ابوبکر بن ابی‌قحافه در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'برگزیده' به 'برگزیده')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
== مقدمه ==
درباره نام او در [[جاهلیت]]، [[اختلاف]] است. در برخی [[روایات]]، "[[عبدالکعبه]]" و در پاره‌ای دیگر، "[[عتیق]]" ذکر شده که [[پیامبر]] یا اهل وی، او را [[عبدالله]] خوانده‌اند. براساس [[اخبار]] دیگری، [[عتیق]] [[لقب]] داشت<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۳۱۰.</ref> در کتاب‌های [[اهل سنت]]، وی به «صِدیق» نیز معروف است. برخی گفته‌اند: وی از آن رو چنین [[لقب]] یافت که گفته‌های [[پیامبر]] {{صل}} را بی هیچ تأملی [[تصدیق]] می‌کرد<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۹۹؛ الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۷.</ref>؛ اما براساس [[روایات معتبر]] صِدیق از [[القاب امام علی]] {{ع}} بود<ref>سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۴.</ref> که در ماجراهای بعدی به [[ابوبکر]] نسبت داده شد.
مادر [[ابوبکر]]، ام الخیر، سلمی دختر [[صخر بن عامر بن کعب بن سعد]] بود<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۶.</ref>.
جزئیات [[زندگی]] پیش از اسلامِ [[ابوبکر]] چندان روشن نیست. بر اساس اخباری که درباره سال [[وفات]] و نیز [[طول عمر]] وی ذکر شده<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۴۸؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۶۷۳.</ref>، بایستی سه سال پس از [[عام الفیل]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص ۳۲۵.</ref> و سی و هشت سال [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]] {{صل}} زاده شده باشد. [[ابن اثیر]] وی را از رؤسای [[قریش]] و برگزیدگان [[مکه]] برشمرده است که تعیین اشناق (دیات) [[مکه]] به او محول می‌شد و هرچه را او به صورت دیه تعیین می‌کرد، می‌پذیرفتند<ref>اسدالغابه، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>؛ البته در دیگر [[منابع تاریخی]] چنین جای گاهی برای او ذکر نشده است.
[[ابوبکر]] به [[تجارت]] اشتغال داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۸و۱۷۲.</ref> و از این راه ثروتی اندوخته بود و چون [[پیامبر]] [[مبعوث]] شد، با بخشی از چهارهزار یا چهل هزار درهم [[دارایی]] اش، بردگان را آزاد کرد<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۸؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۴۶.</ref>. این [[اقدام]] [[ابوبکر]]، در [[باور]] [[اهل سنت]] بسیار بزرگ جلوه کرده و افرادی را به ارزیابی کشانده است؛ از این رو، ابن [[شهر]] [[آشوب]]، این مقدار [[سرمایه]] را (معادل چهار هزار [[دینار]]) در مقابل [[ثروت]] [[خدیجه]] که موجب تقویت [[پیامبر]] {{صل}} شد، چندان چشم گیر نمی‌شمارد<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۸۴.</ref>.
[[ابوبکر]] گویا با [[علم]] انساب<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۱۷.</ref> و [[تعبیر خواب]] نیز آشنایی داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۲.</ref> و در [[جاهلیت]]، چون دیگران [[بت]] پرست بود. از او [[نقل]] است که چون در ماجرای افک، به تنگنا افتاد، گفت: من خاندانی از [[عرب]] را نمی‌شناسم که بر آنان، آن چه بر آل ابی بکر رفته است، روا شده باشد. به [[خدا]] قسم! در [[جاهلیت]] که [[خدا]] را نمی‌پرستیدیم و چیزی را به نام او نمی‌خواندیم، در [[حق]] ما چنین چیزی گفته نمی‌شد<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۳۳.</ref>. وی در این سخن، با صراحت به خداناپرستی‌اش در آن دوره اشاره کرده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۰۹-۶۱۰.</ref>.
== [[اسلام]] [[ابوبکر]] ==
درباره زمان [[اسلام]] [[ابوبکر]]، در طول [[تاریخ اسلام]]، بحث‌های بسیاری در گرفته است. وی در برخی منابع [[اهل سنت]]، نخستین [[مسلمان]] دانسته شده است. [[علامه امینی]] از منابع معتبر [[اهل سنت]]، بیش از صد [[حدیث]] آورده که [[امام علی]] {{ع}} را نخستین [[مسلمان]] و اول [[نمازگزار]] می‌شناساند<ref>الغدیر، ج ۳، ص ۲۱۹ - ۲۳۸.</ref>.
[[محمد بن سعد]]، از [[پدر]] خود [[نقل]] می‌کند که پیش از [[ابوبکر]]، گروهی (بیش از پنجاه نفر) [[مسلمان]] شده بودند<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۰.</ref>. [[یعقوبی]]، اسلامِ [[ابوبکر]] را پس از [[علی]]، [[خدیجه]]، زیدبن حارثه و احتمالا [[ابوذر]] می‌داند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۲۳.</ref>. در مجادله [[مأمون]] درباره [[اسلام آوردن]] او پس از [[علی]]، مباحث خواندنی و قابل تأملی در [[تاریخ]] آمده است<ref>العقد الفرید، ج ۵، ص ۹۲ و ۹۳.</ref>. با دقت و تأمل در داده‌های [[تاریخی]]، قول به [[اسلام]] [[ابوبکر]] پس از چند نفر، [[استواری]] بیش تری می‌یابد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۳؛ البدء والتاریخ، ج۴، ص ۱۴۵.</ref>؛ به هر روی، [[ابوبکر]] پس از [[اسلام]]، چون دیگر [[مسلمانان]] زیست. داستان [[زندگی]] او در این دوره، مانند پیش از آن، با همه آن چه درباره [[اعمال]] مسلمانی وی در منابع آورده‌اند، [[عظمت]] و برجستگی ویژه‌ای ندارد<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۱۰.</ref>.
== [[ابوبکر]] پس از [[هجرت]] ==
ماجرای [[هجرت]] [[ابوبکر]] و [[همراهی]] او با [[پیامبر]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص ۳۹؛ الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۹.</ref> و [[مصاحبت]] سه [[روزه]] با [[حضرت]] در [[غار ثور]]<ref>مسند احمد، ج ۷، ص ۲۸۳.</ref>، مباحثی را در [[تاریخ]] و در [[کلام]] برانگیخته و بیش‌ترین مباحثِ مربوط به [[زندگی]] او را شکل داده است. آغاز [[هجرت]]، به صورت پنهانی و با تعقیب و [[گریز]] همراه بود؛ از این رو به ناچار سه روز در "غار ثور" توقف کردند. آن چه در این [[نهان]] گاه بر آنان گذشت، مایه چند و چون بسیاری شده؛ بهویژه آن گاه که [[سپاه]] [[دشمن]] در جست و جوی [[پیامبر]]، تا نزدیک غار آمدند؛ به گونه‌ای که به گفته [[ابوبکر]]، "اگر یکی از آنان جلو پایش را می‌نگریست، ما را زیر پایش می‌دید". این امر، موجب [[وحشت]] [[ابوبکر]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} به او [[دل]] داری داد. این [[مصاحبت]] چند [[روزه]] در کتاب‌های [[شیعه]] و [[سنی]] به گونه‌های مختلفی تحلیل شده است<ref>الغدیر، ج ۸، ص ۴۱ - ۴۶.</ref>. [[ابوبکر]] با ورود به [[مدینه]]، بنا به [[نقلی]] از محمدبن [[عمر]]، بر حبیب بن یساف فرود آمد و بنابه روایتی دیگر از او، به خانه [[خارجة بن زید بن ابی زهیر]] وارد شد و با دختر او [[ازدواج]] کرد و تا زمان [[رحلت پیامبر]] {{صل}} در همان دیار، یعنی سُنح (محلی در یک میلی [[مدینه]])<ref>معجم البلدان، ج ۳، ص ۲۶۵.</ref> نزد بنی الحارث بن [[خزرج]] زیست<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۰؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۴۹۳.</ref>. او، هم چنین خانه‌ای در کوچه [[بقیع]]، روبه روی خانه [[عثمان]] و خانه دیگری نزدیک [[مسجد]] برگزید<ref>تاریخ المدینة، ج۱، ص ۲۴۲.</ref>. همسرش، [[اسماء بنت عمیس]] در این خانه [[زندگی]] می‌کرد<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۷.</ref>. در ماجرای [[مؤاخات]]، [[رسول خدا]]، میان او و [[عمر]]، [[عقد]] [[برادری]] بست و بر اساس [[نقلی]]، درباره آنان گفت: این دو سروران کهن سالان [[بهشت]] (جز [[پیامبران]] و [[رسولان]]) هستند<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۰.</ref>. این سخن، در مآخذ [[شیعی]] از حیث [[سند]] و دلالت نقد شده و آن را کوششی از طرف [[بنی امیه]] در تقابل با سخن [[رسول خدا]] درباره [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} که آن دو را [[سرور جوانان اهل بهشت]] خوانده دانسته‌اند <ref>الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۷۸؛ عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۴۴۲؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۸۰ و ۸۱.</ref>. حضور [[ابوبکر]]، پس از این، در [[جنگ‌ها]] گزارش شده<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۱.</ref> اما در هیچ یک از آن‌ها، شگفتی آفرینی و [[شجاعت]] خاصی از او دیده نمی‌شود.
در [[غزوه بدر]]، جز مشاوره [[پیامبر]] {{صل}} با [[مسلمانان]] و از جمله او، و نیز ساختن [[سجده]] گاهی برای [[حضرت]] [[نقل]] دیگری وجود ندارد. پس از [[جنگ]]، او درمشاوره [[پیامبر]] {{صل}} با تنی چند درباره [[اسیران]]، با طرح [[خویشاوندی]] آنان با [[مسلمانان]]، أخذ فدیه و [[آزادی]] را پیشنهاد کرد<ref>همان، ص ۴۶.</ref>. به [[نقل]] واقدی، [[اسیران]] [[مشرک]] او را به وساطت گرفتند و وی به بخشودن آنان [[اصرار]] کرد؛ هر چند [[عمر]] بر خلاف او، به کشتن آنان نظر داشت<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۰۷-۱۱۰.</ref>. در این [[جنگ]]، داستان‌هایی افسانه گونه نیز درباره [[ابوبکر]] [[نقل]] شده است<ref>همان، ص۵۷.</ref>. این که چنین کارکردی در [[جنگ]]، وی را در ردیف [[مجاهدان]] قرار می‌دهد یا خیر، محل بحث است. بنابراین، نقش وی در [[بدر]]، چندان چشم گیر و [[قوی]] نبوده است<ref>بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۱۴۱.</ref>. واقدی، او را در [[جنگ]] [[اُحد]]، یکی از چهارده پای مرد به شمار می‌آورد؛ ولی وقتی هشت نفر (سه تن از [[مهاجران]] و [[پنج تن]] از [[انصار]]) را نام می‌برد که تا پای [[جان]] [[بیعت]] و [[ایستادگی]] کردند، نام او در بین نیست<ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۴۰.</ref>. در بعضی منابع، نام او حتی در میان گروه نخست نیز دیده نمی‌شود<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۷.</ref>. از [[شجاعت]] او در این [[جنگ]] فقط همین را گفته‌اند که وقتی فرزندش عبدالرحمن (از افراد [[سپاه]] [[مشرکان]]) بر اسبی ظاهر شد، در حالی که تمام صورتش را پوشانده بود و [[مبارز]] می‌طلبید، [[ابوبکر]] شمشیرش را بر کشید؛ اما [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: شمشیرت را در نیام کن<ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۵۷.</ref>. در [[جنگ]] مریسیع (بنی المصطلق)، در سال ۵ هجری، او یکی از سواره‌ها بود که گفته‌اند: [[پرچم]] [[مهاجران]] را در دست داشت؛ ولی بعضی، [[عمار بن یاسر]] را [[پرچم]] دار [[مهاجران]] در آن [[جنگ]] دانسته‌اند<ref>المغازی، ج ۱، ص ۴۰۵ و ۴۰۷.</ref>. در کندن [[خندق]]، حضور [[ابوبکر]] نیز گزارش شده است<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۴۸ و ۴۴۹.</ref>.
