خوش‌گمانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از خوش بینی)

مقدمه

این فضیلت، از سلامت نفس آدمی و پالوده‌بودن آن از آلودگی‌ها، نشأت می‌گیرد. چرا که قلب سالم، از اعمال دیگر مردمان، تنها زیبائی آن را می‌بیند؛ بلکه هر کردار و سخنی را بر عالی‌ترین وجه ممکن آن حمل می‌کند؛ چرا که از کوزه پاکیزه جز شریتی پاکیزه نمی‌تراود، و از ظرف گِلین چرک نیز، جز از حاصلی کثیف چیز دیگری پدید نخواهد آمد.

حضرت حق در این زمینه می‌فرماید: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا[۱]. از این‌رو کسانی که به این حسنه اخلاقی متّصف شوند، تنها و تنها در این عالم زیبائی و درستی می‌بینند؛ و اصلاً به احتمال دیگری جز از این مجال بروز نمی‌دهند. قرآن کریم نیز مواردی که گمان را طرفی دیگر نباشد، آن را به جای علم به‌کار برده است: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ[۲]؛ ﴿وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا[۳].[۴]

انواع حُسن ظن و نیکواندیشی

نیکواندیشی را نیز به اعتبار متعلَّق آن، می‌توان به اقسامی چند تقسیم نمود:

ظنّ نیکو در حقّ حضرت حق

این نوع از حسن ظن، در شمار برترین انواع آن قرار دارد؛ و خود در شمار برترین صفات مؤمنان است. پیش از این در بحث رجاء / امید نیکو داشتن به حضرت او، از تشویق قرآن و سنّت برای به‌دست آوردن این صفت، سخن داشتیم و برخی از این احادیث و آیات را نیز از نظر گذراندیم. مراجعه به آن مبحث، در اینجا سخت نافع است؛ هرچند پس از این، به برخی دیگر از این آیات و روایات نیز اشاره خواهیم کرد.

اکنون اضافه می‌کنیم که توجه به داستان حضرت موسی (ع)، در این زمنیه راهگشا است. حضرت حق، موسای نبی (ع) را نخست در خانه دشمن جای می‌دهد؛ آنگاه او را به محضر شعیب (ع) هدایت می‌فرماید تا از او درس آموزد؛ آنگاه او را به عنوان رسول به سوی قومش مبعوث می‌گرداند، و او را از موهبت معجزات فراوان برخوردار می‌سازد؛ آنگاه او را فرمان می‌دهد تا به دربار آن کس که ادّعای خدائی می‌کند، بشتابد و با ملاطفت او را از این سخن بازدارد؛ و سرانجام با شکافتن دریا، اژدها شدن عصای چوبین و دیگر معجزات، هدایت قوم را به‌دست او ممکن می‌سازد!

برتر از این امّا، توجّه به این نکته آدمی را در برترین مراتب حُسن ظن به حضرت حق قرار می‌دهد، که او - جلَّ وعلا!- چنان به بندگان خود نظر لطف فرموده است، که کلمه تشریعی خود: قرآن کریم و کلمه تکوینی خود: صاحبان عصمت (ع) را از برترین اُفق عالم هستی، به پائین‌ترین مراتب آن ارسال فرموده، و در مراتب گوناگون آنان را تنزّل بخشیده، تا آدمیان توان درک آن اَنوار را دریابند؛ و این همه نبوده جز برای آنکه اینان هدایت شوند و راه به سرمنزل مقصود برند: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ[۵].


آری! حضرت حق اینان را برای هدایت مردمان ارسال می‌فرماید، با آنکه می‌داند مردم هم قرآن را فراموش می‌کنند، و هم معصومان (ع) را به زجر و ناسپاسی به قتل می‌رسانند!؛ با این وجود امّا به‌خاطر محبّتی که نسبت به آنان دارد، سر از هدایتشان باز نمی‌کشد: ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا[۶].

