تقوا در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '{{خرد}}' به '{{ویرایش غیرنهایی}}')
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۱''']]
{{ستون-شروع|2}}
* [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۳''']]
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه دینی''']]
# [[پرونده:1379259.jpg|22px]] [[محمد م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌|م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|'''سیره پیامبر خاتم ج۱''']]
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۱''']]
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۳ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۳''']]
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{پایان}}


==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۷

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث تقوا است. "تقوا" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تقوا (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • تقوی برترین راه برای وصول به حضرت حق است. دانشمندان این علم، منزل نخست از منازل سلوک را توبه و بیداری دانسته‌اند. در آنجا اشاره نمودیم که مراد آنان از توبه، رجوع به سوی حضرت متعال بواسطة تقیّد به ظواهر شرع و انجام واجبات و ترک محرّمات، می‌‌باشد.
  • این مرحله، خود نخستین مرتبه از مراتب تقوی است. هم از این‌روست که در قرآن کریم و احادیث اهل عصمت(ع)، بیشترین تأکید ممکن برتقوی رفته است، تا اهمیّت آن را فراروی مؤمنان نهد[۱].
  • تقوی - از مادّة "وَقی یَقی وقایَة" - حفظ نفس آدمی است از هر آنچه که برای او ضرری در پی داشته باشد؛ از این‌رو با توجّه به این حفظ و آن ضرر، می‌‌توان برای آن مراتبی اینگونه تصوّر نمود:
  • مرتبه نخست: مخالفت با نفس امّاره و هوی و هوس و رذائل اخلاقی؛ این مرتبه، مرتبة تقوای عامیان است، که برای همه مردمان از آن هیچ گریزی نیست.
  • مرتبه دوم: مرتبه مخالفت با هرچه جز از حضرت حق، در قلب آدمی وجود داشته باشد. متّقیانی که به این مرتبه واصل شوند، کسانی هستند که تمامی بتها را در حریم قلب شکسته و از آن بیرون رانده باشند؛ آنگاه صاحب خانه را به آن دعوت کرده در آن جایگزین اصنام واوهام نموده باشند. "تقوای قلب" در عرف قرآن کریم، به همین معنی آمده است.
  • مرتبه سوّم: توجّه به غیر مستقل بودن تمامی عوالم، بجز از حضرت حقّ؛ آنان که در این مرتبه از تقوی به سر می‌‌برند، نه تنها حقیقت آیه شریفه: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۲] را درک نموده‌اند، که نیک‌‌بختانه بانگ « عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ»[۳] در می‌دهند، و سرافرازانه مناجات می‌‌نمایند که: هیچ چیزی را ندیدیم مگر آنکه خداوند را پیش از آن و بعد از آن و بهمراه آن دیدم"[۴]. این مرتبه، مرتبه تقوای خواص است.
  • مرتبه چهارم: خویشتن‌داری از التفات و توجّه به سوی غیر او. متّقیانی که در این مرتبه به سر می‌‌برند، هیچ توجّهی به عالم کثرت نداشته، یکسر در عالم وحدت منغمرند. اینان از آن رو که خبری از عالم مادّه ندارند، چون به اجبار التفاتی به آن نمایند، این التفات راگناهی عظیم شمرده در پی رفع آن بر می‌‌آیند. این مرتبه، مرتبه تقوای اخصّ خواص می‌‌باشد؛ که مرتبة خاصّ ویژگان بارگاه ربوبی است. این مرتبه را پهنائی وسیع است، که نشان دهندة مراتب متعدّد آن است. دریغ که ما را نرسد تا در آن سخن گوئیم؛ چه حریمی است که تنها پاکان و خاصّان را در آن راه است و بس![۵].
  • اشاره به این نکته در اینجا خالی از فائده نیست که: اختصاص دادن لفظ تقوی در قرآن کریم به مرتبه اوّل از مراتب پیشگفته، هیچ وجهی نخواهد داشت؛ چه به‌راحتی می‌‌توان گفت که تقوای مذکور در کتاب الهی، هر چهار مرتبه حاضر را در بر می‌‌گیرد. از این‌روست که آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ[۶]، نه تنها تقوای عموم، که تقوای خاص و اخصّ خواص را نیز شامل می‌‌شود. از این‌رو، این آیه و دیگر آیاتی که در اینجا به آن اشاره می‌‌کنیم -، دعوت عامی است که همه متّقیان را، به رعایت مرتبه‌ای که در آن بسر می‌‌برند، دعوت نموده است: ﴿وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۷]؛ ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۸][۹].
  • پُر واضح است که مرتبه نخست تقوی نیز، در پیراستن است نفس از رذائل و آراستن آن به فضائل، سخت مؤثّر است و کارا. راز این مطلب نیز در آن است که مخالفت‌ورزی با نفس امّاره و رذائل اخلاقی، موجب می‌‌شود که این قوا اندک اندک در انسان رو به ضعف نهد، تا آنگاه که انسان متّقی بر این قوا تسلّط یافته خود را از دام آنها رهائی بخشد. در این حال، اگر ملکه عدالت برای او حاصل شود، مخالفت با رذائل اخلاقی بدون هیج زحمتی انجام یافته، متقی در تمامی عمر گرد هیج عمل ناشایستی نخواهد گردید[۱۰].
  • روشن است که تقوی به معنای مخالفت با رذائل اخلاقی، نخسیتن مرحله از مراحل این مسیر است؛ هم از این روست که عالمان علم اخلاق، همواره توصیه می‌نموده‌اند که: اگر کسی را سر آن است تا از صفت بخل رهائی یابد، باید در حد مقدور خود به انفاق و بخشش بپردازد، و خویشتن را به آن عادت دهد. آیه شریفه ﴿لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا [۱۱]. حال چون کسی که سر مخالفت با صفت ناشایست بخل را دارد، بخشش نماید، این صفت در او ضعیف شده کم کم ریشه آن از جانش سترده می‌شود؛ و بجای آن درخت پرطراوت و شاداب سخاء و بخشش جایگزین می‌گردد. این درخت اندک اندک ثمره می‌دهد، تا آنگاه که ثمرات بسیاری را برای او فراهم آورد[۱۲].
  • مخالفت با دیگر راذئل اخلاقی - همچون صفت ترس - نیز، داستانی همین‌گونه دارد. شاهد بر درستی این سخن، آنست که دانشجویان و دانش‌پژوهان، چون در طلب علمی مقاومت ورزند، اندک اندک در آن از تخصص بهره‌مند شده در آن صاحب ملکه علمی می‌گردند؛ همانگونه که سالکان راه حضرت حق نیز در این مسیر، کم کم ملکه عدالت یافته صفات شایسته را در نفس خویش جمع می‌آورد[۱۳].
  • از این‌رو می‌توان گفت که همانگونه که استمرار در تحصیل علم، تخصص را به همراه خواهد آورد؛ استمرار در عمل نیز، تخصص در فضائل را برای آدمی به ارمغان خواهد آورد.
  • اینکه قرآن کریم در سرآغاز خود، متّقیان را مخاطبان خویش دانسته نیز، اشارتی دیگر به اهمیّت تقوی است: ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۱۴]؛ و نیز اشارتی به این نکته که: آنان که اهل تقوی نیستند، از آنجا که رذائل اخلاقی در جانشان ثابت و استوار شده است، توان هدایت‌پذیری را از دست داده نور قرآن را در نمی‌یابند[۱۵].
  • این کتاب آسمانی باز در دفعات بسیار امر فرموده است، تا مؤمنین با هوای نفس خویش مخالفت ورزند، تا دست کم به مرتبه اوّل از مراتب تقوی نائل شوند. این آیه در شمار این گونه آیات است: ﴿فَأَمَّا مَنْ طَغَى وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى[۱۶]. ﴿الْهَوَى - همانگونه که راغب اصفهانی نیز در "المفردات" آورده است -، گرایش و تمایل نفس انسان به شهوات و خواهش‌های ناشایست است. برخی از دانشمندان برآنند که: ﴿الْهَوَى را از آنرو هون خوانده‌اند، که صاحب خود را در دنیا به سوی همه مخاطرات میل داده، در آخرت به سوی آتش رهنمون می‌‌سازد[۱۷][۱۸].
  • کوتاه سخن آنکه: از آنجا که تمامی گناهان و شرور از نفس و رذائل آن سرچشمه می‌‌گیرد، بازداشتن او از اینگونه اعمال - که در عرف قرآن کریم، تقوی و مخالفت با هوای نفس خوانده می‌‌شود-، موجب می‌‌گردد تا نفس در مقابل این صفات قدرت یافته، خود را از دام آنها باز رهاند. در این حال نه تنها قبائح اخلاقی از نفس سترده می‌‌شود، که درخت فضائل در او ریشه‌دار می‌گردد[۱۹].
  • آیاتی در قرآن حکیم نیز، مؤیّد این معنی است؛ در شمار این آیات است: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ[۲۰]؛ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ[۲۱]؛ ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ[۲۲]؛ ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا[۲۳][۲۴].
  • تقوی ملکه‌ای است که آدمی را از مخالفت با حضرت حق باز می‌دارد. این ملکه در مقابل نافرمانی قرار داشته، کلمه‌ای مقدّس است که در قرآن کریم به‌همراه دیگر مشتقّاتش، بیش از یک‌صد و پنجاه مرتبه به‌کار رفته است. در بسیاری از این موارد، حضرت حق وعده فرموده است که خیر دنیا و آخرت را در تقوی نهاده، بهره‌مندان از آن را به خیرات دو سرای نائل فرماید؛ به این چند آیه شریفه بنگرید: ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا[۲۵]؛﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ[۲۶]؛﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۲۷]؛ ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۲۸][۲۹].
  • بلکه از بسیاری از آیات قرانی چنین استفاده می‌شود که تقواپیشگان سرانجام زمین را به ارث خواهند برد همان‌گونه که بهشت را مالک خواهند شد: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[۳۰]؛ ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۳۱]؛ ﴿أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۳۲][۳۳].
