سیره اهل‌بیت در برخورد با افراد فرصت‌طلب چه بوده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سیره اهل‌بیت در برخورد با افراد فرصت‌طلب چه بوده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ سیره سیاسی معصومان
مدخل اصلیبرخورد با فرصت‌طلبان
تعداد پاسخ۱ پاسخ

سیره اهل‌بیت در برخورد با افراد فرصت‌طلب چه بوده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث سیره سیاسی معصومان است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره سیاسی معصومان مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد ملک‌زاده

حجت الاسلام و المسلمین محمد ملک‌زاده در کتاب «سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور» در این‌باره گفته‌ است:

«در طول تاریخ همواره افرادی سودجو و فرصت‌طلب وجود داشته‌اند که تنها به منافع شخصی خود می‌اندیشیده‌اند و به همین دلیل همواره در پی فرصت و شرایطی بوده‌اند تا با سوار شدن بر موج، خواسته‌های غیر منطقی و نامشروع خویش را به‌دست آورند. از آنجا که این گروه اعتقادات و اندیشه‌های واقعی خود را در تعارض و اصطکاک با علایق حق و خواسته‌های عادلانه مردم و جامعه دینی می‌دیدند، از این روی می‌کوشیدند نیت‌های واقعی خود را از دسترس افکار عمومی دور نگه‌داشته و با بازسازی ظاهری خویش، اهداف واقعی خود را پیگیری کنند. در طول تاریخ عصر حضور ائمه (ع) از این‌گونه افراد فراوان مشاهده می‌کنیم که بسیاری از ایشان در قالب مخالفان نظام حاکم نیز ظاهر می‌شدند. پیشوایان معصوم اگرچه خود در مبارزه بی‌امان با حاکمان جور قرار داشتند، اما هرگز به چنین فرصت‌طلبانی روی خوش نشان نمی‌دادند و آنان را در مسیر مبارزه حق‌طلبانه خویش به خدمت نمی‌گرفتند. در این بخش به مواردی از این امر اشاره می‌کنیم.

پس از به راه‌افتادن شورش در مدینه، عثمان در نامه‌ای به معاویه نوشت که اهل مدینه کافر شده‌اند. از من اطاعت نمی‌کنند و بیعتم را شکسته‌اند، از جنگجویان شام برایم کمک بفرست، اما به نوشته تاریخ طبری و دیگران، معاویه به این درخواست اعتنایی نکرد: وقتی که نامه عثمان به معاویه رسید، معاویه کوتاهی کرد و نخواست که با اصحاب پیامبر (ص) مخالفت کند، چون می‌دانست که تمامی اصحاب پیامبر (ص) برضدّ او هستند[۶].

ابوسعید خدری می‌گوید: من و عده‌ای از مردم در کنار خیمه عایشه ایستاده بودیم که عثمان از آنجا عبور کرد و تمامی مردم جز من او را لعن کردند...[۷]. از این سخن معلوم می‌شود که عایشه یکی از لعن‌کنندگان و ناراضیان از عثمان بوده است. طلحه و زبیر نیز از مخالفان و قاتلان عثمان بودند؛ چنان‌که ابن‌اثیر می‌نویسد: طلحه اعلام کرد کسی حق ندارد به او (عثمان) آب و غذا بدهد و بر او وارد شود و یا از نزد او خارج شود. وقتی عثمان این سخن را شنید گفت: خداوند مرا از شرّ طلحه کفایت کند[۸]. زبیر نیز گوشه‌ای ایستاده بود و فریاد می‌کشید: او را بکشید! به او گفتند: بچه هایت دم در خانه عثمان از او حمایت می‌کنند. گفت: دوست دارم عثمان کشته شود هرچند در این راه اول پسرم کشته شود[۹]. از سعد بن ابی‌وقاص پرسیدند: به نظر تو چه کسی عثمان را کشت؟ او پاسخ داد: عثمان در واقع با شمشیری که عایشه بلند کرد و طلحه آن را تیز نمود، کشته شد[۱۰].

