وظیفه امام در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

حضرت رضا(ع) در احادیثی در تبیین و تشریح وظایف امام مواردی را بیان کرده که برخی از آنها عبارت‌اند از:

امام، زمام و نظام دین و مسلمین

در احادیث در مورد نظم دادن به کارها بسیار تأکید شده است. به راستی، اگر نظم و انضباط نباشد، دیری نمی‌پاید که فساد و تباهی همه چیز را فرامی‌گیرد؛ مفهومی که همگان و تمامی ملت‌ها و ادیان بر آن اتفاق دارند و شاید بتوان گفت از آموخته‌های فطری است. در همین راستا جامعه اسلامی و مسلمانان نیز اگر دارای این نظم نباشند، قطعاً فردایی نامعلوم خواهند داشت.

از سوی دیگر، برای ایجاد نظم و نظام، تنها راهی که هیچ اختلافی در آن نیست، راه امامت و ولایت است، چه امامت امری است الهی و در مکتب امامت، امام(ع) کسی است که برگزیده خداوند باشد. در این صورت، اگر همگان متعبد باشند و کلام خداوند و رسولش را بپذیرند، هیچ اختلافی رخ نخواهد داد و بهترین نظم و انضباط در جامعه حکم‌فرما خواهد بود[۱].

این نظم در احادیث امام رضا(ع) این‌گونه آمده است: «الْإِمَامُ... نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ‌»[۲]. زمام یعنی طنابی که شاخه‌های درخت را با آن می‌بندند تا پراکنده نشوند[۳]. امامت زمام دین است. امامت ریسمانی است که پراکندگی‌ها را به ائتلاف رساند و جمع‌کننده تفرقه‌های دین است. امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید: «بِمُوَالاتِكُمْ... ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ»؛ با ولایت شما... تفرقه‌ها به اتحاد و ائتلاف می‌رسد.

پس، امامت منشأ ائتلاف هرگونه اختلاف است و حفظ دین و اهل دین به برکت امامت تحقق می‌یابد. به عبارت دیگر امامت شیرازه دین است که بدون آن شیرازه دین از هم می‌پاشد. مانند شیرازه کتاب که اتصال همه صفحات به آن وابسته است. به وسیلهٔ امامت همه صفحات دین و اهل دین در یک قالب قرار می‌گیرند. ابن ابی‌الحدید در بیان معنای «نظام» می‌گوید: «نظام» گردن‌بند، نخی است که آن را جمع می‌کند و نظم خاصی به آن می‌دهد[۴].

بنابراین معنای سخن امام(ع) چنین می‌شود: منزلت و موقعیت کسی که قائم به امر ولایت و امامت است مانند رشته‌ای است که دانه‌های پراکنده جامعه را تحت نظام ویژه‌ای می‌نهد و آنها را به هم پیوند می‌دهد. اگر این نخ پاره شود، دانه‌ها پراکنده می‌شوند و هریک به سویی می‌رود و پس از آن، هیچ‌گاه به صورت اول جمع نمی‌شوند.

بر این اساس، «نظام» عبارت است از رشته‌ای که پراکندگی‌ها را منسجم می‌کند و همه اجزا را در یک مسیر و برای رسیدن به یک هدف گرد می‌آورد. معتقد به امامت معصوم کسی است که نظام‌دهنده را بشناسد و از نقش کلیدی او آگاه باشد و به او اظهار ارادت کند و در عمل نیز از او پیروی نماید[۵]. امام سجاد(ع) می‌فرماید: مبغوض‌ترین افراد نزد خداوند کسی است که در گفتار به روش امامی اقتدا کند، ولی در عمل از او تبعیت ننماید[۶].

در نتیجه، امامت، هم زمام دین است و هم نظام[۷] مسلمین. محور نظم امت اسلام امامت است. بدون امامت و امام یکپارچگی تبدیل به هرج و مرج و بی‌نظمی می‌شود. امامت، هم اسلام را و هم امت اسلام را از این آشفتگی حفظ می‌نماید و آنچه به این جامعه نظم می‌بخشد، دست مقتدر ولایت الهی در جامعه است[۸].

به عبارت دیگر، اینکه گفته می‌شود امامت زمام دین است، یعنی چیزی است که به دین جهت می‌دهد و دستورات دین را در جای خود اجرا می‌کند و نیازهای بشری را با آنها تطبیق می‌دهد و مصالح جامعه را از میان آنها می‌یابد و طبق آن عمل می‌کند[۹].

نکته شایان توجه این است که نظام امت بودن را نباید به امری کوچک و انتظام امور عادی زندگی تفسیر کرد، گرچه چون صد آید، نود هم پیش ماست؛ اگر نظام امامت حکم‌فرما شود، احکام و آیین راستین آسمانی عملی می‌شود و نظم در امور فردی و جمعی جامعه پدیدار می‌گردد[۱۰].[۱۱]

امام، اصلاحگر امور مردم

امامت زمام دین است. از این‌رو باعث نظم دین می‌گردد و از تفرقه و تشتت جلوگیری می‌نماید. یعنی جامعه دینی را از بروز آشفتگی‌ها حفظ می‌کند. پس، عامل اصلاح و سامان دنیاست، چون صلاح و فلاح امت در گرو اتحاد و نظم است و محور این نظم، امام است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «لَا يَصْلُحُ النَّاسُ إِلَّا بِإِمَامٍ‌، وَ لَا تَصْلُحُ الْأَرْضُ إِلَّا بِذَلِكَ»[۱۲]؛ مردم اصلاح نمی‌شوند مگر به امام، و زمین اصلاح نمی‌شود مگر به او.

امت پراکنده و آشفته زمینه هیچ صلاح و فلاح را ندارد. وقتی دنیای آباد همراه با اتحادی مقدس و نظمی نوین در امت اسلام نمود یابد، عزت مسلمین را در پی خواهد داشت[۱۳]. در چنین جامعه‌ای صلاح در همه ابعاد درونی و بیرونی، فردی و اجتماعی جای فساد را می‌گیرد؛ چراکه اصلاح، ضامن رهایی از وضع موجود و رسیدن به نهایت مطلوب است. اصولاً رهبران الهی همه از صالحان‌اند و مقصدشان نیز اصلاح است: ﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ[۱۴].

