سیاست در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۵۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = سیاست
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[سیاست]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[سیاست]]''' است. "'''[[سیاست]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[سیاست در لغت]] - [[سیاست در حدیث]] - [[سیاست در نهج البلاغه]] - [[سیاست در فقه سیاسی]] - [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] - [[سیاست در معارف و سیره نبوی]] - [[سیاست در معارف و سیره علوی]] - [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] - [[سیاست در سیره معصوم]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سیاست در قرآن]] | [[سیاست در حدیث]] | [[سیاست در نهج البلاغه]] | [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] | [[سیاست در فقه اسلامی]]| [[سیاست در فقه سیاسی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سیاست (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==معنای لغوی واژۀ [[سیاست]]==
== مفهوم اصطلاحی ==
*در [[فرهنگ]] عمید در شرح واژۀ [[سیاست]] چنین آمده است: "اصلاح امور [[خلق]] و اداره کردن کارهای مملکت، [[مراقبت]] امور داخلی و خارجی [[کشور]]، رعیت‌ داری، مردم‌ داری"<ref>حسن عمید، فرهنگ لغت عمید، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش [[انسان‌ها]] به امور و پدیده‌ها و نیز تابع [[احساس]] و [[ادراک]] معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و [[گرایش‌ها]]، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این [[اختلاف]] و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های [[اجتماعی]] گسترده‌تر و فراوان‌تر است.
*و در [[فرهنگ]] معین نیز نزدیک به همین [[تفسیر]] آمده است: "[[سیاست]]: حکم‌راندن بر [[رعیت]] و اداره‌ کردن امور مملکت، حکومت‌ کردن، ریاست‌ کردن"<ref>محمد معین، فرهنگ لغت معین، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
به عبارت دیگر، [[نظام]] [[معرفتی]] [[انسان]]، فارغ و [[بریده]] از نظام حساسیت‌ها و [[نظام]] [[اعمال]] او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، [[سیر]] [[تغییر]] و [[تکامل]] را طی می‌کنند؛ بنابراین [[ارتباط]] [[علمی]] و نظری [[انسان]] با [[جهان]] خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و [[ادراکات]] جدید، متأثر از [[دلبستگی]]، [[خوش‌بینی]] یا [[بدبینی]]، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود<ref>رسول اکرم {{صل}}: {{متن حدیث|حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ}}؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).</ref>.
*[[فیروزآبادی]] در کتاب القاموس المحیط در [[تبیین]] معنای [[سیاست]] می‌گوید: "[[سیاست]] نمودم [[رعیت]] را [[سیاست]]ی: [[رعیت]] را [[امر و نهی]] کردم، و فلانی با تجربه است و [[سیاست]] کرده و [[سیاست]] شده است. یعنی: [[تربیت]] کرده یا [[تربیت]] شده است"<ref>{{عربی|سُست الرعية سياسة أمرتها و نهيتها، و فلان مجرّب قد ساس، و سيس عليه اَدَّبَ و اُدِّب}}؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
در بعد [[اجتماعی]] نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از [[عقاید]] و [[باورها]]، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف [[پژوهش]] و [[نوآوری]] علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های [[آینده]] [[علوم]] و پژوهش هستند و این [[تصور]] که اینکه [[انگیزه]] و [[موتور]] تحقیقات، حتی در مراکز [[پژوهشی]] و تحقیقی صرفاً [[روحیه]] دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، [[تصوری]] ساده‌انگارانه است.
*[[جوهری]] در [[صحاح]] در شرح واژۀ [[سیاست]] می‌گوید: [[سیاست]] نمودم [[رعیت]] را [[سیاست]]ی یا کسی به [[سیاست]] امور [[مردم]] وا داشته شد، آنجاست که [[اختیار]] آنان را به دست گیرد<ref>{{عربی|سُست الرعية سياسة، وسوِّس الرّجل أمور النّاس - علی ما لم يسمّ فاعله - إذا ملك أمرهم...}}</ref> - تا آنجا که می‌گوید: - و فلانی باتجربه است و [[سیاست]] کرده یا [[سیاست]] شده است، یعنی: [[فرمانروایی]] کرده یا بر او [[فرمانروایی]] شده است<ref>{{عربی| و فلان مجرّب قد ساس و سيس عليه، أي: أُمِّر و أُمِّر عليه}}؛ اسماعیل بن حماد الجوهری، صحاح اللغه، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[فیومی]] در المصباح المنیر در معنای واژۀ [[سیاست]] می‌گوید: "[[زید]] به [[سیاست]] [[امر]] پرداخت یا و آن را [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی: آن را [[تدبیر]] کرد، و به امر آن [[قیام]] نمود"<ref>{{عربی|سَاسَ زَيدٌ الْأَمْرَ: يسُوسُهُ سِياسَة دَبَّرَهُ و قَامَ بِأَمْرِهِ}}؛ احمد بن محمد بن علی فیومی، المصباح المنیر، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[ابن منظور]] در لسان العرب در این زمینه می‌گوید: سوس یعنی [[ریاست]]<ref>{{عربی|السَّوْس: الرياسة...}}</ref> - سپس می‌گوید: - امر را [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی [[قیام]] به آن نمود، و [[سیاست]] یعنی: کمر به [[سرپرستی]] چیزی بستن به وسیلۀ انجام آنچه موجب [[اصلاح]] آن می‌شود<ref>{{عربی|ساس الأمر سياسة: قام به؛ والسياسة: القيام علی الشيء بما يصلحه}}؛ أبو‌الفضل جمال الدین محمدبن مکرم الأفریقی المصری ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژۀ «[[سیاست]]».</ref>.
*[[طریحی]] در مجمع البحرین در [[تبیین]] معنای [[سیاست]] - با توجه به کاربرد آن در زبان [[روایات]] - چنین می‌گوید: "[[زید]] [[سیاست]] کرد [[سیاست]]ی؛ یعنی [[دستور]] داد و [[قیام]] به امر آن نمود"<ref>{{عربی|ساس زيد سياسة أمر و قام بأمره}}.</ref>. نیز می‌گوید: [[رعیت]] را [[سیاست]] کرد از ریشۀ [[سیاست]] است به معنای پرداختن به آنچه موجب [[اصلاح]] چیزی می‌شود<ref>{{عربی|ساس بالرّعية من السياسة و هو القيام علی الشيء بما يصلحه}}.</ref>
*سپس به کاربری این واژه در [[روایات]] صادر از [[معصومین]]{{عم}} اشاره کرده می‌گوید: "در [[وصف]] [[ائمه]] آمده است: شما [[سیاست]]‌کنندگان [[بندگان]] خدایید، نیز در [[روایت]] آمده است: "[[امام]] دانای به [[سیاست]] است" نیز آمده است: "سپس [[خدا]] واگذار نمود به [[پیامبر]] [[امر]] [[دین]] و [[امت]] را تا [[سیاست]] کند بندگانش را"<ref>{{عربی|و في وصف الأئمة: "أنتم ساسة العباد" و فيه: "الإمام عارف بالسياسة" و فيه: "ثم فوّض إلی النبي{{صل}} [[أمر]] الدّين و الأمّة ليسوس عباده" كل ذلك من: [[سست]] الرعية سياسة: أمرتها و نهيتها. و في الخبر: "كان بنو إسرائيل تسوسهم أنبياؤهم" أي: تتولي أمرهم كالأمراء والولاة}}؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷.</ref>.
