بحث:صعصعة بن صوحان در تاریخ اسلامی
مقدمه
صعصعة بن صوحان العبدی[۱] و برادرانش، زید و سیحان[۲]، از قبیله عبدالقیس[۳] و خانواده صوحان به طرفداری از علی(ع) معروف هستند[۴]. بین اهل قلم و فریقین اختلاف است که آیا وی جزء صحابه رسول خدا(ص) شمرده میشود یا نه. عدهای وی را صحابی[۵] و عدهای نیز وی را جزء تابعین میدانند[۶].[۷]
صعصعه و خاندان عبدالقیس
یکی از امتیازات صعصعه و برادرانش شهرت آنها در عرصه ادبیات و شعر است[۸] و خود او به عنوان خطیب و سخنوری توانا[۹] توانسته است در یاری اهل بیت(ع) به عنوان فردی شاخص بدرخشد به طوری که وی را لسان اهل کوفه خواندهاند[۱۰]؛ شعبی مدعی است فن خطابه را از صعصعه یاد گرفته است[۱۱].
از دیگر امتیازات صعصعه یا به عبارتی خاندان عبدالقیس، آن است که ابن عباس میگوید: اولین نماز جمعه بعد از نماز جمعه در مسجد رسول اکرم(ص) در قبیله عبدالقیس خوانده شده است[۱۲].
امتیاز سوم افراد خانواده عبدالقیس آن است که رسول خدا(ص) درباره آنان فرموده است: "عبدالقیس مسلمان شدند، بدون کراهت، ولی قبایل دیگر با کراهت مسلمان شدند[۱۳]. بدین ترتیب مشخص میشود که نه تنها صعصعة بن صوحان در راه حفظ دین ثابت قدم و استوار بوده است، بلکه قبیله و خانواده وی نیز پیشگام در راه حفظ عقیده بودهاند.
امام صادق(ع) درباره این شخصیت با عظمت میفرماید: "با امیر المؤمنین(ع) که حق آن حضرت را بشناسد، مگر صعصعه بن صوحان نبوده است"[۱۴].
از دیگر امتیازات وی، این است که شاهد بر وصیت علی(ع) بوده است[۱۵].
وی همچنین توفیق داشت همراه افرادی مانند مالک اشتر، احنف بن قیس و جریر بن عبدالله و دیگران در مراسم دفن یار رسول خدا(ص)، یعنی ابوذر غفاری شرکت کند[۱۶]؛ زیرا پیامبر(ص) فرموده بود که جماعتی از مؤمنان بر بالینش حضور مییابند[۱۷].
از دیگر فضائل و مناقب صعصعه میتوان به ساخته شدن مسجدی به نام وی در نزدیکی کوفه اشاره کرد که به خواندن نماز در آن مسجد در ماه رجب، بسیار توصیه شده است[۱۸].
عقیل بن ابیطالب(ع) او را این گونه توصیف کرده است: وی مردی عظیم الشأن و خوش بیان است؛ در جنگ سواره نظام، فرمانده است و همه دشمنانش را در نبرد تن به تن به خاک میاندازد؛ کارهای بیسامان را سامان میبخشد و بساط منظم تبهکاران را بر هم میزند؛ وی مردی بینظیر است[۱۹].
یکی از عناوین معروفی که به او منسوب است عنوانی است که امام علی(ع) با آن، وی را ستودهاند و بسیاری از نویسندگان شیعه و سنی به آن اشاره کردهاند. امام علی(ع) خطاب به او فرمودند: «هَذَا اَلْخَطِيبُ اَلشَّحْشَحُ»؛ الشحشح به معنی ماهر و بینظیر است[۲۰].[۲۱]
وثاقت صعصعه از نظر شیعه و اهل سنت
صعصعه از جمله راویانی است که فریقین، احادیث وی را تصدیق میکنند.