تداوم رهبری و گزینش جانشین نیز در همین امتداد است. قرآن گزارش استخلاف هارون از جانب موسی(ع) را چنین نقل می‌کند: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۵].

آنچه از نعمت‌ها و مواهب الهی در نظام آفرینش خلق شده است، در واقع، از آنِ صالحان است و از همین رهگذر است که زمین سرانجام میراث آنان می‌گردد و خلافت از آنِ ایشان خواهد شد[۱۶].

برخلاف آنچه اهل دنیا و ریاست می‌پندارند، اگر آنان از امام پیروی می‌کردند، از نظر دنیایی نیز در بالاترین درجه و مرتبه قرار می‌گرفتند[۱۷]، همان‌گونه که در زمان ظهور امام زمان (ع) چنین خواهد شد و دنیا به کمال مادی و معنوی خود خواهد رسید. چنان که اشاره شد، در احادیث رضوی به این مفهوم اشاره گردیده است: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ»[۱۸].

در مقابل، می‌بینیم چه بدبختی‌ها و فلاکت‌هایی در زمان خلافت حاکمان ستمکار بر سر مردم آمد. شرح آن را می‌توان در کتب تفسیر و سیَر خواند[۱۹].[۲۰]

تفسیر قرآن، سلاحی برای تبلیغ امامت در اجتماع

از شیوه‌های امام رضا(ع) توجه بسیار به قرآن کریم بوده است. ایشان در هر سه روز یک ختم قرآن می‌کرد و می‌فرمود: «لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِي أَقْرَبَ مِنْ ثَلَاثَةٍ تَخَتَّمْتُ وَ لَكِنِّي مَا مَرَرْتُ بِآيَةٍ قَطُّ إِلَّا فَكَّرْتُ فِيهَا وَ فِي أَيِّ شَيْ‌ءٍ أُنْزِلَتْ وَ فِي أَيِّ وَقْتٍ فَلِذَلِكَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِي كُلِّ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ»[۲۱]؛ اگر بخواهم، در کمتر از سه روز هم می‌توانم ختم قرآن کنم، ولی به هر آیه‌ای که می‌گذرم در آن می‌اندیشم که در چه مورد و در چه وقت نازل شد. از این روست که هر سه روز یک بار ختم می‌کنم.

محمد بن موسی رازی از پدرش روایت کرده است که روزی حضرت رضا(ع) از قرآن سخن گفت و برهان و حجت آن را بزرگ شمرد و نظم عجیب آن را که نشانه اعجاز است، بیان کرد و آن‌گاه فرمود: قرآن ریسمان محکم و عروة‌الوثقی و راه روشن خداوند است که به سوی بهشت رهبری می‌کند و از آتش می‌رهاند و گذشت زمان آن را کهنه نمی‌سازد و بر زبان‌ها ملامت نمی‌آورد؛ زیرا برای زمان خاصی قرار داده نشده است، بلکه (در همه زمان‌ها) راهنما و دلیل و برهان و حجت بر همه انسان‌هاست، باطل از پیشِ رو و از پشت سرش نمی‌آید و از سوی خدای حکیم ستوده نازل شده است[۲۲].

نکته قابل توجه درباره قرآن کریم آن است که عقل بشری را به کنه آن راهی نیست[۲۳]. این مطلب را قرآن حکیم دربارۀ خود می‌گوید. از نگاه امام رضا(ع) علم به باطن قرآن و نیز تأویل آن در نزد عترت است. ایشان در پاسخ به علی بن محمد بن جهم به این نکته توجه می‌دهد. او از ایشان پرسید: ای پسر رسول خدا، آیا شما به عصمت پیامبران اعتقاد دارید؟ فرمود: آری. پرسید: پس درباره آیه ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى[۲۴] چه می‌فرمایید؟ فرمود: وای بر تو ای علی، تقوا پیشه کن و زشتی‌ها را به پیامبران نسبت مده و کتاب خداوند را با رأی خود تأویل مکن. خداوند والا می‌فرماید: ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۲۵].[۲۶]

ابن بابویه نیز از امام رضا(ع) روایت کرده است که حضرت فرمود: «نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِينَا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ فِينَا مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ»[۲۷]؛ هیچ‌کس نباید با ما اهل بیت پیامبر(ع) مقایسه شود. قرآن در خانه ما نازل شد و معدن رسالت نزد خاندان ماست.

با توجه به اهمیت این کتاب الهی، امام رضا(ع) از آن در تبلیغ امامت به بهترین گونه سود می‌برد. فردی به نام یحیی بن ضحاک سمرقندی که در خراسان در بحث علمی رقیب نداشت، با حضرت رضا(ع) به مناظره پرداخت و آن حضرت به نحوی با وی سخن فرمود که مأمون در انتهای مناظره، به امام(ع) گفت: بر روی زمین کسی نیست که بتواند مانند شما چنین استدلال محکمی بیاورد[۲۸].

امام رضا(ع) در ادامه با استشهاد به برخی آیات قرآن، مشروعیت نداشتن جریانی مثل سقیفه را اثبات کرد. در حقیقت از آیه ۳۵ از سوره یونس می‌توان چنین استدلالی داشت. در این آیه می‌خوانیم: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲۹].

مطلب مورد استدلال در آیه شریفه این است که مخلوقات در کسب علم و حکمت و سایر کمالات دو دسته‌اند: بعضی بدون واسطه، از خزائن غیبی علم و حکمت الهی بهره‌مندند، و برخی با واسطه. اگر قرار است کسی عهده‌دار ولایت و هدایت مردم باشد، آن‌که از سرچشمه زلال هدایت نوشیده، بر آن‌که از آب جوی لبی‌تر کرده، یقیناً سزاوارتر است[۳۰].

