نظام سیاسی در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اصلاح نظام سیاسی جامعه

جامعه‌ای که پیامبر اعظم(ص) پیش از بعثت در آن زندگی می‌کردند، شرایط ویژه‌ای داشت. سرزمین عربستان را تیره‌های مختلف عرب و قبایل گوناگونی تشکیل می‌داد و سازمان سیاسی آنان بر روابط ابتدایی خویشاوندی، طایفه‌ای و قبیله‌ای استوار بود. فکر بدوی اعراب در محدوده قبیله و طایفه محصور گشته بود و نمی‌توانست اجتماع بزرگ‌تر و منظم‌تری را تصور کند. در چنین جامعه‌ای هیچ‌گاه حکومت معنا نداشت و از این رو در مقایسه با حکومت‌ها و ملت‌های پیشرفته آن زمان مانند ایران، روم و یونان، بسیار عقب‌مانده بودند. قبایل به بت‌پرستی، خون‌ریزی، غارت، درگیری و کشمکش و خرافات و افسانه‌پرستی عادت داشتند و از هرگونه دانش سودمند، ناآگاه بودند. قبیله‌ای که بیشتر می‌توانست بکشد، غارت کند و در درگیری‌ها پیروز میدان باشد، همواره به خود و پیشینیانش می‌بالید. امیر مؤمنان علی(ع)، روزگار عرب پیش از اسلام را که از نظر زندگی، انحطاط فکری و فساد اخلاقی در وضعیت اسفناکی به سر می‌بردند، چنین بیان می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ»[۱]؛ «خداوند، محمد(ص) را مبعوث داشت که بیم‌دهنده جهانیان باشد و امین وحی او؛ شما ای جماعت عرب، پیش از آن، بدترین آیین را داشتید و در بدترین جای‌ها به سر می‌بردید و در زمین‌های سنگلاخ و ناهموار می‌زیستید و با مارهای سخت و کر هم‌خانه بودید. آبی تیره و ناگوار می‌نوشیدید و طعامی درشت و خشن می‌خوردید و خون یکدیگر می‌ریختید و از پیوند خویشاوندی می‌بریدید. بتان در میان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بودید.

ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود درباره خوی و ویژگی‌های عرب پیش از اسلام می‌نویسد: خوی عرب غارتگری است و هنگام غلبه، هرچه را در دست مردم می‌یابد، می‌رباید و کاری به حکومت کردن میان مردم و دفاع از حقوق برخی در مقابل برخی دیگر ندارد. تنها هدفش از حکومت، برخورداری از مال مردم است و به قانون‌گذاری و امرونهی و سایر امور کاری نداشته و از کشورداری دور بوده و زمانی به این امر نزدیک شد که به واسطه دین، خوی آنها دگرگون شده و نیروی فرمانروایی آنان به آیین تبدیل گشت[۲]. اما آن‌گاه که پیامبر گرامی اسلام(ص) به پیامبری برانگیخته شد، برای هدایت چنان مردمی، رنج‌ها، زحمت‌ها و دشواری‌هایی را به جان خرید. برای اینکه خوی‌های زشت و روابط نادرست اجتماعی- سیاسی مردم را از بین برد، میان آنان می‌رفت و پیام‌های الهی را به آنان می‌رساند. نابودی خوی‌ها و رفتارهای زشت و غلط، جای‌گزینی اخلاق و رفتارهای الهی، ساماندهی روابط اجتماعی، حفظ دین خدا، مقابله با دشمنان، ایجاد اتحاد میان مسلمانان و اجرای قوانین اسلام، ضرورت تشکیل حکومتی را ایجاب می‌کرد که بتواند با قدرت به اهداف بلند خود برسد. هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه مهاجرت کرد، در نخستین فرصت، به تأسیس حکومت اسلامی پرداخت و به آن تحقق عینی و خارجی بخشید. خود پیامبر بر اساس آیاتی (مانند نساء، ۱۰۵ و مائده، ۴۹،۵۰) مسئولیت اداره جامعه مسلمانان را بر عهده گرفت و آنچه را در راستای اهداف تشکیل حکومت لازم می‌شد، از راه وحی دریافت می‌کرد.

