اگر نصب امام علی اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اگر نصب امام علی اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیامامت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

اگر نصب امام علی (ع) اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «تعیین امام» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ

محمد حسن قدردان قراملکی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«حضرت علی (ع) از دو حیث به اثبات مشروعیت امامت و خلافت خویش می-پرداخت، حیثیت اول به شخصیت حقیقی و ذاتی و صفات کمالی خویش مربوط می‌شود که موجب افضلیت و احقیت وی بر مسند امامت و حکومت از دیگران می‌شد. حیثیت دوم به شخصیت حقوقی حضرت مربوط می‌شود که به عنوان امام و خلیفه و بلافصل پیامبر اسلام از سوی خداوند نصب و برگزیده شده است. نزاع و مناقه درباره افضلیت حضرت علی (ع) اندک و به طور جد مطرح نشده و می‌توان مدعی شد اکثریت مخالفان نیز آن را می‌پذیرند، لکن نزاع و مناقشه اصلی درباره وجود نصب از سوی پیامبر درباره امامت و حکومت می‌باشد که مورد مناقشه جدی و جنجالی در طول تاریخ اسلام از عصر رحلت پیامبر تا عصر معاصر قرار گرفته است. در اینجا به گزارش و تبیین چند روایت بسنده نموده و تفصیل آن را به خواننده محقق حواله می‌دهیم:

۱. روایاتی با واژگان نصب، عهد، اختصاص، اصطفا، اختیار و اخذ امام علی (ع) در مواضع مختلف و به طور مکرر برای اثبات امامت خویش به نصوص مختلف پیامبر اتناد می‌ورزیده است. در بعضی موارد حضرت به صورت مطلق به اصل نصب و تعیین امامت وی توسط پیامبر و وحی الهی تمسک می‌کرده است که اشاره می‌شود:

  1. حضرت با اشاره به آیه شریفه: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ [۴]، خود را صراط و سبیل الهی معرفی می‌کند و می‌فرماید: "همانا من صراط خدا هستم کسی که با اطاعت خدا بر آن سلوک نکند به آتش سقوط می‌کند. من راه خدا هستم که خداوند مرا برای اطاعت مردم بعد از پیامبر به این مقام نصب فرموده است"[۵]. در این استناد حضرت اولاً: به اصل نصب تصریح می‌کند و ثانیاً: آن را به خداوند نسبت می‌دهد.
  2. حضرت در شورای شش‌ نفره تعیین خلیفه بعد از مرگ عمر در ضمن بیانات مفصل و ادله مدعای خویش به وجود اصل نصب توسط پیامبر استناد می‌کند: "شما را به خدا قسم می‌دهم آیا در بین شما احدی غیر من است که رسول خدا او را در روز غدیر خم به امر الهی نصب کرده باشد و بگوید: هر کس که من مولایش هستم پس علی نیز مولاه اوست. همگی گفتند:نه"[۶]. روشن است اگر اصل نصبی در بین نبود، اولاً: خود حضرت به آن استناد نمی‌ورزید و ثانیاً: مخاطبان و شورای شش‌نفره به تکذیب آن می‌پرداختند. نکته دیگر در دلالت این حدیث و احادیث دیگر اینکه مفاد احادیث مورد استناد حضرت امامت و خلافت عام است که شامل مرجعیت علمی و دینی و نیز مسئله خلافت و حکومت می‌گردد. چراکه موارد مورد استناد حضرت ناظر به مناقشات و جدال امثال ابوبکر، عمر و عثمان است که یقیناً مسئله حکومت در رأس آن بود و اگر احادیث مورد استناد حضرت به مسئله مورد مناقشه ناظر نبود، از طرف حضرت مورد استناد قرار نمی‌گرفت علاوه آنکه مخاطبان و حاضران نیز به انکار دلالت آن پرداخته و مدعی می‌شدند که این نصوص به مسئله حکومت ناظر نیست، چنان‌که بعضی از معاصران چنین توهمی از احادیث دارند [۷]
  3. در بعضی روایات معادل نصب واژه عهد به‌کار رفته است، به این معنی که پیامبر اسلام از مسلمانان عهد و پیمان بر امامت حضرت علی (ع) اخذ نموده است. چنان‌که حضرت علی (ع) در سقیفه از مهاجران و انصار می‌خواهد که عهد پیامبر درباره امامت او را فراموش نکنند" يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ‏ وَ الْأَنْصَارِ اللَّهَ‏ اللَّهَ‏ لَا تَنْسَوْا عَهْدَ نَبِيِّكُمْ إِلَيْكُمْ فِي أَمْرِي وَ لَا تُخْرِجُوا سُلْطَانَ مُحَمَّدٍ مِنْ دَارِهِ وَ قَعْرِ بَيْتِهِ إِلَى دُورِكُمْ وَ قَعْرِ بُيُوتِكُمْ ‏‏‏"[۸]
  4. حضرت در جای دیگر از عهد پیامبر چنین یاد می‌کند:" وَ قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَهِدَ إِلَيَ‏ عَهْداً فَقَالَ‏: يَا ابْنَ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏! لَكَ وِلَايَتِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ رَجَعُوا عَلَيْكَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيه‏‏‏‏".
  5. در روایات دیگر به جای نصب از واژه اختصاص و اصطفاء "برگزیده" استفاده شده است. چنان‌که حضرت در خطبه الوسیله بعد از هفت روز از رحلت پیامبر فرمود: "همانا خداوند وصیت پیامبر را به من اختصاص داده و مرا برای خلافتش انتخاب و برگزیده است"[۹]
  6. معادل دیگر نصب "اختیار" به معنای انتخاب و برگزیدن آزادانه و از روی علم و اختیار است. حضرت در تبیین مسئله خلافت به دو نظریه اشاره می‌کند، نظریه اول نظریه مخالفان است که بر این باور است مردم ابوبکر را اختیار کرده‌اند، نظریه دوم قائل است رسول خدا شخص خاصی را اختیار نموده است: "آنان گمان کرده‌اند کسی را از آل ابو قحافه به مسند پیامبر اختیار نمودند، از کسی که پیامبر او را برای مقام خویش اختیار نموده بهتر است"[۱۰]. در این روایت حضرت دو دیدگاه یعنی اختیار برخی و اختیار پیامبر را گزارش و حکایت می‌کند. امام به نام خود به دلیل وضوح آن تصریح نمی‌کند. حضرت واژگان اختیار را به خداوند در نصب خلیفه نیز اطلاق کرده است، چنان‌که از پیامبر (ص) نقل می‌کند: "آگاه باشید به درستی که خداوند به اهل زمین نظر کرد و برادرم علی را وصی و خلیفه در امت خود بعد از من قرار داد" [۱۱].
  7. یکی دیگر از معادل‌های نصب واژه اخذ است که حضرت در ادامه روایت پیشین از پیامبر نقل می‌فرماید: "خداوند به من وحی فرستاد که علی را برادر، وصی و خلیفه در امت خود بعد از خودم اخذ نمایم" [۱۲]

