غیبت در مباحث مرتبط با امام مهدی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
غیب در لغت، یعنی پنهان شدن از دیدگان[۱]. این واژه برخلاف واژۀ "ظهور" است که بر آشکار بودن چیزی دلالت دارد[۲]. اما غایب یعنی کسی که حاضر و ظاهر نیست و در اصطلاح مهدویت به حاضر و ظاهر نبودن امام عصر اطلاق میشود[۳].
با توجه به ظواهر برخی از ادله (روایات) چنین استفاده میشود جسم حضرت از دیدهها پنهان است و او مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند؛ چنانکه امام رضا (علیه لسلام) فرمودند: «جسم امام عصر دیده نمیشود و به اسم خویش نامیده نمیشود»[۴][۵]
غیبت جسمانی حضرت به دلیل نامرئی بودن امام عصر: به این معنی که امام روی زمینزندگی میکند و به جاهای مختلف میرود و از احوالات و رفتارشیعیان مطلع میشود ولی هیچکس وجود حضرت را با چشمان ظاهری نمیبیند، مثل حضرت خضر که امام رضا (علیه لسلام) دربارۀ ایشان فرمودند: «خضرآب حیات نوشیده، تا نفخ صور زنده است، او به نزد ما میآید و سلام میدهد، ما صدای او را میشنویم... و در هر سال در مراسم حج حاضر است... ولی ما او را نمیبینیم»[۶][۷] البته این نوع از غیبت امام، به منزلۀ این نیست که امام جسمی نامرئی مثل فرشتگان، ارواح و جنّ دارد[۸]؛ چنانکه پیروانشیخیه معتقدند امام عصر در زمان غیبت در عالمیروحانی و مجرد به نام (هورقلیا) و در شهری به نام (جابلقا و جابرسا) که منقطع از عالم ماده و با بدن غیرعنصری زندگی میکند[۹]؛ این مدعا به دلایل مختلفی قابل اثبات نیست از جمله: در متون دینی هیچ دلیلی بر اثبات ادعا (بدن هورقلیایی) و امثال آن وجود ندارد و این مدعا، منافات با پیشواییامام دارد؛ زیرا این نگاه سنخیت لازم میان امام و مأموم را از بین میبرد چراکه امام در این فرض همانند یک فرشته است و بدیهی است فرشتگان الهی، نمیتوانند الگو و پیشوای آدمیان باشند[۱۰].
غیبت جسمانی حضرت به دلیلتصرف در چشمان مردم: در این فرض دیده نشدن حضرت مهدی (ع) به خاطر دخل و تصرّف ایشان در چشمان مردم است. در این مورد نیز نیاز به اعجاز و قدرت الهی است تا ایشان در اجتماعات و تجمّعات مردم، دیده نشوند؛ چنانکه در قرآن مواردی اشاره شده که با معجزه الهی، افرادی نمیتوانستند یک موجود قابل رؤیت را مشاهده کنند مانند آیۀ ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾[۱۱][۱۲]
به این معنا که حضرت به طور عادی میان مردمزندگی میکند و مردم کوچه و بازار با او ملاقات میکنند حتی حضرت با آنها همدم و همصحبت میشود ولی مردم هیچگونه شناختی به این شخص ندارند؛ چنانکه امام صادق (علیه لسلام) فرمودند: «سنتهایی از پیامبران وجود دارد که برای امام عصر هم اعمال شده است از جملۀ این سنتها مخفی بودن حضرت یوسف است یعنی همچنانکه خداوندحضرت یوسف را از دید مردم پنهان کرد به همین نحو امام عصر را از دید آنان مخفی کرد یعنی حق تعالی بین امام و مردم حجابی قرار داده به طوری که مردم او را میبینند اما او را نمیشناسند»[۱۳][۱۴]
این نوع شناخت به وسیلۀ ادلۀ نقلی و عقلی تقویت شده است:
ادلۀ عقلی: معجزه زمانی اتفاق میافتد که اثبات حق متوقف بر آن باشد، ولی اگر بدون معجزه اثبات حق ممکن باشد، دیگر لزومی برای ایجاد معجزه نیست. در موضوع غیبت امام عصر حفظ و بقای حضرت برای مدت طولانی از معجزات الهی است ولی زمانی که امام میتواند در بین مردم حضور داشته باشد و مردم هم به صورت طبیعی از هویت و شخصیت امام بی خبر باشد دیگر احتیاج به معجزه نیست تا خداوندشخصیت امام را پنهان کند چراکه این امر بدون عمل معجزهآسا و به صورت طبیعی واقع میشود[۱۷].