بنابراین در میان قاتلان عثمان، افراد مختلفی وجود داشتند و به نوشته بیشتر نویسندگان علی (ع) مبرّاترین و بی‌گناه‌ترین مردم در قتل عثمان بود[۱۱] و خود آن حضرت نیز در فراز‌های مختلف به این موضوع پرداخته است. چنان‌که در نامه ششم نهج‌البلاغه به معاویه آمده است: اگر با چشم عقلت بنگری، نه با هوا و هوس، من از همه‌کس در خون عثمان مبرّاترم....

همان‌گونه که گفتیم امام علی (ع) به هیچ‌وجه موافق عثمان نبود و خلافت او را نیز نامشروع می‌دانست. با این حال هرگز حاضر نشد با طیف‌های مختلفی که با انگیزه‌های گوناگون کمر به قتل عثمان بسته بودند، همراه شود. آن حضرت حتی امام حسن و امام حسین (ع) را نیز برای جلوگیری از قتل عثمان به کمک او فرستاده بود، اما حوادث به طریقی رقم خورد که بعدها به غلط ایشان را مسئول قتل عثمان دانستند و به طمع رسیدن به قدرت، خون‌خواهی عثمان را بهانه کرده و بر ضد امام قیام کردند! واقعیت امر آن است که سران شورش بر ضد عثمان، هرگز پیش‌بینی نمی‌کردند پس از مرگ عثمان، امام علی (ع) به خلافت برسد، اما از کشته‌شدن وی مشاهده کردند که مردم یک‌باره – بی‌آنکه پیشتر در این‌باره طرح و تفکری داشته باشند - به سوی علی بن ابی‌طالب (ع) هجوم بردند و از او خواستند مسئولیت خلافت را بپذیرد و این اتفاقی بود که برای بسیاری از سران معترض، قابل پیش‌بینی نبود و به همین دلیل در مخالفت با امام، عَلَمِ خون‌خواهی از عثمان برافراشتند! به‌راستی آیا امام می‌توانست با چنین چهره‌های فرصت‌طلبی در قتل عثمان همراه شود؟ امام علی (ع) در هنگامه شورش مردم بر ضد عثمان به وضوح دست مرموز معاویه و انگیزه‌های سراسر تزویر طلحه و یارانش را مشاهده می‌کرد[۱۲]. از این‌روی هرگز حاضر به مشارکت در چنین توطئه‌ای نبود، شاید هیچ‌کس همانند او رویداد جمل را پیش‌بینی نمی‌کرد. جنگ جمل نخستین رویارویی دو گروه از مسلمانان بود که هر دو به یک پیامبر و یک دین ایمان داشتند و به سمت یک قبله نماز می‌خواندند. در یک طرف داماد رسول خدای (ص)، پسر عمویش و خلیفه مسلمانان و در طرف دیگر، همسر رسول خدا (ص) و صحابیان سرشناسی چون طلحه و زبیر قرار داشتند. فتنه‌ای که در آن حدود چهارده هزار نفر از هر دو سپاه کشته شدند[۱۳]. هزاران نفر دچار شک و شبهه و تردید شدند. آیا این‌همه دلیل برای عدم همراهی امام با قاتلان عثمان کافی نبود؟ و آیا او اصولاً می‌توانست در کاری که آبستن چنین آشوبی بزرگ و فتنه‌ای عظیم بود، همراه شود؟

این قیام به لحاظ انگیزه آن، که برای ساقط‌کردن خلیفه‌ای فاسد، ستمگر و بی‌لیاقت یعنی یزید طراحی شده بود و مردانی عابد و زاهد در آن حضور داشتند، دارای نقاط مثبت بود اما به دلیل پاره‌ای جهات نمی‌توانست مورد تأیید صددرصد امام سجاد (ع) باشد: نخست آنکه این قیام از ماهیت اصیل شیعی برخوردار نبود، زیرا در خط زبیریان حرکت می‌کرد و فرد فرصت‌طلب و قدرت‌طلبی چون عبدالله بن زبیر مورد تأیید امام نبود. البته به دلیل آنکه نفس این عمل، یعنی اعتراض به حاکمیت یزید حرکتی مثبت و درست بود، امام نیز آن را تخطئه نکرد و در این ماجرا، بسیاری از مردم عادی و بی‌گناه را در پناه خود قرار داد اما با رهبران قیام به‌طور مستقیم همراه نشد. دوم آنکه این عمل بدون مشورت با امام صورت گرفت و مردم نیز بدون توجه به رأی ایشان با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. با این اقدام و آغاز قیام از شهر مدینه، حرمت شهر پیامبر را هتک کردند و این در حالی بود که امام حسین (ع) برای حفظ حرمت مکه، بلافاصله آن شهر را ترک کرده بود.

