پیشگویی غیبت در معارف و سیره علوی

پیش‌بینی غیبت امام مهدی(ع) و تبیین چرایی آن

«سوشیانت» زرتشتیان، «ویشنو» ی هندوان، «پنجمین بودا» ی بوداییان، «تئودور موعود» حبشیان، «مسیح» یهودیان، «فارقلیط» مسیحیان، و «مهدی» اکثر سنیان، هنوز قدم به دنیا نگذارده است. موعود اینان، چند سالی پیش از قیام، پای به اقلیم وجود می‌نهد؛ اما مهدی موعود و مصلح جهانی از نگاه شیعه، کسی نیست که فعلاً در کتم عدم باشد، بلکه هم‌اکنون در این دنیا است و بر امور عالم نظارت دارد. موعود شیعیان، منتظران خود را بهتر از موعود سایر امم درک می‌کند و در انتظار فرج است و همنوا با شیعیانش برای ظهور خود دعا می‌کند.

نظرگاه شیعی توضیح می‌دهد که مهدی موعود، کسی جز حجه بن الحسن العسکری(ع) نیست که در سال ۲۵۵ هجری قمری در شهر سامرا به دنیا آمد و پس از پنج سال - از سال ۲۶۰ هجری - بنابر عللی و به مشیت الهی از انظار مردمان نهان گشت و تا سال ۳۲۹، به مدت ۶۹ سال، تنها چهارتن از بهترین شیعیان - که امروزه آنان را به نام «نواب خاصه» می‌شناسیم - با حضرت در ارتباط بودند. شیعه، این دوره ۶۹ ساله را عصر «غیبت صغرا» می‌نامد. از سال ۳۲۹ هجری، غیبت مطلق امام مهدی(ع) آغاز شده که طی آن ارتباط ظاهری امام و امت قطع شده است و هیچ واسطه معینی به عنوان نایب خاص وجود ندارد.

هدایت و مدیریت جامعه شیعی - طبق مفاد توقیع صادر شده از ناحیه مقدسه برای اسحاق بن یعقوب[۱]- از سوی امام زمان بر عهده نمایندگان عام ایشان، یعنی فقهای عظام، نهاده شده است. بدین ترتیب، در پیگیری اندیشه مهدویت، آنگاه که به عقیده شیعه می‌رسیم، خود را با سر فصل جدیدی به نام «غیبت» رو به رو می‌بینیم که خود پرسش‌های متعددی را پیش می‌‌نهد؛ مانند پرسش از چگونگی رخداد تاریخی غیبت و سؤال از چرایی و اصل لزوم آن (فلسفه غیبت) و بحث از امکان برخورداری از عمر فراطبیعی. بدین ترتیب، یکی از ویژگی‌های گفتمان مهدی باوری در اندیشه شیعی، اعتقاد به غیبت منجی است. درست به همین علت است که در آثار مربوط به مهدویت با این نکته تأمل‌برانگیز مواجه می‌شویم که شمار معناداری از نخستین تألیفات شیعه درباره امام مهدی، با نام الغیبه نگاشته شده‌اند[۲].

یکی از دلایل مهم حقانیت اعتقاد شیعه به غیبت منجی موعود(ع)، پیش‌گویی‌ها و پیش‌بینی‌هایی است که قبل از رخداد غیبت، از سوی مرشدان و رهبران راستین و صدیق جوامع بشری، صورت گرفته است. از معتبرترین و شنیدنی‌ترین این پیشگویی‌ها، اخباری است که از امیرالمؤمنین علی(ع)، در حدود ۲۲۰ سال پیش از غیبت، صادر شده است که، خود، گویای دو امر است: نخست، گستره دانش علوی؛ دوم، حقانیت تاریخی غیبت و تأیید اعتقاد رسمی شیعه امامیه در این باب.

در اینجا ابتدا اخبار مربوط به غیبت در قالب شش روایت از امام علی(ع) ذکر می‌شود و آنگاه فلسفه غیبت را از زبان امیرالمؤمنین خواهیم شنید.