۲. حدیث غدیر: امام علی (ع) در مواضع مختلف به این حدیث شریف در اثبات امامت خویش استشهاد نموده است که اشاره می‌شود:

  1. حضرت در خطبه‌ای معروف به خطبه الوسیله تنها بعد از هفت روز از رحلت پیامبر (ص) ضمن بازگویی جریان غدیر چنین به آن استناد می‌کند:برای پیامبر شب منبری ایجاد کردند و بر فراز آن رفت و بازوی مرا بلند کرد به گونه‌ای که سفیدی زیر بغل دیده شد و در آن مجلس با صدای بلند فرمود:" مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‏‏‏‏"[۱۳]
  2. حضرت در جریان درخواست بعضی طرفداران خلیفه اول مبنی بر بیعت حضرت با ابوبکر، پاسخ منفی خود را با استناد به حدیث غدیر چنین مدلل می‌فرماید:" يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ‏ وَ الْأَنْصَارِ اللَّهَ‏ اللَّهَ‏ لَا تَنْسَوْا عَهْدَ نَبِيِّكُمْ إِلَيْكُمْ فِي أَمْرِي وَ لَا تُخْرِجُوا سُلْطَانَ مُحَمَّدٍ مِنْ دَارِهِ وَ قَعْرِ بَيْتِهِ إِلَى دُورِكُمْ وَ قَعْرِ بُيُوتِكُمْ ‏‏‏"[۱۴]. در این میان گروهی از انصار گفتند که اگر ما این سخن را پیش از بیعت با ابوبکر می-شنیدیم در بیعت با تو کسی اختلاف پیدا نمی‌کرد. حضرت عذر آنها را نپذیرفت و خاطر نشان کرد که وی در زمان بیعت مردم با ابوبکر به غسل و دفن پیامبر (ص) مشغول بود و از این‌که حکومت به دست دیگران بیفتد ترسی نداشت. حضرت در این‌جا به مسئله غدیر اشاره می‌کند که با آن گمان نمی‌کنم که پیامبر (ص) بر احدی حجت را ترک و برای گوینده‌ای سخنی را باقی گذاشته باشد: " وَ لَا عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) تَرَكَ‏ يَوْمَ‏ غَدِيرِ خُمٍ‏ لِأَحَدٍ حُجَّةً وَ لَا لِقَائِلٍ‏ مَقَالا‏‏‏‏"[۱۵]. حضرت در ادامه از حاضران خواست کسی که جریان غدیر را از پیامبر شنیده شهادت دهد که دوازده نفر گواهی دادند.
  3. حضرت در توصیف غدیر به صورت شفاف و صریح به مسئله نصب و امامت و حکومت توسط پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:" هَذَا يَوْمُ النُّصُوصِ عَلَى‏ أَهْلِ‏ الْخُصُوصِ‏ هَذَا يَوْمُ‏ شَيْثٍ‏ هَذَا يَوْمُ‏ إِدْرِيسَ‏ هَذَا يَوْمُ‏ هُودٍ هَذَا يَوْمُ‏ يُوشَعَ‏ هَذَا يَوْمُ‏ شَمْعُونَ‏ ‏‏‏‏"[۱۶]. دلالت واژگان حدیث مانند نص و اشاره حضرت به پیامبرانی که توسط پیامبر پیشین به منصب الهی نبوت و حکومت انتخاب شدند، نیازی به توضیح باقی نمی‌گذارد.
  4. وقتی ابوبکر و عمر به منظور اخذ بیعت حضرت به خانه وی وارد شدند، حضرت پاسخ آن را در مسجد چنین داد:همانا فلان و فلان به من رجوع کرده و خواستار بیعت به کسی "ابوبکر" شدند که او می‌بایست با من بیعت می‌کرد من در این‌جا حضرت به صفات کمالی و ویژگی‌های خود اشاره می‌کند. صاحب روز دوح یعنی غدیر هستم. من وصی بر اموات اهل بیت پیامبر و همچنین بقیه و جانشین پیامبر بر زندگان از امت او هستم[۱۷]. آن‌گاه حضرت بدون بیعت به منزلش برگشت.
  5. ابوبکر و عمر مرتبه دیگری به خانه حضرت به منظور بیعت وارد شدند، لکن این‌بار با تهدید و اعمال خشونت‌آمیز همراه بود که در تاریخ ثبت و ضبط شده است. حضرت به عدم بیعت اصرار می‌ورزید عمر حضرت را به قتل تهدید کرد. حضرت که راهکار مشکل را نه استفاده از قدرت فیزیکی بلکه یادسپاری حاضران به مسئله نصب می‌دید، خطاب به گروه انصار و مهاجران از آنان خواست که به خاطر خدا هم که شده جریان غدیر و جنگ تبوک را دوباره به یاد آورند:"يا معاشر المسلمين و المهاجرين و الانصار انشدكم اللّه أسمعتم رسول الله يقول يوم غدير خمّ: كذا و كذا و في غزوة تبوك كذا و كذا‏‏‏‏"[۱۸]. گفتگو بل جدال علی (ع) و شیعیانش از یک‌سو و بین خلیفه اول و دوم و طرفدارانش از سوی دیگر ادامه می‌یابد که خواننده فاضل به مطالعه آن توصیه می‌شود. احتجاجات حضرت به مسئله نصب در گفتگوهای خصوصی با خلیفه اول و دوم و سایر مسلمانان متعدد و متواتر است که از آنها می‌گذریم.
  6. احتجاج حضرت به حدیث غدیر فقط به اوایل رحلت پیامبر اختصاص نداشته و در زمان خلیفه دوم و سوم و دوره امامت خویش نیز مورد عنایت و اهتمام حضرت بوده است، مثلاً در زمان عثمان در جمع بنی‌هاشم، سلمان و ابوذر و چند نفر دیگر ضمن اشاره به اعمال ناصواب خلیفه اول و دوم و حضور آنان در غدیر خم فرمود: عمر در روز غدیر حاضر بود که با رفیقش [ابوبکر] صحبت می‌کرد، زمانی که پیامبر مرا به ولایت نصب فرمود؛ گفت: به خدا قسم از او حرف‌شنوی نداشته و ابداً اطاعت او را نخواهیم کرد[۱۹]
  7. خلیفه دوم تعیین خلیفه بعدی را به هیئت شش نفره (علی (ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن و سعدبن ابی‌وقاص) واگذار کرده بود که نامزدهای مختلف در آن مطرح بوده است. حضرت در این جریان سیاسی و تأثیرگذار نیز از حق مشروع خود در امر امامت از طریق نصب چشم‌پوشی نکرده و برای اثبات امامت الهی خود علاوه بر صلاحیت ذاتی خویش به نصب پیامبر (ص) در موارد مختلف استناد می‌کرده است چنان‌که از حاضران می‌خواهد به مسئله نصب پیامبر اهتمام داشته و آن را نادیده نگیرند:" نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ نَصَبَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏... أَلَا إِنَّ هَذَا ابْنُ عَمِّي وَ وَزِيرِي فَوَازِرُوهُ وَ نَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّهُ وَلِيُّكُمْ‏ ‏‏‏‏"[۲۰].
  8. حضرت در دوره خلافت عثمان در حضور جمعی از انصار و مهاجران که هر کدام به فضل خود مباهات می‌کرد، فرمود: آیا می‌دانید وقتی مردم از تفسیر و تعیین آیه "أولی الأمر" و "ولیکم الله" سؤال کردند، خداوند پیامبر خویش را امر فرمود که ولی آنان را تعیین کند و آن حضرت نیز مرا برای مردم نصب کرد، آن‌گاه حضرت به تفصیل به روایات نص پرداخت[۲۱]. تمسک حضرت به حدیث غدیر در دوره خلافت خویش و در ایام جنگ با مخالفان نیز ادامه داشته است که اشاره می‌شود.
  9. در جنگ جمل طلحه در لشکر مخالف قرار داشت، حضرت پیکی را سوی او فرستاد تا او را ملاقات کند. حضرت او را به خدا قسم داد که مگر حدیث غدیر را نشنیدی؟ ! طلحه گفت در خاطرم نبود. طلحه با این یادآوری حضرت برگشت [۲۲].
  10. در آغاز جنگ صفین حضرت در ترغیب لشکر خود به جنگ و مشروع بودن حکومت خویش به مسئله نصب پیامبر در غدیر استناد می‌ورزد:" أَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْغَدِيرِ فِي وَلَايَتِي وَ مُوَالاتِي؟‏ ‏‏‏‏"[۲۳].
  11. حضرت در جنگ صفین در میان لشکر خود بر فراز منبر رفت و ضمن بیان فضایل خویش به مسئله نصب نیز تأکید ورزید. جمعی از لشکریان حضرت که در غدیر خم حاضر بودند به تصدیق حضرت پرداختند [۲۴]
  12. حضرت در جواب معاویه در اثبات مشروعیت جنگ و حکومت خویش به مسئله نصب اشاره می‌فرماید: "تعجب از معاویه است که در امر خلافت با من نزاع می‌کند و امامت مرا انکار می‌کند. آیا سخن پیامبر در غدیر درباره ولایت و موالات مرا نشنیدید"[۲۵]
  13. حضرت در اجتماع کوچک و بزرگ حتی در محل تجمع افراد عادی مثل میدان بزرگ کوفه به مسئله امامت و اصل نصب عنایت ویژه‌ای داشته است و در موارد لزوم از مخاطبان خود می‌خواست به مسئله غدیر توجه نموده و به آن‌چه در آن روز اتفاق افتاده شهادت دهند. در اصطلاح روایی و تاریخی به درخواست‌ها و قسم یاد کردن حضرت از اصحاب و مخاطبان خویش مبنی بر شهادت درباره‌ی جریان غدیر "مناقشات" گفته می‌شود که در کتب تاریخی اعم از شیعه و سنی ده‌ها جریان آن ضبط و ثبت شده است، مثلاً در مسند احمد بن حنبل آمده است: "حضرت جمعی از مردم کوفه را در میدانی جمع کرد و به آنان فرمود قسم به خدا می‌دهم که هر فرد مسلمانی که آن‌چه از پیامبر در غدیر خم شنیده را بازگو کند"[۲۶] در ادامه روایات به قیام سی‌ نفر اشاره شده است.
  14. حضرت در خطبه نماز جمعه - که با غدیر مصادف بود - از فرصت استفاده نموده و به تحلیل این مسئله پرداخت. حضرت غدیر را روز عید و اکمال دین وصف می‌کند که خداوند بر پیامبرش وحی فرمود که آن‌چه درباره انتخاب‌شوندگان است را به مردم ابلاغ نماید [۲۷]
  15. حضرت در اواخر عمر شریفش و بعد از پایان جنگ نهروان که دوباره مناقشات درباره حکومت و خلافت سه خلیفه اول آغاز شده بوده، در نامه‌ای مفصل دیدگاه‌های خود را تبیین کرد و در فرازی از آن تصریح می‌کند حکومت امت نخست از آن پیامبر و بعد از آن با من است، حضرت خود حجت و مستند خویش را حدیث غدیر ذکر می‌کند:[۲۸]

