سرگذشت زندگی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{خرد}} +))
 
(۶۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = سرگذشت زندگی پیامبر خاتم
| مداخل مرتبط = [[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] - [[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در معارف و سیره فاطمی]]
| پرسش مرتبط  =
}}
'''سرگذشت زندگی پیامبر خاتم {{صل}}''' در سه بخش بررسی می‌شود: از تولد تا [[بعثت]]؛ از بعثت تا [[هجرت]] و از هجرت تا رحلت. حوادثی همچون [[ازدواج]] آن حضرت، [[بعثت]]، [[هجرت به حبشه]]، محاصره [[شعب ابی‌طالب]]، [[بیعت عقبه اول]] و دوم، [[لیلة المبیت]]، [[هجرت به مدینه]]، [[جنگ بدر]]، [[جنگ احد]]، [[جنگ خندق]]، [[فتح مکه]]، [[حجة الوداع]] و... در این دوران قرار دارد.
== مقدمه ==
بخش عمده دوران زندگانی [[پیامبر]] مربوط به پیش از [[اسلام]] است. [[سال]] تولد [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابرهه بن صباح حبشی حمیری]] [[پادشاه]] [[حبشه]] برای نابود کردن [[خانه خدا]] با فیل به سوی [[مکه]] [[یورش]] آورد. [[خداوند]] برای حفاظت از خانه‌اش پرنده [[ابابیل]] را فرستاد تا به [[فرمان الهی]] سنگ‌ریزه‌هایی به نام “سجیل” بر سر مهاجمان انداختند و تمام آنان نابود شدند<ref>شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۲، ص۲۴۹؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۳۱۲؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۸۰.</ref>. چون این حادثه بسیار مهم بود، منشأ [[تاریخ]] در میان [[عرب]] و [[مردم]] مکه شد و مکیان [[احترام]] ویژه‌ای یافتند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۸، ج۴، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۹.</ref>
== [[پیامبر خاتم]] از [[ولادت پیامبر خاتم|ولادت]] تا [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]] ==
=== [[ولادت پیامبر خاتم]] ===
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم}}
عموم سیره‌نویسان و [[تاریخ‌نگاران]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> معتقدند [[تولد پیامبر اکرم]] {{صل}} در "[[عام الفیل]]" (سالی که ابرهه برای خرابی [[خانه کعبه]] آمده بود)<ref>اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.</ref>، [[سال]] ۵۷۰ م بوده است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.</ref>؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.
همچنین [[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر. ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، تولد وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳-۳۱؛ [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن حضرت در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۳۰-۳۱.</ref>.
=== دوران کودکی ===
پدر بزرگوار [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}}، [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]، [[جوانی]] بسیار [[زیبا]]، [[رشید]]، مؤدب و معقول بود که در همه [[مکه]] می‌درخشید. او با [[آمنه دختر وهب]] که از [[فامیل]] نزدیک آنها به شمار می‌آید، [[ازدواج]] می‌کند. در حدود [[چهل]] روز بیشتر از ازدواجش نمی‌گذرد که او با [[عزم]] سفر بازرگانی به [[شام]] و [[سوریه]] از [[مکه]] خارج می‌شود و در برگشت، در [[مدینه]] [[وفات]] می‌کند و [[پیامبر خاتم|محمد]] {{صل}} [[یتیم]] به [[دنیا]] می‌آید. به رسم آن وقت [[عرب]]، برای [[تربیت کودک]] لازم می‌دانستند که بچه را به مرضعه بدهند تا به [[بادیه]] ببرد و در آنجا به او شیر بدهد. زنی از [[قبیله]] بنی‌سعد به نام [[حلیمه سعدیه]] از [[بادیه]] به [[مکه]] می‌آید و این طفل نصیب او می‌شود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.</ref>؛ حلیمه و شوهرش [[نقل]] می‌کنند از روزی که این [[کودک]] پا به [[خانه]] ما گذاشت، گویی [[برکت]]، از [[زمین]] و [[آسمان]] بر [[خانه]] ما می‌بارید. این [[کودک]] تا چهار سالگی دور از مادر و دور از جد و [[خویشاوندان]] و دور از [[شهر مکه]]، در [[بادیه]] در میان [[بادیه‌نشینان]]، پیش دایه [[زندگی]] می‌کند. مدت اقامت [[پیامبر]] در [[بادیه]]، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. در چهار سالگی مادر [[مهربان]]، این بچه را در دامن خود می‌گیرد. برای [[آمنه]] که علاقه وافر به شوهر خود دارد، [[بدیهی]] است که بچه برای او یک یادگار بسیار بزرگ از شوهر [[عزیز]] و محبوبش است، به خصوص اگر این بچه پسر باشد. [[آمنه]] تمام آرزوهای خود در کنار [[عبدالله]] را، در این [[کودک]] خردسال می‌دید. او برای [[دیدار]] خویشاوندانش به [[مدینه]] [[مسافرت]] می‌کند و در این سفر [[کودک]] پنج ساله خود و کنیزش [[ام ایمن]] را همراه می‌برد. [[آمنه]] در بازگشت، در بین راه [[مکه]] و [[مدینه]]، در منزلی به نام [[ابواء]]، مریض می‌شود و در همان جا [[وفات]] می‌کند. [[محمد]] خردسال، [[مرگ]] مادر را در خلال [[مسافرت]]، به چشم می‌بیند. مادر را در همانجا [[دفن]] می‌کنند و او همراه [[ام ایمن]] به [[مکه]] برمی‌گردد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۹۲-۱۹۵؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>.
از [[کودکی]] آثار [[عظمت]] و فوق‌العادگی از چهره، [[رفتار]] و گفتار [[محمد]] {{صل}} پیدا بود. [[عبدالمطلب]] که کفالت او را بر عهده داشت، به [[فراست]] دریافته بود نوه‌اش آینده‌ای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش [[عبدالمطلب]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.</ref> و طبق [[وصیت]] او، [[ابوطالب]] عموی بزرگش عهده‌دار کفالت او شد<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.</ref>. [[ابوطالب]] نیز از [[رفتار]] عجیب این [[کودک]] که با سایر [[کودکان]] شباهت نداشت، در شگفت می‌ماند. هرگز دیده نشد او مانند [[کودکان]] همسالش نسبت به [[غذا]] [[حرص]] و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا می‌کرد و از [[زیاده‌روی]] [[امتناع]] می‌ورزید. بر خلاف [[کودکان]] همسالش و برخلاف عادت و [[تربیت]] آن روز، موهای خویش را مرتب می‌کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه می‌داشت. [[ابوطالب]] روزی از او خواست در حضور او جامه‌هایش را بکند و به بستر رود؛ او این [[دستور]] را با [[کراهت]] تلقی کرد و چون نمی‌خواست از [[دستور]] عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه‌ام را بکنم.
[[ابوطالب]] از این سخن [[کودک]] در شگفت شد؛ زیرا در [[عرب]] آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت‌های [[بدن]] خود احتراز نداشتند. [[ابوطالب]] می‌گوید: من هرگز از او [[دروغ]] نشنیدم، کار ناشایسته و [[خنده]] بی‌جا ندیدم، به بازی‌های بچه‌ها رغبت نمی‌کرد، [[تنهایی]] و [[خلوت]] را [[دوست]] می‌داشت و در همه حال [[متواضع]] بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] ج ۲، ص ۲۵۲.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] بعدها در دوره [[رسالت]]، از [[کودکی]] خودش فرمود: گاهی [[احساس]] می‌کردم گویی یک [[نیروی غیبی]] مرا [[تأیید]] می‌کند.


{{نبوت}}
[[امام باقر]] {{ع}} می‌فرماید: فرشتگانی بودند که از [[کودکی]] او را [[همراهی]] می‌کردند. [[پیامبر]] فرمود: من گاهی [[سلام]] می‌شنیدم، و کسی به من می‌گفت "السلام علیک یا محمد"! نگاه می‌کردم، کسی را نمی‌دیدم. گاهی با خودم [[فکر]] می‌کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من [[سلام]] می‌دهد، بعد فهمیدم [[فرشته]] [[الهی]] بود که به من [[سلام]] می‌داده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
 
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پیامبر خاتم]]''' است. "'''سرگذشت زندگی پیامبر خاتم'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
=== دوران جوانی ===
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
در میان همه [[پیامبران]] [[جهان]]، [[پیامبر اکرم]] یگانه [[پیامبر]] است که [[تاریخ]] کاملاً مشخصی دارد. مختصری از سوابق و قضایای پیش از [[رسالت]] [[پیامبر خاتم|پیغمبر اکرم]] {{صل}} را در موارد زیر می‌توان جست:
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در قرآن]] | [[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در حدیث]] | [[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] | [[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]</div>
 
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
==== آلوده نشدن به [[لهو و لعب]] ====
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سرگذشت زندگی پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
[[مکه]] دو خصوصیت داشت: مرکز [[بت‌پرستی]] و مرکز [[تجارت]] و بازرگانی [[عربستان]] بود. در این [[شهر]] [[سرمایه‌داران]] [[عرب]]، برده‌ها و کنیزها را خرید و فروش می‌کردند. در نتیجه، [[مکه]] مرکز عیش‌ و نوش اعیان و اشراف با انواع [[لهو]] و لعب‌ها، شراب‌خواری‌ها، نواختن‌ها و رقاصی‌ها بود؛ به گونه‌ای که کنیزهای سپید و [[زیبا]] را از [[روم]] ([[شام]] و [[سوریه]]) خریده، به [[مکه]] می‌آوردند و عشرتکده درست می‌کردند و از این عشرتکده‌ها استفاده [[مالی]] می‌کردند. یکی از چیزهایی که [[قرآن]] به‌خاطر آن سخت به اینها می‌تازد، همین است. می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا}}<ref>و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید؛ سوره نور، آیه ۳۳.</ref>؛ آن کنیزها می‌خواستند [[عفاف]] خودشان را [[حفظ]] کنند، ولی آنان به [[اجبار]] ایشان را به [[زنا]] وادار می‌کردند. خانه‌های [[مکه]] در دو قسمت بالا و پایین [[شهر]] بود و در بالای [[شهر]]، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در تمام عمرش، به این امور [[آلوده]] نشد و هرگز در هیچ [[مجلسی]] از این مجالس [[مکه]] شرکت نکرد<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
 
==== دوری از [[بت‌پرستی]] ====
در تمام آن [[چهل]] سال پیش از [[بعثت]] و در آن محیط [[بت‌پرستی]]، او هرگز بتی را [[سجده]] نکرد. البته عده قلیلی بوده‌اند معروف به "[[حنفا]]" که آنها هم از [[سجده]] کردن [[بت‌ها]] احتراز داشته‌اند<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.
 