[[ابوبکر]] در سال [[ششم هجری]]، با ده سوار به جست و جوی [[قریش]] تا غمیم رفت و بی هیچ زد و خوردی بازگشت (سریه بنی لحیان)<ref>همان، ص ۵۳۶.</ref>. در واقعه [[حدیبیه]] نیز حضور داشت و در [[مخالفت]] [[عمر]] با [[پیمان]] [[حدیبیه]]، او را به [[همراهی]] با آن [[پیمان]] سفارش می‌کرد. او از گواهانِ [[پیمان]] یاد شده نیز هست<ref>المغازی، ص ۶۰۶ و ۶۱۲.</ref>. در سال هفتم هجری، در [[جنگ خیبر]]، از [[فتح]] قلعه غموص [[ناتوان]] ماند؛ هرچند از درآمد [[خیبر]]، صد بار خرما سهم برد<ref>همان، ص ۶۹۴.</ref>. در سال هشتم برای [[کمک]] به [[سپاه]] [[عمروعاص]]، تحت [[فرماندهی]] [[ابوعبیده جراح]]، به سوی قضاعه حرکت کرد<ref>المغازی، ج۲، ص۷۷۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۷.</ref> و پس از نقض [[عهد]] مکیان، [[ابوسفیان]] برای وساطت نزد او آمد؛ اما وی وساطت آنان را نپذیرفت، و چون [[پیامبر]] به قصد تنبیه مکیان، در تب و تاب بود، [[ابوبکر]] چند بار نزد [[عایشه]] آمد و در پی [[کشف]] عزمِ [[حضرت]]، به پرس و جو پرداخت؛ اما [[عایشه]] نیز از آن اطلاعی نداشت<ref>المغازی، ج ۲، ص ۷۹۳ و ۷۹۶.</ref>. در واقعه [[فتح مکه]]، فقط نقش او در آوردن پدرش، ابوقحافه نزد [[پیامبر]] {{صل}} (برای [[مسلمان]] شدن) ذکر شده است<ref>المستدرک، ج ۳، ص ۲۷۲.</ref>. در [[جنگ حنین]]، نام او در میان برجستگان و پای مردان [[سپاه اسلام]] دیده نمی‌شود<ref>یعقوبی، ج۲، ص ۶۲.</ref>. وی در [[تبوک]]، پرچمی را به دست داشت؛ ولی طبق روایتی از [[حذیفة بن یمان]]، هنگام بازگشت، از او و تنی چند از [[مسلمانان]]، عمل ناپسندی گزارش شده است<ref>بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۲۳.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} در سال نهم هجری، [[ابوبکر]] را در نخستین [[حج]] [[اسلام]]، به [[ریاست]] آن گمارد<ref>الطبقات، ج۳، ص۱۳۲؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۷۷.</ref>؛ ولی پس از [[نزول]] سوره [[برائت]] [[ابوبکر]] را [[عزل]] و [[علی]] {{ع}} را به جای او [[نصب]] کرد و قرائت [[آیات]] نخستین سوره [[برائت]] را بر [[مشرکان]]، به [[علی]] {{ع}} سپرده<ref>مسند احمد، ج ۱، ص ۷؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص ۵۴۵؛ حدیقة الشیعة، ج ۱، ص ۱۳۳.</ref> که منشأ مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۲۱۸؛ التبیان، ج۵، ص۱۶۹؛ الارشاد، ص ۶۵.</ref>. گفته‌اند: چون [[آیات]] آغازین سوره [[برائت]] نازل شد، [[پیامبر]] آن را به [[ابوبکر]] سپرد و [[فرمان]] داد تا به [[مکه]] رفته، در روز [[قربانی]] در «[[منی]]» بر [[مردم]] بخواند. وقتی [[ابوبکر]] خارج شد، [[جبرئیل]] [[پیام]] آورد که ای [[محمد]]! آن را جز مردی از تو، نباید از طرف تو ادا کند؛ بدین جهت، [[پیامبر]] {{صل}} [[علی]] {{ع}} را به دنبال [[ابوبکر]] فرستاد که در «روحا» به وی رسید و [[آیات]] را از او گرفت. [[ابوبکر]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و پرسید: آیا [[خداوند]] چیزی درباره من بر تو نازل کرد؟ فرمود: نه، [[خداوند]] فرمانم داد تا جز من یا مردی از من آن را ادا نکند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۷۶؛ قمی، ج۱، ص۳۰۹؛ روض الجنان، ج ۹، ص ۱۷۰.</ref>.
مسأله‌ای که بیش از همه، مجادله‌هایی را در پی داشته، خودداری [[ابوبکر]] از شرکت در [[سپاه]] اسامةبن [[زید]] است<ref>المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۷ - ۱۱۲۱.</ref>. [[پیامبر]] در واپسین روزهای [[زندگی]] اش، [[مسلمانان]] را برای [[نبرد]] با [[روم]]، فراخواند و پرچمی برای [[اسامه]] بست و گفت به محل کشته شدن پدرت (موته در [[فلسطین]]) برو و [[فرمان]] داد تا همگان در این [[لشکر]] حضور یابند<ref>سیره ابن هشام، ج۴، ص۶۰۶؛ بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۴۲۸ تا ۴۳۰.</ref>؛ اما با تعلل و [[سستی]] عده‌ای، به بهانه [[جوان بودن]] [[فرمانده]]<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳.</ref> و در نهایت بازگشت چند تن از سران، از جمله [[ابوبکر]] از اردوگاه جُرْف، این خواسته [[پیامبر]] تحقق نیافت<ref>المغازی، ج۳، ص ۱۱۲۰؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳.</ref>. چون [[پیامبر]] {{صل}} متوجه [[سرپیچی]] آنان شد، با تأکید خواست تا به [[سپاه]] پیوسته، [[اسامه]] را [[همراهی]] کنند؛ اما [[اصرار]] [[حضرت]] بی نتیجه ماند<ref>بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۶۸.</ref>. به [[اعتقاد]] [[شیعه]]، این [[نافرمانی]]، گناهی بزرگ به شمار می‌آید<ref>الارشاد، مفید، ج ۱، ص۱۸۳ و۱۸۴؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۴۲۷ و ۴۲۸.</ref>؛ چرا که [[پیامبر]] در نهایت، تأخیرکنندگان از حضور در [[سپاه اسامه]] را [[لعن]] کرد<ref>بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۳۲۳ و ۳۲۴.</ref>.
از [[فضیل بن عمرو فُقیمی]] [[نقل]] است که [[ابوبکر]]، سه بار [[امامت]] [[نماز جماعت]] را به عهده گرفت و به گفته [[عایشه]]، یک بار آن، با حضور خود [[حضرت رسول]] {{صل}} بود<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۴.</ref>. [[عایشه]]، این قضیه را به گونه‌هایی باز می‌گوید که شائبه توجیه [[اعمال]] انجام یافته بعدی را دارد؛ به‌ویژه که مدعی است، وقتی [[پیامبر]] پدرم را برای اقامه [[نماز جماعت]] [[فرمان]] داد، من به جهت [[رقت قلب]] و [[رأفت]] [[ابوبکر]]، از [[حفصه]] خواستم تا پدرش ([[عمر]]) را برای [[نماز]] بخواند؛ اما [[پیامبر]] بر نمازِ [[ابوبکر]] تأکید ورزید<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۳ و ۱۳۴.</ref>. در همین واقعه او ادعا می‌کند: [[پیامبر]]، برادرم را فراخواند و از او خواست استخوانِ شانه‌ای بیاورد که در آن چیزی بنویسد تا [[مردم]] در [[خلافت ابوبکر]] [[اختلاف]] نکنند<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۴.</ref>. از [[عایشه]]، سخنانی شگفت انگیزتر از این نیز ذکر شده است. وقتی از او پرسیدند: ای [[ام المؤمنین]]! [[پیامبر]] {{صل}} چه کسی را [[جانشین]] خود کرد؟ گفت: [[ابوبکر]]. پرسیدند: پس از او چه کسی را؟ گفت: [[عمر]]. پرسیدند: و پس از او؟ گفت: [[ابوعبیده جراح]]<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref>.... ساختگی بودن این [[اخبار]]، با توجه به ماجراهایی که پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} در [[گزینش]] [[جانشین]] پیش آمد، چنان آشکار است که نیازی به تفصیل بیش‌تر ندارد. بر اساس [[روایات]] [[شیعی]]، [[ابوبکر]] فقط یک بار بی اجازه [[پیامبر]] و به [[تشویق]] [[عایشه]] به [[امامت جماعت]] ایستاد که [[پیامبر]] با حضور خود در [[مسجد]]، در عین مریضی، او را کنار زد و خود به [[امامت]] ایستاد<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۳۴۰.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۱۰ ـ ۶۱۳.</ref>
== [[خلافت ابوبکر]] ==
[[ابوبکر]]، نخستین [[خلیفه]] است که چگونگی [[انتخاب]] او در [[تاریخ]] یک سان گزارش نشده است. گفته‌اند: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} درگذشت، عده‌ای از [[انصار]] در "[[سقیفه بنی ساعده]]" جمع شدند تا درباره [[جانشینی رسول خدا]] گفتوگو کنند. [[عمر]] با طرح زنده بودن [[پیامبر]] و ادعای این که او چون [[موسی]] غایب شده و چهل روز دیگر برمی‌گردد<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۴.</ref>، به اتفاق [[ابوعبیده جراح]] وارد [[سقیفه]] شده و فضای مجلس را دگرگون کرد و در این فاصله، [[ابوبکر]] که گویا در "سُنح" بود، به صحنه آمد. [[عمر]]، به خواست و اشاره [[ابوبکر]]، با یادآوری [[آیه]] {{متن قرآن| إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ}}<ref> بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند؛ سوره زمر، آیه: ۳۰.</ref> و بیان [[آیه]] ۱۴۴ سوره [[آل عمران]] <ref>{{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}} و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۴۴.</ref> که در آن، [[محمد]] {{صل}} [[پیامبری]] چون دیگر [[پیامبران]] و [[مرگ]] او امری طبیعی شناسانده شده، دست از ادعای خود برداشت<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۲ و ۲۳۳.</ref>. [[ابوبکر]] در مقابل مطالبات [[انصار]] که می‌گفتند: از ما امیری و از شما امیری، گفت: [[امیران]] از ما و [[وزیران]] از شما، و با ذکر [[خطبه]] ای، [[مردم]] را از [[تفرقه]] بازداشت و گفت: [[پیامبر]] از ما است و ما به [[مقام]] او سزاوارتریم<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref> و نیز با استناد به سخنی از [[پیامبر]] {{متن حدیث|" الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏‏ ‏"}}<ref>تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ المجموع، ج ۱، ص ۷؛ مغنی المحتاج، ج ۴، ص ۱۳۰.</ref> که بی‌تردید مصداق مشخص آن [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]] {{عم}} هستند<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶۲، خ ۱۴۴.</ref>. از [[انصار]] خواست تا با یکی از دو تن، یعنی [[ابوعبیده]] یا [[عمر]] [[بیعت]] کنند. در این هنگام، [[عمر]]، [[ابوبکر]] را برای امر [[خلافت]]، سزاوارتر دانست و خود را از این [[مسؤولیت]] کنار کشید؛ چرا که [[ابوبکر]] در [[اسلام]] با سابقه‌تر و ثانی اثنین در غار بود؛ سپس برخاست تا با او [[بیعت]] کند<ref>الامامه والسیاسه، ج ۱، ص ۲۶.</ref>. مشابه چنین گفته‌ای از [[ابوعبیده]] نیز ذکر شده است<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref>. [[عبدالرحمن بن عوف]] نیز به [[پیروی]] از آن دو در خطاب به [[انصار]]، از فضلِ [[علی]] {{ع}}، [[ابوبکر]] و [[عمر]] سخن گفت. پس از آن منذربن ارقم گفت: ما [[فضل]] کسانی را که بر شمردی [[انکار]] نمی‌کنیم. به [[راستی]] در میان آنان کسی است که اگر برای این امر پیش آید، کسی با او [[نزاع]] نمی‌کند. [[یعقوبی]]، مرادِ منذر را [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} می‌داند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref>.
داستان [[خلافت]] به این گونه نیز آمده است که چون [[پیامبر]] درگذشت، [[عمر]] نزد [[ابوعبیده]] آمد و به ادعای این که او [[امین]] [[امت]] است، خواست تا با وی [[بیعت]] کند؛ اما [[ابوعبیده]] گفت: از زمانی که [[اسلام]] آورده ای، تا کنون تو را این گونه درمانده ندیده بودم. آیا با من [[بیعت]] می‌کنی، در حالی که دوم دو تن، [[صدیق]]، در میان شما است؟<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref> چند و چون در جزئیات آن چه ذکر شد، در این مجال نمی‌گنجد؛ اما همین مقدار روشن است که این سخن‌ها، لزوماً ادعای کسانی را نقض می‌کند که [[خلافت ابوبکر]] را به [[انتخاب]] [[پیامبر]] {{صل}} نسبت می‌دهند.