امام رضا(ع) به وسیله قرآن شیعیان را راهنمایی می‌کرد و جایگاه واقعی امامت را یادآور می‌شد. عبدالله بن ابان که نزد امام منزلتی داشت، می‌گوید: به امام(ع) گفتم: برای من و خانواده‌ام دعا کنید. فرمود: مگر چنین نمی‌کنم؟ سوگند به خدا، اعمال شما هر شب و روز به من گزارش می‌شود. راوی گوید: این سخن برایم بزرگ آمد. در این هنگام، امام(ع) فرمود: آیا کتاب خدا را نخواندی که می‌فرماید: ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۳۱]؟ به خدا سوگند، منظور از مؤمن در این آیه علی بن ابی‌طالب(ع) (یعنی مقام امامت) است (که پس از او سایر ائمه(ع) مشمول این آیه شریفه‌اند)[۳۲].[۳۳]

سیاست امام(ع)

امامان شیعه(ع) هدایتگران خلق به بهترین شیوۀ زندگی‌اند. برای ایفای این رسالت بزرگ باید تمام زمینه‌ها و شرایط مناسب باشد، و از مهم‌ترین آنها آشنایی با جلوه‌های «سیاست» است. نمی‌توان ادعای اداره شئون زندگی را بدون آشنایی عمیق با تدبیر و سیاست داشت. امامان(ع) این آشنایی عمیق را دارند. در زیارت جامعه کبیره در وصف اینان می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ... وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ»[۳۴]؛ سلام بر شما ای خاندان رسالت... و سیاست‌گذاران بندگان خدا و پایه‌های شهرها.

بنابراین، امام معصوم(ع) سیاست مردم را عهده‌دار است: «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ». سیاست[۳۵] واژه‌ای عربی است که ریشه آن «السوس» به معنای ریاست یا خلق‌و‌خوست[۳۶]. بنا به تعریف اهل لغت، سیاست، انجام چیزی طبق مصلحت امور آن است. اگر به حاکم، سیاست‌مدار گفته می‌شود، از آن‌روست که در امور اجتماعی مردم به مصلحت‌اندیشی، تدبیر و اقدام می‌پردازد. عبارت «ساسة العباد» در وصف ائمه(ع) این معنا را دربر دارد که تأمین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنهاست[۳۷].

واژه «سیاست» در اصطلاح، به معانی گوناگون به کار رفته است[۳۸]. استاد محمدتقی جعفری سیاست را چنین تعریف می‌کند: سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از مدیریت، توجیه و تنظیم زندگانی اجتماعی انسان‌ها در مسیر حیات معقول. سیاست با توجه به این تعریف، همان پدیده مقدس است که اگر به طور صحیح انجام بگیرد، با ارزش‌ترین ـ یا یکی از باارزش‌ترین ـ تکاپوهای انسانی است که در هدف بعثت پیامبران الهی منظور شده و عالی‌ترین کار و تلاشی است که یک انسان دارای شرایط می‌تواند انجام دهد[۳۹].

چگونگی تدبیر امور جامعه در جنبه‌های مختلف زندگی بشر، مسئله‌ای است که همه دانشمندان در راه آن تلاش می‌کنند. سرآغاز چنین تلاشی همزاد پیدایش انسان‌ها روی زمین است، چه هر جا افرادی گرد هم آیند، تدابیری برای اداره صحیح و بایسته آنان نیز ضروری است. دیرینه‌ترین اسناد مکتوب فیلسوفان سیاسی مانند سقراط، افلاطون، ارسطو و متفکران پیش از میلاد، نشان می‌دهد که سیاست و آیین کشورداری برای آنان نیز بسیار اهمیت داشته است. بنابر این، قراین انسان همیشه در پی آن بوده است تا از میان مباحث علمی بهترین شیوه حکومت را بیابد و در میدان عمل، الگوهای سیاسی را بشناسد، اما متأسفانه باید گفت هرجا انسان رابطه خود را با آسمان قطع کند و از وحی ببرد، در راه کسب این مقصود ناکام می‌ماند[۴۰].

امام رضا(ع) امام را عالم به سیاست معرفی می‌کند: «وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ... عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ»[۴۱].

چنان‌که اشاره شد، «سیاست» در لغت به معنای تدبیر و به مصلحت امری اقدام کردن است. این معنای عام، شامل تدبیر همه امور مردم می‌شود، اما به قرینه آنکه در این روایت، امام(ع) در صدد تبیین ولایت امام است، مراد از سیاست، تدبیر امور جامعه است؛ یعنی امام(ع) نسبت به تدبیر امور جامعه، عالم به امور سیاسی است. در بینش توحیدی، اصول سیاست بر پایه توحید و پذیرش وحی و نبوت و معاد استوار می‌باشد[۴۲].

سیاستی که در مورد معصومان(ع) گفته می‌شود، به معنای آن است که آن بزرگواران این علم را دارایند و اگر بخواهند، تمام سیاست‌مداران عالم یارای مقابله با آنان را ندارند، نه اینکه آنان سیاستی را به کار می‌گیرند که در آن، انواع مکر و خلاف رضایت خداوند باشد[۴۳]. ائمه(ع) سیاست‌مدارانی‌اند که سیاستشان مانند سایر کارهایشان بر محور توحید است؛ لذا برخی حرکات سیاسی و اجتماعی آنان نه با معیارهای سیاست‌مداران دغل‌باز روزگارشان سازگاری داشت و نه با معیارهای سیاسیون امروز تناسب دارد[۴۴].

متأسفانه در طول تاریخ، به این جنبه از ولایت و امامت امامان(ع)، به دلایل گوناگون بی‌توجهی شدید شده است، در حالی که اگر به علت چیرگی باطل بر حق، امامان نتوانند به حکومت برسند، امت فرصت نمی‌یابد که به تمام و کمال، از وجود امام بهره جوید. امامان همیشه منتظر بوده‌اند که در صورت امکان دولت باطل را از بین ببرند و دولت حق را حکم‌فرما سازند تا هدایت جامعه کاملاً امکان پذیرد[۴۵].

