علم غیب امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

  • از مباحث پیرامون علم بحث علم غیب امام / مغیبات است. آیا امام علم غیب می‌داند یا خیر؟ اگر می‌داند دامنه آن چه مقدار است؟ آیا فقط در حوزه دین و شریعت الهی است یا اینکه همه امور را در بر می‌گیرد؟ ابن قبه رازی در این باره مواضع صریح و روشنی دارد که فهم آن مطالعه مبانی کلامی وی را می‌طلبد. او معتقد است غیب را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند و کسی که آن را برای بشر ادعا کند کافر است[۱]؛ از این‌رو امام علم غیب ندارد [۲]. کسی که علم غیب برای امام قائل باشد، کافر و خارج از اسلام است[۳]. ابن قبه رازی علم غیب امام را نظریه برخی از غلات می‌داند؛ چراکه امامیان معتقد به علم غیب برای امامان خود نیستند[۴] و این انتسابی است که مخالفان آن را به همه امامیه نسبت داده‌اند[۵]. ابن قبه رازی معتقد است اگر منظور از اثبات علم غیب برای امام، اثبات امامت اوست، به آن نیاز نیست؛ چراکه امامیه با علم غیب امامت امام را اثبات نمی‌کند، بلکه دلیل آنها فهم و علم امام در دین است[۶]. البته لازمه این نظریه ابن قبه رازی نفی مطلق علوم ویژه ائمه نیست؛ زیرا وی خود علم خاصی / فرابشری در حوزه دین و ناظر به شریعت را برای امام قائل است و بر آن صحه می‌گذارد، نکته‌ای که به روشنی از آثار ناقص بر جای مانده از او بر می‌آید.
  • در این باره می‌توان به دو نکته اشاره کرد. نخست اینکه ابن قبه رازی نصّ از امام پیشین و ظهور علم را از نشانههای امامت بر می‌شمرد[۷]. حال باید پرسید منظور از ظهور علم چیست؟ ابن قبه رازی بیان علم غیبی امام را از مصادیق ظهور علم می‌شناسد. او پیش‌گویی امام علی (ع) در جنگ نهروان را که از یاران امام ده نفر به شهادت می‌رسند و از نهروانیان ده نفر زنده می‌مانند، نوعی ظهور علم امام بیان می‌کند [۸]، علمی که شایسته است فصل فارق مدعیان امامت قرار گیرد[۹].
  • دومین نکته که از توجه ابن قبه رازی به علم غیب امام حکایت دارد، ردیه وی بر ابو زید علوی است که برای اثبات امامت دوازدهم (ع) به خبر کمیل استناد می‌کند[۱۰]. این روایت پیرامون علم حقیقی دین است که امام علی (ع) برای کمیل ‌بن زیاد نخعی ایراد فرموده است. امیرالمؤمنین (ع) در این خبر از علم پر وسعت خود خبر می‌دهد و امامان را که حجتهای الهی‌اند، کسانی می‌داند که علم به حقایق امور یکباره در آنان راه می‌یابد؛ آنان می‌توانند ظاهر و مشهور یا خائف و مغمور باشند[۱۱]. این روایت به روشنی نوعی از علم غیب را برای امام اثبات می‌کند، روایتی که مقبول ابن قبه رازی بوده است.
  • بر پایه این انگارها می‌توان گفت ابن قبه رازی به مفهوم علم غیب برای امام باور داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه رازی علم خاص و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری پیامبر می‌کند. او همه این علوم خاص ائمه را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر (ص) به امام رسیده است [۱۲]. او علم غیب را تنها مخصوص خداوند متعال می‌داند؛ یعنی علمی که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر علم خاصی باشد؛ که خداوند به کسی داده و تحت اراده او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد[۱۳]؛ از این روست که ابن قبه رازی معتقد است امام بنده‌ای صالح و شایسته‌ای است که تنها عالم به کتاب خدا و سنت رسول اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد[۱۴]. بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از اسلام کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در نظریه ابن قبه رازی مخصوص کسی است که علم امام را هم‌سنخ با علم خدا بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود.[۱۵].