یعنی حضرت در مواردی که صلاح بداند به واسطۀ قدرت الهی از دیدگان مردم پنهان میشود و مواردی که آن حضرتمصلحت بداند به صورت آشکار در جامعه حرکت میکند و مردم ایشان را میبینند ولی او نمیشناسند[۱۸].
بنابراین به طور مجمل میتوان گفت منظور از عدم حضور امام در عصر غیبت این است، امام در میان مردم حاضر است اما مردم به دو دلیل ایشان را حاضر نمیبینند: اینکه به ارادۀ خداوند نمیتوانند امام را ببینند و اینکه میتوانند امام را ببینند ولی نسبت به شناختش عاجزند[۲۰].
«در نحوه غیبت آن حضرت، با دو نظریه و برداشت اساسی برخورد میکنیم:
طرح نخست: نظریه پنهانی جسم: این، نظریه مقبول و متعارفی است که در ذهن بسیاری از مردم فرو رفته و ظواهر برخی از ادله (روایات) نیز بر آن دلالت میکند. و آن عبارت است از اینکه جسم حضرت از دیدهها پنهان است و او مردم را میبیند ولی مردم او را نمیبینند؛ و در عین حال که گاهی در یک مکان وجود دارد، ولی آن مکان از او خالی دیده میشود.
صدوق در کتاب کمال الدین از ریان بن صلت روایت میکند که میگوید: از حضرتامامرضا (ع) درباره قائم (ع) سؤال شد. حضرت فرمود: جسمش دیده نمیشود و به اسم خویش نامیده نمیشود.[۲۱] و نیز از حضرتامامجعفر صادق (ع) در ضمن حدیثی آورده است: پنجمین فرزندهفتمین امام جسمش از شما پنهان میشود و نام بردن از او برای شما جایز نیست[۲۲] (۲) و نیز از عبید بن زرارهنقل میکند که گوید: از حضرتامام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: مردمامام خویش را گم کرده پس در موسم حج حضور مییابد و مردم را میبیند ولی مردم وی را نمیبینند. این نظریه سادهترین طرح و فرضیه عملی و قابل قبول در مورد پنهان شدن حضرت مهدی (ع) و رهایی ایشان از ظلمستمگران میباشد و با اینگونه اختفا، آن حضرت در پناهگاهی امن به سر برده هیچگونه آسیبی به حضرت نمیرسد. اینگونه اختفا و پنهانی از راه اعجاز خدایی امکان دارد، به همانسان که دیر زیستی حضرت در طول این همه سال نیز با اعجاز الهی درست میشود؛ و هر دو امر (هم غیبت و هم طول عمر) برای نگاهداری وجود مقدس آن حضرت از خطرات و از بین رفتن میباشد، تا در روز موعود برای انجام مسئولیت خطیر اسلامی خویش بپاخیزد. ما با دلیل قطعی، اهمیت آن روز را در پیشگاه خداوند و رسول او (ص) میدانیم. زیرا آن، روزی است که هدف اساسی از آفرینش انسان برآورده شده، و آرزوهای پیامبران و رسولانجامعه عمل به خود میپوشد، و کوششهایشان با تشکیل جامعه عادلانه و تحقق دولت حقه بثمر میرسد. چنانکه مبرهن و ثابت میکنیم که هرگاه تحقق اهداف مهمه خدایی متوقف بر معجزهای باشد، خداوند آن معجزه را برای تحقق آن هدف مهم انجام میدهد.[۲۳] و از آنجا که تولدحضرت مهدی (ع) را، که برای روز موعودذخیره شده، باور میداریم، بروشنی چگونگی و هدف نگهداری و حفظ آن حضرت از روی دلیل برای ما اثبات شده است و علت این صیانت و طول عمر حضرت با ارادهپروردگار، برای ما روشن و واضح است. و در صورتی که حفظ آن حضرت منحصر در اختفای شخص و جسم وی باشد، بر خداوند متعال انجام این معجزه، بجهت تحقق هدف بزرگتر لازم است.
