علم غیب امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = علم امام| عنوان مدخل  = علم غیب امام | مداخل مرتبط = [[علم غیب امام در قرآن]] - [[علم غیب امام در حدیث]] - [[علم غیب امام در کلام اسلامی]] - [[علم غیب امام در نهج البلاغه]] | پرسش مرتبط  = علم غیب امام (پرسش)}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = علم امام| عنوان مدخل  = علم غیب امام | مداخل مرتبط = [[علم غیب امام در قرآن]] - [[علم غیب امام در حدیث]] - [[علم غیب امام در نهج البلاغه]] - [[علم غیب امام در کلام اسلامی]] | پرسش مرتبط  = علم غیب (پرسش)}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
* از مباحث پیرامون [[علم]] بحث علم غیب امام / [[مغیبات]] است. آیا [[امام]] [[علم غیب]] می‌داند یا خیر؟ اگر می‌داند دامنه آن چه مقدار است؟ آیا فقط در حوزه [[دین]] و [[شریعت الهی]] است یا اینکه همه امور را در بر می‌گیرد؟ [[ابن قبه رازی]] در این باره مواضع صریح و روشنی دارد که [[فهم]] آن مطالعه [[مبانی کلامی]] وی را می‌طلبد. او [[معتقد]] است [[غیب]] را کسی جز [[خداوند متعال]] نمی‌داند و کسی که آن را برای [[بشر]] ادعا کند [[کافر]] است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷ و ۱۱۶.</ref>؛ از این‌رو امام علم غیب ندارد <ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. کسی که علم غیب برای امام قائل باشد، کافر و خارج از [[اسلام]] است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶.</ref>. ابن قبه رازی علم غیب امام را نظریه برخی از [[غلات]] می‌داند؛ چراکه [[امامیان]] معتقد به علم غیب برای [[امامان]] خود نیستند<ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶ و ۱۱۶.</ref> و این انتسابی است که [[مخالفان]] آن را به همه [[امامیه]] نسبت داده‌اند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.</ref>. ابن قبه رازی معتقد است اگر منظور از [[اثبات]] علم غیب برای امام، [[اثبات امامت]] اوست، به آن نیاز نیست؛ چراکه امامیه با علم غیب [[امامت]] امام را اثبات نمی‌کند، بلکه دلیل آنها فهم و [[علم امام]] در دین است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۶.</ref>. البته لازمه این [[نظریه]] ابن قبه رازی [[نفی]] مطلق [[علوم]] ویژه [[ائمه]] نیست؛ زیرا وی خود علم خاصی / فرابشری در حوزه دین و ناظر به [[شریعت]] را برای امام قائل است و بر آن صحه می‌گذارد، نکته‌ای که به روشنی از آثار ناقص بر جای مانده از او بر می‌آید.
با توجه به مستندات موجود در منابع اسلامی، تنها [[پیامبران الهی]] نیستند که از [[علوم غیبی]] برخوردارند؛ بلکه [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} نیز از این دانش‌های [[الهی]] بر خوردارند. [[امام علی]]{{ع}} فرمود: «از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید. [[سوگند]] به [[خداوند]]، نمی‌پرسید از گروهی که صد تن به [[راه راست]] می‌خواند و صد تن را [[گمراه]] می‌کند، جز آنکه شما را از آن [[آگاه]] می‌کنم»<ref>{{متن حدیث|سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً إِلَّا نَبَّأْتُكُمْ...}}، مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۳۱.</ref>.
* در این باره می‌توان به دو نکته اشاره کرد. نخست اینکه ابن قبه رازی [[نصّ]] از امام پیشین و [[ظهور]] علم را از نشانههای امامت بر می‌شمرد<ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۱۳، ۱۱۵ و ۱۱۶.</ref>. حال باید پرسید منظور از [[ظهور]] [[علم]] چیست؟ [[ابن قبه رازی]] بیان [[علم غیبی]] [[امام]] را از مصادیق ظهور علم می‌شناسد. او [[پیش‌گویی]] [[امام علی]] {{ع}} در [[جنگ نهروان]] را که از [[یاران امام]] ده نفر به [[شهادت]] می‌رسند و از نهروانیان ده نفر زنده می‌مانند، نوعی ظهور [[علم امام]] بیان می‌کند <ref>ابن قبه رازی نقل می‌کند امام علی {{ع}} در جنگ نهروان فرمودند: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا عَبَرُوا النَّهَرَ وَ لَا يَعْبُرُوا وَ اللَّهِ مَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَنْجُوا مِنْهُمْ عَشَرَةٌ}}؛ به خدا سوگند خوارج از نهر نگذشته و نخواهد گذشت؛ به خدا سوگند از شما تا ده تن کشته نمی‌شوند و از ایشان تا ده تن زنده نمی‌مانند (ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰).</ref>، [[علمی]] که [[شایسته]] است فصل فارق [[مدعیان امامت]] قرار گیرد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.</ref>.
* دومین نکته که از توجه ابن قبه رازی به علم غیب امام حکایت دارد، ردیه وی بر [[ابو زید علوی]] است که برای [[اثبات امامت]] دوازدهم {{ع}} به خبر [[کمیل]] استناد می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۴.</ref>. این [[روایت]] پیرامون [[علم حقیقی]] [[دین]] است که امام علی {{ع}} برای [[کمیل ‌بن زیاد نخعی]] ایراد فرموده است. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در این خبر از علم پر وسعت خود خبر می‌دهد و [[امامان]] را که حجتهای الهی‌اند، کسانی می‌داند که علم به حقایق امور یکباره در آنان راه می‌یابد؛ آنان می‌توانند ظاهر و مشهور یا خائف و مغمور باشند<ref>درباره کمیل و خبر کمیل و منابعی که آن را به صورت کلی یا جزئی نقل کرده‌اند، ر. ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شیعه در قرن نخستین، دفتر اول، ص۱۱۴-۱۲۲.</ref>. این روایت به روشنی نوعی از [[علم غیب]] را برای امام [[اثبات]] می‌کند، روایتی که مقبول ابن قبه رازی بوده است.
* بر پایه این انگارها می‌توان گفت ابن قبه رازی به مفهوم علم غیب برای [[امام]] [[باور]] داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته [[علم غیب]] مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. [[ابن قبه رازی]] [[علم]] خاص و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری [[پیامبر]] می‌کند. او همه این [[علوم]] خاص [[ائمه]] را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر {{صل}} به امام رسیده است <ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. او علم غیب را تنها مخصوص [[خداوند متعال]] می‌داند؛ یعنی [[علمی]] که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر علم خاصی باشد؛ که [[خداوند]] به کسی داده و تحت [[اراده]] او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد<ref>گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷). </ref>؛ از این روست که ابن قبه رازی [[معتقد]] است امام بنده‌ای [[صالح]] و شایسته‌ای است که تنها عالم به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]] اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.</ref>. بر این اساس باید گفت [[حکم تکفیر]] و خروج از [[اسلام]] کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در [[نظریه]] ابن قبه رازی مخصوص کسی است که [[علم امام]] را هم‌سنخ با علم [[خدا]] بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۵۲-۱۵۴.</ref>.


