سرگذشت زندگی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
# [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] | # [[پرونده:1368969.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|'''پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت''']] | ||
# [[پرونده:1368965.jpg|22px]] [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|'''سیری در سیره نبوی''']] | # [[پرونده:1368965.jpg|22px]] [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|'''سیری در سیره نبوی''']] | ||
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۳
پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت
ولادت پیامبر خاتم
عموم سیرهنویسان و تاریخنگاران[۱] معتقدند تولد پیامبر اکرم(ص) در "عام الفیل" (سالی که ابرهه برای خرابی خانه کعبه آمده بود)[۲]، سال ۵۷۰ م بوده است[۳]؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.
همچنین اکثریت قریب به اتفاق محدثان و مؤرخان بر این اعتقادند که تولد پیامبر(ص) در ربیعالاول بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، اختلاف دارند[۴]. شیعیان[۵]، تولد وی را هفدهم ربیعالاول[۶]، روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیعالاول[۷]، روز دوشنبه میدانند[۸].[۹]
محل تولد رسول اکرم (ص)، ورودی شعب ابی طالب است که پس از هجرت رسول خدا(ص) به یثرب، عقیل این خانه را تصرف کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند[۱۰]. البته محل تولد آن حضرت در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان بوده است. در قرن دوم هجری، خیزران، همسر هارون، آن محل را خرید و به مسجد تبدیل کرد[۱۱].
دوران کودکی
پدر بزرگوار رسول اکرم(ص)، عبدالله، جوانی بسیار زیبا، رشید، مؤدب و معقول بود که در همه مکه میدرخشید. او با آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار میآید، ازدواج میکند. در حدود چهل روز بیشتر از ازدواجش نمیگذرد که او با عزم سفر بازرگانی به شام و سوریه از مکه خارج میشود و در برگشت، در مدینه وفات میکند و محمد(ص) یتیم به دنیا میآید. به رسم آن وقت عرب، برای تربیت کودک لازم میدانستند که بچه را به مرضعه بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا به او شیر بدهد. زنی از قبیله بنیسعد به نام حلیمه سعدیه از بادیه به مکه میآید و این طفل نصیب او میشود[۱۲]؛ حلیمه و شوهرش نقل میکنند از روزی که این کودک پا به خانه ما گذاشت، گویی برکت، از زمین و آسمان بر خانه ما میبارید. این کودک تا چهار سالگی دور از مادر و دور از جد و خویشاوندان و دور از شهر مکه، در بادیه در میان بادیهنشینان، پیش دایه زندگی میکند. مدت اقامت پیامبر در بادیه، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است[۱۳]. در چهار سالگی مادر مهربان، این بچه را در دامن خود میگیرد. برای آمنه که علاقه وافر به شوهر خود دارد، بدیهی است که بچه برای او یک یادگار بسیار بزرگ از شوهر عزیز و محبوبش است، به خصوص اگر این بچه پسر باشد. آمنه تمام آرزوهای خود در کنار عبدالله را، در این کودک خردسال میدید. او برای دیدار خویشاوندانش به مدینه مسافرت میکند و در این سفر کودک پنج ساله خود و کنیزش ام ایمن را همراه میبرد. آمنه در بازگشت، در بین راه مکه و مدینه، در منزلی به نام ابواء، مریض میشود و در همان جا وفات میکند. محمد خردسال، مرگ مادر را در خلال مسافرت، به چشم میبیند. مادر را در همانجا دفن میکنند و او همراه ام ایمن به مکه برمیگردد[۱۴].
از کودکی آثار عظمت و فوقالعادگی از چهره، رفتار و گفتار محمد(ص) پیدا بود. عبدالمطلب که کفالت او را بر عهده داشت، به فراست دریافته بود نوهاش آیندهای درخشان دارد. هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت[۱۵] و طبق وصیت او، ابوطالب عموی بزرگش عهدهدار کفالت او شد[۱۶]. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت، در شگفت میماند. هرگز دیده نشد او مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان دهد؛ به غذای اندک اکتفا میکرد و از زیادهروی امتناع میورزید. بر خلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهای خویش را مرتب میکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت. ابوطالب روزی از او خواست در حضور او جامههایش را بکند و به بستر رود؛ او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمیخواست از دستور عموی خویش تمرد کند، به عمو گفت: روی خویش را برگردان تا بتوانم جامهام را بکنم.
ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد؛ زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب میگوید: من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم، به بازیهای بچهها رغبت نمیکرد، تنهایی و خلوت را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود[۱۷].
