حضرت شعیب علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۸۵: خط ۸۵:
== پدر و مادر ==
== پدر و مادر ==
== نام و نسب ==
== نام و نسب ==
درباره نام و [[نسب]] [[حضرت شعیب]]{{ع}} میان [[تاریخ‌نویسان]][[ اختلاف]] است. [[ابن اثیر]] در کتاب کامل التواریخ نقل می‌کند که برخی نام آن حضرت را یثرون<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.</ref> ذکر کرده و برخی همان [[شعیب]] نوشته‌اند. در لغت [[نامه]] دهخدا نقل شده که نام اصلی آن حضرت را یثرن و به [[فارسی]] بویب گویند و بعضی یثرون، یثروب و یا یثروب بن بویب هم نوشته‌اند. در [[تورات]] هم یثرون آمده است. و معلوم است که در نقل‌های مزبور [[تحریف]] راه یافته و نام اصلی یکی از آنها بیشتر نبوده است. جمعی از تاریخ‌نویسان نیز همان نام [[قرآنی]] او، یعنی شعیب که در [[زبان سریانی]] یترون بوده است را ذکر کرده‌اند<ref>ثعلبی، عرائس الفنون.</ref>.
درباره این که نسب آن حضرت به [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} نیز می‌رسد یا نه؟ اختلاف است. جمعی شعیب را از [[فرزندان]] [[مدین بن ابراهیم]]{{ع}} می‌دانند، چنان‌که در احوالات ابراهیم{{ع}} و فرزندان آن حضرت بدان اشاره شد<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۴۴۷ - ۴۵۰.</ref>. [[یعقوبی]] [[پدران]] آن حضرت را تا مدین این‌گونه نوشته است: شعیب بن نویب بن عیا بن مدین بن ابراهیم<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.</ref>. [[طبری]] گوید: شعیب بن صبفون بن عنقاد بن ثابت بن مدین بن ابراهیم<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.</ref>. و [[مسعودی]] گفته است: [[شعیب بن نویت بن رعویل بن مر بن عنقاء بن مدین بن ابراهیم]]<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۶۱.</ref>. در کتاب [[اثبات الوصیه]] نیز گوید: شعیب از فرزندان [[نابت بن ابراهیم]] بوده و از فرزندان اسماعیل و [[اسحاق]] نیست.
در مقابل اینان جمعی گفته‌اند: شعیب از فرزندان ابراهیم{{ع}} نبوده، بلکه نسب وی به برخی از مردمانی می‌رسد که به ابراهیم{{ع}}[[ ایمان]] آورده و با وی به [[شام]] [[مهاجرت]] کرده بودند، ولی از طرف مادر نسبش به [[لوط]] [[پیغمبر]] می‌رسد. این قولی است که ابن اثیر از بعضی نقل کرده است<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۵۴ و ۵۵.</ref>، و راوندی نیز به سند خود از وهب [[روایت]] کرده که گفته است: شعیب پیغمبر و ایوب{{ع}} و [[بلعم بن باعورا]] نسبشان به کسانی می‌رسد که در [[روز]] [[نجات]] [[ابراهیم]]{{ع}} از [[آتش]] [[نمرود]] به آن حضرت [[ایمان]] آورده و با وی به [[شام]] [[هجرت]] کردند و ابراهیم{{ع}} [[دختران]] [[لوط]] را به همسری ایشان درآورد و هر [[پیغمبری]] پس از ابراهیم{{ع}} و پیش از [[بنی‌اسرائیل]] آمدند، همگی از [[نسل]] آنها هستند<ref>قصص الانبیاء، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۳۴۵.</ref>
== کنیه‌ها و القاب ==
== کنیه‌ها و القاب ==
== فرزندان ==
== فرزندان ==

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۷

مقدمه

یکی از پیامبران الهی از فرزندان اسحاق و نسل حضرت ابراهیم که بعد از حضرت یوسف و قبل از حضرت موسی (ع) می‌زیست. اهل مَدیَن و زبانش عربی بود. قوم خود را به یکتاپرستی و عدالت و انصاف در تجارت و داد و ستد فرا می‌خواند. چون طغیان قوم او فزونی یافت، خداوند هلاکشان ساخت و او را به جای دیگری فرستاد که "اهل اَیکه" نام داشتند.

