مصحف امام علی: تفاوت میان نسخهها
(تغییرمسیر به مصحف امیر المؤمنین حذف شد) برچسب: تغییرمسیر حذف شد |
(←پانویس) |
||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مهدویت}} | {{مهدویت}} | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = امام علی | |||
| عنوان مدخل = [[مصحف امام علی]] | |||
| مداخل مرتبط = [[مصحف امام علی در معارف مهدویت]] | |||
| پرسش مرتبط = امام علی (پرسش) | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
دانشمندان [[شیعه]] و [[سنّی]] اتفاق دارند که [[امام علی]] {{ع}} مصحفی داشتهاند. [[آیتالله خویی]] فرموده است: وجود مصحفی برای [[امیر المؤمنین]] {{ع}} که در ترتیب سور با [[قرآن]] موجود متفاوت میباشد، چیزی است که نباید در آن [[شک]] کرد و اتفاق علمای اعلام بر این مطلب ما را از [[زحمت]] [[اثبات]] آن [[بینیاز]] کرده است<ref>خویی، البیان، ص۲۲۳.</ref> [[ابن ندیم]] آن را با عنوان [[مصحف امیر المؤمنین]] [[علی بن ابی طالب]] یاد کرده و از دیدن آن در نزد [[ابو یعلی حمزۀ حسنی]] خبر داده است<ref>ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، ص۳۰.</ref>. | |||
[[روایات]] فراوانی بر وجود آن دلالت دارند که برای اختصار به ذکر آدرس آنها اکتفا میشود <ref>ر. ک: کلینی، اصول الکافی، ج۲، ص۶۰۴ (کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح۲۳)؛ همو، روضة الکافی، ج۸، ص۱۷، سطر ۴ در ضمن ح۴؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۵۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ص۸۹، ۹۸، ۱۰۵، ۱۰۷، ۲۲۲، ۲۲۳، ۲۲۶، ۲۸۰، ۲۸۱؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸؛ سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۸۳؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۹۸ ح۵۳۰؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۶۶؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۱۵، ص۱ رقم ۴ ذیل عنوان «الصباحی»، حویزی، نورالثقلین، ج۵، ص۷۲۶، ح۱۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۰-۴۳، ۴۸، ۵۲ و ۸۸، ح۴۰، ص۱۵۵-۱۵۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۶، ح۲۳ و ص۳۸، ح۲۶.</ref>. | |||
[[ | برخی روایات گویای آن است که [[تفسیر]] و [[تأویل آیات]] به [[املای پیامبر]] {{صل}} و به خط [[امیر مؤمنان]] {{ع}} در آن [[مصحف]] مکتوب و ثبت است؛ برای نمونه: | ||
از امام علی {{ع}} ضمن پاسخ به [[پرسش]] [[طلحه]] از مصحف آن [[حضرت]]، چنین [[روایت]] شده است: «ای [[طلحه]]، بهراستی هر آیهای که [[خدای عزّ و جلّ]] بر محمد {{صل}} نازل کرده است، به املای [[رسول خدا]] {{صل}} و دستخط من نزد من هست و [[تأویل]] هر آیهای که [[خدا]] بر محمد {{صل}} نازل کرده و هر [[حلال و حرام]] یا حد یا [[حکم]] و هرچیزی که [[امت]] تا [[روز قیامت]] به آن نیاز دارد، حتی دیۀ خراش، به املای رسول خدا {{صل}} و دستخط من مکتوب است».<ref>{{متن حدیث|يَا طَلْحَةُ- إِنَّ كُلَّ آيَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ جَلَّ وَ عَلَا عَلَى مُحَمَّدٍ {{صل}} عِنْدِي بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} وَ خَطِّ يَدِي وَ تَأْوِيلَ كُلِّ آيَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ {{صل}} وَ كُلِّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ أَوْ حَدٍّ أَوْ حُكْمٍ أَوْ شَيْءٍ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} وَ خَطِّ يَدِي حَتَّى أَرْشِ الْخَدْشِ}}؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۱.</ref>. | |||