بر این نظریه گفتاری دیگر افزوده میشود، و آن اینکه این غیبت نیز گاهی به سبب مصلحتی برطرف میشود. مانند اینکه اگر حضرت مهدی (ع) بخواهد با کسی رو در رو شود تا نیازی از او را برآورد و یا او را راهنمایی کند و یا بنحوی بیم دهد، لازمه این روبرویی رؤیت آن حضرت است که در صورت پنهانی و اختفا انجامپذیر نیست. و اندازه ظهور و پیدایی حضرت محدود به مقدار مصلحت است. پس اگر مصلحت اقتضا کرد که آن حضرت بهطور کلی برای هر بینندهای آشکار شود، ظاهر خواهد شد و دیدار تا برآورده شدن نیاز ادامه خواهد داشت و سپس بهطور ناگهانی حضرت ناپدید شده و دیگر کسی او را نمیبیند، در عین حال که از آن مکانی که در آن بود دور نمیشود. و هرگاه مصلحت ایجاب کند که حضرت برای یک شخص خاصی ظاهر شود و از دیگران پنهان باشد، اینگونه ظاهر میگردد، زیرا گاهی آشکار بودن ایشان برای دیگران موجب خطر است. تمام اخباری که در زمینه مشاهده آن حضرت در دوران غیبتنقل شده است حتی دیدارهای دوران غیبت صغری، به همین معنی است، بخصوص آنچه که از دوران غیبت صغری ذکر شد که حضرت دو بار برای عموی خود جعفر کذاب ظاهر گشت، و بدون اینکه معلوم شود به کجا تشریف برده است، غایب شد.
این داستان چنین میفهماند که غیبت و اختفا بدین صورت بوده است. و اما اخبار مشاهده در دوران غیبت کبری، برخی از آنها ظاهرا و برخی دیگر به صراحت، دلالت بر اینگونه اختفا دارند. حتی در بعضی از این اخبار مسأله غیبت توسعه یافته، شامل غیبت مرکب و خادم آن حضرت، و بلکه صرافی که حضرت شخصی را برای پرداخت پول به او حواله داده بود نیز میشود[۲۴] (۱) دوست دارم در اینجا به این نکته اشاره کنم که با پذیرفتن این نظریه، دیگر نیازی به پاسخگویی به ایراد و اشکال برخی از اهل سنت نمیباشد که زبان به بدگویی گشوده، گفتهاند حضرت به سرداب فرو رفته و در آنجا ناپدید گشته و آشکار نشده است. چنانکه مناقشه و اشکال در این مورد در کتاب اول گذشت[۲۵] و گفتیم که اخبار مشاهده حضرت مهدی (ع) در هر دو غیبت صغری و کبری، در اینکه آن حضرت در مکانهای دیگری نیز - غیر سرداب - دیده شده است اتفاق دارند. در هر حال با پذیرش این نظریه درباره غیبت، دیگر نیازی، به حل این اشکالات نیست. زیرا طبق این نظریه امکان دارد که حضرت در هر مکانی که بخواهد جسم و تن خود را از دیدهها پنهان نگاهدارد و این، طبیعتا منحصر به سرداب نیست. بهزودی در فصلهای آینده مطالبی را که شایسته تکمیل و تأیید این نظریه هستند خواهیم آورد.
طرح دوم: نظریه پنهانی شخصیت و عنوان: مراد از این نظریه این است که مردمحضرت مهدی (ع) را میبینند ولی نمیشناسند و یا متوجه نمیشوند چه کسی را دیدهاند. در گذشته در تاریخغیبت صغری دانسته شد که حضرت مهدی (ع) را پدر بزرگوارش امامابو محمدعسکری (ع) پنهان از دیدگان مردم پرورش میداد و بزرگ میکرد و فقط عدهای اندک از اصحاب خاص را بمنظور مطلع ساختن بر وجود و اثبات امامت آن حضرت، رخصت دیدار میفرمود. پس از رحلتپدر بزرگوار حضرت مهدی (ع) پنهانی و غیبت ایشان شدیدتر شد و آن حضرت فقط از طریق سفرای اربعه (نواب خاص چهارگانه) خویش با مردم در ارتباط بود، و تنها تعداد اندکی از افراد مورد اطمینان که بدنبال جانشینحضرت عسکری (ع) میگشتند، همچون علی بن مهزیار اهوازی بحضور حضرت شرفیاب میشدند و آن حضرت در هر مرتبه به آنان تأکید میفرمود که قضیه را مخفی نگهدارند و احتیاط کنند. هر اندازه که سالیان دوران غیبت صغری سپری میشد، با درگذشت نسلهای موجود، کسانی که معاصر امام حسن عسکری (ع) بودند و پسر او حضرت مهدی (ع) را مشاهده کرده بودند، تقلیل مییافتند تا اینکه بتدریج منقرض گشته و کسی از آنان باقی نماند و نسلهای جدیدی