علم غیب امام: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←منابع) |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
# [[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)|ابن قبه رازی''']] | # [[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)|ابن قبه رازی''']] | ||
# [[پرونده:1100806.jpg|22px]] [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|'''مکتب در فرآیند نواندیشی''']] | # [[پرونده:1100806.jpg|22px]] [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|'''مکتب در فرآیند نواندیشی''']] | ||
# [[پرونده:IM009896.jpg|22px]] [[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۷''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۸
مقدمه
با توجه به مستندات موجود در منابع اسلامی، تنها پیامبران الهی نیستند که از علوم غیبی برخوردارند؛ بلکه اهل بیت پیامبر(ص) نیز از این دانشهای الهی بر خوردارند. امام علی(ع) فرمود: «از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید. سوگند به خداوند، نمیپرسید از گروهی که صد تن به راه راست میخواند و صد تن را گمراه میکند، جز آنکه شما را از آن آگاه میکنم»[۱].
ابن اثیر گوید: علی(ع) تمام مردم را برای بیعت جمع نمود، عبدالرحمان بن ملجم مرادی آمد که بیعت کند، دو مرتبه حضرت او را رد کرد و سپس فرمود: «چه چیز جلوگیر و مانع شقیترین امت میشود. سوگند به خدا که ابن ملجم محاسن مرا از خون سرم خضاب میکند»[۲]. ابن حجر هیتمی گوید: در آن شبی که در صبحش حضرت ضربت خوردند، بسیار از اتاق بیرون آمده و به آسمان نظر میکردند و میگفتند: «سوگند به خدا که نه دروغ میگویم و نه دروغ به من گفته شده است؛ امشب همان شب میعاد من است»[۳].
میر سید شریف جرجانی اذعان میدارد: جفر و جامعه دو کتاب امام علی بودهاند و در آنها بر طریقه علم حروف، حوادث جهان تا انقراض عالم ذکر شده بود و امامان معروف و مشهور از اولاد [امام] علی آن دو را میشناختهاند و بدان حکم مینمودند[۴].
امام صادق(ع)، به یکی از راویان اخبار، به نام عبدالعزیز الصائغ، برای اثبات علم غیب ائمه(ع)، چنین استدلال میکند: «آیا تو فکر میکنی ممکن است خداوند سرپرستی بر بندگان خود بگمارد و خلیفهای برای آنها قرار دهد و چیزی از امور و اسرار آنان بر وی مکتوم باشد؟»[۵].
همین معنا به تعبیر روشنتری در حدیث ابراهیم بن عمر آمده است که میگوید امام صادق(ع) فرمود: «کسی که گمان کند خداوند بندهای را حجت خویش در زمین قرار داده، سپس تمام نیازهای او را از او پنهان دارد، بر خدا افترا زده است»[۶].
مسلم است که ائمه(ع) از طریق علوم معمولی نمیتوانستند تمام اعصار و قرون را ببینند یا از تمام اقوام و طوائف آگاه باشند؛ پس راهی جز از طریق علم غیب «به تعلیم الهی» وجود نخواهد داشت[۷].
علم ائمه به غیب
یکی از باورهای قطعی و ضروری نزد شیعیان، آگاهی امامان (ع) از غیب است. گرچه در اندازه و چگونگی آن، اختلاف نظرهای اندکی وجود دارد، ولی در اصل آن، هیچ تردیدی نیست. البته شیعیان، این آگاهی از غیب را به اذن خدا و در طول علم الهی و در رتبه انسان، جای میدهند. مستند این باور، روایتهای فراوانی است که در مصادر حدیثی نقل شده است[۸].
آگاهی امام حسین (ع) از شهادت خویش
بر اساس نقلهای فراوان حدیثی که در کتب تاریخ و حدیث، بهگونهای متواتر به دست ما رسیده، امام حسین (ع) پیش از حرکت به سمت مکه و کربلا، از شهادت خویش، اطلاع داشت[۹].[۱۰].
مانع نبودن علم غیب از انجام دادن تکالیف ظاهری
یکی از مسائلی که سبب لغزش و مغالطه در این مبحث شده، توجه نکردن به این نکته است که علم غیب، مانع از انجام دادن تکالیف ظاهری نیست. به تعبیر دیگر، پیامبر (ص) و امامان (ع)، از علم غیب، برخوردار بودند؛ ولی آن علم را مبنای انجام دادن تکالیف، قرار نمیدادند. پیامبر خدا (ص) در قضاوتها و داوریها و نیز رفتن به میدان نبرد و جنگ، به ظاهر، عمل مینمود و میفرمود:«إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»[۱۱]. من در میان شما، به بینهها (دلایل و گواهان روشن) و سوگندها داوری میکنم. برخی از شما در استدلال، گویاتر از دیگری است. اگر من [به سبب ادله ظاهری که در واقع، مخدوش بودهاند،] به کسی مالی را از اموال برادرش دادم، در واقع، قطعهای از آتش را به او داده ام. اگر چنین نباشد، توجیه رفتن پیامبر (ص) به سوی مکه و محرم شدن ایشان و منجر شدن آن به صلح حدیبیه، جریان جنگ احد و... و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، دشوار خواهد بود[۱۲].