این [[روایت]] دلالت آشکار دارد که [[حضرت علی]] {{ع}} تأویل تمام [[آیات قرآن]] را به املای رسول خدا {{صل}} نوشته است، و این گفتار از این جهت که در جواب پرسشی درباره [[مصحف]] آن [[حضرت]] بیان شده، قرینه میباشد بر اینکه تأویل تمام [[آیات]] در مصحف آن حضرت نوشته شده است. همچنین ضمن روایت مفصّلی از [[سلمان]] چنین نقل شده است: «وقتی علی {{ع}} [[خیانت]] و [[بیوفایی]] آنان را نسبت به خود دید، در [[خانه]] نشست و به [[جمعآوری قرآن]] پرداخت و از خانهاش خارج نشد تا اینکه [[قرآن]] را که در ورق و چوب و استخوان و رقعههایی بود، جمع کرد. وقتی همه را گرد آورد و با دست خود [[تنزیل]] و تأویل و [[ناسخ و منسوخ]] آن را نوشت، [[ابو بکر]] به دنبال او فرستاد که بیرون آی و [[بیعت]] کن»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا رَأَى عَلِيٌّ {{ع}} غَدْرَهُمْ وَ قِلَّةَ وَفَائِهِمْ لَهُ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ يُؤَلِّفُهُ وَ يَجْمَعُهُ فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ حَتَّى جَمَعَهُ وَ كَانَ فِي الصُّحُفِ وَ الشِّظَاظِ وَ الْأَكْتَافِ وَ الرِّقَاعِ فَلَمَّا جَمَعَهُ كُلَّهُ وَ كَتَبَهُ بِيَدِهِ تَنْزِيلَهُ وَ تَأْوِيلَهُ وَ النَّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ بَعَثَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ اخْرُجْ فَبَايِعْ...}}؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۰ و ج۲۸ ص۲۶۴. این روایت را علامه مجلسی از کتاب سلیم بن قیس نقل کرده است و در مقدمه بحار الانوار درباره آن فرموده است: «کتاب سلیم بن قیس در غایت اشتهار است؛ جماعتی بر آن طعن زدهاند، ولی حق این است که آن از اصول معتبر میباشد» (ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۳۲).</ref> | |||
در این [[روایت]] تصریح شده است که [[حضرت]] در [[قرآنی]] که جمع کرد، [[تأویل]] آن را نیز نوشت. تردیدی نیست که [[تأویل قرآن]] غیر [[قرآن]] است؛ اما منظور از [[نوشتن]] [[ناسخ و منسوخ]]، اگر این باشد که کدام [[آیه]] [[ناسخ]] و کدام آیه [[منسوخ]] است، آن نیز غیر از قرآن و بخشی از [[تفسیر قرآن]] است. همچنین اگر [[تنزیل]] بهمعنای سبب و [[شأن نزول آیات]] باشد، آن نیز خود قرآن نیست و بخشی از تفسیر قرآن میباشد، ولی معلوم نیست معنای تنزیل و ناسخ و منسوخ حتماً این باشد؛ زیرا ممکن است منظور از تنزیل، لفظ قرآن و منظور از ناسخ و منسوخ، خود [[آیات]] ناسخ و منسوخ باشد، ولی بههرحال دلالت این روایت بر اشتمال [[مصحف]] آن حضرت بر تأویل قرآن که غیر از قرآن است، [[قطعی]] و انکارناپذیر میباشد. | |||
ضمن [[احتجاج]] مفصّلی که [[طبرسی]] از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} نقل کرده، نیز چنین آمده است: | |||
«کتاب را درحالیکه کامل و مشتمل بر تأویل و تنزیل و [[محکم و متشابه]] و ناسخ و منسوخ بود و حرف الف یا لامی از آن نیفتاده بود، برایشان آوردند. وقتی دیدند که در آن نامهای [[اهل]] [[حق و باطل]] که [[خدا]] بیان کرده بود، هست و نیز چیزهایی دیدند که اگر آشکار میشد، پیمانی را که بسته بودند، نقض میکرد، گفتند: ما به آن نیازی نداریم؛ با آنچه در نزد ما است، از آن بینیازیم»<ref>{{متن حدیث|لَقَدْ أَحْضَرُوا الْكِتَابَ كَمَلًا مُشْتَمِلًا عَلَى التَّأْوِيلِ وَ التَّنْزِيلِ وَ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ وَ النَّاسِخِ وَ الْمَنْسُوخِ لَمْ يَسْقُطْ مِنْهُ حَرْفُ أَلِفٍ وَ لَا لَامٍ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ مِنْ أَسْمَاءِ أَهْلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ- وَ أَنَّ ذَلِكَ إِنْ ظَهَرَ نَقَصَ مَا عَهِدُوهُ قَالُوا لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ نَحْنُ مُسْتَغْنُونَ عَنْهُ بِمَا عِنْدَنَا}}؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۸۳ (قسمت آخر {{عربی|احتجاج امیر المؤمنین {{ع}} علی زندیق فی آی متشابهة}}).</ref>. | |||