*[[فرهنگ]] [[انگلیسی]] [[آکسفورد]] در [[تبیین]] معنای واژۀ "politics" که معادل واژۀ [[سیاست]] است، چنین گفته است(ترجمه): "[[سیاست]]: یعنی فعالیت‌های مربوط به به‌دست‌آوردن یا به‌کارگرفتن [[قدرت]] در [[زندگی اجتماعی]] و برخورداری از [[قدرت]] تصمیم‌گیری نافذ و مؤثر دربارۀ [[کشور]] یا جامعه".
*[[موریس دوورژه]] از [[فرهنگ]] لیتره<ref>Littre, م ۱۸۷۰انتشار:.</ref> [[نقل]] می‌کند که در تعریف [[سیاست]] چنین گفته است: "علم [[فرمان]] راندن بر کشورها"<ref>موریس دوورژه، اصول علم [[سیاست]]، ص۵۱.</ref>.
*و از [[فرهنگ]] روبر<ref>Rober, م ۱۹۶۲ انتشار:.</ref> چنین [[نقل]] می‌کند: "[[سیاست]]، یعنی فنّ و [[عمل]] [[فرمانروایی]] بر [[جوامع]] بشری"<ref>موریس دوورژه، اصول علم [[سیاست]]، ص۵۱.</ref>.
*اینکه [[سیاست]] [[علم]] است یا فنّ، در اینجا مورد بحث ما نیست. آنچه مقصود ماست [[تبیین]] مفهوم [[سیاست]] است که بنا به [[نقل]] [[موریس دوورژه]] از دو [[فرهنگ]] فوق‌الذکر به معنای [[فرمانروایی]] و [[فرمان]] راندن بر کشورها و [[جوامع]] است. این معنا از "[[سیاست]]" موافق معنایی است که از منابع لغوی [[عربی]] و [[فارسی]] دربارۀ واژۀ [[سیاست]] [[نقل]] کردیم که [[سیاست]] را به معنای [[امر و نهی]] و [[حکمرانی]] و [[فرمانروایی]] [[تفسیر]] کرده‌اند.
*[[هارولد لاسْوِل]]<ref>Harold lasswell.</ref> - از [[دانشمندان]] معاصر [[علوم]] [[سیاسی]] - در تعریف [[علم]] [[سیاست]] چنین گفته است: "علم [[سیاست]] به صورت یک [[نظام]] [[تجربی]]، عبارت از مطالعۀ چگونگی شکل‌ گرفتن [[قدرت]] و سهیم شدن در آن است و [[عمل]] [[سیاسی]]، عملی است که بر اساس [[قدرت]] انجام می‌گیرد"<ref>رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل [[سیاست]]، ص۷و۸.</ref>.
*[[رابرت أ. وال]]<ref>Robert A. Wall.</ref> می‌گوید: "ارسطو و وبر و لاسول و تقریباً تمام دیگر [[دانشمندان]] [[علم]] [[سیاست]] توافق دارند که [[روابط]] [[سیاسی]]، یعنی سلسله روابطی که شامل [[قدرت]]، [[حکومت]] یا [[اقتدار]] می‌باشد"<ref>رابرت دال، مترجم: حسین ظفریان، تجزیه و تحلیل [[سیاست]]، ص۸.</ref>.
*به نظر می‌رسد مقصود از [[قدرت]] و [[اقتدار]] و [[حکومت]] در عبارت فوق که محور مفهوم [[سیاست]] تلقّی شده و به [[دانشمندان]] [[علم]] [[سیاست]] نسبت داده شده، [[اقتدار]] و [[قدرت سیاسی]] است که همان [[امر و نهی]] و [[جایگاه]] [[برتر]] است که [[جایگاه]] [[امر و نهی]] و [[تدبیر]] و تنظیم [[شئون]] و [[روابط]] [[مردم]] است و لذا می‌توان این تلقی را از مفهوم [[سیاست]] نیز در راستای همان تفسیری از [[سیاست]] دانست که در عبارت [[اهل]] لغت آمده بود.
*[[برتری]] قانونی - یا به تعبیری: [[تشریعی]] - یک [[اراده]] بر اراده‌های دیگر، همان [[جایگاه]] [[امر و نهی]] است و [[قدرت]] و [[اقتدار]] [[سیاسی]] نیز به‌همین معناست، نه به معنای زورمندی یا [[اقتدار]] و [[قدرت]] فیزیکی که ممکن است افراد متعدّدی در [[جامعه]] از آن برخوردار باشند، بدون آنکه از [[اقتدار]] و [[قدرت سیاسی]] به معنای [[جایگاه]] قانونی [[امر و نهی]] و [[تدبیر]] و تنظیم [[امور جامعه]] برخوردار باشند.
*این [[اقتدار]] یا [[قدرت سیاسی]] که به معنای [[جایگاه]] [[برتر]] قانونی اراده‌ای نسبت به اراده‌های دیگر است و در [[جایگاه]] [[امر و نهی]] تجلّی می‌کند، همان است که مورد توجه هارولد ج. لاسکی<ref>Harold G.Laski.</ref> در کتاب مقدمه‌ای بر [[سیاست]]، قرار گرفته و از همین رو در [[تفسیر]] معنای [[حکومت]] می‌گوید: "در هر [[کشور]]، اراده‌ای وجود دارد که بنا به [[قانون]]، از همۀ اراده‌های دیگر [[برتر]] است، تصمیم‌های نهایی را این [[اراده]] می‌گیرد، این [[اراده]] به اصطلاح [[اهل]] فن، یک ارادۀ دارای [[حاکمیت]] است. این [[اراده]]، نه از هیچ ارادۀ دیگری [[دستور]] می‌گیرد و نه می‌تواند [[مرجعیت]] خود را به‌طور [[قطع]] واگذار کند"<ref>هارولد ج.لاسکی، مقدمه‌ای بر [[سیاست]]، ص۸.</ref>.
*با توجه به آنچه در [[تفسیر]] و [[تبیین]] مفهوم [[سیاست]] از زبان‌شناسان و نیز [[سیاست]]‌شناسان [[نقل]] کردیم، می‌توان در تعریف مفهوم [[سیاست]] چنین گفت: "[[سیاست]]، عبارت است از [[امر و نهی]] صادر از [[نهاد حاکمیت]] [[جامعه]]، در جهت تنظیم [[روابط]] و [[تدبیر امور]] [[مردم]] در راستای تأمین [[مصالح]] آنان".
*این تعریف اگر چه می‌تواند به عنوان جمع‌بندی لُبّ معانی و مفاهیمی که در تعریف و [[تبیین]] واژۀ [[سیاست]] آمده است، تلقّی شود؛ لکن نظر به اینکه در این تعریف به بخشی دیگر از مفهوم [[سیاست]] که همان اعتبارات قانونی وضعی است؛ نظیر [[تعیین]] [[مناصب]] [[حکومتی]] یا اقداماتی که از سوی [[نهاد حاکمیت]] در جهت اجرای تصمیمات خود گرفته می‌شود، اشاره‌ای نشده است. برای تکمیل این تعریف می‌توان چنین گفت: "[[سیاست]]، عبارت است از [[امر و نهی]] و سایر اعتبارات و قراردادها و اقدامات صادر از [[نهاد حاکمیت]] [[جامعه]] در جهت تنظیم [[روابط]] و [[تدبیر امور]] [[مردم]] در راستای تأمین [[مصالح]] آنان".
*این مفهوم از [[سیاست]]، ضمن آنکه با تعاریفی که [[اهل]] زبان و نیز [[سیاست]] شناسان از [[سیاست]] ارائه کرده‌اند، سازگار است، با کاربری واژۀ [[سیاست]] در متون [[اسلامی]] نیز همخوانی دارد. در گذشته به نمونه‌ای از کاربری واژۀ [[سیاست]] در [[روایات]] در ضمن [[نقل]] [[کلام]] مجمع البحرین در [[تفسیر]] معنای [[سیاست]] اشاره کردیم. در اینجا به نمونه‌هایی دیگر از کاربری واژۀ [[سیاست]] در متون [[اسلامی]] اشاره می‌کنیم:
#[[کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[فضیل بن یسار]] [[نقل]] می‌کند: شنیدم [[امام صادق]]{{ع}} به بعضی از [[اصحاب]] [[قیس ماصر]] می‌فرماید: همانا [[خدای عزوجل]] [[پیامبر]] خود را [[تربیت]] کرد و خوب [[تربیت]] کرد پس آنگاه که تربیتش را به کمال رسانید بدو گفت: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. سپس امر [[دین]] و [[امت]] را بدو واگذار کرد تا بندگانش را [[سیاست]] کند، پس چنین فرمود: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. همانا [[رسول]]{{صل}} از سوی [[خداوند]] مورد [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] و [[تأیید]] [[روح‌القدس]] بود در آنچه [[مردم]] را [[سیاست]] و [[تدبیر]] می‌کرد [[لغزش]] و خطایی از او سر نمی‌زد. سپس مجموعه‌ای از [[دستورات]] الزامی [[رسول خدا]]{{صل}} و نیز [[احکام]] ترخیصی آن [[حضرت]] را بیان می‌فرماید تا آنجا که می‌گوید: پس [[امر و نهی]] [[رسول الله]]{{صل}} با [[امر و نهی]] [[خداوند]] موافق و مطابق بود و بر [[بندگان]] [[واجب]] شد که همانگونه که [[تسلیم]] [[امر]] خدایند [[تسلیم]] [[امر]] [[رسول]] باشند<ref>{{متن حدیث|قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}} وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ}}.{{متن حدیث|فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref>. از این [[روایت]] -به ویژه از [[تفریع]] استشهاد به آیۀ {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ...}} بر جملۀ {{متن حدیث|لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}- رابطۀ بنیادین مفهوم [[سیاست]] با [[امر و نهی]] استفاده می‌شود.
