حجر بن عدی کندی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
و در جای دیگری نقل شده است که فرزندش نیز با او بود و گفت: اول فرزندم را بکشید، مبادا پس از من بترسد و [[تسلیم]] شود؛ پس او و فرزندش و یارانش را کشتند<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۹.</ref>. | و در جای دیگری نقل شده است که فرزندش نیز با او بود و گفت: اول فرزندم را بکشید، مبادا پس از من بترسد و [[تسلیم]] شود؛ پس او و فرزندش و یارانش را کشتند<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۹.</ref>. | ||
قتل حجر بن عدی و یارانش [[مسلمانها]] را به شدت متأثر و [[اندوهگین]] کرد.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۳۷.</ref> | قتل حجر بن عدی و یارانش [[مسلمانها]] را به شدت متأثر و [[اندوهگین]] کرد.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۳۷.</ref> | ||
==شهادت حجر بن عدی== | |||
حجر بن عدی کندی و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و همراهان آن دو از [[شیعیان امیرالمؤمنین]] هر گاه میشنیدند که [[مغیره]] و جز او از [[یاران]] معاویه، [[امام علی]]{{ع}} را روی [[منبر]] [[لعن]] میکنند، به پا میخاستند و لعن را به خودشان باز میگفتند و در این باره به سخن میآمدند. پس وقتی زیاد به [[کوفه]] آمد [[سخنرانی]] مشهور خود را ایراد نمود و [[خدا]] را در آن [[ستایش]] نکرد و بر محمد{{صل}} [[درود]] نفرستاد و رعد و [[برقی]] به راه انداخت و [[تهدید]] کرد و به هر کس که خواست سخن بگوید، [[اجازه]] [[سخن گفتن]] نداد و آنان را ترسانید و گفت: [[دروغ]] بالای منبر را [[بلا]] نامیدهاند. | |||
میان زیاد و حجر بن عدی [[دوستی]] بود، کسی را فرستاد و او را فراخواند و سپس به او گفت: ای [[حجر]] دوستی و [[پیوستگی]] مرا با علی دیده بودی؟: گفت: آری. گفت: همانا خدا آن را به [[کینه]] و [[دشمنی]] تبدیل کرده است، آیا دیده بودی که با معاویه چه کینه و دشمنی داشتم؟ گفت: آری. گفت: همانا خدا آن را به دوستی و طرفداری تبدیل کرده است، پس مبادا بدانم که علی را به [[نیکی]] و [[امیرمؤمنان]] معاویه را به [[بدی]] نام بری! | |||
سپس خبر یافت که اینان جمع میشوند و سخن میگویند و علیه او و معاویه نقشه میکشند و بدیهای آن دو را یادآوری میکنند و [[مردم]] را تحریک مینمایند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.</ref>. | |||
زیاد اطرافیان [[مطیع]] و سر به راه خود را که [[سرسپردگی]] و [[خدمت]] را در دستگاه او به قیمت [[از دست دادن آخرت]] مسجل کرده بودند از قبیل: [[عمر بن سعد]] [[قاتل]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[منذر بن زبیر]]، [[شمر بن ذی الجوشن]]، اسماعیل و اسحق دو پسر [[طلحه بن عبدالله]]، [[خالد بن عرفطه]]، [[شبث بن ربعی]]، [[حجار بن ابجر]]، [[عمرو بن حجاج]]، زجر بن قیس و دیگرانی از این ردیف که [[مروت]] و [[جوانمردی]] را سه طلاقه کرده بودند، گرد آورد و اینان هفتاد تن بودند، [[طبری]] در تاریخش یکایک آنها را نام برده است. | |||
زیاد از میان آنان [[ابوبرده پسر ابوموسی]] [[اشعری]] را که به نظر او از همه ضعیفتر یا در نزد معاویه از همه مقربتر بود [[انتخاب]] کرد و به او گفت بنویس: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}، این [[گواهی]] [[ابوبرده بن ابی موسی اشعری]] است، نزد [[خداوند]] عالمیان گواهی میدهم که [[حجر بن عدی]] از [[اطاعت]] سر باز زده و از [[جماعت]] [[مسلمانان]] بیرون رفته و [[خلیفه]] را [[لعنت]] کرده و [[مردم]] را به [[جنگ]] فراخوانده و گروههایی نزد خود گرد آورده و آنان را به [[بیعت]] وادار ساخته و به [[خدای عزوجل]] [[کفر]] آشکار ورزیده است. | |||