کُتب شیعه:وی کسی است که نامه امام علی(ع) برای مالک اشتر را نقل کرده است؛ زیرا او از اصحاب امام علی(ع) است[۲۲]. وی در علم کلام، جزء شاگردان اهل بیت(ع) بوده است[۲۳]. او عظیم القدر بوده و روایاتی درباره مقام او نقل شده است[۲۴]. او بسیار مدح شده است[۲۵]. امام صادق(ع) وی را مدح کرده است و چون جزء اصحاب خاص علی(ع) است، شیعیان در مقام و سخن وی شکی ندارند[۲۶].[۲۷]
کُتب اهل سنت: صعصعه ثقه و قلیل الحدیث است[۲۸]. صعصعه ثقه معروف است، اگرچه جوزجانی وی را از ضعفاء و جزء خوارج دانسته است. ولی باید گفت، این، حرف باطلی است که جوزجانی میگوید؛ زیرا نسائی و ابن سعد نیز وی را موثق میدانند[۲۹]. صعصعه ثقه و یکی از خطباء عرب و از بزرگان اصحاب علی(ع) است[۳۰]. ابن سعد وی را ثقه میداند، او شریف، مطاع، امیر، فصیح و سخنور است[۳۱]. همچنین بسیاری از بزرگان اهل سنت مانند: احمد بن حنبل[۳۲]، سجستانی[۳۳]، نسائی[۳۴]، حاکم نیشابوری[۳۵]، بیهقی[۳۶] هیثمی[۳۷] و ابن حجر از او حدیث نقل کردهاند[۳۸].[۳۹]
صعصعه و نقل روایت
روزی صعصعه از امام علی(ع) سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دجال در چه زمانی ظهور میکند؟
علی(ع) فرمود: "گوش کن و بدان برای این امر (خروج دجال) علامتها و نشانههایی است که برای تو میشمارم:
هنگامی که نماز بین مردم از بین رفت؛ مردم در امانت خیانت کردند؛ دروغ گفتن را روا داشتند؛ ربا خوردن را جایز دانستند؛ دین را در مقابل دنیا فروختند؛ نادانان را امیر قرار دادند؛ با زنان مشاوره کردند؛ قطع رحم کردند؛ حلم را ضعف شمردند؛ ظلم را مایه افتخار دانستند؛ رهبرانشان فاسد بودند و وزرایشان ظالم؛ فقرا فاسق شدند؛ شهادت به ناحق زیاد شد؛ گناه، آشکار شد؛ سخن ناحق و نابجا زیاد شد؛ مساجد را زینت بستند؛ زمانی که صفوف نماز طولانی است، اما قلوب مردم از هم جداست؛ مردم پیمانشکنی میکنند؛ مردم زنانشان را در تجارت شرکت میدهند، به خاطر حرص بر دنیا؛ زمانی که آخر این امت، اول آن را لعن میکنند؛ مردها به زنها شبیه میشوند و زنان به مردان؛ مردم دین را میآموزند به خاطر غیر دین و زمانی که گرگ، لباس گوسفند بر تن میکند (فراوان ان شدن فریب کاری)"[۴۰].
از روایات معروفی که صعصعه آن را نقل کرده، عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر است و نامهای که خبر شهادت مالک را میرساند و شعبی آن را از قول صعصعه این گونه نقل میکند: "پس از درود؛ من یکی از بندگان خدا را نزد شما فرستادم که به هنگام سختیها نمیخوابد و نمیآساید و در برابر دشمنان از بیم پیشآمدهای ناگوار روی برنمیتابد. و گام از کاهلی وا پس نمیگذارد و سستی را به ارادهاش راه نمیدهد؛ او از بندگان دلیر و سختکوش خداست و از آنها که رفتاری بزرگوارانه دارند. بر جنایتکاران، از شعله آتش آسیب رسانتر است و بیش از هر کس، از ننگ و کار ننگآور دور است. او مالک بن حارث اشترست. شمشیری قاطع که در فرود بر هدف کژی و کندی نمیپذیرد. در صلح، حکیم و خردمند است و در جنگ، مدیر و کارآزموده؛ نظریاتی عمیق و متین و صبری پسندیده و نیکو دارد. بنابراین به سخنش گوش دهید و از فرمانش اطاعت کنید. هرگاه دستور بسیج صادر کرد، به زیر پرچم او گرد آیید و چون فرمان توقف صادر کرد، توقف کنید؛ زیرا او هر قدمی که پیش نهد یا پس گذارد، به فرمان من میکند. من برای خیرخواهی و دلسوزی شما و از آن جهت که درباره دشمنان شما سخت ستیز و پایدار است؛ خود را از مصاحبت و مساعدتش محروم ساختم تا شما را از آن بهرهمند گردانم"[۴۱].