باتوجه به [[سیاق]] [[حدیث]] معلوم است که منظور از «کتاب» [[مصحف امیر المؤمنین]] {{ع}} میباشد و در این حدیث نیز تصریح شده که [[مصحف]] آن [[حضرت]] مشتمل بر [[تأویل]] بوده و روشن است که [[تأویل قرآن]] غیر آن است. | |||
جمعی از [[دانشمندان]] نیز یکی از فرقهای مصحف آن حضرت با [[قرآن]] موجود را مکتوب بودن [[تفسیر]] و [[تأویل آیات]] در آن مصحف دانستهاند. [[شیخ مفید]] فرموده است: جماعتی از [[شیعیان]] [[معتقد]] به [[امامت دوازده امام]] گفتهاند هیچ کلمه و [[آیه]] و سورهای از قرآن کم نشده است، بلکه آنچه از تأویل و تفسیر آنکه با [[حقیقت]] نازل شده آن مطابق و در مصحف امیر المؤمنین {{ع}} موجود بوده، از قرآن موجود حذف شده است و آن، هرچند جزئی از قرآن نبوده، ولی از جانب [[خدا]] نازل شده است و این قول از گفتۀ کسی که کم شدن کلمههایی از خود قرآن را ادعا کرده، بهواقع نزدیکتر است و من به آن مایلم<ref>مفید، اوائل المقالات، ص۹۴-۹۵.</ref>. | |||
[[سید محسن کاظمی]] در شرح وافیه علت اینکه مصحف آن حضرت را گروه [[حاکم]] آن [[زمان]] نپذیرفتند، تأویل و تفسیرهایی دانسته که در آن مصحف مکتوب بوده است. او در این مورد به سخنی از آن حضرت که «[[کتاب خدا]] کامل و مشتمل بر تأویل و [[تنزیل]]، محکم، [[متشابه]]، و [[ناسخ و منسوخ]] برایشان آورده شد، ولی گفتهاند به آن نیازی نداریم». استناد کرده و فرموده است: آنچه مشهور شده که مصحفی برای آنان آورد که بر همۀ آنچه [[مردم]] احتیاج دارند - حتی دیۀ خراش - مشتمل بود، [[مؤیّد]] این مطلب است؛ زیرا معلوم است که [[نص قرآن]] مشتمل بر همۀ آن مطالب نبوده است<ref>نوری، فصل الخطاب، ص۱۰۵ (به نقل از شرح الوافیة).</ref>. | |||
[[فیض کاشانی]] در [[تفسیر صافی]] در پاسخ [[اخبار]] [[تحریف]] گفته است: «نیز بعید نیست گفته شود بعضی از حذف شدهها از قبیل تفسیر و بیان بوده و از اجزای قرآن نبوده است... ؛ از جمله [[دلایل]] آن روایتی است از [[اهل تسنن]] که گفتهاند علی {{ع}} در مصحفش [[ناسخ و منسوخ]] را نوشته است. روشن است که بیان [[نسخ]] و تعیین ناسخ و منسوخ از قبیل [[تفسیر]] و بیان است و جزئی از [[قرآن]] نمیباشد؛ پس احتمال دارد که بعضی از حذفشدهها نیز چنین باشد» <ref>فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۲ (مقدمه ششم).</ref>. | |||
[[آیت الله خویی]] نیز فرموده است: «اشتمال قرآن آن [[حضرت]] بر زیادتهایی که در قرآن موجود نیست، هرچند صحیح است، ولی دلالت ندارد که آن زیادتها از قرآن بوده و با [[تحریف]] از بین رفته باشد، بلکه صحیح آن است که آن زیادتها تفسیر بهعنوان [[تأویل]] و آنچه [[کلام خدا]] به آن بازمیگردد و یا بهعنوان [[تنزیل]] از جانب [[خدا]] در شرح مراد وی از [[آیات]]، بوده است... ؛ پس آنچه در این [[مقام]] از [[روایات]] دریافت میشود، این است که [[مصحف علی]] {{ع}} مشتمل بر زیادتهایی بهعنوان تنزیل یا تأویل بوده، نه اینکه آن زیادتها از قرآن باشد؛ همچنین روایات دال بر ذکر نامهای [[منافقان]] در [[مصحف امیر المؤمنین]] {{ع}} بر همین معنی حمل میشود؛ یعنی ذکر نامهای آنان ناگزیر باید بهعنوان تفسیر باشد و دلیل این معنا دلیلهای [[قطعی]] ساقط نشدن چیزی از قرآن است»<ref>خویی، البیان، ص۲۲۳-۲۲۵.</ref>. | |||
ابن جزی پس از بیان اینکه [[علی بن ابی طالب]] قرآن را طبق [[ترتیب نزول]] گرد آورده، گفته است: «اگر [[مصحف]] وی یافت میشد، در آن [[دانش]] بزرگی بود، ولی یافت نشده است»<ref>ابن جزی کلبی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۶-۷.</ref>. | |||