تشکیل حکومت اسلامی، به معنای سرپرستی و اداره امور مسلمانان بر اساس دستورها و فرامین خداوندی (دین) است؛ بدین معنا که چگونگی مناسبات و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... به وسیله دین و آموزه‌های آن مشخص می‌شود و داوری نهایی در همه امور اجتماعی تنها با دین است، افراد، خود و روابط میان خویش را با دین موزون می‌کنند. چنین امری، مستلزم وجود کسی است که به دین آگاه‌تر و داناتر باشد و مسئولیت را بر دوش کشد و در اجرای آن در موقعیت‌های گوناگون زمانی و مکانی، مدیر، مدبر، شجاع و کاردان باشد. حضرت امیر(ع) در این باره می‌فرماید: «أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ»[۳]؛ «بدانید که در قرآن کریم، علم آینده و حدیث گذشته و داروی درد شما و نظام زندگی‎تان وجود دارد». بنابراین، رهبری جامعه اسلامی، با توجه به فرموده امام علی(ع)، سنگ آسیای جامعه است که با وجود او، دیگر اجزا حول محور او می‌چرخند و کارویژه خود را تحقق می‌بخشند. رهبری جامعه با توجه به دین، اجزای نظام را در راستای اهداف مورد نظر کنار هم می‌چیند و وظایف هر کدام را به روشنی معنا می‌کند؛ روابط میان انسان‌ها را تنظیم می‌نماید و عامل اتحاد و همدلی میان اجزا و اعضای جامعه است و از اختلاف بر حذر می‌دارد؛ راه‌های درست را برای رسیدن به اهداف دین، پیش روی امت قرار می‌دهد و با تنظیم اجزا و کارکرد درست آنها، عدالت را برقرار می‌سازد.

با توجه به این کار کردها، به نظر حضرت، رهبری باید شرایطی داشته باشد تا بتواند آنها را به انجام برساند و از این روست که حضرت به تغییر در رهبری پیشین و جای‌گزینی وی با شرایط ویژه معتقد است. جای‌گزینی رهبری، نخستین تغییر در ساختار به شمار می‌رود که اکنون به آن اشاره می‌کنیم.[۴]

ویژگی‌ها و شرایط رهبر شایسته جامعه اسلامی (تغییر در رهبری)

با توجه به مطالب یادشده، رهبری جامعه اسلامی باید شرایط و ویژگی‌هایی داشته باشد که بتواند نظام اسلامی را هر چه بیشتر به اهداف بلندش نزدیک سازد و در صورت نبود آن شرایط، شایسته رهبری نبوده و کارویژه‌های خود را به درستی نمی‌تواند انجام دهد و در نتیجه، جامعه به تدریج از اهداف خود دور و به انحطاط کشیده می‌شود. این مطلب با سه دلیل توضیح داده می‌شود: اول) امیر مؤمنان، علی(ع) در سخنانی، ویژگی‌هایی برای پیامبر اسلام ذکر می‌کند و راه و رسم او را بر می‌شمارد و نشان می‌دهد کسی که مسئولیت رهبری بر دوش اوست، باید افزون بر ویژگی‌های یاد شده، برای پیشبرد جامعه و عملکرد مناسب آن، به راه و رسم و شیوه‌های او نیز اقتدا کند. همان طور که در خطبه ۱۱۰ می‌فرماید: «وَ اقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَنِ»؛ «و به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین راه و رسم‌هاست. رفتارتان را با روش پیامبر(ص) تطبیق دهید که هدایت‌کننده‌ترین روش‌هاست».