#نیز [[کلینی]] از [[حضرت رضا]]{{ع}} [[روایت]] مفصلی در [[تبیین]] و [[تعریف امامت]] و [[امام]] [[نقل]] می‌کند که در ضمن آن آمده است: [[امام]] عالمی است که به هیچ چیز [[نادان]] نیست و [[سرپرستی]] است که کوتاهی نمی‌کند<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُلُ...}}</ref> - تا آنجا که می‌فرماید -: [[دانش]] او همواره در فزونی است، [[بردباری]] او کامل است، بار [[امامت]] را به [[شایستگی]] به دوش گرفته، به [[سیاست]] [[آگاه]] و داناست، اطاعتش [[واجب]] است به [[امر خداوند]] [[قیام]] نموده، [[خیرخواه]] [[بندگان خدا]] و [[نگهبان دین]] خداست... تا آخر [[روایت]]<ref>{{متن حدیث|نَامِي الْعِلْمِ كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِينِ اللَّهِ... إلی آخر الحديث}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. در این [[روایت]] نیز از عطف دو جملۀ {{متن حدیث|مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ}} و {{متن حدیث|قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}} بر جملۀ {{متن حدیث|عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ}} که [[ظهور]] در [[تفسیر]] و [[تطبیق]] مفهوم [[سیاست]] بر مفروض الطاعة بودن و [[قائم]] بأمر [[الله]] بودن [[امام]] دارد، رابطۀ بنیادین مفهوم [[سیاست]] با [[امر و نهی]] استفاده می‌شود.
#در رسالۀ [[حقوق]] که [[صدوق]] آن را به [[سند صحیح]] از [[امام سجاد]]{{ع}} [[روایت]] کرده، آمده است: "و اما [[حق]] [[سیاست]]‌کنندۀ تو از راه [[مالکیت]]، این است که او را [[اطاعت]] کنی و [[معصیت]] نکنی مگر در آنجا که موجب [[خشم خدا]] گردد؛ زیرا مخلوق را در آنچه [[معصیت]] خداست اطاعتی نیست"<ref>{{متن حدیث|وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ إِلَّا فِيمَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}وسائل الشیعه، ج۱۵، ابواب جهاد النفس، باب۳، ح۱، ص۱۷۴.</ref>.
*[[سند]] [[صدوق]] به رسالۀ [[حقوق]] [[امام سجاد]]{{ع}} چنین است: {{عربی|جعفر بن محمد بن مسرور، عن الحسين بن محمد بن عامر،‌ عن عمّة عبدالله بن عامر، عن محمد بن ابي عمير، عن عبدالرحمن بن محمد، عن الفضل بن اسماعيل، عن اسماعيل بن الفضل الهاشمي، عن أبي‌حمزة الثمالي ثابت بن دينار، عن سيد العابدين علي بن الحسين عليه و علی آبائه افضل صلوات المصلين}}.
*[[وثاقت]] رواة بعد از [[ابن ابی عمیر]]، [[ثابت]] است، یا به توثیق خاص؛ نظیر: [[ابوحمزۀ ثمالی]] و [[اسماعیل بن الفضل هاشمی]]، یا به توثیق عام؛ نظیر: [[عبدالرحمن بن محمد]] و [[فضل بن اسماعیل]] که مشمول [[شهادت]] شیخ بر [[وثاقت]] من یروی عنهم المشایخ الثلاثة می‌باشند. [[ابن ابی عمیر]] نیز که در جلالت [[شأن]] و علوّ مرتبه، فوق حد [[وثاقت]] است و [[راویان]] از [[ابن ابی عمیر]] نیز همگی ثابت الوثاقه‌اند؛ اما [[حسین بن محمد بن عامر]] یا [[عمران]] و نیز عموی او [[عبدالله بن عامر]] یا [[عمران]] که از اکابر اشاعرۀ قمیین و از ثقات اجلّاء و کبار علمای شیعه‌اند، [[وثاقت]] آنها مسلّم است؛ اما [[جعفر بن محمد مسرور]]، از [[مشایخ]] [[صدوق]] است و [[صدوق]] کراراً بر او "ترضّی" کرده است و در جای خود توضیح دادهایم که "ترضّی" [[صدوق]] بر [[مشایخ]] خود، نهتنها [[شهادت]] بر [[وثاقت]] است، بلکه بیش از [[وثاقت]] را می‌رساند؛ زیرا مقصود از "ترضّی" [[صدوق]]، ظاهراً انطباق آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند» سوره مائده، آیه ۱۱۹.</ref> است که بیش از [[وثاقت]] را می‌رساند.
*بنابراین، [[سند]] رسالۀ الحقوق [[روایت]] شده از [[امام سجاد]]{{ع}} صحیح و تام و بلااشکال است. [[شاهد]] ما از مقطعی که از این رساله در بالا ذکر کردیم، این است که عبارت {{متن حدیث|وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ}} صریح در این است که اساس [[سیاست]] بالملک، [[امر و نهی]] است. و به [[دلیل]] همین [[جایگاه]] [[امر و نهی]] که برای سائس بالملک وجود دارد، واژۀ "سایس" در آن به کار رفته است.
*افزون بر آنچه در روایاتی که [[نقل]] کردیم آمده است، واژۀ [[قرآنی]] "[[اولو الامر]]" که در آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و اولی‌الامر از خودتان را» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و نیز در آیۀ کریمۀ {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ}}<ref>«و چنانچه آن را به رسول و اولی‌الامر از خودشان ارجاع می‌دادند» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref> به معنای [[رهبران]] [[سیاسی]] به کار رفته است، [[دلیل]] دیگری بر [[جایگاه]] بنیادین "أمر" به معنای [[دستور]] و [[فرمان]] در مفهوم [[سیاست]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۳۱-۴۲.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال [[احساس]] نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به [[آرمان‌ها]] و [[اهداف]] [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] در یک [[نظام اجتماعی]] پدید آمده و [[وظیفه]] حل معضلات [[جامعه]] و تولید [[قوانین]] حرکت اجتماعی را برعهده دارند.
به همین جهت، [[رشد]] [[دانش]] و تحقیق از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا [[انتخاب]] روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و [[کشف]] [[روابط]] جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف [[پیش‌بینی]] شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، [[پرستش]] [[خداوند]] یا پرستش [[دنیا]] و [[لذات]] مادی آن است؛ البته در بعضی [[جوامع]] نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد.
در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر [[انگیزه‌ها]] و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، [[خاصه]] در [[علوم انسانی]] و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و [[گرایش]] خاصی به [[تبیین]] و تعریف موضوع می‌پردازد.
 
بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه می‌شود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>.
ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref>
 
== تعریف عام سیاست ==
سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:
# توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و [[اعمال]] [[اراده]] و [[قدرت]] در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله [[تعیین]]، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای [[نظام]]، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت [[نظام]] به وسیله [[مکتب]] و به زبان [[نمایندگان]] و شارحین آن بیان می‌شود و [[ارتباط روحی]] تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم [[سرپرستی]] نظری و عملی نظام را می‌سازد و [[سیاست]] با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
# [[امور جامعه]] در سه دسته بزرگ ارتباطی، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]] طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
# جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های [[جامعه]] و واحدهای [[اجتماعی]] کوچک و بزرگ آن جامعه است.
# هر جامعه به [[گمان]] خود در پی [[رشد]] و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در [[جوامع]] گوناگون با تفاوت [[فرهنگ‌ها]]، معانی مختلفی پیدا می‌کند.
[[امام خمینی]] که خود [[الگوی عملی]] سیاست [[اسلامی]] بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را [[هدایت]] کند و [[راه]] ببرد، تمام [[مصالح جامعه]] را در نظر بگیرد و تمام ابعاد [[انسان]] و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، [[صلاح]] [[ملت]] هست، صلاح افراد هست و این مختص به [[انبیا]] است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و [[اولیا]] است”<ref>خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.
ویژگی [[تعریف امام]] خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از [[روحی]]، [[ذهنی]] و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و [[اقتصاد]] می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت [[مصالح]] فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، [[انبیاء]]، [[اولیای الهی]] و [[عالمان دینی]] که همه آنها از منبع [[علوم الهی]] بهره‌مند می‌باشند با [[علم]] به [[مصالح]] فرد و [[جامعه]]، آنان را به سوی خیر و [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[هدایت]] می‌کنند.
البته با توجه به اینکه، [[امام خمینی]] سه نوع [[سیاست]] را نام می‌برند و [[سیاست شیطانی]] و حیوانی را در مقابل سیاست [[اسلامی]] قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین [[دیانت]] می‌دانند<ref>رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۰.</ref>
 