به این سخن پیامبر اکرم (ص) در این زمینه بنگرید:"هیچ پیامبری آن‌گونه که من آزار شدم، مورد آزار و اذیّت قرار نگرفت" [۷]؛ حال با وجود چنین رحمت بی‌منتهائی، آدمی را می‌رسد که نسبت به حضرت حق ظنّ نیکو نداشته بالاترین مراتب حُسن ظن را در حقّ او روا نسازد؟!»[۸].

ظنّ نیکو در حق دو عالَم تکوین و تشریع

این حالت، شادمانیِ دائمی را در پی خواهد داشت. چه رضایت از حضرت حق و آنچه در عالَم پدید آورده است، شادمانی، و زان پس زندگی خوش و رضایت از آن را به دنبال خواهد آورد.

در بعضی از ادعیه ائمه هدی (ع) چنین می‌خوانیم:"پروردگارا! من از تو ایمانی درخواست می‌کنم که همواره همراه قلبم باشد، و یقینی که بدانم تنها آنچه تو برایم مقدّر فرمائی برایم پیش خواهد آمد، و مرا به‌واسطه آنچه برایم مقدّر کرده‌ای از زندگیم راضی بدار؛ ای مهربان‌ترین مهربانان!" [۹]. در کتاب شریف کافی، روایت شده است که این دعاء در شمار یادگاران پیامبران قرار دارد.

این حالت، نتیجه دیگری نیز در پی خواهد داشت؛ و آن اینکه انسانی که به مرحله حُسن ظن به عالم موجودات رسیده است، نه تنها هیچ نقص و عیبی در عالَم نمی‌بیند، که هیچ امر زشتی نیز در آن میانه به چشمش نخواهد آمد. آری! اگر در جزئی از عالم نیز بر اساس نقصان ادراک بشری، به علّت وجودیِ چیزی پی نبرده آن را نازیبا بیند.

بعضی از نغمه‌ها که با بعضی دیگر ناسازند، اگر در نظام کلّیِ هستی دیده شوند، هریک کاملاً سازگار بوده از زیبائی برخوردارند.

و به سخن حضرت حق متمسّک می‌شود که: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۱۰].

این چنین کس، بلاها و سختی‌های عالَم را نیز از الطاف غیر آشکار حق می‌داند؛ و این آیه شریفه را به هنگام روی‌کرد سختی‌ها، ‌ زمزمه می‌نماید: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۱۱]. بلکه در می‌یابد که آسانی‌ها، در گرو سختی‌ها و شیرینی‌ها در بند تلخی‌ها است؛ حضرت حق نیز می‌فرماید: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا[۱۲].

او در می‌یابد که وجود آدمی بیهوده نیست و هدفی از خلقت آن در میان بوده است، و آن همانا رسیدن به کمالات بی‌پایانی است که اساس زیبای جهان زیبا بر آن بنا شده است. پس نه از انجام مجاهدت‌های شرعی خسته می‌شود، و نه در مسیر کسب کمال سستی می‌ورزد[۱۳].

ظنّ نیکو در حق خویشتن

این مرتبه از حُسن ظن نیز، در شمار مواهب بزرگ الهی است؛ چه پیشرفت و تعالی تنها در سایه این صفت ممکن می‌شود.

توضیح آنکه در میان تمامیِ موجودات، آدمی را از آن جهت که خلیفه اللّه و مسجود ملائکه است، آن قدرت را بخشیده‌اند که به مراتبی از کمال دست یابد، که نه در وهم درآید و نه به خاطر کسی گنجد!؛ رسیدن به این مراتب امّا، در گرو آن است که آدمی خود را شایسته این مراتب، و نیز قادر بر رسیدن به آن بداند؛ و این ممکن نمی‌شود جز از آن راه که به خویشتن ظنّ نیکو برده، هم ذات خود و هم قدرت خود را مناسب چنین سلوکی دریابد.