۳. حدیث منزلت: حضرت موسی از خداوند خواست که برادرش هارون را وزیر و جانشین خود قرار دهد. از مطالعه آیات مربوط برمی‌آید که شئون هارون در پنج ماده: ۱. وزارت ۲. پشتیبانی ۳. مشارکت در امر تبلیغ ۴. جانشینی و نماینده موسی ۵. نبوت) قابل استقصاء می‌باشد.

پیامبر اسلام رابطه خود با علی (ع) را مانند رابطه موسی با هارون وصف می‌کند و پیامبر در مواضع مختلف مانند: اولین روز دعوت عمومی، روز اعلام اخوت و برادری مسلمانان "اولین روز ورود به مدینه"، هنگام بستن تمام درهای منازلی که به مسجدالنبی باز می‌شد جز در منزل حضرت علی (ع)، پس از فتح خیبر و جنگ تبوک، حضرت علی (ع) را مانند هارون نسبت به خویش تشبیه می‌فرمود:[۲۹]. دلالت این حدیث بر امامت و خلافت حضرت روشن است، چنان‌که گفته شد هارون شئون و وظایف مختلفی از موسی را به خود اختصاص داده بود "رهبری دینی و سیاسی و اجتماعی و به تعبیری جانشینی در همه زمینه‌ها"، پیامبر نیز به این نکته تصریح می‌فرماید و منزلت حضرت نسبت به خویش را مطلق اعلام می‌کند و فقط مسئله نبوت را استنثا می‌کند. امام علی (ع) در مواردی برای اثبات مشروعیت الهی امامت خویش به حدیث منزلت استناد می‌فرمود و خود آن نیز دلالت حدیث فوق بر مسئله امامت دلیل و شاهد دیگری است.