== تعریف خاص سیاست ==
سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و [[سرپرستی]] نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که [[رشد]] [[اجتماعی]] را محقق می‌سازد”.
این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی [[فرهنگ]] و [[اقتصاد]] قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و [[همبستگی]] را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد.
با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند [[اصلاح]]، رشد و توسعه آنها به [[فعالیت‌های اقتصادی]]، تعریف می‌شود. [[ادراکات]]، مفاهیم، [[تمایلات]] و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام [[ارتباطات]] و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود.
بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و [[نظام سیاسی]] دارای توان و [[قدرت]] هماهنگی، توان [[انسانی]] ([[فرهنگی]] و [[ذهنی]]) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از [[سیاست]] به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از [[ارتباط]] آن با [[دیانت]] سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه [[حضرت]] [[امام خمینی]] در [[تبیین]] رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که [[مردم]] را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به [[صلاح]] [[ملت]] و مردم است [[هدایت]] می‌کند. [[پیامبر]] {{صل}} و [[امامان]] {{عم}} در [[زمان]] حضورشان، [[مظهر]] دیانت و سیاست بودند و ضمن [[راهنمایی]] و [[تبیین شریعت]] و [[احکام]] آن، به مسأله سیاست و [[امور اجتماعی]] مردم توجه داشته و آن را جزء [[وظایف دینی]] خویش می‌شمردند”<ref>صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۱.</ref>
 