امام علی(ع) و پیش‌بینی غیبت امام زمان(ع)

۱. اصبغ بن نباته گوید: روزی به خدمت امیرالمؤمنین شرفیاب شدم... حضرتش فرمود: «... مهدی زمین را از عدل بیا کند؛ آن‌چنان‌که از ستم و تبعیض لبریز شده باشد، دوران غیبتی برای او و روزگار حیرتی برای امت در پیش است که در آن، عده‌ای گمراه شوند و عده‌ای نجات یابند». از مولایم پرسیدم: دوران غیبت ایشان چه اندازه به دراز می‌انجامد؟ فرمود: «شش روز یا شش ماه یا شش سال». پرسیدم: آیا واقعاً این حادثه رخ می‌دهد؟ فرمود: «آری؛ چنان‌که به دنیا آمدن و ظهورش قطعی است. و تو را چه رسد به دریافت سر آن! ای اصبغ، آنان برگزیدگان امت و ابرار عترتند». عرضه داشتم: و پس از آن، چه خواهد شد؟ پاسخ فرمود: «سپس خداوند آنچه مصلحت بداند، انجام می‌دهد که او را خواست‌ها و [خواسته‌هایش را] اهداف و فرجام‌هایی است»[۳].

مطلب تأمل‌برانگیز در این حدیث آن است که طول زمان غیبت – چنان‌که ملاحظه می‌شود - با ابهام بیان شده است. در این خصوص، توجه به نکات زیر سودمند می‌نماید:

اولاً: احتمال نمادین بودن عدد شش جدی است؛ چنان‌که موارد مشابه بسیاری در احادیث برای آن یافت می‌شود.

ثانیاً: امام، مدت زمان غیبت را تا شش سال محدود ندانسته؛ زیرا ذیل روایت و در پایان گفت‌وگوی حضرت با اصبغ، از امکان تبدل مصلحت و راه‌یابی «بداء»[۴] در علم و مشیت الهی، سخن رفته است.

ثالثاً: علامه مجلسی در شرح این حدیث شریف، این احتمال را مطرح ساخته که عدد شش به همراه معدودهای سه‌گانه‌اش، تنها به حیرت امت برگردد نه غیبت امام و یا هر دو؛ بدین معنا که امت شیعه در آغاز غیبت و به جهت بی‌سابقه بودن آن در حیات امامان، دچار نوعی سردرگمی و آشفتگی شده بود و واقعاً نمی‌توانست درست تشخیص دهد که در وضعیت کادر رهبری جامعه شیعیان، چه اتفاقی در حال وقوع است آیا امام را به شهادت رسانده‌اند؟ آیا خبر غیبت امام، صرفاً یک ترفند سیاسی است که از سوی بیت و حواریون حضرت حجت(ع) جهت گمراهی دشمن طراحی شده است؟ و یا هیچ یک از این احتمالات قرین واقع نیست و حقیقتاً واپسین حجت معصوم خدا، برپایه حکمت بالغه الهی و به مشیت او از انظار نهان گشته است؟ البته این ابهام در همه سطوح جامعه شیعیان به یک پایه و به یک شکل نبود؛ طبعاً آنان که از باوری عمیق‌تر و جامعه‌شناسی و زمان‌سنجی و نیز ولایت‌پذیری استوارتری برخوردار بودند، زودتر حقیقت را در می‌یافتند و هضم می‌کردند و خود را برای وظایف جدید دوران نوظهور غیبت آماده می‌کردند و کسانی که این ویژگی‌ها در آنان کم رنگ‌تر بود، دیرتر از وضعیت حیرت نظری یا تحیر عملی خارج می‌شدند. بر این پایه، دوران حیرت امت از حداقل شش روز تا حداکثر شش سال در نوسان، گزارش شده است[۵].