به همه آن هفتاد تن نیز گفت: همه به همین صورت، [[شهادت]] دهید سپس گفت: به [[خدا]] قسم میکوشم تا رگ این [[خائن]] [[احمق]] را قطع کنم... هفتاد نفر از [[اشراف کوفه]] و وابستگان به فامیلهای بزرگ این نوشته خائنانه را [[امضا]] کردند. آنگاه خود او نیز درباره [[حجر]] به معاویه نامهای نوشت و از او سخن فراوان گفت. معاویه در پاسخ نوشت: او را با زنجیر ببند و نزد من بفرست!<ref>صلح امام حسن{{ع}} از آل یاسین، ص۴۵۱.</ref>. | |||
پس [[رئیس پلیس]] را نزد حجر بن عدی و یارانش فرستاد و گروهی از ایشان را دستگیر کرد و به شهادت رساند و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و چند نفر همراه وی به [[موصل]] گریختند و زیاد، حجر بن عدی و سیزده تن از همراهانش را دستگیر و آنها را نزد معاویه فرستاد. پس از فرستادن حجر، پیکی به سوی معاویه فرستاد و به او گفت: نزد معاویه بشتاب و به او بگو: اگر به [[حکومت]] خود علاقمندی کار حجر را یکسره کن! ولی این [[رهبر]] [[شیعی]] که درس [[فدا]] شدن به خاطر [[حفظ]] [[جانها]] را در [[مکتب]] [[امام حسن]]{{ع}} فرا گرفته بود صریحاً [[قوم]] خود را از جنگ بازداشت. | |||
مأموران زیاد تا به دروازه [[شام]] که محلی به نام [[مرج]] [[عذراء]] بود رسیدند، یک نفر را پیش معاویه فرستادند تا جریان را به او اطلاع دهد. بعد از اینکه معاویه از ورود آنها باخبر شد به کسی [[مأموریت]] داد که آنها باید از علی [[بیزاری]] بجویند و الا همه را کشته و به دار آویزد. این [[مأمور]] که یک چشم داشت وقتی که به آنها رسید، یکی از آنها گفت: که نصف ما کشته میشویم! پرسیدند که از کجا معلوم است؟ گفت: که چون مأمور و جلاد ما یک چشمش کورا است. | |||
[[سید]] علیخان در درجات الرفیعه نقل کرده: که [[حجر بن عدی]] به حاضرین از آشنایان و دوستانش فرمود: که بعد از [[قتل]] و شهادتش این [[غل و زنجیر]] را از پای من در نیاورید و [[خون]] از بدن من نشویید، مرا با همین [[حال]] [[دفن]] کنید که میخواهم فردای [[قیامت]] کنار [[صراط]] با معاویه [[مخاصمه]] کنم<ref>مستدرک، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. | |||
معاویه، هدبه قضاعی را همراه دو نفر دیگر به نزد [[حجر]] و سایر یارانش فرستاد، مأموران معاویه گفتند: ما مأموریت داریم که [[تبری]] و بیزاری از علی و [[لعنت]] فرستادن بر او را بر شما عرضه کنیم، اگر چنین کردید ما شما را [[آزاد]] میکنیم و اگر [[امتناع]] کردید شما را خواهیم کشت، ولی حجر و یارانش از این کار سر باز زدند و آنها هم قبرهایی برای حجر و یارانش کندند و کفنهایی آماده ساختند، حجر موقعی که چنین دید گفت: اگر مأموریت دارید پسرم را نیز به قتل برسانید او را زودتر از من بکشید! مأموران معاویه فوراً سر پسرش را زدند. در آنجا کسی به حجر گفت: در کشتن پسرت [[تعجیل]] کردی و زود داغ فرزند را نصیب خود کردی! حجر گفت: ترسیدم وضع هولانگیز [[شمشیر]] را بر گردن من ببیند و پس از من از علی{{ع}} تبری جوید، حجر از او درخواست کرد که دو رکعت [[نماز]] بگزارد، مشغول [[نماز]] شد! دژخیمان گفتند: ای [[حجر]] از [[ترس]] جانت نماز را به درازا میکشی؟ در خاتمه نمازش گفت: والله در عمرم از این سبکتر نماز نخواندهام! دژخیمان حجر و یارانش را به [[شهادت]] رساندند و بدن آنها را در دروازه [[دمشق]] به دار آویختند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۱۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱.</ref>. | |||
هنگامی که معاویه [[حج]] به جای آورد و بر [[عایشه]] وارد شد، عایشه به او گفت: ای معاویه، آیا حجر و همراهان او را کشتی؟ معاویه گفت: ای [[ام المؤمنین]] من دیدم کشتن آنها صلاح است. و ماندنشان [[فساد]] برای [[امت]] است. عایشه گفت: پس بردباریت کجا رفت که ایشان را شامل نگشت؟ بدان که من از [[پیامبر خدا]] شنیدم که میگفت: {{متن حدیث|يُقتَلُ بِمَرجِ عَذرَاءَ نَفَرٌ يَغضَبُ لَهُم أهلُ السَّماواتِ}} در [[مرج]] [[عذراء]] کسانی کشته میشوند که [[آسمانیان]] برای ایشان به [[خشم]] میآیند. معاویه گفت: ای ام المؤمنین [[مرد]] [[خردمندی]] نزد من نبود<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴؛ الکنی والالقاب، ج۴، ص۹۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۱، ص ۲۹.</ref> | |||