از [[ابن سیرین]] نیز نقل شده است: اگر آن کتاب بهدست میآمد، [[علم]] زیادی در آن یافت میشد <ref>ابن عبد البرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، در حاشیه ابن حجر عسقلانی؛ الاصابة فی تمییز الصحابة؛ ج۲، ص۲۵۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸ ح۲۶.</ref>. | |||
براساس روایات و اقوال یادشده میتوان گفت: بخشی از [[آثار تفسیری عصر حضور]] [[امامان معصوم]] {{عم}}، تفسیر و تأویلهایی است که [[امام علی]] {{ع}} به املای [[رسول خدا]] {{صل}} در مصحف خود نوشتهاند. آن مصحف گرچه اکنون در دسترس ما نیست، ولی از [[روایات]] استفاده میشود که از بین نرفته و به [[امامان]] دیگر، یکی پس از دیگری، منتقل شده و اینک نزد [[امام زمان]] {{ع}} است. «سالم» از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده است که وقتی [[حضرت قائم]] {{ع}} [[قیام]] کند، مصحفی را که علی {{ع}} نوشته بود، بر [[مردم]] آشکار میکند<ref>ر. ک: کلینی، اصول الکافی، ج۲، ص۶۰۴ (کتاب فضل القرآن باب النوادر، ح۲۳)؛ صفّار؛ بصائر الدرجات؛ ص۱۹۳، جزء ۴، ب ۶، ح۳. درخور توجه اینکه سند این حدیث تا سالم معتبر است و بحثی در آن نیست، ولی سالم در کافی موجود با عنوان «سالم بن سلمه» ذکر شده که توثیق ندارد و مجهول است و گویا بر همین اساس مجلسی در مرآة العقول این حدیث را ضعیف معرفی کرده است، لکن شیخ حرّ عاملی آن را با عنوان سالم ابی سلمه از کافی نقل کرده که معلوم میشود در کافی موجود در نزد ایشان سالم ابی سلمه بوده است و باتوجه به اینکه در این - حدیث عبد الرحمان بن ابی هاشم از سالم روایت کرده و با تتبّع در ابواب مختلف روایات فقه و رجال کشی و کامل الزیارات بهدست آمده است که عبد الرحمان بن ابی هاشم روایتکننده از سالم ابو سلمه است، نقل شیخ حرّ عاملی تأیید شده و در نتیجه روایت تصحیح میشود؛ زیرا سالم ابو سلمه، سالم بن مکرم است که هرچند در وثاقت آن بحث است، ولی قول حق، وثاقت ایشان است؛ زیرا نجاشی دربارهاش فرموده است: {{عربی|سالم بن مکرم بن عبد الله ابو خدیجة و یقال ابو سلمة الکناسی... یقال کنیته کانت ابا خدیجة و ان ابا عبد الله {{ع}} کنّاه ابا سلمه ثقة ثقة}} (نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۳۴) و معارضه تضعیف شیخ با این توثیق در معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۵ دفع شده است.</ref>. | |||
در ادامه [[حدیثی]] که [[طلحه]] از [[مصحف امام علی]] {{ع}} سؤال میکند، چنین آمده است: | |||
«سپس [[طلحه]] به [[امام علی]] {{ع}} عرض کرد: به من خبر بده که آنچه از [[قرآن]] و [[تأویل]] آن و [[دانش]] [[حلال و حرام]] را که در پیش روی داری، به چه کسی میدهی و صاحب آن بعد از تو کیست؟ فرمود: به کسی که [[رسول خدا]] {{صل}} [[فرمان]] داده آن را به او بدهم؛ به وصیّم و سزاوارترین افراد به [[مردم]] بعد از من، به فرزندم حسن؛ سپس فرزندم حسن آن را به فرزندم حسین میدهد؛ سپس به [[فرزندان حسین]] یکی پس از دیگری منتقل میشود تا اینکه آخرین آنان بر رسول خدا {{صل}} در کنار [[حوض]] آن [[حضرت]] وارد میشود. آنان با قرآناند و قرآن نیز با آنان است؛ از قرآن جدا نمیشوند و قرآن نیز از آنان جدا نمیشود»<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ قَالَ طَلْحَةُ فَأَخْبِرْنِي عَمَّا فِي يَدَيْكَ مِنَ الْقُرْآنِ وَ تَأْوِيلِهِ وَ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ إِلَى مَنْ تَدْفَعُهُ وَ مَنْ صَاحِبُهُ بَعْدَكَ قَالَ إِلَى الَّذِي أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} أَنْ أَدْفَعَهُ إِلَيْهِ وَصِيِّي وَ أَوْلَى النَّاسِ بَعْدِي بِالنَّاسِ ابْنِي الْحَسَنِ- ثُمَّ يَدْفَعُهُ ابْنِي الْحَسَنُ إِلَى ابْنِي الْحُسَيْنِ- ثُمَّ يَصِيرُ إِلَى وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ- حَتَّى يَرِدَ آخِرُهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} حَوْضَهُ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ لَا يُفَارِقُونَهُ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا يُفَارِقُهُمْ}}؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۲.</ref> | |||