بوجود آمدند که طریق ارتباط با امام (ع) را جز از طریق سفرای آن حضرت نمیدانستند و این مردم بکلی از شکل و شمایل آن حضرت بیخبر بودند، به طوری که اگر با آن حضرت روبهرو میشدند، اگر دلیلی قطعی در میان نبود، امام خویش را نمیشناختند. و از اینرو - همانطور که در کتاب اول دانسته شد - برای آن حضرت مسافرت به گوشه و کنار دنیا، همچون مکه و مصر، بدون اینکه کسی ایشان را بشناسد، آسان گشته بود. مقصود از اختفای شخصیت و عنوان همین معناست؛ چراکه در این حالت هر که آن حضرت را ببیند، بالمره از اینکه او اماممهدی (ع) است غافل میباشد و وی را فردی مانند سایر مردم پنداشته، بهطور مطلق توجهی به ایشان نمیکند. و بدین ترتیب اماممهدی (ع) میتواند در هر جایی که دلخواه اوست چندین سال زندگی کند بدون اینکه کسی به شخصیت حقیقی ایشان توجهی نماید، و زندگی آن حضرت در این دوران مانند زندگی هر فرد دیگری است که از راه کسب و تجارت و کشاورزی و سایر شغلها معاش خود را تأمین مینماید و در همین حال در یک یا چندین شهر باقی میماند تا خداوند متعالفرج او را رسانیده اذنظهور دهد.
برای این طرح و نظریه از دو راه میتوان استدلال کرد:
راه نخست: بهرهگیری از روایاتی که در این زمینه رسیده است و از جمله آنهاست روایتی که شیخ طوسی[۲۶] در کتاب غیبت خود از نایب دومشیخمحمد بن عثمان عمروینقل کرده است که: "بخدا سوگندصاحب این امر هر ساله در موسم حضور مییابد، مردم را میبیند و میشناسد، و آنان وی را میبینند ولی نمیشناسند." مقصود، از صاحب این امر، اماممهدی (ع) است و مقصود از موسم، موسم حج است و روایت بروشنی دلالت دارد بر مخفی نبودن جسم حضرت، و برای تأکید با قسم به خداوند متعال نیز قرین شده است. و نیز از سفیر و نایب خاصحضرت مهدی (ع) صادر شده است که بر حال آن حضرت از همه مردم مطلعتر است.
راه دوم: استفاده از قاعده و قانونمعجزات که میگفت: معجزه وقتی انجام میشود که برپا داشتن و اثبات حق بر آن متوقف باشد، ولی اگر چنین نباشد و بدون معجزه اثبات حق ممکن باشد، دیگر لزومی برای انجام آن وجود ندارد، چنانکه این مطلب را در جای خود مبرهن ساختهایم. و شکی نیست که حفظ اماممهدی (ع) و بقای آن حضرت از جمله چیزهایی است که اقامه حق متوقف بر آن است و اگر نگهداری آن حضرت متوقف بر انجام معجزهای در پنهان نگهداشتن باشد، آن معجزه انجام میگردد، ولی با کافی بودن پنهانی عنوان و شخصیت حضرت در برآورده شدن مقصود، ثابت شد که نیازی به معجزه نیست، چون موضوعی ندارد و لازم است نظریه دوم را بپذیریم»[۲۷].
«یکی از موضوعاتی که پیرامون حضرت مهدی (ع) مطرح است، مسأله چگونگی غیبت آن حضرت میباشد، بدین معنی که آیا دیده نشدن آن عزیز همان ناپیدایی و غیبت جسمی است، یا به معنای ناشناسی و غیبت معرفتی میباشد. انواع غیبت [به شرح ذیلاند]:
۲. غیبت جسمانی به دلیلنامرئی بودن امام زمان(ع): به این معنی که امام روی همین زمین است و اینجا زندگی میکند و به جاهای مختلف میرود و از احوالات و رفتارشیعیان مطلع میشود و آنها را مورد عنایت و لطف خود قرار میدهد، ولی هیچکس وجود حضرت را با چشمان ظاهری نمیبیند، چنانکه حضرت خضر چنین است. امام رضا (ع) فرموده: خضر (ع) آب حیات نوشیده، تا نفخ صور زنده است، او به نزد ما میآید و سلام میدهد، ما صدای او را میشنویم... و در هر سال در مراسم حج حاضر است... ولی ما او را نمیبینیم[۲۹]. این نوع اختفا که همان ناپیدایی است، با اختفا به صورت ناشناسی بودن، فرق دارد؛ زیرا اختفا به صورت ناشناسی به طور عادی صورت میگیرد و هیچگونه مانعی ندارد. و اما استتار به شکل نامرئی بودن نیاز به اعجاز دارد، تا حضرت در حین حضور، ظهور نداشته باشد.