۲. امام جواد(ع)، از پدران ارجمندش، از امیرالمؤمنین علی(ع)، چنین روایت فرموده است: قائم ما غیبتی طولانی در پیش خواهد داشت؛ گویا شیعیان را می‌بینم که در دوران غیبت او، چون رمه‌ای سرگردان در طلب مرتعی، بدین سو و آن سو می‌روند، ولی آن را نمی‌یابند[۶].

۳. روزی امام علی(ع) پس از یاد کرد حضرت ولی‌عصر(ع) افزود: آگاه باشید که بی‌شک، مهدی از این امت، رخ نهان خواهد کرد تا آنجا که بی‌خردان نا آگاه بگویند: خدای را به آل محمد نیازی نیست[۷].

۴. خزاز حدیثی را از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که حضرت در آن، گفت‌وگوی خود و رسول خدا(ص) را چنین حکایت می‌فرماید: زمانی نبی اکرم(ع)، پس از بر شماری امامان معصوم، گفت: «آنگاه امامشان - هر اندازه که خداوند بخواهد - از آنان پنهان شود و البته وی را دو غیبت باشد؛ یکی دیر پای‌تر از آن یک». سپس به حاضران رو کرده، و بانگ زد: «زینهار! اگر پنجمین فرزند از هفتمین نسلم، رخ نهان کند». من پرسیدم: قائم را در این هنگام چه حالت باشد؟ فرمود: «صبر پیشه کند تا خدای تعالی وی را بر ظهور اجازت دهد و چون رخصت صدور یابد، از روستایی اکرعه نام در یمن به پاخیزد با عمامه من بر سر و زره من در بر و شمشیر من، ذوالفقار، بر کف و آنگاه سروشی ندا در دهد که این است مهدی، خلیفه خدا، از او بشنوید و او را پیروی کنید.»..[۸].

۵. در میراث غنی روایی شیعه، با حدیث مشروحی از مولای متقیان رو به رو می‌شویم که حضرت، طی آن، اهم حوادث آینده جهان اسلام را بر حذیفه بن یمان آشکار می‌سازد و وی را از پیمان‌شکنی امت و بیعت‌شکنی بنی‌امیه در دوران خلافت خود و نیز بی‌وفایی به امام حسن(ع) و شهادت جانگداز سیدالشهدا(ع) و رواج بدعت‌ها و تحریف پیام قرآن و ابطال سنن و به حکومت رسیدن سلسله فاسد بنی‌امیه و پس از آن به خلافت رسیدن دودمان ستم‌پیشه عباسی و جنایت و ظلم حاکمان به فرزندان خود، آگاه می‌سازد و در ادامه می‌فرماید: تا آن‌که فرزند غایب و مسافرم، از دیدگان پنهان شود و مردمان در اختلاف شوند؛ عده‌ای گویند: او گم شده، و برخی گویند: کشته شده، و بعضی گویند: از دنیا رفته. هم آن‌گاه است که فتنه پدیدار گردد و بلا فرو ریزد و تعصبات در هم آمیزد و بندگان خدا از حدود الهی بیرون روند و هم داستان شوند که حجتی در میان نیست و امامت، باطل است. در آن سال، جست‌وجو گران - از شیعی و ناصبی - در پی غایب از نظر و جانشینی اوصیا، بدین سوی و آن سوی روان شوند؛ اما نه از وی نشانی بینند و نه خبری یا نایبی یابند.

آن زمان، شیعه علی، آماج نفرین و ناسزا گردد و نابکاران در مباحث اعتقادی بر ایشان سخت گرفته، برتری جویند و امت، متحیر و مضطرب شود و پیاپی گوید: حجتی در میان نیست و امامت باطل است. به پروردگار علی سوگند که حجت خدا بر پا و برایشان ناظر است؛ در گذرگاه‌هایشان ره می‌سپارد و به قصرها و خانه‌هایشان وارد می‌شود و در خاور و باختر این زمین، در آمد و شد خواهد بود؛ سخنان را گوش می‌دارد و بر جماعت سلام می‌کند؛ می‌نگرد اما به دیده نمی‌آید؛ تا آن هنگام که وعده الهی سر رسد و منادی از آسمان ندا در دهد؛ آن روز، زمان شادی فرزندان و شیعیان علی است[۹].

