وظیفه امام در معارف و سیره رضوی
مقدمه
حضرت رضا(ع) در حدیثی در تبیین و تشریح وظایف امام میفرماید:
اجرای حدود و احکام دین
توسط امام است که نماز، زکات، روزه، حج و جهاد به کمال خود میرسد و فیء و صدقات وفور مییابد و حدود و احکام جاری میگردد و مرزها حفظ و حراست میشود. امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میکند و حدود او را جاری مینماید[۱].
دفاع از دین
امام از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظۀ نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا میخواند[۲].
هدایت امت
از منظر امام رضا(ع)، امامان حافظان، هادیان و امینان امتاند[۳] و اطاعت از آنان عین فرض است[۴].
تفسیر قرآن
امامان اهل ذکرند[۵] و کتاب الهی به آنان میراث داده شده است. از اینرو تنها مفسران آگاه و تأویل کنندگان وحی الهی آناناند و بایستی در امر تفسیر و تأویل قرآن به آنان پناه جست[۶].[۷].
امام، زمام و نظام دین و مسلمین
در احادیث در مورد نظم دادن به کارها بسیار تأکید شده است. به راستی، اگر نظم و انضباط نباشد، دیری نمیپاید که فساد و تباهی همه چیز را فرامیگیرد؛ مفهومی که همگان و تمامی ملتها و ادیان بر آن اتفاق دارند و شاید بتوان گفت از آموختههای فطری است. در همین راستا جامعه اسلامی و مسلمانان نیز اگر دارای این نظم نباشند، قطعاً فردایی نامعلوم خواهند داشت. از سوی دیگر، برای ایجاد نظم و نظام، تنها راهی که هیچ اختلافی در آن نیست، راه امامت و ولایت است، چه امامت امری است الهی و در مکتب امامت، امام(ع) کسی است که برگزیده خداوند باشد. در این صورت، اگر همگان متعبد باشند و کلام خداوند و رسولش را بپذیرند، هیچ اختلافی رخ نخواهد داد و بهترین نظم و انضباط در جامعه حکمفرما خواهد بود[۸]. این نظم در احادیث امام رضا(ع) اینگونه آمده است: «الْإِمَامُ... نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ»[۹]. زمام یعنی طنابی که شاخههای درخت را با آن میبندند تا پراکنده نشوند[۱۰]. امامت زمام دین است. امامت ریسمانی است که پراکندگیها را به ائتلاف رساند و جمعکننده تفرقههای دین است. امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره میفرماید: «بِمُوَالاتِكُمْ... ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ»؛ با ولایت شما... تفرقهها به اتحاد و ائتلاف میرسد.
پس، امامت منشأ ائتلاف هرگونه اختلاف است و حفظ دین و اهل دین به برکت امامت تحقق مییابد. به عبارت دیگر امامت شیرازه دین است که بدون آن شیرازه دین از هم میپاشد. مانند شیرازه کتاب که اتصال همه صفحات به آن وابسته است. به وسیلهٔ امامت همه صفحات دین و اهل دین در یک قالب قرار میگیرند. ابن ابیالحدید در بیان معنای «نظام» میگوید: «نظام» گردنبند، نخی است که آن را جمع میکند و نظم خاصی به آن میدهد[۱۱]. بنابراین معنای سخن امام(ع) چنین میشود: منزلت و موقعیت کسی که قائم به امر ولایت و امامت است مانند رشتهای است که دانههای پراکنده جامعه را تحت نظام ویژهای مینهد و آنها را به هم پیوند میدهد. اگر این نخ پاره شود، دانهها پراکنده میشوند و هریک به سویی میرود و پس از آن، هیچگاه به صورت اول جمع نمیشوند.
