند، تا فقیر آنها را ببیند، پس از خدا راضی شود به خاطر آنچه از رهبران میبینند و آنان را ثروتمند میبیند و باعث شکر و تواضعشان گردد»[۸۹].
علی(ع) پیش از خلافت و پس از خلافت، خوراک سادهای داشت. گزارشهای گوناگونی در این باره نقل شده است که برای مدیران اسلامی سودمند است؛ زیرا یکی از راههای اجرای عدالت اجتماعی است.
۱. علی(ع) غذای خود را از درآمد خویش از مدینه تأمین میکرد و از بیت المال استفاده نمینمود. معاویة بن عمار از امام صادق(ع) در این باره نقل میکند که فرمود: «علی(ع) نمیخورد از آنچه این جا بود کوفه تا این که برای وی از آنجا؛ یعنی حجاز میآوردند»[۹۰]. و فرمود: «علی(ع) همیشه نزد شما کوفه از درآمدی که با دست خود فراهم کرده بود میخورد که از مدینه میآمد»[۹۱].
علی(ع) پس از خلافت در مدینه کار میکرد و در مزرعه خویش از غذای غلامان خود استفاده مینمود. ابونیزر یکی از غلامان علی(ع) گوید: علی بن ابی طالب(ع) نزد من آمد در حالی که من به کارهای مزرعه ابونیزر و بغیغبه مشغول بودم. فرمود: آیا نزد تو غذا هست؟ گفتم: غذایی است که آن را برای امیرالمؤمنین(ع) با مناسب نمیدانم: کدویی از کدوهای مزرعه است که آن را با روغن بو گرفته پختهام. فرمود: آن را بیاور. سپس به جانب نهر آب رفت، دست خود را شست و مقداری از غذا خورد. آن گاه به سوی نهر آب رفت و دستش را با ماسه شست تا این که آنها (چربیها) را پاک کرد، سپس با دو دست خود از آب نهر آشامید. آن گاه فرمود: کف دستها تمیزترین ظرفها هستند. آن گاه از آن آب بر شکم خود مالید و فرمود: «کسی که شکمش او را در آتش قرار دهد، خداوند او را از رحمتش دور کند»[۹۲]
آن گاه کُلنگ را گرفت و داخل چشمه شد و به آن کلنگ میزد و آب بر او میپاشید و خارج شد در حالی که پیشانیاش عرق کرده بود. عرق را از پیشانی پاک کرد و دوباره به سوی چشمه رفته، به آن کلنگ میزد و همهمهای میآمد و آب مانند گردن شتر بیرون زد و علی(ع) به سرعت بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم که این صدقه است[۹۳] و بعداً نیز آن را وقف کرد.
علی(ع) خرید منزل را شخصاً انجام میداد. روزی یک درهم خرما خریده بود و به منزل میبرد گفته شد اجازه دهید آن را برای شما ببرم. فرمود: «صاحب خانواده شایستهتر بر حمل آن است»[۹۴]
۲. غذای امیرالمؤمنین(ع) بسیار ساده بود او هیچ گاه دو خورش با هم نمیخورد و نان خشک خود را در انبان قرار میداد و آن را مهر میزد که مبادا فرزندانش چیزی مانند روغن و.... به آن بیفزایند.