منکرین علم غیب امام
انکار علم غیبی و اثبات علم بشری برای اهل بیت (ع)، با دادههای قطعی تاریخ درباره آنان ستیز دارد؛ زیرا علم اکتسابی و بشری نیازمند آموختن است، در حالی که هیچ سند تاریخی، ائمه (ع) را شاگرد عالمان روزگار خود و مشغول فراگیری نزد استاد شهادت نمیدهد. با این همه، ائمه عالمترین افراد عصر خود بوده، حوزه تدریس نیز داشتهاند؛ بلکه تاریخ گواهی میدهد که آنان از کودکی صاحب علم و دانش بیپایان بودند و مرجعی برای گشودن گرههای معرفت قرآنی، عقلی، فقهی و دیگر علوم متعارف دینی و طبیعی زمانه بودهاند. شیخ صدوق این ویژگی را یکی از روشنترین دلایل امامت یاد کرده: هریک از ائمه اهل بیت (ع) بدون اینکه از کسی کسب علم و دانش کنند، در روزگار خود در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمیماندند؛ بلکه در همه علوم و فنون، سرآمد عصر خود بودند. بر امامت آنان چه دلیلی از این گویاتر وجود دارد؟[۱۳]. برخی از ائمه مانند امام جواد (ع) و امام زمان (ع) از کودکی به امامت منصوب شدند و نیاز معرفتی و دینی شیعیان و جامعه اسلامی را برطرف ساختند. مناظره امام جواد (ع) در کودکی با علمای گوناگونی ملل و نحل در تاریخ ثبت است[۱۴]. علوم عادی بشر، کی و کجا چنین تواناییهای فرازمینی و فرازمانی را در چنته دارد؟
- انتفای شرط افضلیت؛ با اعتقاد به دانش بشری برای ائمه (ع)، برتریای برای، سفرای الهی بر دیگر افراد جامعه تصویر و تصور نمیپذیرد؛ زیرا علوم بشری میتواند با خطا و خلل و نسیان و نقصان همراه باشد. یکی از پیامدهای نظریه نفی علم غیبی، از میان رفتن شرط افضلیت امام است که از واجبات امامت شناخته میشود. با منتفی شدن افضلیت، یکی از بنیادهای آموزه امامت فرومی پاشد[۱۵]. در حالتی که مبانی و مقدماتی که میطلبد رسول و نبی افضل امت باشد، وصی رسول و نبی را نیز چنین میخواهد تا مقبول و محبوب عموم باشد، نه مطرود و منفور. از اینرو، همانگونه که با سلب ذاتیات یک شیئ، ماهیت و هویت وی سلب و منتفی خواهد شد، با سلب علم غیبی ولدنّی، بخشی از هویت امامت منتفی میشود و این فرضیه در فرجام خود به انکار امامت میانجامد. نفی علم غیبی با تکذیب امامت، نسبت لازم با ملزوم را دارد.
- انتقای جایگاه الگویی: از دست رفتن جایگاه الگویی از دیگر رهاوردهای نفی علم غیبی امامت است. در فرضیه برخی شبهه افکنان، امام با علوم بشری ناقص و ناتمام، پیوسته در سیکل آزمون و خطا گرفتار میماند و گاه سیر قهقرایی را میپیماید. چنین رهبر ناقص و ناتمام، بر دیگران برتریای نخواهد داشت تا اسوهگی وی، متن مردم را جذب کند و به هدایت برساند، در حالی که «امام» و حجت الهی باید برترین انسان عصر خود و در علم و فضیلت بر بلندای قله باشد تا جاذبه و کشش بیافریند و بتواند دیگران را صعود دهد. علوم ناقص آمیخته با جهل و اشتباه، گاه تنفر و انزجار میآورد و در موارد بروز نقص و خطا، باعث دافعه و طرد افراد میشود.
- تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بلامرجح: با کوچیدن علم الهی از امام و سقوط به مرتبه انسانهای عادی و از دست دادن برتری بر دیگران، تفضیل مفضول بر افضل یا ترجیح بلا مرجح پیش میآید؛ زیرا مرتبه امام خطاکار یا نازلتر از دیگران است یا همسان با آنان. در فرض اول، امامت وی منجر به تقدیم مفضول بر افضل میشود که عقل آن را مردود میداند؛ زیرا به بداهت عقلی با وجود افضل نوبت به مفضول نمیرسد. در فرض دوم (همسانی با دیگران) نیز به ترجیح بلامرجح میانجامد که در بینش عقلی قبیح و ناپذیرفتنی است و عقلاء بر بطلان ترجیح بالامرجح توافق نظر دارند. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بالمرجح، افزون بر بطلان عقلی، مخالف صریح قرآن هم هست: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾[۱۶][۱۷].