  1. حضرت در احتجاج با ابوبکر یکی از دلایل خویش را حدیث منزلت ذکر می‌فرماید: "تو را به خدا قسم می‌دهم که پاسخ بدهی که آیا منصب وزارت از پیامبر و منزلت هارون از موسی از برای من است یا برای تو؟ ابوبکر در جواب گفت: برای تو"[۳۰].
  2. حضرت خود نقل می‌فرماید که به خلیفه دوم مرور کردم و گفت مَثَل پیامبر مانند درخت خرمایی است که در مزبله‌ای رشد کرده است. پیامبر از شنیدن این سخن غضبناک شد و بر فراز منبر رفت و در خطبه‌ای فرمود:[۳۱]. حضرت در خطبه‌ای معروف به "الوسیله" بعد از هفت روز از رحلت پیامبر اسلام، ضمن تذکر این اصل که هر پیغمبری، پیامبر و جانشین خود را برای هدایت مردم و جلوگیری از گمراهی مشخص می‌نمود، اما پیامبر اسلام (ص) پیامبر خاتم است و مرا به عنوان جانشین خود در غیر نبوت تعیین نموده است و فرموده است:" أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي كَهَارُونَ مِنْ مُوسى‏ إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِيَّ بَعْدِي‏". حضرت در تبیین این حدیث می‌فرماید مقصود از آن تعیین من به عنوان خلیفه است، چنان‌که هارون خلیفه موسی بود[۳۲]
  3. حضرت به حدیث منزلت در جریان شورای شش‌ نفره بعد از مرگ عمر نیز برای اثبات امامت خویش استناد می‌کند و از آن شورا می‌خواهد که پاسخ دهند که حدیث منزلت درباره آنان نازل شده یا درباره خود حضرت؟" نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّه‏(ص): أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُون‏ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي... ‏"[۳۳].

۴. حدیث خلافت: لفظ خلیفه و خلافت به معنای حکومت و رهبری سیاسی و اجتماعی و در آن زمان رهبری دینی نیز محسوب می‌شد. حضرت در بعضی موارد برای اثبات امامت خویش استناد می‌کند که پیامبر اسلام او را خلیفه خویش برگزیده است که به مواردی اشاره می‌شود:

  1. حضرت بعد از هفت روز از رحلت پیامبر در خطبه "الوسیله" به مسئله نصب و مقام اختصاص خود یعنی وصی و خلیفه پیامبر در امت اسلامی استناد می‌کند: "همانا خداوند - اسمش متبارک باد - مرا به وصی پیامبر اختصاص داده و به خلیفه او در امتش برگزیده است"[۳۴]. حضرت در ادامه خطبه فوق ضمن گلایه از غاصبان حق خویش یکی از موارد انحراف را تغییر خلیفه و جانشین پیامبر ذکر می‌کند که حضرت آن را ظلم یاد کرده و عقیده آنان را چنین گزارش می‌کند که به زعم و گمان آنان ابوبکر برای خلافت از خلیفه تعیین شده پیامبر اولی است: "آنان با تعیین بدیل، خلیفه نصب شده پیامبر را تغییر دادند که ظلم‌شان را نشان می‌دهد، گمان بردند خلیفه انتخابی خودشان (ابوبکر) به مقام و مسند پیامبر از خلیفه که خود اختیار کرده بود، اولی است[۳۵]. حضرت به توجیه باطل طرفداران خلیفه اول، چنین اشاره می‌کنند که آنان برای توجیه مشروعیت انتخاب خود نسبت کذب و شهادت زور به پیامبر مبنی بر عدم تعیین و نصب خلیفه دادند" وَ قَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَضَى‏ وَ لَمْ‏ يَسْتَخْلِفْ‏ فَكَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الطَّيِّبُ الْمُبَارَكُ أَوَّلَ مَشْهُودٍ عَلَيْهِ بِالزُّورِ فِي الْإِسْلَامِ ‏‏"[۳۶].
  2. حضرت در مقام استدلال در جریان شورای شش‌ نفره تعیین خلیفه بعد از مرگ عمر فرمود:" نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَنْتَ‏ الْخَلِيفَةُ فِي‏ الْأَهْلِ‏ وَ الْوَلَدِ وَ الْمُسْلِمِينَ‏ فِي‏ كُلِ‏ غَيْبَة‏‏" [۳۷].
  3. حضرت با اشاره به خطبه پیامبر اسلام مبنی بر تعیین وی به عنوان خلیفه آن حضرت در امت خود آن را چنین گزارش می‌کند" أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ نَظْرَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ ثُمَّ نَظَرَ نَظْرَةً فَاخْتَارَ أَخِي عَلِيّاً وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي فَبَعَثَنِي رَسُولًا وَ نَبِيّاً وَ دَلِيلًا فَأَوْحَى إِلَيَّ أَنِ اتَّخِذْ عَلِيّاً أَخاً وَ وَلِيّاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً فِي أُمَّتِي بَعْدِي‏" [۳۸]
  4. حضرت در مسجد در جمعی از بنی‌هاشم و شیعیان خود مانند ابوذر، مقداد و محمد بن ابوبکر به ادعای مخالفان مبنی بر عدم تعیین خلیفه از سوی پیامبر و حواله مردم به شورا پاسخ داد: "خدا پاک و منزه است از آن‌چه دل‌های این امت از بلایا و فتنه‌ها (مانند سامری و گوساله‌اش) سیراب شده است، آنان نخست به خلافت پیامبر اقرار سپس مدعی شدند که پیامبر احدی را جانشین خود قرار نداده بلکه به شورا امر فرموده است" [۳۹]. سپس حضرت متذکر می‌شود آنان حتی به ادعای خود یعنی رجوع به شورا در تعیین خلیفه عمل ننموده و انتخاب ابوبکر را به صورت فوری و ناگهانی انجام دادند، همچنین ابوبکر به اصل شورا در تعیین خلیفه بعدی عمل ننمود و عمر نیز شکل سوم یعنی به جای شورای مردم امر حکومت را به شورای شش‌نفره حواله کرد[۴۰].