جندب گوید: گوشت لاغری برای علی(ع) آوردند گفته شد که برای شما مقداری چربی بگذاریم فرمود: «ما دو خورش با هم نمیخوریم»[۹۵]؛
سوید بن غفله گوید: روز عیدی بر علی(ع) وارد شدم. نزد وی سفره غذایی را دیدم که در آن، نان گندم و نیز قدحی بود که در آن فرنی با آرد گندم و ملاقهای بود. گفتم: امیرالمؤمنین! روز عید و خطیفه (فرنی با آرد گندم)؟ فرمود: «امروز عید کسی است که آمرزیده شده»[۹۶]
سوید بن غفله گوید: روزی در کوفه بر علی(ع) وارد شدم. در برابر او ظرف شیری بود که بوی ترشی آن به مشامم رسید، در دست وی نانی جوین بود که پوسته جو بر آن دیده میشد. وی آن را میشکست و گاهی از زانوی خود کمک میگرفت. کنیز وی فضه بالای سرش ایستاده بود به وی گفتم: ای فضه از خدا درباره این پیرمرد نمیترسید؟ چرا آردها را الک نمیکنید؟ فضه گفت: ما دوست نداریم که تو پاداش بری و ما گناه کنیم. از من تعهد گرفته که هیچ آردی را نبیزیم یا آن را نیکو کنیم. علی(ع) سخنان وی را نمیشنید. از فضه سؤال کرد چه میگوید؟ فضه گفت: از او بپرس! به من فرمود: چه به او گفتی؟ عرض کردم به وی گفتم که آرد را الک کنید. فرمود: «پدرم و مادرم فدای کسی که سه بار پشت سرهم از نان گندم سیر نشد تا [این که]دنیا را ترک کرد و آردش را الک نمیکرد و آن رسول خدا(ص) بود»[۹۷]؛
عقبة بن علقمه گوید: بر علی وارد شدم در حالی که در برابر وی شیر ترشی بود - که ترشی آن مرا آزار میداد - و تکه نانی خشک. گفتم: ای امیرالمؤمنین! آیا مانند اینها را میخورید؟ فرمود: «ای ابو جنوب! رسول خدا(ص) را دیدم که نان خشکتر از این را میخورد و لباس خشنتر از این میپوشید، پس اگر من عمل نکنم به آنچه وی عمل کرده، میترسم به وی ملحق نشوم»[۹۸].
۳. علی(ع) مردم کوفه را با نان و گوشت اطعام میکرد؛ ولی خود از غذایی که میداد نمیخورد. شخصی گفت: ببینیم طعام امیرالمؤمنین چیست؟ دیدند غذای وی ترید است: روغنی که در آن خرما بود. خرمایی که از مدینه برای وی میآمد[۹۹].
از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: حضرت به مردم نان گندم و گوشت میداد و به منزل خود رفته و آنجا نان جو با روغن و سرکه میخورد[۱۰۰]. این اطعام در ماه رمضان بود که دستور داد غذایی ساختند و در ۲۵ تغار قرار دادند و از مردم پذیرایی میفرمودند[۱۰۱].
بکر بن عیسی گوید: علی(ع) همیشه به مردم کوفه میفرمود: ای مردم کوفه! اگر من از میان شما به جز با زاد و مرکب و غلامم خارج شوم خائن هستم. نفقه حضرت از درآمدش در مدینه از «ینبع» میآمد و به مردم آبگوشت میداد و خود ترید روغن میخورد که آمیخته با خرما بود[۱۰۲].
مردی از بنی تمیم در ماه رمضان، اضافه اموال بیت المال بصره را به کوفه آورد در حالی که علی(ع) مردم را غذا میداد. حضرت از وی خواست با مردم غذا بخورد؛ اما او که تصور میکرد غذای خلیفه باید از همه بهتر باشد نپذیرفت و به حضرت کمک کرد و پس از دادن غذا به مردم، حضرت بازوی او را گرفت و به منزل برد. حضرت به قنبر فرمود: انبان وی را بیاورد. قنبر آورد در حالی که بر آن مهر زده بود. مرد تمیمی با خود گفت که در آن مالی است که میخواهد به من بدهد، ولی دید تکههای نان خشک است. که آن را با آب و روغن و نمک آمیخته کرد و فرمود: ای برادر بنی تمیمی نزدیک شو! گفتم: اجازه دهید نزد دوستانم بروم! فرمود: یارانت را از دست دادی. به قنبر دستور داد از خانۀ حسن بن علی(ع) برای وی غذا آوردند.... حضرت به مرد تمیمی گفت: «ای برادر بنی تمیم! هر زمان که با مردم در غذایشان یکسان باشیم خداوند از ما سؤال خواهد کرد» [۱۰۳]؛
یعنی با این که مانند مردم ساده زیست هستیم، باز نزد خداوند باید پاسخگو باشیم. نه تنها علی(ع) خود از غذاهای ساده میخورد، بلکه خانواده و فرزندان وی نیز ساده زیست بودند و غذای ساده میخوردند. مردی از خثعم دید که حسن و حسین(ع) نان و سبزی و سرکه میخوردند. به آنها گفت: شما این گونه غذا میخورید در حالی که در رحبه و میدان مسجد کوفه (بیت المال) غذاهای گوناگونی است؟ فرمودند: تو از امیرالمؤمنین غافل هستی[۱۰۴]؛ یعنی آنچه آنجا هست بیت المال مسلمانان است و امیرالمؤمنین(ع) بر آن نظارت دارد. ابن ابی الحدید گوید: خورش علی(ع) سرکه یا نمک بود. و گوشت جز اندک نمیخورد و میفرمود: شکمهای خود را قبر حیوانات قرار مدهید[۱۰۵].