==== ارهاصات ====
از اولین مراحلی که [[پیامبر اکرم]] برای [[الهام]] و [[وحی الهی]] در دوران قبل از [[رسالت]] طی می‌کرد، دیدن رؤیاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق [[ظهور]] می‌کرد. ارهاصات، رؤیاهای فوق‌العاده عجیبی بوده که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به‌ خصوص در ایام نزدیک به [[رسالت]] می‌دیده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
 
==== [[مبارزه با ظلم]] ====
او در [[دوران جاهلیت]] با گروهی که آنها نیز از [[ظلم و ستم]] [[رنج]] می‌بردند برای [[دفاع از مظلومان]] و [[مقاومت]] در برابر [[ستمگران]] هم‌پیمان شد. این [[پیمان]] در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]] از شخصیت‌های مهم [[مکه]] بسته شد و به نام "[[حلف‌الفضول]]" نامیده شد. او بعدها در دوره [[رسالت]] از آن [[پیمان]] یاد می‌کرد و می‌گفت: حاضر نیستم آن [[پیمان]] بشکنم و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.
 
==== [[شهرت]] به [[راستی]]، [[عقل]] و [[امانت]] ====
در دوران پیش از [[رسالت]]، او را [[محمد امین]] می‌خواندند و به [[صداقت]] و امانتش [[اعتماد]] فراوان داشتند. در بسیاری از [[کارها]] به قول او اتکا می‌کردند. پس از [[بعثت]] نیز [[قریش]] با همه دشمنی‌ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت‌های خود را به او می‌سپردند. از همین‌رو پس از [[هجرت به مدینه]]، [[امام علی|على]] {{ع}} را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که [[امانت‌ها]] را به صاحبان اصلی برساند. در ابتدای [[ابلاغ]] [[رسالت]] نیز وقتی که فرمود: "آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده‌اید؟. همه گفتند: ابداً، ما تو را به [[صدق]] و [[امانت]] می‌شناسیم".
 
هنگام [[نصب]] دوباره [[حجرالاسود]]، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، [[پیامبر]] به واسطه [[اعتماد]] مکیان به [[صداقت]] و [[عقل]] او، قضیه را به شکل بسیار ساده‌ای حل کرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
 
==== مسافرت‌ها ====
[[رسول اکرم]] {{صل}}، در [[جوانی]] دو بار به خارج [[عربستان]] [[مسافرت]] کرد که هر دو پیش از دوره [[رسالت]] و به [[سوریه]] بوده است؛ نخستین سفر حضرت به [[شام]]، همراه [[ابوطالب]] و [[ملاقات]] او با "بحیرای [[راهب]]" بنا بر قول مشهور در [[دوازده]] سالگی ایشان بوده است<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref> و سفر دیگر در بیست‌ و پنج سالگی به عنوان عامل [[تجارت]]<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ص ۱۹۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>
 
==== شغل‌ها ====
او از [[بیکاری]] و بطالت متنفر بود. می‌گفت: خدایا، از کسالت و بی‌نشاطی، از [[سستی]] و [[تنبلی]] و از عجز و [[زبونی]] به تو [[پناه]] می‌برم<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>.
 
بسیاری از [[پیامبران]] در دوران پیش از رسالتشان [[شبانی]] می‌کرده‌اند؛ [[پیامبر اسلام]] {{صل}} نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، می‌چرانیده و برمی‌گشته است. او بازرگانی هم کرده است. [[سفر]] اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
 
=== [[ازدواج]] ===
{{اصلی|ازدواج پیامبر خاتم با خدیجه دختر خویلد}}
در مسافرت دومی که پیامبر {{صل}} انجام داد، حضرت با [[سرمایه]] "[[خدیجه]]" دختر "[[خویلد]]" همراه مردانی از [[قریش]] برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.</ref>. در همین زمان بود که با راهبی به نام "[[مسطور]]" [[ملاقات]] کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. آشنایی [[خدیجه]] با [[پیامبر]] {{صل}} نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب [[ازدواج]] با ایشان شد. [[رسول خدا]] {{صل}} در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۳.</ref>
 
تا زمانی که [[حضرت خدیجه]] زنده بود، حضرت، [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تا آخر [[عمر]] هر وقت نام [[خدیجه]] {{س}} را می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. این نشان‌دهنده منتهای وفاق [[روحی]] میان این [[زن]] و [[حضرت رسول]] {{صل}} است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
 
== [[پیامبر خاتم]] از [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]] تا [[هجرت پیامبر خاتم|هجرت]] ==
{{اصلی|بعثت پیامبر خاتم}}
در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]] {{ع}} بر پیامبر ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدین‌سان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]] {{صل}} آغاز گشت<ref>ر. ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>.
 
[[نبوّت]] [[پیامبر خاتم]] اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همه [[پیامبران الهی]] است ولی در [[حقیقت]] پیش از همۀ آنها بوده است و نسبت به [[پیامبران پیشین]] [[برتری]] دارد. [[امام صادق]] {{ع}} در [[حدیثی]] به این مسأله اشاره دارند. "علی بن معمّر" می‌گوید از [[امام صادق]] {{ع}} دربارۀ [[آیه]] {{متن قرآن|هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى}}<ref>«این (پیامبر)، بیم‌دهنده‌ای از همان بیم‌دهندگان نخستین است» سوره نجم، آیه ۵۶.</ref> سؤال کردم، حضرت فرمود: «مقصود از او [[محمّد]] {{صل}} است آنگاه که آنها را به [[اقرار]] به [[خدا]] در ذرّ اوّل خواند. او نخستین کسی است که به [[ربوبیّت]] [[پروردگار]] عالم [[اقرار]] کرد<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی) قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ}}؛ بحارالانوار، ج۵، ص۲۵۰.</ref> و در جواب [[قریش]] که از ایشان درباره پیشی گرفتنش بر [[پیامبران]] دیگر سؤال کرده بودند؛ فرمود: همانا من اوّلین کسی بودم که به پروردگارم [[اقرار]] کردم و اوّلین کسی بودم که [[اجابت]] کردم آنگاه که از [[پیامبران]] [[پیمان]] گرفت و آنان را بر نفس خویش [[شاهد]] ساخت «آیا من [[پروردگار]] شمانیستم گفتند: چرا» پس من نخستین [[پیامبری]] بودم که «بلی» گفتم. پس در [[اقرار]] به [[خدای تعالی]] بر آنها پیشی گرفتم»<ref>{{متن حدیث|إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴. </ref>.
 
[[دعوت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} دعوتی فراگیر و [[جهان‌شمول]] است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>. در میان [[پیامبران]] [[حق]]، کمتر [[پیامبری]] را می‌توان یافت که [[بعثت]] او جهانی باشد. اگر چه در روایتی درباره [[پیامبران اولوالعزم]] آمده است که آنان بر [[شرق]] و [[غرب]]، و جنّ و [[انس]] [[مبعوث]] شده بودند. ولی این امر درباره [[حضرت نوح]] و [[عیسی]] {{ع}} مورد [[اختلاف]] است. اما به تصریح [[قرآن کریم]] و به دلالت [[روایات اهل بیت]] {{ع}} [[رسالت پیامبر]] خاتم جهانی است. از [[سوره]] جنّ بر می‌آید که آنان نیز در حیطۀ [[هدایت]] [[پیامبر گرامی اسلام]] قرار دارند. [[امام صادق]] {{ع}} در روایتی [[رسالت پیامبر]] خاتم بر همه [[انسان‌ها]] و جنّها را بیان کرده است: «همانا [[خداوند متعال]] [[محمّد]] را [[شرایع]] [[نوح]] و [[ابراهیم]] و [[موسی]] و [[عیسی]] عطا کرد... و او را بر همه سفید و سیاه و جنّ و [[انس]] فرستاد»<ref>{{متن حدیث|إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالی أعطی مُحَمَّدآ شَرَایِعَ نوُح وَإبْرَاهِیم وَمُوسَی وَعِیسَی... وَأرْسَلَهُ کَافَّةً إلَی الأبْیَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس}}؛ کافی، ج۲، ص۱۷.</ref>.<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۳.</ref>
 
==== [[دعوت پنهانی پیامبر خاتم]] ====
{{اصلی|دعوت پنهانی پیامبر خاتم}}
 
[[سیره‌نویسان]]، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]] {{س}} از [[زنان]] و [[علی]] {{ع}} از مردان دانسته‌اند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. [[دعوت به اسلام]] تا سه سال، پنهانی و پس از آن آشکار شد و [[رسول خدا]] {{صل}} با [[نزول]] [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شعراء]] [[مأمور]] شد تا نخست، خویشاوندانش را به [[اسلام]] فرا خواند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} [[دعوت]] خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز [[علی]] {{ع}} کسی [[حمایت]] خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. [[رسول اکرم]] {{صل}} به حاضران گفت: "بدانید که [[علی]]، [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من است. سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید”<ref> شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.
 
با علنی شدن [[دعوت به اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]]، نزد [[عموی پیامبر]]، [[ابوطالب]] رفتند و ابتدا با [[تطمیع]] و سپس با [[تهدید]] کوشیدند [[مانع]] [[دعوت پیامبر]] {{صل}} شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
 
[[ابوطالب]] که بر [[جان]] [[خاتم انبیا]] {{صل}} می‌ترسید [[تهدید]] [[مشرکان]] را با حضرت در میان نهاد. [[پیامبر]] {{صل}} با [[قاطعیت]] چنین پاسخ داد: "عمو [[جان]]! اگر [[قریش]]، [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[دعوت]] خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[ابوطالب]] که [[پیامبر]] {{صل}} را در [[دعوت]] خویش مُصر دید، گفت: "هرگونه می‌خواهی عمل کن. به [[خدا]] [[سوگند]]! هیچ‌گاه دست از یاری‌ات برنخواهم داشت”<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[مشرکان]] بهتر دیدند با [[نرمش]] و [[گفتگو]]، [[ابوطالب]] را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "[[عمارة بن ولید بن مغیرة]]" را که [[جوان]]، [[زیبا]] و [[شجاع]] بود به [[فرزندی]] گیرد و در مقابل، [[رسول خدا]] {{صل}} را برای کشتن به آنها بسپارد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.</ref>؛ اما [[ابوطالب]] با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت [[دفاع]] کرد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۵.</ref>
 
==== [[هجرت به حبشه]] به دستور پیامبر {{صل}} ====
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
با افزایش معارضه [[قریش]] با حضرت، [[مسلمانان]] در [[اندیشه]] ایجاد پایگاهی [[جدید]]، خارج از [[مکه]] افتادند. به همین [[دلیل]] به [[دستور]] [[پیغمبر]] {{صل}} ۱۱ مرد و ۴ [[زن]] [[مسلمان]]، روانه [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. این [[کشور]]، [[پادشاهی]] [[عادل]] و [[مسیحی]] داشت. تلاش [[قریش]] برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه [[مشرکان]] مبنی بر [[اسلام آوردن]] [[اهل مکه]] بازگشتند و پس از [[آگاهی]] از [[دروغ]] بودن آن، همراه [[مهاجران]] مرحله دوم [[هجرت]] که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ [[زن]] بود، عازم [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. اشراف [[مکه]] که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از [[مکه]] شدند، [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به [[مکه]]، به [[حبشه]] فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵.</ref>
 
==== [[محاصره]] [[شعب ابی‌طالب]] ====
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
ناکامی [[قریش]] در بازگرداندن [[مهاجران]]، آنان را به اتخاذ "[[محاصره اقتصادی]] و [[اجتماعی]]" درباره [[بنی‌هاشم]] کشاند. بر اساس این [[پیمان]]، کسی [[حق]] [[ازدواج]] و یا خرید و فروش با [[فرزندان هاشم]] و [[عبدالمطلب]] را نداشت. متعاقب این [[پیمان]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[بنی‌هاشم]] در [[سال هفتم بعثت]] به مدت ۳ سال در [[شعب ابی‌طالب]] ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.</ref>. [[خبر غیبی]] [[پیامبر]] {{صل}}، مبنی بر خورده شدن [[عهدنامه]] به [[وسیله]] موریانه و عواملی دیگر، سبب [[آزادی]] آنها و بازگشتشان به [[مکه]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref>.
 