بر این اساس، «نظام» عبارت است از رشتهای که پراکندگیها را منسجم میکند و همه اجزا را در یک مسیر و برای رسیدن به یک هدف گرد میآورد. معتقد به امامت معصوم کسی است که نظامدهنده را بشناسد و از نقش کلیدی او آگاه باشد و به او اظهار ارادت کند و در عمل نیز از او پیروی نماید[۱۲]. امام سجاد(ع) میفرماید: مبغوضترین افراد نزد خداوند کسی است که در گفتار به روش امامی اقتدا کند، ولی در عمل از او تبعیت ننماید[۱۳]. در نتیجه، امامت، هم زمام دین است و هم نظام[۱۴] مسلمین. محور نظم امت اسلام امامت است. بدون امامت و امام یکپارچگی تبدیل به هرج و مرج و بینظمی میشود. امامت، هم اسلام را و هم امت اسلام را از این آشفتگی حفظ مینماید و آنچه به این جامعه نظم میبخشد، دست مقتدر ولایت الهی در جامعه است[۱۵]. به عبارت دیگر، اینکه گفته میشود امامت زمام دین است، یعنی چیزی است که به دین جهت میدهد و دستورات دین را در جای خود اجرا میکند و نیازهای بشری را با آنها تطبیق میدهد و مصالح جامعه را از میان آنها مییابد و طبق آن عمل میکند[۱۶]. نکته شایان توجه این است که نظام امت بودن را نباید به امری کوچک و انتظام امور عادی زندگی تفسیر کرد، گرچه چون صد آید، نود هم پیش ماست؛ اگر نظام امامت حکمفرما شود، احکام و آیین راستین آسمانی عملی میشود و نظم در امور فردی و جمعی جامعه پدیدار میگردد[۱۷].[۱۸]
امام، اصلاحگر امور مردم
امامت زمام دین است. از اینرو باعث نظم دین میگردد و از تفرقه و تشتت جلوگیری مینماید. یعنی جامعه دینی را از بروز آشفتگیها حفظ میکند. پس، عامل اصلاح و سامان دنیاست، چون صلاح و فلاح امت در گرو اتحاد و نظم است و محور این نظم، امام است. امام صادق(ع) میفرماید: «لَا يَصْلُحُ النَّاسُ إِلَّا بِإِمَامٍ، وَ لَا تَصْلُحُ الْأَرْضُ إِلَّا بِذَلِكَ»[۱۹]؛ مردم اصلاح نمیشوند مگر به امام، و زمین اصلاح نمیشود مگر به او. امت پراکنده و آشفته زمینه هیچ صلاح و فلاح را ندارد. وقتی دنیای آباد همراه با اتحادی مقدس و نظمی نوین در امت اسلام نمود یابد، عزت مسلمین را در پی خواهد داشت[۲۰]. در چنین جامعهای صلاح در همه ابعاد درونی و بیرونی، فردی و اجتماعی جای فساد را میگیرد؛ چراکه اصلاح، ضامن رهایی از وضع موجود و رسیدن به نهایت مطلوب است. اصولاً رهبران الهی همه از صالحاناند و مقصدشان نیز اصلاح است: ﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾[۲۱]
تداوم رهبری و گزینش جانشین نیز در همین امتداد است. قرآن گزارش استخلاف هارون از جانب موسی(ع) را چنین نقل میکند: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۲۲]. آنچه از نعمتها و مواهب الهی در نظام آفرینش خلق شده است، در واقع، از آنِ صالحان است و از همین رهگذر است که زمین سرانجام میراث آنان میگردد و خلافت از آنِ ایشان خواهد شد[۲۳].