=== [[علم ائمه به غیب]] ===
[[ابن اثیر]] گوید: علی{{ع}} تمام [[مردم]] را برای [[بیعت]] جمع نمود، [[عبدالرحمان بن ملجم مرادی]] آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را رد کرد و سپس فرمود: «چه چیز جلوگیر و مانع شقی‌ترین [[امت]] می‌شود. سوگند به [[خدا]] که [[ابن ملجم]] [[محاسن]] مرا از [[خون]] سرم خضاب می‌کند»<ref>{{عربی|"ان علينا جمع الناس للبيعة فجاء عبدالرحمن بن ملجم المرادي فرده مرتين، ثم قال: ما يحبس اشقاها؟! فوالله ليخضبن هذه من هذه"}}؛ ابن اثیر، أسد الغابة، ج۴، ص۱۰۲.</ref>. [[ابن حجر هیتمی]] گوید: در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند، بسیار از اتاق بیرون آمده و به [[آسمان]] نظر می‌کردند و می‌گفتند: «سوگند به خدا که نه [[دروغ]] می‌گویم و نه دروغ به من گفته شده است؛ امشب همان شب میعاد من است»<ref>{{عربی|"فلما كانت الليلة التي قتل في صبيحتها اكثر الخروج و النظر الى السماء، و جعل يقول: و الله ما كذبت و لا كذبت و انها الليلة التي وعدت"}}؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۹۰.</ref>.
یکی از باورهای [[قطعی]] و ضروری نزد [[شیعیان]]، [[آگاهی]] [[امامان]] {{عم}} از [[غیب]] است. گرچه در اندازه و چگونگی آن، [[اختلاف]] نظرهای اندکی وجود دارد، [[ولی]] در اصل آن، هیچ تردیدی نیست. البته شیعیان، این [[آگاهی از غیب]] را به [[اذن خدا]] و در طول [[علم الهی]] و در رتبه [[انسان]]، جای می‌دهند. مستند این [[باور]]، روایت‌های فراوانی است که در مصادر [[حدیثی]] [[نقل]] شده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۲۶۶.</ref>.
==== آگاهی [[امام حسین]] {{ع}} از [[شهادت]] خویش ====
بر اساس نقل‌های فراوان [[حدیثی]] که در کتب [[تاریخ]] و [[حدیث]]، به‌گونه‌ای [[متواتر]] به دست ما رسیده، [[امام حسین]] {{ع}} پیش از حرکت به سمت [[مکه]] و [[کربلا]]، از [[شهادت]] خویش، اطلاع داشت<ref>ر. ک: ص۲۲۹ (بخش ششم: پیشگویی درباره شهادت امام حسین {{ع}})</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۲۶۷.</ref>.


==== مانع نبودن [[علم غیب]] از انجام دادن [[تکالیف]] ظاهری ====
میر [[سید شریف جرجانی]] [[اذعان]] می‌دارد: [[جفر]] و [[جامعه]] دو کتاب [[امام]] علی بوده‌اند و در آنها بر طریقه علم حروف، حوادث [[جهان]] تا انقراض عالم ذکر شده بود و [[امامان]] معروف و مشهور از [[اولاد]] [امام] علی آن دو را می‌شناخته‌اند و بدان [[حکم]] می‌نمودند<ref>جرجانی، شرح المواقف، ج۶، ص۲۲.</ref>.
یکی از مسائلی که سبب [[لغزش]] و مغالطه در این مبحث شده، توجه نکردن به این نکته است که علم غیب، مانع از انجام دادن تکالیف ظاهری نیست. به تعبیر دیگر، [[پیامبر]] {{صل}} و امامان {{عم}}، از علم غیب، برخوردار بودند؛ ولی آن [[علم]] را مبنای انجام دادن تکالیف، قرار نمی‌دادند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در قضاوت‌ها و داوری‌ها و نیز رفتن به میدان [[نبرد]] و [[جنگ]]، به [[ظاهر]]، عمل می‌نمود و می‌فرمود:{{متن حدیث|إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ‏ قَطَعْتُ‏ لَهُ‏ مِنْ‏ مَالِ‏ أَخِیهِ‏ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ}}<ref>الکافی، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.</ref>. من در میان شما، به بینه‌ها ([[دلایل]] و [[گواهان]] روشن) و [[سوگندها]] [[داوری]] می‌کنم. برخی از شما در [[استدلال]]، گویاتر از دیگری است. اگر من [به سبب [[ادله]] ظاهری که در واقع، مخدوش بوده‌اند،] به کسی [[مالی]] را از [[اموال]] برادرش دادم، در واقع، قطعه‌ای از [[آتش]] را به او داده ام. اگر چنین نباشد، توجیه رفتن پیامبر {{صل}} به سوی [[مکه]] و [[محرم]] شدن ایشان و منجر شدن آن به [[صلح حدیبیه]]، جریان [[جنگ احد]] و... و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، دشوار خواهد بود<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۲۶۶.</ref>.
 
[[امام صادق]]{{ع}}، به یکی از راویان [[اخبار]]، به نام عبدالعزیز الصائغ، برای اثبات علم غیب [[ائمه]]{{عم}}، چنین [[استدلال]] می‌کند: «آیا تو [[فکر]] می‌کنی ممکن است [[خداوند]] [[سرپرستی]] بر [[بندگان]] خود بگمارد و خلیفه‌ای برای آنها قرار دهد و چیزی از امور و [[اسرار]] آنان بر وی مکتوم باشد؟»<ref>{{متن حدیث|أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ اسْتَرْعَى رَاعِياً (عَلی عِبَادِهِ) وَ اسْتَخْلَفَ خَلِيفَةً عَلَيْهِمْ يَحْجُبُ عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ}}، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.</ref>.
 
همین معنا به تعبیر روشن‌تری در [[حدیث]] [[ابراهیم بن عمر]] آمده است که می‌گوید [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «کسی که [[گمان]] کند خداوند بنده‌ای را [[حجت]] خویش در [[زمین]] قرار داده، سپس تمام نیازهای او را از او پنهان دارد، بر [[خدا]] [[افترا]] زده است»<ref>{{متن حدیث|مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ بِعَبْدٍ فِي بِلَادِهِ ثُمَّ يَسْتُرُ عَنْهُ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ}}، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۹.</ref>.
 
مسلم است که ائمه{{عم}} از طریق [[علوم]] معمولی نمی‌توانستند تمام اعصار و قرون را ببینند یا از تمام اقوام و طوائف [[آگاه]] باشند؛ پس راهی جز از طریق [[علم غیب]] «به تعلیم الهی» وجود نخواهد داشت<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۵۱.</ref>.
 
== راه‌های دستیابی [[انبیا]] و [[اولیا]] به [[علم غیب]] ==
دستیابی انبیا و اولیا به علم غیب به سه طریق ممکن است؛ البته همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره گردید، این نوع علم غیب، [[علم غیب ذاتی]] نیست که مخصوص [[خداوند تبارک و تعالی]] است؛ بلکه [[علم غیبی]] است که با تعلیم الهی تحقق می‌یابد.
 