[[وفات]] [[خدیجه]] {{س}} در شصت و پنج سالگی در [[رمضان]] [[سال]] دهم رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.</ref>. یک ماه بعد، [[ابوطالب]] در ماه [[شوال]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.</ref>؛ از این رو [[سال دهم بعثت]] به [[عام‌الحزن]] [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۶.</ref>
 
=== [[سفر به طائف]] ===
پس از [[رحلت ابوطالب]] فشارها و [[مشکلات]] آن حضرت افزایش یافت و از این روی [[تصمیم]] گرفت با [[مهاجرت]] به مکان مناسب، [[وظایف دینی]] خود را ادا کند. یکی از مکان‌هایی که ایشان تصمیم گرفت به آن [[سفر]] کند، [[طائف]] بود، اما ایشان پیش از [[سفر به طائف]] دیدارهایی با برخی از [[قبایل عرب]] داشت و سرانجام [[تصمیم]] گرفت به [[طائف]] [[سفر]] کند. به نوشته برخی منابع در هنگام هجرت به طائف، علی {{ع}} و [[زید بن حارثه]] او را [[همراهی]] می‌کردند<ref>عزالدین بن هبة الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۶.</ref>. در طول این سفر، رسول خدا {{صل}} به مدت بیست و شش [[روز]] از مکه [[غایب]] شد<ref>عزالدین بن هبة الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۶.</ref>. اهالی طائف [[قبیله ثقیف]] نه تنها [[دعوت پیامبر]] {{صل}} را نپذیرفتند، بلکه بردگان و دیوانگان را نیز [[مأمور]] کردند تا آن حضرت را مورد [[اذیت]] و [[آزار]] قرار دهند<ref>احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.</ref>.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۸۷.</ref>


=== [[بیعت عقبه اول]] ===
درست در زمانی که کار [[دعوت]] در [[مکه]] و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از [[مردم]] یثرب در سال یازدهم [[بعثت]]<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.</ref> به [[دیدار]] [[پیامبری]] شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.


==ولادت==
محتوای [[آیین اسلام]] و [[قدرت]] [[نفوذ]] [[خاتم رسولان]] {{صل}}، به [[ایمان آوردن]] شش تن از [[خزرجیان]] در "[[عقبه]]" [[منی]] انجامید. در سال دوازدهم [[بعثت]]، از یثرب، [[دوازده تن]] [[مسلمان]] که از "[[اوس]]" و "[[خزرج]]" بودند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.</ref>، برای [[دیدار]] مجدد با حضرت به [[مکه]] رفتند و [[دعوت]] آن بزرگوار را که نویدبخش [[صداقت]]، [[صلح]]، [[آرامش]] و [[پرهیزگاری]] بود با این مفاد پذیرفتند: [[شرک]] نورزند؛ دزدی و [[زنا]] نکنند؛ [[فرزندان]] خود را نکشند و در امور خیری که [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد از او [[اطاعت]] کنند. این [[بیعت]] به "[[بیعة النساء]]" مشهور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۷.</ref>
*[[تولد]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[تولد]] [[سعادت]]، [[توحید]]، [[ایمان]]، [[تمدن]] و [[انسانیت]] است. [[سرنوشت]] [[معنوی]] [[بشر]] در این روز و با ولادت این مولود عظیم‌الشأن [[تعیین]] شد. اگر اهمیت و تأثیر وجود کسی را بخواهیم [[درک]] کنیم، باید فرض کنیم که اگر او نبود [[جهان]] چه سرنوشتی داشت و ما چه سرنوشتی داشتیم؟ قطعاً [[سرنوشت]] [[جهان]] غیر این بود که هست؛ چه از جهت [[اخلاق]] و [[ایمان]] و چه از لحاظ [[علم]] و [[تمدن]].<ref>یادداشت‌ها، ج ۹، ص ۱۰۵.</ref>
*ولادت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماه [[ربیع‌الاول]] است. [[اهل‌تسنن]] بیشتر روز دوازدهم را گفته‌اند و [[شیعه]] روز هفدهم را. [[رسول خدا]] در فصل [[بهار]] متولد شده است. [[شیعه]] [[معتقد]] است که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[روز جمعه]] به [[دنیا]] آمده‌اند؛ [[اهل‌تسنن]] بیشتر گفته‌اند در روز [[دوشنبه]]. شاید [[اتفاق نظر]] باشد که [[حضرت]] پس از [[طلوع فجر]] به [[دنیا]] آمده‌اند، در بین‌الطلوعین.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==دوران [[کودکی]]==
=== [[بیعت عقبه دوم]] ===
*[[پدر]] بزرگوار [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]]{{صل}}، [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]، [[جوانی]] بسیار [[زیبا]]، [[رشید]]، مؤدب و معقول بود که در همه [[مکه]] می‌درخشید. او با [[آمنه دختر وهب]] که از [[فامیل]] نزدیک آنها به شمار می‌آید، [[ازدواج]] می‌کند. در حدود [[چهل]] روز بیشتر از ازدواجش نمی‌گذرد که او با [[عزم]] سفر بازرگانی به [[شام]] و [[سوریه]] از [[مکه]] خارج می‌شود و در برگشت، در [[مدینه]] [[وفات]] می‌کند و [[پیامبر خاتم|محمد]]{{صل}} [[یتیم]] به [[دنیا]] می‌آید. به رسم آن وقت [[عرب]]، برای [[تربیت کودک]] لازم می‌دانستند که بچه را به مرضعه بدهند تا به [[بادیه]] ببرد و در آنجا به او شیر بدهد. زنی از [[قبیله]] بنی‌سعد به نام [[حلیمه سعدیه]] از [[بادیه]] به [[مکه]] می‌آید و این طفل نصیب او می‌شود؛ حلیمه و شوهرش [[نقل]] می‌کنند که از روزی که این [[کودک]] پا به [[خانه]] ما گذاشت، گویی [[برکت]]، از [[زمین]] و [[آسمان]] بر [[خانه]] ما می‌بارید. این [[کودک]] تا چهار سالگی دور از [[مادر]] و دور از جد و [[خویشاوندان]] و دور از [[شهر]] [[مکه]]، در [[بادیه]] در میان [[بادیه‌نشینان]]، پیش دایه [[زندگی]] می‌کند. در چهار سالگی [[مادر]] [[مهربان]]، این بچه را در دامن خود می‌گیرد. برای [[آمنه]] که علاقه وافر به شوهر خود دارد، [[بدیهی]] است که بچه برای او یک یادگار بسیار بزرگ از شوهر [[عزیز]] و محبوبش است، به خصوص اگر این بچه پسر باشد. [[آمنه]] تمام آرزوهای خود در کنار [[عبدالله]] را، در این [[کودک]] خردسال می‌دید. او برای [[دیدار]] خویشاوندانش به [[مدینه]] [[مسافرت]] می‌کند و در این سفر [[کودک]] پنج ساله خود و کنیزش [[ام ایمن]] را همراه می‌برد. [[آمنه]] در بازگشت، در بین راه [[مکه]] و [[مدینه]]، در منزلی به نام [[ابواء]]، مریض می‌شود و در همان جا [[وفات]] می‌کند.[[محمد]] خردسال، [[مرگ]] [[مادر]] را در خلال [[مسافرت]]، به چشم می‌بیند. [[مادر]] را در همانجا [[دفن]] می‌کنند و او همراه [[ام ایمن]] به [[مکه]] برمی‌گردد.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۹۲-۱۹۵.</ref>
در سال سیزدهم هجرت، هنگام [[حج]]، هفتاد و سه مرد و دو [[زن]] در [[عقبه]] گرد آمدند. [[پیامبر]] {{صل}} همراه عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] با [[نمایندگان]] [[مدینه]] بر این [[پیمان]] [[بیعت]] کردند که با [[دشمن]] او [[دشمن]] و با [[دوست]] او [[دوست]] باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.
*از [[کودکی]] آثار [[عظمت]] و فوق‌العادگی از چهره، [[رفتار]] و گفتار [[محمد]]{{صل}} پیدا بود. [[عبدالمطلب]] که کفالت او را بر عهده داشت، به [[فراست]] دریافته بود نوه‌اش آینده‌ای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش [[عبدالمطلب]] درگذشت و طبق [[وصیت]] او، [[ابوطالب]] عموی بزرگش عهده‌دار کفالت او شد. [[ابوطالب]] نیز از [[رفتار]] عجیب این [[کودک]] که با سایر [[کودکان]] شباهت نداشت، در شگفت می‌ماند. هرگز دیده نشد که او مانند [[کودکان]] همسالش نسبت به [[غذا]] [[حرص]] و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا می‌کرد و از [[زیاده‌روی]] [[امتناع]] می‌ورزید. بر خلاف [[کودکان]] همسالش و بر خلاف عادت و [[تربیت]] آن روز، موهای خویش را مرتب می‌کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه می‌داشت. [[ابوطالب]] روزی از او خواست که در حضور او جامه‌هایش را بکند و به بستر رود؛ او این [[دستور]] را با [[کراهت]] تلقی کرد و چون نمی‌خواست از [[دستور]] عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه‌ام را بکنم.
*[[ابوطالب]] از این سخن [[کودک]] در شگفت شد؛ زیرا در [[عرب]] آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت‌های [[بدن]] خود احتراز نداشتند. [[ابوطالب]] می‌گوید: من هرگز از او [[دروغ]] نشنیدم، کار ناشایسته و [[خنده]] بی‌جا ندیدم، به بازی‌های بچه‌ها رغبت نمی‌کرد، [[تنهایی]] و [[خلوت]] را [[دوست]] می‌داشت و در همه حال [[متواضع]] بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]  ج ۲، ص ۲۵۲.</ref>
*[[پیامبر اکرم]] بعدها در دوره [[رسالت]]، از [[کودکی]] خودش فرمود: گاهی [[احساس]] می‌کردم که گویی یک [[نیروی غیبی]] مرا [[تأیید]] می‌کند.
*[[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: فرشتگانی بودند که از [[کودکی]] او را [[همراهی]] می‌کردند. [[پیامبر]] فرمود: من گاهی [[سلام]] می‌شنیدم، و کسی به من می‌گفت [[السلام]] علیک یا [[محمد]]! نگاه می‌کردم، کسی را نمی‌دیدم. گاهی با خودم [[فکر]] می‌کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من [[سلام]] می‌دهد، بعد فهمیدم [[فرشته]] [[الهی]] بود که به من [[سلام]] می‌داده است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref> <ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