۴. علی(ع) از غذاهایی که بالاتر از سطح زندگی عمومی مردم بود استفاده نمیکرد. نه این که آنها را حرام میدانست، بلکه چون خلیفه مسلمانان بود از آن استفاده نمیکرد. عدی بن ثابت گوید: برای علی(ع) فالوده آوردند. از خوردن آن سر باز زد. امام صادق(ع) میفرماید: برای علی حلوایی از خرما و کشمش به نام «خبیص» آوردند از آن نخورد. گفتند: آن را حرام میکنی؟ فرمود: نه. «ولی میترسم دل بدان بندم. آن گاه تلاوت فرمود: «بیرون بردید خوشیهای خود را در زندگی دنیا [و به آن بهره بردید]».[۱۰۶]
البته روزی که یک مرد ایرانی علی(ع) را به مناسبت عید نوروز دعوت کرد و برای حضرتش حلوا آورد، از آن تناول نمود و سؤال کرد این حلوا به چه مناسبتی است؟ مرد ایرانی پاسخ داد: به مناسبت نوروز. حضرت به شوخی فرمود: هر روز نوروز باشد[۱۰۷].
عبدالله بن زریر غافقی گوید: روز عید قربان بر علی(ع) وارد شدم. برای ما خزیره[۱۰۸] (غذایی شبیه هلیم) آورد. گفتم: خداوند تو را اصلاح کند. اگر برای ما از گوشت این اردک [که آنجا بود] غذا درست میکردی برای روز عید بهتر بود. خداوندخیر و برکت فراوان داده! فرمود: ای فرزند زریر از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «برای خلیفه روا نیست از مال خدا جز دو ظرف: ظرفی که او و خانوادهاش غذا میخورند و ظرفی که آن را در برابر مردم قرار میدهد؛ یعنی خلیفه، آنچه به مردم میدهد و آنها میخورند به همان مقدار حق استفاده از بیت المال را دارد نه بیشتر»[۱۰۹]
و این گونه علی(ع) از مباحات دوری میکرد تا با ضعیفان مردمش هم سطح و هم درد باشد و گرفتاری آنها را حس نماید. آنان نیز از وضعیت خود اندوهگین نشوند.[۱۱۰]
جستارهای وابسته
- زهد امام علی
- زهد در معارف و سیره علوی
- سبک زندگی امام علی
- سیره اخلاقی امام علی
- سیره عبادی امام علی
- سیره خانوادگی امام علی
- سیره تربیتی امام علی
- سیره اجتماعی امام علی
- سیره علمی امام علی
- سیره تبلیغی امام علی
- سیره سیاسی امام علی
- سیره اقتصادی امام علی
- سیره فرهنگی امام علی
- سیره مدیریتی امام علی
- سیره نظامی امام علی
- سیره قضایی امام علی
منابع
پانویس
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِي إِمَاماً لِخَلْقِهِ فَفَرَضَ عَلَيَ التَّقْدِيرَ فِي نَفْسِي وَ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي وَ مَلْبَسِي كَضُعَفَاءِ النَّاسِ كَيْ يَقْتَدِيَ الْفَقِيرُ بِفَقْرِي وَ لَا يُطْغِيَ الْغَنِيَّ غِنَاهُ»؛ کافی، ج۱، ص۴۱۰؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۳۶؛ نهج السعاده، ج۱، ص۳۵۷، «حاشیه».