برخلاف آنچه اهل دنیا و ریاست میپندارند، اگر آنان از امام پیروی میکردند، از نظر دنیایی نیز در بالاترین درجه و مرتبه قرار میگرفتند[۲۴]، همانگونه که در زمان ظهور امام زمان (ع) چنین خواهد شد و دنیا به کمال مادی و معنوی خود خواهد رسید. چنان که اشاره شد، در احادیث رضوی به این مفهوم اشاره گردیده است: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ»[۲۵]. در مقابل، میبینیم چه بدبختیها و فلاکتهایی در زمان خلافت حاکمان ستمکار بر سر مردم آمد. شرح آن را میتوان در کتب تفسیر و سیَر خواند[۲۶].[۲۷]
تفسیر قرآن، سلاحی برای تبلیغ امامت در اجتماع
از شیوههای امام رضا(ع) توجه بسیار به قرآن کریم بوده است. ایشان در هر سه روز یک ختم قرآن میکرد و میفرمود: «لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِي أَقْرَبَ مِنْ ثَلَاثَةٍ تَخَتَّمْتُ وَ لَكِنِّي مَا مَرَرْتُ بِآيَةٍ قَطُّ إِلَّا فَكَّرْتُ فِيهَا وَ فِي أَيِّ شَيْءٍ أُنْزِلَتْ وَ فِي أَيِّ وَقْتٍ فَلِذَلِكَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِي كُلِّ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ»[۲۸]؛ اگر بخواهم، در کمتر از سه روز هم میتوانم ختم قرآن کنم، ولی به هر آیهای که میگذرم در آن میاندیشم که در چه مورد و در چه وقت نازل شد. از این روست که هر سه روز یک بار ختم میکنم. محمد بن موسی رازی از پدرش روایت کرده است که روزی حضرت رضا(ع) از قرآن سخن گفت و برهان و حجت آن را بزرگ شمرد و نظم عجیب آن را که نشانه اعجاز است، بیان کرد و آنگاه فرمود: قرآن ریسمان محکم و عروةالوثقی و راه روشن خداوند است که به سوی بهشت رهبری میکند و از آتش میرهاند و گذشت زمان آن را کهنه نمیسازد و بر زبانها ملامت نمیآورد؛ زیرا برای زمان خاصی قرار داده نشده است، بلکه (در همه زمانها) راهنما و دلیل و برهان و حجت بر همه انسانهاست، باطل از پیشِ رو و از پشت سرش نمیآید و از سوی خدای حکیم ستوده نازل شده است[۲۹].
نکته قابل توجه درباره قرآن کریم آن است که عقل بشری را به کنه آن راهی نیست[۳۰]. این مطلب را قرآن حکیم دربارۀ خود میگوید. از نگاه امام رضا(ع) علم به باطن قرآن و نیز تأویل آن در نزد عترت است. ایشان در پاسخ به علی بن محمد بن جهم به این نکته توجه میدهد. او از ایشان پرسید: ای پسر رسول خدا، آیا شما به عصمت پیامبران اعتقاد دارید؟ فرمود: آری. پرسید: پس درباره آیه ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۳۱] چه میفرمایید؟ فرمود: وای بر تو ای علی، تقوا پیشه کن و زشتیها را به پیامبران نسبت مده و کتاب خداوند را با رأی خود تأویل مکن. خداوند والا میفرماید: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[۳۲][۳۳].
ابن بابویه نیز از امام رضا(ع) روایت کرده است که حضرت فرمود: «نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِينَا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ فِينَا مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ»[۳۴]؛ هیچکس نباید با ما اهل بیت پیامبر(ع) مقایسه شود. قرآن در خانه ما نازل شد و معدن رسالت نزد خاندان ماست.
با توجه به اهمیت این کتاب الهی، امام رضا(ع) از آن در تبلیغ امامت به بهترین گونه سود میبرد. فردی به نام یحیی بن ضحاک سمرقندی که در خراسان در بحث علمی رقیب نداشت، با حضرت رضا(ع) به مناظره پرداخت و آن حضرت به نحوی با وی سخن فرمود که مأمون در انتهای مناظره، به امام(ع) گفت: بر روی زمین کسی نیست که بتواند مانند شما چنین استدلال محکمی بیاورد[۳۵]. امام رضا(ع) در ادامه با استشهاد به برخی آیات قرآن، مشروعیت نداشتن جریانی مثل سقیفه را اثبات کرد. در حقیقت از آیه ۳۵ از سوره یونس میتوان چنین استدلالی داشت. در این آیه میخوانیم: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۳۶].