حضرت در خطبه ۹۴، اعتدال، روش درست و قضاوت عادلانه را از ویژگی‌های پیامبر می‌داند و می‌فرماید: «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ كَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ»؛ «سیرتش میانه‌روی است، آیینش راهنماینده، کلامش جدا کننده حق از باطل و داوری‌اش قرین عدالت. او را در زمانی فرستاد که پیامبرانی نبودند و مردم در گرو خطاها و لغزش‌ها بودند و امت‌ها در نادانی و بی‌خبری گرفتار».   رسول خدا(ص) در هر صورتی، مجری احکام دین بود و هیچ‌گاه احکام الهی را تعطیل نمی‌کرد و عادلانه رفتار می‌نمود. امیرمؤمنان، علی(ع) در خطبه ۱۲۷ فرموده است: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ‌ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ‌»؛ و خود می‌دانید که رسول الله(ص) کسی را که مرتکب زنای محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس بر او نماز گزارد و میراثش را به کسانش داد. قاتل را کشت و میراثش را به کسانش داد. دست دزد را برید و زناکار غیرمحصن را تازیانه زد، ولی سهمی را که از غنایم نصیبشان می‌شد، به آنان پرداخت و رخصت داد با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسول الله(ص) آنان را به سبب گناهی که مرتکب شده بودند، مؤاخذه کرد و حد خدا را بر ایشان جاری ساخت، ولی از سهمی که اسلام برایشان معین کرده بود، منعشان ننمود و نامشان از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم هستید؛ از کسانی که شیطان به هر سو خواهد، آنان را می‎کشاند و گمراه و سرگردان می‌سازد.

همچنین حضرت در خطبه‌ها و سخنان دیگری، پیامبر را با این ویژگی‌ها می‌ستاید: بهره‌گیری از دنیا به اندازه ضرورت، دوری از شکم‌پرستی، دوست داشتن آنچه خدا دوست می‌دارد و دشمن داشتن آنچه خدا دشمن می‌دارد، زندگی ساده، جهاد با دشمنان خدا، سستی نورزیدن در راه دین، بیان احکام نابود کننده بدعت‌ها، پیشوای پرهیزکاران و.... دوم) از سوی دیگر، امام علی(ع) با ذکر ویژگی‌هایی برای خلفا، به ویژه عمر و عثمان، از آنان انتقاد و به طور ضمنی سرزنششان می‌کند و این مطالب نشان می‌دهد آن دو به شدت از راه و روش پیامبر دور شده بودند و ویژگی‌های رهبری را نداشتند. امام در خطبه شقشقیه درباره عمر می‌فرماید: «فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا [كَلَامُهَا] وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ»؛ آن را در اختیار کسی قرار داد که مجموعه‌ای از خشونت، سخت‌گیری، اشتباه و پوزش‌طلبی بود. رئیس خلافت به شترسواری سرکش می‌ماند که اگر مهار را محکم کشد، پرده‌های بینی شتر پاره شود و اگر آزادش کند، در پرتگاه سقوط می‌کند. به خدا سوگند؛ مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند. این سخنان، آشکارا نشان می‌دهد خلیفه دوم با خشونت، سخت‌گیری و اشتباه‌های خود، مردم را گرفتار رنج و سختی کرده، موجب پدید آمدن دورویی‌ها، اعتراض‌ها و شورش‌ها شده بود.

حضرت در خطبه ۳۰، عثمان را مستبد و خودکامه معرفی می‌کند؛ به طوری که استبدادش به نابودی او انجامید: «اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ»؛ او به استبداد و خودکامگی فرمان می‌راند و استبداد و خودکامگی‌اش، سبب تباهی کارها شد. شما از او ناخشنود بودید و در برافکندنش بی‌تابی می‌کردید. این بی‌تابی شما ناستوده بود. خدای تعالی را حکمی است که واقع خواهد شد، هم در حق آنکه استبداد می‌ورزید و هم در حق آنکه بی‌تابی و ناشکیبایی می‌نمود. خلیفه سوم با خودرأی بودنش، بدعت‌هایی نهاد که موجب دوری از روش پیامبر گردید: «قَلِيلًا وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ‌»[۵]؛ «من نمی‌خواهم اکنون به سبب خرده گرفتنم از اعمال بدعت‌آمیز او پوزش بطلبم. گناه من این است که او را راه نموده‌ام و ارشاد کرده‌ام. بسا کسی را ملامت کنند که او را گناهی نیست».

«فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً»[۶]؛ بدان که بهترین مردم نزد خداوند، پیشوای دادگری است که خود هدایت یافته باشد و مردم را هدایت نماید. سنت شناخته شده را برپای دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنت‌ها روشن است و نشانه‌هایش برپاست و بدعت‌ها آشکار است و نشانه‌هایش برپا. بدترین مردم نزد خداوند، پیشوایی ستمگر است که خود گمراه است و سبب گمراهی دیگران می‌شود. سنتی را که مردم فرا گرفته‌اند، بمیراند و بدعتی را که متروک افتاده، زنده کند. ویژگی دیگر او، نداشتن استقلال در رأی و نظر بود: «فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ»[۷]؛ «در این سال‌های پیری و سراشیب عمر برای مروان چون مرکبی مباش که به هر سو که خواهد، تو را براند». افزون بر اینها، وی شکم پرست، اسراف کار و خویشاوند‌گرا بود و به خویشاوندان خود آن قدر میدان داد تا هر چه توانستند از بیت المال خوردند و بر باد دادند. «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»[۸]؛ «تا آنکه سومی به خلافت رسید. دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی‌امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه‌ای که به جان گیاه بهاری بیفتد. عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم‌بارگی نابودش ساخت».

عملکرد خلفای سه‌گانه، وضعیتی به وجود آورد که شیوه مناسبات اجتماعی به دوران جاهلی شبیه‌تر بود تا به دوران حکومت رسول خدا(ص) پس از آن، جامعه اسلامی دچار تحولاتی شگفت گردید و از مسیر اعتدال، برادری و برابری خارج شد و نظام طبقاتی شکل گرفت؛ به طوری که امام علی(ع) می‌فرماید: «فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ‌»[۹]؛ «به خدا سوگند! مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند». عدالت اجتماعی که محور نظام اسلامی است، رنگ باخت و ستمگری به جای آن نشست. فتنه‌ها سر برآورد، بدعت‌ها آشکار گردید و به طور کلی بسیاری از ارزش‌های زمان رسول خدا(ص) تغییر یافت؛ چنان که می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ»[۱۰]؛ «آگاه باشید که پس از هجرت، همچون اعراب بادیه نشین شده‌اید و بعد از برادری و اتحاد و الفت، به احزاب گوناگون تقسیم گشته‌اید. از اسلام به نام آن بسنده کرده‌اید و از ایمان جز تصور و رسمی از آن چیزی نمی‌شناسید».

یا در خطبه ۱۵۰ می‌فرماید: «حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ(ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ»؛ در این هنگام، خدا جان پیامبر خود را ستاند. قومی به عقب بازگشتند و در راه‌های گوناگون که به هلاکتشان می‌انجامید، گام نهادند. بر آن آرای باطل که در دلشان می‌گذشت، اعتماد کردند و از خویشاوند بریدند و از وسیله‌ای که به دوستی آن مأمور شده بودند (یعنی اهل بیت)، دور گشتند و بنا را از بنیان استوارش برافکندند و در جای دیگر، نه شایان آن، برآوردند. اینان معدن هر خطا بودند و به منزله دروازه‌هایی که هر که خواهان باطل و گمراهی می‌بود، از آنها داخل می‌شد. در حیرت و سرگردانی راه می‌سپردند و به شیوه آل فرعون، در بی‌هوشی و گم‌گشتگی و غفلت سر می‌کردند. برخی از ایشان از آخرت بریدند و به دنیا گرویدند و پاره‌ای پیوند خویش از دین گسست‌اند. سوم) امام علی(ع) در سخنانی، ویژگی‌ها و شرایطی را برای رهبری یادآور می‌شود که اگر کسی آنها را نداشته باشد، گذشته از خود، سازمان اجتماعی جامعه را به انحطاط می‌کشاند. در این صورت، امکانات مادی و معنوی آن عادلانه توزیع نمی‌گردد، اختلاف طبقاتی و اشرافی‌گری شدت می‌گیرد و جامعه اسلامی از اهداف دینی خود دور می‌شود. ویژگی‌های رهبری مورد نظر حضرت علی(ع) در سه عنوان می‌تواند مطرح گردد:

شرایط علمی

به نظر حضرت، از آنجا که در جامعه اسلامی، روابط اجتماعی با دین، موزون و سازگار می‌شود، رهبر باید با اسلام (کتاب و سنت) آشنایی کامل داشته باشد تا بتواند در موارد لزوم از آنها استنباط کند و نیازمندی‌های فردی و اجتماعی مردم را برآورده سازد. ایشان در خطبه ۱۷۳ می‌فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»[۱۱]؛ «ای مردم! سزاوارترین مردم به خلافت، کسی است که بر آن تواناتر از همگان باشد و داناتر از همه به اوامر خدای تعالی». امام در نامه‌ای خطاب به معاویه فرموده است: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِأَمْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَدِيماً وَ حَدِيثاً أَقْرَبُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَعْلَمُهَا بِالْكِتَابِ وَ أَفْقَهُهَا فِي الدِّينِ»[۱۲]؛ «همواره در گذشته و حال، سزاوارترین مردم به سرپرستی این امت، کسی است که از همه مردم به رسول خدا(ص) نزدیک‌تر از همگان به قرآن آشناتر و فقاهت او در دین بیشتر است». در تعبیر «أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ» در خطبه ۱۷۳، افزون بر شرط اسلام‌شناسی، توانایی در مدیریت نیز مطرح شده است. توانایی مدیریتی گرچه در اصل، امری ذوقی و فطری است که در بعضی از انسان‌ها وجود دارد، ولی نقش آموزش و تجربه در آن انکارناپذیر است. بنابراین، کسی به ولایت سزاوارتر است که شایستگی و مدیریت داشته باشد: «مَنْ أَحْسَنَ الْكِفَايَةَ اسْتَحَقَّ الْوِلَايَةَ»[۱۳]؛ «کسی سزاوار ولایت است که مدیریت و کفایت‌های لازم را دارا باشد».[۱۴]

شرایط روحی- اخلاقی

نخستین شرط اخلاقی رهبری، داشتن عدالت است. امام هنگام نصیحت عثمان، خطاب به او فرمود: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً»[۱۵]؛ «بدان که بهترین مردم نزد خداوند، پیشوای دادگری است که خود هدایت یافته باشد و مردم را هدایت کند. سنت شناخته شده را بر پای دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند». از این رو، جایگاه رهبری، جای هوس بازی و دوری از فرمان‌های خدا نیست؛ چراکه هوس‌های زیاد والی، او را از اجرای عدالت باز می‌دارد. از دیگر شرایط روحی و اخلاقی رهبر، قاطعیت و هوشیاری او در برابر دشمنان خداست که این صفت، سدی استوار در برابر فتنه‌گران، منافقان و دشمنان سرسخت خدا قرار می‌دهد. در خطبه ۲۴ در ذکر ویژگی‌های خویش فرموده است: «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ»؛ «به جان خودم سوگند! در نبرد با کسی که مخالفت حق کند و طریق گمراهی سپرد، نه مداهنه می‌کنم و نه سستی». زمامدار مسلمانان باید همواره بر دشمنان سخت‌گیر و با مردم مسلمان مهربان و فروتن باشد؛ چراکه زمامداری، چیزی جز خدمت به مردم و بندگان خدا نیست. حضرت هرگز روحیه تکبر، سلطه‌جویی و خشونت را بر مردم سزاوار نمی‌داند، جز آنجا که در اجرای احکام الهی ضرورت ایجاد کند. از این رو، در نامه به مالک اشتر می‌نویسد: «در برابر رعیت فروتن باش»[۱۶].