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، نامۀ ۴۵؛ سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤمنین(ع)، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۴۸ - ۴۵۰.
- ↑ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۴۱.
- ↑ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶؛ ینابیع الموده، ص۱۷۸، باب ۵۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۶، ص۳۱۱؛ مکارم الأخلاق، ص۱۱۲.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۳۲۲؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۲، ج۷۶، ص۳۱۱.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۳؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۳، ص۲۳۶، ح۱۲۵۳؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۱۷.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۳۰؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۱، کشف الغمه که منبع بحار است، حدیث را از المناقب خوارزمی نقل کرده است که در نسخه چاپی آن «رازی» آمده و همچنین در انساب الأشراف، ج۲، ص۱۲۸.
- ↑ الغارات، ص۶۱؛ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۸.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۲؛ الفائق، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ لسان العرب، ج۶، ص۳۸۶؛ بحار الأنوار، ج۷۶، ص۳۱۰.
- ↑ بیهقی، شعب الایمان، ج۵، ص۱۵۸.
- ↑ لسان العرب، ج۶، ص۱۶۳.
- ↑ بحار الأنوار، ج۷۶، ص۳۱۱؛ مکارم الأخلاق، ص۱۱۲؛ الغارات، ص۶۲.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۸.
- ↑ الغارات، ص۶۰.
- ↑ لسان العرب، ج۱۱، ص۳۳۴.
- ↑ الفائق، ج۳، ص۲۳۷.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۳، ص۲۴۰.
- ↑ صفة الصفوة، ج۲، ص۱۶۷؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۷۳؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۲ با جزئیات بیشتر.
- ↑ «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِيَّاكُمْ وَ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ فَإِنَّهَا تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ»
- ↑ «وَ أَنَا أَسْتَحْيِي مِنْ رَبِّي أَنْ أَتَفَضَّلَ عَلَيْكَ»
- ↑ «أَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَ أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْكُلُونَ»
- ↑ الغارات، ص۶۵-۶۶؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۸۱؛ مکارم الأخلاق، ص۱۱۲؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۷؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۴ و ج۷۶، ص۳۱۰.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۲.
- ↑ لسان العرب، ج۴، ص۳۳۱.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ [اعْزُبْ] اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ترجمۀ شهیدی، ص۱۶۳؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۹، ص۲۳۳؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۶۰؛ نور الثقلین، ج۵، ص۱۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۴۶ و ۷۴، ص۳۹۲؛ صدوق، الأمالی، مجلس نود، ص۴۹۶.
- ↑ «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) كَانَ يَلْبَسُ ذَلِكَ فِي زَمَانٍ لَا يُنْكَرُ عَلَيْهِ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِكَ الْيَوْمَ شُهِرَ بِهِ فَخَيْرُ لِبَاسِ كُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ...»؛ کافی، ج۱، ص۴۷ و ج۶، ص۴۴۴؛ وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۴۸ و ۳۵۰؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۳۶ و ج۴۷، ص۵۴، ۳۵۳.
- ↑ «وَيْحَكَ يَا سُفْيَانُ إِنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ فِي زَمَنِ ضِيقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ وَسَّعَ عَلَيْنَا وَ يُسْتَحَبُّ لِمَنْ وَسَّعَ اللَّهُ لَهُ أَنْ يَرَى أَثَرَ ذَلِكَ عَلَيْهِ»؛ دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۵۵؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۲۴۰؛ مکارم الأخلاق، ص۹۷؛ بحار الأنوار، ج۷۴، ص۳۱۵ و ج، ۴۷، ص۳۵۳؛ رجال کشی، ص۳۹۲، ح۷۳۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۵۱ - ۴۵۷.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷؛ ینابیع الموده، ص۲۵۸، باب ۵۶؛ وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۲۰؛ أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۲۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۴.
- ↑ ر.ک: ابن اثیر، النهایه، ج۴، ص۸۰.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۴.