مطلب مورد استدلال در آیه شریفه این است که مخلوقات در کسب علم و حکمت و سایر کمالات دو دستهاند: بعضی بدون واسطه، از خزائن غیبی علم و حکمت الهی بهرهمندند، و برخی با واسطه. اگر قرار است کسی عهدهدار ولایت و هدایت مردم باشد، آنکه از سرچشمه زلال هدایت نوشیده، بر آنکه از آب جوی لبیتر کرده، یقیناً سزاوارتر است[۳۷]. امام رضا(ع) به وسیله قرآن شیعیان را راهنمایی میکرد و جایگاه واقعی امامت را یادآور میشد. عبدالله بن ابان که نزد امام منزلتی داشت، میگوید: به امام(ع) گفتم: برای من و خانوادهام دعا کنید. فرمود: مگر چنین نمیکنم؟ سوگند به خدا، اعمال شما هر شب و روز به من گزارش میشود. راوی گوید: این سخن برایم بزرگ آمد. در این هنگام، امام(ع) فرمود: آیا کتاب خدا را نخواندی که میفرماید: ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[۳۸]؟ به خدا سوگند، منظور از مؤمن در این آیه علی بن ابیطالب(ع) (یعنی مقام امامت) است (که پس از او سایر ائمه(ع) مشمول این آیه شریفهاند)[۳۹].[۴۰]
سیاست امام(ع)
امامان شیعه(ع) هدایتگران خلق به بهترین شیوۀ زندگیاند. برای ایفای این رسالت بزرگ باید تمام زمینهها و شرایط مناسب باشد، و از مهمترین آنها آشنایی با جلوههای «سیاست» است. نمیتوان ادعای اداره شئون زندگی را بدون آشنایی عمیق با تدبیر و سیاست داشت. امامان(ع) این آشنایی عمیق را دارند. در زیارت جامعه کبیره در وصف اینان میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ... وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ»[۴۱]؛ سلام بر شما ای خاندان رسالت... و سیاستگذاران بندگان خدا و پایههای شهرها. بنابراین، امام معصوم(ع) سیاست مردم را عهدهدار است: «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ». سیاست[۴۲] واژهای عربی است که ریشه آن «السوس» به معنای ریاست یا خلقوخوست[۴۳]. بنا به تعریف اهل لغت، سیاست، انجام چیزی طبق مصلحت امور آن است. اگر به حاکم، سیاستمدار گفته میشود، از آنروست که در امور اجتماعی مردم به مصلحتاندیشی، تدبیر و اقدام میپردازد. عبارت «ساسة العباد» در وصف ائمه(ع) این معنا را دربر دارد که تأمین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنهاست[۴۴].
واژه «سیاست» در اصطلاح، به معانی گوناگون به کار رفته است[۴۵]. استاد محمدتقی جعفری سیاست را چنین تعریف میکند: سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از مدیریت، توجیه و تنظیم زندگانی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول. سیاست با توجه به این تعریف، همان پدیده مقدس است که اگر به طور صحیح انجام بگیرد، با ارزشترین -یا یکی از باارزشترین- تکاپوهای انسانی است که در هدف بعثت پیامبران الهی منظور شده و عالیترین کار و تلاشی است که یک انسان دارای شرایط میتواند انجام دهد[۴۶]. چگونگی تدبیر امور جامعه در جنبههای مختلف زندگی بشر، مسئلهای است که همه دانشمندان در راه آن تلاش میکنند. سرآغاز چنین تلاشی همزاد پیدایش انسانها روی زمین است، چه هر جا افرادی گرد هم آیند، تدابیری برای اداره صحیح و بایسته آنان نیز ضروری است. دیرینهترین اسناد مکتوب فیلسوفان سیاسی مانند سقراط، افلاطون، ارسطو و متفکران پیش از میلاد، نشان میدهد که سیاست و آیین کشورداری برای آنان نیز بسیار اهمیت داشته است. بنابر این، قراین انسان همیشه در پی آن بوده است تا از میان مباحث علمی بهترین شیوه حکومت را بیابد و در میدان عمل، الگوهای سیاسی را بشناسد، اما متأسفانه باید گفت هرجا انسان رابطه خود را با آسمان قطع کند و از وحی ببرد، در راه کسب این مقصود ناکام میماند[۴۷]. امام رضا(ع) امام را عالم به سیاست معرفی میکند: «وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ... عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ»[۴۸].