۶. امیرکلام در یکی از خطبه‌های کوفی خود، ضمن اشاره به قانون الهی امامت و حضور همیشگی حجت‌های نهان و آشکار خدای سبحان در زمین، چگونگی فیض‌رسانی و بهره‌دهی حجت نهان را به زیبایی چنین باز می‌گوید: بار خدایا، ناگزیر تو را در زمین حجت‌هایی باید بر خلق پیاپی، تا مردمان را به دینت ره نمایند و دانش تو را بدیشان بیاموزند؛ مباد که پیروان اولیایت پراکنده گردند. آری حجتی باید؛ خواه آشکار و فرمان برده ناشده و خواه دل خدا نگران و پنهان داشته شده. [و بباید دانست] که هر چند جسم حجت پنهان خدا، در زمانه دولت باطل و هنگامه آتش بش، از مردمان نهان است، اما دانش بیکرانه‌اش هرگز از ایشان گم نخواهد شد. سیره و آدابش در زمین دل مؤمنان، استوار است و با آنچه دروغ زنان و دو رویان از آن در هراسند و ستمگران و مترفانش بر نمی‌تابند، همدمند[۱۰].[۱۱]

امام علی(ع) و فلسفه غیبت

در بیانات علوی، سه دلیل برای غیبت مهدی منتظر(ع) ذکر شده است. امام با رویکرد آسیب‌شناختی[۱۲] به زمینه‌های تشکیل دولت کریمه مهدوی، سه آسیب را متوجه ارکان حکومت عدل جهانی می‌داند که از آن میان، دو خطر رأس هرم حکومت صالحان و یک خطر قاعده آن هرم را تهدید می‌کند. هرم حاکمیت از دو مؤلفه اساسی تشکیل می‌شود: یکی رهبری در رأس و دیگری کادر مردمی در قاعده که پیش از شکل‌گیری حکومت بقیه‌الله(ع) و در روند تکاملی انقلاب مهدوی، هر دو مؤلفه - و هر کدام به نوعی - در معرض آسیب قرار می‌گیرند.

در مورد رهبری، از سویی شخصیت حقیقی امام مهدی(ع) و از دیگر سو، جایگاه مردمی و اعتبار حقوقی ایشان تهدید می‌شود و در خصوص امت، عنصر وفاداری و فرمانبری و یکپارچگی، در آستانه خطر قرار می‌گیرد. در آغاز، محورهای تهدیدگر رهبری را از کلام امام علی(ع) برمی‌رسیم:

۱. تهدید شخصیت حقیقی امام مهدی(ع): علی(ع) برای تبیین نخستین سبب رخداد غیبت، پس از تلاوت آیه ۵۳ سوره نور، «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این زمین جانشین [خود] قرار دهد»، چنین می‌فرماید: ... حجت خدا بنابر مصلحتی که بر وی آشکار گردد، از دیده‌ها پنهان شود؛ زیرا فتنه چنان در قلب‌ها جای گیرد که حتی نزدیک‌ترین مردمان به وی، سرسخت‌ترین دشمنان او گردد. آن‌گاه، خدای... به کمکش خواهد شتافت و دین پیامبرش را به دست او بر همه ادیان پیروز خواهد کرد؛ هر چند کافران را خوش نیاید[۱۳].

بر پایه این حدیث شریف، حفاظت از جان رهبری دولت کریمه، نخستین دلیل رخداد غیبت ایشان شمرده می‌شود؛ زیرا نیروهای نفوذی نظام غاصب عباسی تا درونی‌ترین لایه‌های شبکه پیرامونی امام و اطرافیانشان، رخنه کرده، در صدد ترور مولود موعودی بودند که خوابشان را آشفته و عیششان را منغص کرده بود[۱۴].