==قیام حجر== | ==قیام حجر== | ||
{{اصلی|قیام حجر بن عدی}} | {{اصلی|قیام حجر بن عدی}} | ||
==جستارهای وابسته== | |||
* [[هانی بن عدی کندی]] (برادر) | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
خط ۷۵: | خط ۹۵: | ||
# [[پرونده:13681148.jpg|30px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']] | # [[پرونده:13681148.jpg|30px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']] | ||
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']] | # [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']] | ||
# [[پرونده:IM010710.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۴
حُجر بن عدی کندی از قبیلۀ کنده یمن بود و در کوفه میزیست و از اصحاب پاکباخته و فداکار امیر المؤمنین (ع) بود. پس از شهادت حضرت علی (ع) و صلح امام حسن مجتبی با معاویه، یکی از چهرههای سرشناس کوفه در مخالفت با معاویه و دفاع از امیر المؤمنین (ع) بود. سرانجام معاویه او و یارانش را دستگیر کرد و در مرج العذراء، در سال ۵۱ هجری به شهادت رساند. امام حسین (ع) در نامهای که به معاویه نوشت، از جمله انتقادهای تندش به او کشتن حجر بن عدی بود.[۱].
حجر بن عدی کندی | |
---|---|
نام کامل | حجر بن عدی بن جبله کندی |
جنسیت | مرد |
لقب | |
از قبیله | کنده |
از تیره | معاویة الأکرمین |
پدر | عدی بن جبله کندی |
پسر | |
برادر | هانی بن عدی کندی |
محل تولد | یمن |
محل زندگی | یمن |
تاریخ شهادت | ۵۱ هجری |
محل شهادت | مرج العذراء |
محل آرامگاه | دمشق |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او | اعتراض به صلح امام حسن |
علت شهادت | به دستور معاویه بن ابی سفیان |
مقدمه
ابو عبد الرحمان، حجر بن عدی بن معاویه کندی، مشهور به «حجر الخیر» و «ابن ادبر» از کسانی است که جاهلیت و اسلام را درک کرده است. او بر پیامبر (ص) وارد شد و با ایشان مصاحبت داشت. حُجر، از چهرههای منور تاریخ اسلام و از قلهسانان پر فروغ تاریخ تشیع است. او هنوز در سنین جوانی بود که به محضر پیامبر خدا درآمد و اسلام آورد. دنیا گریزی، زهد، نمازگزاری و روزهداری بسیار، سلحشوری و رزمآوری، شرافت و کرامت و درستکاری و عبادت، از ویژگیهای اوست. او به زهد، معروف بود. روح پاک، نفْس سالم، مَنش والا و روش پیراسته حُجر بود که او را مستجاب الدعوه ساخته بود. او هرگز در برابر حقکشیها و باطلگراییها سکوت نمیکرد. چنین بود که همراه مؤمنان و مجاهدان، بر عثمان شورید و در عینیت بخشیدن به حاکمیت مولا (ع) از هیچ کوششی دریغ نکرد و بدینسان، از اصحاب ویژه و پیروان مطیع مولا به شمار رفت. او در نبردهای علی (ع) شرکت داشت. در جمل، فرمانده سوارهنظام کندیان بود و در صفین، فرماندهی قبیله خود را به عهده داشت و در نهروان، جناح چپ و یا راست سپاه مولا (ع) را فرماندهی میکرد. او زبانی گویا و کلامی نافذ داشت. به بلاغتْ سخن میگفت و با فصاحت، حقایق را بیان مینمود. سخنان زیبا و بیدارگر او درباره جایگاه والای علی (ع) نشانی است از این حقیقت. او یار باوفای مولا (ع) و از مدافعان سختکوش آن حضرت بود. چون ضحاک بن قیس برای غارتگری روی به عراق نهاد، حجر بن عدی از علی (ع) برای رویارویی با او فرمان یافت و با دلاوری او را شکست داد و ضحاک، پا به فرار نهاد. حجر، لحظاتی قبل از ضربت خوردن علی (ع) از توطئه خبر یافت، با تمام توان کوشید تا ایشان را خبر کند؛ اما موفق نشد و غمِ به خون نشستن مولا (ع) بر جانش نشست.