چنانکه اشاره شد، «سیاست» در لغت به معنای تدبیر و به مصلحت امری اقدام کردن است. این معنای عام، شامل تدبیر همه امور مردم میشود، اما به قرینه آنکه در این روایت، امام(ع) در صدد تبیین ولایت امام است، مراد از سیاست، تدبیر امور جامعه است؛ یعنی امام(ع) نسبت به تدبیر امور جامعه، عالم به امور سیاسی است. در بینش توحیدی، اصول سیاست بر پایه توحید و پذیرش وحی و نبوت و معاد استوار میباشد[۴۹]. سیاستی که در مورد معصومان(ع) گفته میشود، به معنای آن است که آن بزرگواران این علم را دارایند، و اگر بخواهند، تمام سیاستمداران عالم یارای مقابله با آنان را ندارند، نه اینکه آنان سیاستی را به کار میگیرند که در آن، انواع مکر و خلاف رضایت خداوند باشد[۵۰]. ائمه(ع) سیاستمدارانیاند که سیاستشان مانند سایر کارهایشان بر محور توحید است؛ لذا برخی حرکات سیاسی و اجتماعی آنان نه با معیارهای سیاستمداران دغلباز روزگارشان سازگاری داشت و نه با معیارهای سیاسیون امروز تناسب دارد[۵۱].
متأسفانه در طول تاریخ، به این جنبه از ولایت و امامت امامان(ع)، به دلایل گوناگون بیتوجهی شدید شده است، در حالی که اگر به علت چیرگی باطل بر حق، امامان نتوانند به حکومت برسند، امت فرصت نمییابد که به تمام و کمال، از وجود امام بهره جوید. امامان همیشه منتظر بودهاند که در صورت امکان دولت باطل را از بین ببرند و دولت حق را حکمفرما سازند تا هدایت جامعه کاملاً امکان پذیرد[۵۲]. آنچه در حیات سیاسی امام هشتم(ع) توجهبرانگیز است، مسئله خلافت و ولایتعهدی است که از طرف مأمون به آن حضرت پیشنهاد شد و آن حضرت از پذیرفتن آن امتناع ورزید و در نهایت، به کراهت پذیرفت. قبل از شناخت سیاست امام رضا(ع) در برابر پیشنهاد مأمون، باید از اهداف مأمون آگاهی یابیم تا درک بهتر و کاملتری از سیاست حضرت پیدا کنیم. هدف مأمون را باید از خود او بشنویم. عدهای از عباسیان و دیگر پیروان مأمون به او گفتند: ای امیرالمؤمنین، چرا میخواهی افتخار عظیم خلافت را از خاندان بنیعباس خارج کنی و به خاندان علی برگردانی؟ با این کار، مقام علی بن موسی را بالا بردی و مقام خودت را پایین آوردی و خود را به تباهی افکندی. آیا هیچکس نسبت به خودش و حکومتش مانند تو جنایت میکند؟ مأمون گفت: به چند دلیل دست به این عمل زدم:
- «قَدْ كَانَ هَذَا الرَّجُلُ مُسْتَتِراً عَنَّا يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْعَلَهُ وَلِيَّ عَهْدِنَا لِيَكُونَ دُعَاؤُهُ لَنَا»؛ این مرد مخفیانه مردم را به خود میخواند؛ لذا او را ولیعهد خود کردم تا مردم را به سوی من دعوت نماید. (هدف مأمون محدود کردن فعالیتهای تبلیغی امام(ع) بود تا ایشان نه برای خود، بلکه برای خلافت، مردم را فراخواند و استقلال آل علی(ع) از بین برود).
- «وَ لِيَعْتَرِفَ بِالْمُلْكِ وَ الْخِلَافَةِ لَنَا»؛ تا به حکومت و خلافت ما اعتراف نماید. (قبول ولایتعهدی به معنای مشروعیتبخشیدن به حکومت بنیعباس بود و به این وسیله مخالفتها و دشمنیهای علویان خودبه خود به نفع عباسیان حل میشد).