۲. تهدید شخصیت حقوقی و تخریب پایگاه مردمی امام مهدی(ع): امیر بیان در دیگر سخن به تبیین دومین دلیل وقوع غیبت امام دوازدهم می‌پردازد و می‌فرماید: آن‌گاه که قائم ما به پاخیزد، بیعت هیچ ستمگر گردنکشی بر عهده‌اش نخواهد بود و به همین دلیل، ولادتش مخفیانه رخ می‌دهد و خودش [بعد از چندی] از دیدگان نهان می‌شود[۱۵].

علت مهم دیگری که امام علی(ع) در این سخن بر آن انگشت نهاده است، بعد دیگری از توطئه‌های دستگاه جبار عباسی را آشکار می‌سازد. با توجه به مفهوم عمیق و نقش کلیدی «بیعت» در عرف اجتماعی - سیاسی[۱۶] و سازکار انتقال و تثبیت قدرت در جامعه عربی ائمه، حاکمان غاصب بنی عباس، برای آن‌که مهدی موعود را به یک عنصر بی‌خطر و مرده سیاسی تبدیل کنند، دو راه کار مؤثر در پیش روی داشتند: نخست آن‌که بی‌پروا نقشه قتل امام را عملی سازند؛ دوم آن‌که سناریوی «ترور شخصیت» را در مورد رهبر جامعه شیعیان، به نمایش بگذارند. راه کار اول به حذف فیزیکی ولی عصر(ع) از صحنه سیاسی و راه کار دوم به تخریب پایگاه مردمی و لطمه جبران‌ناپذیر حیثیتی به ایشان ختم می‌شد.

قدرت‌پرستان و سیاست‌بازان عباسی نیک می‌دانستند که بهترین راه برای فلج کردن حرکت توفنده شیعه، سلب مقبولیت اجتماعی و محبوبیت معنوی از رهبری کارآمد شیعی از طریق سازش‌کار معرفی کردن رهبر جدید، یعنی جانشین امام حسن عسکری(ع) بود و بیعت ستاندن از او می‌توانست یک مانور بسیار مؤثر تبلیغاتی علیه فرزند امام عسکری(ع) باشد و به گونۀ مطلوبی ضریب همبستگی روحی و پیوستگی سازمانی میان رهبری و جامعه شیعی را به حداقل فرو کاهد و بدین‌سان، جبهه شیعه را در جغرافیای معادلات سیاسی به موقعیت بی‌وزنی، تبعید کند.

اگر دستگاه خلافت عباسی در اجرای این نقشه شوم، ظفر می‌یافت، پژواک مهیب چنین ضربه مؤثری بر پیکر رهبری شیعه، چنان در دهلیزهای تاریخ، طنین‌افکن می‌گشت که حتی پس از اعصار متمادی نیز مجالی برای اعاده حیثیت و احیای وجهه ظلم‌ستیز و عدالت‌خواه امامت شیعی و دوازدهمین پیشوا، باقی نمی‌گذارد. طبعاً افکار عمومی جامعه جهانی، پرچم‌داری نهضت عدالت‌طلبی را برای فردی که دارای پرونده سوءپیشینه سازش‌کاری در آرشیو تاریخ است، زیبنده نمی‌بیند. از این رو، غیبت امام مهدی(ع) - بر اساس حکمت بالغه الهی - فرصتی استثنایی برای صیانت از شخصیت حقیقی و حقوقی آن نجات بخش ذخیره شده فراهم آورد تا در پناه آن، چراغ امید مستضعفان جهان برای برپایی حکومت حق و عدل همچنان فروزان بماند.

۳. نفاق و پایه‌های حکومت مهدوی؛ تهدیدی از درون: چنان‌که گذشت، افزون بر دو خطر پیش گفته که رأس هرم دولت کریمه را تهدید می‌کرد، یک آسیب هم متوجه قاعده هرم و پایه‌های مردمی حکومت جهانی امام مهدی(ع) بود.