آنچه در حیات سیاسی امام هشتم(ع) توجه‌برانگیز است، مسئله خلافت و ولایتعهدی است که از طرف مأمون به آن حضرت پیشنهاد شد و آن حضرت از پذیرفتن آن امتناع ورزید و در نهایت، به کراهت پذیرفت. قبل از شناخت سیاست امام رضا(ع) در برابر پیشنهاد مأمون، باید از اهداف مأمون آگاهی یابیم تا درک بهتر و کامل‌تری از سیاست حضرت پیدا کنیم. هدف مأمون را باید از خود او بشنویم. عده‌ای از عباسیان و دیگر پیروان مأمون به او گفتند: ای امیرالمؤمنین، چرا می‌خواهی افتخار عظیم خلافت را از خاندان بنی‌عباس خارج کنی و به خاندان علی برگردانی؟ با این کار، مقام علی بن موسی را بالا بردی و مقام خودت را پایین آوردی و خود را به تباهی افکندی. آیا هیچ‌کس نسبت به خودش و حکومتش مانند تو جنایت می‌کند؟ مأمون گفت: به چند دلیل دست به این عمل زدم:

  1. «قَدْ كَانَ هَذَا الرَّجُلُ مُسْتَتِراً عَنَّا يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْعَلَهُ وَلِيَّ عَهْدِنَا لِيَكُونَ دُعَاؤُهُ لَنَا»؛ این مرد مخفیانه مردم را به خود می‌خواند؛ لذا او را ولی‌عهد خود کردم تا مردم را به سوی من دعوت نماید. (هدف مأمون محدود کردن فعالیت‌های تبلیغی امام(ع) بود تا ایشان نه برای خود، بلکه برای خلافت، مردم را فراخواند و استقلال آل علی(ع) از بین برود).
  2. «وَ لِيَعْتَرِفَ بِالْمُلْكِ وَ الْخِلَافَةِ لَنَا»؛ تا به حکومت و خلافت ما اعتراف نماید. (قبول ولایتعهدی به معنای مشروعیت‌بخشیدن به حکومت بنی‌عباس بود و به این وسیله مخالفت‌ها و دشمنی‌های علویان خودبه خود به نفع عباسیان حل می‌شد).
  3. «وَ لِيَعْتَقِدَ فِيهِ الْمَفْتُونُونَ بِهِ أَنَّهُ لَيْسَ مِمَّا ادَّعَى فِي قَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ»؛ تا شیفتگان امام(ع) از او روی گردانند و باور کنند که او چنان که ادعا داشت، نه کم و نه زیاد، هیچ ندارد. (هدف مأمون کاهش مقام معنوی امام(ع) بود تا دیگر چهرۀ مقدس و منزه شناخته نشود و اعتقاد و اعتماد مردم به او سست شود؛ زیرا خلافت از نظر مردم، نوعی آلودگی تلقی می‌شد و ورود انسانی مهذب در آن، باعث تنزل و سقوط اجتماعی‌اش می‌گردید).
  4. «وَ قَدْ خَشِينَا إِنْ تَرَكْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالَةِ أَنْ يَنْفَتِقَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نَسُدُّهُ وَ يَأْتِيَ عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا نُطِيقُهُ»[۴۶]؛ ترسیدم از آنکه اگر او را به حالش واگذارم، چنان رخنه‌ای در کار ما پدید آورد که نتوانم آنرا سد کنم و چنان مشکلی برای ما بیافریند که تاب نیاورم. (مأمون با این روش می‌توانست فعالیت امام را زیر نظر بگیرد؛ لذا مراقبانی بسیار گماشت تا اخبار امام رضا(ع) را به او برسانند).

چنان‌که می‌بینیم، این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ‌کس جز مأمون نمی‌توانست آن را به خوبی هدایت کند. اما موضوع مهم آن است که چه عاملی موجب شد این همه تدبیر و کیاست، بی‌نتیجه ماند و به تیری تبدیل شود که به خود مأمون برگردد؟ امام(ع) با علم و آگاهی خاص خود تاکتیک‌های مأمون را می‌شناخت و به خوبی می‌دانست که او فقط برای استقرار پایه‌های حکومتش ایشان را می‌خواهد، اما به محض استحکام حکومتش کار خود را می‌کند. بنابراین، از قبول پیشنهاد خلافت خودداری کرد به طوری که پذیرش ولایتعهدی ماه‌ها طول کشید تا آنکه امام(ع) تهدید شد و به اجبار آن را پذیرفت.

مواجهه امام رضا(ع) با این رفتار مأمون به گونه‌ای است که اوج کیاست و سیاست الهی را می‌توان در آن دید. این سیاست چنان قوی بود که حقیقت چهره پلید مأمون و نقشه‌های شیطانی او را برای اهل دقت آشکار نمود. این تدابیر عبارت بودند از:

  1. ایجاد فضای کراهت نسبت به این پیشنهاد و سفر به مرو، در مدینه. امام(ع) بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممکن به گوش همه رساند: در وداع با حرم پیامبر(ص)، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‌شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون، که امامِ عزیزشان را چنین ظالمانه از آنان جدا می‌کرد و به قتلگاه می‌برد، لبریز شد. مأمون از امام(ع) دعوت کرد تا با خانواده و دوستان خود بیاید تا وانمود سازد که پیشنهاد خلافت به او امر جدی است و طبیعت قضیه یعنی تسلیم شدن حکومت اقتضا دارد که امام در مرو بماند. اما امام(ع) تنها آمد و چنین رفتاری می‌توانست کسانی را که از مسائل سیاسی آگاه بودند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند، متوجه سازد که او به اجبار این سفر را پذیرفته است.
  2. پرهیز از پذیرش ولایتعهدی تا قبل از تهدید به قتل از سوی مأمون. ریان می‌گوید: نزد امام رضا(ع) رفتم و گفتم ای پسر پیامبر، مردم می‌گویند چرا با این زهد و تقوا ولایتعهدی مأمون را پذیرفتی؟ فرمود: خوش نداشتم، اما خود را در معرض قتل می‌دیدم، پس پذیرفتم. وای بر اینها! مگر نمی‌دانند که یوسف نبی(ع) که فرستاده خدا بود، چون مضطر شد، تسلط بر دارایی مملکت را برای خود پیشنهاد کرد و گفت: ﴿اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[۴۷].[۴۸]
  3. شرط امام(ع) مبنی بر دخالت نکردن در هیچ‌یک از شئون حکومت.
  4. بهره‌برداری امام(ع) از فرصت پیش‌آمده در جهت آشکار کردن پیام شیعه. از این نظر، تمام مناظراتی که مأمون با هدف شکستن عظمت علمی امام(ع) به راه می‌انداخت به فرصتی بی‌نظیر تبدیل می‌گردید.
  5. استفاده امام(ع) از فرصت پیش‌آمده برای تقویت بعد ارتباطی با عموم مردم. این بعد از برخورد امام از همان ابتدای سفر از مدینه آغاز شد و به رغم مسیری که مأمون برای این سفر در نظر گرفته بود تا به شهرهای معروف به محبت اهل بیت(ع) مانند کوفه و قم برنخورد، در اهواز، بصره و در شکلی ممتاز، در نیشابور خودنمایی کرد.