در قاموس این افراد، "نمی‌توانم" و "برایم امکان ندارد" جائی نداشته، تنها عباراتی همچون "اگر بخواهم می‌توانم" و "باید به انجام رسد"، بر زبان و ذهن آنان حکم‌فرمائی می‌کند. حضرت حق در وصف این افراد می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ[۱۴]؛ و باز می‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً[۱۵].[۱۶]

حسن ظن به مردمان

این نوع از حسن ظن، در شرع به شدت مورد تأکید واقع شده و از همین‌رو در دو دانش فقه و اخلاق نیز بر آن تأکیدها رفته است. بسیاری از فقیهان امت نیز در باب آن رساله‌ها پرداخته‌اند. این مطلب اخلاقی، در علم فقه به "اصل حست در عمل دیگران" مشهور؛ و بدان معنی است که اگر سخنی یا عملی از مسلمانان دیگر شنیده و دیده شد، که احتمالی ناصواب در آن راه داشت، بر انسان واجب است که با رد آن احتمال، بهترین وجه ممکن را برای آن سخن و کار در نظر گیرد. در روایتی شریف اشاره شده است که: "باید برای عمل برادر و خواهر مسلمان، هفتاد توجیه بیان کرد" [۱۷]، تا آن عمل رنگی از ناراستی در خود نیابد.

پس از آن نیز، اگر کسی نتوانست چنین توجیهات و محملهائی را برای کاری فراهم نماید، تنها باید به سرزنش خویشتن بپردازد؛ چرا که بنا به نص قرآن کریم و احادیث معصومان (ع) همچنان نمی‌تواند به اعضاء جامعه خود سوء ظن یافته، آنان را در کاری که انجام داده‌اند محکوم نماید. به این آیه و این حدیث شریف بنگرید: ﴿لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ[۱۸]، امیرالمؤمنین می‌فرمایند:" آنچه از برادر مسلمانت بوقوع پیوسته است را بر بهترین وجه ممکن حمل نما، تا آنگاه که به عیان چیزی را ببینی که امکان حمل آن بر محملی صحیح ممکن نباشد؛ و تا آنگاه که امکان حمل بر راستی و صواب داشته باشد، نسبت به سخنی که از برادرت صادر می‌شود گمان بدمبر"[۱۹].

گذشته از این دو، عقل انسانی و اجماع فقیهان اُمت نیز، یک صدا بر این مطلب دلالت داشته وجوب حسن ظن به اهالی جامعه را نشان می‌دهند[۲۰].

انواع حسن ظن

در آیات و احادیث از سه نوع حسن ظن نام برده شده است: حسن ظن به خدا، حسن ظن به مردم و حسن ظن به خویشتن.

خوش‌گمانی به خدا

خوش‌گمانی به مردم

خوش‌گمانی به خود

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و گیاه سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و از آن (سرزمین) که ناپاک است جز به سختی و کندی (گیاهی) بیرون نمی‌آید» سوره اعراف، آیه ۵۸.
  2. «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
  3. «و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست» سوره توبه، آیه ۱۱۸.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص۸۱ ـ ۸۲.
  5. «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  6. «پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۳۰.
  7. « مَا أُوذِيَ‌ نَبِيٌّ مِثْلَ‌ مَا أُوذِيتُ‌»؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۳۶۶.
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص۸۲ ـ ۸۳.
  9. « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ‌ لِي‌ وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»؛پایان دعاء اَبوحمزه ثمالی
  10. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  11. «و بی‌گمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی دارایی‌ها و کسان و فرآورده‌ها می‌آزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: "انّا للّه و انّا الیه راجعون" (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۷.
  12. «به راستی با دشواری، آسانی همراه است به راستی با دشواری، آسانی همراه است» سوره انشراح، آیه ۵-۶.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص۸۵ ـ ۸۶.
  14. «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۱.
  15. «آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است برای شما رام کرد و نعمت‌های آشکار و پنهان خود را بر شما تمام کرد؟» سوره لقمان، آیه ۲۰.
  16. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص۸۷.
  17. « يجب أن يجعل لفعلهما سبعون محملا»؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۱۹۶.
  18. از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیک‌اندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟؛ سوره نور، آیه: ۱۲.
  19. «" ضَعْ‏ أَمْرَ أَخِيكَ‏ عَلَى‏ أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا‏‏‏ ‏"»؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۱۹۶.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص۸۸-۸۹.