۱. '''[[وحی]]''': مطابق صریح [[آیه قرآن]]، [[پیامبران الهی]] از [[طریق وحی]] از [[امور غیبی]] خبردار می‌شوند. تمام خبرهای غیبی [[قرآن کریم]]، اعم از حوادث گذشته و [[آینده]] و نیز ویژگی‌ها و احوال [[معاد]] و... همگی از این دسته هستند که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، از طریق وحی از آن [[آگاه]] شد: {{متن قرآن|ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ...}}<ref>«این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.</ref>.<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۹۰.</ref>
 
۲. '''[[فرشته]]''': گاهی [[اخبار غیبی]] توسط فرشتگانی که به صورت [[انسان]] متمثل می‌شوند، به برخی از انسان‌های برجسته منتقل می‌شود که نمونه روشن آن تمثل فرشته برای [[حضرت مریم]]{{س}} است. [[قرآن]] با تعبیر [[ملائکه]] از فرستادگان [[پروردگار]] به حضرت مریم یاد می‌کند: {{متن قرآن|إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}}<ref>«آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref>.
 
همچنین آگاه شدن [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از باردار شدن همسرش: {{متن قرآن|وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ}}<ref>«و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: درود (بر شما)! دیری نپایید که (ابراهیم) گوساله‌ای بریان آورد» سوره هود، آیه ۶۹.</ref>، {{متن قرآن|وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ}}<ref>«و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.</ref> و نیز باخبر کردن [[حضرت لوط]] از نابودی [[قوم لوط]] و اینکه [[همسر]] [[لوط]] از جمله نابودشدگان است: {{متن قرآن|قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ}}<ref>«(فرشتگان) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم، آنان هیچ‌گاه به تو نمی‌رسند پس، در پاره‌ای از شب خانواده‌ات را بکوچان مگر زنت را که آنچه به آنان خواهد رسید به او نیز می‌رسد و هیچ‌یک از شما نباید روی بگرداند؛ بی‌گمان آنان را پیمانگاه، پگاه است؛ آیا پگاه نزدیک نیست؟» سوره هود، آیه ۸۱.</ref>.
 
٣. '''[[الهام]]''': راهی دیگر برای آگاهی از امور غیبی «الهام» است که به [[انبیا]]{{عم}} اختصاص ندارد؛ نمونه روشن آن، الهام [[خداوند]] به مادر حضرت موسی{{ع}} است که فرزندش را به دریا بیندازد و به او [[اطمینان]] می‌دهد که در [[آینده]] فرزندش را باز پس خواهد گرفت: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.</ref>.
 
چون مادر حضرت موسی{{ع}} [[سرنوشت]] او را به «اعلام پنهانی» دریافته، [[قرآن]] نام آن را [[وحی]] خوانده است. بی‌شک، مادر حضرت موسی{{ع}} [[پیامبر]] نبود؛ ولی به او الهام شد که قرآن از آن به وحی تعبیر کرده است<ref>ر.ک: هرری، تفسیر حدائق الروح و الریحان، ج۲۱، ص۱۲۶؛ جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص۶۴.</ref>.
 
[[الهام]] به [[حواریون]] نیز از این نوع [[شناخت]] است، آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي...}}<ref>«و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>.
 
در اصطلاح به این نوع آگاهی‌بخشی «[[وحی]] الإلهام» گفته می‌شود<ref>محاربی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۰۶.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۵۵.</ref>
 
== مانع نبودن [[علم غیب]] از انجام دادن [[تکالیف]] ظاهری ==
یکی از مسائلی که سبب [[لغزش]] و مغالطه در این مبحث شده، توجه نکردن به این نکته است که علم غیب، مانع از انجام دادن تکالیف ظاهری نیست. به تعبیر دیگر، [[پیامبر]] {{صل}} و امامان {{عم}}، از علم غیب، برخوردار بودند؛ ولی آن [[علم]] را مبنای انجام دادن تکالیف، قرار نمی‌دادند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} در قضاوت‌ها و داوری‌ها و نیز رفتن به میدان [[نبرد]] و [[جنگ]]، به ظاهر، عمل می‌نمود و می‌فرمود:{{متن حدیث|إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ‏ قَطَعْتُ‏ لَهُ‏ مِنْ‏ مَالِ‏ أَخِیهِ‏ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ}}<ref>الکافی، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.</ref>. من در میان شما، به بینه‌ها ([[دلایل]] و [[گواهان]] روشن) و [[سوگندها]] [[داوری]] می‌کنم. برخی از شما در [[استدلال]]، گویاتر از دیگری است. اگر من [به سبب [[ادله]] ظاهری که در واقع، مخدوش بوده‌اند،] به کسی [[مالی]] را از [[اموال]] برادرش دادم، در واقع، قطعه‌ای از [[آتش]] را به او داده ام. اگر چنین نباشد، توجیه رفتن پیامبر {{صل}} به سوی [[مکه]] و [[محرم]] شدن ایشان و منجر شدن آن به [[صلح حدیبیه]]، جریان [[جنگ احد]] و... و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، دشوار خواهد بود<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۲۶۶.</ref>.