  • کوتاه سخن آنکه از قرآن کریم، به‌خوبی استفاده می‌شود که هیچ کرامت و بزرگواری‌ای نیست، مگر آنکه تقواپیشه‌گان و پرهیزگاران از آن بهره‌مندند؛ همان‌گونه که هیچ عملی جز از اینان پذیرفته نمی‌شود.
  • نیز این کتاب آسمانی بر آن دلالت می‌نماید، که جهان آخرت با تمامی نعمت‌ها و لذائذش، تنها برای اینان آفریده شده؛ و خود قرآن کریم نیز تنها و تنها برای اینان نازل شده است!. حضرت حق خود می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۳۴]؛ ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۳۵]؛ ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[۳۶]؛
  • ﴿هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۳۷].
  • کلمه تقوی، از ریشه وقایه / خویشتن‌داری آمده است؛ از این رو هر آن کس که خویشتن را از مخالفت با حضرت حق باز دارد، "متّقی / تقواپیشه" خوانده می‌شود.
  • در دانش فقه اسلامی، اگر این حالت به مرتبه ملکه رسد، آن را "عدالت" می‌خوانند. "عادلان" کسانی هستند که به ملکه خویشتن‌داری از مخالفت با خداوند دست یافته‌اند؛ و از این رو بدون آنکه بر خویشتن تحمیل کنند، همیشه سر در پی فرمان او جلَّ وعلا! - می‌نهند.
  • در دانش اخلاق اسلامی نیز "تقوی"، بازداشتن قلب از صفات ناپسند است. از این رو هرکس دو مقام پاکسازیِ نفس از رذائل، و آراستن آن به فضائل را به‌دست آورده باشد، متّقی خوانده می‌شود.
  • از منظر قرآن کریم، متّقیان از علامتی ویژه برخوردارند، که می‌توان آن را تعظیم شعائر الهی دانست. منظور از "شعائر" در اینجا، همان مظاهر و نمودهای شریعت است، که با التزام بدان، شریعت به اجرا در می‌آید و تحقّق می‌یابد. حضرت حق خود می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۳۸][۳۹].
  • منظور از تعظیم / بزرگداشت شعائر نیز، اهتمام و پرداختن به آن است؛ برپاداشتن نماز، حج و برتر از همه اینها ولایت اهل‌بیت اطهار(ع)، و زان پس اموری که در متن شرع به سختی واجب شمرده شده است- همچون پوشیدگی و عفّت بانوان -، مجموعه اموری است که می‌توان آنها را شعائر دین نامید؛ از این رو "مؤمنان" با عمل به این‌گونه واجبات، می‌توانند به مراتب "متّقیان" نائل شوند.
  • اهل دل امّا، برتر از این، بر آن رفته‌اند که برپاداشتن شعائر دین، بدان است که آدمی بتواند اعمال، اندیشه‌ها و حتّی نیّت‌های خود را در مقابل دیگران، و بلکه در مقابل حضرت مولی - جلَّ وعلا! - به نمایش گذارد؛ از این رو هرکس بتواند کارها و اندیشه‌های خود را در مقابل دیگران به نمایش درآورد، متّقی خوانده می‌شود. چه بر اساس برخی از آیات، قرآن کریم متّقیان را این‌گونه معرفی می‌کند، که اینان در قیامت اعمال خود را به نمایش می‌نهند؛ و در مقابل اینان، فاسقان در آن عرصه سر در پی آن دارند که اعمال، افکار و اقوال خود را پوشیده داشته، از مقابل دید و شنید دیگران دور کنند: ﴿يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ * فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ * وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ[۴۰][۴۱].
  • قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره اوصافی را برای متّقیان ذکر می‌کند. بر این اساس، آنان کسانی هستند که به عالم غیب باور یافته‌اند، به نماز، انفاق، ایمان و امور مربوط به آخرت اهتمام می‌نمایند، و در عین آنکه به انجام امور شایسته می‌پردازند، خود را از انجام تمامی امور ناشایست باز می‌دارند.
  • حال با توجّه به آنکه نماز و انفاق از داشته‌ها نیز، در شمار اموری است که پیامبر اکرم(ص) خود به تبیین آن پرداخته‌اند، می‌توان گفت که شدّت اهتمام قرآن کریم به این امور، موجب شده تا آنها را به گونه ویژه در کنار دیگر موارد مذکور در شریعت، یاد نماید.
  • توجّه به این نکته نیز لازم می‌نماید، که در این آیات از ایمان و یقین برای متّقیان یاد شده است؛ امّا از علم هیچ یادی به میان نیامده؛ شاید سرّ این مطلب در آن است که در صدق تقوی، گذشته از تصدیق عقلی مبدأ و معاد و نبوّت و امامت- که مهمترین جزء از اجزاء چندگانه شریعت است-، تصدیق قلبی این امور نیز لازم می‌باشد.
  • بر اساس این نکته، می‌توان گفت که از دیدگاه این کتاب آسمانی، متّقی کسی است که در این امور به یقین و اذعان قلبی رسد، و عمل خود را بر اساس این امور قلبی بنا نهد. در این صورت، ادراک عقلی، ایمان قلبی و عمل به‌وسیله اندام‌ها، هر سه در او جمع شده است.
  • بنا بر این، بر اساس نگرش قرآن کریم، می‌توان گفت که متّقی کسی است که خداوند را به‌واسطة بصیرت، و نه بصر، به مشاهده می‌گیرد. از این رو آنچه برای دیگر مردمان در شمار غیب قرار دارد، برای او در حکم شهود است؛ او می‌تواند حقیقت پیامبری و امامت را درک کند، و هر آنچه دیگران از درک آن ناتوان بوده برای اثبات آن به برهان و استدلال محتاجند، برای او ظاهر بوده نیازی به اقامه برهان بر آن ندارد. او قیامت و تمامی مراحل آن - از قبر و برزخ و حساب و بهشت و جهنّم - را همان‌گونه در می‌یابد، که جان خویش را به‌وضوح در می‌یابد.
  • در این نگرش، متّقیان دست‌کم امور اُخروی را همچون امور محسوس این عالَم، در می‌یابند؛ از این رو، همچون بنده‌ای که خویشتن را در محضر حضرت حق در می‌یابد، و یا همچون گرسنه تشنه‌ای که بر سر سفرهای پرنعمت نشیند، یا از سر عبودیّت و یا از سر میل و رغبت فراوان، به بندگی حضرت حق می‌پردازد. او این‌گونه به انجام اعمال شایست می‌پردازد، و همان‌گونه از انجام گناهان باز می‌نشیند. بالاتر از این، همچون انسانی که از آتش فروزان می‌گریزد، از انجام محرّمات الهی دست می‌کشد.
  • کوتاه سخن آنکه از نظر قرآن کریم، تقوی از سویی اعتقادی قلبی است، و از سویی دیگر عمل بر مقتضای آن اعتقاد؛ عملی که به‌صورت معمول از اعتقاد جدایی نمی‌پذیرد؛ از این رو، می‌توان تقوی را محلّ اجتماع عقیده صحیح و عمل صالح دانست[۴۲].
  • تحصیل تقوی امّا، به ریاضات دینی - همچون توبه، بیداری، ستردن رذائل از نفس و آراستن آن به فضائل - نیازمند است. این مطلب در این آیه به اشاره گرفته شده است: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۴۳]؛ گویا منظور از "فرقان" در این آیه شریفه، همان روشنایی قلب به‌واسطه نور الهی باشد، که می‌تواند آدمی را از مهالک گوناگون باز رهاند.
  • در این مسیر نیز، انسان به اهتمام و پرداختن کامل به تمامی واجبات، و دست کشیدن از تمامی محرّمات نیازمند است؛ همان‌گونه که پرداختن به مستحبّات و اجتناب از مکروهات نیز، برای او لازم است.
  • حال می‌توان نتیجه گرفت که تقوی، مطلبی آموزشی نیست، چرا که در شمار امور علمی صرف نمی‌باشد؛ بلکه تقوی به‌وسیله عمل به‌دست می‌آید، چراکه مطلبی دریافتنی، کشفی و شهودی است؛ و "دریافتن" نیز تنها به‌وسیله عمل به‌دست می‌آید و بس[۴۴].
  • آیات بسیاری از قرآن کریم، به‌وضوح بر این مطلب دلالت می‌نماید، که هدف نهایی از تشریع ادیان الهی - بلکه از خود آفرینش نیز - تقوی است؛ و پر واضح است که آنچه هدف نهایی چیزی دیگر است، به‌وسیله همان به‌دست می‌آید. از این رو تقوی به‌وسیله التزام و عمل به شریعت به‌دست می‌آید و بس؛ به این آیات نورانی بنگرید: ﴿الَمِ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۴۵]؛ ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[۴۶]؛ ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۴۷]؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۴۸]؛ ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۴۹]
  • این آیات، که تنها نمونه‌ای از آیات پیش‌گفته را نشان می‌دهد، به‌خوبی دلالت می‌نماید که تقوی علّت نهایی تشریع و انزال ادیان الهی است؛ بلکه آیه مبارک ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا...[۵۰] بر آن دلالت می‌کند که تقوی، علّت آفرینش عالَم نیز می‌باشد؛ از این رو به‌صورت همزمان هم از شرف و برتری تقوی پرده برمی دارد، و هم وابستگی آن به عمل به قرآن و سنّت نبوی(ص) و اهل‌بیت(ع) را به نمایش می‌گذارد[۵۱].
  • به این چند آیه، می‌توان آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[۵۲].
  • این آیه، نشان از آن دارد که تمسّک به ولایت عترت نبوی نیز، شرطی دیگر در راه تحصیل تقوی است.
  • بدین ترتیب، می‌توان میان این آیات را بدین‌گونه وفاق داد، که تقوی تنها به‌وسیله تمسّک به قرآن و عترت نبوی(ص) به‌دست می‌آید. حدیث شریف ثقلین - که در میان شیعه و سنّی، به‌صورت متواتر نقل شده است-، نیز بر همین مطلب دلالت می‌نماید. پیامبر اکرم(ص) در موارد بسیاری، چون به اهمیّت مکان و حُضّار التفاتی می‌فرمودند، این مطلب را به تذکّر می‌گرفتند. در شمار این موارد، می‌توان به آخرین ساعات حیات مبارک ایشان اشاره کرد، که درخواست فرمودند تا سخن ایشان نوشته شود؛ هرچند در این مورد، کسانی از نوشتن وصیّت ایشان جلوگیری کردند!. به‌هرحال ایشان در موارد بسیاری تصریح می‌فرمودند که: "من در میان شما دو چیز پربها را به یادگار می‌گذارم: کتاب خدا و خاندان خود را، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند" [۵۳].
  • بدین ترتیب، ایشان حصول سعادت دو جهانی، که تنها در پرتو تقوی ممکن است را، به تبعیّت از خاندان مکرّم خود وابسته می‌دانستند[۵۴].