==[[دوران جوانی]]==
هنگام بازگشت، [[پیامبر]] {{صل}} ۱۲ [[نقیب]] برای انجام برنامه‌های [[تبلیغی]] برای آنان برگزید<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. با روند رو به [[رشد]] [[نفوذ اسلام]] در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و [[آزار]] [[مشرکان]]، [[خاتم انبیا]] {{صل}} جز [[ناتوانان]]، [[بیماران]] و محبوسان، تمام [[مسلمانان]] مکی و [[انصار]] [[مهاجر]] را از [[مکه]] به یثرب فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۷.</ref>
*در میان همه [[پیامبران]] [[جهان]]، [[پیامبر اکرم]] یگانه [[پیامبر]] است که [[تاریخ]] کاملاً مشخصی دارد. مختصری از سوابق و قضایای پیش از [[رسالت]] [[پیامبر خاتم|پیغمبر اکرم]]{{صل}} را در موارد زیر می‌توان جست:


==[[آلوده]] نشدن به [[لهو و لعب]]==
=== [[لیلة المبیت]] ===
*[[مکه]] دو خصوصیت داشت: مرکز [[بت‌پرستی]] و مرکز [[تجارت]] و بازرگانی [[عربستان]] بود. در این [[شهر]] [[سرمایه‌داران]] [[عرب]]، برده‌ها و کنیزها را خرید و فروش می‌کردند. در نتیجه، [[مکه]] مرکز عیش‌ ونوش اعیان و اشراف با انواع [[لهو]] و لعب‌ها، شراب‌خواری‌ها، نواختن‌ها و رقاصی‌ها بود؛ به گونه‌ای که کنیزهای سپید و [[زیبا]] را از [[روم]] ([[شام]] و [[سوریه]]) خریده، به [[مکه]] می‌آوردند و عشرتکده درست می‌کردند و از این عشرتکده‌ها استفاده [[مالی]] می‌کردند. یکی از چیزهایی که [[قرآن]] به‌خاطر آن سخت به اینها می‌تازد، همین است. می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا}}؛<ref>و کنیزان خود را که  خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید؛ سوره نور، آیه ۳۳.</ref> آن کنیزها می‌خواستند [[عفاف]] خودشان را [[حفظ]] کنند، ولی آنان به [[اجبار]] ایشان را به [[زنا]] وادار می‌کردند. خانه‌های [[مکه]] در دو قسمت بالا و پایین [[شهر]] بود و در بالای [[شهر]]، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. [[پیامبر اکرم]] در تمام عمرش، به این امور [[آلوده]] نشد و هرگز در هیچ [[مجلسی]] از این مجالس [[مکه]] شرکت نکرد<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.
[[قریش]] با اطلاع از ایجاد پایگاه در [[مدینه]]، درصدد [[قتل پیامبر]] {{صل}} برآمدند و برای آنکه [[بنی‌هاشم]] از [[خون‌خواهی]] او درگذرد و به گرفتن [[خون]] بها [[راضی]] شوند، [[تصمیم]] گرفتند از هر [[قبیله]]، [[جوانی]] برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به [[قتل]] برسانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} در [[شب]] عملی کردن [[توطئه]]، [[علی]] {{ع}} را در بستر خود خوابانید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.</ref> و خود با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] در [[غار]] نزدیک [[مکه]] به نام "ثور" توقف و سپس به [[یثرب]] [[مهاجرت]] کرد<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص ۱۷ ـ ۱۸.</ref>.


==دوری از [[بت‌پرستی]]==
== پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت ==
*در تمام آن [[چهل]] سال [[پیش از بعثت]] و در آن محیط [[بت‌پرستی]]، او هرگز بتی را [[سجده]] نکرد. البته عده قلیلی بوده‌اند معروف به "[[حنفا]]" که آنها هم از [[سجده]] کردن [[بت‌ها]] احتراز داشته‌اند<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.
=== [[هجرت به مدینه]] ===
{{اصلی|زندگی پیامبر خاتم در مدینه|اسلام در مدینه|اقدامات اولیه پیامبر}}
حضرت، روز [[دوشنبه]] ۱۲ [[ربیع‌الاول]] به [[قبا]] رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[علی]] {{ع}} سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به [[مردم]]، با دختر [[رسول خدا]] {{صل}} و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] روانه [[مدینه]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[پیغمبر]] {{صل}} در [[روز جمعه]] با گروهی از "[[بنی‌النجار]]" و هشتاد خانوار از [[قبیله]] "بنی‌سالم بن عوف" که [[اسلام]] آورده بودند، نخستین "[[نماز جمعه]]" را در [[مدینه]] برپا کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.</ref>. آن حضرت پس از چند روز توقف در محله [[قبا]] و با رسیدن [[حضرت علی]] {{ع}} راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این [[شهر]]، خریداری [[زمین]] مسجدی بود که بعدها به [[مسجد النبی]] معروف شد. آن حضرت، این [[زمین]] را از دو [[کودک]] [[یتیم]] خرید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.</ref>.<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۸.</ref>


==ارهاصات==
=== جنگ‌های پیامبر خاتم ===
*از اولین مراحلی که [[پیامبر اکرم]] برای [[الهام]] و [[وحی الهی]] در دوران قبل از [[رسالت]] طی می‌کرد، دیدن رویاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق [[ظهور]] می‌کرد. ارهاصات، رؤیاهای فوق‌العاده عجیبی بوده که [[پیامبر اکرم]] به‌ خصوص در ایام نزدیک به [[رسالت]] می‌دیده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
{{اصلی|جنگ‌های پیامبر خاتم}}
پس از آنکه [[پیامبر]] {{صل}} و پیروانش به [[یثرب]] [[هجرت]] کردند، این [[شهر]] نام "[[مدینة النبی]]" به خود گرفت. وی ده سال بقیۀ [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و [[محبوب]] گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب [[دفاعی]] و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ مؤته]]، [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]]<ref>ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref>.


==[[مبارزه با ظلم]]==
==== [[جنگ بدر]] ====
*او در [[دوران جاهلیت]] با گروهی که آنها نیز از [[ظلم و ستم]] [[رنج]] می‌بردند برای [[دفاع از مظلومان]] و [[مقاومت]] در برابر [[ستمگران]] هم‌پیمان شد. این [[پیمان]] در [[خانه]] [[عبدالله بن جدعان]] از شخصیت‌های مهم [[مکه]] بسته شد و به نام "[[حلف‌الفضول]]" نامیده شد. او بعدها در دوره [[رسالت]] از آن [[پیمان]] یاد می‌کرد و می‌گفت: حاضر نیستم آن [[پیمان]] بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
[[جنگ بدر]] یا "بدرالکبری" نخستین و مهم‌ترین [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] و [[کافران]] [[قریش]] است که در هفدهم [[ماه رمضان]] [[سال دوم هجری]] واقع شد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم تعداد بودنشان به [[پیروزی]] رسیدند و چند تن از بزرگان [[مشرکان]] از جمله [[ابوجهل]] کشته یا [[اسیر]] شدند. از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و [[دلاوری]] مسلمانان به‌ویژه [[علی]] (ع) و [[حمزه]] [[سیدالشهداء]]، بود. در [[قرآن کریم]] از این [[غزوه]] یاد شده و نمونه‌ای از [[امدادهای الهی]] دانسته شده است<ref>ر. ک: [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[غزوه بدر (مقاله)|غزوه بدر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۳۳.</ref>.


==[[شهرت]] به [[راستی]]، [[عقل]] و [[امانت]]==
==== [[جنگ احد]] ====
*در دوران پیش از [[رسالت]]، او را [[محمد امین]] می‌خواندند و به [[صداقت]] و امانتش [[اعتماد]] فراوان داشتند. در بسیاری از [[کارها]] به قول او اتکا می‌کردند. پس از [[بعثت]] نیز [[قریش]] با همه دشمنی‌ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت‌های خود را به او می‌سپردند. از همین‌رو پس از [[هجرت به مدینه]]، [[امام علی|على]]{{ع}} را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که [[امانت‌ها]] را به صاحبان اصلی برساند.<ref>همان، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref> در ابتدای [[ابلاغ]] [[رسالت]] نیز وقتی که فرمود: "آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده‌اید؟. همه گفتند: ابداً، ما تو را به [[صدق]] و [[امانت]] می‌شناسیم".
جنگ اُحُد از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران [[پیغمبر]] {{صل}} است. این [[جنگ]]، یک سال پس از [[جنگ بدر]] در [[سال سوم هجری]] در دامنه رشته [[کوه]] [[اُحد]] اتفاق افتاد و مهمترین علت وقوع آن جبران [[شکست]] [[کفار]] [[قریش]] از [[مسلمانان]] در جنگ بدر بود. [[مشورت]] با مسلمانان منجر به جنگ در بیرون [[مدینه]] شد و نتیجه اولیه آن شکست [[مشرکان]] بود، اما با [[سرپیچی]] تیراندازان و حمله مجدد کفار؛ مسلمانان شکست خوردند و برخی از [[بهترین]] [[یاران پیامبر]] {{صل}} مانند حضرت [[حمزه]] به [[شهادت]] رسیدند. [[رشادت‌های علی]] {{ع}} در [[احد]] از وقایع معروف این [[غزوه]] است<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.
*هنگام [[نصب]] دوباره [[حجرالاسود]]، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، [[پیامبر]] به واسطه [[اعتماد]] مکیان به [[صداقت]] و [[عقل]] او، قضیه را به شکل بسیار ساده‌ای حل کرد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.