== منکرین علم غیب امام ==
== منکرین علم غیب امام ==
[[انکار]] [[علم غیبی]] و [[اثبات]] [[علم]] بشری برای [[اهل بیت]] {{عم}}، با داده‌های [[قطعی]] [[تاریخ]] درباره آنان [[ستیز]] دارد؛ زیرا [[علم اکتسابی]] و بشری [[نیازمند]] [[آموختن]] است، در حالی که هیچ [[سند]] [[تاریخی]]، [[ائمه]] {{عم}} را [[شاگرد]] [[عالمان]] [[روزگار]] خود و مشغول فراگیری نزد استاد [[شهادت]] نمی‌دهد. با این همه، ائمه عالم‌ترین افراد عصر خود بوده، حوزه [[تدریس]] نیز داشته‌اند؛ بلکه تاریخ [[گواهی]] می‌دهد که آنان از [[کودکی]] صاحب علم و [[دانش]] بی‌پایان بودند و مرجعی برای گشودن گره‌های [[معرفت]] [[قرآنی]]، [[عقلی]]، [[فقهی]] و دیگر [[علوم]] متعارف [[دینی]] و طبیعی زمانه بوده‌اند. [[شیخ صدوق]] این ویژگی را یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] یاد کرده: هریک از [[ائمه اهل بیت]] {{عم}} بدون اینکه از کسی [[کسب علم]] و دانش کنند، در روزگار خود در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمی‌ماندند؛ بلکه در همه علوم و [[فنون]]، سرآمد عصر خود بودند. بر [[امامت]] آنان چه دلیلی از این گویاتر وجود دارد؟<ref>کمال‌الدین، ج۱، م ۹۱.</ref>. برخی از ائمه مانند [[امام جواد]] {{ع}} و [[امام زمان]] {{ع}} از کودکی به امامت [[منصوب]] شدند و نیاز [[معرفتی]] و دینی [[شیعیان]] و [[جامعه اسلامی]] را برطرف ساختند. [[مناظره امام]] جواد {{ع}} در کودکی با علمای گوناگونی [[ملل و نحل]] در تاریخ ثبت است<ref>الاحتجاج (ترجمه)، ج۲، ص۵۱۰؛ ج۴، ص۱۹۷؛ إثبات الوصیة (ترجمه)، ص۴۱۹؛ احتجاجات، ج۲، ص۳۶۶؛ الارشاد (ترجمه)، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. [[علوم عادی]] [[بشر]]، کی و کجا چنین توانایی‌های فرازمینی و فرازمانی را در چنته دارد؟
[[انکار]] [[علم غیبی]] و [[اثبات]] [[علم]] بشری برای [[اهل بیت]] {{عم}}، با داده‌های [[قطعی]] [[تاریخ]] درباره آنان [[ستیز]] دارد؛ زیرا [[علم اکتسابی]] و بشری [[نیازمند]] [[آموختن]] است، در حالی که هیچ سند [[تاریخی]]، [[ائمه]] {{عم}} را شاگرد [[عالمان]] [[روزگار]] خود و مشغول فراگیری نزد استاد [[شهادت]] نمی‌دهد. با این همه، ائمه عالم‌ترین افراد عصر خود بوده، حوزه [[تدریس]] نیز داشته‌اند؛ بلکه تاریخ [[گواهی]] می‌دهد که آنان از کودکی صاحب علم و [[دانش]] بی‌پایان بودند و مرجعی برای گشودن گره‌های [[معرفت]] [[قرآنی]]، [[عقلی]]، [[فقهی]] و دیگر [[علوم]] متعارف [[دینی]] و طبیعی زمانه بوده‌اند. [[شیخ صدوق]] این ویژگی را یکی از روشن‌ترین [[دلایل امامت]] یاد کرده: هریک از [[ائمه اهل بیت]] {{عم}} بدون اینکه از کسی [[کسب علم]] و دانش کنند، در روزگار خود در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمی‌ماندند؛ بلکه در همه علوم و فنون، سرآمد عصر خود بودند. بر [[امامت]] آنان چه دلیلی از این گویاتر وجود دارد؟<ref>کمال‌الدین، ج۱، م ۹۱.</ref>. برخی از ائمه مانند [[امام جواد]] {{ع}} و [[امام زمان]] {{ع}} از کودکی به امامت [[منصوب]] شدند و نیاز [[معرفتی]] و دینی [[شیعیان]] و [[جامعه اسلامی]] را برطرف ساختند. [[مناظره امام]] جواد {{ع}} در کودکی با علمای گوناگونی ملل و نحل در تاریخ ثبت است<ref>الاحتجاج (ترجمه)، ج۲، ص۵۱۰؛ ج۴، ص۱۹۷؛ إثبات الوصیة (ترجمه)، ص۴۱۹؛ احتجاجات، ج۲، ص۳۶۶؛ الارشاد (ترجمه)، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. [[علوم عادی]] [[بشر]]، کی و کجا چنین توانایی‌های فرازمینی و فرازمانی را در چنته دارد؟
# انتفای شرط [[افضلیت]]؛ با [[اعتقاد]] به [[دانش بشری]] برای [[ائمه]] {{عم}}، برتری‌ای برای، سفرای [[الهی]] بر دیگر افراد [[جامعه]] تصویر و [[تصور]] نمی‌پذیرد؛ زیرا [[علوم]] بشری می‌تواند با [[خطا]] و خلل و [[نسیان]] و نقصان همراه باشد. یکی از پیامدهای نظریه [[نفی]] [[علم غیبی]]، از میان رفتن شرط [[افضلیت امام]] است که از [[واجبات]] [[امامت]] شناخته می‌شود. با منتفی شدن افضلیت، یکی از بنیاد‌های آموزه امامت فرومی پاشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامت‌پژوهی، ص۲۶۲؛ فرقه‌های اسلامی و مسأله امامت، ص۷۷.</ref>. در حالتی که مبانی و مقدماتی که می‌طلبد [[رسول]] و [[نبی]] [[افضل امت]] باشد، [[وصی]] رسول و نبی را نیز چنین می‌خواهد تا مقبول و [[محبوب]] عموم باشد، نه مطرود و منفور. از این‌رو، همان‌گونه که با سلب ذاتیات یک شیئ، ماهیت و [[هویت]] وی سلب و منتفی خواهد شد، با سلب علم غیبی ولدنّی، بخشی از هویت امامت منتفی می‌شود و این فرضیه در فرجام خود به [[انکار امامت]] می‌انجامد. نفی علم غیبی با [[تکذیب]] امامت، نسبت لازم با ملزوم را دارد.
# '''انتفای شرط [[افضلیت]]:''' با [[اعتقاد]] به [[دانش بشری]] برای [[ائمه]] {{عم}}، برتری‌ای برای، سفرای [[الهی]] بر دیگر افراد [[جامعه]] تصویر و تصور نمی‌پذیرد؛ زیرا [[علوم]] بشری می‌تواند با [[خطا]] و خلل و نسیان و نقصان همراه باشد. یکی از پیامدهای نظریه [[نفی]] [[علم غیبی]]، از میان رفتن شرط [[افضلیت امام]] است که از [[واجبات]] [[امامت]] شناخته می‌شود. با منتفی شدن افضلیت، یکی از بنیاد‌های آموزه امامت فرومی پاشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامت‌پژوهی، ص۲۶۲؛ فرقه‌های اسلامی و مسأله امامت، ص۷۷.</ref>. در حالتی که مبانی و مقدماتی که می‌طلبد [[رسول]] و [[نبی]] [[افضل امت]] باشد، [[وصی]] رسول و نبی را نیز چنین می‌خواهد تا مقبول و محبوب عموم باشد، نه مطرود و منفور. از این‌رو، همان‌گونه که با سلب ذاتیات یک شیئ، ماهیت و [[هویت]] وی سلب و منتفی خواهد شد، با سلب علم غیبی ولدنّی، بخشی از هویت امامت منتفی می‌شود و این فرضیه در فرجام خود به انکار امامت می‌انجامد. نفی علم غیبی با [[تکذیب]] امامت، نسبت لازم با ملزوم را دارد.
# انتقای جایگاه الگویی: از دست رفتن جایگاه الگویی از دیگر رهاوردهای نفی علم غیبی امامت است. در فرضیه برخی شبهه افکنان، [[امام]] با علوم بشری ناقص و ناتمام، پیوسته در سیکل [[آزمون]] و خطا گرفتار می‌ماند و گاه [[سیر]] قهقرایی را می‌پیماید. چنین [[رهبر]] ناقص و ناتمام، بر دیگران برتری‌ای نخواهد داشت تا اسوه‌گی وی، متن [[مردم]] را جذب کند و به [[هدایت]] برساند، در حالی که «امام» و [[حجت الهی]] باید [[برترین انسان]] عصر خود و در [[علم]] و [[فضیلت]] بر بلندای قله باشد تا [[جاذبه]] و کشش بیافریند و بتواند دیگران را صعود دهد. علوم ناقص آمیخته با [[جهل]] و [[اشتباه]]، گاه [[تنفر]] و [[انزجار]] می‌آورد و در موارد بروز [[نقص]] و خطا، باعث دافعه و طرد افراد می‌شود.
# '''انتقای جایگاه الگویی:''' از دست رفتن جایگاه الگویی از دیگر رهاوردهای نفی علم غیبی امامت است. در فرضیه برخی شبهه افکنان، [[امام]] با علوم بشری ناقص و ناتمام، پیوسته در سیکل [[آزمون]] و خطا گرفتار می‌ماند و گاه [[سیر]] قهقرایی را می‌پیماید. چنین [[رهبر]] ناقص و ناتمام، بر دیگران برتری‌ای نخواهد داشت تا اسوه‌گی وی، متن [[مردم]] را جذب کند و به [[هدایت]] برساند، در حالی که «امام» و [[حجت الهی]] باید برترین انسان عصر خود و در [[علم]] و [[فضیلت]] بر بلندای قله باشد تا جاذبه و کشش بیافریند و بتواند دیگران را صعود دهد. علوم ناقص آمیخته با [[جهل]] و [[اشتباه]]، گاه [[تنفر]] و [[انزجار]] می‌آورد و در موارد بروز نقص و خطا، باعث دافعه و طرد افراد می‌شود.
# [[تقدیم مفضول بر افضل]] و [[ترجیح بلامرجح]]: با کوچیدن [[علم الهی]] از امام و [[سقوط]] به مرتبه انسان‌های عادی و از دست دادن [[برتری]] بر دیگران، [[تفضیل]] [[مفضول]] بر [[افضل]] یا [[ترجیح بلا مرجح]] پیش می‌آید؛ زیرا مرتبه [[امام]] [[خطاکار]] یا نازل‌تر از دیگران است یا همسان با آنان. در فرض اول، [[امامت]] وی منجر به [[تقدیم مفضول بر افضل]] می‌شود که [[عقل]] آن را مردود می‌داند؛ زیرا به [[بداهت]] [[عقلی]] با وجود افضل نوبت به مفضول نمی‌رسد. در فرض دوم (همسانی با دیگران) نیز به [[ترجیح بلامرجح]] می‌انجامد که در [[بینش]] عقلی [[قبیح]] و ناپذیرفتنی است و عقلاء بر بطلان ترجیح بالامرجح توافق نظر دارند. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بالمرجح، افزون بر بطلان عقلی، [[مخالف]] صریح [[قرآن]] هم هست: {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى}}<ref>«بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref><ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۳.</ref>.
# '''[[تقدیم مفضول بر افضل]] و ترجیح بلامرجح:''' با کوچیدن [[علم الهی]] از امام و [[سقوط]] به مرتبه انسان‌های عادی و از دست دادن [[برتری]] بر دیگران، تفضیل [[مفضول]] بر [[افضل]] یا ترجیح بلا مرجح پیش می‌آید؛ زیرا مرتبه [[امام]] خطاکار یا نازل‌تر از دیگران است یا همسان با آنان. در فرض اول، [[امامت]] وی منجر به [[تقدیم مفضول بر افضل]] می‌شود که [[عقل]] آن را مردود می‌داند؛ زیرا به بداهت [[عقلی]] با وجود افضل نوبت به مفضول نمی‌رسد. در فرض دوم (همسانی با دیگران) نیز به ترجیح بلامرجح می‌انجامد که در [[بینش]] عقلی [[قبیح]] و ناپذیرفتنی است و عقلاء بر بطلان ترجیح بالامرجح توافق نظر دارند. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بالمرجح، افزون بر بطلان عقلی، مخالف صریح [[قرآن]] هم هست: {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى}}<ref>«بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref><ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۳.</ref>.
# انتقای شرط [[نیابت]] از [[رسول]] و [[تفسیر دین]]: امامت [[منصب]] [[جانشینی رسول خدا]] در تفسیر دین و [[حفاظت]] از [[شریعت]] و تضمین [[هدایت]] [[بشر]] است. از این‌رو، امام نیز باید جز [[نبوت]]، تمام ویژگی‌های [[پیامبر]] مانند: [[عصمت]]، [[نصب الهی]] و [[علم غیبی]] را دارا باشد. از آنجا که امام، تبیین‌ساز و نگاهبان شریعت است باید از [[سهو]] و [[نسیان]] و [[اشتباه]] به دور باشد و این ویژگی‌ها در صورتی فراهم می‌آیند که دارنده [[علم]] عمیق و فراگیر [[الهی]] و داننده [[دانش]] احاطه‌آور و برتری‌بخش [[غیبی]] باشد. علم بشری آمیخته با [[خطا]] و آکنده از [[کاستی]] و [[کژی]] است و نه بازوی نبوت به شمار می‌رود و نه [[یار]] و مددگار امامت. با منها کردن [[علم الهی]] و غیبی از نبوت و امامت، این منصب [[خلع سلاح]] شده و [[نبی]] و [[امام]]، [[انسانی]] ناکارآمد در [[مأموریت]] الهی‌اش خواهد ماند و به بطلان اصل [[رسالت]] و [[امامت]] می‌انجامد.
# '''انتقای شرط [[نیابت]] از [[رسول]] و [[تفسیر دین]]:''' امامت منصب [[جانشینی رسول خدا]] در تفسیر دین و حفاظت از [[شریعت]] و تضمین [[هدایت]] [[بشر]] است. از این‌رو، امام نیز باید جز [[نبوت]]، تمام ویژگی‌های [[پیامبر]] مانند: [[عصمت]]، [[نصب الهی]] و [[علم غیبی]] را دارا باشد. از آنجا که امام، تبیین‌ساز و نگاهبان شریعت است باید از [[سهو]] و نسیان و [[اشتباه]] به دور باشد و این ویژگی‌ها در صورتی فراهم می‌آیند که دارنده [[علم]] عمیق و فراگیر [[الهی]] و داننده [[دانش]] احاطه‌آور و برتری‌بخش [[غیبی]] باشد. علم بشری آمیخته با [[خطا]] و آکنده از کاستی و [[کژی]] است و نه بازوی نبوت به شمار می‌رود و نه یار و مددگار امامت. با منها کردن [[علم الهی]] و غیبی از نبوت و امامت، این منصب خلع سلاح شده و [[نبی]] و [[امام]]، [[انسانی]] ناکارآمد در مأموریت الهی‌اش خواهد ماند و به بطلان اصل [[رسالت]] و [[امامت]] می‌انجامد.
# [[انکار عصمت]]: [[انکار]] [[علم غیبی]] هم‌سنگ و همراه است با انکار عصمت؛ زیرا [[دانش بشری]] [[خطاپذیر]] است و [[اثبات]] [[علم]] بشری و عادی یعنی راه یافتن بطلان و نقصان در علم و عمل امام. [[عصمت]] و [[علم الهی]] لازم و ملزوم و تفکیک ناپذیرند و اگر کسی به [[حکم]] [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، عصمت را برای [[اهل بیت]] {{عم}} پذیرفت، باید به علم الهی و [[خطاناپذیر]] آنان نیز تن دهد. انکار [[دانش]] [[لدنّی]] و به تَبَع آن انکار عصمت، با [[فلسفه امامت]] که تبیین درست و [[تبلیغ]] و [[تأویل]] منطبق بر واقع گزاره‌های [[وحیانی]] و حقایق [[شریعت]] است، در [[تعارض]] خواهد بود.
# '''[[انکار عصمت]]:''' [[انکار]] [[علم غیبی]] هم‌سنگ و همراه است با انکار عصمت؛ زیرا [[دانش بشری]] خطاپذیر است و [[اثبات]] [[علم]] بشری و عادی یعنی راه یافتن بطلان و نقصان در علم و عمل امام. [[عصمت]] و [[علم الهی]] لازم و ملزوم و تفکیک ناپذیرند و اگر کسی به [[حکم]] [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]]، عصمت را برای [[اهل بیت]] {{عم}} پذیرفت، باید به علم الهی و [[خطاناپذیر]] آنان نیز تن دهد. انکار [[دانش]] [[لدنّی]] و به تَبَع آن انکار عصمت، با فلسفه امامت که تبیین درست و [[تبلیغ]] و [[تأویل]] منطبق بر واقع گزاره‌های [[وحیانی]] و حقایق [[شریعت]] است، در تعارض خواهد بود.
# تعارض با مبانی [[حکمت]] و [[عرفان]]: در [[جهان‌بینی عرفانی]] هر چند همه کثرات و [[انسان‌ها]]، تجلیات و شئونات [[اسماء و صفات]] [[الهی]] هستند؛ ولی [[انبیا]] و [[اولیا]] بر صدر [[نظام]] مظهریت تکیه زده و در جایگاه «[[انسان کامل]]»، رتبه [[جامعیت]] و کمال مظهریت را از آن خود کرده‌اند و [[مظهر]] اکمل اسماء و صفات الهی به شمار می‌روند<ref>شرح فصوص الحکم (الجندی)، ص۱۴۶ و ۱۶۱؛ تمهید القواعد، المتن، ص۱۸۰ - ۱۸۳؛ نقد النصوص فی شرح نقش اللفصوص، ص۲۰-۶۲؛ مجموعه رسائل فیض، ج۳ - الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۶۹۹.</ref>. از این‌رو، تجلّی و [[ظهور]] اسم‌هایی چون علیم، [[سمیع]] و [[بصیر]]، جزئی از [[شئون]] و [[فضایل]] [[ولیّ]] [[الله]] خواهد بود. در [[ساحت]] چنین [[دانش الهی]]، نیازی به [[تعلیم]] وتعلم بشری نیست و [[خطا]] و [[کاستی]] هرگز مجال بر رخنه نخواهد یافت<ref>مجموعه رسائل فیض، ج۳- الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح دعاء الصباح (السبزواری)، ص۱۴۳، تعلیقه: بیان التنزیل، ص۲۳۱؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۵۳؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۵۳۳.</ref>. بر پایه این نگرش، عرفان [[باور]] دارد که انسان کامل و «امام مجلای أتمّ و مجرای کامل افاضات [[حضرت]] احدیت به موجودات است، بلکه [[علم امام]] عین [[علم خدا]] بوده و تفاوتی در اصل معنی وجود ندارد»<ref>امام‌شناسی، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۵۳.</ref>
# '''تعارض با مبانی [[حکمت]] و [[عرفان]]:''' در [[جهان‌بینی عرفانی]] هر چند همه کثرات و [[انسان‌ها]]، تجلیات و شئونات [[اسماء و صفات]] [[الهی]] هستند؛ ولی [[انبیا]] و [[اولیا]] بر صدر [[نظام]] مظهریت تکیه زده و در جایگاه «[[انسان کامل]]»، رتبه [[جامعیت]] و کمال مظهریت را از آن خود کرده‌اند و مظهر اکمل اسماء و صفات الهی به شمار می‌روند<ref>شرح فصوص الحکم (الجندی)، ص۱۴۶ و ۱۶۱؛ تمهید القواعد، المتن، ص۱۸۰ - ۱۸۳؛ نقد النصوص فی شرح نقش اللفصوص، ص۲۰-۶۲؛ مجموعه رسائل فیض، ج۳ - الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۶۹۹.</ref>. از این‌رو، تجلّی و [[ظهور]] اسم‌هایی چون علیم، [[سمیع]] و [[بصیر]]، جزئی از [[شئون]] و [[فضایل]] [[ولیّ]] [[الله]] خواهد بود. در [[ساحت]] چنین [[دانش الهی]]، نیازی به [[تعلیم]] وتعلم بشری نیست و [[خطا]] و کاستی هرگز مجال بر رخنه نخواهد یافت<ref>مجموعه رسائل فیض، ج۳- الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح دعاء الصباح (السبزواری)، ص۱۴۳، تعلیقه: بیان التنزیل، ص۲۳۱؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۵۳؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۵۳۳.</ref>. بر پایه این نگرش، عرفان [[باور]] دارد که انسان کامل و «امام مجلای أتمّ و مجرای کامل افاضات حضرت احدیت به موجودات است، بلکه [[علم امام]] عین [[علم خدا]] بوده و تفاوتی در اصل معنی وجود ندارد<ref>امام‌شناسی، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۵۳.</ref>