حضرت موسی قبل از پیامبر شدن چند سال برای او چوپانی کرد و با یکی از دختران او ازدواج نمود. در گذشت و مدفن او را در مکه می‌دانند.[۱].

مفاسد اقتصادی قوم شعیب

این پیامبر این برادر دلسوز و مهربان همانگونه که شیوۀ همۀ پیامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسی‌ترین پایه‌های مذهب یعنی «توحید» دعوت کرد و «گفت: ای قوم! خداوند یگانۀ یکتا را بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست»[۲]. آنگاه به یکی از مفاسد اقتصادی که از روح شرک و بت‌پرستی سرچشمه می‌گیرد و در آن زمان در میان اهل «مدین» سخت رائج بود اشاره کرد و گفت: «به هنگام خرید و فروش، پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید»[۳]. کم کردن پیمانه به معنی کم‌فروشی و نپرداختن حقوق مردم است. رواج این دو کار در میان آنها نشانه‌ای بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش در کارهایشان، و نمونه‌ای بود از غارتگری و استثمار و ظلم و ستم در جامعۀ ثروتمند آنها. قوم شعیب (مردم «ایکه» و «مدین») در یک منطقه حساس تجاری بر سر راه کاروان‌هایی که از حجاز به شام، و از شام به حجاز و مناطق دیگر رفت و آمد می‌کردند قرار داشتند. می‌دانیم این قافله‌ها در وسط راه، نیازهای فراوانی پیدا می‌کنند که گاهی مردم شهرهایی که در مسیر قرار دارند از این نیازها حداکثر سوءاستفاده را می‌کنند، اجناس آنها را به کمترین قیمت می‌خرند و اجناس خود را به گران‌ترین قیمت می‌فروشند (توجه داشته باشید که در آن زمان بسیاری از معاملات به صورت معامله جنس با جنس انجام می‌شد).

گاه بر اجناسی که می‌خرند هزار عیب می‌گذارند، و جنسی را که در مقابل آن می‌فروشند صد گونه تعریف می‌کنند، و هنگام وزن و پیمانه جنس خود را دقیقاً می‌سنجند و گاه کم‌فروشی می‌کنند ولی جنس دیگران را با بی‌اعتنایی وزن می‌نمایند و گاهی بیشتر از مقدار لازم بر می‌دارند، و چون طرف مقابل به هر حال محتاج و نیازمند است ناچار است به تمام این مسائل تن در دهد! گذشته از کاروان‌هایی که در مسیر راه هستند اهل خود منطقه نیز آنها که ضعیف‌تر و کم درآمدترند و مجبورند جنس خود را با سرمایه‌داران گردن کلفت معامله کنند سرنوشتی بهتر از این ندارند. قیمت متاع، اعم از جنسی را که می‌خرند و جنسی را که می‌فروشند به میل آن ثروتمندان تعیین می‌شود، پیمانه و وزن نیز در هر حال در اختیار آنها است و این بینوای مستضعف باید مانند «مرده‌ای در دست غسال» تسلیم باشد!. شعیب مجدداً روی نظام اقتصادی آنها تأکید می‌کند اگر قبلاً قوم خود را از کم‌فروشی نهی کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، می‌گوید: «ای قوم! پیمانه و وزن را با عدالت تمام دهید»[۴]. سپس قدم از آن فراتر نهاده، می‌گوید: «بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید، و چیزی از آنها را کم مکنید»[۵].

در پایان باز هم از این فراتر رفته، می‌گوید: «در روی زمین فساد مکنید»[۶]. فساد از طریق کم‌فروشی، فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران، فساد به خاطر بر هم زدن میزان‌ها و مقیاس‌های اجتماعی، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص و بالاخره به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!. سرانجام به آنها گوشزد کرد که افزایش کمیت ثروت - ثروتی که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران به‌دست آید - سبب بی‌نیازی شما نخواهد بود، بلکه «سرمایۀ حلالی که برای شما باقی می‌ماند هر چند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است»[۷].[۸]