در ذیل روایتی که [[طبرسی]] از [[ابو ذر]] نقل کرده نیز آمده است که [[عمر]] از [[حضرت علی]] {{ع}} پرسید: آیا برای [[آشکار کردن]] آن [[مصحف]] وقت معلومی هست؟ فرمود: «بلی، وقتی [[قائم]] از فرزندانم [[قیام]] کند، آن را آشکار میکند»<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۳۵۷-۳۶۲.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده: | # [[پرونده:IM009972.jpg|22px]] [[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|'''تاریخ تفسیر قرآن''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۱۸: | خط ۵۳: | ||
{{امام علی}} | {{امام علی}} | ||
{{قرآن کریم}} | {{قرآن کریم}} | ||
[[رده: | [[رده:امام علی]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۱
مقدمه
دانشمندان شیعه و سنّی اتفاق دارند که امام علی (ع) مصحفی داشتهاند. آیتالله خویی فرموده است: وجود مصحفی برای امیر المؤمنین (ع) که در ترتیب سور با قرآن موجود متفاوت میباشد، چیزی است که نباید در آن شک کرد و اتفاق علمای اعلام بر این مطلب ما را از زحمت اثبات آن بینیاز کرده است[۱] ابن ندیم آن را با عنوان مصحف امیر المؤمنین علی بن ابی طالب یاد کرده و از دیدن آن در نزد ابو یعلی حمزۀ حسنی خبر داده است[۲]. روایات فراوانی بر وجود آن دلالت دارند که برای اختصار به ذکر آدرس آنها اکتفا میشود [۳].
برخی روایات گویای آن است که تفسیر و تأویل آیات به املای پیامبر (ص) و به خط امیر مؤمنان (ع) در آن مصحف مکتوب و ثبت است؛ برای نمونه:
از امام علی (ع) ضمن پاسخ به پرسش طلحه از مصحف آن حضرت، چنین روایت شده است: «ای طلحه، بهراستی هر آیهای که خدای عزّ و جلّ بر محمد (ص) نازل کرده است، به املای رسول خدا (ص) و دستخط من نزد من هست و تأویل هر آیهای که خدا بر محمد (ص) نازل کرده و هر حلال و حرام یا حد یا حکم و هرچیزی که امت تا روز قیامت به آن نیاز دارد، حتی دیۀ خراش، به املای رسول خدا (ص) و دستخط من مکتوب است».[۴].
این روایت دلالت آشکار دارد که حضرت علی (ع) تأویل تمام آیات قرآن را به املای رسول خدا (ص) نوشته است، و این گفتار از این جهت که در جواب پرسشی درباره مصحف آن حضرت بیان شده، قرینه میباشد بر اینکه تأویل تمام آیات در مصحف آن حضرت نوشته شده است. همچنین ضمن روایت مفصّلی از سلمان چنین نقل شده است: «وقتی علی (ع) خیانت و بیوفایی آنان را نسبت به خود دید، در خانه نشست و به جمعآوری قرآن پرداخت و از خانهاش خارج نشد تا اینکه قرآن را که در ورق و چوب و استخوان و رقعههایی بود، جمع کرد. وقتی همه را گرد آورد و با دست خود تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ آن را نوشت، ابو بکر به دنبال او فرستاد که بیرون آی و بیعت کن»[۵]
در این روایت تصریح شده است که حضرت در قرآنی که جمع کرد، تأویل آن را نیز نوشت. تردیدی نیست که تأویل قرآن غیر قرآن است؛ اما منظور از نوشتن ناسخ و منسوخ، اگر این باشد که کدام آیه ناسخ و کدام آیه منسوخ است، آن نیز غیر از قرآن و بخشی از تفسیر قرآن است. همچنین اگر تنزیل بهمعنای سبب و شأن نزول آیات باشد، آن نیز خود قرآن نیست و بخشی از تفسیر قرآن میباشد، ولی معلوم نیست معنای تنزیل و ناسخ و منسوخ حتماً این باشد؛ زیرا ممکن است منظور از تنزیل، لفظ قرآن و منظور از ناسخ و منسوخ، خود آیات ناسخ و منسوخ باشد، ولی بههرحال دلالت این روایت بر اشتمال مصحف آن حضرت بر تأویل قرآن که غیر از قرآن است، قطعی و انکارناپذیر میباشد.