پیامبر اکرم بعدها در دوره رسالت، از کودکی خودش فرمود: گاهی احساس میکردم گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید میکند.
امام باقر(ع) میفرماید: فرشتگانی بودند که از کودکی او را همراهی میکردند. پیامبر فرمود: من گاهی سلام میشنیدم، و کسی به من میگفت "السلام علیک یا محمد"! نگاه میکردم، کسی را نمیدیدم. گاهی با خودم فکر میکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام میدهد، بعد فهمیدم فرشته الهی بود که به من سلام میداده است[۱۸].[۱۹]
دوران جوانی
در میان همه پیامبران جهان، پیامبر اکرم یگانه پیامبر است که تاریخ کاملاً مشخصی دارد. مختصری از سوابق و قضایای پیش از رسالت پیغمبر اکرم(ص) را در موارد زیر میتوان جست:
آلوده نشدن به لهو و لعب
مکه دو خصوصیت داشت: مرکز بتپرستی و مرکز تجارت و بازرگانی عربستان بود. در این شهر سرمایهداران عرب، بردهها و کنیزها را خرید و فروش میکردند. در نتیجه، مکه مرکز عیش و نوش اعیان و اشراف با انواع لهو و لعبها، شرابخواریها، نواختنها و رقاصیها بود؛ به گونهای که کنیزهای سپید و زیبا را از روم (شام و سوریه) خریده، به مکه میآوردند و عشرتکده درست میکردند و از این عشرتکدهها استفاده مالی میکردند. یکی از چیزهایی که قرآن بهخاطر آن سخت به اینها میتازد، همین است. میفرماید: ﴿وَلا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾[۲۰]؛ آن کنیزها میخواستند عفاف خودشان را حفظ کنند، ولی آنان به اجبار ایشان را به زنا وادار میکردند. خانههای مکه در دو قسمت بالا و پایین شهر بود و در بالای شهر، همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود. پیامبر اکرم (ص) در تمام عمرش، به این امور آلوده نشد و هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس مکه شرکت نکرد[۲۱].
دوری از بتپرستی
در تمام آن چهل سال پیش از بعثت و در آن محیط بتپرستی، او هرگز بتی را سجده نکرد. البته عده قلیلی بودهاند معروف به "حنفا" که آنها هم از سجده کردن بتها احتراز داشتهاند[۲۲].
ارهاصات
از اولین مراحلی که پیامبر اکرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی میکرد، دیدن رؤیاهایی بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور میکرد. ارهاصات، رؤیاهای فوقالعاده عجیبی بوده که پیامبر اکرم (ص) به خصوص در ایام نزدیک به رسالت میدیده است[۲۳].[۲۴]
مبارزه با ظلم
او در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج میبردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپیمان شد. این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام "حلفالفضول" نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد میکرد و میگفت: حاضر نیستم آن پیمان بشکنم و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم[۲۵].
شهرت به راستی، عقل و امانت
در دوران پیش از رسالت، او را محمد امین میخواندند و به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند. در بسیاری از کارها به قول او اتکا میکردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنیای که با او پیدا کردند، باز هم امانتهای خود را به او میسپردند. از همینرو پس از هجرت به مدینه، على(ع) را چند روزی بعد از خود باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند. در ابتدای ابلاغ رسالت نیز وقتی که فرمود: "آیا شما تاکنون از من سخن خلافی شنیدهاید؟. همه گفتند: ابداً، ما تو را به صدق و امانت میشناسیم".
هنگام نصب دوباره حجرالاسود، در آستانه وقوع یک زد و خورد شدید، پیامبر به واسطه اعتماد مکیان به صداقت و عقل او، قضیه را به شکل بسیار سادهای حل کرد[۲۶].[۲۷]
مسافرتها
رسول اکرم(ص)، در جوانی دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد که هر دو پیش از دوره رسالت و به سوریه بوده است؛ نخستین سفر حضرت به شام، همراه ابوطالب و ملاقات او با "بحیرای راهب" بنا بر قول مشهور در دوازده سالگی ایشان بوده است[۲۸] و سفر دیگر در بیست و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت[۲۹].[۳۰]
شغلها
او از بیکاری و بطالت متنفر بود. میگفت: خدایا، از کسالت و بینشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه میبرم[۳۱].