- ↑ «وَ لَكِنْ لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يَلْبَسُوا هَذَا الْيَوْمَ وَ لَوْ فَعَلْنَاهُ لَقَالُوا مَجْنُونٌ وَ لَقَالُوا مُرَاءٍ»؛ کافی، ج۶، ص۴۵۶؛ نور الثقلین، ج۵، ص۴۵۳؛ وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۶۶؛ مکارم الأخلاق، ص۱۱۳؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۵۹ و ج۷۶، ص۳۱۱.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۲؛ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷.
- ↑ کنز العمال، ج۱۵، ص۴۸۹، ح۴۱۹۳۷: كان علي يلبس التبان تحت الإزار.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۳۳، (دو حدیث).
- ↑ المناقب، ص۱۲۰.
- ↑ «وَ أَيُّ ثَوْبٍ أَسْتَرُ مِنْهُ لِلْعَوْرَةِ وَ أَنْشَفُ لِلْعَرَقِ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۳.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۱۷–۱۸.
- ↑ «يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ وَ يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْصِدُ بِهِ الْمُبَالِغُ وَ فِي رِوَايَةٍ أَشْبَهُ بِشِعَارِ الصَّالِحِينَ- وَ فِي رِوَايَةٍ أَحْصَنُ لِفَرْجِي وَ فِي رِوَايَةٍ هَذَا أَبْعَدُ لِي مِنَ الْكِبْرِ وَ أَجْدَرُ أَنْ يَقْتَدِيَ بِهِ الْمُسْلِمُ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۳.
- ↑ «إِنَّ لِلِبَاسِي أَبْعَدُ مِنَ الْكِبْرِ وَ أَجْدَرُ أَنْ يَقْتَدِيَ بِهِ الْمُسْلِمُ»؛ ترجمة الإمام علی بن ابی طالب(ع)، ج۳، ص۲۴۱، ح۱۲۶۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۵؛ الغارات، ص۶۶-۶۷؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۳۸۲ و ۴۳۷؛ احمد حنبل، مسند، ج۱، ص۹۱؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.
- ↑ « أَيُّهَا الْأَعْرَابِيُّ إِنَّمَا أَلْبَسُ هَذَيْنِ الثَّوْبَيْنِ لِيَكُونا أَبْعَدُ لِي مِنَ الزَّهْوِ ، وَ خَيْراً لِي فِي صَلَاتِي وَسْنَةِ لِلْمُؤْمِنِ »؛ ترجمة الإمام علی بن ابی طالب(ع)، ج۳، ص۲۴۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۵.
- ↑ «أنا أَلْبَسُ مِنَ الثِّيَابِ مَا يَكْفِينِي لِعِبَادَةِ رَبِّي فِيهِ»
- ↑ سرخسی، المبسوط، ج۱۰، ص۲۷۹.
- ↑ خوارزمی، المناقب، ص۱۲۰.
- ↑ کشف المحجة لثمرة المهجه، ص۱۸۲؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۲۶ و ۴۳.
- ↑ «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ لَطَالَ مَا كَشَفْتُ بِهِ الْكَرْبَ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ لَوْ كَانَ عِنْدِي ثَمَنُ إِزَارٍ لَمَا بِعْتُهُ»؛ صفة الصفوه، ج۱، ص۱۶۸؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۳۵ و ج۷۶، ص۳۱۳؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۸۲؛ مکارم الأخلاق، ص۱۱۴.
- ↑ الغارات، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۳۶؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰۰؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۸، ح۳۶۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۲.
- ↑ خوارزمی، المناقب، ص۱۲۱، ح۱۳۵.
- ↑ ینابیع الموده، ص۲۵۹.
- ↑ خوارزمی، المناقب، ص۱۱۷.
- ↑ کشف المحجه، ص۱۸۲، باب ۱۴۱؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۴۳.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۷.
- ↑ جمل أنساب الاشراف، ج۶، ص۱۰۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص۴۵۷ - ۴۶۴.
- ↑ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶؛ ینابیع المودة، ص۱۷۸، باب ۵۱.