وقتی امام(ع) خبر درگذشت مالک را شنید فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۴۲]؛ پروردگار جهانیان را سپاس میگویم. خدایا! درگذشت او از پیشامدهای ناگوار روزگار است. خدایا مالک را بیامرز که به عهدش وفا کرد و درگذشت و به دیدار رحمت پروردگارش نائل گشت با این که ما خودمان را حاضر و آماده کردهایم که پس از مصیبت رحلت رسول خدا(ص) بر هر مصیبتی شکیبا باشیم"[۴۳].
صعصعه نقل میکند: روزی امیرالمؤمنین(ع) نماز صبح را با ما خواند و چون سلام نماز را داد، رو به قبله کرد و بدون این که به راست و چپ توجه کند، ذکر خدا را میفرمود تا آنگاه که خورشید به اندازه یک نیزه از دیوار مسجد کوفه بالا آمد. آنگاه رو به من کرد و فرمود: "به راستی مردمانی را در زمان خلیل خود، رسول خدا(ص) دیدم که در این شب، میان پیشانیها و زانوهایشان نوبت گذارده بودند و چون بامداد میکردند، ژولیده مو و گردآلود بودند؛ میان دو چشمانشان مانند زانوهای بز (پینه بسته بود) و چون یاد مرگ میکردند، میلرزیدند، چنانچه درخت به هنگام وزیدن باد میلرزد. سپس اشک از دیدگانشان ریخت، به طوری که جامههایشانتر شد"[۴۴].
هنگام آغاز حکومت امام علی(ع) وی با سخنانی بلیغ به امام علی(ع) میگوید: یا علی حکومت به واسطه شما زینت گرفت[۴۵].
از صعصعه بن صوحان پرسیدند: علی(ع) چگونه آدمی است؟ گفت: جامع همه صفات خوب است مانند: حلم و علم و نزدیک بودن به رسول خدا(ص)؛ هجرت؛ تقدم در اسلام[۴۶].
صعصعه بن صوحان به نقل از ابن مسعود میگوید: پنج تن از قریش گمراهند و گمراه کننده هستند که معاویه و عمروعاص از آنها هستند[۴۷].
صعصعه نقل میکند: روزی رسول خدا(ص)، علی(ع) و ابوبکر به بیرون از مدینه رفتند و رسول خدا(ص) از خداوند مائدهای آسمانی خواستند که خداوند اناری را فرستاد و رسول خدا(ص) میان خود و علی(ع) تقسیم فرمود و به ابوبکر فرمود: "غذای بهشتی در دنیا مخصوص انبیاء و جانشینان آنهاست"[۴۸].
صعصعة بن صوحان از قول سهل بن حنیف نقل میکند: همراه خالد بن ولید بودیم که به دیر راهبی برخوردیم، آن راهب تعجب کرد که چرا امت اسلام با بودن وصی رسول خدا(ص) کسی دیگر را به ریاست انتخاب کردهاند. در ادامه سهل بن حنیف میگوید: خالد بن ولید علت دشمنی با علی(ع) را رقابت جاهلی میداند [۴۹].
همچنین وی حدیثی را درباره خلقت نور علی(ع) و رسول خدا(ص) قبل از خلقت آدم(ع) نقل کرده است[۵۰]. همچنین صعصعه بن صوحان میگوید: علی(ع) میان ما همچون یکی از ما بود بسیار متواضع و نرم و فروتن و هماهنگ و هیبت او را چنان میداشتیم که گویی اسیر دست بستهای بودیم که شمشیر بالای سرش ایستاده است[۵۱].[۵۲]
صعصعه و خلیفه سوم
در عهد عثمان بن عفان، سعید بن عاص، حاکم کوفه بود و به واسطه دستور عثمان با بزرگان و قاریان قرآن مانند مالک اشتر و صعصعة بن صوحان همنشینی داشت. روزی سخن از زمینهای حاصلخیز عراق شد که سعید بن عاص مدعی شد زمینهای حاصلخیز میان کوفه و بصره حق قریش است. مالک اشتر به این سخنان اعتراض کرد و میان مالک اشتر و عبدالرحمن بن خنیس (رئیس پلیس کوفه) درگیری شد؛ سعید بن عاص ماجرا را به عثمان گزارش داد و گفت: "با وجود مالک اشتر و دوستانش که به قاریان و اساتید قرآن معروفند، اما مشتی ابلهاند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری بر نمیآیم". عثمان دستور داد که آنها را به شام بفرست. بدین ترتیب مالک اشتر و صعصعة بن صوحان و عدهای دیگر به شام تبعید شدند[۵۳].