سرگذشت تاریخی

آنها که بت‌ها را آثار نیاکان و نشانۀ اصالت فرهنگ خویش می‌پنداشتند و از کم‌فروشی و تقلب در معامله سود کلانی می‌بردند، در برابر شعیب چنین گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می‌دهد که ما آنچه را پدرانمان می‌پرستیدند ترک گوئیم؟ و یا آزادی خود را در اموال خویش از دست دهیم و نتوانیم به دلخواهمان در اموالمان تصرف کنیم؟ تو که آدم بردبار، پرحوصله و فهمیده‌ای»[۹]،[۱۰] از تو چنین سخنانی بعید است! این جمعیت ظالم و ستمگر که خود را در برابر حرف‌های منطقی شعیب بی‌دلیل دیدند برای اینکه به خودکامگی خود ادامه دهند، سیل تهمت و دروغ را متوجه او ساختند. همان برچسب همیشگی را که مجرمان و جباران به پیامبران می‌زدند به او زدند و «گفتند: تو فقط از افسون‌شدگانی»![۱۱] تو اصلاً یک حرف منطقی در سخنانت دیده نمی‌شود و گمان می‌کنی با این سخنان می‌توانی ما را از آزادی عمل در اموالمان باز داری؟!. به علاوه «تو فقط بشری هستی همچون ما»[۱۲]، چه انتظاری داری که ما پیرو تو شویم، اصلاً چه فضیلت و برتری بر ما داری؟. «ما تنها گمانی که دربارۀ تو داریم این است که فرد دروغگویی هستی»![۱۳] بعد از گفتن این سخنان ضد و نقیض که گاهی او را دروغگو و انسانی فرصت‌طلب که می‌خواهد با این وسیله بر آنها برتری جوید، و گاه او را افسون شده خواندند، آخرین سخنشان این بود که بسیار خوب «اگر راست می‌گویی سنگ‌های آسمانی را بر سر ما فرو ریز»[۱۴] و ما را به همان بلایی که به آن تهدیدمان می‌کنی مبتلا ساز تا بدانی ما از این تهدیدها نمی‌ترسیم! و به این ترتیب بی‌شرمی و وقاحت را به آخر رساندند و کفر و تکذیب را به بدترین صورتی نشان دادند.[۱۵]

پاسخ شعیب

اما شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بی‌خردی گرفته بودند «گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما و آنچه را برای خود دوست دارم برای شما هم می‌خواهم) هرگاه خداوند دلیل روشن و وحی و نبوت به من داده باشد و علاوه بر این روزی پاکیزه و مال به قدر نیاز به من داده باشد، آیا در این صورت، صحیح است که من مخالفت فرمان او کنم و یا نسبت به شما قصد و غرضی داشته باشم و خیرخواهتان نباشم؟!»[۱۶]. شعیب با این جمله می‌خواهد بگوید من در این کار تنها انگیزۀ معنوی و انسانی و تربیتی دارم، من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید و همیشه انسان دشمن چیزی است که نمی‌داند. سپس این پیامبر بزرگ اضافه می‌کند «گمان مبرید که من می‌خواهم شما را از چیزی باز دارم ولی خودم به سراغ آن بروم»[۱۷]. به شما بگویم کم‌فروشی نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال ثروتی بیندوزم و یا شما را از پرستش بت‌ها منع کنم اما خود در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه هرگز چنین نیست.

از این جمله چنین بر می‌آید که آنها شعیب را متهم می‌کردند که او قصد سودجوئی برای شخص خودش دارد، و لذا صریحاً این موضوع را نفی می‌کند. سرانجام به آنها می‌گوید: «من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شما است تا آنجا که در قدرت دارم»[۱۸]. «تنها از خدا توفیق می‌طلبم. تنها بر او تکیه می‌کنم و در همه چیز به او باز می‌گردم»[۱۹]. برای حل مشکلات، با تکیه بر یاری او تلاش می‌کنم، و برای تحمل شدائد این راه، به او باز می‌گردم. سپس آنها را متوجه به یک نکته اخلاقی می‌کند و آن اینکه بسیار می‌شود که انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به کسی، و یا تعصب و لجاجت نسبت به چیزی، تمام مصالح خویش را نادیده می‌گیرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشی می‌سپارد، به آنها می‌گوید «ای قوم من! مبادا دشمنی و عداوت با من شما را به گناه و عصیان و سرکشی وا دارد. مبادا همان بلاها و مصائب و رنج‌ها و مجازات‌هایی که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید به شما هم برسد حتی قوم لوط با آن بلای عظیم یعنی زیر و رو شدن شهرهایشان و سنگباران شدن از شما چندان دور نیستند»[۲۰].

نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مکان زندگیشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست کمی دارد!. البته «مدین» که مرکز قوم شعیب بود از سرزمین قوم لوط فاصلۀ زیادی نداشت،؛ چراکه هر دو از مناطق شامات بودند، و از نظر زمانی هر چند فاصله داشتند اما فاصلۀ آنها نیز آنچنان نبود که تاریخشان به دست فراموشی سپرده شده باشد، و اما از نظر عمل هر چند میان انحرافات جنسی قوم لوط و انحرافات اقتصادی قوم شعیب، ظاهراً فرق بسیار بود، ولی هر دو در تولید فساد، در جامعه و به هم ریختن نظام اجتماعی و از میان بردن فضائل اخلاقی و اشاعۀ فساد با هم شباهت داشتند.[۲۱]

تهدیدهای متقابل شعیب و قومش

شعیب این پیامبر بزرگ که به خاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشین به عنوان خطیب الانبیاء لقب گرفته، گفتارش را که بهترین راهگشای زندگی مادی و معنوی این گروه بود با صبر و حوصله و متانت و دلسوزی تمام ایراد کرد، اما ببینیم این قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند. آنها با چهار جمله که همگی حکایت از لجاجت و جهل و بی‌خبری می‌کرد جواب دادند. نخست اینکه «گفتند: ای شعیب ما بسیاری از حرف‌های تو را نمی‌فهمیم»[۲۲]. اساساً سخنان تو سر و ته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشی در آن نیست که ما بخواهیم پیرامون آن بیندیشیم! و به همین دلیل چیزی نیست که بخواهیم آن را ملاک عمل قرار دهیم، بنابراین زیاد خود را خسته مکن و به سراغ دیگران برو! دیگر اینکه «ما تو را در میان خود ضعیف و ناتوان می‌یابیم»[۲۳]. بنابراین اگر فکر کنی حرف‌های بی‌منطقت را با قدرت و زور می‌توانی به کرسی بنشانی، آن هم اشتباه است.

گمان مکن اگر ما حساب تو را نمی‌رسیم به خاطر ترس از قدرت تو است، «اگر ملاحظۀ قوم و قبیله‌ات و احترامی که برای آنها قائل هستیم نبود» تو را به بدترین صورتی به قتل می‌رساندیم یعنی «تو را سنگباران می‌کردیم»![۲۴] سرانجام گفتند «تو برای ما فردی نیرومند و شکست‌ناپذیر نیستی»[۲۵]. تو هر چند از بزرگان قبیله‌ات محسوب می‌شوی به خاطر برنامه‌ای که در پیش گرفتی در نظر ما قرب و منزلتی نداری. شعیب بدون اینکه از سخنان زننده و توهین‌های آنها از جا در برود، با همان منطق شیوا و بیان رسا به آنها چنین پاسخ «گفت: ای قوم! آیا این چند نفر قوم و قبیلۀ من نزد شما از خداوند عزیزترند»؟[۲۶] شما که به خاطر فامیل من که به گفتۀ خودتان چند نفری بیش نیستند به من آزار نمی‌رسانید چرا به خاطر خدا سخنانم را نمی‌پذیرید؟ آیا چند نفر در برابر عظمت پروردگار به حساب می‌آیند؟