بسیاری از پیامبران در دوران پیش از رسالتشان شبانی میکردهاند؛ پیامبر اسلام (ص) نیز یک شبان بوده است، گوسفندانی را با خودش به صحرا برده، میچرانیده و برمیگشته است. او بازرگانی هم کرده است. سفر اول بازرگانی را با چنان مهارتی انجام داد که موجب شگفتی همگان شد[۳۲].[۳۳]
ازدواج
در مسافرت دومی که پیامبر (ص) انجام داد، حضرت با سرمایه "خدیجه" دختر "خویلد" همراه مردانی از قریش برای تجارت به شام رفت[۳۴]. در همین زمان بود که با راهبی به نام "مسطور" ملاقات کرد[۳۵]. آشنایی خدیجه با پیامبر(ص) نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب ازدواج با ایشان شد. رسول خدا(ص) در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد[۳۶].[۳۷]
تا زمانی که حضرت خدیجه زنده بود، حضرت، همسر دیگری اختیار نکرد. پیامبر اکرم (ص) تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه(س) را میشنید، اشکهایش جاری میشد. این نشاندهنده منتهای وفاق روحی میان این زن و حضرت رسول(ص) است[۳۸].[۳۹]
پیامبر خاتم از بعثت تا هجرت
در ۲۷ رجب (۱۳ سال پیش از هجرت/ ۶۱۰ م.) جبرئیل(ع) بر پیامبر ظاهر شد و نخستین آیات قرآن را به ایشان ابلاغ کرد و بدینسان، رسالت حضرت محمد(ص) آغاز گشت[۴۰].
نبوّت پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همه پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همۀ آنها بوده است و نسبت به پیامبران پیشین برتری دارد. امام صادق(ع) در حدیثی به این مسأله اشاره دارند. "علی بن معمّر" میگوید از امام صادق(ع) دربارۀ آیه ﴿هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى﴾[۴۱] سؤال کردم، حضرت فرمود: «مقصود از او محمّد(ص) است آنگاه که آنها را به اقرار به خدا در ذرّ اوّل خواند. او نخستین کسی است که به ربوبیّت پروردگار عالم اقرار کرد[۴۲] و در جواب قریش که از ایشان درباره پیشی گرفتنش بر پیامبران دیگر سؤال کرده بودند؛ فرمود: همانا من اوّلین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم و اوّلین کسی بودم که اجابت کردم آنگاه که از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفس خویش شاهد ساخت «آیا من پروردگار شمانیستم گفتند: چرا» پس من نخستین پیامبری بودم که «بلی» گفتم. پس در اقرار به خدای تعالی بر آنها پیشی گرفتم»[۴۳].
دعوت رسول اکرم(ص) دعوتی فراگیر و جهانشمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمیگیرد[۴۴]. در میان پیامبران حق، کمتر پیامبری را میتوان یافت که بعثت او جهانی باشد. اگر چه در روایتی درباره پیامبران اولوالعزم آمده است که آنان بر شرق و غرب، و جنّ و انس مبعوث شده بودند. ولی این امر درباره حضرت نوح و عیسی(ع) مورد اختلاف است. اما به تصریح قرآن کریم و به دلالت روایات اهل بیت(ع) رسالت پیامبر خاتم جهانی است. از سوره جنّ بر میآید که آنان نیز در حیطۀ هدایت پیامبر گرامی اسلام قرار دارند. امام صادق(ع) در روایتی رسالت پیامبر خاتم بر همه انسانها و جنّها را بیان کرده است: «همانا خداوند متعال محمّد را شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی عطا کرد... و او را بر همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد»[۴۵].[۴۶]
دعوت پنهانی پیامبر خاتم
سیرهنویسان، نخستین گروندگان به اسلام را حضرت خدیجه(س) از زنان و علی(ع) از مردان دانستهاند[۴۷]. دعوت به اسلام تا سه سال، پنهانی و پس از آن آشکار شد و رسول خدا(ص) با نزول آیه ۲۱۴ سوره شعراء مأمور شد تا نخست، خویشاوندانش را به اسلام فرا خواند[۴۸]. پیامبر(ص) دعوت خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز علی(ع) کسی حمایت خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. رسول اکرم(ص) به حاضران گفت: "بدانید که علی، برادر، وصی و جانشین من است. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید”[۴۹].
با علنی شدن دعوت به اسلام و گسترش آن در مکه، مشرکان، نزد عموی پیامبر، ابوطالب رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با تهدید کوشیدند مانع دعوت پیامبر(ص) شوند[۵۰].