در شام نیز این گروه بیکار نبوده و با عدهای از اهالی شام به بحث و گفتگو میپرداختند. معاویه به عثمان نامه نوشت: "تو کسانی را پیش من فرستادهای که شهر و دیار خود را فاسد کرده و شوراندهاند و خاطرم هیچ آسوده از این نیست که مردم تحت فرمانم را به عدم اطاعت وا دارند و چیزهایی به آنها یاد دهند که هنوز یاد نگرفتهاند و در نتیجه به راه کج گرفتار شوند و عاملی برای شورش باشند". پس آنها را به حمص تبعید کردند[۵۴].
در شام میان معاویه و تبعیدشدگان سخنانی رد و بدل شده است؛ به عنوان نمونه روزی معاویه با آنان درباره فضیلت قریش و سروری آنان سخن گفت. صعصعه در جوابش گفت: "اما درباره قریش، حقیقت این است که در دوره جاهلیت قریش بیش از سایر قبیلههای عرب نفرات و قدرت نداشته است و بعضی از قبائل عرب هم پرشمارتر و قدرتمندتر از آن بودهاند. معاویه در جواب، صعصعه و همراهانش را کم عقل و دیوانه خواند و بر عظمت و شکوه قریش اصرار ورزید و مدعی بود قریش قبیله برگزیده خداوند است[۵۵]. معاویه این گروه را افرادی بیعقل و دین خطاب میکرد و مدعی بود تاب تحمل عدالت را ندارند و دشمن خدایند و هدفی جز ایجاد شورش ندارند[۵۶].
در موردی دیگر، معاویه مدعی بود که قریش میدانست که ابوسفیان از همه افرادش بزرگوارتر و نجیبتر است، جز از رسول خدا(ص) و اگر ابوسفیان پدر همه آدمها بود، همه بردبار و حلیم میشدند.
صعصعة بن صوحان در جوابش گفت: "دروغ گفتی! انسانها پدری بهتر از ابوسفیان داشتند، پدری که خدا با قدرتش آفرید. از میان فرزندانش، برخی نیکو کار شدند و برخی بدکار؛ برخی هوشمند و عدهای احمق و نابخرد". با فرستادن تبعیدشدگان از شام به سوی حمص به عنوان افرادی شرور و دشمن اسلام؛ عثمان سعی میکرد حرکت آنها را خنثی سازد. چنانکه فرماندار حمص عبدالرحمن بن خالد بن ولید آنان را شیطانزاده خواند. وی صعصعه را زنازاده خواند و به او بسیار هتاکی کرد[۵۷]. بعد از مدتی این افراد آزاد شده و به کوفه بازگشتند اما صعصعه همواره از عثمان بدگوئی و فضایل علی(ع) را نقل میکرد. هنگامی که مخالفان عثمان وارد مدینه شدند، عثمان بالای منبر بود. صعصعه برخاست و به او گفت: "ای امیر، از راه اسلام بازگشتی و به خاطر آن امت نیز از راه اسلام منحرف شد. پس به راه راست بیا تا امت نیز به راه راست در آیند[۵۸].
روز دیگری، صعصعة بن صوحان بسیار سخن گفت؛ پس عثمان رو به مردم کرد و گفت: "ای مردم! این پرگوی و بیهوده گوی لاف زن نمیداند خدا کیست یا خدا کجاست". صعصعه گفت: "این که گفتی من نمیدانم خدا کیست، بدان که خدا پروردگار ما و پروردگار اجداد ماست و خداوند در کمین ستمگران است"[۵۹].[۶۰]
صعصعه و امیرالمؤمنین علی(ع)
صعصعه از جمله کسانی بود که همواره در آرزوی به حکومت رسیدن علی(ع) بود و فضایل آن حضرت را نقل میکرد و همراه بزرگانی چون ابوذر غفاری، عمار یاسر و مالک اشتر بر حقانیت اهل بیت(ع) اصرار میورزید. صعصعه هنگام شورش بر ضد عثمان در مدینه حضور داشت و مردم را بر قبول ولایت علی(ع) و حکومت آن حضرت بعد از قتل عثمان تشویق میکرد. او همواره بر این بیعت، باقی بود و در تمام صحنهها و جنگها مطیع امام علی(ع) بود و حتی بعد از شهادت آن حضرت راه آن امام را طی کرد[۶۱].