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
خط ۳۴: خط ۵۳:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی ''']]
# [[پرونده: 13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)|ابن قبه رازی''']]
# [[پرونده:1100806.jpg|22px]] [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|'''مکتب در فرآیند نواندیشی''']]
# [[پرونده:1100806.jpg|22px]] [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|'''مکتب در فرآیند نواندیشی''']]
# [[پرونده:IM009896.jpg|22px]] [[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۷''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۴: خط ۶۵:


[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:امامت]]
[[رده:صفات امام]]
[[رده:علم امام]]
[[رده:علم غیب معصوم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۷

مقدمه

با توجه به مستندات موجود در منابع اسلامی، تنها پیامبران الهی نیستند که از علوم غیبی برخوردارند؛ بلکه اهل بیت پیامبر(ص) نیز از این دانش‌های الهی بر خوردارند. امام علی(ع) فرمود: «از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید. سوگند به خداوند، نمی‌پرسید از گروهی که صد تن به راه راست می‌خواند و صد تن را گمراه می‌کند، جز آنکه شما را از آن آگاه می‌کنم»[۱].

ابن اثیر گوید: علی(ع) تمام مردم را برای بیعت جمع نمود، عبدالرحمان بن ملجم مرادی آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را رد کرد و سپس فرمود: «چه چیز جلوگیر و مانع شقی‌ترین امت می‌شود. سوگند به خدا که ابن ملجم محاسن مرا از خون سرم خضاب می‌کند»[۲]. ابن حجر هیتمی گوید: در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند، بسیار از اتاق بیرون آمده و به آسمان نظر می‌کردند و می‌گفتند: «سوگند به خدا که نه دروغ می‌گویم و نه دروغ به من گفته شده است؛ امشب همان شب میعاد من است»[۳].

میر سید شریف جرجانی اذعان می‌دارد: جفر و جامعه دو کتاب امام علی بوده‌اند و در آنها بر طریقه علم حروف، حوادث جهان تا انقراض عالم ذکر شده بود و امامان معروف و مشهور از اولاد [امام] علی آن دو را می‌شناخته‌اند و بدان حکم می‌نمودند[۴].

امام صادق(ع)، به یکی از راویان اخبار، به نام عبدالعزیز الصائغ، برای اثبات علم غیب ائمه(ع)، چنین استدلال می‌کند: «آیا تو فکر می‌کنی ممکن است خداوند سرپرستی بر بندگان خود بگمارد و خلیفه‌ای برای آنها قرار دهد و چیزی از امور و اسرار آنان بر وی مکتوم باشد؟»[۵].

همین معنا به تعبیر روشن‌تری در حدیث ابراهیم بن عمر آمده است که می‌گوید امام صادق(ع) فرمود: «کسی که گمان کند خداوند بنده‌ای را حجت خویش در زمین قرار داده، سپس تمام نیازهای او را از او پنهان دارد، بر خدا افترا زده است»[۶].

مسلم است که ائمه(ع) از طریق علوم معمولی نمی‌توانستند تمام اعصار و قرون را ببینند یا از تمام اقوام و طوائف آگاه باشند؛ پس راهی جز از طریق علم غیب «به تعلیم الهی» وجود نخواهد داشت[۷].

راه‌های دستیابی انبیا و اولیا به علم غیب

دستیابی انبیا و اولیا به علم غیب به سه طریق ممکن است؛ البته همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره گردید، این نوع علم غیب، علم غیب ذاتی نیست که مخصوص خداوند تبارک و تعالی است؛ بلکه علم غیبی است که با تعلیم الهی تحقق می‌یابد.