علم ائمه به غیب

یکی از باورهای قطعی و ضروری نزد شیعیان، آگاهی امامان (ع) از غیب است. گرچه در اندازه و چگونگی آن، اختلاف نظرهای اندکی وجود دارد، ولی در اصل آن، هیچ تردیدی نیست. البته شیعیان، این آگاهی از غیب را به اذن خدا و در طول علم الهی و در رتبه انسان، جای می‌دهند. مستند این باور، روایت‌های فراوانی است که در مصادر حدیثی نقل شده است[۱۶].

آگاهی امام حسین (ع) از شهادت خویش

بر اساس نقل‌های فراوان حدیثی که در کتب تاریخ و حدیث، به‌گونه‌ای متواتر به دست ما رسیده، امام حسین (ع) پیش از حرکت به سمت مکه و کربلا، از شهادت خویش، اطلاع داشت[۱۷].[۱۸].

مانع نبودن علم غیب از انجام دادن تکالیف ظاهری

یکی از مسائلی که سبب لغزش و مغالطه در این مبحث شده، توجه نکردن به این نکته است که علم غیب، مانع از انجام دادن تکالیف ظاهری نیست. به تعبیر دیگر، پیامبر (ص) و امامان (ع)، از علم غیب، برخوردار بودند؛ ولی آن علم را مبنای انجام دادن تکالیف، قرار نمی‌دادند. پیامبر خدا (ص) در قضاوت‌ها و داوری‌ها و نیز رفتن به میدان نبرد و جنگ، به ظاهر، عمل می‌نمود و می‌فرمود:«إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَیُّمَا رَجُلٍ‏ قَطَعْتُ‏ لَهُ‏ مِنْ‏ مَالِ‏ أَخِیهِ‏ شَیْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»[۱۹]. من در میان شما، به بینه‌ها (دلایل و گواهان روشن) و سوگندها داوری می‌کنم. برخی از شما در استدلال، گویاتر از دیگری است. اگر من [به سبب ادله ظاهری که در واقع، مخدوش بوده‌اند،] به کسی مالی را از اموال برادرش دادم، در واقع، قطعه‌ای از آتش را به او داده ام. اگر چنین نباشد، توجیه رفتن پیامبر (ص) به سوی مکه و محرم شدن ایشان و منجر شدن آن به صلح حدیبیه، جریان جنگ احد و... و بسیاری از کارهای دیگر ایشان، دشوار خواهد بود[۲۰].

منکرین علم غیب امام

انکار علم غیبی و اثبات علم بشری برای اهل بیت (ع)، با داده‌های قطعی تاریخ درباره آنان ستیز دارد؛ زیرا علم اکتسابی و بشری نیازمند آموختن است، در حالی که هیچ سند تاریخی، ائمه (ع) را شاگرد عالمان روزگار خود و مشغول فراگیری نزد استاد شهادت نمی‌دهد. با این همه، ائمه عالم‌ترین افراد عصر خود بوده، حوزه تدریس نیز داشته‌اند؛ بلکه تاریخ گواهی می‌دهد که آنان از کودکی صاحب علم و دانش بی‌پایان بودند و مرجعی برای گشودن گره‌های معرفت قرآنی، عقلی، فقهی و دیگر علوم متعارف دینی و طبیعی زمانه بوده‌اند. شیخ صدوق این ویژگی را یکی از روشن‌ترین دلایل امامت یاد کرده: هریک از ائمه اهل بیت (ع) بدون اینکه از کسی کسب علم و دانش کنند، در روزگار خود در پاسخ هیچ سؤالی فرو نمی‌ماندند؛ بلکه در همه علوم و فنون، سرآمد عصر خود بودند. بر امامت آنان چه دلیلی از این گویاتر وجود دارد؟[۲۱]. برخی از ائمه مانند امام جواد (ع) و امام زمان (ع) از کودکی به امامت منصوب شدند و نیاز معرفتی و دینی شیعیان و جامعه اسلامی را برطرف ساختند. مناظره امام جواد (ع) در کودکی با علمای گوناگونی ملل و نحل در تاریخ ثبت است[۲۲]. علوم عادی بشر، کی و کجا چنین توانایی‌های فرازمینی و فرازمانی را در چنته دارد؟