ابوطالب که بر جان خاتم انبیا(ص) میترسید تهدید مشرکان را با حضرت در میان نهاد. پیامبر(ص) با قاطعیت چنین پاسخ داد: "عمو جان! اگر قریش، خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از دعوت خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"[۵۱]. ابوطالب که پیامبر(ص) را در دعوت خویش مُصر دید، گفت: "هرگونه میخواهی عمل کن. به خدا سوگند! هیچگاه دست از یاریات برنخواهم داشت”[۵۲]. مشرکان بهتر دیدند با نرمش و گفتگو، ابوطالب را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عمارة بن ولید بن مغیرة" را که جوان، زیبا و شجاع بود به فرزندی گیرد و در مقابل، رسول خدا(ص) را برای کشتن به آنها بسپارد[۵۳]؛ اما ابوطالب با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت دفاع کرد[۵۴].[۵۵]
هجرت به حبشه به دستور پیامبر(ص)
با افزایش معارضه قریش با حضرت، مسلمانان در اندیشه ایجاد پایگاهی جدید، خارج از مکه افتادند. به همین دلیل به دستور پیغمبر(ص) ۱۱ مرد و ۴ زن مسلمان، روانه حبشه شدند[۵۶]. این کشور، پادشاهی عادل و مسیحی داشت. تلاش قریش برای باز گرداندن آنها بیثمر بود[۵۷]. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه مشرکان مبنی بر اسلام آوردن اهل مکه بازگشتند و پس از آگاهی از دروغ بودن آن، همراه مهاجران مرحله دوم هجرت که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ زن بود، عازم حبشه شدند[۵۸]. اشراف مکه که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از مکه شدند، عبدالله بن ابیربیعه و عمرو بن عاص را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به مکه، به حبشه فرستادند؛ اما این تلاش، بیثمر بود[۵۹].[۶۰]
محاصره شعب ابیطالب
ناکامی قریش در بازگرداندن مهاجران، آنان را به اتخاذ "محاصره اقتصادی و اجتماعی" درباره بنیهاشم کشاند. بر اساس این پیمان، کسی حق ازدواج و یا خرید و فروش با فرزندان هاشم و عبدالمطلب را نداشت. متعاقب این پیمان، پیامبر(ص) و بنیهاشم در سال هفتم بعثت به مدت ۳ سال در شعب ابیطالب ماندند[۶۱]. خبر غیبی پیامبر(ص)، مبنی بر خورده شدن عهدنامه به وسیله موریانه و عواملی دیگر، سبب آزادی آنها و بازگشتشان به مکه شد[۶۲].
وفات خدیجه(س) در شصت و پنج سالگی در رمضان سال دهم رخ داد[۶۳]. یک ماه بعد، ابوطالب در ماه شوال درگذشت[۶۴]؛ از این رو سال دهم بعثت به عامالحزن شهرت یافت[۶۵].[۶۶]
سفر به طائف
بیعت عقبه اول
درست در زمانی که کار دعوت در مکه و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از مردم یثرب در سال یازدهم بعثت[۶۷] به دیدار پیامبری شتافتند که سالها بود وصفش را شنیده بودند.
محتوای آیین اسلام و قدرت نفوذ خاتم رسولان(ص)، به ایمان آوردن شش تن از خزرجیان در "عقبه" منی انجامید. در سال دوازدهم بعثت، از یثرب، دوازده تن مسلمان که از "اوس" و "خزرج" بودند[۶۸]، برای دیدار مجدد با حضرت به مکه رفتند و دعوت آن بزرگوار را که نویدبخش صداقت، صلح، آرامش و پرهیزگاری بود با این مفاد پذیرفتند: شرک نورزند؛ دزدی و زنا نکنند؛ فرزندان خود را نکشند و در امور خیری که پیامبر(ص) دستور میدهد از او اطاعت کنند. این بیعت به "بیعة النساء" مشهور است[۶۹].[۷۰]
بیعت عقبه دوم
در سال سیزدهم هجرت ، هنگام حج، هفتاد و سه مرد و دو زن در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) همراه عمویش عباس بن عبدالمطلب با نمایندگان مدینه بر این پیمان بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند[۷۱].
هنگام بازگشت، پیامبر(ص) ۱۲ نقیب برای انجام برنامههای تبلیغی برای آنان برگزید[۷۲]. با روند رو به رشد نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و آزار مشرکان، خاتم انبیا(ص) جز ناتوانان، بیماران و محبوسان، تمام مسلمانان مکی و انصار مهاجر را از مکه به یثرب فرستاد[۷۳].[۷۴]
لیلة المبیت
قریش با اطلاع از ایجاد پایگاه در مدینه، درصدد قتل پیامبر(ص) برآمدند و برای آنکه بنیهاشم از خونخواهی او درگذرد و به گرفتن خون بها راضی شوند، تصمیم گرفتند از هر قبیله، جوانی برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به قتل برسانند[۷۵]. پیامبر(ص) در شب عملی کردن توطئه، علی(ع) را در بستر خود خوابانید[۷۶] و خود با ابوبکر بن ابیقحافه در غار نزدیک مکه به نام "ثور" توقف و سپس به یثرب مهاجرت کرد[۷۷].
پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت
هجرت به مدینه
حضرت، روز دوشنبه ۱۲ ربیعالاول به قبا رسید[۷۸]. علی(ع) سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به مردم، با دختر رسول خدا(ص) و فاطمه دختر زبیر روانه مدینه شد[۷۹]. پیغمبر(ص) در روز جمعه با گروهی از "بنیالنجار" و هشتاد خانوار از قبیله "بنیسالم بن عوف" که اسلام آورده بودند، نخستین "نماز جمعه" را در مدینه برپا کرد[۸۰].
آن حضرت پس از چند روز توقف در محله قبا و با رسیدن حضرت علی(ع) راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن حضرت پس از ورود به این شهر، خریداری زمین مسجدی بود که بعدها به مسجد النبی معروف شد. آن حضرت، این زمین را از دو کودک یتیم خرید[۸۱].[۸۲]
جنگهای پیامبر خاتم
پس از آنکه پیامبر(ص) و پیروانش به یثرب هجرت کردند، این شهر نام "مدینة النبی" به خود گرفت. وی ده سال بقیۀ عمر خود را در مدینه به عنوان پیشوای مردم و پیامبر قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با مشرکان و منافقان جنگهای متعددی کرد. جنگهای آن حضرت، اغلب دفاعی و برای دفع تجاوز و حمله مشرکان بود. از جمله مشهورترین این نبردها عبارت است از: جنگ بدر، جنگ اُحد، جنگ احزاب، جنگ خیبر، جنگ مؤته، فتح مکه و جنگ حنین[۸۳].
جنگ بدر
جنگ احد
جنگ خندق
فتح مکه
حجة الوداع
رحلت پیامبر خاتم
به نقل مشهور، پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال یازدهم هجری و پس از ۲۳ سال مجاهدت و سپری کردن فراز و نشیبهای فراوان در راه دعوت به سوی حق، پس از چهارده روز بیماری[۸۴] و کسالت، رحلت فرمود[۸۵]. قبر ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه در آن زندگی میکرد[۸۶]. امام باقر(ع) فرمود: پیامبر به علی(ع) اینگونه وصیت کرده بود: «يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ»[۸۷]: “ای علی، مرا در این مکان دفن کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”[۸۸].
امام علی(ع) آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر پاک پیامبر میشد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد. با مرگ تو رشتۀ پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبتدیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمیکردی و از بیتابی نهی نمیفرمودی، آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من میماند و اندوهم جاودانه میشد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمیتوان بازگرداند و مرگ را نمیشود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!»[۸۹].[۹۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.
- ↑ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.
- ↑ به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.
- ↑ ابن سعد. ج۱، ص۸۰.
- ↑ منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳-۳۱؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۱۹۲-۱۹۵؛ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، وحی و نبوت ج ۲، ص ۲۵۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار ج ۱۶، ص ۱۹۸.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ و کنیزان خود را که خواستار پاکدامنی هستند برای به دست آوردن کالای ناپایدار زندگانی این جهان به زنا واندارید؛ سوره نور، آیه ۳۳.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۸.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ص ۱۹۵.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳؛ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، وحی و نبوت مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۵۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۹۵.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۸، صص ۱۲۴-۱۲۶.
- ↑ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۱۵ تا ۲۳.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ - ۲۲۰
- ↑ «این (پیامبر)، بیمدهندهای از همان بیمدهندگان نخستین است» سوره نجم، آیه ۵۶.
- ↑ «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی) قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ»؛ بحارالانوار، ج۵، ص۲۵۰.
- ↑ «إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
- ↑ «إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالی أعطی مُحَمَّدآ شَرَایِعَ نوُح وَإبْرَاهِیم وَمُوسَی وَعِیسَی... وَأرْسَلَهُ کَافَّةً إلَی الأبْیَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس»؛ کافی، ج۲، ص۱۷.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۳ ـ ۱۵.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۶.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص ۱۷ ـ ۱۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.
- ↑ علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۲؛ ده پهلوانی، طلعت، رحلت پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.
- ↑ «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳-۶۷۴.