در روند آسیب‌شناسی انقلاب جهانی بقیه‌الله(ع) به عامل بس خطرخیزی به نام «نفاق» برمی‌خوریم. اساساً راه‌یابی عناصر نامطمئن و نفاق پیشه در هر نهضت، به خلوص آن انقلاب شدیدا آسیب وارد ساخته، دست‌یابی به اهداف نظم انقلابی در جامعه را عمیقاً دشوار می‌سازد، منافق، در حقیقت، همان دشمن است با خصومت‌ورزی به مراتب پیچیده‌تر که برای کشف و خنثی‌سازی توطئه‌های وی، رهبری و نیروهای وفادار به انقلاب باید هزینه گزافی را بپردازند. منافق در هنگامه بحرانی درگیری حاکمیت با جبهه دشمنان بیرونی، جبهه‌ای از درون در برابر انقلاب می‌گشاید و سبب ایجاد شکاف درون جامعه انقلابی و تشتت و دل‌مشغولی‌های فزاینده نیروهای نظام می‌گردد. منافق در برابر فرمان‌های رهبری، «اما» و «اگر» می‌آورد و در مورد بایستگی سیاست‌ها، تخم تردید در دل‌ها می‌افشاند و کینه مهره‌های کلیدی و نیروهای اصیل اصول‌گرای انقلاب را به دل می‌گیرد[۱۷] و در صدد حذف آنان برمی‌آید.

منافق، فتنه‌گر و فتنه‌انگیز است. در منطق قرآنی، نفاق زیان‌بارتر از کفر بوده و منافق در «درک اسفل» جهنم جای دارد[۱۸] و فتنه، خطرناکتر از قتل است[۱۹]. از این‌رو، در هر نهضتی، شفافیت خطوط و نمودار بودن هویت و گرایش نیروها، پیش‌نیاز اساسی برای به ثمر نشستن خیزش و تداوم آرمان‌های انقلاب است. کارکرد پدیده الهی غیبت ولی عصر(ع) نیز در همین جهت قابل تحلیل است. «غیبت» یک دوره آزمایشی است که در این دوره اردوگاه امام تصفیه می‌شود و به تعبیر امام باقر(ع): منتظران بارها غربال می‌شوند[۲۰] تا تنها رادمردان یکرنگ و یکدل در جبهه حق و پادگان ولی قائم حق باقی بمانند؛ مباد که عناصر سست بنیاد نفاق‌پیشه‌ای از درون سپاه امام(ع) و در کشاکش کارزار با نظام سلطه جهانی و قدرت‌های اهریمنی، حکمیتی ننگین را بر بقیه‌الله(ع)، چون جد بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع)، تحمیل کنند یا چون فرماندهان و سپاهیان سست‌بنیاد عموی مظلومش امام مجتبی(ع) به کیسه زری یا به ملک هرات و آب فرات، دین خود به سفیانیان زمان بفروشند. از این‌رو است که علی(ع) می‌فرماید: قطعاً خداوند مردی از فرزندان مرا در آخرالزمان برانگیزد که خون‌خواه ما اهل‌بیت باشد و از مردمان زمان خویش پنهان شود تا آنان که هدایت‌پذیر نیستند، از مؤمنان راستین تمایز یابند[۲۱].