==مسافرت‌ها==
==== [[جنگ خندق]] ====
*[[رسول اکرم]]{{صل}}، در [[جوانی]] دو بار به خارج [[عربستان]] [[مسافرت]] کرد که هر دو پیش از دوره [[رسالت]] و به [[سوریه]] بوده است؛ یک سفر در [[دوازده]] سالگی همراه عمویش [[ابوطالب]]، و سفر دیگر در بیست‌ و پنج سالگی به عنوان عامل [[تجارت]]<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.
[[غزوه خندق]] یا [[احزاب]]، یکی از جنگ‌های [[رسول خدا]] {{صل}} با [[مشرکان]] و احزاب مخالف، در [[سال پنجم هجری]] است که در [[غرب]] [[مدینه]] اتفاق افتاد. تحریک [[قبیله]] [[بنی‌نضیر]] و همداستان شدن [[قریش]] و برخی [[قبایل]] با آنان موجب [[اتحاد]] گروه‌های زیادی برای نابودی [[مسلمانان]] شد. به پیشنهاد [[سلمان]] برای جلوگیری از ورود [[دشمن]] خندقی در اطراف مدینه حفر شد. این [[جنگ]] با [[پیروزی]] مسلمانان تمام شد. هلاکت عمرو بن عبدود توسط [[علی]] {{ع}} از وقایع مهم این جنگ محسوب می‌شود<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[غزوه خندق (مقاله)|غزوه خندق]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۷۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۱-۶۲.</ref>.


==شغل‌ها==
==== [[فتح مکه]] ====
*او از [[بیکاری]] و بطالت متنفر بود. می‌گفت: خدایا، از کسالت و بی‌نشاطی، از [[سستی]] و [[تنبلی]] و از عجز و [[زبونی]] به تو [[پناه]] می‌برم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]] مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>
فتح مکه در پی آن روی داد که بر اساس "[[پیمان]] [[حدیبیه]]"، [[مسلمانان]] و [[کفار]] نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی می‌کردند و یا [[هم‌پیمانان]] خود را ضد [[هم‌پیمانان]] طرف مقابل به [[نبرد]] وا می‌داشتند و یا آنان را در [[نبرد]]، [[یاری]] می‌رساندند؛ اما [[قریش]] با [[تجهیز]] "بنوبکر" ـ که با آنان هم‌پیمان بودند ـ علیه [[قبیله]] "[[خزاعه]]" که با [[مسلمانان]] هم‌پیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در [[نبرد]] علیه آنان، عملاً [[قرارداد]] [[حدیبیه]] را نقض کردند<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۵؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۵-۶۶.</ref>.
*بسیاری از [[پیامبران]] در دوران پیش از رسالتشان [[شبانی]] می‌کرده‌اند؛ [[پیامبر اسلام]] نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، می‌چرانیده و برمی‌گشته است. او بازرگانی هم کرده است. [[سفر]] اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.


==[[ازدواج]] با [[خدیجه]]==
=== [[حجة الوداع]] ===
*در ۲۵ سالگی، [[خدیجه]] از او خواستگاری می‌کند. این [[زن]] شیفته [[خلق و خوی]] و [[معنویت]] و [[زیبایی]] [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} بود.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۱۹۹.</ref>
حجة الوداع عبارت است از آخرین [[حج]] [[پیامبر]] {{صل}} که در [[سال دهم هجری]] انجام گرفت و از آن به "[[حجة الاسلام]]"، "[[حجة البلاغ]]"، "[[حجة الکمال]]" و "[[حجة التمام]]" نیز یاد می‌شود. در این حج پیامبر {{صل}} برنامه‌های اساسی [[دین اسلام]] از جمله چگونگی انجام حج تمتع و اعلام جانشینی [[حضرت علی]] {{ع}} در [[غدیر خم]] را به گوش همگان رساند<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[حجه‌ الوداع (مقاله)|حجه‌ الوداع]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۸۶؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۸.</ref>.
*تا این [[همسر]] زنده بود، [[حضرت]]، [[همسر]] دیگری [[اختیار]] نکرد. [[پیامبر اکرم]] تا آخر [[عمر]] هر وقت نام [[خدیجه]]{{س}} را می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. این نشان‌دهنده منتهای وفاق [[روحی]] میان این [[زن]] و [[حضرت رسول]]{{صل}} است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[آشنایی با قرآن (کتاب)|آشنایی با قرآن]]، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>.


==آوردن [[علی]] به منزل==
=== [[رحلت پیامبر خاتم]] ===
*[[پیامبر]] هم [[یتیم]] بود، هم [[فقیر]] و هم تنها. وقتی [[انسان]] به مرحله‌ای از [[فکر]] و احساس‌ها و ادراک‌های [[روحی]] و معنویت‌ها می‌رسد که خواه ناخواه دیگر با [[مردم]] زمانش تجانس ندارد، تنها می‌ماند.[[تنهایی]] [[روحی]] از [[تنهایی]] جسمی بسیار بدتر است.
{{اصلی|رحلت یا شهادت پیامبر خاتم}}
*[[پیامبر اکرم]] در میان [[قوم]] خود تنها بود؛ همفکر نداشت. بعد از سی سالگی در حالی که خودش با [[خدیجه]] [[زندگی]] تشکیل داده بود، على{{ع}} را در [[کودکی]] از عمویش [[ابوطالب]] می‌گیرد و به [[خانه]] خودش می‌آورد. تا وقتی که به [[رسالت]] [[مبعوث]] می‌شود و تنهایی‌اش با [[مصاحبت]] [[وحی الهی]] تقریباً از بین می‌رود، فقط این [[کودک]] مصاحب و همراهش است. یعنی در میان همه [[مردم]] [[مکه]] کسی که [[لیاقت]] [[همفکری]] و [[همراهی]] [[روحی]] او را داشته باشد، غیر از این [[کودک]] نیست. خود على{{ع}} [[نقل]] می‌کند که من [[کودک]] بودم، [[پیامبر]] وقتی به صحرا می‌رفت، مرا روی دوش خود سوار می‌کرد و می‌برد.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>
به نقل مشهور، پیامبر {{صل}} در ۲۸ صفر [[سال یازدهم هجری]] و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.</ref> و کسالت، [[رحلت]] فرمود<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>. [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: پیامبر به علی {{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۲۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)|مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>.


==دوران [[خلوت]] در [[غار حرا]]==
[[امام علی]] {{ع}} آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر [[پاک]] [[پیامبر]] می‌شد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای [[رسول خدا]]! با [[مرگ]] تو رشته‌ای پاره شد که در [[مرگ]] دیگران این‌گونه [[قطع]] نشد. با [[مرگ]] تو رشتۀ [[پیامبری]] و فرود آمدن [[پیام]] و [[اخبار]] آسمانی گسست. [[مصیبت]] تو، دیگر مصیبت‌دیدگان را به [[شکیبایی]] واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان [[عزادار]] کرد. اگر به [[شکیبایی]] [[امر]] نمی‌کردی و از [[بی‌‎تابی]] [[نهی]] نمی‌فرمودی، آنقدر [[اشک]] می‌ریختم تا اشک‌هایم تمام شود و این درد جان‌کاه همیشه در من می‌ماند و اندوهم جاودانه می‌شد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که [[زندگی]] را دوباره نمی‌توان بازگرداند و [[مرگ]] را نمی‌شود [[مانع]] شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگه‌دار!»<ref>{{متن حدیث|بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک}}؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.</ref>.<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۳-۶۷۴.</ref>
*[[ماه رمضان]] که می‌شد، او به کلی [[مکه]] را رها می‌کرد و یک توشه خیلی مختصر ([[آب]] و نانی) با خودش برمی‌داشت و به کوه حرا می‌رفت و تمام این ماه را به [[تنهایی]] در [[خلوت]] می‌گذراند. [[حضرت]]، در آنجا خدای خویش را [[عبادت]] می‌کرد. اینکه او چگونه [[تفکر]] می‌کرد؟ چگونه به خدای خودش [[عشق]] می‌ورزید؟ و چه عوالمی را در آنجا طی می‌کرد؟ برای ما قابل [[تصور]] نیست. [[امام علی|علی]]{{ع}} در آن ساعتی که بر [[پیامبر اکرم]] [[وحی]] نازل می‌شود آنجا حاضر بود و قسمت‌های فراوانی از [[عوالم]] [[پیغمبر]] را [[درک]] می‌کرد. او می‌گوید: من صدای ناله [[شیطان]] را در هنگام [[نزول وحی]] شنیدم. به [[پیامبر]] عرض کردم: یا [[پیامبر خاتم|رسول الله]]، هنگام [[نزول وحی]]، من صدای ناله این [[ملعون]] را شنیدم. فرمود: بله على [[جان]]! تو هر چه را من می‌شنوم، می‌شنوی و هر چه من می‌بینم، می‌بینی جز آنکه تو [[پیامبر]] نیستی.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]] مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۰۰.</ref><ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]، ص ۱۵ تا ۲۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{فهرست اثر}}
{{مدخل وابسته}}
{{ستون-شروع|5}}
* [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم]]
*'''نخست: از ولادت تا [[بعثت]]:'''
* [[جنگ‌های پیامبر خاتم]]
** [[نسب]] و [[کنیه]]
* [[سیره پیامبر خاتم]]
** [[ولادت پیامبر خاتم]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
** [[رویدادهای هنگام تولد]]
** [[شق صدر]] ([[شکافتن سینه]])
**  [[دوران کودکی پیامبر خاتم]]
** [[سفر پیامبر خاتم به یثرب]]
** [[کفالت عبدالمطلب]]
** [[کفالت ابوطالب]]
** [[سفرهای پیامبر خاتم پیش از بعثت]]
** [[سفر دوم پیامبر خاتم به شام]]
** [[شرکت پیامبر خاتم در جنگ‌های فجار]]
** [[حلف الفضول]] ([[پیمان برتر]])
** [[شغل پیامبر خاتم پیش از پیامبری]]
** [[ازدواج پیامبر خاتم با حضرت خدیجه]]
** [[امین بودن پیامبر خاتم]]
** [[نصب حجرالأسود]]
** [[اهل کتاب و پیامبر خاتم پیش از بعثت]]
** [[سرپرستی امام علی]]
** [[ارهاصات]]، [[هواتف]] و [[هواجس]]
** [[عبادت پیامبر خاتم]]
** [[امی بودن پیامبر خاتم]]
** [[شمایل]] و [[سجایای اخلاقی پیامبر خاتم]]
*'''از [[بعثت]] تا [[هجرت به مدینه]]:'''
**  [[نخستین آیات]]
**  [[روایات بعثت]]
**  [[نخستین مسلمان]]
**  [[فترت وحی]]
**  [[مراحل دعوت به اسلام]]
***[[دعوت سری]] ([[دعوت پنهانی]])
***[[دعوت خویشاوندی]]
***[[دعوت عمومی]]
**  [[برخورد مشرکان با اسلام]]
**  [[هجرت به حبشه]]
**  [[محاصره اقتصادی و اجتماعی]]
**  [[سفر به طائف]]
**  [[زمینه‌ها‌ی هجرت به یثرب]]
**  [[بیعت عقبه اول]]
**  [[بیعت عقبه دوم]]
**  [[هجرت مسلمانان به یثرب]]
*'''از [[هجرت]] تا [[رحلت]]:'''
**  [[حوادث دوران مدینه]]
***[[اسلام در مدینه]]
***[[ورود پیامبر خاتم به مدینه]]
***[[اقدامات اولیه]]
***[[مغازی]]
***[[سرایا]]
***[[تغییر قبله]]
***[[جنگ بدر]]
***[[پیکار بنی قینقاع]]
***[[جنگ احد]]
***[[جنگ حمراالاسد]]
***[[جنگ بنی نضیر]]
***[[از جنگ بنی نضیر تا نبرد خندق]]
***[[جنگ خندق]]
***[[بنی قریظه]]
***[[صلح حدیبیه]]
***[[پیکار خیبر]]
***[[جنگ موته]]
***[[فتح مکه]]
***[[جنگ حنین و طائف]]
***[[تبوک]]
***[[اعلام برائت]]
***[[عام الوفود|وفود]]
***[[حجه الوداع]]
***[[لشکر اسامه]]
***[[وصیتی که نوشته نشد]]
*'''[[رحلت]] یا [[شهادت]]:'''
*'''[[سیره پیامبر خاتم]]:'''
**[[سیره سیاسی]] و [[نظام اداری]]
**[[کارگزاران]]
**[[قاضیان]]
**[[عاملان صدقات]]
**کتاب
**[[مبلغان]]
**[[سیره نظامی]]
**[[سیره اخلاقی]]
**[[سیره فردی]]
**[[سیره خانوادگی]]
**[[تعداد همسران]]
**[[فلسفه ازدواج‌های متعدد]]
{{پایان}}
{{پایان}}
 