بنابراین شناخت نداشتن و حتی بغض به اهل بیت(ع) در آن زمان، مبدل به شایستگی اینان به علم و تقوا و حتی خلافت گردید و زبان‌ها به ستایش همه‌جانبه آنها گشوده شد و تلاش مأمون در تخریب جایگاه آنان ناکام ماند[۴۹].

پاسداری از دین

به عقیده شیعه، امام معصوم فقط پاسدار دین الهی است که از سوی خداوند مقام حفاظت و نگهداری دین خدا را عهده‌دار است و اگر دیگران چنین وظیفه‌ای دارند، به اجازه و فرموده اوست، وگرنه هیچ‌کس حق ندارد بیش از امام برای دین خدا دل بسوزاند و حتی غمناک گردد، چنان که عده‌ای چنان بوده و هستند که دایه مهربان‌تر از مادرند. فقط امام است که صلاح دین را می‌داند و هرکس ذره‌ای پس یا پیش از او رود، به خطا رفته است[۵۰].

ثامن الحجج(ع) به این نکته اشاره دارد و مقام پاسداری و محافظت از دین را برای امام بیان داشته است تا حدود الهی رعایت شود و حرامی حلال نگردد و حلالی حرام نشود: «وَ الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌کند و حدود او را جاری می‌نماید و از دین خدا دفاع می‌کند و با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرامی‌خواند.

امام(ع) مبیّن و مجری دین است و ولیّ مؤمنین است. او نه چیزی را به خواست خود حلال می‌کند و نه حرام، بلکه حلال و حرام الهی را تبیین و تفسیر می‌کند و به دیگران ابلاغ می‌نماید و از آن‌رو که یکی از اساسی‌ترین وظایف امامت حفظ دین خداست، امام در مقام پاسداری از آن، با تمام وجود دفاع و حمایت می‌کند.

مقصود از اقامه حدود، بیان تعلیم و اجرای آن از طرف معصومان(ع) است، البته در هر زمانی و به حسب آن زمان[۵۱]. بنابراین، امام(ع) آن‌گونه که پسند الهی باشد، به اقامه حدود می‌پردازد و این خود یکی از راه‌های پاسداری از دین است.

امام(ع) مدافع مجموعه دین و حرم الهی است و این مسئولیتی است عظیم بر دوش او. بنابراین، از وظایف امام(ع) دفاع و پاسداری از دین خدا و حراست و حفاظت اسلام از انحراف است. ابو نصر بزنطی از امام رضا(ع) نقل می‌کند که فرمود: «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ فَكَأَنَّمَا جَاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»[۵۲]؛ کسی که نزد او نام صوفیه برده شود و آنها را به زبان و قلب انکار نکند، از ما نیست و کسی که انکارشان کند، به منزله کسی است که در رکاب پیامبر(ص) با کفّار جهاد کرده است.

وقتی مردم در برداشت دینی دچار انحراف می‌شوند، وظیفه امام(ع) اقتضا می‌کند که سد راه انحراف شود؛ لذا می‌بینیم که در عصر امام رضا(ع) وقتی عوامل انحراف فکری به اوج خود می‌رسد و ترجمه کتب بیگانگان در جامعه جا باز می‌کند و گروه‌های کلامی برای دفاع از موقعیت خود افکارشان را به شدت رواج می‌دهند، امام رضا(ع) برای از بین بردن این انحرافات، دست به اقداماتی می‌زند، از جمله مسافرت به مراکز پخش این‌گونه اندیشه‌ها مانند بصره و مناظره با طرفداران مکاتب و اندیشه‌های مختلف.

در دوره حکمرانی مأمون فرق و مذاهب گوناگونی پدید آمد و در اثر برخورد مسلمانان با عقاید و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات مختلفی پدیدار شد، چه مأمون گرایش به مذهب عقل‌گرای اعتزال داشت و همین امر موجب شد که به ترجمه کتب منطق و فلسفه تمایل نشان دهد. اما در واقع، هدف او آن بود که با رونق‌بخشی به اندیشه‌های وارداتی و اوهام و افکار فلاسفه یونان، از رونق بازار توجه به مقام علمی امامان، که پس از امام باقر و امام صادق(ع) چشمگیر شده بود، بکاهد.

در میان مترجمان، پیروان متعصب مذاهب دیگر نیز بودند که همه آنان حسن‌نیت نداشتند و می‌کوشیدند در بازار داغ انتقال اندیشه‌های بیگانه به جامعه اسلامی فرصتی برای نشر عقاید نادرست خود بیابند؛ لذا عقایدشان را در کتب به ظاهر علمی، به مسلمانان منتقل کردند و این عقاید به سرعت در افکار گروهی از جوانان و ساده‌دلان رخنه کرد. از این‌رو امام رضا(ع) در مناظره با سلیمان مروزی، وقتی سخن از اعتقاد به جبر به میان می‌آید، به او هشدار می‌دهد که نظرات سلیمان ریشه در تفکر یهود دارد نه حقایق اسلام[۵۳]. این شرایط خاص فکری و فرهنگی وظیفه سنگینی بر دوش امام هشتم(ع) به عنوان حافظ و پاسدار دین خدا نهاد و ایشان با آگاهی کامل از وضع خطرناک موجود، کمر همت بست و با شرکت در مناظرات آزاد با فلاسفه و متکلمان و علمای اهل کتاب و... بی‌پایگی افکار و شبهات آنان را روشن ساخت و اصالت عقیده و فرهنگ اسلامی را حفظ کرد[۵۴].[۵۵]

گسترش عدالت

عدالت از ریشۀ «عدل» است و «عدل» دو معنای متضاد دارد: استوا (برابری) و اعوجاج (کجی)[۵۶]. از این‌رو به چیزی که همانند چیزی است، گفته می‌شود: «عِدل آن است» و «روز معتدل» یعنی روزی که گرما و سرمای آن برابر است[۵۷]؛ لذا راغب اصفهانی معتقد است دو واژه «عدالت» و «معادله» اقتضای برابری دارند[۵۸]. توجه به مفهوم لفظ «ظلم» که در برابر «عدل» است، تأیید خوبی برای لحاظ مفهوم «برابری» برای «عدل» است. به گفته راغب، از نظر لغویان و بیشتر دانشمندان، «ظلم» به معنای «چیزی را در جای ویژه خود ننهادن» است[۵۹].