در زمان حکومت امام علی(ع) وجود منافقانی چون اشعث همواره دل آزار بود و صعصعه میگفت: ما را با اشعث چه کار؟[۶۲] نه تنها صعصعه بلکه برادرانش نیز در خدمت آن حضرت بودند؛ چنانکه سلیمان، برادرش، در جنگ جمل به شهادت رسید[۶۳].[۶۴]
صعصعه و حضور در جنگها
جمل: صعصعه فردی فرهیخته و اثرگذار و به عنوان نماینده امام علی(ع) برای لشکر بصره بود؛ همچنین او به عنوان پیکی صادق از سوی امام علی(ع) به سوی شام فرستاده شد[۶۵].
صعصعه نقل میکند: در جنگ جمل، علی(ع) پرچم رسول خدا(ص) را به دست گرفت و انصار با دیدن این پرچم که بعد از رسول خدا(ص) ندیده بودند، به فرماندهی قیس بن سعد بن عباده زیر آن جمع شدند [۶۶]. قبل از آغاز جنگ جمل صعصعه قصد داشت که پیمانشکنان را نصیحت کند. ابتدا نامهای به طلحه نوشت؛ سپس نامهای به زبیر و بعد به عایشه نوشت. صعصعه عایشه را حریصترین شخص برای ایجاد فتنه یافت. عایشه به وی نوشت: من برای خونخواهی خون عثمان خروج کردهام و چنین و چنان میکنم. صعصعه قبل از جنگ، علی(ع) را دید و گفت: "یا علی(ع)، اینان فقط آماده جنگاند"[۶۷].
در بعضی از منابع نامهای از عایشه وجود دارد که او خطاب به صعصعه این گونه نوشته است: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ این نامهای است از عایشه، همسر رسول خدا(ص)، به صعصعة بن صوحان: فرزندم! به درستی که من خروج کردم. با همراهی طلحه و زبیر به سوی بصره برای خونخواهی خلیفة مظلوم، عثمان بن عفان، پس ای فرزند! شمشیر را بشکن و در خانه بنشین و با قول من مخالفت نکن".
صعصعه به زیبایی جواب عایشه را میدهد و به او متذکر میشود که عمل به فرمان علی(ع) پیروی از دستورهای رسول خدا(ص) و خداوند است و اسلام نیز رضایت الهی را بر رضایت خلق مقدم دانسته است و آن کس که باید در خانه بنشیند، عایشه است؛ زیرا خداوند در قرآن زنان رسول خدا(ص) را به نشستن امر کرده است[۶۸].
صفین: صعصعه به عنوان فرماندهی شجاع در این جنگ حضور داشته است[۶۹]. او به همراهی افرادی مانند مالک اشتر، عمار یاسر و دیگران چون سربازی فداکار در خدمت ولی خدا بود. او نقل میکند که علی(ع) در حالی که بر استر رسول خدا(ص) سوار بود. چگونه دشمنان را به خاک میکشاند[۷۰].
همچنین صعصعه در جنگ صفین معاویه را "ابن آكلة الأكباد" خواند و او را لعنت کرد [۷۱].
نهروان: این صحابی بزرگ برای خاموش کردن فتنه خوارج بسیار کوشید و قبل از جنگ، آنان را بسیار نصیحت کرد[۷۲].[۷۳]
صعصعه و شهادت امیرالمؤمنین(ع)
صعصعه در هنگام شهادت امیرمؤمنان علی(ع)[۷۴] و همچنین در کنار قبر ایشان حضور داشته است[۷۵].