در چگونگی ورود [[ابوبکر]] به [[سقیفه]]، زمان آن، و گفت و گوی او با [[انصار]] [[اختلاف]] است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۲ و ۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۳.</ref>. آن چه [[ابوبکر]] برای برجای نشاندن [[انصار]]، از [[پیامبر]] بدان استناد کرد، به این معنا نبود و سرعت عمل و تعجیل وی در أخذ [[مقام خلافت]]، با این که می‌دانست [[علی]] {{ع}} از او شایسته‌تر است<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۸۵.</ref>، امری ناباورانه بود تا آن جا که وقتی [[براءبن عازب]] خبر [[انتخاب خلیفه]] را به میان [[بنی هاشم]] آورد، گفتند: ما به [[محمد]] سزاوارتریم؛ آنان چنین نمی‌کنند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. همه این‌ها مقوله‌هایی بحث انگیز است؛ به ویژه که [[عمر]] این [[انتخاب]] و [[بیعت]] را فلته‌ای (حادثه) دانست که [[خداوند]] [[مردم]] را از [[شر]] آن نگه داشت و [[دستور]] داد از این پس هرکس این گونه عمل کند، او را بکشند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۵.</ref>. به هر روی، [[ابوبکر]] در [[سقیفه بنی ساعده]]، بر اساس طرحی به [[خلافت]] رسید<ref>الکافی، ج ۸، ص ۱۸۰؛ تاریخ عرب، ص ۱۲۳.</ref>. برخی از [[انصار]] نیز مثل بشیربن سعد خزرجی برای جلوگیری از [[ریاست]] سعدبن عباده، با او [[بیعت]] کردند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. فردای آن روز، [[ابوبکر]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشست. ابتدا [[عمر]] سخن گفت و از [[مردم]] خواست تا با او [[بیعت]] کنند؛ سپس [[ابوبکر]]، پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] گفت: ای [[مردم]]! من بر شما [[ولایت]] یافته ام؛ ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ پس اگر درست بودم، کمکم کنید و اگر کجی کردم، راستم کنید<ref>همان، ص۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷ و ۲۳۸.</ref>. این سخن را که [[اهل سنت]] بر [[فروتنی]] وی حمل کرده‌اند، از سوی [[شیعه]] اقراری به عدم صلاحیت تلقی شده که باخطبه [[علی]] {{ع}} نیز تأیید می‌شود: به [[خدا]] [[سوگند]]! او ([[ابوبکر]]) ردای [[خلافت]] را بر تن کرد؛ در حالی که خوب می‌دانست من در گردش [[حکومت اسلامی]]، چون محور سنگ آسیایم. چشمه‌های [[علم]] و [[فضیلت]] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان دور پرواز [[اندیشه‌ها]] به افکار بلند من راه نتوانند یافت<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳.</ref>.
پس از بیعتِ عده ای، شماری از [[اصحاب رسول خدا]]، تن به [[خلافت ابوبکر]] نداده<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>، حتی برخی از آنان درصدد بودند تا او را از [[منبر]] به زیر کشند<ref>الاحتجاج، ج۱، ص ۱۸۶.</ref>. برپایه [[نقلی]]، هیچ یک از [[بنی هاشم]]، تا زمانی که [[فاطمه]] {{س}} زنده بود، با او [[بیعت]] نکردند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. در رأس همه اینان، [[علی]] {{ع}} قرار داشت که بی [[تردید]] صلاحیتش برای احراز [[خلافت]] بر همه آشکار بود و [[پیامبر]] {{صل}} نیز بارها آن را بیان فرموده بود<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. این خودداری از [[بیعت]]، [[خشم]] [[ابوبکر]] را برانگیخت و [[عمر]] را تا [[حد]] [[جنگ]] با آنان [[فرمان]] داد<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۲۶.</ref> و چون [[عمر]] با [[فاطمه]] و گروهی از [[صحابه]] که در خانه او جمع شده بودند، مواجه شد، [[فرمان]] جمع هیزم داد و او را به [[آتش]] زدن خانه تهدید کرد، مگر آن که در آن چه [[امت]] وارد شده‌اند، داخل شوند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۲؛ الامامة والسیاسة، ص۳۰.</ref>. آورده‌اند که [[عمر]] و همراهانش، درِ خانه [[فاطمه]] را که از پوسته درخت خرما بود، شکسته، وارد خانه شدند و گریبان [[علی]] را گرفته، از خانه خارج کردند. [[فاطمه]] {{س}} [[پیراهن پیامبر]] {{صل}} را بر سر نهاد. دست دو فرزندش را گرفت و نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: ای [[ابوبکر]]! بین من و تو چه پیش آمده؟ آیا بر آنی که فرزندانم را [[یتیم]] و مرا بیوه کنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر دست از او بر ندارید، گیسوانم را پریشان و گریبانم را پاره می‌کنم و بر سر [[قبر]] پدرم می‌روم و به درگاه [[خدا]] فریاد می‌زنم<ref>عیاشی، ج۲، ص ۶۷؛ الاختصاص، ص ۱۸۵ و ۱۸۶.</ref>.
در پاره‌ای از [[اخبار]]، از طرح کشتن [[علی]] {{ع}} نیز سخن به میان آمده که البته عملی نشد<ref>الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۳۰ و ۲۳۱.</ref>. این [[رفتار]] [[خشونت]] آمیز با [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} دیگران را برجای نشاند. این که آیا [[علی]] نیز بعدها [[بیعت]] کرد، به درستی روشن نیست. برخی، [[بیعت]] آن [[حضرت]] را پس از شش ماه و برخی دیگر بعد از چهل روز ذکر کرده‌اند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۶.</ref>. گفته شده: عذر [[حضرت]] در خودداری از [[بیعت]]، آن بود که [[سوگند]] یاد کرده بود تا زمانی که [[قرآن]] را جمع نکرده، جز برای [[نماز]] از خانه خارج نشود<ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۳۶.</ref>؛ اما این واقعیت ندارد. براساس دیگر خبرها، [[حضرت علی]] {{ع}} به کراهت و [[اجبار]]، دست [[بیعت]] داد<ref>یعقوبی، ج۲، ص ۱۲۶.</ref>؛ گرچه خبری مبنی بر عدم [[بیعت]] [[حضرت]] تا آخر نیز آمده است<ref>بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۸۵.</ref>؛ چرا که فقط خود را [[شایسته]] [[خلافت]] می‌دانست و برای دیگری مشروعیتی قائل نبود<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۲؛ الامامة والسیاسة، ص ۲۸.</ref>.
[[ابوبکر]]، در ابتدای [[خلافت]]، با سه گروه از معترضان روبه رو شد. "متنبیان" از یک سو، "اهل رده" از سوی دیگر، و [[مخالفان]] [[خلافت]]، از سومین سو<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴،۱۲۸،۱۲۹.</ref>، برای او مشکل آفریدند. دسته اخیر، چندان به [[مقاومت]] خود ادامه ندادند یا دست کم از ابراز آن دست برداشتند؛ اما دو گروه دیگر، بهویژه اهل رده که برای عمل خویش توجیهی [[دینی]] نیز شاید داشتند، سخت [[سرکوب]] شدند. [[نامه]] تند و آتشین [[ابوبکر]] به آنان مبنی بر آن که هرکس [[دعوت الهی]] را بپذیرد و تأیید کند و از عمل خود بازگشته، به عمل [[نیکو]] روی آورد، از او پذیرفته و [[کمک]] خواهد شد و هر کس نپذیرد، فرستاده [[دستور]] دارد با او بجنگد و بر هر کس دست یافت، به بدترین شکل بکشد و او را بسوزاند و [[زنان]] و کودکانش را به اسیری بگیرد، در [[تاریخ]] ثبت است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۸.</ref>. شدت [[خشم]] بر اهل رده تا بدان جا بود که [[ابوبکر]] به خالد و دیگر امیرانش [[فرمان]] داد آنان را [[غارت]] کرده، بکشند و [[آتش]] بزنند<ref>تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. این امر [[خلیفه]] [[اجرا]] شد و خالد، مردان بنی سلیم را درون اصطبل‌هایی [[آتش]] زد. این عمل مورد [[اعتراض]] برخی، حتی [[عمر]] واقع شد و به [[ابوبکر]] گفت: چرا مردی را وا می‌نهی تا [[انسان‌ها]] را به [[عذاب الهی]] ([[عذاب]] مخصوص [[خداوند]]) [[عذاب]] کند؟ اما [[ابوبکر]] با این توجیه که [[شمشیر]] برکشیده از سوی [[خدا]] بر ضد [[دشمن]] خویش را غلاف نمی‌کنم تا خود غلاف کند، هم چنان دست او را باز گذاشت و حتی به او [[فرمان]] داد تا به [[جنگ]] متنبیان نیز برود<ref>الریاض النضره، ج ۱، ص ۱۰۰؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. [[اعتراض]] [[عمر]]، چندان غیر واقعی نبود؛ چرا که خالد به [[فرمان]] [[خلیفه]]، آن گونه تجری کرد که مالک بن نویره یربوعی [[مسلمان]]<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۳۴۳.</ref> را به بهانه [[ارتداد]] کشت و همان شب با همسرش همبستر شد و چون [[عمر]] [[اصرار]] کرد تا او را به [[جرم]] [[قتل]] و زنا حد زند؛ [[ابوبکر]] با بیان این که خالد، [[تأویل]] و [[خطا]] کرده است، وی را بخشود<ref>البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۲؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۸.</ref>. برخی از همراهیان خالد نیز عمل او را سخت ناشایست یافته، [[عهد]] کردند که هرگز در سپاهی به [[فرماندهی]] او حاضر نشوند<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۴۸۵.</ref>.
[[سوزاندن]] [[انسان‌ها]] در [[آتش]] که خشن‌ترین شکل [[عذاب]] است، به وسیله خود [[ابوبکر]] نیز صورت گرفت؛ وقتی ایاس بن فجائه سلمی، [[ابوبکر]] را فریفت و به بهانه [[نبرد]] با اهل رده از او اسلحه گرفت، اما برخلاف آن چه گفت، به راهزنی پرداخت، [[ابوبکر]] طریفة بن حاجره را [[فرمان]] داد تا ابن فجائه را دستگیر کند. چون [[تسلیم]] شد، [[ابوبکر]] او را به [[بقیع]] برده، به [[آتش]] کشید. او مردی از [[بنی اسد]] به نام [[شجاع]] بنورقاء را نیز به همین سان کشت<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۴.</ref>. این عمل [[خشونت]] بار، آن چه را درباره [[رقت قلب]]<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۳.</ref> و [[رأفت]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۴۳.</ref> او آورده‌اند، به شدت مورد سؤال قرار می‌دهد.
آن چه بیش از همه از دوران [[خلافت ابوبکر]]، مایه مجادله‌های [[شیعه]] و [[سنی]] شده، [[رفتار]] او با [[فاطمه]] {{س}} است. وی بر خلاف [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]]، [[حق]] ذی القربی را از [[غنایم]] و صدقات حذف کرد و چون با [[اعتراض]] [[فاطمه]] {{س}} مواجه شد، به بهانه این که چنین [[دستور]] ویژه‌ای وجود ندارد و از [[کتاب خدا]] نیز چنین برنمی آید، سخن دختر [[رسول خدا]] {{صل}} را نپذیرفت؛ سپس ماجرا را با [[عمر]] و [[ابوعبیده]] به [[مشورت]] گذاشت و آن دو نیز بر عمل او انگشت تأیید نهادند<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص ۲۰۹ و ۲۱۰.</ref>؛ از این رو به [[اعتقاد]] [[شیعه]]، [[ابوبکر]] نخستین کسی است که [[آل محمد]] {{صل}} را از حقشان بازداشت. به آنان [[ستم]] و دیگران را بر آنان [[جسور]] کرد<ref>عیاشی، ج ۱، ص ۳۲۵.</ref>.
[[ابوبکر]] در موضوع [[فدک]] نیز با [[فاطمه]] {{س}} به جدال برخاست و چون [[ام ایمن]] به [[گواهی]] آمد، اندکی ملایم شد؛ اما [[عمر]]، [[خلیفه]] را به موضع پیشین خود بازگرداند<ref>الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۳۶؛ الاختصاص، ص ۱۸۳ و ۱۸۴.</ref>. [[ابوبکر]] که در این گفت و گو، به [[حدیثی]] مجعول از [[پیامبر]]، مبنی بر عدم [[ارث]] بری از [[پیامبران]] استناد کرده بود، سخت مورد [[اعتراض]] [[فاطمه]] {{س}} قرار گرفت. [[حضرت]] بدو گفت: ای ابن ابی قحافه! آیا در [[کتاب خدا]] آمده که تو از پدرت [[ارث]] ببری؛ ولی من نبرم؟ آیا [[کتاب خدا]] را به عمد ترک کرده‌ای؟<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۷؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۲.</ref> پس از این ماجرا، [[فاطمه]] {{س}} از او دوری گزید و تا زنده بود، با او سخن نگفت<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref> و از او [[تبری]] جست و [[علی]] {{ع}} نیز جنازه [[فاطمه]] را در شب مدفون ساخت تا شرکت آنان توجیهی برای اعتذار نباشد<ref>بحارالانوار، ج ۲۹، ص ۲۰۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۱۴ ـ ۶۱۸.</ref>.