۳. غیبت جسمانی به دلیلتصرف در چشمان مردم: در این فرض ناپیدایی حضرت مهدی (ع) به خاطر دخل و تصرّف ایشان در چشمان مردم است. در این مورد نیز نیاز به اعجاز و قدرت الهی است تا در حین حضور و ظهورامام (ع) در میان مردم و حضور و ظهورشان در اجتماعات و تجمّعات، دیده نشود. در قرآن کریم و روایات به مواردی اشاره شده که با معجزه الهی، افرادی نمیتوانستند یک موجود قابل دیدن را مشاهده نمایند. مانند آیه ذیل: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾[۳۰]؛ پیش روی آنان سدّی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّی و چشمانشان را پوشاندهایم، لذا نمیبینند. از عبد اللّه بن مسعودنقل شده که قریش کنار در خانه رسول اکرم (ص) جمع شدند، آن حضرت از منزل بیرون آمدند و بر سر آنان خاک پاشیدند و آن حضرت را نمیدیدند[۳۱] و... . در آیه دیگر میفرماید: وقتی قرآن میخوانی، بین تو و کسانی که به آخرتایمان نمیآورند، پردهای پوشیده قرار میدهیم[۳۲]. معجزه به دو صورت متصوّر است، یا در بیننده اثر میگذارد، یا در دیده شده، تصرّف در بیننده به این صورت است که او را از دیدن چیزی که در جلوی اوست ناتوان کند و مکان را تهی از امام ببیند و... . با تصرف در دیده شده، چیزی که قابل دیدار است، واضحترین راهش این است که معجزه میان رسیدن صورت نوری (تصویر) صادر شده از جسم حضرت مهدی (ع) یا ابداع صورتی او و غیر اینها از آنچه که حوّاس پنجگانه دریافت میکند حایل شود و نگذارد که به بیننده یا شنونده برسد. بدین ترتیب این شخص از ادراک واقعیتی که پیش روی او نهاده شده است عاجز میشود. هر دو صورت در امام متصوّر است.
از اعلام فن و بزرگان علم و ادب استفاده میشود از انواع غیبتی که برای امام زمان متصوّر است نوع اوّل آن است، یعنی غیبت معرفتی، یعنی امام زمان به طور عادّی در میان ما زندگی میکند ولی ما او را نمیشناسیم و ممکن است روزی حضرت ایشان را زیارت نماییم ولی نشناسیم و معرفت به او بهطور کامل پیدا نکنیم اگرچه برخی قایلند که هر دو صورت در رابطه با امام متصور است»[۳۳].
«این که "غیبت" در لغت به چه معناست، خود اهمیت بسزایی دارد. "غیبت"، به معنای "پنهان شدن از دیدگان" است و غایب به کسی گفته میشود که حاضر و ظاهر نیست[۳۴] و در اصل، درباره پنهان شدن خورشید، ماه و ستارگان به کار میرود[۳۵]. همچنین درباره کسی به کار میرود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن، از دیدگان رفته و دیگر دیده نمیشود[۳۶]. در اصطلاح مهدویت نیز به پنهانزیستیحضرت مهدی (ع) گفته میشود»[۳۷].
«یکی از معناهای لغوی "غیبت"، پنهان شدن است. و در اصطلاح درباره کسی به کار میرود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نمیشود و در اصطلاح مهدویت به پنهانزیستیحضرت مهدی (ع) گفته میشود.
اگرچه سخن روشنی درباره چگونگی این نوع زندگی نمیتوان به دست داد، امّا با استفاده از روایات معصومین (ع)، و سخنان اندیشوران بزرگ، سه دیدگاه کلّی و قابل توجّه میتوان ارائه نمود.
حضرت مهدی (ع) در میان همین جامعه و همین انسانها است؛ اما به قدرت خدا، از دید معرفتی مردم پنهان است. با وجود اینکه مردم ایشان را میبینند، اما نمیشناسند.