۵. حدیث وزارت: در برخی از نصوص پیامبر حضرت علی (ع) را به عنوان وزیر خویش معرفی نموده است. روشن است برگزیدن حضرت به این منصب علاوه بر این‌که از صلاحیت و کمالات ذاتی وی حکای می‌کند، نشان‌گر نصب و تعیین حضرت به این منصب توسط پیامبر گرامی می‌باشد. شاید این‌‌جا توهم شود مقام وزارت به دوره حیات پیامبر اختصاص داشته و شامل بعد از رحلت نمی‌شود.

در پاسخ باید گفت اولاً: نصوص پیامبر نشان می‌دهد که این مقام ذاتی حضرت علی (ع) بوده و هیچ داعی و علتی برای تغییر و عزل آن وجود ندارد، به تقریر دیگر، نصوص پیامبر مطلق بلکه صریح در شمولیت آن بعد از زمان رحلت است. دلیل آن استناد خود حضرت به این نصوص در استدلال بر مخالفان است و از این حیث نیز مورد شبهه مخالفان قرار نگرفته است. با این توضیح به چند روایت اشاره می‌شود:

  1. حضرت در محاجه با ابوبکر از او می‌خواهد بگوید که آیا وی وزیر و مانند هارون نسبت به پیامبر بوده یا او؟ " أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لِيَ الْوِزَارَةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ الْمَثَلُ مِنْ هَارُونَ مِنْ‏ مُوسَى‏ أَمْ‏ لَكَ‏ قَالَ‏ بَلْ‏ لَكَ‏ ‏"[۴۱]. ابوبکر تسلیم دلیل حضرت می‌شود و شبهه اختصاص وزارت به عصر حیات را مطرح نمی‌کند.
  2. در صفحات پیشین گزارش شد که حضرت علی (ع) بر حدیث پیامبر مبنی بر تعیین آن حضرت برای مقام وزارت توسط خداوند خود در احتجاج بر مخالفان استناد می‌ورزید. نکته مهم در استناد وزارت حضرت به مقام الوهی است که آن نشانگر استمرار از آن بعد از رحلت پیامبر می‌باشد" أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ... فَاخْتَارَ أَخِي عَلِيّاً وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي‏" [۴۲].
  3. حضرت در شورای شش‌ نفره برای تعیین خلیفه بعد از مرگ عمر باز به این فراز از حدیث پیامبر استناد می‌کند:"نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ صَاحِبِي مِنْ أَهْلِي، غَيْرِي؟!. قَالُوا: لَا.‏" [۴۳]. روشن است اگر حدیث فوق بر امامت و حکومت حضرت دلالت نمی‌کرد، اولاً: مورد استناد حضرت واقع نمی‌شد و ثانیاً: اعضای شورای مزبور به جرح استدلال حضرت و نه تأیید آن می‌پرداختند.
  4. اطلاق وزیر به حضرت علی (ع)، توسط پیامبر در جریان حدیث غدیر خم نیز به کار رفته است، حضرت در ادامه بیانات خود در آن شورا با اشاره به حدیث غدیر چنین استدلال می‌کند:"نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِيَدِهِ فَرَفَعَهَا حَتَّى نَظَرَ النَّاسُ إِلَى بَيَاضِ إِبْطِهِ وَ يَقُولُ: أَلَا إِنَّ هَذَا ابْنُ عَمِّي وَ وَزِيرِي فَوَازِرُوهُ وَ نَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّهُ وَلِيُّكُمْ، غَيْرِي؟ ! قَالُوا: لَا.‏"[۴۴]. این‌که پیامبر ضمن معرفی حضرت به عنوان وزیر خویش در سال آخر عمر شریفش و توصیه مردم به رفتار با حضرت به عنوان وزیر و توصیه به نصیحت و تصدیق و معرفی وی به عنوان «ولّی» همگی از شواهد رهبری سیاسی و معنوی حضرت بعد از رحلت خویش می‌باشد، و به مرجعیت علمی و دینی اختصاص ندارد؛ چراکه تعابیری مانند وزیر، توصیه به نصیحت و معرفی حضرت به عنوان ولیّ یا جانشینی حضرت در مسند مرجعیت علمی و سیاسی سازگار است.

۶. حدیث امیرالمؤمنین: در عصر صدر اسلام واژه "امیرالمؤمنین" از واژگان سیاسی و اجتماعی و نوعاً بر حاکم و رهبر سیاسی و اجتماعی و معنوی مردم اطلاق می‌شد. پیامبر اسلام در مواضع مختلف حضرت علی (ع) را "امیرالمؤمنین" یا "امرة المؤمنین" توصیف و از مسلمانان می‌خواست وقتی به حضرت سلام می‌دهند به عنوان "امیرالمؤمنین" و نه فرد عادی سلام دهند، پیامبر از این طریق می‌خواست بستر حکومت حضرت را مهیا سازد. این نکته و حدیث مورد استناد حضرت علی (ع) در احتجاج با مخالفان قرار گرفته است که خود گویای مفهوم و دلالت آن برمدعاست که به بعضی اشاره می‌شود:

  1. حضرت در مناقشه خود با ابوبکر ضمن شمردن ادله مختلف امامت خویش یکی از ادله را حدیث فوق ذکر می‌کند و می‌گوید: "ای ابوبکر تورا به خدا قسم یاد می‌دهم که آیا منم کسی که پیامبر در حیاتش بر اصحابش امر فرمود که به من سلام به عنوان امیر دهند یا تویی؟ گفت: بلکه تو هستی" [۴۵]

نتیجه‌گیری:

  1. نگارنده مدعی قطعیت همه اسناد روایات مورد استفاده از جمله اعتبار قطعی همه روایات کتاب سلیم بن قیس[۴۶] نیست و چه بسا در برخی روایات مشکلات حدیثی مانند ضعیف یا مرفوعه بودن وجود داشته باشد، لکن در عین روایات صحیح وقابل وثوق وجود دارد که در منابع معتبر اهل سنت و شیعه گزارش شده است.
  2. با تأمل در مجموعه روایات و اسناد مختلفی که بر یک محتوا ناظر است، تواتر اجمالی و معنوی حاصل می‌شود و می‌توان مدعی قطعاً امام علی (ع) در احتجاج با مخالفان به نصوص نبوی استناد کرده است و از این حیث نمی‌توان در اعتبار روایات جرح و شک نمود.
  3. از مجموعه روایات و همچنین استناد حضرت علی (ع) به این نصوص در مسئله خلافت و امامت وبیعت برمی‌آید که روایات پیامبر اسلام در مسئله امامت به معنای عام آن یعنی مرجعیت علمی و دینی و خلافت و رهبری سیاسی و اجتماعی ناظر است.
  4. از واژگان لفظی و همچنین محتوای روایات استنباط می‌شودکه تعیین حضرت علی (ع) به‌عنوان خلیفه و امام امت نه صرف نص و معرفی در حد ترشیح و کاندیدا، بلکه به عنوان "نصب" الهی و نبوی است که اطاعت از این نصب بر امت اسلامی لازم و واجب دینی محسوب می‌شود.
  5. از روایات نبوی نصب مورد استناد امام علی (ع) این نکته به دست می‌آید که حضرت مؤلفه اساسی امامت را وجود نصب مورد الهی و وحیانی تلقی می‌کرد و معتقد بود که این اصل و افتخار فقط شامل حال وی و نه خلفای دیگر شده است. براین اساس کسانی که به امام علی (ع) مؤمن و بر عدالت و صدق وی حداقل ایمان دارند، باید اعتقاد آن حضرت را به عنوان یک آموزه دینی تلقی نمایند و به صرف ندیدن نصوص نصب به انکار یا توجیه آن نپردازد. امّا اهل سنت نیز از آنجا که حداقل صدق و عدالت حضرت را به عنوان یک صحابه برتر قبول دارند باید پاسخگوی منطقی و وجدانی این‌همه احتجاجات حضرت در دنیا و قیامت باشند. و صرف حمل اینهمه نصوص براحقیت و افضلیت - چنان‌که در اول شبهه از ابن ابی الحدید گزارش شد[۴۷] - کافی نیست و درواقع ترک نصوص حضرت است و به جرئت می‌توان گفت که به بهانه دفاع از سایر خلفا، اتهام غلو و مبالغه گویی یا کذب - الیاذ بالله - به حضرت است.
  6. سخن آخر این‌که اصل نصب از مؤلفه‌های مذهب تشیع و نه اسلام می‌باشد و اگر فردی با توجیحات مختلف ونه از روی علم و آگاهی و تعمد آن را رد و توجیه نماید، نهایت رکن رکین تشیع را برنتافته است. با این وجود اسلام حقیقی وی باقی مانده است، هرچند اسلام و ایمان مراتب مختلف دارد، به تعبیری اصل امامت از اصول تشیع و نه اسلام است که نگارنده تفصیل آن را در جای دیگر ارائه داده است»[۴۸].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. چرا نام امام علی در قرآن نیامده است؟ (پرسش)
  2. آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ (پرسش)
  3. آیا نصب امام عامل تفرقه بین مسلمانان است؟ (پرسش)
  4. اگر نصب امام اتفاق افتاده است پس چرا شهرت ندارد؟ (پرسش)
  5. آیا بیعت صحابه و مردم با ابوبکر در سقیفه برای اثبات امامت او کافی نیست؟ (پرسش)
  6. اگر نصب امام علی اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟ (پرسش)
  7. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا برای تصدی حکومت اقدام نکرد؟ (پرسش)
  8. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا سال‌ها سکوت کرد؟ (پرسش)
  9. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا بیعت ابوبکر پذیرفت؟ (پرسش)
  10. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا در شورای تعیین خلیفه سوم شرکت کرد؟ (پرسش)
  11. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا حکومت را پس از قتل خلیفه سوم نپذیرفت؟ (پرسش)
  12. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا با خلفای وقت خود همکاری کرد؟ (پرسش)
  13. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا به نماز خلفا اقتدا کرد؟ (پرسش)
  14. اگر امام علی برای امامت نصب شده و خلیفه دوم از دید او نامشروع است پس چرا رابطه فامیلی با او برقرار کرد؟ (پرسش)
  15. اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروع‌اند پس چرا سه فرزند خود را به نام‌های خلفا نام‌گذاری کرد؟ (پرسش)
  16. اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروع‌اند پس چرا از خلفا ستایش و تمجید کرد؟ (پرسش)
  17. آیا نصوص نصب و خلافت امام علی تعارض ندارند؟ (پرسش)
  18. نظریه انتخاب در تعیین امام چیست؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

  1. امامت چیست؟ (پرسش)
  2. امامت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  3. امامت در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  4. قرآن در مورد امامت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  5. چه احادیثی در مورد امامت وجود دارد؟ (پرسش)
  6. امام کیست؟ (پرسش)
  7. امام در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  8. امام در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  9. قرآن در مورد امام چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  10. چه احادیثی در مورد امام وجود دارد؟ (پرسش)
  11. امامت چه کاربردهایی دارد؟ (پرسش)
  12. بحث از امامت چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  13. دیدگاه‌های مذاهب اسلامی در باره امامت چیست؟ (پرسش)
  14. موارد اختلافی امامیه و اهل سنت در مورد امامت چیست؟ (پرسش)
  15. نظر امامیه در مورد تعیین تکلیف بر خداوند بر وجوب امامت چیست؟ (پرسش)
  16. آیا وجوب تعیین امام بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)
  17. آیا کلامی‌انگاری امامت بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)
  18. آیا مخالفان امامت کافراند؟ (پرسش)
  19. آیا امامت موروثی است؟ (پرسش)
  20. آیا امامت از دوران کودکی امکان‌پذیر است؟ (پرسش)
  21. آیا مقام امامت بر مقام نبوت برتری دارد؟ (پرسش)
  22. آیا امامان شیعه بر دیگر پیامبران برتری دارند؟ (پرسش)
  23. آیا می‌توان به مقام امامت بدون مقام نبوت رسید؟ (پرسش)
  24. آیا امامت با دموکراسی ناسازگار است؟ (پرسش)
  25. آیا غیبت امام با فلسفه ضرورت امامت ناسازگار است؟ (پرسش)
  26. آیا مهدویت با دموکراسی ناسازگار است؟ (پرسش)
  27. آیا امامت با اصل خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش)