معانی دیگر تقوی

  • هرچند در دانش اخلاق اسلامی، از تقوایی که به حالت ملکه درآمده است سخن می‌رود، امّا این اصطلاح در چند معنای دیگر نیز به کار رفته است؛ در اینجا به شماری از این معانی اشاره می‌کنیم.
  • ۱. پرداختن به واجبات و پرهیز از محرّمات، گاه نه از روی ملکه که بر اساس تحمیل بر خویشتن انجام می‌شود. این حالت، گاه تقوی خوانده شده است. این نوع از تقوی نیز سخت نیکو شمرده شده، و ثواب اُخروی را در پی خواهد داشت؛ بلکه شماری از فقیهان، تقوی و عدالتی که در دانش فقه در امام جماعت، قاضی، شاهد و حاکم لازم دانسته شده است را، همین نوع از تقوی دانسته‌اند. این مبحث در علم فقه پی‌گیری می‌شود، امّا همین، نشان از اهمیّت این نوع از تقوی دارد.
  • اکنون اضافه می‌کنیم که این نوع از تقوی، مقدّمه‌ای است که با آن می‌توان به ملکه عدالت دست یافت؛ چرا که تمامیِ ملکات در سایه افعال آدمی حاصل می‌شود. از این رو هرکس از سویی به واجبات اهتمام ورزد و بر انجام آن مداومت نماید، و از سویی دیگر از محرّمات الهی دوری گزیند، ملکه تقوی را به دست خواهد آورد. این مطلب نیز می‌تواند شرافت آن نوع از تقوی را نشان دهد.
  • توجّه به این نکته سخت لازم است، که هر ملکه‌ای در میان دو دسته از اعمال قرار دارد:
  • اعمالی پیشینی، که موجب پیدایش ملکه می‌شود؛
  • و اعمالی پسینی، که از پس پیدایش ملکه به ظهور می‌رسد.
  • اعمال پیشینی موجب پیدایش ملکه؛ و اعمال پسینی موجب تقویت آن می‌گردد[۵۵].
  • بر همین اساس، می‌توان گفت که اهتمام به واجبات و پرهیز از محرّمات، قبل از حصول ملکه تقوی، افضل از همین امور پس از پیدایش آن است؛ چه با حصول این ملکه پرداختن به این امور سخت آسان می‌شود، و می‌دانیم که: "برترین اعمال، سخت‌ترین آن‌هاست" [۵۶]
  • آری! پیش از پیدایش ملکه تقوی، اعمال انسان از ریشه‌ای ثابت و اصلی استوار برخوردار نخواهد بود، همچون نهالی نورس که تازه در زمین نشانیده شده باشد، و با هر باد مخالف در معرض سقوط قرار گیرد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۵۷].
  • از همین رو است که برخی از مردمانی که از این ملکه پر ارزش برخوردار نشده‌اند، تنها تا زمانی که در معرض انجام گناه واقع نشده‌اند، به واجبات و محرّمات الهی بها می‌دهند؛ امّا چون حرامی در مسیر آنان قرار گیرد، چنان نسبت به آن اشتیاق از خود نشان می‌دهند که گویی بویی از حرمت آن فعل به مشام آنان نرسیده است!. سخت‌تر آنکه اینان چون به مصیبتی دچار شوند، برخی از واجبات را برای انتقام ستاندن از حضرت حق ترک می‌گویند!، نماز با تمامی اهمیّتی که در شریعت بدان داده شده است، می‌تواند برای آنها در همین شمار قرار گیرد!.
  • ۲. در شمار دیگر معانی تقوی، می‌توان به عزلت‌گزینی اشاره کرد. عزلت‌گزینان از جامعه کناره می‌گیرند و فعّالیّت‌های اجتماعی را ترک می‌کنند، تا در مساجد و مکان‌های مقدّس مجاورت گزینند و به عبادت الهی بپردازند. اینان نزدیکان و یاران خویش را فراموش می‌کنند، و تنها در خلوت خود به عبادات گوناگون اشتغال می‌یابند؛
  • امّا تمامی سخن در آن است که اینان اگر عبادتی انجام می‌دهند، از آن رو است که کاری جز از آن برای خود باقی نگذارده‌اند؛ و اگر از محرّمات الهی دست می‌کشند، از آن رو است که هرگز در مسیر کار حرامی واقع نمی‌شوند؛ نه به اموال مردم دست‌درازی می‌کنند، و نه به غیبت آنان می‌پردازند، و نه هرگز دروغی بر زبان می‌آورند؛ امّا این همه از آن رو است که در کنار مردم نیستند تا در برخوردهای خود به رعایت تقوی پرداخته از انجام گناه باز مانند.
  • با این همه امّا، این نوع از تقوی را نمی‌توان پسندیده دانست؛ چه عزلت‌گزینی خود مذموم است. گذشته از آن، عزلت‌گزینان هرچند به عقوبتی دچار نخواهند شد، امّا ثوابی نیز بر آنچه انجام می‌دهند نخواهند برد. گذشته از این، آنچه در مورد پیشین اشاره کردیم در اینجا نیز جریان می‌یابد؛ چه عزلت‌گزین هرچند هم‌اکنون دست در گناهی نمی‌برد، امّا اگر فعل حرامی در مسیر زندگی او قرار گیرد، چون ملکه تقوی را به‌دست نیاورده است می‌تواند در دام آن گرفتار شده تن به گناه بیالاید. در این حال، او دانسته به هلاکت می‌افتد و بر اساس علم به حرمت محرّمات گرفتار دوزخ می‌گردد!
  • ۳. تقوای گزینشی نیز در شمار اقسام تقوی قرار دارد. گزینش‌گران در تقوی، از تقوای الهی در برخی از اعمال برخوردارند، امّا در دیگر زمینه‌ها گویی نشانی از تقوی نیافته‌اند!. برخی از اینان به نماز سخت بها می‌دهند، و از خوردن اموال مردمان پرهیز می‌کنند، امّا برخی از دیگر واجبات را ترک و از انجام محرّمات الهی نیز اجتناب نمی‌ورزند. در این زمینه، پرهیز نکردن از محرّمات جنسی از رواج بیشتری برخوردار است[۵۸].
  • این نوع از تقوی، در میان مردمان از شیوع بیشتری برخوردار است؛ از همین رو است که بسیاری از اینان در تقوی به گزینش می‌پردازند، و بدون آنکه از خداوند ترسی به دل راه دهند، به آنچه خود می‌پسندند عمل می‌کنند. حضرت حق در اشاره به اینان می‌فرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۵۹].
  • پُر واضح است که آثار فقهی و اخلاقی تقوی، بر این نوع مترتّب نشده؛ به عبارت دیگر این فردِ متّقی -اگر اطلاق این نام بر اینان صحیح باشد-، نه در فقه عادل شمرده می‌شود، و نه در اخلاق سالک إلی الله خوانده می‌شود.
  • اینان گاه در گزینش تقوی به ملکه دچار می‌شوند؛ سرنوشت اینان از دیگر گزینش‌گران تلخ‌تر است و درد آورتر!. چه اینان برخی از واجبات را همیشه ترک می‌کنند، و برخی از محرّمات را همیشه به جای می‌آورند.
  • در شمار اینان می‌توان از کسانی یاد کرد که در انجام واجبات و ترک محرمات نیز دچار آشفتگی و بی‌ثباتی هستند؛ چه اینان نیز در این عاقبت دردآور با آنان شرکند. اینان روزی نماز می‌خوانند و روزی آن را ترک می‌کنند!، روزی از نوشیدن مسکرات دست می‌کشند و روزی دیگر آن را بی‌مهابا می‌نوشند!.
  • بیشتر مردم از تقوای گزینشی برخوردارند، و از این رو است که سرانجام در صحنه‌های قیامت به مهلکه‌هایی جانگداز دچار شده، از نعمت بهشتی که از پی تقوی حاصل می‌شود بی‌نصیب خواهند ماند[۶۰].
  • پُر واضح است که اینان از اعمال شایسته خود بهره‌مند شده ثواب آن را به دست خواهند آورند، به این سه آیه شریفه بنگرید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[۶۱]؛ ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۶۲]
  • بالاتر از این، آن که از بسیاری از آیات قرآن کریم می‌توان استفاده نمود که قیامت صحنه حساب و مقابله دوکفّه ترازوی اعمال است. در آن روز هرکفّه‌ای که سنگین‌تر نماید، تکلیف صاحب خود را مشخّص خواهد کرد. از این رو همان‌گونه که خداوند در این دنیا بسیاری از گناهان را می‌بخشد – همان‌گونه که خود در این زمینه فرموده است: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ[۶۳]- در قیامت نیز بسیاری از گناهانی که قابلیّت بخشیده شدن را داشته باشد، خواهد بخشید. او خود این مطلب را بدین‌گونه بیان داشته است: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۶۴]، نیز می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ[۶۵]. این آیه به‌خوبی نشان از آن دارد، که اگر کفّه نیک‌کرداری انسان بر کفّه بدکرداری او رجحان یابد، خداوند متعال یا به عفو خود و یا به‌واسطه شفاعت شفیعان، از دیگر گناهان انسان خواهد گذشت[۶۶].