  1. انتفای شرط افضلیت؛ با اعتقاد به دانش بشری برای ائمه (ع)، برتری‌ای برای، سفرای الهی بر دیگر افراد جامعه تصویر و تصور نمی‌پذیرد؛ زیرا علوم بشری می‌تواند با خطا و خلل و نسیان و نقصان همراه باشد. یکی از پیامدهای نظریه نفی علم غیبی، از میان رفتن شرط افضلیت امام است که از واجبات امامت شناخته می‌شود. با منتفی شدن افضلیت، یکی از بنیاد‌های آموزه امامت فرومی پاشد[۲۳]. در حالتی که مبانی و مقدماتی که می‌طلبد رسول و نبی افضل امت باشد، وصی رسول و نبی را نیز چنین می‌خواهد تا مقبول و محبوب عموم باشد، نه مطرود و منفور. از این‌رو، همان‌گونه که با سلب ذاتیات یک شیئ، ماهیت و هویت وی سلب و منتفی خواهد شد، با سلب علم غیبی ولدنّی، بخشی از هویت امامت منتفی می‌شود و این فرضیه در فرجام خود به انکار امامت می‌انجامد. نفی علم غیبی با تکذیب امامت، نسبت لازم با ملزوم را دارد.
  2. انتقای جایگاه الگویی: از دست رفتن جایگاه الگویی از دیگر رهاوردهای نفی علم غیبی امامت است. در فرضیه برخی شبهه افکنان، امام با علوم بشری ناقص و ناتمام، پیوسته در سیکل آزمون و خطا گرفتار می‌ماند و گاه سیر قهقرایی را می‌پیماید. چنین رهبر ناقص و ناتمام، بر دیگران برتری‌ای نخواهد داشت تا اسوه‌گی وی، متن مردم را جذب کند و به هدایت برساند، در حالی که «امام» و حجت الهی باید برترین انسان عصر خود و در علم و فضیلت بر بلندای قله باشد تا جاذبه و کشش بیافریند و بتواند دیگران را صعود دهد. علوم ناقص آمیخته با جهل و اشتباه، گاه تنفر و انزجار می‌آورد و در موارد بروز نقص و خطا، باعث دافعه و طرد افراد می‌شود.
  3. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بلامرجح: با کوچیدن علم الهی از امام و سقوط به مرتبه انسان‌های عادی و از دست دادن برتری بر دیگران، تفضیل مفضول بر افضل یا ترجیح بلا مرجح پیش می‌آید؛ زیرا مرتبه امام خطاکار یا نازل‌تر از دیگران است یا همسان با آنان. در فرض اول، امامت وی منجر به تقدیم مفضول بر افضل می‌شود که عقل آن را مردود می‌داند؛ زیرا به بداهت عقلی با وجود افضل نوبت به مفضول نمی‌رسد. در فرض دوم (همسانی با دیگران) نیز به ترجیح بلامرجح می‌انجامد که در بینش عقلی قبیح و ناپذیرفتنی است و عقلاء بر بطلان ترجیح بالامرجح توافق نظر دارند. تقدیم مفضول بر افضل و ترجیح بالمرجح، افزون بر بطلان عقلی، مخالف صریح قرآن هم هست: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۲۴][۲۵].
  4. انتقای شرط نیابت از رسول و تفسیر دین: امامت منصب جانشینی رسول خدا در تفسیر دین و حفاظت از شریعت و تضمین هدایت بشر است. از این‌رو، امام نیز باید جز نبوت، تمام ویژگی‌های پیامبر مانند: عصمت، نصب الهی و علم غیبی را دارا باشد. از آنجا که امام، تبیین‌ساز و نگاهبان شریعت است باید از سهو و نسیان و اشتباه به دور باشد و این ویژگی‌ها در صورتی فراهم می‌آیند که دارنده علم عمیق و فراگیر الهی و داننده دانش احاطه‌آور و برتری‌بخش غیبی باشد. علم بشری آمیخته با خطا و آکنده از کاستی و کژی است و نه بازوی نبوت به شمار می‌رود و نه یار و مددگار امامت. با منها کردن علم الهی و غیبی از نبوت و امامت، این منصب خلع سلاح شده و نبی و امام، انسانی ناکارآمد در مأموریت الهی‌اش خواهد ماند و به بطلان اصل رسالت و امامت می‌انجامد.
  5. انکار عصمت: انکار علم غیبی هم‌سنگ و همراه است با انکار عصمت؛ زیرا دانش بشری خطاپذیر است و اثبات علم بشری و عادی یعنی راه یافتن بطلان و نقصان در علم و عمل امام. عصمت و علم الهی لازم و ملزوم و تفکیک ناپذیرند و اگر کسی به حکم دلایل عقلی و نقلی، عصمت را برای اهل بیت (ع) پذیرفت، باید به علم الهی و خطاناپذیر آنان نیز تن دهد. انکار دانش لدنّی و به تَبَع آن انکار عصمت، با فلسفه امامت که تبیین درست و تبلیغ و تأویل منطبق بر واقع گزاره‌های وحیانی و حقایق شریعت است، در تعارض خواهد بود.
  6. تعارض با مبانی حکمت و عرفان: در جهان‌بینی عرفانی هر چند همه کثرات و انسان‌ها، تجلیات و شئونات اسماء و صفات الهی هستند؛ ولی انبیا و اولیا بر صدر نظام مظهریت تکیه زده و در جایگاه «انسان کامل»، رتبه جامعیت و کمال مظهریت را از آن خود کرده‌اند و مظهر اکمل اسماء و صفات الهی به شمار می‌روند[۲۶]. از این‌رو، تجلّی و ظهور اسم‌هایی چون علیم، سمیع و بصیر، جزئی از شئون و فضایل ولیّ الله خواهد بود. در ساحت چنین دانش الهی، نیازی به تعلیم وتعلم بشری نیست و خطا و کاستی هرگز مجال بر رخنه نخواهد یافت[۲۷]. بر پایه این نگرش، عرفان باور دارد که انسان کامل و «امام مجلای أتمّ و مجرای کامل افاضات حضرت احدیت به موجودات است، بلکه علم امام عین علم خدا بوده و تفاوتی در اصل معنی وجود ندارد»[۲۸].[۲۹]