عدالت و مساوات از ارزش‌هایی است که همه رفتارهای فردی و اجتماعی مادی و معنوی انسان را شامل می‌شود و هرکس با هر آیین و مسلکی، در آرزوی آن است. رفتار پدر و مادر با فرزندان، روابط فامیلی و دوستی، سلوک معلم با شاگردان، برخورد کارگزاران و حاکمان با مردم و... باید رنگ عدالت داشته باشد. اما در این میان، عدالت اجتماعی ضروری‌تر است و به آب حیاتی می‌ماند که اگر در جامعه جاری شود، استعدادهای فراوانی شکوفا می‌شود و طراوت و شادابی رخ می‌نماید. اگر مسئولان حکومتی به هر دلیل، از آن سر برتابند. دیری نمی‌پاید که طوفان ظلم ریشه زندگی را می‌خشکاند.

اجرای عدالت اجتماعی به دست حاکمان است. از این‌رو جوامع انسانی در جست‌وجوی پیشوایانی عدل گسترند تا با رهبری‌شان امور ملت سامان گیرد[۶۰].

اگرچه امام رضا(ع) هیچ‌گاه مسئولیتی حکومتی نیافت تا بتوان روش عملی ایشان را در حکمرانی ارزیابی کنیم، اما از میان بیانات ایشان برای برخی یاران که اشتیاق داشتند امام(ع) قدرت را به دست گیرد، می‌توان تا اندازه‌ای این روش را ترسیم کرد. محمد بن عباده از امام(ع) پرسید: چرا آنچه را امیرالمؤمنین گفت تأخیر انداختی و امتناع فرمودی؟ امام(ع) فرمود: وای بر تو ای اباحسن، من از نپذیرفتن این امر نگران نیستم. محمد بن عباده می‌گوید: امام(ع) اندوه مرا دریافت و فرمود: منظورت در این کار چیست؟ اگر امر حکومت چنان که می‌گویی به ما بازگردد و تو نیز چنان باشی که اکنونی، در آن روز هم چیزی نصیب تو نخواهد شد و مانند یکی از دیگران خواهی بود[۶۱].

امام(ع) ابن عباده را از واقعیت موجود جامعه آگاه می‌سازد و متذکر می‌شود تا زمانی که امر خلافت در همه زمینه‌ها به ایشان منتقل نشود، سودی در قبول آن نیست. ایشان روش خود را در حکومت و خلافت، اگر فراهم آید، به کنایه چنین بیان می‌دارد که در آن هنگام، نزد او هیچ‌کس را بر دیگری امتیازی نیست و رعایت قانون و عدل امری ضروری است. در حکومت رضوی، همچون حکومت علوی اختلاف طبقاتی و تبعیض میان افراد و ریختن مال و منال به جیب دوستان و یاران وجود ندارد، بلکه همه در حقوق اجتماعی، برابرند، بی‌آنکه امتیازی میان افراد وجود داشته باشد یا بر کسی به دلیل مصلحتی، ستم شود.

بیان امام(ع) درباره چگونگی روش او در اداره امور امت و حکومت، انتقاد آشکاری است بر شیوه نظام جائر زمان که بنای آن به هیچ‌رو بر عدالت استوار نبود، بلکه بر پایه حفظ مصالح ویژه‌ای بود که دوام حکومت و قدرت خلیفه و یاران و پیروان او را تضمین می‌کرد. خون، مال، آبروی مردم و همه دستگاه قدرت، در خدمت اعمال خودسرانه و هوس‌های ستمگرانه حاکم و خویشان و یارانش بود و از اصول عدالت، که اسلام با احکام و تعالیم انسانی‌اش آن را تضمین کرده است، اثری وجود نداشت.

رهبران مسلمین باید چنین باشند. اگر پیشوا ستمگری آغاز کند و به مال و جان و ناموس مردم تجاوز نماید و به آنان وعده دروغین دهد، و در داوری، جانب ظالم و ثروتمند را بگیرد، بی‌تردید چنین پیشوایی مغضوب خداست[۶۲].

فردی خارجی مذهب یا صوفی مسلک که خدا را در خرقه، سجاده، لباس چرکین، نان و سرکه محدود کرده بود، در اعتراض یا نصیحت به امام رضا(ع) گفت: الأمة تحتاج إلى من يأكل الجشب و يلبس الخشن و يركب الحمار و يعود المريض؛ مردم به رهبری نیازمندند که نان خشک خورد، لباس زبر پوشد، بر الاغ سوار شود و به عیادت مریض رود.

امام(ع) ناراحت شد و در اصلاح این تفکر غلط فرمود: به راستی، یوسف پیغمبر بود و قبای فاخر دیباج می‌پوشید که دکمه‌هایش زرین بود و بر تکیه‌گاه آل فرعون می‌نشست و حکم می‌راند. وای بر شما، از امام توقع دادگری و عدالت است، که چون سخن گوید، راست گوید و چون حکم کند، عادلانه باشد و به وعده خود وفا کند. ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ[۶۳][۶۴]؟!