==منابع==
* [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]
* [[پرونده:1368965.jpg|22px]] [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|'''سیری در سیره نبوی''']]


==پانویس==
== منابع ==
{{یادآوری پانویس}}
{{منابع}}
{{پانویس2}}
# [[پرونده:1368965.jpg|22px]] [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|'''سیری در سیره نبوی''']]
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']]
# [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']]
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)| گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1100354.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|مقاله «غزوه احد»]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[حسین قاضی‌خانی|قاضی‌خانی، حسین]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
# [[پرونده:8989.jpg|22px]] [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]]، [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۱''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[سید جمال‌الدین دین‌پرور|دین‌پرور، سید جمال‌الدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[پژوهشکده تحقیقات اسلامی]]، [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}


{{پیامبر خاتم افقی}}
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]
[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:سرگذشت زندگی پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۲

سرگذشت زندگی پیامبر خاتم (ص) در سه بخش بررسی می‌شود: از تولد تا بعثت؛ از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت. حوادثی همچون ازدواج آن حضرت، بعثت، هجرت به حبشه، محاصره شعب ابی‌طالب، بیعت عقبه اول و دوم، لیلة المبیت، هجرت به مدینه، جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خندق، فتح مکه، حجة الوداع و... در این دوران قرار دارد.

مقدمه

بخش عمده دوران زندگانی پیامبر مربوط به پیش از اسلام است. سال تولد رسول خدا (ص) ابرهه بن صباح حبشی حمیری پادشاه حبشه برای نابود کردن خانه خدا با فیل به سوی مکه یورش آورد. خداوند برای حفاظت از خانه‌اش پرنده ابابیل را فرستاد تا به فرمان الهی سنگ‌ریزه‌هایی به نام “سجیل” بر سر مهاجمان انداختند و تمام آنان نابود شدند[۱]. چون این حادثه بسیار مهم بود، منشأ تاریخ در میان عرب و مردم مکه شد و مکیان احترام ویژه‌ای یافتند[۲].[۳]

پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت

ولادت پیامبر خاتم

عموم سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران[۴] معتقدند تولد پیامبر اکرم (ص) در "عام الفیل" (سالی که ابرهه برای خرابی خانه کعبه آمده بود)[۵]، سال ۵۷۰ م بوده است[۶]؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.

همچنین اکثریت قریب به اتفاق محدثان و مؤرخان بر این اعتقادند که تولد پیامبر (ص) در ربیع‌الاول بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، اختلاف دارند[۷]. شیعیان[۸]، تولد وی را هفدهم ربیع‌الاول[۹]، روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیع‌الاول[۱۰]، روز دوشنبه می‌دانند[۱۱].[۱۲]

محل تولد رسول اکرم (ص)، ورودی شعب ابی طالب است که پس از هجرت رسول خدا (ص) به یثرب، عقیل این خانه را تصرف کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند[۱۳]. البته محل تولد آن حضرت در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان بوده است. در قرن دوم هجری، خیزران، همسر هارون، آن محل را خرید و به مسجد تبدیل کرد[۱۴].

دوران کودکی

پدر بزرگوار رسول اکرم (ص)، عبدالله، جوانی بسیار زیبا، رشید، مؤدب و معقول بود که در همه مکه می‌درخشید. او با آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار می‌آید، ازدواج می‌کند. در حدود چهل روز بیشتر از ازدواجش نمی‌گذرد که او با عزم سفر بازرگانی به شام و سوریه از مکه خارج می‌شود و در برگشت، در مدینه وفات می‌کند و محمد (ص) یتیم به دنیا می‌آید. به رسم آن وقت عرب، برای تربیت کودک لازم می‌دانستند که بچه را به مرضعه بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا به او شیر بدهد. زنی از قبیله بنی‌سعد به نام حلیمه سعدیه از بادیه به مکه می‌آید و این طفل نصیب او می‌شود[۱۵]؛ حلیمه و شوهرش نقل می‌کنند از روزی که این کودک پا به خانه ما گذاشت، گویی برکت، از زمین و آسمان بر خانه ما می‌بارید. این کودک تا چهار سالگی دور از مادر و دور از جد و خویشاوندان و دور از شهر مکه، در بادیه در میان بادیه‌نشینان، پیش دایه زندگی می‌کند. مدت اقامت پیامبر در بادیه، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است[۱۶]. در چهار سالگی مادر مهربان، این بچه را در دامن خود می‌گیرد. برای آمنه که علاقه وافر به شوهر خود دارد، بدیهی است که بچه برای او یک یادگار بسیار بزرگ از شوهر عزیز و محبوبش است، به خصوص اگر این بچه پسر باشد. آمنه تمام آرزوهای خود در کنار عبدالله را، در این کودک خردسال می‌دید. او برای دیدار خویشاوندانش به مدینه مسافرت می‌کند و در این سفر کودک پنج ساله خود و کنیزش ام ایمن را همراه می‌برد. آمنه در بازگشت، در بین راه مکه و مدینه، در منزلی به نام ابواء، مریض می‌شود و در همان جا وفات می‌کند. محمد خردسال، مرگ مادر را در خلال مسافرت، به چشم می‌بیند. مادر را در همانجا دفن می‌کنند و او همراه ام ایمن به مکه برمی‌گردد[۱۷].

از کودکی آثار عظمت و فوق‌العادگی از چهره، رفتار و گفتار محمد (ص) پیدا بود. عبدالمطلب که کفالت او را بر عهده داشت، به فراست دریافته بود نوه‌اش آینده‌ای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت[۱۸] و طبق وصیت او، ابوطالب عموی بزرگش عهده‌دار کفالت او شد[۱۹]. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت، در شگفت می‌ماند. هرگز دیده نشد او مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا می‌کرد و از زیاده‌روی امتناع می‌ورزید. بر خلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب می‌کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه می‌داشت. ابوطالب روزی از او خواست در حضور او جامه‌هایش را بکند و به بستر رود؛ او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمی‌خواست از دستور عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه‌ام را بکنم.

ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد؛ زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت‌های بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب می‌گوید: من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بی‌جا ندیدم، به بازی‌های بچه‌ها رغبت نمی‌کرد، تنهایی و خلوت را دوست می‌داشت و در همه حال متواضع بود[۲۰].

پیامبر اکرم بعدها در دوره رسالت، از کودکی خودش فرمود: گاهی احساس می‌کردم گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید می‌کند.

امام باقر (ع) می‌فرماید: فرشتگانی بودند که از کودکی او را همراهی می‌کردند. پیامبر فرمود: من گاهی سلام می‌شنیدم، و کسی به من می‌گفت "السلام علیک یا محمد"! نگاه می‌کردم، کسی را نمی‌دیدم. گاهی با خودم فکر می‌کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام می‌دهد، بعد فهمیدم فرشته الهی بود که به من سلام می‌داده است[۲۱].[۲۲]

دوران جوانی

در میان همه پیامبران جهان، پیامبر اکرم یگانه پیامبر است که تاریخ کاملاً مشخصی دارد. مختصری از سوابق و قضایای پیش از رسالت پیغمبر اکرم (ص) را در موارد زیر می‌توان جست:

آلوده نشدن به لهو و لعب

مکه دو خصوصیت داشت: مرکز بت‌پرستی و مرکز تجارت و بازرگانی عربستان بود. در این شهر سرمایه‌داران عرب، برده‌ها و کنیزها را خرید و فروش می‌کردند. در نتیجه، مکه مرکز عیش‌ و نوش اعیان و اشراف با انواع لهو و لعب‌ها، شراب‌خواری‌ها، نواختن‌ها و رقاصی‌ها بود؛ به گونه‌ای که کنیزهای سپید و زیبا را از روم (شام و سوریه) خریده، به مکه می‌آوردند و عشرتکده درست می‌کردند و از این عشرتکده‌ها استفاده مالی می‌کردند. یکی از چیزهایی که قرآن به‌خاطر آن سخت به اینها می‌تازد، همین است. می‌فرماید: ﴿وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا[۲۳]؛ آن کنیزها می‌خواستند عفاف خودشان را حفظ کنند، ولی آنان به اجبار ایشان را به زنا وادار می‌کردند. خانه‌های مکه در دو قسمت بالا و پایین شهر بود و در بالای شهر، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. پیامبر اکرم (ص) در تمام عمرش، به این امور آلوده نشد و هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس مکه شرکت نکرد[۲۴].