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷ و ۱۱۶.
  2. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  3. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶.
  4. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶ و ۱۱۶.
  5. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.
  6. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۶.
  7. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۱۳، ۱۱۵ و ۱۱۶.
  8. ابن قبه رازی نقل می‌کند امام علی (ع) در جنگ نهروان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا عَبَرُوا النَّهَرَ وَ لَا يَعْبُرُوا وَ اللَّهِ مَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَنْجُوا مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»؛ به خدا سوگند خوارج از نهر نگذشته و نخواهد گذشت؛ به خدا سوگند از شما تا ده تن کشته نمی‌شوند و از ایشان تا ده تن زنده نمی‌مانند (ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰).
  9. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.
  10. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۴.
  11. درباره کمیل و خبر کمیل و منابعی که آن را به صورت کلی یا جزئی نقل کرده‌اند، ر. ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شیعه در قرن نخستین، دفتر اول، ص۱۱۴-۱۲۲.
  12. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  13. گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷).
  14. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.
  15. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۵۲-۱۵۴.
  16. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۲۶۶.
  17. ر. ک: ص۲۲۹ (بخش ششم: پیشگویی درباره شهادت امام حسین (ع))
  18. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص۲۶۷.
  19. الکافی، ج۷، ص۴۱۴، ح۱.
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۲۶۶.
  21. کمال‌الدین، ج۱، م ۹۱.
  22. الاحتجاج (ترجمه)، ج۲، ص۵۱۰؛ ج۴، ص۱۹۷؛ إثبات الوصیة (ترجمه)، ص۴۱۹؛ احتجاجات، ج۲، ص۳۶۶؛ الارشاد (ترجمه)، ج۲، ص۲۷۲.
  23. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامت‌پژوهی، ص۲۶۲؛ فرقه‌های اسلامی و مسأله امامت، ص۷۷.
  24. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  25. تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۳.
  26. شرح فصوص الحکم (الجندی)، ص۱۴۶ و ۱۶۱؛ تمهید القواعد، المتن، ص۱۸۰ - ۱۸۳؛ نقد النصوص فی شرح نقش اللفصوص، ص۲۰-۶۲؛ مجموعه رسائل فیض، ج۳ - الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۶۹۹.
  27. مجموعه رسائل فیض، ج۳- الکلمات المخزونة، ص۱۱۱؛ شرح دعاء الصباح (السبزواری)، ص۱۴۳، تعلیقه: بیان التنزیل، ص۲۳۱؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۵۳؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۵۳۳.
  28. امام‌شناسی، ج۱، ص۲۴۱.
  29. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۵۳.