از نظر امام(ع) آنچه اهمیت دارد، عدالت رهبر است و یکی از دلایل وجود امام، ستاندن حق مظلوم از ظالم است، چنان‌که به فضل بن شاذان فرمود: خدا در میان مردم سرپرستی نهاد که آنان را از تباه شدن باز دارد و حدود و احکام را اقامه کند... تا به رهبری او با دشمنان کارزار کنند و بیت‌المال را به دستورش تقسیم نمایند، و او نماز جمعه و جماعتشان را برپا دارد و آسیب ظالم را از مظلوم دفع کند[۶۵].[۶۶]

توجه امام(ع) به زمانه

یکی از ویژگی‌های امام از نگاه امام رضا(ع) توجه به زمانه است. سیره ائمه(ع) آن بود که طبق شرایط زمانه، به خوراک و پوشاکشان توجه می‌کردند، اما در باطن و پنهان، زاهدانه می‌زیستند. محمد بن خلاد گوید: روزی از حضرت رضا(ع) شنیدم که می‌گفت: به خدا سوگند، اگر خلافت در دستم بود، غذای بسیار ساده می‌خوردم و لباس معمولی می‌پوشیدم و خود را بعد از راحتی به سختی می‌انداختم[۶۷].

امام رضا(ع) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر گلیم می‌نشست و لباس زبر می‌پوشید، مگر هنگام حضور در میان مردم که لباس نو می‌پوشید[۶۸].

ابوخداش مهری می‌گوید: غلام حضرت رضا(ع) به نام عبید را در بصره دیدم. او می‌گفت: خراسانیانی نزد امام رضا(ع) رفتند و گفتند: مردم دوست ندارند چنین لباس (خوب و مناسب) بپوشید. امام(ع) فرمود: یوسف(ع)، پیغمبر و از اولاد پیامبران بود و لباس دیبا بر تن می‌کرد و شلوار زربافت می‌پوشید و در مجالس آل فرعون می‌نشست. اینها از مقام معنوی او نکاست. لباس گران‌بها آن‌گاه ناشایست است که خرج ضروری‌تری در پیش باشد. (اما) آنچه بر امام لازم است عدالت و راست‌گویی است، (نه کهنگی لباس). حلال و حرام خدا معلوم است و کم و زیاد آن فرق نمی‌کند.

در ادامه، از امام رضا(ع) نقل می‌شود: شیعیان و دوستان ضعیف‌الایمان دوست دارند که من بر پلاس بنشینم و لباس زبر بپوشم، اما (زمانه اقتضای این را ندارد)[۶۹].

بنابراین، امام باید با توجه به زمانه و شرایط، بهترین تصمیمات را بگیرد[۷۰].

اجرای حدود و احکام دین

توسط امام است که نماز، زکات، روزه، حج و جهاد به کمال خود می‌رسد و فیء و صدقات وفور می‌یابد و حدود و احکام جاری می‌گردد و مرزها حفظ و حراست می‌شود. امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می‌کند و حدود او را جاری می‌نماید[۷۱].[۷۲]