در خطبه ۱۳۱ با بیان ویژگی‌های حاکم، شرایطی را بر می‌شمارد که اگر حاکم دارای آن شرایط نباشد و حکومت کند، امت را به هلاکت خواهد انداخت: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّةَ»؛ «شما دانسته‌اید که سزاوار نیست کسی که بر ناموس‌ها و جان‌ها و غنیمت‌ها و احکام مسلمانان ولایت دارد و پیشوایی مسلمانان بر عهده اوست، مردی بخیل و تنگ‌چشم باشد، تا در خوردن اموالشان حریص شود. نیز والی نباید نادان باشد تا مردم را با نادانی خود گمراه سازد، و نباید ستمکار باشد تا روزی آنان را بِبُرد، و نباید از گردش روزگار بترسد تا گروهی را همواره بر گروه دیگر برتری دهد، و نه کسی که در داوری رشوه می‌ستاند، تا رشوه گیرد و حقوق مردم را از میان برد و در بیان احکام و حدود الهی توقف کند، و نه کسی که سنت را فرو می‌گذارد تا امت را به هلاکت اندازد. رهبر نباید بخیل، تنگ‌چشم، حریص، نادان، ستمکار، تبعیض‌گر، رشوه‌گیر و ضایع کننده سنت پیامبر باشد.[۱۷]

شرایط سیاسیاجتماعی

کسی که مسئولیت رهبری را بر عهده دارد، ضروری است فهم دقیق و عمیقی از مسائل سیاسی داشته باشد. میزان آگاهی و شعور سیاسی، می‌تواند به درک درست شرایط داخلی و خارجی، حل مشکلات، تصمیم‌گیری مناسب در فرازونشیب‌های سیاسی، چگونگی به‌کارگیری نیروها و امکانات، بهره‌گیری بهینه از آنها و... بینجامد. همان‌طور که در شرح غررالحکم آمده است: «مَنْ حَسُنَتْ سِيَاسَتُهُ وَجَبَتْ طَاعَتُهُ»[۱۸]؛ «دوام ریاست، به حسن سیاست بستگی دارد». افزون بر آشنایی با مسائل سیاسی، زمان‌شناسی نیز لازم است. رهبر زمان‌شناس می‌تواند با استفاده از شمّ سیاسی‌اش، شرایط را بسنجد و نسبت به اقتضاهای آن، تصمیم‌های لازم را در رویارویی با بحران‌ها بگیرد و جامعه را از گرداب بحران‌های داخلی و خارجی نجات دهد. سکوت امام علی(ع) در برابر جریان سقیفه، برخورد قاطع با ناکثین، مارقین و قاسطین، محاسبات زمانی و نظامی، مشاوره نظامی و سیاسی با خلفا و...، از مواردی است که بیانگر زمان‌شناسی حضرت و برداشتن مشکلات فراوان از دوش رهبران و جامعه اسلامی است. افزون بر مسائل سیاسی، لازم است رهبر با مسائل، مشکلات، پدیده‌های اجتماعی، طبقات، قشرها و امکانات جامعه خود آشنایی کافی داشته باشد. امام علی(ع) در خطبه ۳۲، آشنایی کامل خود را با شرایط، مشکلات و طبقات اجتماعی، با به تصویر کشیدن وضعیت جامعه پس از پیامبر، به خوبی نشان می‌دهد، آنجا که مردم را به چهار طبقه تقسیم می‌کند: مفسده‌جویان، اشرار سیاسی، ریاکاران دنیاطلب و دون‌همتان منزوی شده زهد فروش. آن حضرت در خطبه ۱۲۹ به شرایط واژگون شده جامعه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ لَا الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ... ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ»؛ «شما در زمانی زندگی می‌کنید که نیکی از آن رخت بربسته و پیوسته دورتر می‌رود و بدی بدان روی نهاده است و پیوسته پیش‌تر می‌آید. شیطان، طمع در هلاکت مردم بسته و اکنون زمانی است که اسباب کارش نیک مهیا شده و مکر و فریبش به همه جا راه یافته است و شکارش در چنگال اوست. به هر کجا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر، آیا جز درویشی که از درویشی‌اش رنج می‌برد یا توانگری که نعمت خدا را کفران می‌کند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل می‌ورزد تا بر ثروتش بیفزاید، یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها گران شده است چیز دیگری خواهی دید؟ نیکان و صالحان کجایند؟ آزادگان و بخشندگان چه شده‌اند؟ کجایند آنان که در دادوستد پارسایی می‌کردند و راه و روشی پاکیزه داشتند؟... فساد آشکار شده، کسی نیست که زشت‌کاری‌ها را دگرگون سازد و کسی نیست که بزهکاران را مهار کند. با چنین اعمالی می‌خواهید در جوار خداوندی و در سرای قدس او به سر برید یا از گرامی‌ترین دوستان او به شمار آیید؟! این، آرزویی محال است».