== تعریف سیاست از دیدگاه [[اندیشمندان]] [[سیاسی]] ==
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:
* دسته‌ای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانسته‌اند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] می‌داند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه می‌گوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست می‌داند<ref>علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست می‌داند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها می‌توان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار می‌دهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] می‌نامند و سعادت‌پنداری ایجاد می‌کند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجات‌دهنده]] است تعریف می‌کند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] می‌داند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده می‌شود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته می‌شود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده می‌شود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار می‌شود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام می‌دهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیم‌گیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاست‌گذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام می‌گیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار می‌گیرد. فرآیند تصمیم‌گیری، سطح عمل گسترده‌ای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدف‌گذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامه‌ها شامل می‌شود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیم‌گیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیم‌سازی از حیطه سیاست خارج می‌شود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] می‌دهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است.
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است.
 
* برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف می‌کنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعه‌شناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشن‌تری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولت‌ها]] و چه در میان گروه‌ها در یک [[دولت]] می‌داند<ref>امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواسته‌هایش، [[سیاست]] قلمداد می‌کند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسان‌ها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولت‌ها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده می‌گیرد.
* سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] می‌داند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> می‌داند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کرده‌اند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده می‌شود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاست‌اند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی می‌کند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت می‌داند.
* دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسان‌ها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر می‌باشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهم‌ترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند<ref>در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس می‌باشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref>
 
==[[سیاست]]==
واژۀ «سیاست» معادل کلمۀ «Politic» و ریشۀ لاتین آن «Polis» است که به معنای [[شهر]] و [[شهروندی]] و [[قانون اساسی]] و [[ساختار سیاسی]] آمده است<ref>سیاست، ص۷؛ نظریه‌های دولت، ص۳۰.</ref>. سیاست واژه‌ای [[عربی]] و از ریشۀ «ساس، یسوس» گرفته شده است. در لغت به معنای [[حکومت]]، [[ریاست]]، [[امر و نهی]]، سزا و [[تنبیه]]، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور [[مردم]] بر طبق مصالحشان آمده است<ref>لغت‌نامه دهخدا، واژۀ سیاست.</ref>. در متون و [[منابع دینی]]، واژۀ سیاست، به دفعات به کار رفته است. از این رو، [[تدبیر امر]] [[جامعه]] و [[اعمال]] سیاست، از خصایص [[رهبران الهی]] است که به واسطۀ آن، [[انسان‌ها]] در مسیر [[هدف خلقت]] [[تربیت]] می‌شوند.
بر حسب [[روایات اسلامی]]، سیاست و حکومت شعبه‌ای از [[امامت]] است و یکی از [[ویژگی‌های امام]]، [[آگاهی]] به سیاست است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. میان [[دین]] و سیاست مرزی وجود ندارد {{متن حدیث|فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. بر اساس این [[روایت]]، امور دین و [[دنیا]] به [[پیامبران]] و رهبرای [[الهی]] واگذار شده تا انسان‌ها را [[هدایت]] و تربیت کنند. به هر حال، در روایات اسلامی ویژگی‌های سیاست [[اسلامی]]، تبیین شده است<ref>میزان الحکمه، ج۴، ص۵۸۴.</ref>.
معنای اصطلاحی سیاست، نزد [[متفکران اسلامی]] عبارت است از [[مدیریت]] و [[رهبری جامعه]]، در جهت [[مصالح مادی و معنوی]] در سیاست اسلامی، غایتمندی و آهنگ حرکت به سمت [[آرمان]]، نهفته است و [[حاکم]] ضمن توجه به واقعیت‌های جامعه، راه‌های وصول به [[هدف]] را فراروی جامعه، قرار می‌دهد. در این نوع از سیاست به دو بُعد مادی و [[معنوی]] [[انسان]] توجه شده است و [[حاکم اسلامی]]، در جهت [[شکوفایی]] هر دو بعد از [[حیات انسانی]] [[کوشش]] می‌کند. در سیاست اسلامی، جهت‌گیری سیاست، به سوی [[نظام ارزشی]] است و طبعاً ادارة مدبّرانۀ [[امور جامعه]]، مستلزم آن است که کسانی که تربیت شدۀ دین و دارای صلاحیت‌های [[اخلاقی]] هستند، عهده‌دار [[ادارۀ جامعه]] شوند<ref>فقه سیاسی، ج۲، ص۵۱.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۴۸.</ref>
 