مراتب ملکه تقوی

  • ملکه تقوی نیز، همچون دیگر ملکات آدمی، از مراتبی چند برخوردار است؛ که نشانگر قوّت و ضعف آن ملکه می‌باشد؛ در شمار این مراتب، می‌توان به این امور اشاره کرد:

مرتبه نخست

  • مرتبه نخست این ملکه، قدرت یافتن بر آن است که به آسانی واجبات را انجام، و محرّمات را ترک گوید. اینان حتّی بدون آنکه خود توجّه داشته باشند، این‌گونه عمل می‌کنند.

مرتبه دوم

  • قدرت یافتن بر آن است که به آسانی و بدون هیچ مشکلی، امور مکروه و بلکه امور مشتبه را نیز ترک گوید. اینان تنها در صورتی که انجام فعل مکروه و یا مشتبه را برتر از ترک آن یابند، به انجام آن دست می‌برند. به عنوان مثال می‌توان به این نکته اشاره کرد، که اگر کسی بخواهد تنها از حلال روشنِ بدون شبهه، استفاده کند، می‌باید سر در بیابان نهد و تنها از دسترنج شخصی خود ارتزاق نماید؛ همان‌گونه که در پی پاک‌خواری بودن نیز آدمی را به همین سرنوشت مبتلا خواهد ساخت؛ امّا از آنجا که حضور در جامعه و فعالیت‌های اجتماعی و اخلال نیفکندن در مسیر زندگی شخصی، سخت ترجیح داشته در اسلام بر آن تأکید رفته است، پر واضح است که دست کشیدن از آن مطلب و حضور در جامعه ترجیح یافته، آدمی را به استفاده از آنچه در میان مردم موجود است امّا از چگونگی حلال بودن و نیز پاک بودن آن اطمینان ندارد، وادار می‌نماید[۶۷].
  • در خبر است که حضرت حق همان‌گونه که مشتاق آن است که مردمان واجبات او را انجام دهند، به همان‌سان مشتاق آن است که مردم از آنچه اجازه انجام آن را داده است نیز، استفاده نمایند[۶۸]. از این حدیث شریف حتّی می‌توان مستحب بودن این‌گونه رفتارها را نیز استفاده کرد.
  • از همین رو است که پیامبر اکرم(ص)، ائمّه هُدی و نیز به پیروی از آنان، بزرگان شیعه هیچ‌گاه از آنچه در مباحث طهارت و نجاستْ مشتبه / مردّد خوانده می‌شود، اجتناب نمی‌کرده‌اند. آری! در تمامی این موارد بایسته است که تنها دست در اندازه واجب برَد، و امور مشتبه را در آن حد که از آن گریزی نیست انجام دهد؛ ورنه نادانسته به امور حرام مبتلا خواهد شد.
  • دست کشیدن از انجام مکروهات نیز همین‌گونه است، چه هیچ‌گاه انجام عمل مکروه شایسته نیست، مگر آنکه ضرورتی آدمی را بدان وادارد. پر واضح است که هر یک از مراتب مردم را مکروهات و مشتبهاتی است، که هریک می‌باید با توجّه به مرتبه خود به آن بپردازد. آیاتی از قرآن کریم که دلالت بر صدور گناه از جانب پیامبران عظیم‌الشّأنی همچون حضرت آدم و یونس و داود و یعقوب(ع) دارد نیز، نشان از آن می‌دهد که در مراتب آن بزرگان تاریخ بشریّت، هیچ عمل مکروهی شایسته نبوده، آنان از ترک اولاهای خود به درگاه باری - جلَّ وعلا! - پناه می‌برده‌اند[۶۹].

مرتبه سوّم

  • آن است که آدمی توان آن را بیابد، که از فروافتادن در خواسته‌ای نفسانی و امور غیر لازم زندگی، خود را محفوظ دارد؛ چه امور مادّی و معنوی در مقابل یکدیگر بوده هرگاه کفّه یکی از آن دو سنگینی گیرد، کفّه آن دیگری خواه ناخواه سبک خواهد شد. از این رو فروافتادن در خواستن‌های نفسانی - هرچند در شمار خواسته‌ای حلال باشد-، موجب آن می‌شود که آدمی از معنویّات غفلت ورزیده، به امور مادّی اشتغال یابد.
  • این امر، خود همچون سدّی مستحکم مانع از پیمودن مسیر حضرت حق شده، پای‌بندی می‌شود تا آدمی را از سفر به آن سوی باز دارد. از این رو سالکان کوی کمال را به شدّت سفارش می‌کنیم که از درافتادن در چاه دنیا - هرچند امور حلال آن باشد- اجتناب ورزند؛ چه بسیاری از حلال‌های این عالم نیز مانع از ترقّی و تعالیِ انسان خواهد بود.
  • آنان که به خانه‌های فراخ، همسران زیبا و خورد و خفته‌ای دلپسند اهتمام می‌ورزند، هرچند از لذّت‌های حلال این دنیا بهره‌مند شوند، امّا هرگز گامی به سوی عالم نور فرا نخواهند نهاد؛ چه هرگامی که در عالم مادّه در طلب مادّیات برداشته شود، انسان را فرسنگ‌ها از عالم معنویّت به‌دور خواهد راند.
  • ما پیش از این در باب زهد اشاره کردیم، که زهد اخلاقی، آن است که قلب آدمی به چیزی جز از حضرت حق بستگی نیابد. این مطلب به‌ویژه برای سالکان کوی کمال بیشتر از دیگر مردمان اهمیّت دارد؛ چه دلبستگی به امور دنیا آدمی را از تلاش برای رسیدن به مراتب والای انسانی و توشه گرفتن برای سفر کمال، باز می‌دارد؛ و روشن است که در این راه تنها با زاد و توشه تقوی است که می‌توان به پایان سفر رسید: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى[۷۰].
  • زندگی زهدآمیز، زندگی‌ای است که فوائد بسیاری را در پی خواهد داشت؛ بی‌نیازی از مردمان و داشته‌های آنان، نشاط و شادابی، آزادگی، آسودگی و فراخیِ سینه، آمادگی برای سفر آخرت، و سرانجام امکان پرگشودن به سوی بارگاه ربوبی، و برتر از همه این‌ها سبک‌بالی به هنگام حسابرسی در قیامت، در این شمار است؛
  • چه از سویی نیازها و اندوه‌ها مانع از آن است که آدمی به سوی او - جلَّ وعلا! - بال بگشاید، و از سویی دیگر زندگی سرشار از مادّیات حساب آدمی را در روز جزاء سنگین خواهد نمود[۷۱].
  • امّا زندگیِ مقتصدانه، هرچند برای عموم مردم شایسته است، برای کسانی که خود را در معرض زعامت جامعه دینی نهاده از این رو اسوه مردمان شده‌اند، واجب می‌باشد. پیامبر اکرم(ص)، ائمّه هدی(ع)، عالمان و به‌ویژه مشهوران آنان - همچون ائمّه جمعه و مراجع دینی- و حاکمان در این شمارند. این مسأله، در متن وحی و سخنان معصومان(ع) به شدّت مورد تأکید قرار گرفته است؛ در این زمینه به این آیه بنگرید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا * وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا[۷۲].
  • در زمینه روایات نیز، تنها به بخشی از نامه ایشان به عثمان بن حُنَیف که به عنوان فرماندار در بصره مشغول خدمت بود، اشاره می‌کنیم: "آگاه باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دو لباس کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین رفتاری طاقت ندارید ولی مرا به پرهیزگاری و کوشش و پاکدامنی و درستکاری یاری کنید. به خدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمت‌های آن مال فراوانی ذخیره نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جامه کهنه دیگری آماده ننموده‌ام... در حالی که اگر بخواهم می‌توانم به عسل پاکیزه و مغز نان گندم و لباس‌های بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من غلبه کند، و بسیاریِ حرص مرا به برگزیدن طعام‌ها وادارد، و حال آنکه شاید در حجاز و یا یمامه کسی باشد که طمع در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا قناعت می‌کنم که به من بگویند زمامدار و سردار مؤمنین، در حالی که به سختی‌های روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخ‌کامی جلو ایشان نباشم!" [۷۳][۷۴].
  • نمونه این سخن، در خطبه‌ها و رساله‌های حضرت امیر(ع) و نیز سخنان دیگر ائمّه هدی(ع)، فراوان آمده است.
  • با این حال اما، نه تنها زندگی آسوده فراتر از حدّ لازم، جایز شمرده است، که گاه بر زندگی مقتصدانه ترجیح می‌یابد. پر واضح است که این ترجیح، تنها در اثر عنوانی خاص پدید می‌آید، که از آن به "عنوان ثانوی" یاد می‌شود. به عنوان نمونه، اگر کسی از سویی خود در شمار اسوه‌های جامعه نبوده و خانواده‌اش نیز به این چنین زندگی‌ای راضی نباشند، و از سویی دیگر میانه‌روی در زندگی را برای دین آنان مُضر تشخیص دهد، می‌تواند از اموال شخصی خود بهره برده زندگی مجلّلی برای آنان فراهم آورَد.
  • جلوگیری از شماتت دشمنان نیز در همین شمار است، بدین ترتیب که اگر در زمانی و یا مکانی خاص، آدمی با دشمنی روبه‌رو شد که به شماتت او می‌پردازد، می‌تواند با بهره‌گیری از ثروت خود، به جلال و شکوه زندگی خود بیفزاید، تا از سرزنش و بدگویی دشمن جلوگیری نماید. در خبر است که یکی از زاهدان مدینه بر امام صادق(ع) خرده گرفت، که چرا به زندگی شکوهمند و لباس‌های فاخر روی آورده‌اند؛ امام صادق(ع) در پاسخ آنان سخنی بر زبان آوردند، که از آن درب‌هایی از دانش و اخلاق گشوده، و از هر درب هزار درب دیگر گشوده می‌شود؛ مراجعه به متن این حدیث، سالکان کمال را بسیار کارآست[۷۵][۷۶].