- «وَ لِيَعْتَقِدَ فِيهِ الْمَفْتُونُونَ بِهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِمَّا ادَّعَى فِي قَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ»؛ تا شیفتگان امام(ع) از او روی گردانند و باور کنند که او چنان که ادعا داشت، نه کم و نه زیاد، هیچ ندارد. (هدف مأمون کاهش مقام معنوی امام(ع) بود تا دیگر چهرۀ مقدس و منزه شناخته نشود و اعتقاد و اعتماد مردم به او سست شود؛ زیرا خلافت از نظر مردم، نوعی آلودگی تلقی میشد و ورود انسانی مهذب در آن، باعث تنزل و سقوط اجتماعیاش میگردید).
- «وَ قَدْ خَشِينَا إِنْ تَرَكْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالَةِ أَنْ يَنْفَتِقَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نَسُدُّهُ وَ يَأْتِيَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نُطِيقُهُ»[۵۳]؛ ترسیدم از آنکه اگر او را به حالش واگذارم، چنان رخنهای در کار ما پدید آورد که نتوانم آن
را سد کنم و چنان مشکلی برای ما بیافریند که تاب نیاورم. (مأمون با این روش میتوانست فعالیت امام را زیر نظر بگیرد؛ لذا مراقبانی بسیار گماشت تا اخبار امام رضا(ع) را به او برسانند).
چنانکه میبینیم، این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچکس جز مأمون نمیتوانست آن را به خوبی هدایت کند. اما موضوع مهم آن است که چه عاملی موجب شد این همه تدبیر و کیاست، بینتیجه ماند و به تیری تبدیل شود که به خود مأمون برگردد؟ امام(ع) با علم و آگاهی خاص خود تاکتیکهای مأمون را میشناخت و به خوبی میدانست که او فقط برای استقرار پایههای حکومتش ایشان را میخواهد، اما به محض استحکام حکومتش کار خود را میکند. بنابراین، از قبول پیشنهاد خلافت خودداری کرد به طوری که پذیرش ولایتعهدی ماهها طول کشید تا آنکه امام(ع) تهدید شد و به اجبار آن را پذیرفت. مواجهه امام رضا(ع) با این رفتار مأمون به گونهای است که اوج کیاست و سیاست الهی را میتوان در آن دید. این سیاست چنان قوی بود که حقیقت چهره پلید مأمون و نقشههای شیطانی او را برای اهل دقت آشکار نمود. این تدابیر عبارت بودند از:
- ایجاد فضای کراهت نسبت به این پیشنهاد و سفر به مرو، در مدینه. امام(ع) بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممکن به گوش همه رساند: در وداع با حرم پیامبر(ص)، در وداع با خانوادهاش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام میداد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین میشدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون، که امامِ عزیزشان را چنین ظالمانه از آنان جدا میکرد و به قتلگاه میبرد، لبریز شد. مأمون از امام(ع) دعوت کرد تا با خانواده و دوستان خود بیاید تا وانمود سازد که پیشنهاد خلافت به او امر جدی است و طبیعت قضیه یعنی تسلیم شدن حکومت اقتضا دارد که امام در مرو بماند. اما امام(ع) تنها آمد و چنین رفتاری میتوانست کسانی را که از مسائل سیاسی آگاه بودند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند، متوجه سازد که او به اجبار این سفر را پذیرفته است.
- پرهیز از پذیرش ولایتعهدی تا قبل از تهدید به قتل از سوی مأمون. ریان میگوید: نزد امام رضا(ع) رفتم و گفتم ای پسر پیامبر، مردم میگویند چرا با این زهد و تقوا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتی؟ فرمود: خوش نداشتم، اما خود را در معرض قتل میدیدم، پس پذیرفتم. وای بر اینها! مگر نمیدانند که یوسف نبی(ع) که فرستاده خدا بود، چون مضطر شد، تسلط بر دارایی مملکت را برای خود پیشنهاد کرد و گفت: ﴿اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۵۴][۵۵].