ابو مسلم پس از مرگ “ابراهیم امام” رهبر عباسیان، به حضرت صادق (ع) پیشنهاد داد برای خلافت بیعت کند و طی نامه‌ای به آن حضرت نوشت: من مردم را به دوستی اهل‌بیت (ع) دعوت می‌کنم؛ اگر مایل باشید برای خلافت، با شما بیعت می‌کنم. امام صادق (ع) که از قصد قدرت‌طلبی و انگیزه‌های شخصی وی آگاه بود، در جواب وی چنین نوشت: «ما انت من رجالی و لا الزمان زمانی» [۳۳]. همچنین فضل کاتب می‌گوید: روزی نزد امام صادق (ع) بودم که نامه‌ای از ابومسلم رسید. حضرت ضمن ردّ پیک فرمود: نامه تو را جوابی نیست[۳۴]. یکی دیگر از رهبران قیام بر ضد بنی‌امیه، ابوسلمه خلال بود که با عنوان وزیر آل‌محمد (ص) قیام کرد. وی به سه تن از بزرگان علویان به نام‌های: جعفر بن محمد الصادق (ع)، عبدالله محض و عمر الاشرف بن زین‌العابدین نامه نوشت و به یکی از دوستانش سپرد و گفت: اول نزد امام صادق (ع) برو، اگر قبول کرد دو نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، سراغ دو نفر دیگر برو. فرستاده ابوسلمه نخست نزد امام جعفر صادق (ع) آمد و نامه را به ایشان تسلیم کرد. امام در پاسخ ابوسلمه فرمود: «انک شیعة غیری»: تو شیعه من نیستی بلکه پیرو غیر من هستی[۳۵]. پیک ابوسلمه سراغ عبدالله محض رفت و نامه وی را به او تسلیم کرد. عبدالله محض برای کسب تکلیف سراغ امام صادق (ع) رفت و امام به او فرمود: از چه وقت مردم خراسان شیعه تو شده‌اند؟ آیا ابو مسلم را تو نزد آنان فرستادی؟... ای عبدالله! بدان که این دولت از آنِ عباسیان خواهد بود... عمر بن زین‌العابدین نیز به نامه ابوسلمه پاسخ مثبتی نداد[۳۶].

منابع تاریخی می‌نویسند: زمانی که پرچم‌های پیروزی به اهتزاز درآمد و نشانه‌های فتح نمایان شد، ابوسلمه برای بار دوم طی نامه‌ای به امام صادق (ع) نوشت: هفتاد هزار جنگجو در رکاب ما آماده هستند، اکنون موضع خود را روشن کن. امام باز همان جواب قبلی را به او داد[۳۷]. گرچه در ظاهر امر عباسیان با شعار دفاع از خاندان اهل‌بیت (ع) قیام کردند، ولی امام صادق (ع) به‌درستی می‌دانست که آنان انگیزه‌ای جز کسب قدرت سیاسی ندارند. ابو سلمه خلال پس از رسیدن به قدرت، به شیوه بنی‌امیه عمل کرد و ابومسلم نیز به چنان جنایاتی دست زد که خاطره جنایات حجاج بن یوسف را در ذهن‌ها زنده می‌کرد. در دوره عباسیان، شیعیان و علویان نه تنها به آرامش و آسایش نرسیدند، که همان سختی‌ها و محدودیت‌ها در طول زمانی بیشتر برای آنان تداوم یافت. به گواه تاریخ در دوره بنی‌عباس، حاکمیت جامعه اسلامی در لباس خلافت پیامبر بسی سخت‌تر از گذشته اعمال شد تا جایی که ابوعطا السندی (متوفای ۱۸۰ ﻫ.ق) که حاکمیت امویان و عباسیان را درک کرده، در سروده خود می‌گوید: ای کاش ظلم بنی‌مروان، همچنان بر ما ادامه می‌یافت و ای کاش عدل بنی‌عباس در آتش فرو می‌سوخت[۳۸]. از آنچه در این بخش گذشت می‌توان نتیجه گرفت که پیشوایان معصوم در برابر مخالفان نظام حاکم از دو سیاست تأیید و عدم تأیید پیروی می‌کردند. قاعده و اصل کلی پیشوایان معصوم در برابر مخالفان و معترضان نظام سیاسی حاکم بر تأیید اعتراضات، قیام‌های مکتبی و نهضت‌هایی بود که در راه خدا و رضایت اهل‌بیت (ع) و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌گرفت، اما به دلیل توجه به اصل عاقبت‌اندیشی و حفظ مصالح عالیه جامعه اسلامی از همراهی مستقیم و پذیرش رهبری این قیام‌ها خودداری می‌کردند. بدیهی است قیام‌ها و اعتراضات معارضان مرموز و فرصت‌طلب هرگز مورد تأیید یا حمایت پیشوایان معصوم قرار نگرفت. ایشان در برابر این‌گونه قیام‌ها یا با صراحت آن را رد می‌کردند، مانند اقدامی که امام سجاد (ع) در برابر شورش عبدالله بن زبیر انجام داد و یا با اتخاذ موضع بی‌طرفانه، از همراهی با معارضان خودداری می‌کردند همان‌گونه که امام صادق (ع) در برابر قیام عباسیان چنین کرد»[۳۹]