او از یاران غیور و استوار گام امام حسن (ع) نیز بود. چون خبر صلح را شنید، خون غیرت در رگهایش به جوش آمد و بر این صلح، اعتراض کرد. امام حسن (ع) به او فرمود: «اگر دیگران نیز چون تو [[[عزت طلب]] بودند، هرگز این قرارداد را امضا نمیکردم»[۲]. حجر، از معاویه دلی آکنده از درد داشت و هماره از چهره پلید «حزب الطلَقاء (گروه آزاد شدگان فتح مکه)» که حکومت یافته بودند، بیزاری میجست و همراه با جمع شیعیان، بِدو نفرین میکرد؛ چرا که آنها گروهی بودند که پیامبر خدا آنها را «ملعون» دانسته بود. هرگاه مُغَیره- که در پلیدی و زشتخویی و پَستی نظیر نداشت و با حاکمیت «حزب الطلقاء»، حکومت کوفه را یافته بود- بر علی (ع) و پیروان او طعن میزد، حجر، بیهیچ هراسی به دفاع میایستاد و او را ملامت میکرد. معاویه که از موضعگیریها، افشاگریها، سرسختیها و استواریهای حجر به ستوه آمده بود، دستور قتل او را صادر کرد و او را به همراه یارانش در «مَرْج عَذراء» به سال ۵۱ هجری به شهادت رساند.
حجر، چهرهای محبوب، شخصیتی نافذ و وجههای نیکو داشت. شهادت او بر مردم، گران آمد. بدینسان به معاویه اعتراض کردند و او را بر این کردار پلید، نکوهش کردند. از جمله، امام حسین (ع) در نامهای به معاویه، ضمن ستایش فراوان و یادکردِ نیکو از ستمستیزی حُجر، بدو اعتراض کرد و یادآوری کرد که معاویه، پیمان شکسته و ستمکارانه، خون پاک حُجر را بر زمین ریخته است. عایشه نیز با ذکر روایتی درباره شهیدان «مرج عذرا» به معاویه اعتراض کرد. معاویه با همه تیرهجانی، قتل حُجر را از اشتباهاتش میدانست و از آن، اظهار ندامت میکرد و در هنگام مرگ میگفت: اگر نصیحتگری میبود، ما را از قتل حجر، باز میداشت. مُصعَب بن زُبَیر، دو فرزند حُجْر (عبید الله و عبد الرحمان) را پس از به بند کشیدن، به قتل رساند. علی (ع) از شهادت او خبر داده بود و شهادت او و یارانش را به شهادت «اصحاب اخدود»، مانند کرده بود[۳].
حجر بن عدی
یک سال پس از شروع امامت حضرت حسین بن علی (ع)، زیاد بن ابیه که از طرف معاویه حاکم کوفه بود و شیعیان را میشناخت حجربن عدی کندی را که از یاران نزدیک علی (ع) بود به همراه تعدادی از اصحاب او به جرم دوستی و علاقه به علی (ع) و خاندانش دستگیر نمود و آنان را زندانی کرد، سپس گروهی از ایادی خودش را به قتل رساند و به گونهای وانمود کرد که این کار توسط حجر بن عدی و یارانش صورت گرفته است، و آنان را - که تعدادشان چهارده نفر بود- روانۀ شام کرد و در مرج عذرا در نزدیکی دمشق زندانی کردند، معاویه کسانی را نزد آنان فرستاد که از آنان بخواهد از علی (ع) بیزاری جویند، هفت نفر به ظاهر اعلام برائت کردند و بقیه حاضر به این امر نشدند. پس قبرهایی برای آنان حفر کرده و کفنهایشان را کنار قبرها نهادند، و آنها را مخیر کردند میان دست برداشتن از دوستی علی (ع) و یا کشته شدن؛ حجر و آن شش نفر دیگر از برائت جستن خودداری کردند.