== [[ابوبکر]] و جمع [[قرآن]] ==
== [[ابوبکر]] و جمع [[قرآن]] ==
یکی از مباحث دوران [[خلافت ابوبکر]]، موضوع گردآوری [[قرآن]] است. گفته‌اند: پس از [[کشتار]] [[قاریان]] [[قرآن]] در یمامه، [[عمر]] پیشنهاد جمع [[قرآن]] را به [[ابوبکر]] ارائه کرد و او به [[زید بن ثابت]] (یا [[سعید بن عاص]]<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵.</ref> [[مأموریت]] داد تا [[قرآن]] را بنویسد. [[ابن کثیر]] می‌نویسد:[[قرآن]] گردآوری شده در زمان حیات [[ابوبکر]] نزد او بود و پس از او نزد [[عمر]] قرار داشت؛ سپس به [[حفصه]] سپرده شد<ref>البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۱۷۴.</ref>؛ از این رو، نخستین جمع کننده [[قرآن]]، [[ابوبکر]] دانسته شده است<ref>سیراعلام النبلاء (سیر خلفاء الراشدون)، ص ۱۵.</ref>؛ هرچند داده‌های دیگر [[تاریخی]] جز این را می‌گویند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵؛ التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۶۶.</ref>. از ابن سیرین [[نقل]] است که [[علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر]]، تا پایان گردآوری [[قرآن]]، از خانه خارج نشد<ref>الاتقان، ج ۱، ص ۱۲۷.</ref> و [[مصحف علی]]، پیش‌تر از همه فراهم شده بود<ref>شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۳۶.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۱۸.</ref>
یکی از مباحث دوران [[خلافت ابوبکر]]، موضوع گردآوری [[قرآن]] است. گفته‌اند: پس از [[کشتار]] [[قاریان]] [[قرآن]] در یمامه، [[عمر]] پیشنهاد جمع [[قرآن]] را به [[ابوبکر]] ارائه کرد و او به [[زید بن ثابت]] (یا [[سعید بن عاص]]<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵.</ref> [[مأموریت]] داد تا [[قرآن]] را بنویسد. [[ابن کثیر]] می‌نویسد:[[قرآن]] گردآوری شده در زمان حیات [[ابوبکر]] نزد او بود و پس از او نزد [[عمر]] قرار داشت؛ سپس به [[حفصه]] سپرده شد<ref>البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۱۷۴.</ref>؛ از این رو، نخستین جمع کننده [[قرآن]]، [[ابوبکر]] دانسته شده است<ref>سیراعلام النبلاء (سیر خلفاء الراشدون)، ص ۱۵.</ref>؛ هرچند داده‌های دیگر [[تاریخی]] جز این را می‌گویند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵؛ التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۶۶.</ref>. از ابن سیرین [[نقل]] است که [[علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر]]، تا پایان گردآوری [[قرآن]]، از خانه خارج نشد<ref>الاتقان، ج ۱، ص ۱۲۷.</ref> و [[مصحف علی]]، پیش‌تر از همه فراهم شده بود<ref>شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۳۶.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۶۱۸.</ref>
== فرجام [[ابوبکر]] ==
[[ابوبکر]] پس از دو سال و چهار ماه [[خلافت]]<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۸؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۵.</ref>، در بستر [[بیماری]] افتاد و در حال [[احتضار]] و کم هوشی، [[عمر]] را به [[جانشینی]] خود برگزید<ref>تاریخ المدینه، ج۲، ص۶۶۷.</ref>. آورده‌اند که چون [[ابوبکر]]، [[عمر]] را برای [[جانشینی]] خود در نظر گرفت، با برخی از بزرگان از جمله [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[سعد بن ابی وقاص]] و دیگران [[مشورت]] کرد و آنان وی را از چنین عملی بر حذر داشتند؛ اما او خشمگین شد و بر تصمیم خود پای فشرد<ref>الجمل، ص ۱۲۰.</ref>. از [[زید بن اسلم]] [[نقل]] است که [[ابوبکر]] از [[عثمان]] خواست تا [[پیمان]] [[خلیفه]] بعد از او را بنویسد؛ ولی [[فرمان]] یافت که جای نام [[جانشین]] را خالی بگذارد و وی اسم مرد را وانهاد. [[ابوبکر]] در این هنگام بی هوش شد و [[عثمان]] خودسرانه نام [[عمر]] را در آن جا نوشت. [[ابوبکر]] چون به هوش آمد، [[پیمان]] را گرفت و نگاه کرد و در آن، نام [[عمر]] را دید. پرسید: چه کسی این را نوشته؟ [[عثمان]] گفت: من. گفت خدایت [[رحمت]] کند و [[پاداش]] خیر دهد. به [[خدا]] اگر خودت را می‌نوشتی، برای این کار اهل بودی<ref>تاریخ المدینه، ج۲، ص۶۶۶.</ref>. [[ابوبکر]] بدین گونه [[تکلیف]] [[آینده]] [[جامعه اسلامی]] رامشخص کردو چون [[مردم]] به او [[اعتراض]] کردند، گفت: بهترین شما را [[خلیفه]] کردم<ref>تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۶۶۸.</ref>.
[[ابوبکر]] در سال ۱۳ هجری در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۵.</ref>؛ در حالی که پدرش، ابوقحافه هنوز زنده بود<ref>سیر اعلام النبلاء (سیر الخلفاء الراشدون)، ص ۱۹.</ref>. همسرش اسماء، وی را [[غسل]] داد و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند و سپس کنار [[قبر]] [[پیامبر]] [[دفن]] شد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۵؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۸.</ref>. برخی مرگش را بر اثر مسمومیت<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۵۸.</ref> و گروهی آن را طبیعی و در اثر مریضی و تب دانسته‌اند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص ۳۴۸.</ref>.
از [[ابوبکر]] فرزندانی ماند که نام دارترین آن‌ها، [[عایشه]]، [[همسر]] [[رسول خدا]] است. وی در جریان‌های [[سیاسی]] زمان خود، به ویژه عصر [[امام علی]] {{ع}} و در [[جنگ جمل]] نقش آفرید. نام دیگر [[فرزند]] نام دار او، [[محمد]] است که از [[پیروان]] [[راستین]] [[امام علی]] {{ع}} در دوران [[خلافت]] [[حضرت]] بود و دیگری عبدالرحمن به شمار می‌رود.
[[ابوبکر]] از [[راویان]] [[پیامبر]] {{صل}}<ref>الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۷.</ref> بود. وی شش ماه پس از [[خلافت]]، هم چنان در سنح منزل داشت و با [[تجارت]] [[زندگی]] می‌کرد<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۵۰.</ref>؛ افزون بر این، برای او [[فضایل]] بسیاری را شمرده‌اند که با نظر در [[سند]] و نقد محتوایی آنها و نیز با توجه به مجموعه واقعیت‌های [[تاریخی]]، و در نظر داشتن موقعیت [[سیاسی]] و پیامدهای آن و این که [[راوی]] بسیاری از آن‌ها، [[عایشه]] دختر [[ابوبکر]] است، پذیرش آنها مشکل می‌نماید.
[[علامه امینی]] در نقد [[روایات]] [[فضیلت]] ساز برای [[ابوبکر]] به سه نکته اشاره می‌کند:
# این دسته از [[روایات]] در [[صحاح سته]] و [[سنن]] و مسانید قدیم وجود ندارد؛
# اگر این [[روایات]] صحیح بود، [[ابوبکر]] هرگز [[ابوعبیده]] را سزاوارتر از خود برای [[خلافت]] نمی‌دانست و او را بر خویش مقدم نمی‌داشت؛
# [[ابوبکر]] در جریان [[خلافت]]، به هیچ یک از آنها [[احتجاج]] نکرد؛ بلکه فقط به مسن‌تر بودن و [[همراهی]] خود با [[رسول الله]] در غار، بسنده کرد<ref>الغدیر، ج ۷، ص ۹۰ - ۹۳.</ref>.
در پایان این بخش، ذکر سخنی از [[ابوبکر]] در بستر [[احتضار]] به [[عبدالرحمن بن عوف]] مناسب است. وی در بیان حال خویش گفت: در [[دنیا]] سه کار را انجام داده ام که کاش انجام نمی‌دادم و سه کار را ترک گفته ام که کاش چنین نمی‌کردم و کاش سه چیز را از [[پیامبر]] می‌پرسیدم. سه کاری که نباید انجام می‌دادم: کاش خانه [[فاطمه]] {{س}} را نمی‌گشودم؛ حتی اگر برای [[جنگ]] بسته بودند. کاش ابن فجائه سلمی را نمی‌سوزاندم و کاش در روز [[سقیفه]] کار را به گردن یکی از دو مرد ([[عمر]] و [[ابوعبیده]]) می‌افکندم تا یکی از آنان [[امیر]] باشد و من [[وزیر]]...<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص ۳۵ و۳۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۰.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۶۱۸ ـ ۶۲۰.</ref>.