منبع‌شناسی جامع

پانویس

  1. احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر آیتی، ج۱، ص۵۲۶.
  2. عزالدین ابی‌الحسن علی بن محمد ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۵-۳۲۶؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۳، ص۲۰۹.
  3. ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۸۴.
  4. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۴۰.
  5. عزالدین ابی‌الحسن علی بن محمد ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۵.
  6. ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۱۵.
  7. ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۰۶.
  8. عزالدین ابی‌الحسن علی بن محمد ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۷؛ أبوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۲؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ص۳۵.
  9. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۴۰۴.
  10. ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۹۵. برخی دلیل مخالفت عایشه با عثمان را در انگیزه‌های اقتصادی و سیاسی می‌دانند، انگیزه اقتصادی عایشه این بود که عثمان به دلایلی، مستمری وی را به نصف رسانده بود و به او همانند سایر زنان پیامبر شش هزار درهم می‌داد و انگیزه سیاسی او نیز این بود که می‌خواست خلافت را به خاندان خویش و به پسر عمویش طلحه برگرداند (ر.ک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۲۵۷).
  11. احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
  12. ر.ک: سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج۱، ص۲۳۹.
  13. شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۳.
  14. ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۸.
  15. احمد ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۵۷.
  16. ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۰.
  17. ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۶.
  18. ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.
  19. ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.
  20. جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.
  21. جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.
  22. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.
  23. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.
  24. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۹.
  25. أبوالحسن احمدین یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۳-۴۳۷.
  26. صبحی صالح، نهج‌البلاغه، خطبه ۶۱، ص۹۴.
  27. عزالدین ابی‌الحسن علی بن محمد ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۴۹.
  28. ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۰-۱۴۷.
  29. ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۵۸.
  30. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (روضه کافی)، ص۱۶۷.
  31. ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۵.
  32. ابوسلمه خلال به نام «وزیر آل‌محمد (ص)» و ابومسلم خراسانی به نام «امین آل‌محمد (ص)»، دو تن از رهبران قیام عباسیان معروف شدند. عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۹۳.
  33. «نه تو از یاران من هستی و نه زمانه، زمانه من (قیام من) است» محمد شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد گیلانی، ج۱، ص۱۵۴.
  34. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۹۷.
  35. جعفر مرتضی عاملی، الحیاة‌السیاسیة للامام رضا، ص۵۰.
  36. ر.ک: ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۳-۲۵۴؛ محمد بن علی بن طباطبا ابن طقطقا، الفخری فی الآداب‌السلطانیة و الدول‌الاسلامیة، ص۱۵۴.
  37. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۳۳.
  38. ابن‌قتیبه الدینوری، الشعر و الشعراء، ص۵۱۹.
  39. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۳۲۷-۳۴۰.