== پرسش مستقیم ==
* [[سیاست از دیدگاه دانشمندان سیاسی به چه معناست؟ (پرسش)]]


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست الهی]]
* [[سیاست انسانی]]
* [[سیاست انسانی]]
خط ۵۰: خط ۶۳:
* [[سیاست خارجی]]  
* [[سیاست خارجی]]  
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
* [[ویژگی‌های سیاسی امام علی]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:11123.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|'''فقه نظام سیاسی اسلام ج۱''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100701.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۲''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست در فقه سیاسی]]
 
{{سیاست}}
{{حکومت}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۶

مفهوم اصطلاحی

در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش انسان‌ها به امور و پدیده‌ها و نیز تابع احساس و ادراک معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و گرایش‌ها، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این اختلاف و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های اجتماعی گسترده‌تر و فراوان‌تر است. به عبارت دیگر، نظام معرفتی انسان، فارغ و بریده از نظام حساسیت‌ها و نظام اعمال او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، سیر تغییر و تکامل را طی می‌کنند؛ بنابراین ارتباط علمی و نظری انسان با جهان خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و ادراکات جدید، متأثر از دلبستگی، خوش‌بینی یا بدبینی، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود[۱]. در بعد اجتماعی نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از عقاید و باورها، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف پژوهش و نوآوری علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های آینده علوم و پژوهش هستند و این تصور که اینکه انگیزه و موتور تحقیقات، حتی در مراکز پژوهشی و تحقیقی صرفاً روحیه دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، تصوری ساده‌انگارانه است.

در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال احساس نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به آرمان‌ها و اهداف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در یک نظام اجتماعی پدید آمده و وظیفه حل معضلات جامعه و تولید قوانین حرکت اجتماعی را برعهده دارند. به همین جهت، رشد دانش و تحقیق از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا انتخاب روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و کشف روابط جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف پیش‌بینی شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، پرستش خداوند یا پرستش دنیا و لذات مادی آن است؛ البته در بعضی جوامع نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد. در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر انگیزه‌ها و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، خاصه در علوم انسانی و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و گرایش خاصی به تبیین و تعریف موضوع می‌پردازد.

بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با نظام فکری حاکم بر کتاب عرضه می‌شود[۲]. ارائه مفهومی جامع از سیاست نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.[۳]

تعریف عام سیاست

سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:

  1. توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و اعمال اراده و قدرت در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله تعیین، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای نظام، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت نظام به وسیله مکتب و به زبان نمایندگان و شارحین آن بیان می‌شود و ارتباط روحی تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم سرپرستی نظری و عملی نظام را می‌سازد و سیاست با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
  2. امور جامعه در سه دسته بزرگ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
  3. جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های جامعه و واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگ آن جامعه است.
  4. هر جامعه به گمان خود در پی رشد و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در جوامع گوناگون با تفاوت فرهنگ‌ها، معانی مختلفی پیدا می‌کند.

امام خمینی که خود الگوی عملی سیاست اسلامی بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیا است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است”[۴]. ویژگی تعریف امام خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از روحی، ذهنی و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و اقتصاد می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت مصالح فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، انبیاء، اولیای الهی و عالمان دینی که همه آنها از منبع علوم الهی بهره‌مند می‌باشند با علم به مصالح فرد و جامعه، آنان را به سوی خیر و سعادت دنیوی و اخروی هدایت می‌کنند. البته با توجه به اینکه، امام خمینی سه نوع سیاست را نام می‌برند و سیاست شیطانی و حیوانی را در مقابل سیاست اسلامی قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین دیانت می‌دانند[۵].[۶]

تعریف خاص سیاست

سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی فرهنگ و اقتصاد قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و همبستگی را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد. با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند اصلاح، رشد و توسعه آنها به فعالیت‌های اقتصادی، تعریف می‌شود. ادراکات، مفاهیم، تمایلات و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام ارتباطات و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود. بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و نظام سیاسی دارای توان و قدرت هماهنگی، توان انسانی (فرهنگی و ذهنی) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از سیاست به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از ارتباط آن با دیانت سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه حضرت امام خمینی در تبیین رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که مردم را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می‌کند. پیامبر (ص) و امامان (ع) در زمان حضورشان، مظهر دیانت و سیاست بودند و ضمن راهنمایی و تبیین شریعت و احکام آن، به مسأله سیاست و امور اجتماعی مردم توجه داشته و آن را جزء وظایف دینی خویش می‌شمردند”[۷].[۸]

تعریف سیاست از دیدگاه اندیشمندان سیاسی

علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:

در تعریف کواکبی از سیاست به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله اجرا وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر عقلانی بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که عقلانیت و شریعت هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در حقیقت باید عقل و خرد را در پیروی از انبیاء الهی و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی حکمت جامعه بوده و تلاش او برای جداسازی حکومت و سیاست از حیطه اداره دین و احکام الهی است.