هنگامی که خواستند آنان را به قتل برسانند، حجر بن عدی مهلت خواسته و نماز گزارد، پس از آن گفت: من نماز به این کوتاهی نخوانده بودم، اگر بیم آن نداشتم که بگویید نماز را برای تأخیر در کشته شدن طولانی کرد آن را با تأنی بیشتری میخواندم. آنگاه وصیت کرد که: مرا با همین زنجیرها دفن کنید که در روز قیامت با معاویه مخاصمه خواهم کرد[۴]. و در جای دیگری نقل شده است که فرزندش نیز با او بود و گفت: اول فرزندم را بکشید، مبادا پس از من بترسد و تسلیم شود؛ پس او و فرزندش و یارانش را کشتند[۵]. قتل حجر بن عدی و یارانش مسلمانها را به شدت متأثر و اندوهگین کرد.[۶]
شهادت حجر بن عدی
حجر بن عدی کندی و عمرو بن حمق خزاعی و همراهان آن دو از شیعیان امیرالمؤمنین هر گاه میشنیدند که مغیره و جز او از یاران معاویه، امام علی(ع) را روی منبر لعن میکنند، به پا میخاستند و لعن را به خودشان باز میگفتند و در این باره به سخن میآمدند. پس وقتی زیاد به کوفه آمد سخنرانی مشهور خود را ایراد نمود و خدا را در آن ستایش نکرد و بر محمد(ص) درود نفرستاد و رعد و برقی به راه انداخت و تهدید کرد و به هر کس که خواست سخن بگوید، اجازه سخن گفتن نداد و آنان را ترسانید و گفت: دروغ بالای منبر را بلا نامیدهاند. میان زیاد و حجر بن عدی دوستی بود، کسی را فرستاد و او را فراخواند و سپس به او گفت: ای حجر دوستی و پیوستگی مرا با علی دیده بودی؟: گفت: آری. گفت: همانا خدا آن را به کینه و دشمنی تبدیل کرده است، آیا دیده بودی که با معاویه چه کینه و دشمنی داشتم؟ گفت: آری. گفت: همانا خدا آن را به دوستی و طرفداری تبدیل کرده است، پس مبادا بدانم که علی را به نیکی و امیرمؤمنان معاویه را به بدی نام بری! سپس خبر یافت که اینان جمع میشوند و سخن میگویند و علیه او و معاویه نقشه میکشند و بدیهای آن دو را یادآوری میکنند و مردم را تحریک مینمایند[۷].
زیاد اطرافیان مطیع و سر به راه خود را که سرسپردگی و خدمت را در دستگاه او به قیمت از دست دادن آخرت مسجل کرده بودند از قبیل: عمر بن سعد قاتل امام حسین(ع) و منذر بن زبیر، شمر بن ذی الجوشن، اسماعیل و اسحق دو پسر طلحه بن عبدالله، خالد بن عرفطه، شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، عمرو بن حجاج، زجر بن قیس و دیگرانی از این ردیف که مروت و جوانمردی را سه طلاقه کرده بودند، گرد آورد و اینان هفتاد تن بودند، طبری در تاریخش یکایک آنها را نام برده است. زیاد از میان آنان ابوبرده پسر ابوموسی اشعری را که به نظر او از همه ضعیفتر یا در نزد معاویه از همه مقربتر بود انتخاب کرد و به او گفت بنویس: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾، این گواهی ابوبرده بن ابی موسی اشعری است، نزد خداوند عالمیان گواهی میدهم که حجر بن عدی از اطاعت سر باز زده و از جماعت مسلمانان بیرون رفته و خلیفه را لعنت کرده و مردم را به جنگ فراخوانده و گروههایی نزد خود گرد آورده و آنان را به بیعت وادار ساخته و به خدای عزوجل کفر آشکار ورزیده است. به همه آن هفتاد تن نیز گفت: همه به همین صورت، شهادت دهید سپس گفت: به خدا قسم میکوشم تا رگ این خائن احمق را قطع کنم... هفتاد نفر از اشراف کوفه و وابستگان به فامیلهای بزرگ این نوشته خائنانه را امضا کردند. آنگاه خود او نیز درباره حجر به معاویه نامهای نوشت و از او سخن فراوان گفت. معاویه در پاسخ نوشت: او را با زنجیر ببند و نزد من بفرست![۸].