== [[ابوبکر]] در [[شأن نزول]] ==
== [[ابوبکر]] در [[شأن نزول]] ==

نسخهٔ ‏۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۴

ابوبکر و جمع قرآن

یکی از مباحث دوران خلافت ابوبکر، موضوع گردآوری قرآن است. گفته‌اند: پس از کشتار قاریان قرآن در یمامه، عمر پیشنهاد جمع قرآن را به ابوبکر ارائه کرد و او به زید بن ثابت (یا سعید بن عاص[۱] مأموریت داد تا قرآن را بنویسد. ابن کثیر می‌نویسد:قرآن گردآوری شده در زمان حیات ابوبکر نزد او بود و پس از او نزد عمر قرار داشت؛ سپس به حفصه سپرده شد[۲]؛ از این رو، نخستین جمع کننده قرآن، ابوبکر دانسته شده است[۳]؛ هرچند داده‌های دیگر تاریخی جز این را می‌گویند[۴]. از ابن سیرین نقل است که علی (ع) پس از پیامبر، تا پایان گردآوری قرآن، از خانه خارج نشد[۵] و مصحف علی، پیش‌تر از همه فراهم شده بود[۶][۷]

ابوبکر در شأن نزول

کتاب‌های تفسیری اهل سنت با استناد به روایاتی از صحابه و تابعان، آیات بسیاری را درباره ابوبکر دانسته‌اند که بیش‌تر آنها در مقام اثبات فضایلی برای وی و از باب تطبیق است. نظر برخی دانش‌وران اهل سنّت در این‌باره آن است که در آنها غلوّ و مبالغه بسیاری صورت گرفته و احادیث جعلی متعدّدی در آنها وارد شده است[۸]. سیوطی پس از نقد و ردّ حدود سی حدیث در فضیلت ابوبکر، در نهایت، برخی از آنها را به حکم استخاره، درست می‌داند[۹]. فیروزآبادی و عجلونی، برخی از فضایل ابوبکر را از مشهورترین جعلیّات برمی‌شمرند[۱۰]. محمّد طاهر هندی فتنی، در نقد روایاتی که در فضایل خلفای سه‌گانه، به ترتیب خلافت، جعل شده، معتقد است که اگر چنین بود، هیچ‌گاه در تعیین خلفای نخستین، اختلاف نظر و دیدگاه پیش نمی‌آمد[۱۱]. ابن‌جوزی ضمن طرح احادیث جعلی، بابی را به فضایل ابوبکر اختصاص داده، چنین سخن آغاز می‌کند: تعصّب برخی از مدّعیان پیروی از اهل سنّت، موجب شده تا فضایلی را در شأن ابوبکر جعل کرده، بدین وسیله به معارضه با جعلیّات رافضه برخیزند[۱۲]. در این میان، بزرگان شیعه به نقد عمده فضایل ابوبکر به شیوه رجالی و با استناد به منابع اهل سنّت و نیز به شیوه کلامی پرداخته‌اند[۱۳]. علاّمه امینی در جلد هفتم الغدیر که به نقد روایات فضایل ابوبکر اختصاص یافته، پدیده فضیلت‌سازی برای برخی اصحاب را بیش و پیش از همه، به اهل سنّت اسنادمی‌دهد. وی می‌گوید: آنان در حالی که برخی از فضایل را بدون تحلیل سندی و بررسی محتوایی می‌پذیرند، بیان همین فضایل را برای اهل بیت‌ پیامبر (ص) از باب مبالغه شمرده، شیعیان را به دروغ‌گویی متّهم می‌کنند[۱۴]. برخی شواهد تاریخی نیز این مدّعا را تأیید می‌کند. معاویه در نامه‌ای به عمّال خویش چنین می‌نویسد: همانا روایات بسیاری درباره عثمان نقل و حکایت می‌شود؛ پس بر شما است که مردم را به روایت فضایل صحابه و خلفای نخستین، بخوانید و برای ابوتراب هیچ فضیلتی را ننهید، مگر آن که همانند آن را برای صحابه بیاورید؛ چرا که این گونه روایات برای من محبوب‌تر و دل‌نشین‌تر است[۱۵]. شباهت بسیار برخی از این روایات شأن نزول با فضایلی چون آیه مباهله[۱۶]، سوره دهر[۱۷] و... که به صورت قطعی یا مشهور در شأن علی (ع) و اهل بیت گفته شده، این واقعیّت را تأکید می‌کند؛ افزون بر این، بررسی روایات فضایل ابوبکر نشان می‌دهد که جز برخی شخصیت‌های مشهور به جعل حدیث یا متّهم به آن، چون سمرة بن‌جندب، ابوهریره، حسن بصری و... ، عمده راویان، از وابستگان خانوادگی خلیفه اوّل چون عایشه و آل‌زبیر یا از هم‌فکران وی بوده‌اند. این نکته از نظر خاورشناسان نیز دور نمانده است. "لامنس" می‌گوید: از آن جا که ابوبکر باید بهترین و کامل‌ترین مسلمان معرّفی شود، مکتب نیرومند مدینه و به ویژه زبیریان که از بستگان ابوبکر به شمار می‌روند، بر این کار اقدام کرده، سرانجام توانستند نام ابوبکر را با فضایل و خصایص بسیار همراه سازند[۱۸]. در میان آیاتی که در شأن ابوبکر نقل شده، آیه ﴿إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱۹] بدون هیچ‌گونه اختلافی، درباره او دانسته شده است: خداوند در این آیه به داستان هجرت پرداخته، خطاب به مردم مدینه می‌گوید: اگر پیامبر را یاری نکنید، بدانید که خدا او را پیش از این یاری داده است. هنگامی که کافرانی آواره‌اش ساختند، در حالی که یکی از آن دو تن بود، هنگامی که در غار بودند و او به همراهش می‌گفت: نگران مباش خدا با ما است، آن هنگام خدا آرامش خویش را بر پیامبر فرو فرستاد و با سپاهیانی که مشاهده نمی‌کردید، یاری‌اش داد: ﴿إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۲۰]. این آیه که به آیه غار شهرت دارد، مهم‌ترین فضیلت ابوبکر دانسته شده است و بارها وی و اطرافیانش از آن یاد کرده‌اند. در سقیفه بنی‌ساعده نیز از این آیه برای به قدرت رساندن ابوبکر استفاده شد[۲۱]؛ امّا در این که از آیه مذکور، فضیلتی برای ابوبکر بتوان اثبات کرد، اختلاف است. فخر رازی فضایل متعدّدی را بدین شرح از آیه برداشت کرده است: پیامبر از بیم کافران به غار پناه برد و یقین داشت که ابوبکر از مؤمنانِ صادق است؛ لذا او را با خود برد. هجرت به اذن خدا بود و خداوند ابوبکر را برای همراهی با پیامبر برگزیده بود. همه صحابه از پیامبر جدا شده و هجرت کرده بودند؛ امّا ابوبکر صبر کرد تا در خدمت حضرت باشد. پروردگار، او را ثانی اثنین خواند و او نه تنها در غار، بلکه در موقعیّت‌های دیگری چون اسلام آوردن، دعوت به اسلام، جنگ، زمام‌داری، امامت نماز، و مدفن نیز دوم محمّد بود. خداوند او را صاحب (همراه) پیامبر ذکر کرده است. پیامبر او را به خطاب ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا مفتخر ساخته که نشان از همراهی خدا با آنان دارد. خداوند آرامش خویش را بر او فرود آورد[۲۲]. قرطبی نیز این آیه را دلیلی بر اثبات خلافت ابوبکر شمرده است[۲۳]. شیعه استفاده این‌گونه فضایل از آیه را نپذیرفته و شیخ مفید در آثار کلامی خود و به ویژه در رساله شرح‌المنام که به همین منظور تألیف شده، فضایل برداشت شده از آیه غار را نقد کرده و اجتماع ابوبکر را با پیامبر، فقط به معنای همراهی در شمارش و حضور در آن مکان دانسته، تعبیر "مصاحبت" را که در قرآن به معنای مطلق همراهی به کار رفته است ﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ[۲۴] دلیلی بر فضیلت وی نمی‌شمرد؛ به ویژه که در معنای لغوی و کار بردهای گوناگون آن نیز بار ارزشی خاصّی مشاهده نمی‌شود. تعبیر ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا نیز به معنای حقّانیّت پیامبر و دین اسلام است و در مقام بیان فضیلتی برای اشخاص نیست[۲۵]. شیخ مفید در پایان می‌گوید: در هر حال، مجرّد مصاحبت با پیامبران، فضیلتی برای اشخاص به شمار نرفته، موجب مصونیت آنان از خطا نیست[۲۶]؛ افزون بر این که درباره چگونگی همراهی ابوبکر با پیامبر در منابع تاریخی و روایی، نقل‌های دیگری نیز وجود دارد. در بسیاری از روایات و گزارش‌ها اشاره شده که او خود از پیامبر تقاضای همراهی کرده بود[۲۷] یا در جست‌وجوی پیامبر به خانه‌شان آمد که علی علیه‌السلام را در بستر حضرت دید و از او مسیر حرکت پیامبر را جویا شد[۲۸] یا خود به جست‌وجوی پیامبر (ص) رفته، در میان راه به طور اتّفاقی به هم رسیدند[۲۹].