- شرط امام(ع) مبنی بر دخالت نکردن در هیچیک از شئون حکومت.
- بهرهبرداری امام(ع) از فرصت پیشآمده در جهت آشکار کردن پیام شیعه. از این نظر، تمام مناظراتی که مأمون با هدف شکستن عظمت علمی امام(ع) به راه میانداخت به فرصتی بینظیر تبدیل میگردید.
- استفاده امام(ع) از فرصت پیشآمده برای تقویت بعد ارتباطی با عموم مردم. این بعد از برخورد امام از همان ابتدای سفر از مدینه آغاز شد و به رغم مسیری که مأمون برای این سفر در نظر گرفته بود تا به شهرهای معروف به محبت اهل بیت(ع) مانند کوفه و قم برنخورد، در اهواز، بصره و در شکلی ممتاز، در نیشابور خودنمایی کرد.
بنابراین شناخت نداشتن و حتی بغض به اهل بیت(ع) در آن زمان، مبدل به شایستگی اینان به علم و تقوا و حتی خلافت گردید و زبانها به ستایش همهجانبه آنها گشوده شد و تلاش مأمون در تخریب جایگاه آنان ناکام ماند.[۵۶]
منابع
پانویس
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج1، ص218.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج1، ص218.
- ↑ الکافی، ج1، ص199.
- ↑ إثبات الوصیة، ص235.
- ↑ بصائر الدرجات، ص37-38.
- ↑ بصائر الدرجات، ص194.
- ↑ برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج2.
- ↑ انصاری، محمد، شعاع نور امامت، ص۶۸.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷؛ ابن شعیه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۸.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۷۲.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۹۶.
- ↑ طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۱۳۸.
- ↑ «أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَنْ يَقْتَدِي بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا يَقْتَدِي بِأَعْمَالِهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۳۴؛ ابن بابویه محمد بن علی (شیخ صدوق)، الخصال، ص۱۸؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۸۰.
- ↑ «نظام» در لغت به این معنا آمده است: النِّظَامُ بِالْكَسْرِ: الخيطُ الَّذِي يُنْظَمُ بِهِ اللُّؤْلُؤ؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۳۲؛ جوهری، اسماعیل بن الصحاح، ج۵، ص۲۰۴۱؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۱۸۱.
- ↑ طباطبایی، سید علی، انسان کامل، ص۱۲۷.
- ↑ خامنهای، سید علی، ولایت و حکومت، ص۲۰۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، قرآن حکیم از منظر امام رضا(ع)، ص۱۱۹.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۰۷.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۳، ص۲۲.
- ↑ حضرت زهرا(س) در کنار قبور شهدای احد و مزار عموی گرامیاش، حمزه سیدالشهدا، در پاسخ به محمود بن لبید فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ، وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ، لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللَّهِ اثْنَانِ»؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، اگر حق را بر اهلش باقی میگذاردند و از عترت پیامبر خدا پیروی میکردند، هیچ دو نفری در امر خدا اختلاف نمییافتند. نک: ابن بابویه قمی، علی بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیره، ص١؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النص علی الأئمه الاثنیعشر، ص١٩٩.
- ↑ «تا آنجا که میتوانم جز اصلاح نظری ندارم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۱۳۹.
- ↑ حضرت زهرا(س) در روزهای بعد از رحلت پیامبر(ص) این مفهوم را بیان داشت (طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الأمالی، ص۳۷۵؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۳۵۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۵۸). شاگرد ممتاز مکتب امامت، سلمان فارسی نیز همین مضمون را گفت که اگر پیروی از امیرالمؤمنین مینمودید، آسمان برکاتش و زمین دفینههایش را بر شما ظاهر میساخت. نک: کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج۱، ص۸۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۹، ص۸۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۸.
- ↑ نک: انصاری، محمد شعاع نور امامت، ص۶۹.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۰.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص۷۵۸؛ ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، ج۹، ص۱۸۳؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۱۷.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۱۴.