امام علی(ع) این مطلب را در جای دیگر، در قالبی تمثیلی، چنین بیان می‌دارد: برای جدا شدن صفوف و مواضع شما در آینده، مثالی می‌زنم. مردی را در نظر آرید که مقداری غله دارد، آن را تمیز و پاکیزه می‌کند و سپس آن را در خانه‌ای برای مدتی طولانی رها می‌کند. آن‌گاه که بازمی‌گردد، غله را آفت زده می‌یابد. پس بار دیگر به تمیز کردن آن همت می‌گمارد و چون بار نخست، آن را در همان خانه برای مدتی ترک می‌کند و بار دیگر بازمی‌گردد و همین اتفاق آن قدر رخ می‌دهد تا اندکی از مقاوم‌ترین انواع آن غله برجای می‌ماند که دیگر آفت بدان کارگر نباشد. مثل شما نیز چنین است؛ آن قدر تصفیه خواهید شد تا این که گروهی بر جای ماند که فتنه‌ها بر ایشان کارگر نباشد[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق: اکمال الدین، ج۱، ص۴۸۳؛ راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج۳، ص۱۱۱۵-۱۱۱۳؛ نیلی نجفی، بهاءالدین علی بن عبدالکریم، منتخب الانوار المضیئه، ص۲۲۸.
  2. پیش از ولادت حضرت مهدی(ع)، دوازده کتاب با عنوان «الغیبه» به همت شیعه تألیف شده است. ر.ک: عمیدی، سید ثامر، در انتظار ققنوس، ترجمه مهدی علی زاده، ص۱۸-۱۷.
  3. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۸؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کنایه الاثر، ص۲۱۹؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۰۹.
  4. برای آشنایی بیشتر با عقیده شیعی «بداء»، ر.ک: میرداماد، سید محمد باقر، نبراس الضیاء و تسواءالسواء فی شرح باب البداء: نوبخت، ابو اسحاق اسماعیل، الیاقوت فی علم الکلام، ص۵۸.
  5. مجلسی، محمد باقر، مرآه العقول، ج۴، ص۴۳.
  6. شیخ صدوق، اکمال الدین، ج۱، ص۳۰۳؛ فیلی نجفی، بهاءالدین علی بن عبد الکریم، منتخب الانوار المضیئه، ص۱۴۸.
  7. شیخ صدوق، اکمال الدین، ج۱، ص۳۰۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۰.
  8. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، ص۱۵۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۸۰.
  9. نعمانی، ابن ابی زینب، کتاب الغیبه، باب ۱۰، ص۱۴۴-۱۴۳.
  10. نعمانی، ابن ابی زینب، کتاب الغیبه، باب ۸، ص۱۳۷.
  11. علی‌زاده، مهدی، مقاله «موعود جهانی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۸۸.
  12. Pathologic
  13. طبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، ج۱، ص۶۳۲، بحرانی، سیدهاشم، البرهان، ج۳، ص۱۵۰.
  14. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول العشره فی الغیبه، ص۱۳؛ حسین، جاسم محمد، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص۱۲۷-۱۲۵.
  15. شیخ صدوق، اکمال الدین، ج۱، ص۳۰۳؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۰۹.
  16. در نگرش سیاسی اهل سنت، «بیعت» الگوی رفتار سیاسی شهروندان است و از رهگذر آن، امت حق ذاتی حاکمیت خویش را اعمال کرده، از طریق این مشارکت مؤثر، «مشروعیت» حکومت را تأمین می‌کند. از این رو، در رهیافت اهل سنت، بیعت صرفاً عنصری مقبولیت آفرین نیست، بلکه عاملی مشروعیت بخش تلقی می‌شود. ر.ک: لیله، محمد کامل، النظم، السیاسه، الدوله والحکومه، ص۴۳۶-۴۳۳؛ ماوردی، ابوالحسن علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، ج۲، ص۷-۶.
  17. ابوسعید خدری گوید: «ما منافقان را از کینه‌توزی و بغضی که به علی بن ابی طالب روا می‌داشتند، شناسایی می‌کردیم». ر.ک: سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۰۲.
  18. ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخ‌اند و برای آنان یاوری نمی‌یابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.
  19. ﴿وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ «و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است» سوره بقره، آیه ۲۱۷؛ ﴿وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ «و (بدانید که) آشوب (شرک) از کشتار بدتر است» سوره بقره، آیه ۱۹۱.
  20. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، کتاب الغیبه، ص۳۳۹.
  21. نعمانی، ابن ابی زینب، کتاب الغیبه، باب ۱۰، ص۱۴۱.
  22. نعمانی، ابن ابی زینب، کتاب الغیبه، باب ۱۲، ص۲۱۰.
  23. علی‌زاده، مهدی، مقاله «موعود جهانی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۹۲.