درباره نزول آرامش نیز گفته شده: سیاق ضمایر مفرد مذکر در آیه که همگی به پیامبر باز می‌گردند: ﴿إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۳۰] و تعبیر ﴿فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ[۳۱] در آیات دیگر، مؤیّد این نظریّه است که خداوند، از نزول سکینه بر پیامبر خبر می‌دهد نه ابوبکر[۳۲]؛ از این رو عالمان شیعه این آیه را دلیلی بر منقصت ابوبکر شمرده‌اند؛ زیرا در آیات دیگر در کنار نام پیامبر از مؤمنان نیز یاد شده: ﴿ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ[۳۳] امّا در این آیه، سکینه فقط بر پیامبر فرود آمده است[۳۴]. رشید رضا بر واژه مصاحبت تکیه کرده و انکار فضیلت بودن آن را مستلزم انکار فضایل همه صحابه شمرده است[۳۵]؛ البتّه در پاسخ این اشکال گفته شده که مصاحبت در قرآن، به معنای لغوی به کار رفته که بر هرگونه مصاحبتی اطلاق می‌شود و این غیر از صحابه اصطلاحی است[۳۶]. فخر رازی تعبیر ﴿لاَ تَحْزَنْ را به مفهوم "لاتحزن مطلقا" شمرده، می‌گوید: مقتضی نهی، دوام و تکرار است و وی هنگام مرگ و پیش و پس از آن، محزون نخواهد شد[۳۷] که این معنا نیز با برخی گزارش‌های تاریخی که ابوبکر هنگام مرگ، افسوس و اندوه‌هایی را اظهار داشته، ناسازگار است[۳۸]. تقارن این واقعه با خوابیدن امام علی (ع) در بستر پیامبر برای حفظ جان ایشان و وکالت از پیامبر برای ادای دیون و امانت و به همراه آوردن خانواده پیامبر، بر مجادله‌های کلامی شیعه و سنّی افزوده است. مجاهد نقل می‌کند که روزی عایشه به جای‌گاه پدرش نزد پیامبر در واقعه غار فخر ورزید که یکی از فقیهان تابعان به نام عبداللّه بن‌شداد بن‌هاد در پاسخش گفت: چرا از علی یاد نمی‌کنی که به‌رغم آگاهی از احتمال‌قتل و آزار، با جان و دل در بستر پیامبر آرمید؟[۳۹] هشام‌ بن‌ حکم در حضور هارون‌ الرشید در پاسخ به کسی که ابوبکر را به استناد آیه غار، از علی برتر دانست، او را به دلیل اندوه در محضر پیامبر که مورد نهی حضرت قرار گرفت: ﴿لاَ تَحْزَنْ و عدم تعلّق آرامش الهی به او که در آیات دیگر، بر پیامبر و مؤمنان در کنار یک‌دیگر نازل شده و در این آیه فقط به پیامبر اختصاص یافته، مورد انتقاد قرار داد[۴۰]. از مأمون نیز مباحثه‌ای با یکی از عالمان اهل سنّت نقل شده که در آن با مقایسه مصاحبت در غار با لیلة المبیت، اندوه ابوبکر را خلاف رضایت خدا و پیامبر شمرده و وی را به دلیل عدم برخورداری از لطف الهی در آیه مزبور، در مقابل آیه ۲۶ توبه نکوهیده است[۴۱]. این ادّعای هشام و مأمون، با گزارش‌های تاریخی نیز سازگار است که ابوبکر از احتمال دست‌یابی کافران به آنهاترس و دلهره داشت[۴۲]؛ گرچه برخی بدون ذکر سند و دلیل، حزن ابوبکر را بر جان پیامبر دانسته‌اند[۴۳]. از جاحظ نیز برتری مصاحبت ابوبکر در غار بر خوابیدن علی در بستر پیامبر نقل شده و وجوه گوناگونی نیز برای آن شمرده است که یکی از دانش‌مندان اهل سنّت به نام ابوجعفر اسکافی در مقام پاسخ به وی نه تنها عمل علی (ع) را غیر قابل مقایسه با فضایل دیگر اصحاب دانسته، بلکه از آیه غار، فضیلت روشنی را برای ابوبکر برداشت نکرده است[۴۴]. به جز آیه ۴۰ توبه که به اتّفاق فریقین مربوط به ابوبکر است، در برخی منابع اهل سنّت، آیات دیگری بر اساس روایاتی درباره ابوبکر دانسته شده که بیش‌تر آنها در مقام ستایش ابوبکر بوده، مورد تأیید شیعه نیست.

  1. ﴿وَلاَ تَجْعَلُواْ اللَّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [۴۵] بر اساس این آیه، خداوند، مؤمنان را از سوگند بر نیکی نکردن و آشتی ندادن میان مردم نهی کرده است. براساس یکی از شأن نزول‌های آیه، ابوبکر سوگند یاد کرده که از این پس به یکی از بستگان مادری‌اش به نام مسطح‌بن اثاثه که به صورت یتیم از او نگه‌داری می‌کرد، به دلیل شرکت در قضیّه افک انفاق نکند و به نقل دیگری قسم خورد با پسرش عبدالرّحمن رفت و آمد نداشته باشد[۴۶] یا از غذای وی، نخورد[۴۷]؛ آن‌گاه آیه نازل شد و ابوبکر را از عمل به این سوگند برحذر داشت.
  2. ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ [۴۸] این آیه درباره مشورت پیامبر با اصحاب در غزوه اُحد نازل شده است[۴۹]؛ بنابراین، ضمیر "هم" به عموم اصحاب پیامبر باز می‌گردد. بر اساس روایت کلبی از ابن‌عبّاس، این آیه درباره ابوبکر و عمر نازل شده است[۵۰]. به نظر فخر رازی از آنجا که مخاطبان ﴿شَاوِرْهُمْ همان مخاطبان ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ هستند، و در این صورت ابوبکر و عمر نیز جزو فراریان از اُحد شناخته خواهند شد؛ روایت مذکور غیر قابل‌پذیرش است[۵۱].
  3. ﴿ لَّقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ [۵۲] طیّ این آیه، خداوند یهود را به دلیل فقیر خواندن خدا و قتل انبیا سرزنش می‌کند و طیّ آیه ۱۸۶ به مسلمانان یادآور می‌شود که شما از سخنان یهود رنج‌های فراوان را متحمّل خواهید شد. بنابه روایتی، ابوبکر، فنحاص یهودی را به اسلام دعوت کرد و از وی خواست تا مالش را در راه خدا انفاق کند. فنحاص گفت: خداوندی که از بندگانش قرض بگیرد، به ناچار فقیر است. ابوبکر ناراحت شد و او را مضروب ساخت و چون فنحاص، نزد پیامبر شکایت برد، سخنان خود را انکار کرد؛ آن‌گاه آیه ۱۸۱ آل‌عمران از دروغ فنحاص پرده برداشت و گفته ابوبکر را تأیید کرد[۵۳]. در روایتی دیگر، ابوبکر با شنیدن سخنان فنحاص، خویشتن‌داری کرد و رنج سخنان فنحاص را متحمّل شد؛ آن‌گاه آیه ۱۸۶ فرود آمد[۵۴]. فخر رازی افزون بر تعارض این نقل‌ها می‌گوید: از آنجا که سیاق آیه جمع است، به طور قطع در شأن عدّه‌ای نازل شده است[۵۵]. رشید رضا نیز ارتباط آیه ۱۸۶ را با فنحاص بی‌مناسبت دانسته است[۵۶]. بنابر دیگر روایات، آیه ۱۸۱ در شأن یهودیان فرود آمده که با شنیدنِ ﴿مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۵۷] گفتند: خداوند فقیر است[۵۸].
  4. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ[۵۹] بنا به روایتی، هنگامی که پیامبر درباره معاد و لزوم بندگی و اطاعت از خدا، سخن گفت، گروهی از جمله ابوبکر تصمیم گرفتند برخود سخت گرفته، به روزه‌داری روزها یا به احیای شب‌ها بپردازند یا از زنان کناره بگیرند[۶۰] که پیامبر آنان را از این اقدام منع کرد؛ سپس آیه پیش‌گفته نازل شد[۶۱] و از آنان خواست که آن‌چه را خداوند بر آنان حلال کرده، حرام نکنند.
  5. ﴿وَلا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۶۲] آیه درباره مسلمانانی است که سوگند یاد کرده‌اند به نزدیکان خود، مسکینان یا مهاجران کمک مالی نکنند و خداوند آنان را از این موضوع نهی کرد. بنا به نقل مجاهد، ابوبکر سوگند یاد کرد که هیچ یتیمی را در پناه خود نگیرد[۶۳]. بنابر روایاتی از عایشه و ضحّاک و ابن عبّاس، یتیمی که ابوبکر درباره او قسم خورد، از نزدیکان مادری او بود و مسطح نام داشت. براساس روایات، او در جریان افک و اتّهام بر همسر پیامبر عایشه، نقش مؤثّری داشت و سوگند ابوبکر به این جهت بوده است. پس از رفع اتّهام از همسر پیامبر، بر مسطح حدّ قذف جاری؛ سپس این آیه نازل شد و ابوبکر را از محروم ساختن مسطح منع کرد[۶۴]. این در حالی است که ارتباط جریان افک به عایشه محلّ تردید بوده، داستان مسطح نیز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد[۶۵]؛ افزون بر این که تعبیر ﴿أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ به قرینه موضوع نهی در این آیه، به معنای صاحبان ثروت بوده، دلالتی بر برتری ندارد.
  6. ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۶۶] در شأن نزول این آیه گفته شده که مسلمانان مکه یا مدینه (بنا به اختلاف روایات) از وضعیّت خود اظهار ناامنی می‌کردند؛ آن‌گاه این آیه نازل شد و مسلمانان را به آینده‌ای با قدرت، امنیّت و معنویّت بشارت داد[۶۷]. از این آیه، برای اثبات مشروعیّت حکومت خلفا استفاده شده است. بنابر روایتی از ضحّاک، آیه درباره خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی است[۶۸]. برخی نیز این مطلب را با روایتی از پیامبر که دوره خلافت را سی سال می‌داند، تأیید کرده‌اند[۶۹] در نقل دیگری از مالک، شأن نزول آیه، ابوبکر و عمر دانسته شده[۷۰]؛ این در حالی است که بر اساس روایات فراوانی در منابع اهل سنّت، خلفای پس از پیامبر، دوازده نفر تعیین شده‌اند[۷۱] و اختصاص بشارت‌های موجود در آیه به چهار یا دو نفر، با مفاد عامّ آیه سازگار نیست؛ به ویژه که خبر قابل قبولی نیز در این زمینه (تخصیص خلفا به چند نفر) وجود ندارد[۷۲]؛ چنان‌که برخی از عالمان اهل سنّت این برداشت را ناصواب دانسته‌اند[۷۳]. روایات دیگری در ذیل این‌آیه بیان شده که هنگام تحقّق این بشارت‌ها، خانه‌های سراسر کره خاکی، تحت حاکمیّت اسلام خواهند بود[۷۴] که در این صورت فقط بر آخرالزمان صدق خواهد کرد.
  7. ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۷۵] در این آیه، خداوند در ادامه سفارش‌های لقمان به فرزندش از انسان می‌خواهد که از پناه آوردگان به خدا پیروی کند. واحدی در روایتی مرسل از ابن عبّاس نقل می‌کند که این آیه در شأن ابوبکر است که سعدبن ابی وقّاص را به اسلام خوانده بود. سعد با مخالفت جدّی مادرش روبه‌رو شد؛ آن‌گاه این آیه فرود آمد و سعد به پیروی از راه ابوبکر بر اسلام خود باقی ماند[۷۶].قرطبی نیز همین مضمون را در روایتی به نقل از نقّاش آورده که[۷۷] سیوطی به جدّ وی را تضعیف کرده است[۷۸]. علامه طباطبایی ارتباط آیه باحوادث صدراسلام رابه دلیل سیاق آیات گذشته که به وصایای لقمان مربوط است، بعید می‌داند[۷۹].
  8. ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ[۸۰] شأن نزول این آیه در باره هریک از پیامبر، ابوبکر، عثمان، علی، و عمّار یاسر به صورت جداگانه روایت شده است[۸۱]. عمده روایات مزبور، از جمله روایت ذکر شده درباره ابوبکر، مرسل و فاقد اعتبارند؛ لذا مفسّرانی چون طبری[۸۲]، فخر رازی[۸۳]، ابن ابی حاتم[۸۴] و سیوطی[۸۵] در شأن نزول این آیه به ابوبکر اشاره نکرده‌اند. براساس روایات شیعه، شأن نزول این آیه علی علیه‌السلام است[۸۶].
  9. ﴿ وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ [۸۷] این آیه مؤمنانی را که خشم خود را فرو می‌خورند و از گناهان دوری می‌جویند، ستوده است. قرطبی در یکی از شأن نزول‌های خود، به ابوبکر اشاره می‌کند که در برابر دشنام یکی از مشرکان یا سرزنش مردم به سبب انفاق اموالش، از خود بردباری نشان داد[۸۸] عمده مفسّران اهل سنّت چون طبری، واحدی، سیوطی، ابن‌کثیر، فخررازی، آلوسی، و ماوردی، به این شأن نزول اشاره‌ای نکرده‌اند.
  10. ﴿وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ‏[۸۹] در این آیه از انسان خواسته شده به پدر و مادرش نیکی کند و از سی ماه کوشش مادر یاد کرده است و از آدمیانی ستایش شده که در چهل سالگی، شگرگزار نعمت‌های خداوند بر خویش و والدینشان هستند. طبق روایتی از ابن عبّاس این آیه در شأن ابوبکر نازل شده است[۹۰]؛ زیرا به نظر برخی، فقط او دوران حمل و شیرخوارگی‌اش سی ماه بوده و او بوده که در چهل سالگی بر نعمت ایمان خود و پدر و مادرش خدای را شکر کرده است[۹۱]. از آن جا که ابوقحافه در سال فتح مکّه اسلام آورده[۹۲] و ابوبکر در آن زمان ۵۸ سال داشته است، آیه نمی‌تواند درباره وی باشد. از طرفی سی ماهه بودن حمل و فصال ابوبکر جای بررسی بیش‌تر دارد؛ لذا بسیاری از مفسّران، آیه را عام دانسته‌اند[۹۳].
  11. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ[۹۴] مسلمانان در این آیه، از داد و فریاد در محضر پیامبر نهی شده‌اند و نتیجه این عمل، حبط (نابودی) اعمال شمرده شده است. بر اساس برخی روایات، این آیه در باره ابوبکر و عمر دانسته شده که نزد پیامبر اختلاف نظر یافتند و بر سر یک‌دیگر فریاد زدند[۹۵]. بخاری می‌گوید: این دو با این اقدام خود، در آستانه نابودی قرار گرفتند[۹۶]. علامه طباطبایی می‌گوید: فریاد زدن در محضر پیامبر اگر به منظور توهین به پیامبر باشد، موجب کفر خواهد بود و در غیر این‌صورت کاری ناشایست و بی‌ادبانه است[۹۷]. مجلسی با استناد به روایاتی، شأن نزول مذکور را تأیید کرده است[۹۸]. به نقل میبدی و زمخشری، ابوبکر پس از نزول این آیه سوگند یاد کرد که از این پس به شکل نجوا با پیامبر سخن بگوید[۹۹].
  12. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ[۱۰۰] در این آیه، از غیبت دیگران‌نهی شده است. شأن نزول این آیه، ابوبکر و عمر دانسته شده که در یکی از سفرها به غیبت سلمان یا مردی دیگر از صحابه پرداختند[۱۰۱]. از انس نیز نقل شده که ابوبکر و عمر در سفری، برضدّ خدمت‌گزار خویش به گفت‌وگوی پنهانی پرداختند و چون نزدپیامبر آمدند، ازآنها خواست تا از خادم خویش بخواهند برای ایشان آمرزش بطلبد[۱۰۲].
  13. ﴿ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ [۱۰۳] بنابه روایتی مرسل از عطا و ابن شوذب، روزی ابوبکر از قیامت و حساب یاد کرد و گفت: دوست داشتم یکی از این سبزه‌ها بودم و جانوران مرا می‌خوردند و به دنیا نمی‌آمدم؛ آن‌گاه این آیه در شأن خوف و خشیت او نازل شد[۱۰۴]؛ هم‌چنین ابن کثیر پس از نقل شأن نزول دیگری از این آیه می‌گوید: نظر درست همان‌گونه که ابن‌عبّاس گفته، آن است که این آیه عام بوده، شأن نزولی ندارد[۱۰۵].
  14. ﴿لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۰۶] این آیه از ناسازگاری دوستی با دشمنان خدا و پیامبرـ هر چند از میان پدران، پسران و خویشاوندان باشند ـ و ایمان به خدا وآخرت خبر می‌دهد. برای آن، شأن نزول‌های متعدّدی نقل شده است که بنابر یکی از آنها، روزی ابوبکر به صورت پدرش که به پیامبر دشنام داده بود، نواخت و او نقش بر زمین شد. پیامبر ضمن آگاهی از این امر، وی را از تکرار این امر بازداشت. ابوبکر گفت: به خدا قسم! اگر شمشیری در کنارم بود، او را می‌کشتم و بدین مناسبت، آیه پیش‌گفته نازل شد[۱۰۷]. آلوسی با بیان این امر که آیه به ظاهر در باره دوستی منافقان با یهود است[۱۰۸]، شأن نزول‌های خارج از این فضا را نمی‌پذیرد؛ هم چنین نزول این سوره (مجادله) در مدینه نیز با شأن نزول مذکور که به دوران مکّه مربوط می‌شود، سازگار نیست[۱۰۹].
  15. ﴿ فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ، ﴿فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى، ﴿وَسَيُجَنَّبُهَا الأَتْقَى مفاد سوره لیل، ستودن بخشندگان، نکوهش بخیلان و مقایسه آن دو است. برای این سوره، چند شأن نزول نقل شده[۱۱۰] که بنابر یکی از آنها، آیات ۵ تا ۷ و ۱۷ و ۱۹ و ۲۰ در شأن ابوبکر دانسته شده است که به دلیل آزاد کردن بلال یا برخی بردگان ضعیف دیگر ستایش شده و امیّة بن‌خلف (مالک بلال) که بلال را می‌آزرده، نکوهش، و بخیل دانسته شده است[۱۱۱]. برخی با پذیرش شأن نزول‌های دیگر سوره گفته‌اند: ادّعای نزول این آیات و انحصار آن بر ابوبکر، نادرست است و نمی‌توان کسی را که برده خود را می‌آزارد، بخیل نامید[۱۱۲]. به‌ هر حال از آنجا که سوره لیل به تقابل بخیل و بخشنده پرداخته است و این تقابل، در شأن نزول ابوبکر مشاهده نمی‌شود، با مفاد سوره سازگار نیست.