ضمن احتجاج مفصّلی که طبرسی از امیر المؤمنین (ع) نقل کرده، نیز چنین آمده است: «کتاب را درحالیکه کامل و مشتمل بر تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ بود و حرف الف یا لامی از آن نیفتاده بود، برایشان آوردند. وقتی دیدند که در آن نامهای اهل حق و باطل که خدا بیان کرده بود، هست و نیز چیزهایی دیدند که اگر آشکار میشد، پیمانی را که بسته بودند، نقض میکرد، گفتند: ما به آن نیازی نداریم؛ با آنچه در نزد ما است، از آن بینیازیم»[۶].
باتوجه به سیاق حدیث معلوم است که منظور از «کتاب» مصحف امیر المؤمنین (ع) میباشد و در این حدیث نیز تصریح شده که مصحف آن حضرت مشتمل بر تأویل بوده و روشن است که تأویل قرآن غیر آن است.
جمعی از دانشمندان نیز یکی از فرقهای مصحف آن حضرت با قرآن موجود را مکتوب بودن تفسیر و تأویل آیات در آن مصحف دانستهاند. شیخ مفید فرموده است: جماعتی از شیعیان معتقد به امامت دوازده امام گفتهاند هیچ کلمه و آیه و سورهای از قرآن کم نشده است، بلکه آنچه از تأویل و تفسیر آنکه با حقیقت نازل شده آن مطابق و در مصحف امیر المؤمنین (ع) موجود بوده، از قرآن موجود حذف شده است و آن، هرچند جزئی از قرآن نبوده، ولی از جانب خدا نازل شده است و این قول از گفتۀ کسی که کم شدن کلمههایی از خود قرآن را ادعا کرده، بهواقع نزدیکتر است و من به آن مایلم[۷].
سید محسن کاظمی در شرح وافیه علت اینکه مصحف آن حضرت را گروه حاکم آن زمان نپذیرفتند، تأویل و تفسیرهایی دانسته که در آن مصحف مکتوب بوده است. او در این مورد به سخنی از آن حضرت که «کتاب خدا کامل و مشتمل بر تأویل و تنزیل، محکم، متشابه، و ناسخ و منسوخ برایشان آورده شد، ولی گفتهاند به آن نیازی نداریم». استناد کرده و فرموده است: آنچه مشهور شده که مصحفی برای آنان آورد که بر همۀ آنچه مردم احتیاج دارند - حتی دیۀ خراش - مشتمل بود، مؤیّد این مطلب است؛ زیرا معلوم است که نص قرآن مشتمل بر همۀ آن مطالب نبوده است[۸].
فیض کاشانی در تفسیر صافی در پاسخ اخبار تحریف گفته است: «نیز بعید نیست گفته شود بعضی از حذف شدهها از قبیل تفسیر و بیان بوده و از اجزای قرآن نبوده است... ؛ از جمله دلایل آن روایتی است از اهل تسنن که گفتهاند علی (ع) در مصحفش ناسخ و منسوخ را نوشته است. روشن است که بیان نسخ و تعیین ناسخ و منسوخ از قبیل تفسیر و بیان است و جزئی از قرآن نمیباشد؛ پس احتمال دارد که بعضی از حذفشدهها نیز چنین باشد» [۹].
آیت الله خویی نیز فرموده است: «اشتمال قرآن آن حضرت بر زیادتهایی که در قرآن موجود نیست، هرچند صحیح است، ولی دلالت ندارد که آن زیادتها از قرآن بوده و با تحریف از بین رفته باشد، بلکه صحیح آن است که آن زیادتها تفسیر بهعنوان تأویل و آنچه کلام خدا به آن بازمیگردد و یا بهعنوان تنزیل از جانب خدا در شرح مراد وی از آیات، بوده است... ؛ پس آنچه در این مقام از روایات دریافت میشود، این است که مصحف علی (ع) مشتمل بر زیادتهایی بهعنوان تنزیل یا تأویل بوده، نه اینکه آن زیادتها از قرآن باشد؛ همچنین روایات دال بر ذکر نامهای منافقان در مصحف امیر المؤمنین (ع) بر همین معنی حمل میشود؛ یعنی ذکر نامهای آنان ناگزیر باید بهعنوان تفسیر باشد و دلیل این معنا دلیلهای قطعی ساقط نشدن چیزی از قرآن است»[۱۰].