پانویس

  1. ابن جزم،الفصل،ج ۳،ص ۱۵؛قاضی ایجی و سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج ۸،ص ۳۹۱؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی-الحدید، ج ۶،ص ۱۱و ج۱،ص ۱۴۰ و ج ۹، ص ۳۰۶.
  2. ر.ک:احمد قبانچی، خلافة الامام علی (ع) بالنص او بالنصب، صص ۲۱ و ۵۵؛ شاهراه اتحاد، ص ۲۵۴؛احمد کاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، صص ۲۲ و ۲۳.
  3. ر.ک: محمدرضا مظفر، السقیفه، صص ۷۰ و ۷۹.
  4. بی‌گمان خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او صف زده کارزار می‌کنند؛ سوره صف، آیه:۴.
  5. " أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ مَنْ‏ لَمْ‏ يَسْلُكْهُ‏ بِطَاعَةِ اللَّهِ‏ فِيهِ‏ هُوِيَ‏ بِهِ‏ إِلَى‏ النَّارِ وَ أَنَا سَبِيلُهُ‏ الَّذِي‏ نَصَبَنِي لِلِاتِّبَاعِ بَعْدَ نَبِيِّهِ ‏‏‏"؛ الغدیر، ج ۱،ص ۱۵۹، به نقل از: مناقب خوارزمی، ص ۲۱۷؛فرائد السمطین، باب ۵۲.
  6. " نَشَدْتُكُمْ‏ بِاللَّهِ‏ هَلْ‏ فِيكُمْ‏ أَحَدٌ نَصَبَهُ‏ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ غَيْرِي؟ قَالُوا لَا ‏‏‏" بحار،ج ۳۱، ص ۲۳۶.
  7. قبانچی، خلافة الامام علی (ع) بالنص او بالنصب، ص ۵۴.
  8. «اى گروه مهاجر و انصار، از خدا پروا كنيد! از خدا پروا كنيد! سفارش پيامبرتان را در مورد من فراموش نكنيد، و سلطه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را از خانه و محلّ خود به منازل و قعر خانه‏هايتان بيرون مسازيد» بحار، ج ۲۸، ص ۱۸۶.
  9. " فَإِنَّ اللَّه‏... اخْتَصَّنِي‏ بِوَصِيَّتِهِ‏، وَ اصْطَفَانِي‏ بِخِلَافَتِهِ ‏‏‏‏"کافی، ج ۸، ص ۲۶.
  10. " وَ زَعَمُوا أَنَ‏ مَنِ‏ اخْتَارُوا مِنْ‏ آلِ‏ أَبِي‏ قُحَافَةَ أَوْلَى‏ بِمَقَامِ‏ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِمَّنِ اخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِمَقَامِهِ ‏‏‏‏"کافی، ج ۸، ص ۲۹.
  11. " أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ نَظْرَةً... فَاخْتَارَ أَخِي عَلِيّاً وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي.... ‏‏‏‏"؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۳۵، ح ۱۴.
  12. " فَأَوْحَى إِلَيَّ أَنِ اتَّخِذْ عَلِيّاً أَخاً وَ وَلِيّاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً فِي أُمَّتِي بَعْدِي ‏‏‏‏"؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۳۵، ح ۱۴.
  13. کافی، ج۸، ص ۲۷.
  14. «اى گروه مهاجر و انصار، از خدا پروا كنيد! از خدا پروا كنيد! سفارش پيامبرتان را در مورد من فراموش نكنيد، و سلطه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را از خانه و محلّ خود به منازل و قعر خانه‏هايتان بيرون مسازيد» بحار، ج ۲۸، ص ۱۸۶.
  15. بحار، ج۲۸، ص ۱۸۶؛ وسایل الشیعه، ج ۲، ص ۱۱۵.
  16. «امروز روزيست كه تصريح شد بر خاصان خدا، امروز روز شيث و ادريس و هود و يوشع و شمعون است» الغدیر، ج۱، ص ۲۸۴.
  17. " إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً أَتَيَانِي وَ طَالَبَانِي بِالْبَيْعَةِ لِمَنْ سَبِيلُهُ أَنْ يُبَايِعَنِي... أَنَا صَاحِبُ يَوْمِ الدَّوْحِ... أَنَا الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ (ص) و أَنَا بَقِيَّتُهُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِهِ‏‏‏‏"؛ بحار، ج۲۸، ص ۲۴۸.
  18. بحار، صص ۴ - ۲۷۱؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۵۸۷.
  19. " هُوَ صَاحِبُ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ إِذْ قَالَ هُوَ وَ صَاحِبُهُ حِينَ نَصَبَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِوَلَايَتِي فَقَالَ ... لَا وَ اللَّهِ لَا أَسْمَعُ لَهُ وَ لَا أُطِيعُ أَبَداً‏ ‏‏‏‏"؛ کتاب سلیم بن قیس، حدیث ۱۴، ص ۵۸۷.
  20. «شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا در ميان شما كسى جز من وجود دارد كه پيامبر خدا او را به فرمان خدا در روز غدير خم تعيين و نصب كرد و فرمود:هركس را من مولاى اويم،على مولاى اوست...» بحار، ج۳۱، ص ۳۲۶.
  21. مسند احمد، ج۱، صص۸۴، ۱۰۱،۱۱۸،۱۱۹؛ مسند بزاز، ج ۲، ص ۱۳۳؛ مسند ابی‌ یعلی، ج۱، ص ۴۲۸؛ سنن النسائی الکبری، ج۵، صص ۱۳۶ و ۱۵۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص ۷۴.
  22. الغدیر، ج۱، ص ۱۸۶.
  23. «مگر شما در روز غدير خمّ سخنان پيامبر (ص) را درباره ولايت و محبت من استماع نكرديد؟» بحار، ج۳۲، ص ۳۸۸.
  24. کتاب سلیم بن قیس، حدیث ۲۵، صص ۷ - ۲۹۶.
  25. " فَالْعَجَبُ مِنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ! يُنَازِعُنِي الْخِلَافَةَ، وَ يَجْحَدُنِي الْإِمَامَةَ... أَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ فِي وَلَايَتِي وَ مُوَالاتِي؟‏ ‏‏‏‏"؛ بحار، ج۳۴، ص ۱۳۳؛ مصباح البلاغة، ج۱، ص ۲۹۴.
  26. " جمع عليّ الناس في الرحبة، ثمّ قال لهم: أنشد اللّه كلّ امرئ مسلم سمع رسول الله يقول يوم غدير خمّ ما سمع لمّا قام‏‏‏‏"؛ مسند احمد، ج۷، ص ۸/۱۹۳۲۱؛ مسند بزاز، ج۲، صص ۱۳۳ و ۴۹۲، نقل از موسوعه امام علی، ج۲، ص ۳۲۲؛ الغدیر، ج۱، ص ۹۳؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص ۳۴۶.
  27. الغدیر، ج۱، ص ۲۸۴.
  28. " فَكَانَ لِلنَّبِيِّ وِلَاء هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ كَانَ لِي بَعْدَهُ مَا كَانَ لَهُ... بِقَوْلِ النَّبِيِّ (ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ‏‏‏‏"؛ «ولايت اين امت را پيامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است... به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم...» بحار، ج۳، ص ۷.