افزون بر آیات پیشین، برخی مفسّران اهل سنّت باتوجّه به باور و نوع نگاه خود به شخصیّت ابوبکر، در ذیل آیات دیگری نیز از وی نام برده و این آیات را بر ابوبکر تطبیق کرده‌اند:

  1. ﴿اهدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ صراط مستقیم به موارد متعدّدی چون اسلام[۱۱۳]، قرآن[۱۱۴]، صراط انبیا[۱۱۵]، دینی که خداوند از بندگان می‌پذیرد[۱۱۶]، علی بن‌ ابی‌ طالب (ع)[۱۱۷] محمّد (ص) و اهل بیتش[۱۱۸] و حبّ آنانref>المیزان، ج ۱، ص ۴۱؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۵.</ref> تفسیر شده است. در این میان، روایتی شاذ نیز از ابوالعالیه، مبنی بر تطبیق صراط بر پیامبر و دو صحابی‌اش ابوبکر و عمر[۱۱۹] نقل شده است. روایت مزبور مرسل شمرده می‌شود و افزون بر این، شافعی[۱۲۰] و ابن سیرین[۱۲۱] روایات ابوالعالیه را فاقد اعتبار دانسته‌اند.
  2. ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ [۱۲۲] در این آیه از منافقان یاد شده که چون به آنان گفته می‌شود مانند مردم ایمان بیاورید، پاسخ می‌دهند: آیا مثل سفیهان ایمان بیاوریم؟ عموم مفسّران، ناس را مؤمنان به پیامبر، اعمّ از مهاجر و انصار شناسانده و اغلب، روایت ابن‌عبّاس را نقل کرده‌اند[۱۲۳]. بنابه روایت دیگری، سیوطی به سند ابن‌عساکر از ابن‌عبّاس نقل کرده که مقصود از ناس، ابوبکر، عمر، عثمان و علی است؛ سپس خود وی در اعتبار سند این روایت خدشه کرده است[۱۲۴]؛ بنابراین با توجّه به مدنی بودن آیه، و نیز سیاق عامّ آیه، این تخصیص به ادلّه بیش‌تری نیاز دارد.
  3. ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ[۱۲۵] این آیه و آیات پیش و پس از آن درباره جنگ اُحد است که در آن، عدّه‌ای گریختند و مورد سرزنش الهی قرار گرفتند. ﴿الشَّاكِرِينَ در این آیه، به ثابت قدمانِ عرصه اُحد تفسیر شده است[۱۲۶]. در این میان، برخی مفسّران با استناد به روایتی آیه مزبور را بر ثبات ابوبکر در جنگ‌های ردّه تطبیق کرده‌اند[۱۲۷]. البتّه در سلسله سند این روایت سیف‌بن عُمر که مشهور به جَعل حدیث است قرار دارد[۱۲۸].
  4. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۲۹] بر اساس این آیه، خداوند از مسلمانان خواسته که از او، پیامبر و اولی‌الامر اطاعت کنند. اولی الامر بر خلفای اربعه یا خصوص ابوبکر و عمر یا اهل علم و حاکمان تفسیر شده است[۱۳۰]. فخر رازی بدون توجّه به روایات، مصونیّت از خطا را یکی از شرایط اولی‌الامر معرّفی می‌کند[۱۳۱]. شیخ طوسی در این‌باره می‌گوید: اطاعت هیچ کس به صورت مطلق واجب نیست، جز آن که معصوم و از سهو و اشتباه در امان باشد و این امر در امیران و عالمان حاصل نیست. وی امامانی را که عصمت و طهارت آنان با ادلّه، قابل اثبات است، سزاوار این امر می‌داند[۱۳۲]؛ چنان‌که برخی از عالمان اهل سنّت آیه را در شأن امامان دوازده‌گانه شیعه دانسته‌اند[۱۳۳].
  5. ﴿وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا[۱۳۴]خداوند در این آیه، فرمان‌برداری از خدا و رسول را موجب همراهی با پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان دانسته است. میبدی و فخر رازی، صدیقان را دراین آیه بدون استناد به روایت یا دلیلی، بر ابوبکر تطبیق داده‌اند[۱۳۵]؛ این در حالی است که عمده مفسّران اهل‌سنّت چون طبری، سیوطی، واحدی، حاکم، ماوردی، از این تطبیق ذکری به میان نیاورده‌اند. بنابر روایاتی در منابع‌ا هل‌سنّت، علی علیه‌السلام یگانه صدّیق امّت پیامبر[۱۳۶] یا صدّیق اکبر[۱۳۷] معرّفی شده است.
  6. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۱۳۸] بر اساس این آیه، مؤمنانی که مرتد شوند، خداوند گروه دیگری را خواهد آورد که او را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد. در ذیل این آیه، تطبیقات متعدّدی وجود دارد که از جمله بر ابوبکر و جنگ‌های ردّه تطبیق شده است[۱۳۹]. فخر رازی آیه را مختص نبرد با مرتدان به وسیله ابوبکر می‌داند[۱۴۰]. رشید رضا درباره تطبیقات بیان شده ذیل این آیه می‌گوید: در تاریخ اسلام، بسیاری مرتد شدند و بسیاری نیز با آنان جنگیدند و هر مفسّری بنابه مرجّحاتی، آیه را بر قومی خاص تطبیق می‌دهد[۱۴۱]. علامه طباطبایی با استفاده از سیاق آیه، ارتداد را به معنای موالات یهود و نصارا و نه به معنای اصطلاحی آن می‌داند؛ هم‌چنین از نظر وی، مفهوم آیه عام بوده، به قوم خاصّی اختصاص ندارد. او حضور ستم‌گرانی چون خالد بن‌ ولید، مغیرة بن‌ شعبه، بسر بن‌ابی ارطاة و سمرة بن‌ جندب در سپاه ابوبکر در جنگ‌های ردّه را مانع تطبیق آیه بر ابوبکر و سپاهش دانسته؛ زیرا در این آیه، از تعلّق محبّت الهی به آن قوم سخن به میان آمده است[۱۴۲]. برخی ازمفسّران شیعه، این آیه را بر جنگ جمل، صفّین و نهروان تطبیق داده و روایاتی را در تأیید آن آورده‌اند[۱۴۳]. طبرسی نیز از ثعلبی نقل می‌کند که این آیه‌در شأن علی (ع) نازل شده است[۱۴۴]. امام‌ علی (ع) در روایتی، خود را نخستین کسی می‌داند که با مرتدان مذکور در آیه جنگید[۱۴۵].
  7. ﴿ وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ[۱۴۶] مفاد آیه، به شرح وضعیّت بهشتیان می‌پردازد که از هر بغض و کینه‌ای به یک‌دیگر مبرّا هستند. روایات متعدّد و گاه متعارضی در ذیل این آیه آمده است و برخی از اصحاب پیامبر را که در این دنیا با یک‌دیگر اختلاف داشتند، در آن جهان در کنار یک‌دیگر در بهشت می‌شمرد[۱۴۷]. از ابوبکر و علی نیز در برخی از این روایات نام برده شده است[۱۴۸]. طبرسی، شأن نزول مذکور را با سیاق آیه سازگار نمی‌داند[۱۴۹].
  8. ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ[۱۵۰] این آیه، درباره دور ماندن نیکوکاران از جهنّم است. شأن نزول‌ها و تطبیق‌های متعدّدی در ذیل آیه مطرح شده که علی و شیعیانش [۱۵۱]، عیسی و عزیر و ملائکه[۱۵۲] از آن جمله‌اند. حاکم نیز در روایتی به نقل از امام علی (ع) ابوبکر را در زمره مجموعه‌ای از اصحاب، یکی از مصداق‌های این آیه می‌داند[۱۵۳]. ابن یزید همدانی و لیث بن ابی سلیم، در سلسله سند این روایات، غیر قابل اعتماد معرّفی شده‌اند[۱۵۴].
  9. ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۱۵۵] این آیه بیان می‌داردکه انفاق و جهادِ پیش از فتح مکّه، بر انفاق و جهاد پس از آن برتری دارد. کلبی در روایتی، این آیه را در شأن ابوبکر می‌شمرد و وجه این تطبیق را چنین بیان می‌دارد: ابوبکر نخستین کسی بود که دارایی‌اش را در راه رسول خدا انفاق کرد[۱۵۶]. شیخ طوسی در این باره می‌نویسد: خداوند در این آیه، درصدد بیان برتری انفاق پیش از فتح به شرط همراهی با جهاد در راه او است؛ افزون بر این که لحن آیه عام بوده، اختصاص به فرد خاصّی را برنمی‌تابد[۱۵۷]. ابهام‌های و تناقض‌هایی نیز درروایات و گزارش‌های تاریخی مربوط به ثروت و انفاق‌های ابوبکر وجود دارد[۱۵۸].
  10. ﴿ إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ[۱۵۹] آیه خطاب به عایشه و حفصه است که اگر پیامبر را بیازارید، خداوند و جبرئیل و صالح مؤمنان، او را یاری خواهند کرد. بنابر روایات فراوان و مشهوری، که در منابع فریقین آمده است پیامبر دست امام علی (ع) را بلند کرده، گفت: علی صالح مؤمنان است[۱۶۰]. در کنار اقوالی که صالح‌مؤمنان را علی[۱۶۱] یا انبیا[۱۶۲] می‌دانند، در برخی از تفاسیر اهل سنّت از ابوبکر و عمر یاد شده است[۱۶۳].
  11. ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ [۱۶۴] بر اساس روایتی از انس، این آیه‌بر ابوبکر، عمر، عثمان و علی (ع) تطبیق شده است[۱۶۵] که سیوطی در سند آن اشکال کرده[۱۶۶] و خطیب بغدادی، این حدیث را مردود دانسته و محمدبن بیان از راویان، آن را دروغ‌پردازی بزرگ شمرده است[۱۶۷]. در منابع شیعه نیز آیات چندی درباره ابوبکر دانسته شده که به طور عمده، به زمینه‌سازی‌های پیش از سقیفه ارتباط می‌یابد؛ البتّه برخی روایات دیگر نیز در غیر مقام قدح وی آمده و گاه درباره برخی از آیات منقول در تفاسیر اهل سنّت، میان آنها با شیعیان، اتّفاق نظر وجود دارد. مفسّران و محدّثان شیعه به رغم پذیرش بسیاری از آیات و روایات منقول در قدح ابوبکر، گاه برخی از آن روایات را از حیث سند مخدوش دانسته و نپذیرفته‌اند. ابوالفتوح رازی نقل می‌کند که هنگام نزول آیه ﴿قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۶۸] برخی، از جمله ابوبکر نزد پیامبر آمده، از سختی این تکلیف (محاسبه بر مافی‌الضمیر) به وی شکایت بردند. پیامبر (ص) فرمود: آیا درست است که به رغم شنیدن این فرمان از آن سربپیچید؟ آنان گفتند: خیر، بلکه آن را شنیده، پیروی خواهیم کرد؛ آن‌گاه‌آیه ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[۱۶۹] نازل شد و آیه پیشین را نسخ کرد[۱۷۰]. در ذیل آیه تحریم غیبت نیز روایت شده که روزی ابوبکر و عمر، سلمان را برای تهیه غذا نزد پیامبر فرستادند. حضرت نیز او را نزد خزانه‌دارش "اسامه" فرستاد. اسامه از خالی بودن خزانه خبر داد و سلمان با دست تهی بازگشت. آن دو پنهانی به یک‌دیگر گفتند: اسامه بر ما بخل ورزید و اگر سلمان را برای آب به چاهی بر طلب آب بفرستیم، آن چاه درجا خشک خواهد شد؛ سپس نزد پیامبر آمدند و حضرت به آنها فرمود: چرا گوشت سلمان و اسامه را به دهن‌گرفته‌اید. در این هنگام‌آیه نازل شد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ[۱۷۱][۱۷۲] درروایاتی از امام باقر و امام کاظم (ع) آیه ﴿يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا[۱۷۳] در شأن ابوبکر و عمر و ابوعبیده دانسته شده که در مجالس خصوصی خود، سخنانی بر خلاف رضایت خدابر زبان می‌آوردند[۱۷۴]. آیه ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَلا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۱۷۵] نیز درباره جلسه‌های‌ پنهانی آنها دانسته شده است[۱۷۶]. بنابر روایتی دیگر از امام صادق (ع) ذیل آیات ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ[۱۷۷] این گروه به توطئه‌ چینی‌هایی مشغول بوده و اسرار و رازهایی در میان خود داشته‌اند[۱۷۸] که آیات ﴿ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ[۱۷۹] این اعمال و اسرار آنها را بازگشت به دوره پیش از اسلام یاد می‌کند[۱۸۰]. از بریده اسلمی و ابن‌عبّاس نیز روایاتی به همین مضمون در شأن نزول آیه ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ[۱۸۱] نقل شده؛ امّا از کسی نام برده نشده است[۱۸۲]. برپایه روایتی، امام صادق (ع) ابوبکر را (با عنوان کنایی) از آن گروه می‌شمرد که خداوند درباره آنها به پیامبرش فرمود: خدا از راز دل آنها آگاه است؛ پس از آنها کناره بگیر و موعظه‌شان نما﴿أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغًا [۱۸۳][۱۸۴] در برخی روایات، ذیل آیه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ[۱۸۵] از شرکت ابوبکر در ماجرای کشتن عقبه هنگام بازگشت پیامبر از جنگ تبوک یاد شده[۱۸۶] که زیاد بن‌ منذر در سند یکی از آن روایات، غیر قابل اعتماد معرّفی شده و بلکه روایاتی از امامان (ع) در نکوهش وی وارد شده است[۱۸۷] انتقاد ابوبکر و دیگر یارانش از خلافت علی (ع)[۱۸۸] و سوگند خوردن آنها در کنار کعبه مبنی بر جلوگیری از به خلافت رسیدن علی (ع)[۱۸۹] نیز در روایات شیعه گزارش شده‌است. بنابراین روایات، خداوند این قضایا را در آیه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ[۱۹۰] برای پیامبر آشکار ساخت.

تطبیق‌های متعدّدی نیز در روایات شیعه آمده است. آیه ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۱۹۱] بر غصب حقّ آل‌محمّد به وسیله ابوبکر[۱۹۲] و ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۱۹۳] بر پیروی از ولایت خلیفه اوّل و دوم در برابر ولایت علی (ع)[۱۹۴] و ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا [۱۹۵] بر آزارهایشان به علی و فاطمه (ع)[۱۹۶] و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا[۱۹۷] بر عدم توبه آنها از نافرمانی و ظلمشان به پیامبر و علی (ع)[۱۹۸] تطبیق شده است[۱۹۹].