منابع

پانویس

  1. انصاری، محمد، شعاع نور امامت، ص۶۸.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷؛ ابن شعیه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۸.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۷۲.
  4. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۹۶.
  5. طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۱۳۸.
  6. «أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَنْ يَقْتَدِي بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا يَقْتَدِي بِأَعْمَالِهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۳۴؛ ابن بابویه محمد بن علی (شیخ صدوق)، الخصال، ص۱۸؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۸۰.
  7. «نظام» در لغت به این معنا آمده است: النِّظَامُ بِالْكَسْرِ: الخيطُ الَّذِي يُنْظَمُ بِهِ اللُّؤْلُؤ؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۳۲؛ جوهری، اسماعیل بن الصحاح، ج۵، ص۲۰۴۱؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۱۸۱.
  8. طباطبایی، سید علی، انسان کامل، ص۱۲۷.
  9. خامنه‌ای، سید علی، ولایت و حکومت، ص۲۰۸.
  10. جوادی آملی، عبدالله، قرآن حکیم از منظر امام رضا(ع)، ص۱۱۹.
  11. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۰۷.
  12. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۲۳، ص۲۲.
  13. حضرت زهرا(س) در کنار قبور شهدای احد و مزار عموی گرامی‌اش، حمزه سیدالشهدا، در پاسخ به محمود بن لبید فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ‌، وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ، لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللَّهِ اثْنَانِ»؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، اگر حق را بر اهلش باقی می‌گذاردند و از عترت پیامبر خدا پیروی می‌کردند، هیچ دو نفری در امر خدا اختلاف نمی‌یافتند. نک: ابن بابویه قمی، علی بن حسین، الإمامة و التبصرة من الحیره، ص١؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی‌عشر، ص١٩٩.
  14. «تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم» سوره هود، آیه ۸۸.
  15. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  16. طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۱۳۹.
  17. حضرت زهرا(س) در روزهای بعد از رحلت پیامبر(ص) این مفهوم را بیان داشت (طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الأمالی، ص۳۷۵؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۳۵۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۵۸). شاگرد ممتاز مکتب امامت، سلمان فارسی نیز همین مضمون را گفت که اگر پیروی از امیرالمؤمنین می‌نمودید، آسمان برکاتش و زمین دفینه‌هایش را بر شما ظاهر می‌ساخت. نک: کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج۱، ص۸۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۹، ص۸۰.
  18. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۷؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۸.
  19. نک: انصاری، محمد شعاع نور امامت، ص۶۹.
  20. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۰.
  21. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص۷۵۸؛ ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، ج۹، ص۱۸۳؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۱۷.
  22. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۸۹، ص۱۴.
  23. قرآن ناطق و انسان کامل معصوم که مظهر خداوند بی‌مانند است، همچنین است؛ لذا کسی در این امر مهم با معصوم شریک نیست و در حوزه موجودات امکانی هیچ‌یک از آدمیان همتای او نیست، نک: جوادی آملی، عبدالله، قرآن حکیم از منظر امام رضا(ع)، ص۴۰.
  24. «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
  25. «در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم» سوره آل عمران، آیه ۷.
  26. ابن بابویه محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۷۲.
  27. ابن بابویه، محمد بن علی، (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۷۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۲۶۹.
  28. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۵۶؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۳۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۳۱۹.
  29. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  30. طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۳۶۶.
  31. «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  32. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۰؛ فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹۰.
  33. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۲؛ برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  34. مشهدی محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص۲۱۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۹۹، ص۱۸۰.
  35. کلمه سیاست هم مانند کلمه آزادی، علم، عدالت اجتماعی، عشق، محبت و تکلیف، از حقایق سازنده انسانی و اصیل‌ترین عناصر کمال است که قربانی هوس‌بازی بشری گشته است و قداست و عظمت مفاهیمشان رو به نابودی نهاده است، به طوری که مدت‌هاست چون کلمه آزادی مطرح می‌شود، بی‌بندوباری، که ضد همه اصول و قواعد ارزشی انسانی است، اراده می‌شود. نک: جعفری، محمدتقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۹.
  36. زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس، ج۸، ص۳۲۱.
  37. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۵۳؛ نک: ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۲۱.
  38. برای این معانی نک: فرشادفر، عزت‌الله، امامت در نهج‌البلاغه، ص۱۵۵.
  39. جعفری، محمدتقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۶.
  40. ناظم زاده، قمی، سید اصغر، تجلی امامت، ص۱۱۹.
  41. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۱.
  42. طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۳۵۳.
  43. امام علی(ع) می‌فرماید: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»؛ قسم به خدا، معاویه از من زرنگ‌تر و سیاست‌مدارتر نیست، اما او حیله‌گری می‌کند و به فجور دست می‌زند. اگر حیله و نیرنگ‌کاری زشت و ناپسند نبود، من از تمام مردم زرنگ‌تر بودم. نک: ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۹۹؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۲؛ برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۱۹۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱، ص۱۱۶.
  44. سالار شهیدان، امام حسین(ع) در راه کربلا پیشنهاد اصحابش درباره جنگیدن با سپاه هزار نفری حر را نپذیرفت و فرمود: «مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ»؛ هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود. نک: عکبری، محمد بن محمد (شیخ مفید)، الإرشاد، ج۲، ص۸۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۱.
  45. فرشادفر، عزت‌الله، امامت در نهج البلاغه، ص۳۳.
  46. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۸۱؛ بحرانی، سید هاشم، مدینة المعاجز، ج۷، ص۱۴۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۱۸۳. مأمون در ادامه می‌گوید: «وَ الْآنَ فَإِذْ قَدْ فَعَلْنَا بِهِ مَا فَعَلْنَاهُ وَ أَخْطَأْنَا فِي أَمْرِهِ بِمَا أَخْطَأْنَا وَ أَشْرَفْنَا مِنَ الْهَلَاكِ بِالتَّنْوِيهِ بِهِ عَلَى مَا أَشْرَفْنَا فَلَيْسَ يَجُوزُ التَّهَاوُنُ فِي أَمْرِهِ وَ لَكِنَّا نَحْتَاجُ أَنْ نَضَعَ مِنْهُ قَلِيلًا قَلِيلًا حَتَّى نُصَوِّرَهُ عِنْدَ الرَّعَايَا بِصُورَةِ مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ لِهَذَا الْأَمْرِ ثُمَّ نُدَبِّرَ فِيهِ بِمَا يَحْسِمُ عَنَّا مَوَادَّ بَلَائِهِ»؛ حال که لغزیدیم و خود را با بزرگ کردن او بر لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید دربارهٔ وی سهل‌انگاری کنیم؛ باید کم‌کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظرشان شایستگی خلافت را نداشته باشد. سپس دربارۀ وی چنان چاره‌اندیشی کنیم که از خطرات او، که ممکن است متوجه ما شود، جلوگیری کرده باشیم.
  47. «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  48. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۵۰.
  49. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۱۵.
  50. زبیر در مخالفت با غاصبان خلافت شمشیر کشید و تعصب بی‌جا نشان داد و در آخر، همو مقابل امام علی(ع) ایستاد (ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۱؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۵، ص۳۶۹). اما سلمان، ابوذر و مقداد، چشم به فرمان امام داشتند. نک: انصاری، محمد، شعاع نور امامت، ص۵۹.
  51. شبر، عبدالله، الأنوار اللامعة فی شرح زیارة الجامعه، ص۱۳۲.
  52. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۲۳؛ بروجردی، حسین، جامع أحادیث الشیعه، ج۱۴، ص۴۵۰؛ حر عاملی، محمد بن حسن، الاثنا عشریه، ص۳۲.
  53. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۹؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۷۸.
  54. طاهری، مرتضی، امام یگانه دوران، ص۱۵۱.
  55. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۲۲؛ برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  56. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۲۴۶.
  57. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۵، ص۱۷۶۰.
  58. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۲۵.
  59. الظُّلْمِ وَضْعُ الشَّيْءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ الْمُخْتَصُّ بِهِ. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۱۵.
  60. ناظم زاده قمی، سید اصغر، تجلی امامت، ص۵۷.
  61. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۷۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۱۷۱.
  62. عطاردی، عزیزالله، جوامع الکلم، ص۴۰۳.
  63. «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.
  64. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۰، ص۴۵۱؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۴.
  65. «قال أبو محمد الفضل بن شاذان النيسابوري في العلل التي سمعنا من الرضا(ع) أنه قال: فَجَعَلَ عَلَيْهِمْ قَيِّماً يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ يُقِيمُ فِيهِمُ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ... فَيُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ يَقْسِمُونَ بِهِ فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُونَ بِهِ جُمُعَتَهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ يَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ». نک: ابن بابویه، محمد بن علی، شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۵۳؛ همو، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۰۸.
  66. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۲۵.
  67. «وَ اللَّهِ لَئِنْ صِرْتُ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ لَآكُلَنَّ الْخَبِيثَ بَعْدَ الطَّيِّبِ وَ لَأَلْبَسَنَّ الْخَشِنَ بَعْدَ اللَّيِّنِ وَ لَأَتْعَبَنَّ بَعْدَ الدَّعَةِ». نک: طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الأخلاق، ص۱۱۵؛ عطاردی، عزیز الله، مسند الإمام الرضا(ع)، ج۲، ص۳۶۲.
  68. ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۲؛ قمی، عباس، الأنوار البهیة فی تواریخ الحجج الإلهیه، ص۲۱۲؛ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۹، ص۲۲۱.
  69. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۰، ص۴۵۱؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۴.
  70. حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۲۸.
  71. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۸.
  72. برجی، یعقوبعلی، مقاله «امامت»، دانشنامه امام رضا، ج۲.