مرتبه چهارم

  • از دیگر مراتب تقوی، می‌توان به قدرت یافتن بر دفع وسوسه‌های نفسانی و اندیشه‌های شیطانی و خیالات و توهّم‌های بی‌اساس، اشاره کرد. متّقیان چون به این مرتبه از تقوی دست یابند، به نفس مطمئنّه نیز دست می‌یابند؛ نفسی که چون برای آدمی حاصل شد، شایسته خطاب بازگشت به سوی پروردگار می‌گردد: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي[۷۷].
  • از بسیاری از روایات اهل‌بیت(ع)، این‌چنین استفاده می‌شود که این اندیشه‌ها، وسوسه‌ها، توهّم‌ها و خیالات بی‌اساس، هرچند در شمار گناهان قرار دارد، امّا گناهانی است که خود از پیش بخشیده شده است. از این رو همین روایات از سویی بر مبغوض بودن این‌گونه اوهام در محضر حضرت حق دلالت می‌کند، و از سویی دیگر عنایت و لطف حضرتش را نشان می‌دهد، تا بندگان به سبب مبتلا شدن به این اندیشه‌ها دچار حرمان و عذاب نگردند.
  • بر این اساس، هرکس مشمول عنایت خاصّ الهی شود و این مرتبه از ملکه تقوی را به‌دست آورَد، از هجوم این‌گونه اندیشه‌ها در امان می‌ماند؛ و چه سعادتمند بنده‌ای است، این بنده که از این دام نفسانی رهیده است![۷۸].

مرتبه پنجم

  • مرتبه‌ای دیگر از تقوی، آن است که آدمی را نه چیزی از دنیا مشغول دارد، و نه حتّی چیزی از امور آخرت او را از ذکر حضرت حق باز نماید. این‌چنین کس، همیشه متوجّه بارگاه ربوبی بوده، هرچند در دنیا به‌سر می‌برد و بدان مشغول است، امّا هرگز لحظه‌ای از توجّه به بارگاه الهی غافل نیست؛ حضرت حق با اشاره به اینان می‌فرماید: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۷۹].
  • پُر واضح است که فرق میان آنان که دنیا نمی‌تواند به خویش مشغولشان دارد، با آنان که دنیا را کعبه خویش نهاده‌اند، بسیار است!؛ آنان حتی به حلال دنیا نیز اعتنایی ندارند، و اینان حرام و حلال دنیا را یکسر معبود خویش نهاده‌اند! آری! تفاوت میان این دو بس زیاد است و واضح!.
  • این مطلب، به گونه‌ای دیگر در حالات معصومان(ع) نیز دیده می‌شود، چه آنان هرچند هیچ ارزشی برای دنیا قائل نبوده آن را به هیچ می‌شمردند، و از این رو تمامی دنیا نمی‌توانست برای لحظه‌ای آنان را به خود مشغول دارد، امّا با این حال حالات آنان در دقایق عادی زندگی با حالات آنان در لحظات نماز و مناجات با حضرت حق، سخت متفاوت بود؛ چه حالات عادی زندگی، لحظات قطع آنان به حساب می‌آمد، و لحظات نماز و عبادت آنان، حالات وصل و پیوستگی‌شان؛ آیا می‌توان این دو حالت را با هم به مقایسه گرفت؟![۸۰].
  • گریه‌ها و تضرع‌های آنان به درگاه الهی -که گاه آنان را به حالت غشوه فرو می‌برد-، و استغفارهای جان‌سوز و اقرارهایی که به گناهان خود داشتند نیز، تنها به خاطر همین لحظات قطعی بود که در زندگی عادی برای آنان حاصل می‌شود؛ هرچند هیچ گریزی از این انقطاع - که حاصل توجّه به زندگی ضروری مادّی است - نمی‌باشد؛ امّا با این همه آنان در همین لحظات خود را مقصّر دانسته از توجّه به دنیای مادّی استغفار می‌کردند. آیا می‌توان پنداشت که کسی از رودی خروشان بگذرد، امّا جامه‌اش تر نشود؟؛ خداوند متعال خود از این مرتبه این‌گونه خبر داده است: ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا[۸۱].
  • عبور از پل دنیا و تأثیر آن در نفس انسان، امری ناگزیر است؛ امّا مقدار تأثیری که آدمی از این گذرگاه می‌پذیرد، در چگونگی شخصیّت الهی او تعیین کننده می‌باشد. دنیاطلبان به گونه خود از آن رنگ و تأثیر می‌پذیرند، و آخرت دوستان نیز به گونه خود؛ و در این میانه خداجویان تنها به مقدار لازم از آن پرداخته تأثیری دیگر از آن نخواهند یافت.
  • این سخن را به گونه‌ای دیگر نیز می‌توان بیان داشت: "پُل" باطن این دنیا است، که همگان به ناگزیر می‌باید بر آن گذر کنند؛ اما تنها دنیاگرویِ آنان است که میزان تأثیرپذیریِ آنان از این دنیا را تعیین می‌کند؛دنیاگروی نیز در مقابل تقوی قرار داشته هر اندازه آدمی از تقوای کمتری برخوردار باشد، بیشتر به دنیا آلوده خواهد شد[۸۲].

فوائد ملکه تقوی

  • در اینجا، بعضی از فواید این ملکه نورانی را ذکر می‌نماییم؛ تا جان‌های مشتاق را اشتیاق افزاید، و همت‌های سالکان را توانی بیشتر بخشد.

فایده نخست

  • یکی از فواید ملکه تقوی، درک حقیقت قرآن است؛ چه نور این کتاب آسمانی تنها در قلب‌های متّقی نفوذ می‌نماید، و آن قلوب را به مسیر کمال هدایت می‌فرماید. از قرآن کریم به روشنی برداشت می‌شود، که خروج از ظلمت به سوی نور مطلق و وصول به مطلوب و مقصود جان آدمیان، تنها با تقوی ممکن است. آری! تنها تقوی است که آدمی را به سوی حضرت حق، همان معشوق ازلی، راهنمایی می‌نماید. به این دو آیه مبارک بنگرید: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۸۳]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۸۴][۸۵].
  • اگر مراد از ﴿كِفْلَيْنِ را در این آیه شریفه، دو نور قرآن و ولایت دانسته، و نیز عبارت مبارک ﴿وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۸۶] را نیز عطف تفسیری دانستیم، معنای آیه از وضوح بیشتری برخوردار می‌شود؛ چه در این صورت در می‌یابیم که تقوی موجب رسیدن به این دو نور خواهد بود: نور قرآن، و نور ولایت.
  • آری! هرکس به این دو نور دست یابد، نه تنها هیچ‌گاه به گمراهی و ظلالت دچار نخواهد شد، که دیگران را نیز به هدایت خواهد گرفت؛ چه سخن او که از قلبی نورانی برمی خیزد، بر جان مشتاقان خواهد نشست، و مایه هدایت آنان خواهد شد.
  • نیز حضرت حق می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۸۷].
  • این آیه، به خوبی نشان می‌دهد که قرآن کریم، کتابی است با حقیقتی فراتر از ظاهری که در اختیار عموم مردمان قرار دارد؛ آن حقیقت اما تنها به وسیله پاکان لمس و درک می‌گردد؛ و پر واضح است که "پاکان"، تقواپیشه‌گانی هستند که جان خویش را به تقوای ظاهر و قلبی آراسته‌اند.
  • توضیح آنکه از خود قرآن کریم در می‌یابیم، که این کتاب مبین را مراتبی بی‌شمار است، که تمسّک به یکایک آن مراتب نه تنها برای انسان مفید، که لازم شمرده می‌شود. نخستین مرتبه تمسّک به آن، همان قرائت آن است. این مرتبه در آیاتی چند به اشاره گرفته شده است؛ در این شمار است آیه شریفه: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ[۸۸][۸۹].
  • تأکید آشکاری که در این آیه بر قرائت قرآن کریم رفته است، در دیگر آیات این کتاب الهی به چشم نمی‌آید.
  • مرتبه دوم از مراتب تمسّک به این کتاب، تدبّر در آن برای کشف معانی بلند آن، و تلاش برای رسیدن به عمق آن معانی است؛ در خود قرآن کریم این‌گونه می‌خوانیم که: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۹۰]؛ ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ[۹۱].
  • مرتبه سوّم امّا، ادراک نور قرآن و پذیرفتن هدایت خاصّ آن است؛ هدایتی که آدمی را با عبور دادن از تمامیِ موانع، به بارگاه الهی واصل می‌نماید. به دست آوردن این مرتبه، مستقیماً در گرو تحصیل تقوی است؛ و فزون‌تر آنکه، هر اندازه تقوای آدمی بیشتر شود، ادراک قرآنی او بیشتر شده از هدایت بیشتری برخوردار می‌گردد؛ و به همین ترتیب آسان‌تر، زودتر و به‌گونه مطلوب‌تر به هدف خود دست می‌یابد[۹۲].