حضرت در بین مردمزندگی میکند و مردم نیز ایشان را میبینند و نمیشناسند اما در زمانهایی که آن حضرت لازم بداند از برابر چشمها ناپدید میگردد و دیدگان مردم- با اینکه آن حضرت موجود و حاضر است- او را نمیبینند.
در آیاتقرآن کریم نیز به امکان استتار و اختفای انسان از برابر دیدگان- چه به صورت کوتاهمدت یا درازمدت- اشاره شده است. [۳۸]
به نظر میرسد تفسیر نخست غیر قابل پذیرش باشد؛ چرا که هیچ دلیلی وجود ندارد که آن حضرت دارای جسمی با ویژگی این تفسیر باشد بلکه برعکس، آن حضرت مانند تمامی انسانها دارای جسمی مادی میباشد. با این بیان تفسیر دوم مورد پذیرش است.
در یک بررسی جامع در سخنان معصومین (ع) برخی روایات با روشنی بیشتری این موضوع را بیان کردهاند.
حضرت عبد العظیم حسنی (ع) هنگامی که عقاید خود را بر امام هادی (ع) عرضه مینمود آنگاه که به اعتقاد مربوط به ائمه (ع) رسید تا امام هادی (ع) را شمرده اقرار به امامت ایشان کرد؛ آنگاه امام هادی ادامه داد: و پس از من، پسرم حسن است. پس مردم چگونه خواهند بود با جانشین او؟ عرض کردم: چگونه خواهند بود. فرمود: " إِنَّهُ لَا يُرَى شَخْصُهَ"؛ [۴۰] به خاطر آنکه شخص او دیده نمیشود..»..
داود بن قاسم نیز میگوید از امام هادی (ع) شنیدم که فرمود: "جانشین پس از من حسن است. پس چگونه خواهید بود با جانشین پس از جانشین؟ عرض کردم: خدا مرا قربانت گرداند برای چه؟ فرمود: همانا شما شخص او را نمیبینید"[۴۱]
و نیز در فرازی از دعای ندبه چنین میخوانیم:" عَزِيزٌ عَلَيَ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى "؛ [۴۵]
روشن است که همه روایات بالا و احادیثی مانند آن، دلالت بر دیده نشدن آن حضرت دارد و قابل تأویل بر شناخته نشدن نخواهد بود. چرا که صراحت در معنای دیده نشدن دارد.
نکته قابل تأمل و توجه اینکه این دسته روایات به خلاف دسته بعد تنوع و کثرت بیشتری دارد.
بنابراین به روشنی از این روایات استفاده میشود آن حضرت با وجود اینکه زنده است و در بین مردمزندگی میکند و مردم را میبینند اما خداوند پردهای بین آن حضرت و مردم قرار داده آن حضرتمردم را میبینند ولی مردم آن حضرت را نمیبینند.
اما دیدگاه دوم:
همانگونه که اشاره شد، در این دیدگاه بیان شده است که آن حضرت افزون بر اینکه در جوامع انسانیعمرشریف خود را سپری مینماید و مردم را میبیند، مردم نیز ایشان را میبینند اما ایشان را نمیشناسند و به تعبیر دیگر فقط از نگاه معرفتی و شناختی مردمغائب است نه از دید ظاهری.
ایشان در این باره میگوید: "به خداسوگند همانا صاحب این امر هر سال در موسم حج حاضر میشود مردم را میبیند و آنها را میشناسد و مردم او را میبینند ولی نمیشناسند"[۴۷]
از آنجایی که این سخن شبیه روایتی است که در نفی دیده شدن آوردیم، ممکن است همان روایت باشد که تصحیف شده است. و نیز این امکان وجود دارد که مقصود نائب خاصّ از این مضمون، در دوران غیبت صغرا باشد.
افزون بر اینکه، روایات این دیدگاه کم شمار است، با معنای لغوی غیبت نیز مخالف است؛ چرا که به کسی که دیده میشود ولی شناخته نمیشود، ناشناس میگویند، نه غایب.
حضرت در مواردی که صلاح بداند از دیدگان مردم پنهان است. البته با تصرفی که به قدرت الهی در دیدگان افراد مینماید، نه نامرئی کردن جسم خویش. و در مواردی که آن حضرتمصلحت بداند به صورت آشکار در جامعه حرکت میکند و مردم ایشان را میبینند ولی نمیشناسند»[۴۸].