پس رئیس پلیس را نزد حجر بن عدی و یارانش فرستاد و گروهی از ایشان را دستگیر کرد و به شهادت رساند و عمرو بن حمق خزاعی و چند نفر همراه وی به موصل گریختند و زیاد، حجر بن عدی و سیزده تن از همراهانش را دستگیر و آنها را نزد معاویه فرستاد. پس از فرستادن حجر، پیکی به سوی معاویه فرستاد و به او گفت: نزد معاویه بشتاب و به او بگو: اگر به حکومت خود علاقمندی کار حجر را یکسره کن! ولی این رهبر شیعی که درس فدا شدن به خاطر حفظ جانها را در مکتب امام حسن(ع) فرا گرفته بود صریحاً قوم خود را از جنگ بازداشت. مأموران زیاد تا به دروازه شام که محلی به نام مرج عذراء بود رسیدند، یک نفر را پیش معاویه فرستادند تا جریان را به او اطلاع دهد. بعد از اینکه معاویه از ورود آنها باخبر شد به کسی مأموریت داد که آنها باید از علی بیزاری بجویند و الا همه را کشته و به دار آویزد. این مأمور که یک چشم داشت وقتی که به آنها رسید، یکی از آنها گفت: که نصف ما کشته میشویم! پرسیدند که از کجا معلوم است؟ گفت: که چون مأمور و جلاد ما یک چشمش کورا است.
سید علیخان در درجات الرفیعه نقل کرده: که حجر بن عدی به حاضرین از آشنایان و دوستانش فرمود: که بعد از قتل و شهادتش این غل و زنجیر را از پای من در نیاورید و خون از بدن من نشویید، مرا با همین حال دفن کنید که میخواهم فردای قیامت کنار صراط با معاویه مخاصمه کنم[۹]. معاویه، هدبه قضاعی را همراه دو نفر دیگر به نزد حجر و سایر یارانش فرستاد، مأموران معاویه گفتند: ما مأموریت داریم که تبری و بیزاری از علی و لعنت فرستادن بر او را بر شما عرضه کنیم، اگر چنین کردید ما شما را آزاد میکنیم و اگر امتناع کردید شما را خواهیم کشت، ولی حجر و یارانش از این کار سر باز زدند و آنها هم قبرهایی برای حجر و یارانش کندند و کفنهایی آماده ساختند، حجر موقعی که چنین دید گفت: اگر مأموریت دارید پسرم را نیز به قتل برسانید او را زودتر از من بکشید! مأموران معاویه فوراً سر پسرش را زدند. در آنجا کسی به حجر گفت: در کشتن پسرت تعجیل کردی و زود داغ فرزند را نصیب خود کردی! حجر گفت: ترسیدم وضع هولانگیز شمشیر را بر گردن من ببیند و پس از من از علی(ع) تبری جوید، حجر از او درخواست کرد که دو رکعت نماز بگزارد، مشغول نماز شد! دژخیمان گفتند: ای حجر از ترس جانت نماز را به درازا میکشی؟ در خاتمه نمازش گفت: والله در عمرم از این سبکتر نماز نخواندهام! دژخیمان حجر و یارانش را به شهادت رساندند و بدن آنها را در دروازه دمشق به دار آویختند[۱۰]. هنگامی که معاویه حج به جای آورد و بر عایشه وارد شد، عایشه به او گفت: ای معاویه، آیا حجر و همراهان او را کشتی؟ معاویه گفت: ای ام المؤمنین من دیدم کشتن آنها صلاح است. و ماندنشان فساد برای امت است. عایشه گفت: پس بردباریت کجا رفت که ایشان را شامل نگشت؟ بدان که من از پیامبر خدا شنیدم که میگفت: «يُقتَلُ بِمَرجِ عَذرَاءَ نَفَرٌ يَغضَبُ لَهُم أهلُ السَّماواتِ» در مرج عذراء کسانی کشته میشوند که آسمانیان برای ایشان به خشم میآیند. معاویه گفت: ای ام المؤمنین مرد خردمندی نزد من نبود[۱۱].[۱۲]
قیام حجر
جستارهای وابسته
- هانی بن عدی کندی (برادر)
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۵.
- ↑ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۶۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۳.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۷۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۳۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.
- ↑ صلح امام حسن(ع) از آل یاسین، ص۴۵۱.
- ↑ مستدرک، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۱۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴؛ الکنی والالقاب، ج۴، ص۹۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۱، ص ۲۹.