  • برخی دیگر، سیاست را به قدرت تعریف می‌کنند. برتراند راسل، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود[۱۶]. برتران دوژوونل، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه پاریس، در تعریف روشن‌تری معتقد است که سیاست، بررسی و شناخت ریشه هرگونه اعمال قدرت و نفوذ است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”[۱۷]. ماکس وبر، سیاست را کوشش برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان دولت‌ها و چه در میان گروه‌ها در یک دولت می‌داند[۱۸]. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از قدرت است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه اعمال قدرت از طرف انسان را برای تحقق خواسته‌هایش، سیاست قلمداد می‌کند؛ خواه در ارتباط با انسان‌ها با موجودات دیگر و حتی طبیعت باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به روابط انسانی می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به روابط درونی و بیرونی دولت‌ها، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک دولت، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و تفسیر نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به هدایت و جهت است نادیده می‌گیرد.
  • سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله علم و آگاهی می‌داند. مک آیور، در کتاب جامعه و حکومت، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست علمی است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”[۱۹]. عبدالحمید ابوالحمد، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”[۲۰]. علی شریعتی، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”[۲۱] می‌داند. ابوعلی سینا، فیلسوف مسلمان و شهیر ایرانی می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام حکمت عملی است و آن، علم به مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماع کرده‌اند بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به ملک و سلطنت است که آن را علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق به شرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامیده می‌شود”[۲۲]. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه علمی سیاست‌اند؛ مک آیور منافع را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، ایثار و هدایت، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به روابط انسانی و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر علی شریعتی ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های علوم اجتماعی سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر خودآگاهی، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به انسان است. سرانجام بوعلی سینا نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به مصالح معرفی می‌کند؛ ولی در مقام بیان انواع، آن را علم اداره حکومت و سلطنت می‌داند.
  • دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای زندگی اجتماعی می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسان‌ها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسائل سیاسی درگیر می‌باشند”[۲۳]. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده پادشاه است و در این میان، مهم‌ترین وظیفه پادشاه را فرمان دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن زور و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند[۲۴]. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که دانشمندان علوم سیاسی بر تعریف واحد و جامعی از سیاست، اتفاق نظر ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در مقام تبیین و تحلیل نظام سیاسی اسلام، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه ضرورت آشکار آن محسوس می‌باشد.[۲۵]

سیاست

واژۀ «سیاست» معادل کلمۀ «Politic» و ریشۀ لاتین آن «Polis» است که به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی و ساختار سیاسی آمده است[۲۶]. سیاست واژه‌ای عربی و از ریشۀ «ساس، یسوس» گرفته شده است. در لغت به معنای حکومت، ریاست، امر و نهی، سزا و تنبیه، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان آمده است[۲۷]. در متون و منابع دینی، واژۀ سیاست، به دفعات به کار رفته است. از این رو، تدبیر امر جامعه و اعمال سیاست، از خصایص رهبران الهی است که به واسطۀ آن، انسان‌ها در مسیر هدف خلقت تربیت می‌شوند. بر حسب روایات اسلامی، سیاست و حکومت شعبه‌ای از امامت است و یکی از ویژگی‌های امام، آگاهی به سیاست است[۲۸]. میان دین و سیاست مرزی وجود ندارد «فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ»[۲۹]. بر اساس این روایت، امور دین و دنیا به پیامبران و رهبرای الهی واگذار شده تا انسان‌ها را هدایت و تربیت کنند. به هر حال، در روایات اسلامی ویژگی‌های سیاست اسلامی، تبیین شده است[۳۰]. معنای اصطلاحی سیاست، نزد متفکران اسلامی عبارت است از مدیریت و رهبری جامعه، در جهت مصالح مادی و معنوی در سیاست اسلامی، غایتمندی و آهنگ حرکت به سمت آرمان، نهفته است و حاکم ضمن توجه به واقعیت‌های جامعه، راه‌های وصول به هدف را فراروی جامعه، قرار می‌دهد. در این نوع از سیاست به دو بُعد مادی و معنوی انسان توجه شده است و حاکم اسلامی، در جهت شکوفایی هر دو بعد از حیات انسانی کوشش می‌کند. در سیاست اسلامی، جهت‌گیری سیاست، به سوی نظام ارزشی است و طبعاً ادارة مدبّرانۀ امور جامعه، مستلزم آن است که کسانی که تربیت شدۀ دین و دارای صلاحیت‌های اخلاقی هستند، عهده‌دار ادارۀ جامعه شوند[۳۱].[۳۲]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رسول اکرم (ص): «حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ»؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).
  2. از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.
  3. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸.
  4. خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  5. رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.
  6. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰.
  7. صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  8. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱.
  9. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.
  10. عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.
  11. علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.
  12. فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.
  13. غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.
  14. کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.
  15. رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.
  16. رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.
  17. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.
  18. امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.
  19. مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.
  20. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.
  21. شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.
  22. بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.
  23. دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.
  24. در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).
  25. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲.
  26. سیاست، ص۷؛ نظریه‌های دولت، ص۳۰.
  27. لغت‌نامه دهخدا، واژۀ سیاست.
  28. اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.
  29. اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶.
  30. میزان الحکمه، ج۴، ص۵۸۴.
  31. فقه سیاسی، ج۲، ص۵۱.
  32. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱۴۸.