صعصعه خطابهای نیز بر ضد معاویه ایراد کرده است[۷۶].[۷۷]
پندهایی از صعصعه
به علت سخنوری و جسارت صعصعه وی به عنوان رسول و فرستاده امام علی(ع) عمل میکرده است، چنانکه در بیعت مردم با علی(ع) در آغاز جنگ جمل و نهروان سعی داشته است با سخنان منطقی و کلام فصیحش گمراهان را هدایت کند وی برای ابلاغ پیام جانشین رسول خدا به سرزمین شام رفته و معاویه را نیز پند و اندرز داده است؛ چنانکه آمده است وی وقتی بر معاویه وارد شد گفت: من فرستاده امیرالمؤمنین(ع) به سوی معاویه فرزند ابوسفیان هستم[۷۸].
پند اول: روزی در سفر مکه از وی از بهترین و محکمترین کلام خدا سؤال شد. او در جواب گفت: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾[۷۹].[۸۰].
پند دوم: روزی معایه از صعصعه پرسید: جود چیست؟ او گفت: بخشش مال قبل از سؤال سائل[۸۱].[۸۲]
سرانجام صعصعه
وی سرباز امام حسن مجتبی(ع) نیز بوده است و با صلح امام(ع) او نیز صلح کرد ولی معاویه وی را تبعید کرد و او در سال ۶۰ هجری از دنیا رفت[۸۳]. اگرچه در هنگام صلح بین امام حسن(ع) و معاویه، امام(ع) برای عدهای از یاران خاص خود از معاویه امان گرفته بود[۸۴].[۸۵]
پانویس
- ↑ عبدی: این نسب طایفه عبدالقیس است که جزء قبیله ربیعه محسوب میشود و منسوبان به این قبیله را عبدی یا عبقسی میگویند. (الانساب، سمعانی، ج۹، ص۱۹۱) نسب وی عبارت است از: صعصعة بن صوحان بن حجر بن الحارث بن نزار ابوعر (ابوعرو) و یقال ابوطلحه العبدی (الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۸۸۱-۲۸۸۹).
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱؛ المعارف، ابن قتیبه، ص۴۰۲؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۲، ص۵۲۱.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۸۹.
- ↑ منتهی المطلب، علامه حلی، ج۲، ص۸۲ (پاورقی)؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن عبدالبر، ابن منده و ابونعیم این نظر را دارند. (الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج۲، ص۶۰۷).
- ↑ واقع التقية عند المذاهب و الفرق الاسلامية من غير الشيعة الامامية، ثامر هاشم، ص۳۵، الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۴۸؛ تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۱، ص۴۳۷؛ شیخ طوسی، کشی، برقی و نجاشی در کتابهای رجال خود (الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج۲، ص۶۰۷). وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۳، ص۳۹۳؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۹، ص۱۰۵.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۴۵؛ معالم العلماء، ابنشهرآشوب، ص۱۳۸؛ الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۹، ص۶۰۷.
- ↑ البیان و التبیین، جاحظ، ج۱، ص۹۸. البته جاحظ مدعی است که وی نزد علی(ع) خطبهای نخوانده است (البیان و التبیین، ج۱، ص۱۷۶) ولی باید توجه داشت که علی(ع) درباره وی فرموده است: «هَذَا اَلْخَطِيبُ اَلشَّحْشَحُ»؛ این فرد، خطیب ماهری است. (شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۵۳ (پاورقی)) و همچنین امام علی(ع) فصاحت وی را ستوده است. ابن ندیم وی را خطیب میداند. (ر.ک: الذریعه، آقابزرگ، ج۲، ص۶۰۷؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸۳).
- ↑ البرصان و العرجان و العسیان و الحولان، جاحظ، ص۳۸۲.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱.
- ↑ عوالی اللآلی، احسائی، ج۱، ص۱۶۷.
- ↑ «فبارك الله في عبدالقيس و موالي عبدالقيس»؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۵۲۷؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۳۹۰؛ المعجم الاوسط، الطبرانی، ج۸، ص۷۲: الجامع الصغیر، سیوطی، ج۱، ص۱۵۶؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۲، ص۶۰. «قال رسول الله: اسلمت عبدالقيس طوعاً و اسلم الناس كرهاً فبارك الله في عبدالقیس» (فیض القدیر شرح جامع الصغیر، المناوی، ج۱، ص۶۵۱).
- ↑ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۱۸۷؛ الخلاصه، حلی، ص۸۹؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۴۲۲ (پاورقی).
- ↑ معجم رجال الحدیث، خونی، ج۹، ص۱۰۵.