۱. وحی: مطابق صریح آیه قرآن، پیامبران الهی از طریق وحی از امور غیبی خبردار می‌شوند. تمام خبرهای غیبی قرآن کریم، اعم از حوادث گذشته و آینده و نیز ویژگی‌ها و احوال معاد و... همگی از این دسته هستند که رسول گرامی اسلام(ص)، از طریق وحی از آن آگاه شد: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ...[۸].[۹]

۲. فرشته: گاهی اخبار غیبی توسط فرشتگانی که به صورت انسان متمثل می‌شوند، به برخی از انسان‌های برجسته منتقل می‌شود که نمونه روشن آن تمثل فرشته برای حضرت مریم(س) است. قرآن با تعبیر ملائکه از فرستادگان پروردگار به حضرت مریم یاد می‌کند: ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ[۱۰].

همچنین آگاه شدن حضرت ابراهیم(ع) از باردار شدن همسرش: ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ[۱۱]، ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ[۱۲] و نیز باخبر کردن حضرت لوط از نابودی قوم لوط و اینکه همسر لوط از جمله نابودشدگان است: ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ[۱۳].

٣. الهام: راهی دیگر برای آگاهی از امور غیبی «الهام» است که به انبیا(ع) اختصاص ندارد؛ نمونه روشن آن، الهام خداوند به مادر حضرت موسی(ع) است که فرزندش را به دریا بیندازد و به او اطمینان می‌دهد که در آینده فرزندش را باز پس خواهد گرفت: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۴].

چون مادر حضرت موسی(ع) سرنوشت او را به «اعلام پنهانی» دریافته، قرآن نام آن را وحی خوانده است. بی‌شک، مادر حضرت موسی(ع) پیامبر نبود؛ ولی به او الهام شد که قرآن از آن به وحی تعبیر کرده است[۱۵].

الهام به حواریون نیز از این نوع شناخت است، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي...[۱۶].

در اصطلاح به این نوع آگاهی‌بخشی «وحی الإلهام» گفته می‌شود[۱۷].[۱۸]

مانع نبودن علم غیب از انجام دادن تکالیف ظاهری

یکی از مسائلی که سبب لغزش و مغالطه در این مبحث شده، توجه نکردن به این نکته است که علم غیب، مانع از انجام دادن تکالیف ظاهری نیست. به تعبیر دیگر، پیامبر (ص) و امامان (ع)، از علم غیب، برخوردار بودند؛ ولی آن علم را مبنای انجام دادن تکالیف، قرار نمی‌دادند. پیامبر خدا (ص) در قضاوت‌ها و داوری‌ها و نیز رفتن به میدان نبرد و جنگ، به ظاهر، عمل می‌نمود و می‌فرمود:«إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ‏ قَطَعْتُ‏ لَهُ‏ مِنْ‏ مَالِ‏ أَخِیهِ‏ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»[۱۹]. من در میان شما، به بینه‌ها (دلایل و گواهان روشن) و سوگندها داوری می‌کنم. برخی از شما در استدلال، گویاتر از دیگری است. اگر من [به سبب ادله ظاهری که در واقع، مخدوش بوده‌اند،] به کسی مالی را از اموال برادرش دادم، در واقع، قطعه‌ای از آتش را به او داده ام. اگر چنین نباشد، توجیه رفتن پیامبر (ص) به سوی مکه و محرم شدن ایشان و منجر شدن آن به صلح حدیبیه، جریان جنگ احد و... و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، دشوار خواهد بود[۲۰].

منکرین علم غیب امام

انکار علم غیبی و اثبات علم بشری برای اهل بیت (ع)، با داده‌های قطعی تاریخ درباره آنان ستیز دارد؛ زیرا علم اکتسابی و بشری نیازمند آموختن است، در حالی که هیچ سند تاریخی، ائمه (ع) را شاگرد عالمان روزگار خود و مشغول فراگیری نزد استاد شهادت نمی‌دهد. با این همه، ائمه عالم‌ترین افراد عصر خود بوده، حوزه تدریس نیز داشته‌اند؛ بلکه تاریخ گواهی می‌دهد که آنان از کودکی صاحب علم و دانش بی‌پایان بودند و مرجعی برای گشودن گره‌های معرفت قرآنی، عقلی، فقهی و دیگر علوم متعارف دینی و طبیعی زمانه بوده‌اند. شیخ صدوق این ویژگی را یکی از روشن‌ترین دلایل امامت یاد کرده: هریک از ائمه اهل بیت (ع) بدون اینکه از کسی کسب علم و دانش کنند، در روزگار خود در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمی‌ماندند؛ بلکه در همه علوم و فنون، سرآمد عصر خود بودند. بر امامت آنان چه دلیلی از این گویاتر وجود دارد؟[۲۱]. برخی از ائمه مانند امام جواد (ع) و امام زمان (ع) از کودکی به امامت منصوب شدند و نیاز معرفتی و دینی شیعیان و جامعه اسلامی را برطرف ساختند. مناظره امام جواد (ع) در کودکی با علمای گوناگونی ملل و نحل در تاریخ ثبت است[۲۲]. علوم عادی بشر، کی و کجا چنین توانایی‌های فرازمینی و فرازمانی را در چنته دارد؟