- ↑ ابن بطریق، العمده، ص۲۸۳–۲۸۶.
- ↑ ترمذی، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۳۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۳، ح۳۶۵۱۸؛ ینابیع الموده، ص۲۴۸.
- ↑ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۴، ح۳۶۵۱۸؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۴۲، ح۱۶۲.
- ↑ «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ لَتَنْتَهُنَّ عَنْ مُخَالَفَةِ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ بِالسَّيْفِ عَلَى الدِّينِ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى الْإِيمَانِ»
- ↑ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۴، ح۳۶۵۱۸؛ ترمذی، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۳۴، ح۳۷۱۵؛ الإرشاد، ج۱، ص۱۲۳؛ ینابیع الموده، ص۲۴۸.
- ↑ کافی، ج۵، ص۱۱-۱۲؛ تحف العقول، ص۲۹۰؛ خصال، ص۲۷۵-۲۷۶؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبۀ ۳۳، صبحی صالح، ص۷۶؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۹؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۷۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَهُمَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَمْرِكُمْ هَذَا إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»
- ↑ «مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ أَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا عَنْ عَهْدٍ إِلَيَّ فِيهِ أَمَ وَ اللَّهِ لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ خَاصِرَتِهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ فَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي حَيِّزِنَا»؛الإرشاد، ج۱، ص۱۴۷ و مترجم، ص۲۴۲؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۱۳ و ج۴۰، ص۳۲۸؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۳۳؛ نهج السعاده، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۶۴ - ۴۶۷.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۸۶؛ کافی، ج۵، ص۳۷۷-۳۷۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۰؛ مکارم الأخلاق، ص۱۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۱۰۴، ۱۱۴ و ۱۴۳؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۷۶؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.
- ↑ قرب الاسناد، ص۱۱۲، ح۳۸۸؛ طبقات الکبری، ج۷-۸، ص۲۵۴.
- ↑ «مَا كَانَ لَيْلَةَ أُهْدِيَ لِي فَاطِمَةُ(س) شَيْءٌ يُنَامُ عَلَيْهِ إِلَّا جِلْدُ كَبْشٍ وَ اشْتَرَى ثَوْباً فَأَعْجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۶-۹۷؛ بحارالأنوار، ج۴۰، ص۳۲۳.
- ↑ «الدَّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۵۶؛ بشارة المصطفی، ص۱۳۷ با تلخیص.
- ↑ تعبیر «حصیر صغیر: کوچک» در عدة الداعی، ص۱۲۱ و «حصیر رثّ: فرسوده» در تذکرة الخواص، ص۱۱۵ آمده است.
- ↑ « يَا اِبْنَ غَفَلَةَ إِنَّ اَللَّبِيبَ لاَ يَتَأَثَّثُ فِي دَارِ اَلنُّقْلَةِ وَ لَنَا دَارُ أَمْنٍ قَدْ نَقَلْنَا إِلَيْهَا خَيْرَ مَتَاعِنَا وَ إِنَّا عَنْ قَلِيلٍ إِلَيْهَا صَائِرُونَ»؛ تذکرة الخواص، ص۱۱۵، باب ۵، «ذکر ورعه و عبادته»؛ نهج السعاده، ج۲، ص۵۳۰، ش۱۷۰؛ عدة الداعی، ص۱۲۱؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۳۲۱؛ ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۵۷، باب ۴۸.
- ↑ « لَا تَلُومُونِي فَوَ اللَّهِ مَا يَرَى شَيْئاً يُنْكِرُهُ إِلَّا أَخَذَهُ وَ طَرَحَهُ فِي بَيْتِ الْمَالِ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۷.
- ↑ «حَسْبُ أَهْلِ عَلِيٍّ مَا هُمْ فِيهِ»؛ الغارات، ص۵۹؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰۲؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۰؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۳۵۴ و ج۴۰، ص۳۲۷ و ج۴۱، ص۱۳۹.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۷؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۲۶. مکارم الأخلاق، ص۱۰۸؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۴.