گرچه می‌توان به تفصیل، دلایل دیگری را نیز برشمرد، ولی دلایل سه‌گانه بالا نشان می‌دهد مهم‌ترین عامل دگرگونی ارزش‌های جامعه، ویژگی‌های رهبری است؛ به طوری که اگر رهبری شرایط مطرح شده را نداشته باشد، روابط اجتماعی و سیاسی را مطابق درک و عملکرد خود سامان می‌بخشد و کارویژه‌هایش را به درستی انجام نمی‌دهد. در حالی که در اندیشه حضرت، رهبر کسی است که چشمه‌های فضایل و معارف، سرشار و سیل آسا از دامنه کوه وجود او سرازیر می‌شود و هیچ کس به قله فهم او نمی‌رسد و همواره پا جای پای پیامبر(ص) می‌گذارد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ»[۱۹]؛ «به خدا سوگند! او (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می‌دانست من در گردش حکومت اسلامی، همچون محور سنگ‌های آسیابم (که بدون آن آسیا نمی‌چرخد). سیل‌ها و چشمه‌های (دانش و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشه‌ها) به افکار بلند من راه نتوانند یافت.

با آنکه امام پیش از خلافت نیز به تغییر رهبری معتقد بود، ولی چون اقدام عملی برای تغییر را به مصلحت نمی‌دانست، به ناچار در موارد گوناگون به کمک رهبران سیاسی پیش از خود می‌شتافت و برای حفظ کیان اسلام، به مشاوره‌های نظامی و غیرنظامی و نصیحت و نشان دادن راهکار می‌پرداخت و در اموری کمک‌کار آنان بود. این حرکت هوشمندانه اصلاحی حضرت پیش از رهبری سیاسی، از آسیب‌های اجتماعی و سیاسی جامعه به شدت می‌کاست. ایشان در خطبه ۷۴ می‌فرماید: دانسته‌اید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم. به خدا سوگند! مادامی که کار مسلمانان بسامان باشد و جز بر من بر دیگران ستمی نرود، آن را واگذاشته، مخالفت نمی‌ورزم. پاداش چنین فضیلت و عملی را از خدا می‌طلبم، و زهد می‌ورزم در آنچه شما به خاطر زیور و زینتش با یکدیگر رقابت می‌کنید.[۲۰]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۲۶.
  2. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه پروین گنابادی، ج۱، ص۲۹۰.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
  4. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۵۱.
  5. نهج البلاغه، نامه ۲۸.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
  8. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  9. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  12. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۱۰.
  13. جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۳۴۹.
  14. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۰.
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
  16. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  17. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۰.
  18. جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۹۴.
  19. نهج البلاغه، خطبه ٣.
  20. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۲.