  1. انتفای شرط افضلیت: با اعتقاد به دانش بشری برای ائمه (ع)، برتری‌ای برای، سفرای الهی بر دیگر افراد جامعه تصویر و تصور نمی‌پذیرد؛ زیرا علوم بشری می‌تواند با خطا و خلل و نسیان و نقصان همراه باشد. یکی از پیامدهای نظریه نفی علم غیبی، از میان رفتن شرط افضلیت امام است که از واجبات امامت شناخته می‌شود. با منتفی شدن افضلیت، یکی از بنیاد‌های آموزه امامت فرومی پاشد[۲۳]. در حالتی که مبانی و مقدماتی که می‌طلبد رسول و نبی افضل امت باشد، وصی رسول و نبی را نیز چنین می‌خواهد تا مقبول و محبوب عموم باشد، نه مطرود و منفور. از این‌رو، همان‌گونه که با سلب ذاتیات یک شیئ، ماهیت و هویت وی سلب و منتفی خواهد شد، با سلب علم غیبی ولدنّی، بخشی از هویت امامت منتفی می‌شود و این فرضیه در فرجام خود به انکار امامت می‌انجامد. نفی علم غیبی با تکذیب امامت، نسبت لازم با ملزوم را دارد.
  2. انتقای جایگاه الگویی: از دست رفتن جایگاه الگویی از دیگر رهاوردهای نفی علم غیبی امامت است. در فرضیه برخی شبهه افکنان، امام با علوم بشری ناقص و ناتمام، پیوسته در سیکل آزمون و خطا گرفتار می‌ماند و گاه سیر قهقرایی را می‌پیماید. چنین رهبر ناقص و ناتمام، بر دیگران برتری‌ای نخواهد داشت تا اسوه‌گی وی، متن مردم را جذب کند و به هدایت برساند، در حالی که «امام» و حجت الهی باید برترین انسان عصر خود و در علم و فضیلت بر بلندای قله باشد تا جاذبه و کشش بیافریند و بتواند دیگران را صعود دهد. علوم ناقص آمیخته با جهل و اشتباه، گاه تنفر و انزجار می‌آورد و در موارد بروز نقص و خطا، باعث دافعه و طرد افراد می‌شود.
  3. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بلامرجح: با کوچیدن علم الهی از امام و سقوط به مرتبه انسان‌های عادی و از دست دادن برتری بر دیگران، تفضیل مفضول بر افضل یا ترجیح بلا مرجح پیش می‌آید؛ زیرا مرتبه امام خطاکار یا نازل‌تر از دیگران است یا همسان با آنان. در فرض اول، امامت وی منجر به تقدیم مفضول بر افضل می‌شود که عقل آن را مردود می‌داند؛ زیرا به بداهت عقلی با وجود افضل نوبت به مفضول نمی‌رسد. در فرض دوم (همسانی با دیگران) نیز به ترجیح بلامرجح می‌انجامد که در بینش عقلی قبیح و ناپذیرفتنی است و عقلاء بر بطلان ترجیح بالامرجح توافق نظر دارند. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بالمرجح، افزون بر بطلان عقلی، مخالف صریح قرآن هم هست: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۲۴][۲۵].
  4. انتقای شرط نیابت از رسول و تفسیر دین: امامت منصب جانشینی رسول خدا در تفسیر دین و حفاظت از شریعت و تضمین هدایت بشر است. از این‌رو، امام نیز باید جز نبوت، تمام ویژگی‌های پیامبر مانند: عصمت، نصب الهی و علم غیبی را دارا باشد. از آنجا که امام، تبیین‌ساز و نگاهبان شریعت است باید از سهو و نسیان و اشتباه به دور باشد و این ویژگی‌ها در صورتی فراهم می‌آیند که دارنده علم عمیق و فراگیر الهی و داننده دانش احاطه‌آور و برتری‌بخش غیبی باشد. علم بشری آمیخته با خطا و آکنده از کاستی و کژی است و نه بازوی نبوت به شمار می‌رود و نه یار و مددگار امامت. با منها کردن علم الهی و غیبی از نبوت و امامت، این منصب خلع سلاح شده و نبی و امام، انسانی ناکارآمد در مأموریت الهی‌اش خواهد ماند و به بطلان اصل رسالت و امامت می‌انجامد.
  5. انکار عصمت: انکار علم غیبی هم‌سنگ و همراه است با انکار عصمت؛ زیرا دانش بشری خطاپذیر است و اثبات علم بشری و عادی یعنی راه یافتن بطلان و نقصان در علم و عمل امام. عصمت و علم الهی لازم و ملزوم و تفکیک ناپذیرند و اگر کسی به حکم دلایل عقلی و نقلی، عصمت را برای اهل بیت (ع) پذیرفت، باید به علم الهی و خطاناپذیر آنان نیز تن دهد. انکار دانش لدنّی و به تَبَع آن انکار عصمت، با فلسفه امامت که تبیین درست و تبلیغ و تأویل منطبق بر واقع گزاره‌های وحیانی و حقایق شریعت است، در تعارض خواهد بود.
  6. تعارض با مبانی حکمت و عرفان: در جهان‌بینی عرفانی هر چند همه کثرات و انسان‌ها، تجلیات و شئونات اسماء و صفات الهی هستند؛ ولی انبیا و اولیا بر صدر نظام مظهریت تکیه زده و در جایگاه «انسان کامل»، رتبه جامعیت و کمال مظهریت را از آن خود کرده‌اند و مظهر اکمل اسماء و صفات الهی به شمار می‌روند[۲۶]. از این‌رو، تجلّی و ظهور اسم‌هایی چون علیم، سمیع و بصیر، جزئی از شئون و فضایل ولیّ الله خواهد بود. در ساحت چنین دانش الهی، نیازی به تعلیم وتعلم بشری نیست و خطا و کاستی هرگز مجال بر رخنه نخواهد یافت[۲۷]. بر پایه این نگرش، عرفان باور دارد که انسان کامل و «امام مجلای أتمّ و مجرای کامل افاضات حضرت احدیت به موجودات است، بلکه علم امام عین علم خدا بوده و تفاوتی در اصل معنی وجود ندارد[۲۸].[۲۹]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً إِلَّا نَبَّأْتُكُمْ...»، مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۳۱.
  2. "ان علينا جمع الناس للبيعة فجاء عبدالرحمن بن ملجم المرادي فرده مرتين، ثم قال: ما يحبس اشقاها؟! فوالله ليخضبن هذه من هذه"؛ ابن اثیر، أسد الغابة، ج۴، ص۱۰۲.
  3. "فلما كانت الليلة التي قتل في صبيحتها اكثر الخروج و النظر الى السماء، و جعل يقول: و الله ما كذبت و لا كذبت و انها الليلة التي وعدت"؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۹۰.
  4. جرجانی، شرح المواقف، ج۶، ص۲۲.
  5. «أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ اسْتَرْعَى رَاعِياً (عَلی عِبَادِهِ) وَ اسْتَخْلَفَ خَلِيفَةً عَلَيْهِمْ يَحْجُبُ عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ»، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  6. «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ بِعَبْدٍ فِي بِلَادِهِ ثُمَّ يَسْتُرُ عَنْهُ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ»، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۹.
  7. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۵۱.
  8. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  9. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۹۰.
  10. «آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیک‌شدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  11. «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: درود (بر شما)! دیری نپایید که (ابراهیم) گوساله‌ای بریان آورد» سوره هود، آیه ۶۹.
  12. «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.
  13. «(فرشتگان) گفتند: ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توییم، آنان هیچ‌گاه به تو نمی‌رسند پس، در پاره‌ای از شب خانواده‌ات را بکوچان مگر زنت را که آنچه به آنان خواهد رسید به او نیز می‌رسد و هیچ‌یک از شما نباید روی بگرداند؛ بی‌گمان آنان را پیمانگاه، پگاه است؛ آیا پگاه نزدیک نیست؟» سوره هود، آیه ۸۱.
  14. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد» سوره قصص، آیه ۷.
  15. ر.ک: هرری، تفسیر حدائق الروح و الریحان، ج۲۱، ص۱۲۶؛ جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص۶۴.
  16. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  17. محاربی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۰۶.
  18. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۵۵.
  19. الکافی، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۲۶۶.
  21. کمال‌الدین، ج۱، م ۹۱.
  22. الاحتجاج (ترجمه)، ج۲، ص۵۱۰؛ ج۴، ص۱۹۷؛ إثبات الوصیة (ترجمه)، ص۴۱۹؛ احتجاجات، ج۲، ص۳۶۶؛ الارشاد (ترجمه)، ج۲، ص۲۷۲.
  23. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامت‌پژوهی، ص۲۶۲؛ فرقه‌های اسلامی و مسأله امامت، ص۷۷.
  24. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  25. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۳.
  26. شرح فصوص الحکم (الجندی)، ص۱۴۶ و ۱۶۱؛ تمهید القواعد، المتن، ص۱۸۰ - ۱۸۳؛ نقد النصوص فی شرح نقش اللفصوص، ص۲۰-۶۲؛ مجموعه رسائل فیض، ج۳ - الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۶۹۹.
  27. مجموعه رسائل فیض، ج۳- الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح دعاء الصباح (السبزواری)، ص۱۴۳، تعلیقه: بیان التنزیل، ص۲۳۱؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۵۳؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۵۳۳.
  28. امام‌شناسی، ج۱، ص۲۴۱.
  29. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۵۳.