- ↑ قرآن ناطق و انسان کامل معصوم که مظهر خداوند بیمانند است، همچنین است؛ لذا کسی در این امر مهم با معصوم شریک نیست و در حوزه موجودات امکانی هیچیک از آدمیان همتای او نیست، نک: جوادی آملی، عبدالله، قرآن حکیم از منظر امام رضا(ع)، ص۴۰.
- ↑ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ ابن بابویه محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۷۲.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی، (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۷۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۲۶۹.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۵۶؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۳۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۳۱۹.
- ↑ «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۳۶۶.
- ↑ «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۰؛ فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۲.
- ↑ مشهدی محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص۲۱۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۹۹، ص۱۸۰.
- ↑ کلمه سیاست هم مانند کلمه آزادی، علم، عدالت اجتماعی، عشق، محبت و تکلیف، از حقایق سازنده انسانی و اصیلترین عناصر کمال است که قربانی هوسبازی بشری گشته است و قداست و عظمت مفاهیمشان رو به نابودی نهاده است، به طوری که مدتهاست چون کلمه آزادی مطرح میشود، بیبندوباری، که ضد همه اصول و قواعد ارزشی انسانی است، اراده میشود. نک: جعفری، محمدتقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۹.
- ↑ زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۲۱.
- ↑ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۵۳؛ نک: ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ برای این معانی نک: فرشادفر، عزتالله، امامت در نهجالبلاغه، ص۱۵۵.
- ↑ جعفری، محمدتقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۶.
- ↑ ناظم زاده، قمی، سید اصغر، تجلی امامت، ص۱۱۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۱.
- ↑ طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۳۵۳.
- ↑ امام علی(ع) میفرماید: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»؛ قسم به خدا، معاویه از من زرنگتر و سیاستمدارتر نیست، اما او حیلهگری میکند و به فجور دست میزند. اگر حیله و نیرنگکاری زشت و ناپسند نبود، من از تمام مردم زرنگتر بودم. نک: ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۹۹؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۲؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۱۹۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ سالار شهیدان، امام حسین(ع) در راه کربلا پیشنهاد اصحابش درباره جنگیدن با سپاه هزار نفری حر را نپذیرفت و فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ»؛ هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود. نک: عکبری، محمد بن محمد (شیخ مفید)، الإرشاد، ج۲، ص۸۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ فرشادفر، عزتالله، امامت در نهج البلاغه، ص۳۳.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۸۱؛ بحرانی، سید هاشم، مدینة المعاجز، ج۷، ص۱۴۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۱۸۳. مأمون در ادامه میگوید: «وَ الْآنَ فَإِذْ قَدْ فَعَلْنَا بِهِ مَا فَعَلْنَاهُ وَ أَخْطَأْنَا فِي أَمْرِهِ بِمَا أَخْطَأْنَا وَ أَشْرَفْنَا مِنَ الْهَلَاكِ بِالتَّنْوِيهِ بِهِ عَلَى مَا أَشْرَفْنَا فَلَيْسَ يَجُوزُ التَّهَاوُنُ فِي أَمْرِهِ وَ لَكِنَّا نَحْتَاجُ أَنْ نَضَعَ مِنْهُ قَلِيلًا قَلِيلًا حَتَّى نُصَوِّرَهُ عِنْدَ الرَّعَايَا بِصُورَةِ مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ لِهَذَا الْأَمْرِ ثُمَّ نُدَبِّرَ فِيهِ بِمَا يَحْسِمُ عَنَّا مَوَادَّ بَلَائِهِ»؛ حال که لغزیدیم و خود را با بزرگ کردن او بر لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید دربارهٔ وی سهلانگاری کنیم؛ باید کمکم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظرشان شایستگی خلافت را نداشته باشد. سپس دربارۀ وی چنان چارهاندیشی کنیم که از خطرات او، که ممکن است متوجه ما شود، جلوگیری کرده باشیم.
- ↑ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۵.