«واژه "غیبت" و "غیب" در لغت به معنای پوشیده بودن و مخفی بودن از انظار است. ابن فارس در معجم مقایس اللغه ذیل واژه غیب گفته است: " يَدُلُّ عَلَى تَسْتُرُ الشَّيْءِ عَنِ الْعُيُونِ "[۴۹]؛ غیب دلالت بر پنهان بودن چیزی از چشمها میکند. این واژه برخلاف واژه "ظهور" است که بر آشکار بودن چیزی دلالت دارد: " يَدُلُّ عَلَى قَوِّهِ وَ بُرُوزَ، ظَهَرَ الشَّيْءَ اذا انْكَشَفَتْ "[۵۰]»[۵۱].
پیروانشیخیه[۵۲] به رهبری "شیخ احمد احسایی" غیبت را نوعی خروج از حالت طبیعی، تلقی میکنند و زندگیامام زمان (ع) در دوران غیبت را در عالمی متفاوت از این عالم تصور مینمایند. از نظر آنان، حضرت هم اکنون در عالمیروحانی و مجرد، به نام "عالم هورقلیا" و در شهری به نام "جابلقا و جابرسا" زندگی میکند![۵۳] آنان معتقدند امام عصر (ع) در زمان غیبت، در شرایطی منقطع از عالم ماده و با بدن غیرعنصری زندگی میکند؛ به همین جهت، در این دوران از عوارض طبیعی، مثل پیری ناشی از طول عمر و... به دور خواهد بود. روشن است که بر اساس تلقی شیخیه، غیبتامام عصر (ع) دارای ماهیتی کاملاً غیرطبیعی و به معنای خروج از زندگی عادی و استقرار در شرایط غیر معمول و عالمی متفاوت با این عالم است. عقایدشیخیه به منظور حل چندین مسأله مهم کلامی و اعتقادی، مانند معاد جسمانی، مسأله معراج جسمانی رسول اکرم (ص) و پدیده غیبت و حیات امام زمان (ع) در طول دوران غیبت شکل گرفته است. آنان این فرضیه را تنها محمل صحیح برای حل مسأله طول عمرامام زمان (ع) در دوران غیبت پنداشتهاند. در حالی که این نوع تلقی نسبت به پدیده غیبت با تفاسیر مبهم و اصطلاحات نامفهومی که در دیدگاه شیخیه دیده میشود، از چند جهت مخدوش و غیرقابل پذیرش است:
در متون دینی ما هیچ دلیل و شاهدی بر اثبات ادعاها و عناوین نامفهومی نظیر "بدن هور قلیایی" و امثال آن وجود ندارد.
دیدگاه شیخیه، علاوه بر ابهامات درونی، دارای تناقضات فراوانی است که بررسی نتایج باطل و پیامدهای منفی آن، خارج از موضوع بحث ما است.
در مقابل این دیدگاه، نگرش دیگری وجود دارد که تلقی درست از پدیده غیبت امام مهدی (ع) را تنها مبتنی بر تحلیل طبیعی از زندگی آن حضرت میداند. دیدگاه علمای شیعه امامیه در مقوله غیبت، بر این تحلیل استوار است. از نظر امامیه، پدیده غیبت دارای ماهیتی طبیعی است، امام زمان (ع) در دوران غیبت، در همین عالم طبیعت و با بدن عنصری حضور دارد و زندگی غائبانه ایشان به صورت طبیعی و با حضور ناشناس در میان مردم جریان دارد. براساس این دیدگاه، در این دوران، امام زمان (ع) همانند دیگر انسانها از غذا، پوشاک و مسکن طبیعی استفاده میکند و حیاتی کاملاً طبیعی دارد؛ با این تفاوت که ایشان، بنا به مصالحی که خداوند در این امر قرار داده و آخرین حجت خود را برای اهدافی عالیذخیره کرده از نظرها پنهان و غایب است، تا زمانی که شرایط برای تحقق اهداف الهی فراهم گردد و امر ظهور آن حضرت فرا رسد.
بنابراین، وجه نخست، اگرچه از نظر ثبوتی فاقد محذورات عقلانی است، اما از نظر اثباتی، نمیتوان آن را به صورت موجبه کلیه پذیرفت و محمل صحیحی برای توجیه مسأله غیبت دانست؛ زیرا مرجعقضاوت در این خصوص، لسان روایات است. از ظاهر روایات بر میآید که امام زمان (ع) در عصر غیبت همانند زمان حضور، به طور طبیعی و با جسم عنصری زندگی میکند، نه مانند یک موجود نامرئی که بدن مثالی و زندگی صرفاً روحانی دارد؛ چنان که فرقهشیخیه دچار این پندارباطل شدهاند. پس دلیلی بر استفاده از شیوه اعجاز به صورت مداوم برای پنهانزیستیحضرت وجود ندارد. این دیدگاه، هم از توجیه عقلانی و هم از شواهد و مؤیدات نقلی برخوردار است که در قسمتهای بعد بدان اشاره خواهد شد»[۵۴].