فایده دوّم

  • انسان، به‌گونه ذاتی سر در پی زندگی‌ای راحت دارد، که در آن از اندوه و غم و اضطراب‌های روحی و فکری نشانی یافت نشود. قرآن کریم در پاسخ به این نیاز فطری انسان، به او وعده فرموده است که این‌گونه زندگی، برای تقواپیشگان هم در دنیا و هم در آخرت حاصل می‌شود؛
  • درباره زندگی آسوده اُخروی متّقیان می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ}[۹۳]؛
  • و نیز تصریح می‌کند که: ﴿إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُمْ مَا يَدَّعُونَ سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ[۹۴].
  • گویا مراد از این آیات، شادمانی بهشتیان از نعمتی است که در بهشت به‌گونه ویژه بدان دست یافته‌اند. این نعمت خاص، نظر آنان است به وجه الله، که خود برترین نعمت بهشت شمرده می‌شود. این نعمت به وضوح در این آیه به توضیح گرفته شده است: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۹۵].
  • آنان به واسطه این نظر، دائماً در سیری روحانی بوده از مرتبه‌ای از کمال به مرتبه‌ای برتر پر می‌کشند. این سیر، همان سیر من الحقّ فی الحقّ / از حضرت حق در حضرت حق است، که نه تنها پایانی ندارد، که اصلاً پایانی برای آن متصوّر نیست. آنان در این مقام در سایه سار لطف الهی به سر برده، با تکیه بر تخت‌های بهشتی، تمامی نیازهای روحی و جسمی خود را فراهم می‌آورند[۹۶].
  • برتر از همه امّا، آنان از سلام و تحیّت الهی نیز برخوردارند؛ تحیّتی که دائماً آنان را در وجد می‌نهد؛ و اگر هیچ نعمتی جز از آن را در نمی یافتند، باز کافی بود تا دائماً در مستی حضور به سر برند، و از شراب محبّت الهی سیراب گردند.
  • گفتیم که قرآن کریم زندگی آسوده را نه تنها در جهان آخرت، که در دنیا نیز نصیب تقواپیشگان دانسته است؛ در این زمینه نیز به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۹۷]؛ ﴿فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۹۸]
  • پُر واضح است که حیات پاکیزه انسانی، نیازمند به دارایی بسیار، تجمّلات غیر لازم و ریاست بر کسان نیست؛ بلکه می‌توان گفت که تمامی این امور، زندگی انسانی را از پاکیزگی و امنیّت روحی خارج ساخته، زمینه‌های پیدایش اضطراب‌های فکری را پدید می‌آورَد.
  • زندگی پاک انسانی -که قرآن کریم آن را ﴿حَيَاةً طَيِّبَةً[۹۹] می‌خواند-، زندگی‌ای است که آدمی در آن به داده‌های الهی شادمان بوده، از مردم و داشته‌های آنان احساس بی‌نیازی نماید. این‌گونه مردمان تنها به رحمت الهی می‌نگرند؛ از این رو از دیگر اشیاء این عالم چشم فرو می‌پوشند، با حضرت حق نرد محبّت می‌بازند، و حریم قلب خویش را تنها بر روی او می‌گشایند. اینان بدین ترتیب نه تنها در شمار متوکّلان در می‌آیند، که هیچ قدرتی جز از حضرت حق را نیز بر خود حکمران نمی‌سازند. از این رو لذّتی که اینان در شبگاهان از مناجات با حضرت حق می‌یابند را، تنها او - جلَّ وعلا - در می‌یابد و بس![۱۰۰].
  • همان‌گونه که چون قدمی برای او بردارند، از سروری بهره‌مند می‌گردند که تنها رسیدگان به آن مراتب، می‌توانند چگونگی آن را درک کنند!. به این آیه شریفه که به خوبی از حال آنان خبر می‌دهد، بنگرید: ﴿تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۱۰۱]
  • اینان در سایه‌سار رحمت اویند، و تنها مُهر بندگی او را بر پیشانی خویش نهاده‌اند؛ از این رو در نور همو حرکت می‌کنند و بدین خاطر، هیچ ظلمت و وحشتی در زندگی مادّی دنیایی آنان را لمس نخواهد کرد. او - جلَّ وعلا! - خود در اشاره به این مطلب می‌فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۰۲][۱۰۳].

فایده سوم

  • برترین و بالاترین نعمتی که برای هر فرد و یا حتّی هر جامعه‌ای - اعم از جوامع کوچک و یا بزرگ، می‌توان تصوّر نمود؛ حُسن عاقبت / پایان نیکو، است. از همین رو است که چون کسی از امام معصوم(ع) سؤال کرد که: "در شب قدر، چه چیزی را از حضرت حق درخواست نمائیم؟ پاسخ دادند: پایان نیکو را" [۱۰۴]
  • قرآن کریم، گذشته از نعمت‌های پیش‌گفته، در بسیاری از آیات خود حُسن عاقبت را نیز برای تقواپیشگان وعده فرموده است. این مطلب در بسیاری از آیات این کتاب آسمانی، به تصریح و یا به کنایه بیان شده است. برخورداری از عاقبت نیکو، بدان معنا است که آدمی در ایّام آخر زندگی دنیایی‌اش، از مسیر سلامت دینی و جسمی خارج نشده، در میان دوران و نزدیکان همچنان محترم بماند، به آنان نیازمند نگردد و از این رو به رسوایی و بی‌آبرویی مبتلا نشود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ[۱۰۵]؛ ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى[۱۰۶]؛﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۱۰۷].
  • در مقابل این آیات، آیاتی دیگر نیز دلالت می‌نماید که سوء عاقبت / بدفرجامی، نتیجه‌ای است که بدون تردید نصیب بی‌تقوایان خواهد شد: ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[۱۰۸]؛ ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ[۱۰۹][۱۱۰].
  • برای حُسن عاقبت، معنایی دیگر نیز می‌توان تصوّر نمود. بر اساس این معنی، خداوند مرگ انسان را به گونه‌ای مقدّر می‌فرماید، که آدمی با ایمان از این سرای رخت به سرای دیگر کشد؛ و از این رو در قیامت "مؤمن" خوانده شود. مؤمنان نیز بدون تردید از روح و ریحان و نعمت‌های بی‌پایان بهشتی بهره‌مند می‌گردند.
  • این معنا نیز در آیاتی چند به اشاره گرفته شده؛ نمونه را به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ[۱۱۱]؛ ﴿وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[۱۱۲][۱۱۳].

فایده چهارم

  • ایمان، به اقسامی چند تقسیم می‌شود:
  1. ایمانی که تنها در زبان نشسته است، و از این رو تنها از سر زبان برمی خیزد. این ایمان هرچند برای عموم مردمان مفید است، امّا نمی‌تواند انسان را در مواضع گناه و سقوط حفظ کرده به سر منزل امن و امان راهبر شود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۱۴][۱۱۵].
  2. ایمان عقلی و استدلالی، که تنها در مغز آدمی می‌نشیند و در استدلال‌های اعتقادی به کار می‌آید. این مرتبه از ایمان، برای خواص مفید است و آدمی را به هنگام پیدایش شبهه‌های اعتقادی، در مباحث علمی نگاه می‌دارد. در مهالک گناه امّا، تنها در برخی از موارد است که می‌توان به این نوع از ایمان دل خوش داشت. این موارد نیز آن‌گاه پدید می‌آید، که قلب آدمی رنگ ایمان را پذیرفته خود را به آن زینت بخشد. حضرت حق در اشاره این نوع از ایمان می‌فرماید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[۱۱۶]. این نوع از ایمان "علم الیقین" خوانده می‌شود؛ چه همچون دیگر انواع علوم، نیازمند به آموزش پایه‌های توحید و دانش‌های مربوط به آن می‌باشد. استمرار در این دانش، از دیگر نیازهای لازم "علم الیقین" است، تا اندک اندک این نوع از ایمان بر ادراک انسانی نشیند و در عقل رسوخ نماید.
  3. ایمان قلبیِ فطری و وجدانی امّا، برترین نوع ایمان است. این ایمان نیز خود از مراتبی چند برخوردار است: مرتبه نخست آن "عین الیقین"؛ و مرتبه شدید آن "حق الیقین" خوانده شده است.
  • قرآن کریم، تقواپیشگانی که در مرتبه نخست به سر می‌برند را، با ظرافت تمام به کسی که به آتش نزدیک شده امّا هنوز خود آتش را لمس نکرده است تشبیه می‌کند[۱۱۷].
  • متّقیانی که مرتبه دوّم را به‌دست آورده‌اند امّا، در این کتاب آسمانی به کسی که در آتش افتاده و خود سوزندگی آن را با جان خویش لمس می‌کند- و از این‌رو در وجود آن هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد-، تشبیه شده است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۱۸]
  • این مرتبه، به خوبی می‌تواند واصلان به خود را از تمامی مهلکه‌های فکری و عملی و لغزش‌گاه‌ها حفاظت نموده، همچون سدّی در مقابل طغیان غرائز لجام گسیخته انسانی بایستد. این مرتبه تنها و تنها با تقوای شدید الهی به دست می‌آید، و برترین مرتبتی است که می‌توان برای تقواپیشگان تصوّر نمود. به این آیه مبارک بنگرید: ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[۱۱۹][۱۲۰].