آیا شما برای خدا احترام قائلید؟ «با اینکه او و فرمان او را پشت سر انداخته‌اید»؟[۲۷] و در پایان می‌گوید: فکر نکنید خداوند اعمال شما را نمی‌بیند و سخنانتان را نمی‌شنود. «یقین بدانید که پروردگار من به تمام اعمالی که انجام می‌دهید، احاطه دارد»[۲۸]. از آنجا که مشرکان قوم شعیب در آخر سخنان خود، او را تهدید ضمنی به سنگسار کردن نمودند، و قدرت خود را به رخ او کشیدند، شعیب موضع خویش را در برابر تهدید آنها چنین مشخص می‌کند. «ای قوم من! هر چه در قدرت دارید انجام دهید و کوتاهی نکنید و هر کاری از دستتان ساخته است مضایقه ننمائید. من نیز کار خودم را می‌کنم. اما بزودی خواهید فهمید چه کسی گرفتار عذاب خوارکننده خواهد شد من یا شما و چه کسی دروغگو است، من یا شما؟. و حال که چنین است، شما در انتظار بمانید، من هم در انتظارم»[۲۹]. شما در انتظار این باشید که بتوانید با قدرت و جمعیت و ثروت و نفوذتان بر من پیروز شوید من هم در انتظار این هستم که مجازات دردناک الهی بزودی دامان شما جمعیت گمراه را بگیرد و از صفحه گیتی براندازد.[۳۰]

پایان عمر تبهکاران مدین

در سرگذشت اقوام پیشین بارها در قرآن مجید خوانده‌ایم که در مرحله نخست، پیامبران به دعوت آنها به سوی خدا بر می‌خاستند و از هرگونه آگاه‌سازی و اندرز و نصیحت مضایقه نمی‌کردند، در مرحله بعد که اندرزها برای گروهی سود نمی‌داد، روی تهدید به عذاب الهی تکیه می‌کردند، تا آخرین کسانی که آمادگی پذیرش دارند تسلیم حق شوند و به راه خدا باز گردند و اتمام حجت شود، در مرحلۀ سوم که هیچ‌یک از اینها سودی نمی‌داد به حکم سنت الهی در زمینۀ تصفیه و پاکسازی روی زمین، مجازات فرا می‌رسید و این خارهای سر راه را از میان می‌برد. در مورد قوم شعیب یعنی مردم «مدین» نیز، سرانجام مرحلۀ نهائی فرا رسید، چنانکه قرآن گوید: «هنگامی که فرمان ما (دائر به مجازات این قوم گمراه و ستمکار و لجوج) فرا رسید، نخست شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به برکت رحمت خود از آن سرزمین نجات دادیم»[۳۱]. «سپس فریاد آسمانی و صیحۀ عظیم مرگ‌آفرین، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت»[۳۲]. «صیحه» به معنی هرگونه صدای عظیم است، این صیحه احتمالا به وسیلۀ صاعقه و مانند آن بوده است، گاهی ممکن است امواج صوتی به قدری قوی باشد که سبب مرگ گروهی شود.

و به دنبال آن می‌فرماید: «قوم شعیب بر اثر این صیحۀ آسمانی در خانه‌های خود برو افتادند و مردند»[۳۳] و اجساد بی‌جانشان به عنوان درس‌های عبرتی تا مدتی در آنجا بود. آنچنان طومار زندگانی آنها در هم پیچیده شد که «گویا هرگز ساکن آن سرزمین نبودند. هفت روز، گرمای سوزانی سرزمین آنها را فرا گرفت، و مطلقاً نسیمی نمی‌وزید، ناگاه قطعه ابری در آسمان ظاهر شد و نسیمی وزیدن گرفت، آنها از خانه‌های خود بیرون ریختند و از شدت ناراحتی به سایۀ ابر پناه بردند. در این هنگام صاعقه‌ای مرگبار از ابر برخاست، صاعقه‌ای با صدای گوش خراش، و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ریخت، و لرزه‌ای بر زمین افتاد، و همگی هلاک و نابود شدند. تمام آن ثروت‌هایی که به خاطر آن گناه و ظلم و ستم کردند و تمام آن کاخ‌ها و زینت‌ها و زرق و برق‌ها و غوغاها، همه از میان رفت و همه خاموش شدند. سرانجام قرآن می‌فرماید: «دور باد سرزمین مدین از لطف و رحمت پروردگار همان‌گونه که قوم ثمود دور شدند»[۳۴]. روشن است که منظور از «مدین» در اینجا اهل مدین است. آنها بودند که از رحمت خدا دور افتادند.[۳۵]