منابع

پانویس

  1. یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵.
  2. البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۱۷۴.
  3. سیراعلام النبلاء (سیر خلفاء الراشدون)، ص ۱۵.
  4. یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۵؛ التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۶۶.
  5. الاتقان، ج ۱، ص ۱۲۷.
  6. شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۳۶.
  7. واسعی و اسماعیلی، مقاله «ابوبكر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۱۸.
  8. الموضوعات، ج ۱، ص ۳۰۲ و ۳۰۴؛ اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه، ج ۱، ص ۲۶۲ ـ ۳۵۴.
  9. اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه، ج ۱، ص ۲۷۱.
  10. الغدیر، ج ۷، ص ۸۷ و ۸۸.
  11. تذکرة الموضوعات، ص ۹۲.
  12. الموضوعات فی الاثار و الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۳.
  13. الافصاح، مفید.
  14. الغدیر، ج ۷، ص ۷۳.
  15. شرح نهج البلاغه، ج ۱۱ ـ ۱۲، ص ۳۲؛ الغدیر، ج ۱۱، ص ۲۸.
  16. روح‌المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۳۰۳.
  17. ماوردی، ج ۶، ص ۱۶۷.
  18. . Lammens, p.h. , "Le Triumrirat Aboû Bark,Omar etAboû obaida", Melanges de la faculté orientale, Berut, ۱۹۷۳,Vol.IV
  19. اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره توبه، آیه: ۴۰.
  20. اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره توبه، آیه۴۰.
  21. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۷.
  22. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۶۴ ـ ۶۷.
  23. قرطبی، ج ۸، ص ۹۴.
  24. و همنشین شما، دیوانه نیست؛ سوره تکویر، آیه: ۲۲.
  25. رساله شرح المنام، ص ۲۵ ـ ۳۰.
  26. الافصاح، ص ۴۰ و ۴۱ و ۱۸۸ و ۱۸۹.
  27. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۶۸.
  28. تاریخ طبری، ص ۵۶۷ و ۵۶۸؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۱۴۱.
  29. الدرّ المنثور، ج ۴، ص ۱۹۶.
  30. اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره توبه، آیه: ۴۰.
  31. خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد، سوره فتح، آیه: ۲۶.
  32. التبیان، ج ۵، ص ۲۲۱ و ۲۲۲؛ المیزان، ج ۹، ص ۲۸۱.
  33. آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد؛ سوره توبه، آیه: ۲۶.
  34. المیزان، ج ۹، ص ۲۸۱.
  35. المنار، ج ۱۰، ص ۴۵۳ و ۴۵۴.
  36. المیزان، ج ۹، ص ۲۵۹؛ نمونه، ج ۷، ص ۴۲۱.
  37. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۶۵.
  38. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۵۳؛ الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۳۶.
  39. الامالی، طـوسـی، ص ۴۴۷؛ موسوعة الامام علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)، ج ۱، ص ۱۷۱ و ۱۷۲؛ المناقب، ج ۲، ص ۵۷.
  40. الاختصاص، ص ۹۶ و ۹۷.
  41. العقد الفرید، ج ۵، ص ۹۵ ـ ۹۶.
  42. جامع‌البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۷۵.
  43. قرطبی، ج ۸، ص ۹۴.
  44. شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۴.
  45. نام) خداوند را دستاویزی برای سوگندهای خویش قرار ندهید تا (با آن) از نکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم شانه خالی کنید و خداوند شنوایی داناست، سوره بقره، آیه: ۲۲۴.
  46. العجاب، ج ۱، ص ۵۷۶؛ المحرّر الوجیز، ج ۲، ص ۱۸۵.
  47. المحرّز الوجیز، ج۲، ص ۱۸۵.
  48. پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۵۹.
  49. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۲۰۳؛ تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص۸۰۲؛ الدرّ المنثور، ج ۲، ص ۳۵۹.
  50. الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۳۵۹، روح‌المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۱۶۷.
  51. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۶۷.
  52. خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم: عذاب آتش سوزان را بچشید، سوره آل عمران، آیه: ۱۸۱.
  53. اسباب النزول، واحدی، ص ۱۱۳؛ جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۲۵۸.
  54. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۲۶۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۲۸.
  55. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۱۸.
  56. المنار، ج ۴، ص ۲۶۲.
  57. کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟ و خداوند (روزی را) تنگ و فراخ می‌سازد و به سوی او بازگردانده می‌شوید؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۵.
  58. اسباب النزول، واحدی، ص۱۱۳؛ جامع‌البیان، مج۳، ج۴، ص۲۶۰.
  59. ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد؛ سوره مائده، آیه: ۸۷.
  60. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۶۴؛ بغوی، ج ۲، ص ۴۸؛ قرطبی، ج ۶، ص۱۶۸ و ۱۶۹.
  61. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۶۰؛ جامع‌البیان، مج ۵، ج۷، ص۱۴ و ۱۵؛ الدرّالمنثور، ج۳، ص۱۴۰ و ۱۴۱.
  62. و سرمایه‌داران و توانگران از شما نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره نور، آیه: ۲۲.
  63. جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۱۳۷.
  64. جامع‌البیان، مج ۱۰، ص ۱۳۶ و ۱۳۷؛ الدرّ المنثور، ج ۶، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۴.
  65. المیزان، ج ۱۵، ص ۱۰۱.
  66. خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند- چنان که کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید- و بی‌گمان دینی را که برای آنان پسندیده است برای آنها استوار می‌دارد و (حال) آنان را از پس هراس به آرامش بر می‌گرداند؛ (آنان) مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌گردانند و کسانی که پس از این کفر ورزند نافرمانند؛ سوره نور، آیه: ۵۵.
  67. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۱۲؛ الدرّ المنثور، ج ۶، ص ۲۱۵؛ اسباب النزول، سیوطی، ص ۲۷۴.
  68. ماوردی، ج ۴، ص ۱۱۹؛ قرطبی، ج ۱۲، ص ۱۹۶.
  69. ماوردی، ج ۴، ص ۱۱۹.
  70. قرطبی، ج ۱۲، ص ۱۹۵.
  71. صحیح مسلم، ج ۶، ص ۴۹۳؛ سنن ابی داوود، ج ۳، ص ۱۰۹؛ صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۷.
  72. قرطبی، ج ۱۲، ص ۱۹۶ و ۱۹۷.
  73. روح‌المعانی، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۹۷.
  74. قرطبی، ج ۱۲، ص ۱۹۶ و ۱۹۷.
  75. و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم، سوره لقمان، آیه: ۱۵.
  76. اسباب النزول، واحدی، ص ۲۹۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۵۲۲.
  77. قرطبی، ج ۱۴، ص ۴۴ و ۴۵.
  78. طبقات المفسّرین، ص ۸۱ و ۸۲.
  79. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۱۷.
  80. آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند؛ سوره زمر، آیه: ۹.
  81. قرطبی، ج۱۵، ص۱۵۶؛ ماوردی، ج۵، ص۱۱۷؛ البرهان، ج۴، ص ۶۹۹.
  82. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۴۰.
  83. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۲۵۰.
  84. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۱۰، ص ۳۲۴۸.
  85. الدرّالمنثور، ج ۷، ص ۲۱۴.
  86. البرهان، ج ۴، ص ۶۹۹.
  87. و (نیز برای) کسانی که از گناهان بزرگ و کارهای زشت دوری می‌گزینند و چون به خشم آیند درمی‌گذرند، سوره شوری، آیه: ۳۷.
  88. قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۴ و ۲۵.
  89. و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم؛ سوره احقاف، آیه: ۱۵.
  90. اسباب النزول، واحدی، ص ۳۲۲؛ الدرالمنثور، ج ۷، ص ۴۴۱؛ روح‌المعانی، مج ۱۴، ج ۲۶، ص ۲۶.
  91. التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۹.
  92. الاصابه، ج ۴، ص ۳۷۵.
  93. ماوردی، ج ۵، ص ۲۷۸؛ جامع‌البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۲۰؛ قرطبی، ج ۱۶، ص ۱۲۹.
  94. ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد، سوره حجرات، آیه: ۲.
  95. ابن‌کثیر، ج۴، ص۲۲۰؛ الدرالمنثور، ج۷، ص۵۴۸؛ قرطبی، ج۱۶، ص۲۰.
  96. ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۲۲۰؛ صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۸۴.
  97. المیزان، ج ۱۸، ص ۳۰۸.
  98. بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۲۸۴.
  99. کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۴۶؛ الکشّاف، ج ۴، ص ۳۵۲.
  100. ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است، سوره حجرات، آیه: ۱۲.
  101. الدرّالمنثور، ج ۷، ص ۵۷۲؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص ۵۱۰.
  102. الدرّالمنثور، ج ۷، ص ۵۷۲.
  103. و برای آن کس که از ایستادن در برابر پروردگار خویش هراسیده است دو بهشت خواهد بود، سوره رحمن، آیه: ۴۶.
  104. الدرّالمنثور، ص ۷۰۶.
  105. ابن کثیر، ج ۴، ص ۲۹۶.
  106. گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند؛ سوره مجادله، آیه: ۲۲.
  107. الدرّالمنثور، ج۸، ص۸۶؛ قرطبی، ج۱۷، ص۱۹۹؛ ماوردی، ج ۵، ص۴۹۷.
  108. روح‌المعانی، مج ۱۵، ج ۲۸، ص ۵۳.
  109. الغدیر، ج ۷، ص ۳۲۹.
  110. اسباب النزول، واحدی، ص ۳۹۱ و ۳۹۲؛ الدرّالمنثور، ج۸، ص۵۳۲ ـ ۵۳۸؛ قرطبی، ج ۲۰، ص ۵۶ ـ ۶۱.
  111. جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۷۹؛ الدرّالمنثور، ج۸، ص ۵۳۵ ـ ۵۳۸؛ روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۶۴.
  112. الصوارم المهرقه، ص ۳۰۳.
  113. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۱۱؛ بغوی، ج ۱، ص ۱۵؛ الدرّالمنثور، ج ۱، ص ۳۹.
  114. جامع‌البیان، مج، ج ۱، ص ۱۱۱؛ ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۲۹.
  115. الوسیط، واحدی، ج ۱، ص ۶۹.
  116. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۱۲؛ ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۲۹.
  117. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۱۲.
  118. شواهد التنزیل، ص ۷۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۴۱.
  119. جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۱۱۲؛ بغوی، ج ۱، ص ۱۵؛ ابن‌ابی‌حاتم، ج ۱، ص ۳۰.
  120. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۸۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۲۵۵.
  121. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۱۸۷.
  122. و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند، سوره بقره، آیه: ۱۳.
  123. الدرّالمنثور، ج ۱، ص ۷۷؛ مبهمات القرآن، ج ۱، ص ۱۲۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص ۹۶.
  124. الدرّ المنثور، ج ۱، ص ۷۷.
  125. و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۴۴.
  126. الکشّاف، ج ۱، ص ۴۲۳.
  127. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۴۷؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۳۳۸.
  128. تهذیب الکمال، ج ۱۲، ص ۳۲۶؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۳۷۶.
  129. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  130. ابن‌کثیر، ج ۱، ص ۵۳۰؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۵۷۳ ـ ۵۷۶.
  131. التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  132. التبیان، ج ۳، ص ۲۶۳.
  133. شواهدالتنزیل، ج۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۱؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص ۳۴۱.
  134. و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند؛ سوره نساء، آیه: ۶۹.
  135. کشف‌الاسرار، ج ۲، ص ۵۷۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۷۲.
  136. الدرّ المنثور، ج ۷، ص ۵۳؛ فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۶۵۶.
  137. سنن ابی‌ماجه، ج ۱، ص ۴۴، ۱۲۰؛ مستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۱، ۴۵۸۴؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۹۸؛ خصائص امیر المؤمنین، ص ۴۶.
  138. ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست؛ سوره مائده، آیه: ۵۴.
  139. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۳۸۲؛ الدرّالمنثور، ج ۳، ص ۱۰۲.
  140. التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۰.
  141. المنار، ج ۶، ص ۴۳۷.
  142. المیزان، ج ۵، ص ۳۸۲ و ۳۸۹.
  143. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۲۱.
  144. البرهان، ج ۲، ص ۳۱۵.
  145. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۲۲.
  146. و آنچه کینه است از دل آنان می‌زداییم و برادروار بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند، سوره حجر، آیه: ۴۷.
  147. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۵۰ و ۵۱؛ اسباب النزول، واحدی، ص ۲۳۱ و ۲۳۲؛ الدرّالمنثور، ج ۵، ص ۸۴ و ۸۵.
  148. جامع‌البیان، مج ۸، ج ۱۴، ص ۵۱؛ اسباب النزول، واحدی، ص۲۳۱؛ الدرّالمنثور، ج ۵، ص ۸۵.
  149. المیزان، ج ۱۲، ص ۱۷۷.
  150. کسانی که برای آنان از سوی ما از پیش نیکی مقرّر است، از آن (آتش)، برکنارند، سوره انبیاء، آیه: ۱۰۱.
  151. البرهان، ج ۳، ص ۸۴۲ ـ ۸۴۴.
  152. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۱۲۸؛ اسباب النزول، واحدی، ص ۲۵۶؛ الدرّالمنثور، ج ۵، ص ۶۸۰.
  153. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۵۰۱.
  154. تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۰۲ و ج ۸، ص ۴۰۵.
  155. و شما را چه می‌شود که در راه خداوند هزینه نمی‌کنید در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست؛ آنان از کسانی که پس از آن پیروزی، هزینه و جنگ کرده‌اند بلند پایه‌ترند و خداوند به همه نوید پاداش نیک داده است و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است؛ سوره حدید، آیه: ۱۰.
  156. التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص ۲۱۹.
  157. التبیان، ج ۹، ص ۵۲۳.
  158. الصحیح من سیرة النبی، ج ۴، ص ۶۲ و ۶۳.
  159. اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است) چرا که به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند؛ سوره تحریم، آیه: ۴.
  160. شواهدالتنزیل، ج۲، ص ۳۴۱ ـ ۳۴۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۶۲.
  161. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۴۱ ـ ۳۴۶؛ الدرّالمنثور، ج۸، ص۲۲۴؛ روح‌المعانی، مج ۱۵، ج۲۸، ص۲۲۸.
  162. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۲۰۸؛ الدرّالمنثور، ج ۸، ص۲۲۳؛ ماوردی، ج ۶، ص ۴۱.
  163. جامع‌البیان؛ ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۴۱۵؛ الدرّالمنثور، ج ۸، ص ۲۲۳.
  164. آنگاه او را به (پایه) فروترین فرومایگان بازگرداندیم. مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند که آنان را پاداشی بی‌منّت خواهد بود، سوره تین، آیه: ۵-۶.
  165. الدرّالمنثور، ج ۸، ص ۵۵۴؛ تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۹۶.
  166. الدرّالمنثور، ج ۸، ص ۵۵۴.
  167. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۹۶
  168. بگو آنچه در دل دارید اگر پنهان کنید یا آشکار گردانید خداوند آن را می‌داند و از آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است آگاهی دارد و خداوند بر هر کاری تواناست، سوره آل عمران، آیه: ۲۹.
  169. خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر، پروردگارا! بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان ما نهادی؛ پروردگارا! چیزی که در توان ما نیست بر گرده ما منه و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما ببخشای؛ تو سرور مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۶.
  170. روض الجنان، ج ۴، ص ۱۴۵.
  171. ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است، سوره حجرات، آیه: ۱۲.
  172. جوامع الجامع، ج ۲، ص ۵۱۰؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۳۳.
  173. کارهای خود را) از مردم پوشیده می‌دارند و از خداوند پوشیده نمی‌توانند داشت در حالی که او هنگامی که آنان شب را با گفتاری ناخوشایند وی می‌گذرانند با آنان است و خداوند به آنچه انجام می‌دهند نیک داناست، سوره نساء، آیه: ۱۰۸.
  174. الکافی، ج ۸، ص ۱۸۰؛ عیّاشی، ج ۱، ص ۲۷۵.
  175. آیا در نیافته‌ای که خداوند آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است می‌داند؛ هیچ رازگویی میان سه نفر رخ نمی‌دهد مگر که او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر که او ششمین آنهاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر از آن مگر که او هر جا باشند با آنهاست سپس آنان را از آنچه انجام داده‌اند در روز رستخیز آگاه می‌گرداند، بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره مجادله، آیه: ۷.
  176. الکافی، ج۸، ص۱۷۹؛ بحارالانوار، ج۲۴، ص۳۶۵.
  177. بلکه در کاری پای فشردند، ما نیز پا می‌فشاریم. آیا گمان می‌دارند که ما راز و رازگویی آنان را نمی‌شنویم؟ چرا، (می‌شنویم) و فرستادگان ما نزد آنان (آنها را) می‌نویسند، سوره زخرف، آیه: ۷۹-۸۰.
  178. البرهان، ج ۴، ص ۸۸۴.
  179. بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد، سوره محمد، آیه: ۲۵-۲۶.
  180. الکافی، ج ۱، ص ۴۲۰.
  181. بلکه در کاری پای فشردند، ما نیز پا می‌فشاریم. آیا گمان می‌دارند که ما راز و رازگویی آنان را نمی‌شنویم؟ چرا، (می‌شنویم) و فرستادگان ما نزد آنان (آنها را) می‌نویسند، سوره زخرف، آیه: ۷۹-۸۰.
  182. تأویل الآیات الظاهره، ص ۵۵۳.
  183. آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی، سوره نساء، آیه: ۶۳.
  184. الکافی، ج ۸، ص ۳۳۵.
  185. به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت؛ سوره توبه، آیه: ۷۴.
  186. البرهان، ج ۲، ص ۸۱۹؛ بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۲۲۳ و ج ۲۸، ص ۹۸ ـ ۱۰۰.
  187. بحارالانوار، ج۲۱، پاورقی ص۲۲۲؛ قاموس‌الرجال، ج۴، ص۵۲۰ ـ ۵۲۴.
  188. البرهان، ج۲، ص۸۱۹؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۲۳ و ج۲۸، ص ۹۸.
  189. البرهان، ج ۲، ص ۸۱۹؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۱۴؛ بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۸۵.
  190. به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت؛ سوره توبه، آیه: ۷۴.
  191. ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات‌شناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری می‌کردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه: ۴۴.
  192. عیّاشی، ج ۱، ص ۳۲۵.
  193. و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید؛ سوره انعام، آیه: ۱۵۳.
  194. عیّاشی، ج ۱، ص ۳۸۴.
  195. خداوند آنان را که خداوند و فرستاده او را می‌آزارند در این جهان و جهان بازپسین لعنت می‌کند و برای آنها عذابی خوارساز آماده کرده است، سوره احزاب، آیه: ۵۷.
  196. قمی، ج ۲، ص ۱۹۶.
  197. و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند؛ سوره نساء، آیه: ۶۴.
  198. الکافی، ج ۸، ص ۳۳۴.
  199. اسماعیلی، مهران، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۲۰-۶۳۵.