فایده پنجم

  • انسان به صورت فطری در پی به دست آوردن عزّت و بزرگی و بزرگواری در قلوب مردمان است؛ شاید سِرّ این مطلب که بسیاری از مردم به راحتی اموالی بسیار گران‌سنگ را فدای آبروی خود می‌نمایند، تا در جامعه و در میان همگنان به بزرگی یاد شوند، در همین نکته نهفته باشد. فراتر از این، عموم مردم هیچ ارزشی برای مالی که در مقابل آبرو، عزّت و شرف آنان قرار گیرد، قائل نشده گه‌گاه دین و آخرت خود را نیز در مقابل آبرویشان به هیچ می‌انگارند!. این، سراسر نشان از آن دارد که انسان به صورت فطری دل‌بسته شرف و عزّت خویشتن است.
  • با این همه امّا، قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع)، به خوبی نشان می‌دهند که تمامی عزّت و سربلندی از آن خداست؛ و آدمی نیز تنها با تقوا می‌تواند به درجاتی از آن نائل شود[۱۲۱].
  • آری! به دست آوردن عزّت از راهی جز از تقوا، همچون سرابی است که انسان تشنه آبش می‌پندارد، به سویش می‌دود و زندگی خود را برای به دست آوردنش هزینه می‌کند، امّا سرانجام جز از زنجیری گران چیزی بر گردن خود نمی‌یابد!؛ او در پی تاج عزّت است امّا فقط زنجیر بندگی بر گردن خویش می‌نهد؛
  • از این رو نه به حُسن عاقبت، که به سوء عاقبت- که از آن گریزان بوده است- دچار می‌شود؛ از این رو است که تأکید می‌کنیم عزّت و سربلندی تنها در گرو تقوا است و بس: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۲۲]؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۱۲۳]
  • امام مجتبی(ع) نیز می‌فرمایند: "چون خواهی که بدون آنکه خاندانی داشته باشی عزّتی به دست آوری، و بدون آنکه سلطنتی داشته باشی هیبتی به دست آوری، از ذلّت گناه خداوند به سوی عزّت اطاعت از او - جلَّ وعلا! - خارج شو" [۱۲۴].
  • حضرت سیدالشهداء(ع) نیز فرموده‌اند: "هرکس تلاش کند که به واسطه گناه خداوند به چیزی دست یابد، آنچه را که بدان امید بسته سریع‌تر از دست می‌دهد، و به آنچه که از آن دوری می‌کند سریع‌تر مبتلا می‌گردد"[۱۲۵][۱۲۶].