«ابن فارس در مورد غیبت میگوید: غیب کلمهای است که دلالت دارد بر مستور بودن و مخفی بودن چیزی از چشمها، از جمله آن چیزی است که مخفی است و کسی جز خدا آن را نمیداند.[۵۵] با توجه به معنایی که گذشت میتوان برای حضرت مهدی (ع) دو نوع غیبت را تصور کرد:
غیبت شخص: بدین معنی که شخص حضرت و جسم ایشان مخفی است و دیده نمیشود. بنابراین معنی ممکن است حضرت در میان مردم باشند ولی آنان، حضرت را نبینند.
غیبت شخصیت: بدین معنی که شخصیّت و مقامحضرت مخفی و ناشناخته است نه اینکه جسم ایشان مخفی باشد. بنابراین معنی ممکن است حضرت در میان گروهی قرار گیرد و آنان حضرت را (جسم و بدن ایشان) را ببینند ولی نشناسند و ندانند که این شخص همان امام مهدی (ع) هست. در هر دو معنی، مخفی و پنهان بودن لحاظ شده است»[۵۶].
نویسندگان کتاب «نگین آفرینش» در این باره گفتهاند:
«اولین نکته قابل طرح، آن است که غیبت به معنای "پوشیده بودن از دیدگان" است، نه حاضر نبودن. بنابراین در این بخش، سخن از دورهای است که امام مهدی (ع) از چشمان مردمان غایب است و آنها او را نمیبینند و این در حالی است که آن بزرگوار در بین مردم حضور دارد و در میان ایشان رفت و آمد میکند. این حقیقت در روایاتامامان (ع) به عبارات گوناگون بیان شده است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "سوگند به خدای علی! حجّتخدا در میان مردم هست و در راهها کوچه و بازار گام برمیدارد؛ به خانههای آنها سر میزند؛ در شرق و غرب زمین رفت و آمد میکند؛ گفتار مردم را میشنود و بر ایشان سلام میکند؛ میبیند و دیده نمیشود، تا وقت معین و وعده الهی.[۵۹] البته نوع دیگری از غیبت نیز برای آن حضرت بیان شده است. امام صادق (ع) فرمود: "در صاحب این امر، سنتهایی از انبیا وجود دارد...؛ اما سنّت او از یوسف، پنهان بودن است. خداوند بین او و مردم حجابی قرار میدهد؛ به گونهای که مردم او را میبینند؛ ولی نمیشناسند.[۶۰]
نویسندگان کتاب «آفتاب مهر» در اینباره گفتهاند:
«"غیبت" یعنی پنهان بودن و مراد از غیبتامام زمان (ع) این است که زندگی پنهانی دارد. با توجه به روایات میتوان دریافت مراد از پنهان زیستیحضرت مهدی (ع) این است که مردم او را نمیشناسند؛ یعنی آن بزرگوار، میان مردم میباشد و آنان او را میبینند؛ ولی نمیدانند او همان امام زمان (ع) میباشد؛ لذا غیبتحضرت (ع) به حضرت یوسف (ع) تشبیه شده است که با این که برادرانش برای خرید گندم به مصر رفتند و او را دیدند؛ ولی وی را نشناختند. البته در مواردی بدنحضرت نیز دیده نمیشود»[۶۲].
↑فرقه شیخیه یا کشفیه، در اوائل قرن ۱۳ق به وسیله احمد بن زین الدین، معروف به شیخ احمد احسایی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ ق) پدید آمد. افکار عجیب و قرائتهای غیرمقبول وی از آموزهها و تعالیم دینی، سبب انحرافات گوناگون در جامعه تشیع شد. افکار و برداشتهای ناروای وی، زمینه را برای پیدایش فرقههای انحرافی دیگر، مثل "بابیه" و "بهائیه" هموار نمود.
↑ر.ک: جوامع الکلم، شیخ احمد احسایی، رساله دوم، شیخیگری، بابیگری، ص ۷۴.