دوری از بت‌پرستی

در تمام آن چهل سال پیش از بعثت و در آن محیط بت‌پرستی، او هرگز بتی را سجده نکرد. البته عده قلیلی بوده‌اند معروف به "حنفا" که آنها هم از سجده کردن بت‌ها احتراز داشته‌اند[۲۵].

ارهاصات

از اولین مراحلی که پیامبر اکرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می‌کرد، دیدن رؤیاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور می‌کرد. ارهاصات، رؤیاهای فوق‌العاده عجیبی بوده که پیامبر اکرم (ص) به‌ خصوص در ایام نزدیک به رسالت می‌دیده است[۲۶].[۲۷]

مبارزه با ظلم

او در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می‌بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم‌پیمان شد. این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیت‌های مهم مکه بسته شد و به نام "حلف‌الفضول" نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می‌کرد و می‌گفت: حاضر نیستم آن پیمان بشکنم و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم[۲۸].

شهرت به راستی، عقل و امانت

در دوران پیش از رسالت، او را محمد امین می‌خواندند و به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند. در بسیاری از کارها به قول او اتکا می‌کردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنی‌ای که با او پیدا کردند، باز هم امانت‌های خود را به او می‌سپردند. از همین‌رو پس از هجرت به مدینه، على (ع) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانت‌ها را به صاحبان اصلی برساند. در ابتدای ابلاغ رسالت نیز وقتی که فرمود: "آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیده‌اید؟. همه گفتند: ابداً، ما تو را به صدق و امانت می‌شناسیم".

هنگام نصب دوباره حجرالاسود، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، پیامبر به واسطه اعتماد مکیان به صداقت و عقل او، قضیه را به شکل بسیار ساده‌ای حل کرد[۲۹].[۳۰]

مسافرت‌ها

رسول اکرم (ص)، در جوانی دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد که هر دو پیش از دوره رسالت و به سوریه بوده است؛ نخستین سفر حضرت به شام، همراه ابوطالب و ملاقات او با "بحیرای راهب" بنا بر قول مشهور در دوازده سالگی ایشان بوده است[۳۱] و سفر دیگر در بیست‌ و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت[۳۲].[۳۳]

شغل‌ها

او از بیکاری و بطالت متنفر بود. می‌گفت: خدایا، از کسالت و بی‌نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می‌برم[۳۴].

بسیاری از پیامبران در دوران پیش از رسالتشان شبانی می‌کرده‌اند؛ پیامبر اسلام (ص) نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، می‌چرانیده و برمی‌گشته است. او بازرگانی هم کرده است. سفر اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد[۳۵].[۳۶]

ازدواج

در مسافرت دومی که پیامبر (ص) انجام داد، حضرت با سرمایه "خدیجه" دختر "خویلد" همراه مردانی از قریش برای تجارت به شام رفت[۳۷]. در همین زمان بود که با راهبی به نام "مسطور" ملاقات کرد[۳۸]. آشنایی خدیجه با پیامبر (ص) نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب ازدواج با ایشان شد. رسول خدا (ص) در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد[۳۹].[۴۰]

تا زمانی که حضرت خدیجه زنده بود، حضرت، همسر دیگری اختیار نکرد. پیامبر اکرم (ص) تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه (س) را می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. این نشان‌دهنده منتهای وفاق روحی میان این زن و حضرت رسول (ص) است[۴۱].[۴۲]

پیامبر خاتم از بعثت تا هجرت

در ۲۷ رجب (۱۳ سال پیش از هجرت/ ۶۱۰ م.) جبرئیل (ع) بر پیامبر ظاهر شد و نخستین آیات قرآن را به ایشان ابلاغ کرد و بدین‌سان، رسالت حضرت محمد (ص) آغاز گشت[۴۳].

نبوّت پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همه پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همۀ آنها بوده است و نسبت به پیامبران پیشین برتری دارد. امام صادق (ع) در حدیثی به این مسأله اشاره دارند. "علی بن معمّر" می‌گوید از امام صادق (ع) دربارۀ آیه ﴿هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى[۴۴] سؤال کردم، حضرت فرمود: «مقصود از او محمّد (ص) است آنگاه که آنها را به اقرار به خدا در ذرّ اوّل خواند. او نخستین کسی است که به ربوبیّت پروردگار عالم اقرار کرد[۴۵] و در جواب قریش که از ایشان درباره پیشی گرفتنش بر پیامبران دیگر سؤال کرده بودند؛ فرمود: همانا من اوّلین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم و اوّلین کسی بودم که اجابت کردم آنگاه که از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفس خویش شاهد ساخت «آیا من پروردگار شمانیستم گفتند: چرا» پس من نخستین پیامبری بودم که «بلی» گفتم. پس در اقرار به خدای تعالی بر آنها پیشی گرفتم»[۴۶].

دعوت رسول اکرم (ص) دعوتی فراگیر و جهان‌شمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد[۴۷]. در میان پیامبران حق، کمتر پیامبری را می‌توان یافت که بعثت او جهانی باشد. اگر چه در روایتی درباره پیامبران اولوالعزم آمده است که آنان بر شرق و غرب، و جنّ و انس مبعوث شده بودند. ولی این امر درباره حضرت نوح و عیسی (ع) مورد اختلاف است. اما به تصریح قرآن کریم و به دلالت روایات اهل بیت (ع) رسالت پیامبر خاتم جهانی است. از سوره جنّ بر می‌آید که آنان نیز در حیطۀ هدایت پیامبر گرامی اسلام قرار دارند. امام صادق (ع) در روایتی رسالت پیامبر خاتم بر همه انسان‌ها و جنّها را بیان کرده است: «همانا خداوند متعال محمّد را شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی عطا کرد... و او را بر همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد»[۴۸].[۴۹]

دعوت پنهانی پیامبر خاتم

سیره‌نویسان، نخستین گروندگان به اسلام را حضرت خدیجه (س) از زنان و علی (ع) از مردان دانسته‌اند[۵۰]. دعوت به اسلام تا سه سال، پنهانی و پس از آن آشکار شد و رسول خدا (ص) با نزول آیه ۲۱۴ سوره شعراء مأمور شد تا نخست، خویشاوندانش را به اسلام فرا خواند[۵۱]. پیامبر (ص) دعوت خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز علی (ع) کسی حمایت خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. رسول اکرم (ص) به حاضران گفت: "بدانید که علی، برادر، وصی و جانشین من است. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید”[۵۲].

با علنی شدن دعوت به اسلام و گسترش آن در مکه، مشرکان، نزد عموی پیامبر، ابوطالب رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با تهدید کوشیدند مانع دعوت پیامبر (ص) شوند[۵۳].

ابوطالب که بر جان خاتم انبیا (ص) می‌ترسید تهدید مشرکان را با حضرت در میان نهاد. پیامبر (ص) با قاطعیت چنین پاسخ داد: "عمو جان! اگر قریش، خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از دعوت خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"[۵۴]. ابوطالب که پیامبر (ص) را در دعوت خویش مُصر دید، گفت: "هرگونه می‌خواهی عمل کن. به خدا سوگند! هیچ‌گاه دست از یاری‌ات برنخواهم داشت”[۵۵]. مشرکان بهتر دیدند با نرمش و گفتگو، ابوطالب را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عمارة بن ولید بن مغیرة" را که جوان، زیبا و شجاع بود به فرزندی گیرد و در مقابل، رسول خدا (ص) را برای کشتن به آنها بسپارد[۵۶]؛ اما ابوطالب با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت دفاع کرد[۵۷].[۵۸]

هجرت به حبشه به دستور پیامبر (ص)

با افزایش معارضه قریش با حضرت، مسلمانان در اندیشه ایجاد پایگاهی جدید، خارج از مکه افتادند. به همین دلیل به دستور پیغمبر (ص) ۱۱ مرد و ۴ زن مسلمان، روانه حبشه شدند[۵۹]. این کشور، پادشاهی عادل و مسیحی داشت. تلاش قریش برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود[۶۰]. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه مشرکان مبنی بر اسلام آوردن اهل مکه بازگشتند و پس از آگاهی از دروغ بودن آن، همراه مهاجران مرحله دوم هجرت که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ زن بود، عازم حبشه شدند[۶۱]. اشراف مکه که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از مکه شدند، عبدالله بن ابی‌ربیعه و عمرو بن عاص را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به مکه، به حبشه فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود[۶۲].[۶۳]

محاصره شعب ابی‌طالب

ناکامی قریش در بازگرداندن مهاجران، آنان را به اتخاذ "محاصره اقتصادی و اجتماعی" درباره بنی‌هاشم کشاند. بر اساس این پیمان، کسی حق ازدواج و یا خرید و فروش با فرزندان هاشم و عبدالمطلب را نداشت. متعاقب این پیمان، پیامبر (ص) و بنی‌هاشم در سال هفتم بعثت به مدت ۳ سال در شعب ابی‌طالب ماندند[۶۴]. خبر غیبی پیامبر (ص)، مبنی بر خورده شدن عهدنامه به وسیله موریانه و عواملی دیگر، سبب آزادی آنها و بازگشتشان به مکه شد[۶۵].

وفات خدیجه (س) در شصت و پنج سالگی در رمضان سال دهم رخ داد[۶۶]. یک ماه بعد، ابوطالب در ماه شوال درگذشت[۶۷]؛ از این رو سال دهم بعثت به عام‌الحزن شهرت یافت[۶۸].[۶۹]

سفر به طائف

پس از رحلت ابوطالب فشارها و مشکلات آن حضرت افزایش یافت و از این روی تصمیم گرفت با مهاجرت به مکان مناسب، وظایف دینی خود را ادا کند. یکی از مکان‌هایی که ایشان تصمیم گرفت به آن سفر کند، طائف بود، اما ایشان پیش از سفر به طائف دیدارهایی با برخی از قبایل عرب داشت و سرانجام تصمیم گرفت به طائف سفر کند. به نوشته برخی منابع در هنگام هجرت به طائف، علی (ع) و زید بن حارثه او را همراهی می‌کردند[۷۰]. در طول این سفر، رسول خدا (ص) به مدت بیست و شش روز از مکه غایب شد[۷۱]. اهالی طائف قبیله ثقیف نه تنها دعوت پیامبر (ص) را نپذیرفتند، بلکه بردگان و دیوانگان را نیز مأمور کردند تا آن حضرت را مورد اذیت و آزار قرار دهند[۷۲].[۷۳]

بیعت عقبه اول

درست در زمانی که کار دعوت در مکه و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از مردم یثرب در سال یازدهم بعثت[۷۴] به دیدار پیامبری شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.