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

درباره نام و نسب حضرت شعیب(ع) میان تاریخ‌نویساناختلاف است. ابن اثیر در کتاب کامل التواریخ نقل می‌کند که برخی نام آن حضرت را یثرون[۳۶] ذکر کرده و برخی همان شعیب نوشته‌اند. در لغت نامه دهخدا نقل شده که نام اصلی آن حضرت را یثرن و به فارسی بویب گویند و بعضی یثرون، یثروب و یا یثروب بن بویب هم نوشته‌اند. در تورات هم یثرون آمده است. و معلوم است که در نقل‌های مزبور تحریف راه یافته و نام اصلی یکی از آنها بیشتر نبوده است. جمعی از تاریخ‌نویسان نیز همان نام قرآنی او، یعنی شعیب که در زبان سریانی یترون بوده است را ذکر کرده‌اند[۳۷]. درباره این که نسب آن حضرت به ابراهیم خلیل(ع) نیز می‌رسد یا نه؟ اختلاف است. جمعی شعیب را از فرزندان مدین بن ابراهیم(ع) می‌دانند، چنان‌که در احوالات ابراهیم(ع) و فرزندان آن حضرت بدان اشاره شد[۳۸]. یعقوبی پدران آن حضرت را تا مدین این‌گونه نوشته است: شعیب بن نویب بن عیا بن مدین بن ابراهیم[۳۹]. طبری گوید: شعیب بن صبفون بن عنقاد بن ثابت بن مدین بن ابراهیم[۴۰]. و مسعودی گفته است: شعیب بن نویت بن رعویل بن مر بن عنقاء بن مدین بن ابراهیم[۴۱]. در کتاب اثبات الوصیه نیز گوید: شعیب از فرزندان نابت بن ابراهیم بوده و از فرزندان اسماعیل و اسحاق نیست. در مقابل اینان جمعی گفته‌اند: شعیب از فرزندان ابراهیم(ع) نبوده، بلکه نسب وی به برخی از مردمانی می‌رسد که به ابراهیم(ع)ایمان آورده و با وی به شام مهاجرت کرده بودند، ولی از طرف مادر نسبش به لوط پیغمبر می‌رسد. این قولی است که ابن اثیر از بعضی نقل کرده است[۴۲]، و راوندی نیز به سند خود از وهب روایت کرده که گفته است: شعیب پیغمبر و ایوب(ع) و بلعم بن باعورا نسبشان به کسانی می‌رسد که در روز نجات ابراهیم(ع) از آتش نمرود به آن حضرت ایمان آورده و با وی به شام هجرت کردند و ابراهیم(ع) دختران لوط را به همسری ایشان درآورد و هر پیغمبری پس از ابراهیم(ع) و پیش از بنی‌اسرائیل آمدند، همگی از نسل آنها هستند[۴۳].[۴۴]