ابن جزی پس از بیان اینکه علی بن ابی طالب قرآن را طبق ترتیب نزول گرد آورده، گفته است: «اگر مصحف وی یافت میشد، در آن دانش بزرگی بود، ولی یافت نشده است»[۱۱].
از ابن سیرین نیز نقل شده است: اگر آن کتاب بهدست میآمد، علم زیادی در آن یافت میشد [۱۲].
براساس روایات و اقوال یادشده میتوان گفت: بخشی از آثار تفسیری عصر حضور امامان معصوم (ع)، تفسیر و تأویلهایی است که امام علی (ع) به املای رسول خدا (ص) در مصحف خود نوشتهاند. آن مصحف گرچه اکنون در دسترس ما نیست، ولی از روایات استفاده میشود که از بین نرفته و به امامان دیگر، یکی پس از دیگری، منتقل شده و اینک نزد امام زمان (ع) است. «سالم» از امام صادق (ع) روایت کرده است که وقتی حضرت قائم (ع) قیام کند، مصحفی را که علی (ع) نوشته بود، بر مردم آشکار میکند[۱۳].
در ادامه حدیثی که طلحه از مصحف امام علی (ع) سؤال میکند، چنین آمده است: «سپس طلحه به امام علی (ع) عرض کرد: به من خبر بده که آنچه از قرآن و تأویل آن و دانش حلال و حرام را که در پیش روی داری، به چه کسی میدهی و صاحب آن بعد از تو کیست؟ فرمود: به کسی که رسول خدا (ص) فرمان داده آن را به او بدهم؛ به وصیّم و سزاوارترین افراد به مردم بعد از من، به فرزندم حسن؛ سپس فرزندم حسن آن را به فرزندم حسین میدهد؛ سپس به فرزندان حسین یکی پس از دیگری منتقل میشود تا اینکه آخرین آنان بر رسول خدا (ص) در کنار حوض آن حضرت وارد میشود. آنان با قرآناند و قرآن نیز با آنان است؛ از قرآن جدا نمیشوند و قرآن نیز از آنان جدا نمیشود»[۱۴]
در ذیل روایتی که طبرسی از ابو ذر نقل کرده نیز آمده است که عمر از حضرت علی (ع) پرسید: آیا برای آشکار کردن آن مصحف وقت معلومی هست؟ فرمود: «بلی، وقتی قائم از فرزندانم قیام کند، آن را آشکار میکند»[۱۵].[۱۶]
منابع
پانویس
- ↑ خویی، البیان، ص۲۲۳.
- ↑ ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، ص۳۰.
- ↑ ر. ک: کلینی، اصول الکافی، ج۲، ص۶۰۴ (کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح۲۳)؛ همو، روضة الکافی، ج۸، ص۱۷، سطر ۴ در ضمن ح۴؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۵۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ص۸۹، ۹۸، ۱۰۵، ۱۰۷، ۲۲۲، ۲۲۳، ۲۲۶، ۲۸۰، ۲۸۱؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸؛ سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۸۳؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۹۸ ح۵۳۰؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۶۶؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۱۵، ص۱ رقم ۴ ذیل عنوان «الصباحی»، حویزی، نورالثقلین، ج۵، ص۷۲۶، ح۱۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۰-۴۳، ۴۸، ۵۲ و ۸۸، ح۴۰، ص۱۵۵-۱۵۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۶، ح۲۳ و ص۳۸، ح۲۶.
- ↑ «يَا طَلْحَةُ- إِنَّ كُلَّ آيَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ جَلَّ وَ عَلَا عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) عِنْدِي بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ خَطِّ يَدِي وَ تَأْوِيلَ كُلِّ آيَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) وَ كُلِّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ أَوْ حَدٍّ أَوْ حُكْمٍ أَوْ شَيْءٍ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ خَطِّ يَدِي حَتَّى أَرْشِ الْخَدْشِ»؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۱.
- ↑ «فَلَمَّا رَأَى عَلِيٌّ (ع) غَدْرَهُمْ وَ قِلَّةَ وَفَائِهِمْ لَهُ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ يُؤَلِّفُهُ وَ يَجْمَعُهُ فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ حَتَّى جَمَعَهُ وَ كَانَ فِي الصُّحُفِ وَ الشِّظَاظِ وَ الْأَكْتَافِ وَ الرِّقَاعِ فَلَمَّا جَمَعَهُ كُلَّهُ وَ كَتَبَهُ بِيَدِهِ تَنْزِيلَهُ وَ تَأْوِيلَهُ وَ النَّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ بَعَثَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ اخْرُجْ فَبَايِعْ...»؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۰ و ج۲۸ ص۲۶۴. این روایت را علامه مجلسی از کتاب سلیم بن قیس نقل کرده است و در مقدمه بحار الانوار درباره آن فرموده است: «کتاب سلیم بن قیس در غایت اشتهار است؛ جماعتی بر آن طعن زدهاند، ولی حق این است که آن از اصول معتبر میباشد» (ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۳۲).