- ↑ تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین (ترجمة: کاشانی)، ج۱، ص۶۱۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۵.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۴۴۶.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان، ج۱۷، ص۹۱۱).
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۴، ص۳۰۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۱۰۶؛ نهج البلاغه، عبده، ج۴، ص۵۷؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی، ج۳، ص۱۲۶. بعضی از نویسندگان اهل سنت نامی از صعصعه نمیآورند و به جای نام وی لفظ فلما ناء غطب میگویند؛ مانند: الفائق فی غریب الحدیث، جارالله زمخشری، ج۲، ص۱۸۴؛ غریب الحدیث، ابن سلام، ج۳، ص۲۴۱ و عدهای دیگر نیز از لفظ (خطب رجل) استفاده کردهاند؛ مانند: مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۴۷؛ المجمع الزوائد، الهیثمی، ج۹، ص۵۴. زبیدی میگوید: رجلا یخطب... ذلک الرجل صعصعة بن صوحان (تاج العروس، زبیدی، ج۴، ص۱۰۲).
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج۹، ص۶۰۷.
- ↑ عبقات الانوار، میر حامد حسین، ج۱، ص۱۱.
- ↑ منتهی المطالب، علامه حلی، ج۲، ص۸۲ (پاورقی).
- ↑ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۳۰، ص۳۹۳.
- ↑ رجال ابن داوود، ص۱۸۷؛ الخلاصه، علامه حلی، ص۸۹.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۴-۳۱۵.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳.
- ↑ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۲، ص۳۱۵.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایت کتاب السنه، ذهبی، ج۱، ص۵۰۲.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۵۲۸.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۴۳.
- ↑ سنن ابی داوود، این اشعث سجستانی، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ السنن الکبری، نسائی، ج۸، ص۱۶۶.
- ↑ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۵.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۲۹۲.
- ↑ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۲۳۸.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۹، ص۱۷۳.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۰.
- ↑ کمالالدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۵۲۶؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۳۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹؛ مصباح البلاغه، میرجهانی، ج۴، ص۱۳۴؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۸۳.
- ↑ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۶۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۸۷.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ شرح اصول کافی، صالح مازندرانی، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ مناقب امام امیرالمؤمنین(ع)، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۶۷؛ بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۱۸، ص۹۰.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۷.
- ↑ الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین(ع)، شاذان بن جبرئیل، ص۲۰۹.
- ↑ العقد النضید و الدر الفرید، محمد بن حسن قمی، ص۱۱۷.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۷.
- ↑ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (ترجمه: دامغانی)، ج۱، ص۲۱.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۱-۳۲۳.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۶۹؛ بهج الصباعه فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۸، ص۱۵۴؛ الخلاصه، حلی، ص۱۳۷.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۱.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۳.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۵.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۹ - ۷۵.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۳۷؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۲۷۶.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ الجمل، شیخ مفید، ص۱۱۰.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۹۹ (پاورقی).
- ↑ المعارف، ابن قتیبه، ص۴۰۲؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۷۳.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۶.
- ↑ الاختصاص، شیخ مفید، ص۶۴.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۴.
- ↑ بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۹، ص۳۸۰.
- ↑ العقد النضید و الدر الفرید، محمد بن حسن قمی، ص۱۲۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۹۷.
- ↑ ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله الطبری، ص۹۸.
- ↑ المناقب، خوارزمی، ص۲۲۶.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۵۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ص۱۲۱.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۶-۳۲۷.
- ↑ المناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۹۷؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۳۷؛ الدر النظیم، ابن حاتم عاملی، ص۴۱۶؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۴۲؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۹۶؛ الانوار العلویه، جعفر نقدی، ص۳۸۸؛ جواهر التاریخ، علی کورانی، ج۱، ص۴۶۴.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۸۸؛ اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۸۵؛ ایضاح الانتباه، علامه حلی، ص۲۰۴ (پاورقی).
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۸.
- ↑ صبح الاعشی فی صناعة انشاء، قلقشندی، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ «پس هر کس همسنگ ذرهای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۹۸.
- ↑ العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۸.
- ↑ فضل الکوفه و مساجدها، محمد بن جعفر السند، ص۵۳ (پاورقی).
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۸۸؛ اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۸۵؛ جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۱، ص۴۱۲.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله « صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۹.