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم شعیب

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

دین حضرت شعیب

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۲۵.
  2. ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
  3. ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
  4. ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  5. ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  6. ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  7. ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ «برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم» سوره هود، آیه ۸۶.
  8. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱۲.
  9. ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ «گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا می‌دارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان می‌پرستیدند وا نهیم یا با دارایی‌های خود آنچه می‌خواهیم انجام ندهیم؟ بی‌گمان تو خود بردبار راهدانی» سوره هود، آیه ۸۷.
  10. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که چرا آنها روی «نماز» شعیب تکیه کردند؟. بعضی گفته‌اند، این به دلیل آن بوده که شعیب بسیار نماز می‌خواند و به مردم می‌گفت: نماز انسان را از کارهای زشت و منکرات باز می‌دارد، ولی جمعیت نادان که رابطۀ میان نماز و ترک منکرات را درک نمی‌کردند، از روی مسخره به او گفتند: آیا این اوراد و حرکات تو فرمان به تو می‌دهد که ما سنت نیاکان و فرهنگ مذهبی خود را زیر پا بگذاریم، و یا نسبت به اموالمان مسلوب الاختبار شویم!؟
  11. ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «گفتند: تو بی‌گمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۸۵.
  12. ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «گفتند: تو بی‌گمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۸۵.
  13. ﴿وَمَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ «و تو جز بشری مانند ما نیستی و بی‌گمان ما تو را از دروغگویان می‌دانیم» سوره شعراء، آیه ۱۸۶.
  14. ﴿فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «بنابراین اگر راست می‌گویی پاره‌هایی از آسمان را بر ما فرود آر» سوره شعراء، آیه ۱۸۷.
  15. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱۴.
  16. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  17. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  18. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  19. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  20. ﴿وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ «و ای قوم من! مخالفت با من، شما را وا ندارد که به شما همان رسد که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید و (زمان) قوم لوط از شما دور نیست» سوره هود، آیه ۸۹.
  21. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱۵.
  22. ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم و تو را در میان خویش ناتوان می‌بینیم و اگر (پاس) تبارت نبود تو را سنگسار می‌کردیم و تو در نظر ما توانمند نیستی» سوره هود، آیه ۹۱.
  23. ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم و تو را در میان خویش ناتوان می‌بینیم و اگر (پاس) تبارت نبود تو را سنگسار می‌کردیم و تو در نظر ما توانمند نیستی» سوره هود، آیه ۹۱.
  24. ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم و تو را در میان خویش ناتوان می‌بینیم و اگر (پاس) تبارت نبود تو را سنگسار می‌کردیم و تو در نظر ما توانمند نیستی» سوره هود، آیه ۹۱.
  25. ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم و تو را در میان خویش ناتوان می‌بینیم و اگر (پاس) تبارت نبود تو را سنگسار می‌کردیم و تو در نظر ما توانمند نیستی» سوره هود، آیه ۹۱.
  26. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «گفت: ای قوم من! آیا تبارم نزد شما توانمندتر از خداوند است که او را پس پشت افکنده‌اید؛ بی‌گمان پروردگار من فراگیر هر کاری است که انجام می‌دهید» سوره هود، آیه ۹۲.
  27. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «گفت: ای قوم من! آیا تبارم نزد شما توانمندتر از خداوند است که او را پس پشت افکنده‌اید؛ بی‌گمان پروردگار من فراگیر هر کاری است که انجام می‌دهید» سوره هود، آیه ۹۲.
  28. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «گفت: ای قوم من! آیا تبارم نزد شما توانمندتر از خداوند است که او را پس پشت افکنده‌اید؛ بی‌گمان پروردگار من فراگیر هر کاری است که انجام می‌دهید» سوره هود، آیه ۹۲.
  29. ﴿وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ «و ای قوم من! هر چه از دستتان برمی‌آید انجام دهید، من نیز انجام می‌دهم، زودا که بدانید بر سر چه کس عذابی که او را خوار سازد خواهد آمد و چه کسی دروغ می‌گوید. و شما چشم به راه باشید من نیز با شما چشم به راه خواهم بود» سوره هود، آیه ۹۳.
  30. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱۷.
  31. ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ «و چون «امر» ما دررسید شعیب و مؤمنان همراه او را با بخشایشی از سوی خویش رهایی بخشیدیم و بانگ آسمانی ستمگران را فرو گرفت و در خانه‌های خود از پا در افتادند» سوره هود، آیه ۹۴.
  32. ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ «و چون «امر» ما دررسید شعیب و مؤمنان همراه او را با بخشایشی از سوی خویش رهایی بخشیدیم و بانگ آسمانی ستمگران را فرو گرفت و در خانه‌های خود از پا در افتادند» سوره هود، آیه ۹۴.
  33. ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ «و چون «امر» ما دررسید شعیب و مؤمنان همراه او را با بخشایشی از سوی خویش رهایی بخشیدیم و بانگ آسمانی ستمگران را فرو گرفت و در خانه‌های خود از پا در افتادند» سوره هود، آیه ۹۴.
  34. ﴿كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ «گویی (هرگز) در آن نمی‌زیسته‌اند؛ هان! نابود باد مدین! چنان که ثمود نابود گشت» سوره هود، آیه ۹۵.
  35. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱۸.
  36. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.
  37. ثعلبی، عرائس الفنون.
  38. مجمع البیان، ج۴، ص۴۴۷ - ۴۵۰.
  39. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.
  40. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۸.
  41. مروج الذهب، ج۱، ص۶۱.
  42. کامل التواریخ، ج۱، ص۵۴ و ۵۵.
  43. قصص الانبیاء، ص۱۴۶ و ۱۴۷.
  44. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۳۴۵.