- انتقای شرط نیابت از رسول و تفسیر دین: امامت منصب جانشینی رسول خدا در تفسیر دین و حفاظت از شریعت و تضمین هدایت بشر است. از اینرو، امام نیز باید جز نبوت، تمام ویژگیهای پیامبر مانند: عصمت، نصب الهی و علم غیبی را دارا باشد. از آنجا که امام، تبیینساز و نگاهبان شریعت است باید از سهو و نسیان و اشتباه به دور باشد و این ویژگیها در صورتی فراهم میآیند که دارنده علم عمیق و فراگیر الهی و داننده دانش احاطهآور و برتریبخش غیبی باشد. علم بشری آمیخته با خطا و آکنده از کاستی و کژی است و نه بازوی نبوت به شمار میرود و نه یار و مددگار امامت. با منها کردن علم الهی و غیبی از نبوت و امامت، این منصب خلع سلاح شده و نبی و امام، انسانی ناکارآمد در مأموریت الهیاش خواهد ماند و به بطلان اصل رسالت و امامت میانجامد.
- انکار عصمت: انکار علم غیبی همسنگ و همراه است با انکار عصمت؛ زیرا دانش بشری خطاپذیر است و اثبات علم بشری و عادی یعنی راه یافتن بطلان و نقصان در علم و عمل امام. عصمت و علم الهی لازم و ملزوم و تفکیک ناپذیرند و اگر کسی به حکم دلایل عقلی و نقلی، عصمت را برای اهل بیت (ع) پذیرفت، باید به علم الهی و خطاناپذیر آنان نیز تن دهد. انکار دانش لدنّی و به تَبَع آن انکار عصمت، با فلسفه امامت که تبیین درست و تبلیغ و تأویل منطبق بر واقع گزارههای وحیانی و حقایق شریعت است، در تعارض خواهد بود.
- تعارض با مبانی حکمت و عرفان: در جهانبینی عرفانی هر چند همه کثرات و انسانها، تجلیات و شئونات اسماء و صفات الهی هستند؛ ولی انبیا و اولیا بر صدر نظام مظهریت تکیه زده و در جایگاه «انسان کامل»، رتبه جامعیت و کمال مظهریت را از آن خود کردهاند و مظهر اکمل اسماء و صفات الهی به شمار میروند[۱۸]. از اینرو، تجلّی و ظهور اسمهایی چون علیم، سمیع و بصیر، جزئی از شئون و فضایل ولیّ الله خواهد بود. در ساحت چنین دانش الهی، نیازی به تعلیم وتعلم بشری نیست و خطا و کاستی هرگز مجال بر رخنه نخواهد یافت[۱۹]. بر پایه این نگرش، عرفان باور دارد که انسان کامل و «امام مجلای أتمّ و مجرای کامل افاضات حضرت احدیت به موجودات است، بلکه علم امام عین علم خدا بوده و تفاوتی در اصل معنی وجود ندارد[۲۰].[۲۱]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً إِلَّا نَبَّأْتُكُمْ...»، مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۳۱.
- ↑ ان علينا جمع الناس للبيعة فجاء عبدالرحمن بن ملجم المرادي فرده مرتين، ثم قال: ما يحبس اشقاها؟! فوالله ليخضبن هذه من هذه؛ (ابن اثیر، أسد الغابة، ج۴، ص۱۰۲).
- ↑ فلما كانت الليلة التي قتل في صبيحتها اكثر الخروج و النظر الى السماء، و جعل يقول: و الله ما كذبت و لا كذبت و انها الليلة التي وعدت؛ (ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۹۰).
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، ج۶، ص۲۲.
- ↑ «أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ اسْتَرْعَى رَاعِياً (عَلی عِبَادِهِ) وَ اسْتَخْلَفَ خَلِيفَةً عَلَيْهِمْ يَحْجُبُ عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ»، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
- ↑ «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ بِعَبْدٍ فِي بِلَادِهِ ثُمَّ يَسْتُرُ عَنْهُ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ»، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۹.
- ↑ مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۵۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۲۶۶.
- ↑ ر.ک: ص۲۲۹ (بخش ششم: پیشگویی درباره شهادت امام حسین (ع))
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۲۶۷.
- ↑ الکافی، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۲۶۶.
- ↑ کمالالدین، ج۱، م ۹۱.
- ↑ الاحتجاج (ترجمه)، ج۲، ص۵۱۰؛ ج۴، ص۱۹۷؛ إثبات الوصیة (ترجمه)، ص۴۱۹؛ احتجاجات، ج۲، ص۳۶۶؛ الارشاد (ترجمه)، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامتپژوهی، ص۲۶۲؛ فرقههای اسلامی و مسأله امامت، ص۷۷.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۳.
- ↑ شرح فصوص الحکم (الجندی)، ص۱۴۶ و ۱۶۱؛ تمهید القواعد، المتن، ص۱۸۰ - ۱۸۳؛ نقد النصوص فی شرح نقش اللفصوص، ص۲۰-۶۲؛ مجموعه رسائل فیض، ج۳ - الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۶۹۹.
- ↑ مجموعه رسائل فیض، ج۳- الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح دعاء الصباح (السبزواری)، ص۱۴۳، تعلیقه: بیان التنزیل، ص۲۳۱؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۵۳؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۵۳۳.
- ↑ امامشناسی، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۵۳.