- ↑ «لَقَدْ أَحْضَرُوا الْكِتَابَ كَمَلًا مُشْتَمِلًا عَلَى التَّأْوِيلِ وَ التَّنْزِيلِ وَ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ وَ النَّاسِخِ وَ الْمَنْسُوخِ لَمْ يَسْقُطْ مِنْهُ حَرْفُ أَلِفٍ وَ لَا لَامٍ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ مِنْ أَسْمَاءِ أَهْلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ- وَ أَنَّ ذَلِكَ إِنْ ظَهَرَ نَقَصَ مَا عَهِدُوهُ قَالُوا لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ نَحْنُ مُسْتَغْنُونَ عَنْهُ بِمَا عِنْدَنَا»؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۸۳ (قسمت آخر احتجاج امیر المؤمنین (ع) علی زندیق فی آی متشابهة).
- ↑ مفید، اوائل المقالات، ص۹۴-۹۵.
- ↑ نوری، فصل الخطاب، ص۱۰۵ (به نقل از شرح الوافیة).
- ↑ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۲ (مقدمه ششم).
- ↑ خویی، البیان، ص۲۲۳-۲۲۵.
- ↑ ابن جزی کلبی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۶-۷.
- ↑ ابن عبد البرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، در حاشیه ابن حجر عسقلانی؛ الاصابة فی تمییز الصحابة؛ ج۲، ص۲۵۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۸ ح۲۶.
- ↑ ر. ک: کلینی، اصول الکافی، ج۲، ص۶۰۴ (کتاب فضل القرآن باب النوادر، ح۲۳)؛ صفّار؛ بصائر الدرجات؛ ص۱۹۳، جزء ۴، ب ۶، ح۳. درخور توجه اینکه سند این حدیث تا سالم معتبر است و بحثی در آن نیست، ولی سالم در کافی موجود با عنوان «سالم بن سلمه» ذکر شده که توثیق ندارد و مجهول است و گویا بر همین اساس مجلسی در مرآة العقول این حدیث را ضعیف معرفی کرده است، لکن شیخ حرّ عاملی آن را با عنوان سالم ابی سلمه از کافی نقل کرده که معلوم میشود در کافی موجود در نزد ایشان سالم ابی سلمه بوده است و باتوجه به اینکه در این - حدیث عبد الرحمان بن ابی هاشم از سالم روایت کرده و با تتبّع در ابواب مختلف روایات فقه و رجال کشی و کامل الزیارات بهدست آمده است که عبد الرحمان بن ابی هاشم روایتکننده از سالم ابو سلمه است، نقل شیخ حرّ عاملی تأیید شده و در نتیجه روایت تصحیح میشود؛ زیرا سالم ابو سلمه، سالم بن مکرم است که هرچند در وثاقت آن بحث است، ولی قول حق، وثاقت ایشان است؛ زیرا نجاشی دربارهاش فرموده است: سالم بن مکرم بن عبد الله ابو خدیجة و یقال ابو سلمة الکناسی... یقال کنیته کانت ابا خدیجة و ان ابا عبد الله (ع) کنّاه ابا سلمه ثقة ثقة (نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۳۴) و معارضه تضعیف شیخ با این توثیق در معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۵ دفع شده است.
- ↑ «ثُمَّ قَالَ طَلْحَةُ فَأَخْبِرْنِي عَمَّا فِي يَدَيْكَ مِنَ الْقُرْآنِ وَ تَأْوِيلِهِ وَ عِلْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ إِلَى مَنْ تَدْفَعُهُ وَ مَنْ صَاحِبُهُ بَعْدَكَ قَالَ إِلَى الَّذِي أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ أَدْفَعَهُ إِلَيْهِ وَصِيِّي وَ أَوْلَى النَّاسِ بَعْدِي بِالنَّاسِ ابْنِي الْحَسَنِ- ثُمَّ يَدْفَعُهُ ابْنِي الْحَسَنُ إِلَى ابْنِي الْحُسَيْنِ- ثُمَّ يَصِيرُ إِلَى وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ- حَتَّى يَرِدَ آخِرُهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَوْضَهُ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ لَا يُفَارِقُونَهُ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا يُفَارِقُهُمْ»؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۴۳.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۳۵۷-۳۶۲.