  29. " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ‏ مُوسَى‏ غَيْرَ أَنَّهُ‏ لَا نَبِيَ‏ بَعْدِي‏‏‏‏‏"؛ «تو نسبت به من چون هارونى نسبت به موسى جز آنكه پس از من پيامبرى نباشد» صحیح بخاری، ج۳، ص ۱۳۵۹ و ج ۴، ص ۱۶۰۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص ۱۸۷۱؛ مسند احمد، ج۱، ص ۱۷۰.
  30. " أنشدك اللّه‏ ألي‏ الوزارة من‏ رسول‏ اللّه (ص) و المثل من هارون من موسى أم لك؟ قال: بل لك‏‏‏‏‏‏"؛ بحار، ج۲۹، ص ۶.
  31. " أَنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى... أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ نَظْرَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ ثُمَّ نَظَرَ نَظْرَةً فَاخْتَارَ أَخِي عَلِيّاً وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي"؛ «او نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى است... بدانيد كه خداوند به زمينيان نگاهى انداخت و از ميان‏شان‏ مرا برگزيد، سپس بار ديگر نگاهى انداخت و برادرم على؛ وزيرم، وصی‏ام، جانشينم در ميان امتم و سرپرست هر مؤمنى پس از من را برگزيد» کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۳۵، حدیث ۱۴.
  32. " وَ لَكِنْ كَانَ ذَلِكَ مِنْهُ اسْتِخْلَافاً لِي كَمَا اسْتَخْلَفَ مُوسَى هَارُونَ‏"؛ «ليكن مقصودش چنين بود كه مرا جانشين و خليفه خود سازد چنان كه موسى هارون را خليفه و جانشين خود كرد» کافی، ج۳، صص ۲۶و ۲۷.
  33. «شما را به خدا سوگند! آيا جز من كسى در ميان شما هست كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله درباره‏اش فرموده باشد: تو در نزد من همچون هارون در نزد موسى مى‏باشى جز آنكه پس از من پيامبرى نباشد» بحار، ج ۳۱، صص ۳۱۵ و ۳۲۶.
  34. " فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ... َ اخْتَصَّنِي بِوَصِيَّتِهِ، وَ اصْطَفَانِي بِخِلَافَتِهِ فِي أُمَّتِه‏"؛ کافی، ج۸، ص ۲۹.
  35. " وَ اسْتَبْدَلُوا بِمُسْتَخْلَفِهِ‏ بَدِيلًا اتَّخَذُوهُ‏ وَ كانُوا ظالِمِينَ‏ وَ زَعَمُوا أَنَ‏ مَنِ‏ اخْتَارُوا مِنْ‏ آلِ‏ أَبِي‏ قُحَافَةَ أَوْلَى‏ بِمَقَامِ‏ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِمَّنِ اخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِمَقَامِه‏‏"؛ کافی، ج۸، ص ۲۹.
  36. «گفتند: رسول خدا (ص) از اين جهان رفت و كسى را بجانشينى منصوب نفرمود، پس رسول خدا (ص)، آن مرد پاك و مبارک نخستين كسى بود كه در اسلام بناحق بر عليه او گواهى دادند»؛ کافی، ج۸، ص ۲۹.
  37. «شما را به خدا سوگند! آيا در ميان شما جز من كسى هست كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد او فرموده باشد: هر وقت كه من غايب باشم تو جانشين من در ميان خانواده، فرزندان، و مسلمانان هستى‏» الکافی، ج۸، ص ۲۶.
  38. «بدانيد كه خداوند به زمينيان نگاهى انداخت و از ميان‏شان‏ مرا برگزيد، سپس بار ديگر نگاهى انداخت و برادرم على؛ وزيرم، وصىّ‏ام، جانشينم در ميان امتم و سرپرست هر مؤمنى پس از من را برگزيد. مرا رسول و نبىّ و دليل بر خلق برانگيخت و به من وحى كرد كه على را برادر، وصىّ، ولىّ و جانشين پس از خود در امّتم بگيرم‏» کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۳۵.
  39. " سُبْحَانَ اللَّهِ مِمَّا أُشْرِبَتْ قُلُوبُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ بَلِيَّتِهِمَا وَ فِتْنَتِهِمَا مِنْ عِجْلِهَا وَ سَامِرِيِّهَا، إِنَّهُمْ أَقَرُّوا وَ ادَّعَوْا أَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَمْ يَسْتَخْلِفْ أَحَداً وَ أَنَّهُ أُمِرَ بِالشُّورَى‏"؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۴۱.
  40. کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۴۱.
  41. بحار، ج ۲۹، صص ۶ و ۷.
  42. «بدانيد كه خداوند به زمينيان نگاهى انداخت... و برادرم على؛ وزيرم، وصىّ‏ام، جانشينم در ميان امتم و سرپرست هر مؤمنى پس از من را برگزيد» کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۳۵، حدیث ۱۴.
  43. «شما را به خدا سوگند! آيا جز من كسى در ميان شما هست كه رسول خدا (ص) بدو فرموده باشد: «تو برادر و وزير و مصاحب من در اهل منى»؟ گفتند: نه» بحار، ج ۳۱، ص ۳۳۰.
  44. «شما را به خدا سوگند! آيا جز من كسى در ميان شما هست كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دست او را در روز غدير خمّ بالا گرفته تا آنجا كه مردم زير بغلش را ببينند و فرموده باشد: «بدانيد كه اين پسر عموى من و وزير من است پس او را يارى نموده و همفكرى كنيد و او را تصديق نمائيد زيرا همو است كه پس از من سرپرست شما است»؟ گفتند: نه.» بحار، ج ۳۱، ص۳۳۳.
  45. "فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنَا الَّذِي أَمَرَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَصْحَابَهُ‏ بِالسَّلَامِ‏ عَلَيَ‏ بِالْإِمْرَةِ فِي حَيَاتِهِ، أَمْ أَنْتَ؟‏"؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۰؛ مستدرک نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۰۵، به نقل از : بحار؛ ج۲۹، ص ۱۳.
  46. دراین‌باره دو دیدگاه وجود دارد: ر.ک: محمد باقر انصاری، مقدمه کتاب فوق؛ قاسم جوادی، مقاله«کتاب سلیم بن قیس»، مجله علوم حدیث، شماره ۳۴،۳۵،۳۶، زمستان ۱۳۸۳، بهار و تابستان ۱۳۸۴.
  47. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۶.
  48. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۸۳ - ۳۰۳.