پاسخ به اشکالی مهم

  • در روزگار ما، اشکالی علمی برای برخی از دانشمندان و دانشجویان علوم غیر دینی پدید آمده است؛ که گه‌گاه در قالب سؤالی رخ می‌نماید. این سؤال، بر این اساس استوار است که چرا وحی و ارتباط میان زمین و آسمان / انسان و خداوند، در روزگار ما برچیده شده؛ در حالی که در روزگاران پیشین به واسطه حضور هزاران پیامبر، چنین ارتباطی همیشه برقرار بوده است. آیا این مطلب امتیازی برای ملّت‌های پیشین و ظلمی در حقّ ملّت‌های پسین شمرده نمی‌شود؟، امتیازی که هدایت‌پذیریِ آنان و هدایت ناپذیری مردمان روزگاران سپسین را پدید می‌آورد!؛
  • این در حالی است که روزگار ما نیز همچون آن روزگاران، از استعداد پذیرش وحی بهره‌مند است؛ و حتّی در نتیجه تکامل عقول، می‌توان گفت که مردم عصرهای متأخّر، بهتر از مردمان آن دوران می‌توانند پذیرای وحی الهی باشند. پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) آیا جز در میان مشتی مردم عامی که نه از دانشی بهره‌مند بودند، و نه از بینشی برخوردار، می‌زیستند-: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ[۱۲۷]-؟؛
  • و قرآن کریم که هیچ کتاب دیگری در مقام علم و عمل همسان او نیست، آیا جز در میان مردمی بی‌بهره از مبانیِ انسانیّت فرود آمد؟ پر واضح است که جامعه‌ای که این کتاب آسمانی در آن نازل می‌شد، از نظر اخلاقی در شمار منحط‌ترین جوامع انسانی بود، که کمتر نمونه‌ای در پستی و سستیِ مبانیِ اخلاق انسانی برای آن می‌توان دست‌یاب کرد. آیا مردم این روزگار برای دریافت سخن خداوند، شایسته‌تر از حجازیان نیستند؟ و آیا بهتر از آنان پذیرای قرآن کریم نمی‌شوند؟[۱۲۸].
  • این اشکال، توجّه کسانی که در دانش‌های اسلامی اطّلاع چندانی ندارند را، به خوبی جلب می‌کند. از این رو در اینجا به اختصار به بررسی این اشکال پرداخته جوابی کوتاه به آن ارائه می‌دهیم.
  • به نظر ما، وحی، فرستادن پیامبران، و فروفرستادن کتاب‌های آسمانی بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) و انزال قرآن کریم، عملی لغو و بیهوده است؛ چه آمدن پیامبری دیگر و آوردن کتابی دیگر پس از دوران پیامبری پیامبر اسلام و نزول قرآن کریم، تنها به دو دلیل می‌تواند فایده‌مند باشد:
  1. یا نقصان این پیامبر وکتاب او؛
  2. و یا فقدان این دو.
  • این در حالی است که این هر دو علّت منتفی بوده در عالم واقع تحقّق نخواهد یافت؛ چه نه نقصانی در الفاظ و یا معانی قرآن کریم از ابتدا وجود داشته، و نه چنین نقصانی در روزگاران پسین پدید آمده است. خائنان به اسلام و دشمنان آن، هرگز نتوانسته‌اند الفاظ و یا معانیِ این کتاب آسمانی را تغییر دهند؛ و از این رو صورت کامل وحی الهی همیشه در دسترس مردمان حاضر خواهد بود.
  • از سویی دیگر، یاد، نام و آموزه‌های پیامبر اکرم(ص) نیز هرگز به فراموشی سپرده نشده، و مردمان از ایشان روی‌گردان نشده‌اند؛
  • از این رو، با توجّه به حضور صورت کامل قرآن کریم در جوامع بشری، و نیز استفاده اینان از تعالیم پیامبر اکرم(ص)، آیا می‌توان بعثت پیامبری دیگر و فروفرستادن کتابی دیگر را فایده‌مند دانست؟؛ و آیا می‌توان پنداشت که خداوند حکیم، دست به کاری لغو و بیهوده بَرَد و با فرستادن پیامبری دیگر، به کاری که هیچ منفعتی بر آن متصوّر نیست بپردازد؟.
  • قرآن کریم، این مطلب را بارها به گونه‌های مختلف به اشاره گرفته است؛ نمونه را به دو آیه شریفه بنگرید: ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۲۹]؛ ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[۱۳۰][۱۳۱].
  • از سویی دیگر، اگر وحی را نه به معنای وحی تشریعی و ارسال پیامبر دانسته، آن را به معنای دریافت حقایق عالم ملکوت و وجود ارتباط و اتّصال میان حضرت حق و بندگانش دانستیم، در آن صورت، این گونه ارتباط که آدمی را از حضیض عالم مادّه به بالاترین مدارج عالم ملکوت مرتبط می‌سازد، هرگز قطع نشده؛ همان‌گونه که هرگز قطع نخواهد شد. این مطلب، در آیات بسیاری به تأکید گرفته شده، و روایات بسیاری - که می‌توان آنها را از نظر علمی "مستفیض / فراوان" خواند - نیز بر وجود آن دلالت می‌نماید. این چند آیه در شمار این‌گونه آیات است: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[۱۳۲]؛ ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۱۳۳]؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ[۱۳۴]؛ ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۱۳۵][۱۳۶].
  • پیامبر اکرم(ص) در حدیثی نغز- که همین معنا از آن استفاده می‌شود- فرموده‌اند: "هرکس چهل روز برای خداوند متعال اخلاص ورزد، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلب او به زبانش جاری می‌سازد"[۱۳۷].
  • و امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: "چون پیامبر اکرم(ص) به معراج برده شدند، سؤال نمودند: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ حضرت حق فرمود:... بنده من با هیچ امری به من نزدیک نمی‌شود که نزد من دوست داشتنی‌تر از واجبات باشد؛ پس از آن، بنده با مستحبّات به من نزدیک می‌شود، تا آنگاه که من او را دوست خواهم داشت؛ در این حال من شنوایی او خواهم بود که بدان می‌شنود، و بینایی او که به آن می‌بیند، و گویایی او که به آن سخن می‌کند، و توانایی او که بدان انجام می‌دهد. این بنده اگر مرا بخواند اجابتش می‌کنم، و اگر درخواستی کند برآورده‌اش می‌سازم" [۱۳۸][۱۳۹].
  • اهل کشف و شهود را نیز با خدایشان خلوت‌هایی است، که دست بیگانگان هرگز بدان نمی‌رسد؛ و حکایاتی است که گوش خواص نیز شایسته شنیدن آن نیست، تا در این میانه گوش عوام خود از چه منزلتی برخوردار باشد!. اینان هرگز نمی‌توانند این اسرار را جز برای اهل اسرار و آگاهان از آن بازگویند؛ اسراری که نشان دهنده چگونگی ارتباط آنان با آسمان است، و هدایت پذیریِ آنان از آن منبع فیض و عزّت را نشان می‌دهد.
  • بر این اساس، آشکار می‌شود که تقواپیشگان می‌توانند با ملکوت اعلی ارتباط برقرار کنند، و با ملائکه مقرّب الهی به سخن نشینند، و آنچه را دیگران نمی‌بینند دریابند، و الهامات الهی را در جان خویش بیابند، و سرانجام به مقام لقاء الهی رسند. اینان هراندازه از تقوایی بیشتر برخوردار باشند، از ارتباطی شدیدتر و مستحکم‌تر با آن عالم برخوردار شده، به ادراکات ژرف‌تری دست می‌یابند.
  • خداوند این سعادت بزرگ را نصیب ما و شما بفرماید، و همه را از این جام طهور سیراب نماید!؛ شاعر عربی سُرای، با توجّه به آنچه در آیه شریفه: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ[۱۴۰]. به اشارت گرفته شده است، به زیبایی جرعه پیمایی اینان در نیمه شبان از شراب وصل الهی را نعمتی خوشایند دانسته، که می‌باید بر نوشندگانش غبطه خورد و بر کوتاه دستیِ خود افسوس: "صاحبان نعمت را نعمتشان گوارا باد! و نیز گوارا باد بر عاشق بیچاره رنجی که جرعه جرعه می‌آشامد!"[۱۴۱].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۵.
  2. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است» سوره نور، آیه ۳۵.
  3. کور باد چشمی که تو را نبیند؛ بحار الانوار، ۶۷ / ۱۳۸.
  4. « مَا رَأَيْتُ شَيْئاً إِلَّا وَ رَأَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»اللّمعة البیضاء، ص ۱۶۹.
  5. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۶-۱۸۷.
  6. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید» سوره بقره، آیه ۲۷۸.
  7. «(حقیقت) این است؛ و هر کس نشانه‌های (بندگی) خداوند را سترگ دارد، بی‌گمان، این (کار) از پرهیزگاری دل‌هاست» سوره حج، آیه ۳۲.
  8. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸-۷.
  9. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۷.
  10. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۸.
  11. هر مالداری از مال خود نفقه دهد، و کسی که تنگدست باشد، از هرچه خدا به او داده است نفقه دهد؛ سوره طلاق ، آیه: ۷.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۸.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۸.
  14. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.
  15. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۹.
  16. «اما آنکه سرکشی کرده باشد، و زندگی این جهان را برگزیده باشد، تنها دوزخ جایگاه اوست و اما آنکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش پروا کرده و روان خود را از خواهش (ناروا) بازداشته باشد؛ تنها بهشت جایگاه اوست» سوره نازعات، آیه ۳۷-۴۱.
  17. مفردات غریب القرآن، ص ۵۶۸.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۹.
  19. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۸۹-۱۹۰.
  20. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  21. «هر چه می‌توانید از خداوند پروا کنید» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  22. «و اگر می‌خواستیم (جایگاه) او را با آن آیات فرا می‌بردیم اما او به دنیا‌گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد؛ از این رو داستان او چون داستان سگ است که اگر به او بتازی له‌له می‌زند و اگر او را وانهی (باز) له‌له می‌زند؛ این داستان گروهی است که آیات ما را در» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
  23. و از ا« که دلش را از ذکر خود بی‌خبر ساخته‌ایم، و از پی هوای نفس خود می‌رود؛ سوره کهف، آیه ۲۸.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۹۰.
  25. «و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری می‌گشاید و به او از جایی که گمان نمی‌برد روزی می‌دهد و هر که از خداوند پروا کند برای او در کار وی آسانی پدید می‌آورد و هر که از خدا پروا کند (خداوند) گناهانش را می‌پوشاند و برای وی پاداشی سترگ فراهم می‌گرداند» سوره طلاق، آیه ۲-۵.
  26. «و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
  27. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵.
  28. «اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد» سوره انفال، آیه ۲۹.
  29. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۵۷.
  30. «و در زبور پس از تورات نگاشته‌ایم که بی‌گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
  31. «بی‌گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
  32. «آنانند که میراث برند همانان که بهشت را به میراث می‌برند؛ آنان در آن جاودانند» سوره مؤمنون، آیه ۱۰-۱۱.
  33. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۵۸.
  34. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  35. «خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  36. «برای پرهیزگاران آماده شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۳.
  37. «رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.
  38. «(حقیقت) این است؛ و هر کس نشانه‌های (بندگی) خداوند را سترگ دارد، بی‌گمان، این (کار) از پرهیزگاری دل‌هاست» سوره حج، آیه ۳۲.
  39. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۵۹.
  40. «در این روز پیش آورده می‌شوید، هیچ رازی از (رازهای) شما پوشیده نخواهد ماند * امّا آنکه کارنامه‌اش به دست راست وی داده شود می‌گوید: بگیرید کارنامه مرا بخوانید! * و اما آنکه کارنامه‌اش به دست چپ وی داده شود می‌گوید: کاش کارنامه‌ام به من داده نشده بود * و نمی‌دانستم که حسابم چیست » سوره حاقه، آیه ۱۸-۲۴.
  41. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۰.
  42. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۱.
  43. اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد؛ سوره انفال، آیه ۲۹.
  44. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۲.
  45. «الف، لام، میم این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱-۲.
  46. «بی‌گمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
  47. «روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  48. «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.
  49. «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
  50. «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید» سوره بقره، آیه ۲۱.
  51. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۳.
  52. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید» سوره مائده، آیه ۳۵.
  53. « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.
  54. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۴.
  55. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۵.
  56. « أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا».
  57. «و از مردم کسی است که خداوند را با دو دلی می‌پرستد، اگر خیری به او رسد بدان دل استوار می‌دارد و اگر بلایی بدو رسد دگرگون می‌شود ؛ در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.
  58. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۷.
  59. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  60. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۸.
  61. «بی‌گمان خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمی‌سازد» سوره توبه، آیه ۱۲۰.
  62. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
  63. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  64. «و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند» سوره اعراف، آیه ۸.
  65. «پس هر که ترازوهایش (در کار نیک) سنگین آید و او در زندگانی پسندیده‌ای به سر خواهد برد» سوره قارعة، آیه ۶-۷.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۶۹.
  67. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۰.
  68. بحار الأنوار، ج۶۹، ص۳۶۰.
  69. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۱.
  70. «و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است» سوره بقره، آیه ۱۹۷.
  71. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۲.
  72. «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواستار زندگی این جهان و آرایه‌های آن هستید بیایید شما را برخوردار سازم و با شیوه‌ای نیکو رهایتان کنم * و اگر خدا و پیامبرش و سرای واپسین را می‌خواهید، بی‌گمان خداوند برای نیکوکاران شما پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۲۸-۲۹.
  73. « أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً ... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ»؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، کتاب ۴۵.
  74. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۳-۳۷۴.
  75. اصول کافی، ج۵ ص۶۵.
  76. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۴-۳۷۵.
  77. «ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! آنگاه، در جرگه بندگان من درآی و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.
  78. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۵-۳۷۶.
  79. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  80. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۶.
  81. «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.
  82. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۷.
  83. « به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
  84. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.
  85. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۸.
  86. «و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید» سوره حدید، آیه ۲۸.
  87. که این قرآنی ارجمند است در نوشته‌ای فرو پوشیده که جز پاکان را به آن دسترس نیست؛ سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  88. «اکنون آنچه میسّر است از قرآن بخوانید! او معلوم داشت که برخی از شما بیمار خواهند بود و برخی دیگر در زمین، گام می‌زنند و (روزی خود را) از بخشش خداوند می‌جویند و گروهی دیگر در راه خداوند جنگ می‌کنند بنابراین آنچه میسّر است از آن (قرآن) بخوانید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
  89. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۷۹.
  90. «آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
  91. «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کرده‌ایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
  92. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۰.
  93. «و می‌گویند: سپاس خداوند را که اندوه را از (دل) ما برد؛ بی‌گمان پروردگار ما آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است همان که ما را از بخشش خود در سرای ماندگار جای داد که در آن نه رنجی به ما می‌رسد و نه ماندگی» سوره فاطر، آیه ۳۴-۳۵.
  94. «بی‌گمان بهشتیان آن روز به شادی سرگرمند آنان و همسرانشان در سایه‌سارها بر تخت‌ها پشت می‌دهند آنان را در آنجا، میوه (ها) است و (نیز) آنچه بخواهند آنان راست * "درود" سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (می‌شنوند)» سوره یس، آیه ۵۵.
  95. «چهره‌هایی در آن روز شاداب است (که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۲-۲۳.
  96. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۱.
  97. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
  98. «پس اگر دانایید کدام‌یک از (ما) دو گروه به امن (و آرامش) سزاوارتر است؟ آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۱-۸۲.
  99. «زندگانی پاکیزه‌ای» سوره نحل، آیه ۹۷.
  100. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۲.
  101. «از بسترها پهلو تهی می‌کنند (و برای نماز برمی‌خیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید می‌خوانند و از آنچه به آنان روزی کرده‌ایم می‌بخشند پس هیچ کس نمی‌داند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که می‌کردند نهفته‌اند» سوره سجده، آیه ۱۶-۱۷.
  102. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  103. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۳.
  104. « أی شیء نسئل الله - تعالی! - لیلة القدر؟ أجاب: حُسْنِ الْعَاقِبَة»
  105. «پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
  106. «تو را روزی می‌دهیم و سرانجام (نیک) برای پرهیزگاری است» سوره طه، آیه ۱۳۲.
  107. «بی‌گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
  108. «پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
  109. «سپس سرانجام آنان که بدی کردند بدی بود، برای آنکه آیات خداوند را دروغ شمردند» سوره روم، آیه ۱۰.
  110. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۴.
  111. «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
  112. «و هر که روی (دل) خویش به سوی خداوند نهد و نکوکار باشد بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است و سرانجام کارها با خداوند است» سوره لقمان، آیه ۲۲.
  113. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۵.
  114. «و از مردم کسی است که خداوند را با دو دلی می‌پرستد، اگر خیری به او رسد بدان دل استوار می‌دارد و اگر بلایی بدو رسد دگرگون می‌شود ؛ در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.
  115. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۵.
  116. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  117. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۶.
  118. «و چون نزد آن آمد، بانگی برآمد که خجسته باد آن کس که در (کنار این) آتش و آنکه پیرامون آن است و پاکا خداوندی که پروردگار جهانیان است» سوره نمل، آیه ۸.
  119. «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  120. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۷.
  121. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۷.
  122. «آیا کسی که بنیان خود را بر پروا از خداوند و خشنودی (او) نهاده بهتر است یا آنکه بنیان خود را بر لب پرتگاهی در حال ریزش گذارده است که او را به درون آتش دوزخ فرو می‌لغزاند ؟ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۱۰۹.
  123. «به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، (در دل‌ها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.
  124. « وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۳۹.
  125. « مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَا يَحْذَرُ»؛ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۱۱۹.
  126. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۸.
  127. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت» سوره جمعه، آیه ۲.
  128. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۸۹.
  129. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  130. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  131. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۹۰.
  132. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  133. « اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد» سوره انفال، آیه ۲۹.
  134. «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۱.
  135. «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  136. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۹۱-۳۹۲.
  137. «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۲۴۹.
  138. « لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ(ص) قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ: ... وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  139. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۹۲.
  140. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱-۱۹۵.
  141. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۳۹۳.