- ↑ « أَنَا الَّذِي أَ هَنَةُ الدُّنْيَا »؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۹؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب، ج۳، ص۲۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ض۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۶۷ - ۴۷۱.
- ↑ «يَا عَلِيُّ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا، زَيَّنَكَ بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَكَ لَا تَرْزَأُ مِنْهَا شَيْئاً، وَ لَا تَرْزَأُ مِنْكَ شَيْئاً، وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ، فَجَعَلَكَ تَرْضَى بِهِمْ أَتْبَاعاً، وَ يَرْضَوْنَ بِكَ إِمَاماً»؛طوسی، امالی، ص۱۸۱؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۴۳۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۴؛ بحار الأنوار، ج۳۹، ص۲۹۸ و ج۴۰، ص۴۲۸ و ۳۱۹ و ج۶۵، ص۲۳.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۳.
- ↑ « عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ يتأسوا بِأَضْعَفِ رَعِيَّتِهِمْ حَالًا فِي الْأَكْلِ وَ اللِّبَاسِ ، وَ لَا يتميزون عَلَيْهِمْ بشئ لَا يَقْدِرُونَ ( عَلَيْهِ ) ليراهم الْفَقِيرِ فَيُرْضَى عَنِ اللَّهِ تَعَالَى بِمَا هُوَ فِيهِ ، وَ يَرَاهُمْ الْغَنِيِّ فَيَزْدَادُ شُكْراً وَ تَوَاضُعاً »؛ تذکرة الخواص، ص۱۱۰؛ نهج السعاده، ج۱، ص۶۱۸.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۸؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۵.
- ↑ الغارات، ص۵۴.
- ↑ «مَنْ أَدْخَلَهُ بَطْنُهُ النَّارَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»
- ↑ مبرد، الکامل فی اللغة و الادب، ج۲، ص۱۵۳؛ کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین، ج۲، ص۸۱؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۴.
- ↑ «أَبُو الْعِيَالِ أَحَقُّ بِحَمْلِهِ»؛ الغارات، ص۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۳۸.
- ↑ «إِنَّا لَا نَأْكُلُ أَدَمَيْنِ جَمِيعاً»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۹.
- ↑ «إِنَّمَا هَذَا عِيدُ مَنْ غُفِرَ لَهُ»؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۹.
- ↑ «بِأَبِي وَ أُمِّي مَنْ لَمْ يَشْبَعْ ثَلَاثاً مُتَوَالِيَةً مِنْ خُبْزِ بُرٍّ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَا وَ لَمْ يُنْخَلْ دَقِيقُهُ» قَالَ: يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ(ص)»؛ الغارات، ص۵۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۸؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۳۸.
- ↑ الغارات، ص۵۵؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۳۷.
- ↑ الغارات، ص۵۶.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹۹.
- ↑ الغارات، ص۵۴.
- ↑ الغارات، ص۴۴.
- ↑ «يا أَخَا بَنِي تَمِيمٍ، مَتَى ساويناهم فِي طَعَامِهِمْ سَأَلْنَا اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ »؛ مناقب الإمام أمیر المؤمنین، ج۲، ص۷۲.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۳.
- ↑ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶.
- ↑ «وَ لَكِنِّي أَكْرَهُ أَنْ تَتَوَّقَ إِلَيْهِ نَفْسِي ثُمَّ تَلَا الْآيَةَ ﴿أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا﴾»؛ الغارات، ص۵۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۹۷؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۳۲۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۴۸.
- ↑ ر.ک: لسان العرب، ج۴، ص۸۰، خزیره، غذایی بوده است دارای تکههای ریز گوشت که پس از پختن گوشت بر آن آرد میریختند، همانند هلیم که برای صبحانه تهیه میکردند.
- ↑ «لا یحل للخلیفة من مال الله إلا قصعتان؛ قصعة یأکلها هو و أهله و قصعة یضعها بین یدی الناس»؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب من تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۳۵؛ احمد حنبل، مسند، ج۱، ص۷۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۴؛ کنز العمال، ج۵، ص۷۷۳؛ ینابیع الموده، ص۲۵۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۴۷۱ - ۴۷۸.