محتوای آیین اسلام و قدرت نفوذ خاتم رسولان (ص)، به ایمان آوردن شش تن از خزرجیان در "عقبه" منی انجامید. در سال دوازدهم بعثت، از یثرب، دوازده تن مسلمان که از "اوس" و "خزرج" بودند[۷۵]، برای دیدار مجدد با حضرت به مکه رفتند و دعوت آن بزرگوار را که نویدبخش صداقت، صلح، آرامش و پرهیزگاری بود با این مفاد پذیرفتند: شرک نورزند؛ دزدی و زنا نکنند؛ فرزندان خود را نکشند و در امور خیری که پیامبر (ص) دستور می‌دهد از او اطاعت کنند. این بیعت به "بیعة النساء" مشهور است[۷۶].[۷۷]

بیعت عقبه دوم

در سال سیزدهم هجرت، هنگام حج، هفتاد و سه مرد و دو زن در عقبه گرد آمدند. پیامبر (ص) همراه عمویش عباس بن عبدالمطلب با نمایندگان مدینه بر این پیمان بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند[۷۸].

هنگام بازگشت، پیامبر (ص) ۱۲ نقیب برای انجام برنامه‌های تبلیغی برای آنان برگزید[۷۹]. با روند رو به رشد نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و آزار مشرکان، خاتم انبیا (ص) جز ناتوانان، بیماران و محبوسان، تمام مسلمانان مکی و انصار مهاجر را از مکه به یثرب فرستاد[۸۰].[۸۱]

لیلة المبیت

قریش با اطلاع از ایجاد پایگاه در مدینه، درصدد قتل پیامبر (ص) برآمدند و برای آنکه بنی‌هاشم از خون‌خواهی او درگذرد و به گرفتن خون بها راضی شوند، تصمیم گرفتند از هر قبیله، جوانی برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به قتل برسانند[۸۲]. پیامبر (ص) در شب عملی کردن توطئه، علی (ع) را در بستر خود خوابانید[۸۳] و خود با ابوبکر بن ابی‌قحافه در غار نزدیک مکه به نام "ثور" توقف و سپس به یثرب مهاجرت کرد[۸۴].

پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت

هجرت به مدینه

حضرت، روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول به قبا رسید[۸۵]. علی (ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با دختر رسول خدا (ص) و فاطمه دختر زبیر روانه مدینه شد[۸۶]. پیغمبر (ص) در روز جمعه با گروهی از "بنی‌النجار" و هشتاد خانوار از قبیله "بنی‌سالم بن عوف" که اسلام آورده بودند، نخستین "نماز جمعه" را در مدینه برپا کرد[۸۷]. آن حضرت پس از چند روز توقف در محله قبا و با رسیدن حضرت علی (ع) راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این شهر، خریداری زمین مسجدی بود که بعدها به مسجد النبی معروف شد. آن حضرت، این زمین را از دو کودک یتیم خرید[۸۸].[۸۹]

جنگ‌های پیامبر خاتم

پس از آنکه پیامبر (ص) و پیروانش به یثرب هجرت کردند، این شهر نام "مدینة النبی" به خود گرفت. وی ده سال بقیۀ عمر خود را در مدینه به عنوان پیشوای مردم و پیامبر قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با مشرکان و منافقان جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن حضرت، اغلب دفاعی و برای دفع تجاوز و حمله مشرکان بود. از جمله مشهورترین این نبردها عبارت است از: جنگ بدر، جنگ اُحد، جنگ احزاب، جنگ خیبر، جنگ مؤته، فتح مکه و جنگ حنین[۹۰].

جنگ بدر

جنگ بدر یا "بدرالکبری" نخستین و مهم‌ترین جنگ میان مسلمانان و کافران قریش است که در هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری واقع شد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم تعداد بودنشان به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان از جمله ابوجهل کشته یا اسیر شدند. از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان به‌ویژه علی (ع) و حمزه سیدالشهداء، بود. در قرآن کریم از این غزوه یاد شده و نمونه‌ای از امدادهای الهی دانسته شده است[۹۱].

جنگ احد

جنگ اُحُد از مهم‌ترین و عبرت‌آموزترین جنگ‌های دوران پیغمبر (ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر در سال سوم هجری در دامنه رشته کوه اُحد اتفاق افتاد و مهمترین علت وقوع آن جبران شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر بود. مشورت با مسلمانان منجر به جنگ در بیرون مدینه شد و نتیجه اولیه آن شکست مشرکان بود، اما با سرپیچی تیراندازان و حمله مجدد کفار؛ مسلمانان شکست خوردند و برخی از بهترین یاران پیامبر (ص) مانند حضرت حمزه به شهادت رسیدند. رشادت‌های علی (ع) در احد از وقایع معروف این غزوه است[۹۲].

جنگ خندق

غزوه خندق یا احزاب، یکی از جنگ‌های رسول خدا (ص) با مشرکان و احزاب مخالف، در سال پنجم هجری است که در غرب مدینه اتفاق افتاد. تحریک قبیله بنی‌نضیر و همداستان شدن قریش و برخی قبایل با آنان موجب اتحاد گروه‌های زیادی برای نابودی مسلمانان شد. به پیشنهاد سلمان برای جلوگیری از ورود دشمن خندقی در اطراف مدینه حفر شد. این جنگ با پیروزی مسلمانان تمام شد. هلاکت عمرو بن عبدود توسط علی (ع) از وقایع مهم این جنگ محسوب می‌شود[۹۳].

فتح مکه

فتح مکه در پی آن روی داد که بر اساس "پیمان حدیبیهمسلمانان و کفار نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی می‌کردند و یا هم‌پیمانان خود را ضد هم‌پیمانان طرف مقابل به نبرد وا می‌داشتند و یا آنان را در نبرد، یاری می‌رساندند؛ اما قریش با تجهیز "بنوبکر" ـ که با آنان هم‌پیمان بودند ـ علیه قبیله "خزاعه" که با مسلمانان هم‌پیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در نبرد علیه آنان، عملاً قرارداد حدیبیه را نقض کردند[۹۴].

حجة الوداع

حجة الوداع عبارت است از آخرین حج پیامبر (ص) که در سال دهم هجری انجام گرفت و از آن به "حجة الاسلام"، "حجة البلاغ"، "حجة الکمال" و "حجة التمام" نیز یاد می‌شود. در این حج پیامبر (ص) برنامه‌های اساسی دین اسلام از جمله چگونگی انجام حج تمتع و اعلام جانشینی حضرت علی (ع) در غدیر خم را به گوش همگان رساند[۹۵].

رحلت پیامبر خاتم

به نقل مشهور، پیامبر (ص) در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال مجاهدت و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه دعوت به سوی حق، پس از چهارده روز بیماری[۹۶] و کسالت، رحلت فرمود[۹۷]. قبر ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه در آن زندگی می‌کرد[۹۸]. امام باقر (ع) فرمود: پیامبر به علی (ع) این‌گونه وصیت کرده بود: «يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ»[۹۹]: “ای علی، مرا در این مکان دفن کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”[۱۰۰].

امام علی (ع) آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر پاک پیامبر می‌شد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران این‌گونه قطع نشد. با مرگ تو رشتۀ پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت‌دیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمی‌کردی و از بی‌‎تابی نهی نمی‌فرمودی، آنقدر اشک می‌ریختم تا اشک‌هایم تمام شود و این درد جان‌کاه همیشه در من می‌ماند و اندوهم جاودانه می‌شد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی‌توان بازگرداند و مرگ را نمی‌شود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگه‌دار!»[۱۰۱].[۱۰۲]

جستارهای وابسته

منابع

  1. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
  3. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت
  4. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه
  5. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱
  6. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
  7. ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
  8. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مقاله «غزوه احد»، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
  10. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱
  11. قاضی‌خانی، حسین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
  12. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور
  13. سبحانی، محمد تقی، برنجکار، رضا، معارف و عقاید ۱
  14. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی
  15. دین‌پرور، سید جمال‌الدین، دانشنامه نهج البلاغه
  16. پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه

پانویس

  1. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۲، ص۲۴۹؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۳۱۲؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۸۰.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۸، ج۴، ص۲۱۷.
  3. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۷۹.
  4. خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.
  5. اواسط قرن ششم = م. ۵۷۱.
  6. بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.
  7. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.
  8. به غیر از مرحوم کلینی، ر. ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.
  9. طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.
  10. ابن سعد. ج۱، ص۸۰.
  11. منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.
  12. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳-۳۱؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  13. طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
  14. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱.
  15. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.
  16. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.
  17. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۹۲-۱۹۵؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
  18. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.
  19. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.
  20. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت ج ۲، ص ۲۵۲.
  21. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.
  22. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  23. و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید؛ سوره نور، آیه ۳۳.
  24. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  25. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
  26. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.
  27. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  28. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  29. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.
  30. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  31. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
  32. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ص ۱۹۵.
  33. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
  34. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.
  35. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.
  36. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  37. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
  38. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
  39. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  40. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۳.
  41. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.
  42. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
  43. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ - ۲۲۰
  44. «این (پیامبر)، بیم‌دهنده‌ای از همان بیم‌دهندگان نخستین است» سوره نجم، آیه ۵۶.
  45. «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی) قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ»؛ بحارالانوار، ج۵، ص۲۵۰.
  46. «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴.
  47. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  48. «إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالی أعطی مُحَمَّدآ شَرَایِعَ نوُح وَإبْرَاهِیم وَمُوسَی وَعِیسَی... وَأرْسَلَهُ کَافَّةً إلَی الأبْیَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس»؛ کافی، ج۲، ص۱۷.
  49. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳.
  50. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
  51. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.
  52. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.
  53. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.
  54. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
  55. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
  56. ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.
  57. ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
  58. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۵.
  59. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.
  60. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.
  61. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.
  62. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.
  63. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۵.
  64. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.
  65. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  66. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.
  67. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.
  68. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.
  69. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۶.
  70. عزالدین بن هبة الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۶.
  71. عزالدین بن هبة الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۶.
  72. احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶.
  73. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۸۷.
  74. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.
  75. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.
  76. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.
  77. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۷.
  78. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.
  79. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
  80. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.
  81. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۷.
  82. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.
  83. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.
  84. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص ۱۷ ـ ۱۸.
  85. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.
  86. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
  87. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
  88. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
  89. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.
  90. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  91. ر. ک: عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۳۳.
  92. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۱۶.
  93. عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۷۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۱-۶۲.
  94. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۵؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۵-۶۶.
  95. قاضی خانی، حسین، حجه‌ الوداع، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۸۶؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۸.
  96. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.
  97. علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.
  98. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.
  99. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
  100. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۲۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۲؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.
  101. «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
  102. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳-۶۷۴.